چهارشنبه, ۲۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 12 February, 2025
مجله ویستا
استعمار زدایی از اندیشه مسلمانان
![استعمار زدایی از اندیشه مسلمانان](/mag/i/2/lca03.jpg)
از استعمارگران هیچ دلیل و انگیزهای جز «غارت» را نمیتوان پذیرفت. البته هر چند طمع و نژادپرستی همواره انگیزههای غالب بودهاند و غارت نیز محصول نهاییِ این دو انگیزه، اما نقش عوامل دیگر را نیز نمیتوان نادیده گرفت. مبلّغان مسیحی، قرنها برای دسترسی به سرزمین «كفّار»! انتظار میكشیدند و استعمار، جهت تحقق امیال آنها مسیر را هموار میكرد. مروّجین اندیشههای تحریفشده مسیحی معتقد بودند سرزمینهای مستعمره، بهترین نقاط برای اجرای مأموریت «تمدنآفرینی» مسیحیت از نوع غربیاش هستند. سیّاحان (توریستهای امروزی) در پی ماجراجویی بودند. در واقع، استعمارگران در هر عصری دارای انگیزههای متعدد و متفاوت بودند، مثلاً ژاپن كه در سالهای پایانی عصر استعمار به جرگه قدرتهای استعمارگر پیوست ـ و البته در وحشیگری و ستم به مردم مستعمرات خود دست كمی از همتایان غربیاش نداشت ـ از راه و روش خاصی پیروی میكرد. رقابت ژاپن با قدرتهای استعماری یكی از مشخصههای اصلی بود كه صحنه آسیای شرقی «جنگ جهانی دوّم» را پدید آورد.
وقوع دو جنگ جهانی ویرانگر در قرن بیستم به ویرانی اروپا و ژاپن و تضعیف قدرتهای استعماری انجامید (به استثنای آمریكا كه قدرتمند شد و توانست مدت طولانیتری، جایگاه استعماری خویش را حفظ كند). پس از سال ۱۹۴۵، موجی از جنبشهای «استقلالطلبانه» به راه افتاد؛ مُراد از استقلال عموماً حذف فیزیكی قدرتهای استعمارگر و اخراج آنها از مستعمرات سابقشان بود. با اینهمه، استعمارگران برای اطمینان از اینكه مردمِ تازهاستقلالیافته خلاف اغراض آنان اقدامی نمیكنند و جهان سوم همچنان زیر یوغ جهان غرب باقی میمانَد، نظامهایی برای بهداشت، تعلیم و تربیت، علم، فناوری، قانون و... پایهگذاری و تثبیت كردند. بدین ترتیب سیاستها و شیوههای زندگی كه استعمار مستقیماً بر جهان سوم تحمیل میكرد استمرار یافت. معمولاً از این وضعیت به «استعمار فكری» تعبیر میشود.
عنوان این مقاله از كتابی به نام «استعمارزدایی از اندیشه» نوشته نگوگی واتیونگو، یكی از فعّالان امور آموزشی در كنیا برگرفته شده؛ ایشان قضایای استعمار را در بستر ادبیات آفریقایی مورد مطالعه قرار داده و برای احیای علوم و زبانهای بومی تلاشهای مستمری كرده است. او از اعضای یك جنبش استعمارزدایی فراگیر بود كه از اوایل دهه ۱۹۵۰ تا اواخر دهه ۱۹۷۰ به رشد و بالندگی رسید. در سالهای پرالتهاب جنبشهای استقلالطلبانه، چند كتاب مهم نگاشته شد كه امروز نیز از جایگاه ویژهای برخوردارند. «آلبرت مِمّی»، روانشناس الجزایری، در مطلبی به نام «استعمارگر و استعمارشده» استدلال كرده است كه استعمار نهتنها به نفع حاكم و محكوم نیست بلكه هر دو را نابود میكند. جلال آل احمد نیز در كتاب «غربزدگی» به توصیف مفهومی میپردازد كه امروزه میتوان كلمه استعمار فكری را بدان اطلاق كرد، با این توضیح كه ایده استعمار فكری را در محیط ایرانی تبیین كرده میگوید: «مردم جهان سوم به بیماری شیفتگی به غرب مبتلا شدهاند و در ازای آن تاریخ، فرهنگ، جهانبینی و سنتهایشان را فدا میكنند.» آثار مشابهی از آن سالها باقی مانده است كه همگی مفهوم استعمار فكری را توصیف و تحلیل میكنند. آنچه كه چهل سال پیش در كتابها توصیف شده است همچنان در زمان ما باقی است و در مواردی نیز عملاً وخیمتر نیز شده است.
هر آن كه معتقد است استعمار به زیان جهان سوم و بهخصوص جهان اسلام بوده، به استعمارزدایی از اندیشه توجه داشته و این موضوع برایش بسیار حائز اهمیت است، البته درك این موضوع برای متفكرانی كه از استعمار انگلیسی، آمریكایی یا انواع دیگرش گله و شكایتی ندارند ممكن نیست و حرف زدن برای آنها در این باره آب درهاون كوفتن است. علّت تحجّر فكری چنین افرادی را باید در یارگیری استعمار از میان نخبگان بومی مستعمراتشان پیدا كرد تا دوباره و این بار زیر نقاب «پیگیری منافع ملّی» افسار هدایت كشورهای تازه استقلالیافته را به دست گیرند. آنچه كه نخبگان كشورهای جهان سوم در عمل انجام دادند تأمین منافع استعمارگران و باز نگهداشتن جای پای آنها بود تا همچون گذشته به غارت ثروتهای مستعمرات سابقشان ادامه دهند. چرا كه از غارت ثروتهای كشورهای جهان سوم سهمی نیز به جیب این نخبگان سرازیر میشود لذا اینان دلیلی برای تغییر رویه و استعمارزدایی نمیبینند. با این حال، انسان با نگاهی به دنیای پیرامون خود متوجه موج تازهای از استعمارزدایی میشود كه غرب را ـ همان غربی كه نوید «پیشرفت و تمدن» به آنها داده بود ـ بهطور جدی زیر سؤال میبرد. شناگران این موج به عینه شاهدند آنچه غرب به آنها بخشیده، نظامهایی است كه به واسطه آنها سلطهاش را بر جهان سوم تحكیم كرده است. استعمار، فرهنگ، آداب و سنن، و دانش بومی از جمله كشاورزی، طب، دامداری و تعلیم و تربیت مستعمرات خود را مورد حمله قرار داد تا آنها را ریشهكن كند. اما جای بسی امیدواری است كه اكنون مردم كشورهای جهان سوم نظامهای پرورده استعمار را هدف حمله قرار داده و به دنبال راههایی هستند تا نظام علم و دانش و آگاهیهای بومی كشورهایشان را احیا و بار دیگر شكوفا كنند. حركت استعمارزدایی كه در سراسر جهان جریان دارد حركت تازهای نیست.
جنبش استعمارزدایی در هر جا كه به راه افتاده حركتی بومی و احیاگر بوده است. در عصر جهانی شدن نمیتوان به همه چیز با نگاه بومی نگریست بنابراین اندیشهای فراخ و دوراندیش باید ورای این جنبشها حضور داشته باشد. یكی از راههای قابل اطمینان برای آغاز استعمارزدایی از جان و اندیشه این است كه از چارچوب دولتها و مرزهای جغرافیایی و آزادیهای ملی به در آییم و نامتناهی بیندیشیم. تاریخ به ما میآموزد كه هر كشوری به محض كسب استقلال و رها شدن از دست استعمارگران، همان قبایی را كه از قبل برایش دوخته بودند دوباره پوشیده و بر همان مسیری كه از قبل برایش آماده كرده بودند، قدم گذاشته است. جان موهاوك از فیلسوفان بومی آمریكا، این مفهوم را در قالب سه گونه «رعیتْمَنشی» تبیین كرده است. گروهی «رعایای خوب» هستند كه بی چون و چرا از شیوههای فكری و عملیِ تحمیلی استعمارگران پیروی میكنند. «رعایای بد» كسانی هستند كه با استعمار مبارزه میكنند اما پس از حاكمیت بر سرنوشت خویش نیز پندار و كردارشان بر سیاق علم، اقتصاد، بهداشت و نظام تربیتیِ تحمیلشده از جانب استثمارگر است. جنبشهای آزادیبخش اكثراً در این مقوله قرار میگیرند. هدف آنها صرفاً تغییر حكومت و به دست گرفتن زمام امور كشورشان است و پس از آن تغییر و تحول چندانی به وجود نمیآورند. موهاوك در خاتمه كلامش به بررسی احتمالاتی میپردازد كه امكان تبدیل شدن به «غیر رعیت» را فراهم میسازد؛ یعنی پیدا شدن راههایی برای تفكّر و عمل در چارچوب و قالبی غیر از قالبهای فكری استعمار و غرب. البته شاید درك چنین راههایی برای غرب ممكن نباشد ولی این یك پدیده مثبت است.
یكی از عوامل اصلی استمرار اندیشههای استعمارزده در كشورهای جهان سوم، وجود تعلیم و تربیت بر اساس تقلید از نظامهای غربی است تا جایی كه برای مردم این كشورها حتی تصور بقا بدون نظام آموزشی رسمی غربی نه تنها دشوار بلكه غیر ممكن است. حال باید پرسید این نوع «تعلیم و تربیت» چه هدفی را دنبال میكند؟ بعضی از افراد تمایل دارند مانند آمریكاییها، انگلیسیها یا فرانسویها باشند بنابراین تحصیلاتشان را با همین هدف انتخاب میكنند. ممكن است این هدف برای آنها منافع شخصی در پی داشته باشد اما لزوماً به نفع دیگران تمام نمیشود. گذشته از آن، «تحصیلات در غرب از تحصیلات در كشورهای دیگر بهتر است» توهّمی رسوبكرده در اذهان ما از دوران استعمار است. تعمّق در هدف تعلیم و تربیت، گستره دید انسان را به فراسوی مانكنِ «غرب از همه بهتر است» سوق میدهد و فرد را به این نتیجه میرساند كه استعمار عملاً به شكلی نظامیافته، دانش و ادراك بشر در قالبها و اَشكال دیگر را تخطئه و بیارزش كرده تا مردمِ استعمارزده نتوانند برای كسب دانش و بینش به گزینه دیگری اِلاّ غرب روی آورند.
رسانهها نیز در تداوم اندیشه استعمارزده نقش مهمی ایفا میكنند، به این ترتیب كه: ابتدا به اندیشه و نابرابریهای دوران استعمار دامن میزنند، سپس شكل جدید و مخربتری از استعمار را كه به نحوی غیر مستقیم به استعمار اولیه مرتبط است معرفی و ترویج میكنند. مثلاً مصرفگرایی كه خود نوعی استعمار است توسط رسانهها تبلیغ میشود. مصرفگرایی بر پایههای نظام اقتصادیِ هدایتشده از سوی شركتها و بنگاههای بزرگ بنا شده كه از سودهای كلانی بهره میبرند پایههای این بنگاههای سودجو در ساختارهای قدرت استعمارگران سابق قرار دارد و امروز نیز این بنگاهها، ابزارها و دستاویزهای استعمار نوین هستند. راه شناخت ساز و كار رسانهها در ترویج مصرفگرایی، توجه به نحوه تبلیغ، كشف قدرت شركتها و سود رساندن به قدرتهای استعماری سابق از طریق بنگاههاست. باید به این نكته توجه كرد كه این شركتها چگونه انسانها را در دنیایی خیالی فرو برده و منافع اندكی به آنها میرسانند. برای تحلیل این امر به چند روش میتوان اشاره كرد:
نخست نباید در دام این مغالطه بیفتیم كه رسانههای منطقهای مانند الجزیره و العربیه «مستقل» هستند و با همتایان غربیشان مانند سی.ان.ان و بی.بی.سی فرق دارند. این رسانهها در مقوله رعایای بد قرار میگیرند بدین معنا كه اندكی برای دیگران دردسرآفرینی میكنند اما ریشهها و مبانی استعمار را به طور واقعی زیر سؤال نمیبرند، حتی اگر بپذیریم این رسانهها كه در قیاس با رسانههای غربی، از مسلمانان تحت سلطه تصاویر بیشتری نشان میدهند، اما همه آنچه كه انجام میدهند استمرار بخشیدن به نشستن پای تلویزیون و نگاه كردن به دنیا از پشت شیشه است و این همان قالب رسانههای غربی است. اختلاف آنها گاهی اوقات فقط در محتوای برخی مطالب گزینشی است. آیا این استعمار نیست؟ مگر نه اینكه رسانههای جمعی به مَجرای اصلی انتقال اطلاعات و اخبار بدل گشته و راه ارتباطات به شیوههای دیگر را مسدود كردهاند؟ رسانهها دارای دو عنصر سرگرمی و تبلیغات هستند. این ابزار از اجزای پدیدهای به نام «محیط فكری» میباشند. محیط مذكور تحت كنترل چند نیروی خاص است كه اساساً یكسان و به قیمت نابودی سایر روشها میاندیشند. این عین استعمار است، اكثر دولتهای مستقلِ حاكم بر كشورهای جهان سوم و از جمله جهان اسلام، شریك جرم استعمار اندیشههای جوانانشان توسط رسانهها هستند. آنها به سرگرمیهای غربی اجازه میدهند از راه تلویزیون و رسانههای مكتوب به این محیط فكری حملهور شوند. فرهنگ لذتجویی به سراسر دنیا از جمله كشورهای اسلامی در شمال آفریقا، خاورمیانه، پاكستان، مالزی و دیگر نقاط صادر میشود بیآنكه دولتها بتوانند مانع گسترش آن شوند. متأسفانه، اطلاعات جوانان مسلمان درباره خوانندگان و بازیگران خیلی بیش از مبارزات فلسطینیان یا استعمار كنونی مردم عراق است. انتظار اصلاح چنین معضلی توسط دولتها انتظار بیهودهای است، چرا كه تقریباً تمام دولتها امروزه یا در شكل رعیت خوب یا رعیت بد، جزئی از نظام جهانی استعمارند. پس باید از اینها دل كند و به غیر رعیتها امید بست. آنهایی كه اندیشه خود را از چارچوب استعمار، مدرنیسم، جهانیسازی و همه ترتیباتی كه جوامع غیر غربی را مورد هجوم قرار داده، آزاد كردهاند. اكنون كنترل ارتش و اقتصاد تا حدودی در اختیار دولتهاست تا از صحنه حذف نشوند اما نقض نگرانكننده این موضوع از اینجا آغاز میشود كه علیرغم حركت متزلزل دولتها به سوی دموكراسیهای هرچند محدود و افزایش مشاركت سیاسی مردم، متأسفانه استعمار تحت لوای جهانیسازی اقتصاد، دولتها را پیوسته تضعیف و بیخاصیت میكند تا آنها از اتخاذ تصمیمات قاطع و سرنوشتساز حتی برای اقتصاد خود ناتوان باشند.نقش زبان در استعمار اندیشهها را نمیتوان نادیده گرفت. زبان انگلیسی تداعیگر استعمار است، با این وجود به سرعت در حال جهانگیر شدن است و این امر به قیمت نابودی زبانهای بومی رخ میدهد. هر زبانی برای بازنمایی تجارب زندگی، معانی و مفاهیم از ساختارهای بدیع و استعاری خاص خود بهره میگیرد تا واقعیت را بیان كند. انگلیسی نیز همینگونه است. یكی از راههای استعمارزدایی، رجوع به زبانهای بومی است حتی اگر یادگیری دوباره و چندباره آن ضروری باشد. نگوگی واتیونگو سالها پیش به این حقیقت رسیده بود. او تصمیم گرفت زبان انگلیسی را كنار گذاشته و به الفبای زبان بومی آفریقایی خود بنگارد. بدین منظور مدارسی برای تدریس زبانهای بومی كشورش در كنیا تأسیس كرد. دولت كنیا در آن زمان بهرغم «استقلال» از اربابان سابقش، حركت واتیونگو را تهدیدی برای وحدت ملی قلمداد نموده او را از كشور اخراج كرد. از این ماجرا دو موضوع ثابت میشود: نخست اینكه كسانی به اهمیت زبان بهعنوان عامل كلیدی در اجرای نیات استعماری پی برده و بر آن میشوند با این پدیده مقابله كنند؛ و دوم اینكه دولتهای ملی و مردمی حتی «استقلالیافتگان»، از استعمارزدایی به معنای واقعی كلمه واهمه دارند. متأسفانه این وضعیت را امروزه در بعضی كشورها شاهدیم، مثل كشورهای مسلمانی كه برای ارضاء امیال آمریكاییان، از هم سبقت میگیرند و اغلب به قیمت نابودی زبان و فرهنگ بومی خود در برنامههای درسی مدارس تجدید نظر كرده و سرگرمیهای احمقانهای را به خورد آنها میدهند.
پس به عبارتی میتوان گفت همانطور كه سرزمینها تحت اشغال بودند اكنون اذهان مردم تحت اشغال هستند، باید تیزبین و هوشیار بود و هر روز بدین معضل اندیشید و راهی برای رفع آن جُست، با تمركز بر واقعیتهای عالیتر و والاتر، میتوان گام مهمی به سوی استعمارزدایی از اندیشه برداشت، آن ارزشهایی كه دین به ما میآموزد چرا كه استعمارگر بزرگ، زندگی دنیوی است. به زبان ساده، ذهن و اندیشه استعمارزده بر این گمان است كه چنانچه منافع نخبگانِ حریص یا همان ادارهكنندگان جهان تأمین شود، منفعت همگانی حاصل شده است: این تفكر به دلیل میل به دنیا و دنیاطلبی وارد اذهان میشود و در آنجا رسوب میكند. سادهترین راه برای درك نحوه كاركرد و تأثیرگذاری آن منافع و مقابله با وسوسههای آن، طرح این پرسش است كه چه كسی از این فعالیتها سود میبَرَد؟ از چند منظر میتوان چنین سؤالی را مطرح كرد و به پاسخ آن دست یافت، از جمله از طریق ارزیابی كیفیت تأثیر فعالیتهای روزمرّه بر نیل به رستگاری كه درونمایه مشترك اغلب ادیان است. افراد قبایل بومی آمریكا (مانند هودنوسونیهای نیویورك و اُونتاریو) همواره از خود این سؤال مهم را میپرسند كه «فعل و عمل امروز من چگونه بر هفت نسل آینده مؤثر واقع میشود؟» هر غایتی را منظور نظر داشته باشیم، قضایای اصلی برای ما رستگاری در جهان اخروی و سعادت نسل آینده در این دنیاست. بدین ترتیب است كه میتوان با چالش استعمارزدایی از اندیشههایمان روبهرو شویم.
بسیاری از ملل جهان سوم، از جمله مسلمانان، قادر به استعمارزدایی از اندیشههایشان نیستند، زیرا پیروی از سنتهایشان را به كناری نهاده یا بدانها احترام شایستهای نمیگذارند. علت این امر تا حدودی ناشی از استعمار است. ما مسلمانان اعتماد به نفسمان را از دست دادهایم، به خود شك داریم؛ به دلیل این اركستر سمفونی گوشخراش و دلآزار كه پیوسته به ما تلقین كرده عقبمانده، سركوبگر، خشونتطلب و... هستیم، حتی از هویت خود شرمندهایم. چه كسی چنین اتهاماتی را به ما بسته است؟ هیچ قوم و قبیلهای در طول تاریخ بشریت، خشونتطلبتر، عقبماندهتر و سركوبگرتر از همان كسانی كه این خزعبلات را علیه ما میگویند یا همان طرفداران و مروّجان «تمدن غربی»، نیستند. همین فحّاشها در قرن گذشته چند هزار نفر را راهی دیار عدم كردهاند؟ صد میلیون؟ ۱۵۰ میلیون؟ آنها پیش از اتهام بستن به مسلمانان، بهتر است ابتدا نگاهی به خود بیندازند. آنها این كار را نخواهند كرد پس ما باید با چشمان باز به سابقه آنها بنگریم.
مسلمانان میدانند كه اسلام صرفاً دین نیست بلكه قانونی اخلاقی است، راهی است برای زیستن. در چارچوب فرامین دین اسلام میتوان زندگی عاری از اندیشههای استعماری بنا كرد. البته نه در بستر مجموعهای از بایدها و نبایدها یا حلالها و حرامها كه روال زندگی غالب مسلمانان شده است. آن كه در طریق استعمارزدایی قدم میگذارد از دین اسلام آموزههایی به مراتب بیش از چند توصیه و پند و اندرز دریافته است. مثلاً به خوراك، پوشاك و مسكن خود اگر از نزدیك بنگریم بحث حلال و حرام در آن به ظاهر رعایت شده اما این خوراكها، پوشاكها و خانههای ما تا چه اندازه با سبك مطلوب اسلام برای زندگی مؤمنین تناسب دارند؟ اصلاً مسلمان بودن غیر از رعایت حلال و حرام، چه معنایی برای فرد، جمع و خانواده مسلمان در جهان امروز دارد؟ آیا این بدین معناست كه با اوضاع و احوال موجود جهان خود را وفق دهیم و برای توجیه این انطباق نیز چند حدیث و روایت پیدا كنیم؟! یا آنكه «مدرنیته»، «تمدن» و «پیشرفت» را موشكافانه زیر ذرهبین قرار داده و در چارچوب نظام اندیشه و خرد اسلامی خود به ارزیابی و نقد آنها اقدام كنیم؟
استعمارزدایی از اندیشه، یك پروژه سنگین، عظیم و طاقتفرساست، بنابراین راهبردهای متعددی باید تدبیر كرد و هر كس كه كاری از او ساخته است باید در این امر شركت جوید. اگر دولتها، مؤسسات و تشكّلهای بزرگ میتوانند گوشهای از این كار را بگیرند كه فبهاالمراد، در غیر این صورت باید از سر راه كنار بروند.
یكی از راههای استعمارزدایی از اندیشه، تجدید نظر در خوراك و پوشاك است. برخی از اندیشمندان ثابت كردهاند كه نوع خوراك و طرز لباس پوشیدن بر سلامت فكری، جسمی و روحی انسان تأثیر میگذارد. باید از تجارب دیگران در زمینه استعمارزدایی بهره بگیریم و تجارب خود را به آنان منتقل كنیم. این كار ضرورتاً به منظور «دعوت» نیست، بلكه راهی برای كمك به مسلمانان است تا به خویشتن خویش نگریسته و وضعیتی را كه در آن به سر میبرند درك كنند. علاوه بر آن، این امر بهانهای برای پیوند با پیروانِ سایر ادیان، فرهنگها و سُنن است.
استعمارزدایی ره صدسالهای است كه نمیتوان یك شَبه آن را طی كرد. اما چنانچه ماهیت حقیقی مسأله به درستی درك شود، بعضیها میتوانند خود وارد فرآیند استعمارزدایی از اندیشه شوند. متأسفانه ما همگی یا اكثراً، در شیوه پندار و كردار خود كه غالباً خالی از منطق است به زیان خود اما به سود جمع كوچكی از نخبگان جهان عمل میكنیم. ما را به بهانه پیشرفت، تمدن، جهانیسازی و عبارات پرطمطراق دیگری از این دست از انسانیت، محیط، سنن، و باورهای دینیمان جدا كردهاند تا همیشه استعمارزده باقی بمانیم. منافع نخبگان حاكم بر دنیا حُكم میكند كه به ماهیت استعمار و دامنه بلاهایی كه از این رهگذر بر سَرِ ما و جوامعمان آوردهاند هرگز پی نبریم تا در جهل مُركّب بمانیم. اولین اقدام مهم این است كه با حیلههای استعمار برای بازی با زندگی خود آشنا شویم. میتوانیم كمتر تلویزیون تماشا كنیم و به جای آن، بیشتر قصه بگوییم، مصرف غذاهای فرآوریشده را كم كرده و غذاهای ارگانیك بخوریم. در انتخاب و پوشیدن لباس تابع مُد روز نباشیم و لباسهای دستدوز بپوشیم. به جای نشستن مقابل رایانه، قلم برداریم و بنویسیم یا در كلاس درس بایستیم و با صدای رسا مردم را از خواب غفلت بیدار كنیم. كسانی كه حركتهای دستهجمعی را ترجیح میدهند میتوانند نهضت یا جنبشی را از طرف محرومین یا محیط اجتماعیشان به راه اندازند. كارهای زیادی وجود دارد كه از یك نفر ساخته نیست، اما نباید بیكار نشست. فعالیتی را انتخاب كنید و تمام و كمال برای آن وقت بگذارید.
فهم این مطلب برای اَذهان استعمارزده سخت است اما اقدام مهم دیگری در جهت استعمارزدایی این است كه هر چه زودتر بچهها را از مدرسهها بیرون كشید. مزخرفات ایدهآلیستی درباره «كسب دانش» از طریق حضور در مدارس یا اخذ «مدرك تحصیلی» را باید فراموش كرد. راه علماندوزی كه در مدرسه نیست. در هند نهضتی رو به رشد آغاز شده به نام «ترك مدرسه». مشخصه اساسی در رهانیدن جامعه از چنگال كسانی كه همه چیز را از ما دزدیدهاند، فرآیندی به نام «مدرسهزدایی از جامعه» است. ایوان ایلیچ نیز كتاب معروفی به همین نام درباره این موضوع نگاشته است. دزدان جامعه همان مردمی هستند كه ما را سرگرم پرسه زدن در راهروهای مدارس و مؤسسات آموزشی كردهاند و خود به سرقت ثروتهای ما ادامه میدهند.
از دیگر وظایف مهمّ علاقهمندان به استعمارزدایی از اندیشه، بازیابی سلامت و احیای تندرستی است، بهعنوان نمونه، هومیوپاتی و برخی از شیوههای طبّ سنتی در درمان بیماریهای پیچیدهای مانند امراض قلبی، فشار خون و حتی سرطان توفیقی داشتهاند. اما ما برای درمان دردها و آلام روزمره خود فوراً به سراغ پزشك میرویم تا نسخهای برای ما بپیچد. از طرفی نیز طبّ پیشرفته غربی تبدیل به تجارتی جهانی شده كه میلیاردها دلار روی آن سرمایهگذاری میكنند؛ بنابراین بعید به نظر میرسد كه بنگاههای اقتصادی بزرگ از طبهای جایگزین بهخصوص اگر ارزان و سهلالوصول باشد حمایت كنند. آنان هر چه را كه برایشان پولساز باشد سرمایهگذاری مینمایند. در دنیای امروز برای اغنیا یك صنعت گردشگری پدید آمده كه برای عمل «بایپَسِ قلب» یا سایر اعمال جراحی، از اروپا تا خلیج فارس به آنان سرویس میدهند. البته این تجارت شامل من و شما نمیشود با این حال یك شاخصه عجیب در آن است كه ثابت میكند ثروتمندترینها غالباً مریضترینها هستند، هم جسمی، هم روحی و هم فكری. بقیه افراد میتوانند به جای مراجعه به بنگاهها و شركتهای بزرگ جهانی، راه درمان خود را در هومیوپاتی یا معالجات سنتی جستوجو كنند. دانشمندان كشورهای جهان سوم به دقت روی این روشها مطالعه كردهاند و شایسته است راه سوءاستفاده از طبّ سنتی و انحصاری شدن آن را ببندیم.
مسلمانان دارای قوانین، اصول اخلاقیات و اولویتهایی هستند كه خداوند متعال، پیامبر اسلام(ص)، قرآن و سنت آنها را وضع كردهاند اما با كمال شگفتی میبینیم كه آنان به قوانین و منشورهای سازمان ملل بیش از حد بها میدهند؛ این از نشانههای زندگی با ذهن استعمارزده است. برای مردمی كه تابع خِرَدِ خود نیستند سازمان ملل و سایر سازمانهای فراملیتی چراغ امید حركتهای جهانی شدهاند؛ اما این سازمان و بهخصوص شورای امنیت تقریباً همیشه در خدمت منافع قدرتهای استعماری قرار داشتهاند. با وجودی كه این سازمان عریض و طویل گاهی ابزار دست دشمنان اسلام و بر ضدّ منافع اكثر جهان سوم بوده، اما توجه به این نكته نیز خالی از لطف نیست كه در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، كشورهای جهان سوم تقریباً كنترل سازمان ملل را به دست گرفته بودند. برخی از مسلمانان در خلأ سازمانهای اسلامی قدرتمند جهانی دل به سازمان ملل و امثالهم بستهاند تا به قولها و وعدههایش عمل كند!! اما آنها غافلاند از اینكه قدرت آمریكا و سایر قلدرهای جهانی بر آنها سایه انداخته است.
مسلمانان و پیروان سایر ادیان تحت تأثیر القائات روزافزون قدرتهای بزرگ، متقاعد شدهاند كه «پایان دوران» نزدیك است. از گوشه و كنار دنیا پیشگوییهای عجیب و غریبی درباره «پایان ایّام» از طریق اینترنت به خورد مردم داده میشود. البته مردم در ذهن تاریخی خود همواره بروز بلایا و فجایع را نشانههای روشن پایان دنیا تعبیر میكردند. اما ما تنها بدین مسأله میتوانیم اطمینان داشته باشیم كه زمان پایان ایّام یا «ظهور منجی موعود» و هرگونه رستگاری وعده داده شدهای را خداوند متعال میداند و بس. ذهن و اندیشه استعمارزده ماست كه گمان میكند چون «تمدن غرب» ددمنشی و درندهخوییهای خود در عراق و فلسطین و سایر نقاط را به حد اعلی رسانده، اقتصاد جهانی در حال لنگیدن است، و مردمی مانند مردم آمریكا پی بردهاند كه در چنگال نظام پلیسی مفلوكی زندگی میكنند، پس دنیا به آخر رسیده است. اما چنین نیست. نه تنها دنیا به پایان نرسیده بلكه شاید همین مصیبتها فرصتی مغتنم باشد تا نگاه خود را به آن سوی مرزهای غربِ سیاسی، فكری و عقیدتی، گستره نفوذ و بهویژه مشكلات بزرگش بیندازیم تا راهها، فرصتها و امیدهای تازهای را كشف كنیم.
مترجم: ع. ف. آشتیانی
منبع:ماهنامه سوره ، شماره ۲۱
نویسنده: یوسف الخباز
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست