یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
مجله ویستا
تکبّر
کبر از نتایج و ثمرات عُجب است و فرقش با عجب این است که صفت عجب بدون مقایسهٔ نفس با کس یا چیز دیگری در انسان بهوجود میآید البته معنی این سخن این نیست که عدم مقایسه شرط وجودی عجب است بلکه میخواهیم بگوئیم مقایسه شرط نیست ولی کبر - برخلاف عُجب - صفتی است که همیشه در مقایسه نفس با دیگری بهوجود میآید یعنی مقایسه شرط وجودی کبر است بنابراین میتوان کبر را چنین تعریف کرد: کبر عبارت است از احساس راحتی و اعتماد و تکیه انسان بر اینکه خود را از دیگران برتر میداند.
● مذمت و نکوهش کبر
قرآن کریم میفرماید:
من آنان را که به نحاق در زمین تکبر میورزند از آیات و نشانههای خود رویگردان خواهم کرد.
(سَاَصْرِفُ عَنْ آیاٰتِیَ الّذِین یَتَکَبَّروُنَ فِیالاَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ) (سوره اعراف، آیه ۱۴۶)
و میفرماید:
اینگونه خدا بر قلب هر متکبر ستکاری مهر شقاوت میزند.
(کَذٰلِکَ یَطْبَعُ اللهُ عَلیٰ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبّٰارٍ) (سورهٔ مؤمن، آیه ۳۵)
و میفرماید:
رسولان ما به فتح و پیروزی خواهند رسید و هر ستمگر متکبری نامید و محروم خواهد شد.
(وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خٰابَ کُلُّ جَبّٰارٍ عَنِیدٍ) (سوره ابراهیم، آیه ۱۵)
و میفرماید:
بدرستی که خداوند مستکبرین را دوست ندارد
(اِنَّ اللهَ لٰایُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرینَ) (سورهٔ نحل، آیه ۲۳)
نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) میفرماید:
هر کس به اندازۀ یک دانهٔ خردل کبر در قلبش باشد وارد بهشت نمیشود و کسی به اندازهٔ یک دانهٔ خردل ایمان در دلش باشد وارد آتش نمیشود.
(لٰایَدْخُلُ الْجَنَّهَٔ مَنْ کٰانَ فی قَلْبِهِ مِثْقٰالَ حَبَّهٍٔ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ کِبْرٍ و لایَدْخُلُ النّٰار جُلٌ فی قَلْبِهِ مِثْقٰالُ حَبَّهٍٔ مِنْ اِیمٰانٍ)
و فرمود: خدای تعالی میفرماید:
کبر زینت، و عظمت پوشش من است هرکس در مورد یکی از آنها با من نزاع کند در جهنمش میافکنم.
اَلْکِبْرِ یٰاءُرِدٰائی وَالْعَظَمَهُٔ اِزٰارِی فَمَنْ نٰازَعَنی وٰاحِداً مِنْهُمٰا الْقَیْتُهُ فی جَهَنَّمَ.
و در کتاب کافی از امام باقر (علیهالسلام) روایت شده: کبر ردای خداست و انسان متکبر باخدا در مورد ردایش نزاع میکند. (اَلْکِبْرُ رِدٰاءُ اللهِ وَالْمُتَکَبِّرُ یُنٰازعُ اللهَ رِدٰاءَهُ)
و میفرماید:
عزت و کبر ردای خدایند هرکس یکی از این دو را به خود بپوشد خدای تعالی با روی در آتش جهنمش میافکند.
(اَلْعِزُّ ردٰاءَ اللهِ وَالْکِبْرُ اِزٰارُه فَمَنْ تَنٰاوَلَ شَیْئاً مِنْهُمٰا اَکَبَّهُ اللهُ فِی جَهَنَّمَ)
و از امام صادق (علیهالسلام) است: کسی که یک ذرّه کبر در قلبش باشد داخل بهشت نمیشود.
(لٰا یَدْخُلُ الْجَنَّهَٔ مَنْ فِی قَلْبِهِ مِثْقٰالُ ذَرَّهٍٔ مِنَ الکِبْرِ)
محمد بن مسلم میگوید از امام باقر (علیهالسلام) یا امام صادق (علیهالسلام) شنیدم که میفرمود:
کسی که به اندازهٔ یک دانه خردل کبر در دلش باشد داخل بهشت نمیشود.
میگوید: من استرجاع کردم (یعنی گفتم: انا لله و انّا الیه راجعون).
فرمود: چرا استرجاع کردی؟
عرض کردم: بخاطر کلامی که از شما شنیدم.
فرمود: منظورم آن نیست که تو فهمیدی منظورم فقط انکار است کبر فقط انکار است. (یعنی مقصود از تکبر انکار خدا و گردنکشی در برابر اوست)
امام صادق (علیهالسلام) فرمود:
کبر عبارت است از کوچک شمردن مردم و بیاعتنائی به حق.
(الْکِبْرُ اَنْ تَغْمِصَ الّنٰاسَ وَ تَسْفُهَ الْحَقَّ)
و میفرماید: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: بزرگترین کبر تحقیر مردم و بیاعتنائی به حقّ است.
راوی میگوید: عرض کردم: تحقیر مردم و بیاعتنائی به حقّ چیست؟
فرمود: ندانستن حقّ و حمله کردن به اهل آن هرکس چنین کند با خدا در مورد ردایش نزاع کرده است.
و فرمود: در جهنّم درّهای مخصوص متکبرین وجود دارد که سقر نام دارد این درّه از شدت حرارت خود به خدا شکایت میکند و از خدا میخواهد که به او اجازهٔ نفس کشیدن دهد سپس نفسی میکشد که جهنّم را در آتش خود میسوزاند.
و میفرماید:
در قیامت متکبرین به صورت مورچگان ریزی محشور میشوند و مردم آنها را لگدمال میکنند تا خدای تعالی از حساب خلائق فارغ شود.
(اِنَّ الْمُتَکَبِّرِینَ یُجْعَلُونَ فیِ صُوَرِ الذَّرِّ یَتَواطِئُهُمُ النّٰاسُ حَتّٰی یَفْرَغَ اللهُ مِنَ الْحِسٰابِ)
عمر بن یزید میگوید: به امام صادق (علیهالسلام) عرض کردم: من غذای خوب میخورم و بوی خوش استعمال میکنم و مرکب خوب سوار میشوم و غلامی هم پشت سرم حرکت میکند اگر این کار به نظر شما کبر و تجبّر است انجام ندهم.
حضرت مدتی سرش را پائین انداخت سپس فرمود: جبّٰارِ معلون کسی است که به مردم بیاعتناء و به حقّ جاهل باشد.
عرض کردم: به حقّ که جاهل نیستم امّا نمیدانم بیاعتنائی به مردم چیست؟
فرمود: بیاعتنایی به مردم کوچک شمردن آنهاست.
امام صادق (علیهالسلام) فرمود:
هیچکس لاف بزرگی نزند جز به سبب ذلتی که در خود میبیند.
(مٰا مِنْ اَحَدٍ یَتِبهُ اِلاّٰ مِنْ ذِلَّهٍٔ یَجِدُهٰا فی نَفْسِهِ)
و در حدیث دیگری است:
هیچ کس تکبر نمیورزد مگر به خاطر ذلّتی که در خود میبیند.
(مٰا مِنْ رَجُلٍ تَکَبَّرَ او تَجَبَّر اِلّٰا لِذَلَّهٍٔ وَجَدَهٰا فیِ نَفْسِهِ)
نبی اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم ) میفرماید:
خدای تعالی به مردمی که از روی تکبر لباسش بر زمین کشیده شود توجه نمیکند.
و میفرماید:
هر بندهای بخشش کند خدا جز عزّت چیزی بر او نمیافزاید و هر بندهای به خاطر خدا تواضع کند خدا او را بلند میگرداند. (مٰا زٰادِ اللهُ عَبْداً یَعْفُو الّٰا عِزّاً وَ مٰا تَواضَعَ احدٌ للهِ اِلاّٰ رَفَعَهُ الله)
و میفرماید:
واقعاً من میپسندم که مردی با دست خود چیزی را حمل کند که هم خدمتی به خانوادهاش باشد و هم تکبر را از خود دور کند.
(اِنَّهُ لَیُعْجِبُنی اَن یَحْمِلَ الرَّجُلُ الشَیءَ فی یَدِهِ فَیَکُونُ مِهْنَهٌٔ لاَهْلِهِ یَدْفَعُ بِهِ الْکِبْرَ عَنْ نَفْسِهِ)
آن حضرت روزی از اصحابش فرمود: چه شده که در شما حلاوت عبادت را نمیبینم؟
عرض کردند: حلاوت عبادت چیست؟
فرمود: تواضع.
و فرمود:
هرگاه متواضعین امّت مرا دیدید در برابر آنها تواضع کنید و چون متکبرین را دیدید بر آنها تکبر کنید که تکبر شما باعث خواری و کوچکی آنها میشود.
(اِذٰا رَأَیْتُمْ الْمُتَواضِعیِنَ مِنْ اُمَّتیِ فتواضَعُوا لَهُمْ وَ اِذٰا رَأَیْتُمُ الْمُتَکَبَّرِینَ فَتَکَبَّروا عَلَیْهِمْ فَاِنَّ ذٰلِکَ لَهُمْ مَذَلَهٌٔ و صِغٰارٌ)
امام کاظم (علیهالسلام) فرمود: تواضح آن است که با مردم چنان رفتار کنی که دوست داری با تو رفتار کنند.
(التَّواضُعُ اَنْ تُعْطِیَ النّٰاسَ مٰا تُحِبُّ اَن تُعْطٰاه)
- اقسام تکبر
بنابراین آنچه از احدیث گذشته استفاده میشود تکبر دارای اقسامی است.
۱. تکبر بر خدا
چنانکه نمرود به آن گرفتار بود تا حدی که خیال جنگ با خدای آسمان را در سر میپروراند و مثل آنچه فرعون و دیگر مدعیان الوهیت به آن دچار بودند فرعون چون از بندگی خدا تکبر میورزید گفت :
من خدای بزرگ شما هستم.
(اَنَا رَبُّکُمُ الاَعْلیٰ) (سورهٔ نارعات، آیه ۲۴)
قرآن کریم میفرماید:
کسانی که از عبادت من سرکشی و اعراض کنند با ذلت و خواری وارد جهنم میشوند.
(اِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِروُنَ عَنْ عِبٰادَتیِ سَیَدْ خُلُونَ جَهَنَّمَ داٰخِریِنَ) (سورهٔ مؤمن، آیه ۶۰)
تکبر از دعا و تضرع بسوی خدا نیز از این قسم است.
۲. تکبر بر خلق
این قسم تکبر دو شعبه دارد
الف - تکبر بر انبیاء و رُسُل و ائمه
سبب این شعبه آن است که انسان خود را بالاتر و برتر از آن میداند که از یک بشر معمولی اطاعت کند قرآن کریم از قومی چنین نقل میکند:
آیا به دو انسان مثل خودمان ایمان آوریم.
(اَنُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنٰا) (سورهٔ مؤمنون، آیه ۴۷)
و نقل میکند:
تو چیزی نیستی جز یک بشر مثل ما.
(اِنْ اَنْتُمْ اِلّٰا بَشَرُ مِثْلُنٰا) (سورهٔ ابراهیم، آیه ۱۰)
و نقل میکند:
اگر از بشری مثل خود اطاعت کنید زیانکار خواهید بود.
(وَ لَئِنْ اَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَکُمْ اِنَّکُمْ اِذاً لَخٰاسِروُنَ) (سوره مؤمنون، آیه ۳۴)
همانطور که ائمهٔ جور تکبر ورزیدند و از ائمه حقّ اطاعت نکردند.
ب - تکبر بر سایر مردم
یعنی اینکه خود را از دیگران بهتر بداند و آنها را تحقیر کند و هنگامی که حق را از یکی از بندگان خدا بشنود زیر بار نرود و آن را انکار کند.
خودبزرگبینی همیشه از اعتقاد به وجود یکی از صفات کمال در خود سرچشمه میگیرد. و صفات کمال یا مربوط به دین هستند یا دنیا.
کمال دینی عبارت از علم و عمل است.و کمال دنیوی عبارت است از اصل و نسب، جمال، قوت، مال و کثرت یاران.
۱. تکبر به علم
اگر کسی به خاطر عملش دچار تکبر شود علاجش این است که بیندیشد که علم او را به این مطلب هدایت میکند که کبر فقط لایق خدای تعالی است و اگر انسان تکبر ورزد مغضوب خدای تعالی میشود و خدا تواضع بندگان را دوست دارد پس سزاوار است خود را به چیزی مکلف کند که مولایش میپسندد و بداند که حجت خدا بر اله علم مؤکدّتر است.
امام صادق (علیهالسلام) میفرماید:
هفتاد گناه جاهل بخشیده میشود قبل از آنکه یک گناه از عالم بخشیده شود.
(یُغْفَرُ لِلْجٰاهِلِ سَبْعُونَ ذَنْباً قَبْلَ اَنْ یُغْفَرَ لِلْعٰالِمِ ذَنْبٌ وٰاحِدٌ)
پس اگر عالِم قبول دارد که در جهان عالمتر از او و هم سطح او بسیار است کبرش معنا ندارد و اگر خود را از همگان اعلم میداند باید توجه داشته باشد که حجت خدا بر او کاملتر و محکمتر است و ملاک خیر و شرّ عاقبت کار است.
۲. تکبر به عمل
عمل نیز به همین صورت است اگر انسان خود را از همگان پرهیزگارتر و متّقیتر و صالحتر میبیند مطمئن باشد که ملاک نجات، فقط عمل و عبادت نیست بلکه معیار خاتمه کار است پس هر کس را میبیند با خود بگوید شاید او نجات یابد و من هلاک شوم و شاید او بین خود و خدایش صفات پسندیدهای داشته باشد که به وسیله همانها مستحق نجات باشد و من مستحق هلاک.
کسی که احتمال دهد خودش در محضر خدا شقیّ و بدبخت است به شغلی مشغول میشود که او را از تکبر باز میدارد و هر کس با دیدهٔ رضا به اعمال خود ننگرد و معتقد باشد که اگر قرار شود خدا با عدلش با او رفتار کند به خاطر اعمالی که آنها را حسنات میپنداشته مستحق عقاب خواهد شد تا چه رسد به بدیها و سیئات؛ ممکن نیست تکبر در او راه یابد.
همانطور که سیدالعابدین امام چهارم (علیهالسلام) میفرماید:
خدای من! کسی نیکیهایش بدی است چگونه بدیهایش بدی نیست؟
(اِلهٰی مَنْ کٰانَتْ مَحٰاسِنُهُ مَسٰاوِیٔ فَکَیْفَ لٰاتَکُونُ مَسٰاوِیهِ مَسٰاوِی)
و قرآن کریم میفرماید:
آنان که هر چه وظیفهٔ بندگی بجای آرند قلوبشان از روز قیامت هراسان است.
وَالَّذِینَ یُؤتُونَ مٰا أتَوا و قُلُوبُهُمْ وَجِلَهٌٔ. (سورهٔ مؤمنون، آیه ۶۰)
یعنی طاعات و عبادات را به جای میآورند در حالی که در هراسند که مبادا مورد قبول واقع نشوند.۳. تکبر به نسب
این قسم تکبر، تکبر به کمال دیگران است و اگر کسی که انسان به واسطهٔ او کبر میورزد زنده باشد میتواند به او بگوید برتری از آن من است و تو فقط کرمی هستی که از زائد خمیرهٔ من خلق شدهای.
برای فرار از این قسم تکبر باید اصل و نسب حقیقی خود را بشناسد که پدرش نطفهای کثیف و جدّش خاک ذلیل است و اینکه خلقت انسان از خاک شروع شده و خلقت نژاد او از آب بیمقدار مقرر شده است. (اشارهای است به آیه شریفه قرآن ویداً خلق الانسان من طین ثم جعل نسله من سلالهٔ من ماه مهین (سورهٔ سجده، آیات ۷ و ۸)
۴. کبر به جمال
علاج این قسم این است که در باطن خود دقت کند تا آنقدر فضیحت و رسوایی در خود ببیند که لذت تکبّر و فخرفروشی را در نظرش تیره گرداند چه اینکه به هر جای بدن بنگرد نوعی و رنگی از کثافت انباشته شده است در رودهەایش مدفوع، در مثانهاش ادرار، در بینی مخاط، در دهان بزاق، در گوش چرک، در رگەا خون، در زیرپوست جراحت و در زیر بغل بوی زننده.
هر روز چند بار با دست خود مدفوع میشوید و چندبار به مستراح رفت و آمد میکند تا از بدنش چیزی خارج شود که دیدنش ناراحتکننده است تا چه رسد به بوییدن و لمس کردنش.
و بیندیشد که در اول امر از کثافات زننده خلق شده از نطفه نقش گرفته، از خون حیض (سابقاً اعتقاد بر آن بود که جنین
از خون حیض تغذیه میکند ولی علی طب ثابت کرده که خون حیض فقط وسیلهٔ پاکسازی رحم از تخمکهای مرده است و نوزاد به وسیلهٔ مجرای ناف از خون بدن مادر تغذیه میکند.) تغذیه کرده، از مجرای پول وارد رحم شده که خودش مجرای خون حیض و کثافات دیگر است.
و اکنون اگر یک روز خود را رها کند و نظافت نکند کثافات و بوهای زننده از او برانگیخته میشود.
و به زودی هم میمیرد و تبدیل به مرداری کثیف میشود که از کثافتی زنندهتر است.
۵. تکبر به قدرت
علاج این قسم این است که بنگرد در معرض ابتلاء به چه امراضی است و اگر یک رگ از بدنش درد بگیرد عاجزتر از هر عاجز و ذلیلتر از هر ذلیلی میشود و اگر مگسی چیزی را از او برباید قادر نیست آن با باز ستاند و اگر پشهٔ ریزی وارد دماغش شود یا مورچهای داخل گوشش شود او را میکشد و اگر خاری به پایش فرو رود او را عاجز میکند و یک روز تب چنان ضعفی بر او مستولی میکند که تا مدتی طولانی جبران نشود.
ثالثاً هر چه قدرتش زیاد باشد از خز و فیل و گاو و شتر قویتر نیست پس این چه افتخاری است که او را با حیوانات هم صفت میکند
۶. تکبر به ثروت و یاران
تکبر به جمال و قدرت مربوط به چیزهایی بود که در خود انسان وجود داشت به خلاف این قسم که مربوط به چیزی است که در وجود انسان نیست بلکه خارج از انسان است بنابراین زشتترین نوع تکبر میباشد.
افّ بر شرفی که یهود و نصاری و کفّار در آن از ما جلوتر باشند.
وتفّ بر شرفی ک دزد و ظالم میتواند آن را از انسان سلب کند.
اینها با اضافه علل و امراض و آفات مختلف و طبایع متضادی که چون صفراء و بلغم و باد و خون بر او مسلط است که بخواهد یا نخواهد راضی باشد یا نباشد بعضی از اجزایش بعضی دیگر را منهدم میکند لذا اجباراً گرسنه میشود، اجباراً تشنه میشود، اجباراً مریض میشود و اجباراً میمیرد نفع و ضرر و خیر شرّ خود را در اختیار ندارد دوست بدارد بداند ولی نمیداند میخواهد چیزی را به یاد داشته باشد ولی فراموش میکند میخواهد چیزی را فراموش کند و از آن غافل باشد وی از خاطرش نمیرود میخواهد قلبش را متوجه امری کند ولی در جای دیگر جولان میکند نه قلبش را مالک است نه نفسش را چه بسا چیزی را دوست دارد که مایه هلاکتش میشود و از چیزی بدش میآید که حیاتش به آن بستگی دارد غذاها را دوست دارد در حالی که او را هلاک میکنند از داروها احساس تلخی میکند در حالی که نفع و حیات او را در بر دارند در یک لحظهٔ شبانهروز از اینکه بینایی و شنوایی و علم و قدرتش را از دست بدهد یا اعضای بدنش فلج شوند و عقلش از دست برود و روحش ربوده شود و تمام آنچه را که در دنیا دوست میدارد از او سلب شود در امان نیست.
خلاصه اینکه بیچارهای ذلیل است که در هر حال باقی نخواهد ماند چه او را به حال خود رها کنند و چه او را برگیرند و از این دنیا ببرند عبدی است مملوک که قادر بر چیزی نیست.
پس این انسان کجا و تکبر، انسانی که در گذشته نطفهای کثیف بوده در آینده مرداری متعفن میشود که هر انسانی از او دوری میجوید و بالاخره به اصل خود یعنی خاک برمیگردد.
و ای کاش در همان حال رها شود“ولی چه آرزوی محالی” که زنده میشود تا شدائد و دردها بکشد، محاسبه شود و به خاطر اعمال گذشتهاش عذاب ببیند اجزاء متفرقش را جمع میکنند، او را از قبر به سوی هولها و هراسهای قیامت خارج میکنند، او ار از قبر به سوی هولها و هراسهای قیامت خارج میکنند در آن حال چشمش به آسمانی شکافته، زمین دگرگون شده، کوههایی در حال حرکت، ستارگانی کدر، خورشیدی خاموش، حالات ظلمانی، فرشتگان غلاظ و شداد، جهنم بادم سوزان و بهشتی که مجرمین با حسرت بدان مینگرند میافتد و نامههائی را میبیند که منتشر شده و تمام گفتار و کردار او را ریز و درشت حتی اگر به اندازهٔ ذرّهای باشد در آن جمع کردهاند.
خداوند تعالی به آغاز و انجام انسان اشاره کرده میفرماید:
کشته باد انسان چرا کفر میورزد - نمینگرد خدا - از چه چیز خلقش کرده؟ از نطقه خلقش کرده است سپس راه را برای او سهل و آسان کرده سپس او را میرانده و در قبر نموده است.
(قُتِلَ الاِنْسٰانُ مٰا اَکْفَرَهُ مِنْ اَیِّ شیءٍ خَلَقَهُ مِنْ نُطْفَهٍٔ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ ثُمَّ اَمٰاتَهُ فَاَقْبَرَهُ ) (سورهٔ عبس، آیات ۲۱-۱۶)
آنچه ذکر شد علاج تکبر از طریق علمی بود.
● علاج عملی تکبر
علاج عملی تکبر آن است که برای خدا و خلق عملاً تواضع کند به این معنی که افعال و اخلاق متواضعین را پیشه نماید.
از نبی اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت شده: که در روی زمین غذا میخورد و میفرمود: من بندهای هستم، مثل بندگان غذا میخورم.
به سلمان گفتند چرا لباس نو نمیپوشی؟
فرمود: من بنده هستم اگر روزی آزاد شدم لباس نو میپوشم.
منظورش آزاد شدن در آخرت است.
بعد از این که انسان شناخت و معرفت پیدا کرد جز با عمل، متواضع نمیشود لذا میبینیم که خدای تعالی اعرابی را که بر خدا و رسول تکبر میورزیدند مأمور به ایمان و نماز میکند.
در نماز اسراری هست که به خاطر آنها عمود دین شده: از جمله اسرار آن قیام و رکوع و سجود است زیرا اعراب از خم شدن اباء داشتند و چه بسا کسی تازیانه از دستش میافتاد و برای برداشتنش خم نمیشد و بند کفشش باز میشد ولی برای اصلاح آن سرخم نمیکرد. به همین خاطر خدای تعالی آنها را مأمور به سجود و رکوع کرد.
● معیار تشخیص حالت تکبّر و تواضع در نفس
“اکنون که تکبر و اقسام آن و زشتی آن و راه علاجش را شناختیم بجاست ملاک و معیاری به دست آوریم که بوسیلهٔ آن خود را بشناسیم و بدانیم که آیا جزء متکبرین هستیم یا در زمرهٔ متواضعین” وگرنه ممکن است گاهی خود را متواضع به حساب آوریم و فکر کنیم هیچگونه تکبّری در ما وجود ندارد در حالی که نزد خدا متکبر محسوب شده و تمام کوششهایمان به هدر رفته باشد برای به دست آوردن این میزان پنج راه آزمایشی وجود دارد.
۱. اول این که با یکی از همردیفان خود در مسألهای بحث کنیم در اینجا لحظهٔ آزمایش وقتی است که حقّ بر زبان طرف مقابل جاری میشود در این هنگام اگر قبول و اعتراف به حق و تشکر از آن شخص برای انسان مشکل باشد مطمئناً نوعی کبر و خودبرتربینی در او نهفته است پس باید تقوا پیشه کرده با علم به خباثت درون و خطر عاقبت؛ و عمل، یعنی مکلّف کردن نفس به کارهایی چون اعتراف به حقّ و زبان گشودن به ستایش و ثناء او و اقرار به عجز خود و تشکر از او به خاطر استفادهای که از او کرده و کارهایی از این قبیل که برای نفس مشکل و سنگین است به علاجش همّت گمارد.
۲. دوم اینکه دوستان و همردیفان را در مجالس و محافل برخود مقدّم کنیم و خود پایینتر از آنان بنشینیم اگر این کار بر ایمان مشکل بود تکبّر داریم لذا باید نفس خود را به همان کارها مکلّف کنیم تا به تدریج آسان شوند در این باب، شیطان کید دقیقی دارد و آن اینکه انسان را وادار میکند روی کفشها بنشیند یا به جای این که در کنار همردیفان خود قرار گیرد افراد پستتر از خود را در کنار آنها قرار داده خود در رتبه بعد از آنها بنشیند و گمان کند این کار تواضع است در حالی که عین کبر است زیرا این کارها از آن جهت بر متکبّرین آسان است که این توّهم را ایجاد میکنند که آن شخص صدر مجلس را با دیدهٔ تحقیر مینگرد و خود را برتر از آنها میداند.
با این کار غیر از این که تکبر ورزیده با اظهار تواضع به نوع دیگر کبرفروشی کرده است.
۳. سوم اینکه دعوت فقراء را اجابت کند و برای رفع حاجات دوستان و نزدیکان به بازار برود اگر بر او سنگین بود بداند که متکبّر است.
۴. چهارم اینکه مایحتاج خود و خانوادهاش را با دست خود از بازار به خانه حمل کند اگر نفسش از این کار اباء داشت به کبر و ریا دچار است.
۵. پنجم اینکه از پوشیدن لباسهای کهنه اباء نداشته باشد امتناع از کهنهپوشی در ملاء عام ریا و در خلوت کبر است.
البته در سه راه اخیر لازم است که شرائط زمان و مکان و اشخاص مراعات شود “آنچه تاکنون ذکر شد راه کسب صفت حمیدۀ تواضع بود اما باید توجه داشت که تواضع به هر شکلی پسندیده نیست بلکه” آن تواضعی محمود و پسندیده است که از هرگونه خفّت و خواری و حقارت و پستی خالی باشد زیرا همانگونه که تکبّر نکوهیده است تحمّل حقارت و خفّت مذموم است و لذا گفتهاند “خَیْرُ الاُمُورِ اَوْسَطُها”
هر کس از امثال خود جلو بیفتد متکبّر اس و هرکس پشت سر همردیفان خود بیفتد متواضع است اما اگر مثلاً عالم برای کفّاش تواضع کند و او را در جای خود قراردهد و کفشهای او را اصلاح کند این تواضع نیست بلکه پستی و قبول ذلّت است. (باید توجه داشت که منظور از قرار دادن کفّاش در جای خود این نیست که در مجالس به او تعارف کند زیرا این کار کرامت است نه ذلّت بلکه منظور آن است که او را در مقامی قرار دهد که مردم برای کسب مسائل شرعی خود به آن رجوع میکنند و منظور از اصلاح کفش این نیست که به او احترام بگذارد بلکه منظور این است که کار اصلی خود که ارشاد مردم است را رها کند و به اموری مشغول شود که از دیگران هم ساخته است و لذا عمر خود را بیهوده تلف نموده و از قیام به وظیفهٔ اصلی خویش کوتاهی کرده است.)
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست