دوشنبه, ۱ مرداد, ۱۴۰۳ / 22 July, 2024
مجله ویستا
به ایستگاه نزدیک میشوید؛ وقت پیاده شدن است!
![به ایستگاه نزدیک میشوید؛ وقت پیاده شدن است!](/mag/i/1/l7bel.jpg)
به هر حال فرا میرسد؛ چیزی نیست که ما انتخابش کنیم که حالا بیا یا اصلاً نیا!
از «پیری» حرف میزنیم.
چین و چروکها از تو اجازه نمیگیرند برای آنکه خودشان را روی پیشانی و صورت و دستهات پهن کنند. خودشان با گذشت سالها، آرامآرام میآیند و جاگیر میشوند. رنگ سفید موها و ریشها هم همینطور. چه امضا کردن بلد باشی چه نباشی، منتظر امضای تو نمیماند. همینطور که تقویمها کهنه میشوند و لباسهات از مد میافتند، او دویدنِ آرامش را در سر و رویت شروع میکند. یکباره، یک روزصبح که توی آینهی روبروت دقیق میشوی، میبینی که تنهاش به خیلی از تارهای موی و محاسنت ساییده و سفیدشان کرده. آن وقت شاید پیش خودت بگویی «دارم پیر میشوم ها!» و متوجه گذشتِ مثل بادِ عمرت بشوی. (شاید هم گذشتِ مثل برق عمرت! نمیدانیم، بستگی به تکیهکلام شما دارد که گذشتِ سریع عمر را به باد تشبیه کنید یا به برق یا مثل شیخ اجل به آبِ روان در جویی که لبش بنشینی و «گذر عمر» ببینی. هرچند، فرقی هم با هم ندارند؛ هر سهتا میخواهند بگویند که خیلی سریعتر از آنکه فکرش را بکنیم، گذشته و میگذرد!)
ــ WARNING یعنی هشدار!
این دستگاههای هشداردهنده را دیدهای که توی کارخانهها نصب میکنند تا وقت آتشسوزی و پیچیدن دود، خودکار آژیر بکشد و همه را خبر کند؟ دستگاههای خوبیاند. چه بسیار کارگاهها و کارخانههایی که ناغافل آتش به جانشان افتاده و تا کسی خبردار شده و زنگ زده به آتشنشانی، کار از کار گذشته و خاکسترشان را هم باد به جا نگذاشته. پیری برای آدمیزاد، مثل آژیر بلند این هشداردهندههاست. تار سفیدشدهی مویت یا چروک نازکی که تازگیها روی گونهات افتاده، مثل صدای ساعتی است که کوکش کردهای بیدارت کند تا بلند شوی و به کارهای واجبت برسی.
به قول آنها که تازه انگلیسی یاد گرفتهاند (و به همه هم میخواهند بگویند که ما انگلیسی یاد گرفتهایم)، پیری یک ALARM ــِ بلند یا یک WARNING ــِ جدی است. خوبیاش هم این است که این «هشدار»، هم برای خود او که پیر شده هشدار است؛ هم برای کسانی که او را میبینند و باش دمخورند. بنابراین، تیتر این پایین، «پیری چه جور هشداری است» را، هم پیرها بخوانند هم آنها که جوانند ولی روزی نیست که جوانهای سی ــ چهل ــ پنجاه سال قبل را نبینند.
ــ پیری چهجور هشداری است؟
۱) هشدار به اینکه دیگر آخرهاش است! دارد تمام میشود! عنقریب دیگر وقت رفتن است. (البته همیشه وقت رفتن است. کسی را اصلاً برای «ماندن» نیاوردهاند!) نشانهی رفتن هم اینکه شروع کردهاند امانتهایی را که دادهاند، یکییکی پس میگیرند: قامتِ «الف»مان که شاعرها به سرو و شمشاد تشبیهش میکردند، کمکم «میم» و بعدتر «دال» میشود؛ گوشهامان که تیز بود، کمکم سنگین و سمعکی میشود؛ پوستِ مثل گلبرگِ گلمان، چروکیده و کدر میشود؛ شمارهتلفنهایی که به حافظه سپرده بودیم، یکییکی فراموش میشود؛ دیگر پای از پله بالا رفتن نداریم؛ دیگر چشم کتاب و روزنامه خواندن نداریم؛ دیگر معده و دندان همه چیز خوردن نداریم؛ دیگر زلف مشکینی که «هزار دل به یکی تار مو» ببندد یا ابرویی چنان که «محرابِ» عدهای بشود و نماز عدهای دیگر را بشکند، نداریم؛ دیگر...
▪ یک عدد علامتِ تعجب! علامت تعجبِ قضیه اینجاست که این دم رفتن هم حتی، بعضیها دست برنمیدارند از این و آن را خواستن و دنبال فلان چیز و بهمان چیز دویدن و فکر و خیالهای دور و دراز کردن! بعضیهای دیگر هم انگار نه انگار که سن و سالی ازشان گذشته؛ خلق و خوی جوانهای تازهسبیل را دارند و عین خیالشان نیست که چیزی تا تهاش نمانده و وقت چمدان بستن است!
۲) هشدار به اینکه پشت سرت را نگاه کن! اگر از ضایع کردن عمر گذشتهات عبرت بگیری، قطعاً باقیماندهاش را دیگر ضایع نمیکنی. ضمن اینکه به گذشته نگاه کردن، یادت میآورد که برای جبران بعضی کارها، هنوز دیر نشده. گاهی، هنوز برای خیلی عذرخواهیها و توبهها و پر کردن چالههایی که کندهایم، وقت هست. برای همین گفتیم که نگاهی به پشت سرت بیاندازی. البته همیشه نگاه کردن به گذشته برای عبرت گرفتن نیست؛ خیلی وقتها برای شکر کردن است. سالها از خدا عمر گرفتهای و روزگار گذراندهای و به اینجایی رسیدهای که رسیدهای، چه خطاهایی که میتوانستی بکنی ولی به توفیقی که خدا بهت داده نکردهای، اینها همه شکر ندارد؟
۳) هشدار به اینکه حواست به پیش رو باشد! قدر اوقاتِ از این به بعدت را ندانی، همین هم از کفت رفته. این را بیشتر برای آن آدمهایی میگوییم که در نهایت افسردگی، خیال میکنند دیگر کار از کار گذشته و عمرشان بیفایده گذشته. فرقی نمیکند چهلساله باشی و در نهایت افسردگی خیال کنی عمرت بیفایده گذشته، یا هفتاد ساله. مهم این است که تو که از مفت گذشتن دیروزهایت ناراحت و ناامید هستی، نگذاری امروزت هم بی مایه و فایده به دیروزهات اضافه شود و حجم ناراحتیات را بیشتر کند.
۴) هشدار به اینکه دل به چیزهایی ببند که «بماند»! پیرمردـپیرزنهای دوروبرمان، روز و روزگاری جوانهای خوشپوش و دلبری بودهاند برای خودشان. عاشقیها و آرزوهایی داشتهاند و شعارها دادهاند و سرمایهگذاریها کردهاند. اما حالا، همان معشوقهای شهرآشوب حتی نگاه کسی را هم جلب نمیکنند؛ و معلوم نیست رویشان بشود بگویند که چه آرزوها داشتهاند و برای رسیدن به چه چیزها جان کندهاند. اگر دوباره جوان شوند، چه بسا چیزهایی را آرزو کنند و سرمایهشان را بندِ چیزهایی کنند که اینقدر زود تاریخ انقضاش سر نرسد و تمام نشود! این بیتِ مولوی خیلی قشنگ است: گر تنِ سیمینتنان کردت شکار/ بعدِ پیری بین: تنی چون پنبهزار.
۵) هشدار به اینکه حواست را جمع کن؛ توانا کس دیگر است! و کارها و سالها دستِ خودش است
منبع : ۵ روز
وایرال شده در شبکههای اجتماعی
تعمیرکار درب برقی وجک پارکینگ
دورههای مدیریتی دانشگاه تهران
فروش انواع ژنراتور دیزلی با ضمانت نامه معتبر
ویدیوهای آموزشی هفتم
ایران دولت چهاردهم مجلس شورای اسلامی مسعود پزشکیان پزشکیان دولت دولت سیزدهم رهبر انقلاب مجلس محمدجواد ظریف رئیس جمهور انتخابات
تهران قوه قضاییه هواشناسی قتل شهرداری تهران سازمان هواشناسی تب دنگی شورای شهر تهران پلیس پشه آئدس وزارت بهداشت گرمای هوا
قیمت خودرو قیمت دلار خودرو یارانه ایران خودرو حقوق بازنشستگان واردات خودرو بازار خودرو سایپا برق قیمت طلا مالیات
سعید راد سینمای ایران دفاع مقدس سینما فضای مجازی درگذشت تلویزیون بازیگر عاشورا کربلا محرم تئاتر
دانشگاه فناوری نخبگان شرکت دانش بنیان حوزه علمیه دانشگاه تهران سازمان امور دانشجویان
جو بایدن رژیم صهیونیستی دونالد ترامپ کامالا هریس آمریکا اسرائیل یمن فلسطین روسیه غزه ترامپ چین
پرسپولیس فوتبال استقلال نقل و انتقالات لیگ برتر باشگاه پرسپولیس نقل و انتقالات لیگ برتر المپیک 2024 پاریس سپاهان لیگ برتر ایران باشگاه استقلال المپیک
ایلان ماسک سامسونگ همستر کامبت گوگل دانش بنیان آیفون سرعت اینترنت تلگرام ویندوز تلفن همراه ناسا شیائومی
بیماری دیابت فشار خون رژیم غذایی آلزایمر مواد غذایی مغز بارداری ویتامین افسردگی استرس