یکشنبه, ۱۸ آذر, ۱۴۰۳ / 8 December, 2024
مجله ویستا


نرخ بیکاری زنان در پایان برنامه سوم،دوبرابر مردان شده‌است


نرخ بیکاری زنان در پایان برنامه سوم،دوبرابر مردان شده‌است
از اوایل دههء ۷۰ قرن بیستم میلادی، توجه به نقش زن در توسعهء جامعه، به یکی از اولویت‌های نهادهای بین‌المللی تبدیل شد. پیش از آن تصور می‌شد که نابرابری‌های جنسیتی بر اثر توسعهء اقتصادی زایل و کم می‌شود، اگرچه این تصور درست بود، اما کم‌کم معلوم شد که کوشش برای رفع این نابرابری نیز می‌تواند محرک مناسب و خوبی برای توسعه و بهبود شرایط اقتصادی و اجتماعی باشد، بنابراین رابطهء متغیر شکاف جنسیتی و توسعهء اقتصادی و اجتماعی، رابطه‌ای دوسویه است و نمی‌توان صرفا برای توسعهء اقتصادی برنامه‌ریزی کرد و امید داشت که یکی از محصولات آن کاهش شکاف‌های جنسیتی باشد، بلکه برنامه‌ریزی برای کاهش این شکاف‌ها نیز به نوبهء خود می‌تواند توسعهء اقتصادی را تسریع و تقویت کند. بنابراین می‌توان تصور کرد که بحث رفع تبعیض جنسیتی بر پایهء توانمندسازی و عاملیت زنان شکل گرفته است و در این زمینه هدف‌ها به تدریج تکامل یافتند و کانون توجه «رفاه‌گرا» بسط یافت تا نقش عاملیت زنان را در برگرفت و بر آن تاکید ورزید. دیگر به زن‌ها به صورت دریافت‌کنندگان منفعل کمک برای ارتقای رفاهشان نگریسته نمی‌شود، به طور فزاینده‌ای مردها و نیز خود زن‌ها، زنان‌را به صورت عوامل فعال برای ایجاد تحول می‌بینند. اهمیت شکاف جنسیتی به نحوی است که نهادهای بین‌المللی رتبه‌بندی کشورها را بر مبنای شاخص‌های توسعهء انسانی، برحسب جنسیت نیز تعدیل می‌کنند و کشورها را از حیث شاخص جدید با یکدیگر مقایسه می‌کنند، این شاخص همان شاخص‌های توسعهء انسانی است، با این تفاوت که شاخص‌های توسعهء انسانی را با توجه به اختلاف زنان و مردان در برخورداری از آن‌ها تعدیل می‌کنند. تفاوت میان مردان و زنان یکی از مهم‌ترین تفاوت‌ها در درون ارزش کلی شاخص توسعهء انسانی یک کشور است.این تحقیق با روش مطالعهء اسنادی انجام شده و در پی دستیابی به اهداف ذیل بوده است:
۱) ارزیابی تاثیر اجرای برنامهء سوم توسعه بر شرایط زنان در زمینه‌های آموزش، بهداشت، اشتغال و رفاه اجتماعی (در سطح ملی و استانی)
۲) بررسی هدف‌های جنسیتی برنامهء سوم توسعهء اقتصادی- اجتماعی کشور و میزان تحقق آن (در سطح ملی و استانی)
۳) بررسی هدف‌های جنسیتی برنامهء چهارم توسعهء اقتصادی- اجتماعی کشور و چشم‌انداز ۲۰ سالهء کشور در صورت وجود اطلاعات لازم
۴) مقایسهء شاخص‌های متداول توسعهء انسانی زنان ایران با دیگر کشورهای جهان شامل کشورهای منطقهء خاورمیانه، در حال توسعه و توسعه‌یافته و ارایهء شاخص‌های جنسیتی جدید برای ارزشیابی سطح توسعهء زنان
در مجموع مشاهده می‌شود که با گذشت زمان از برنامهء اول به چهارم، حساسیت برنامه‌ریزان به مسالهء جنسیت و زنان بیش‌تر شده و به موازات تدوین و تصویب مواد قانونی، نهادها و تشکیلات و برنامه‌های متناظر برای تحقق این هدف هم به وجود آمده است.در سطح ملی شکاف جنسیتی در طول برنامهء سوم در مجموع به وضوح کاهش یافته است اما این که آیا این کاهش مطابق اهداف تعیین شده است یا خیر، بستگی به آن دارد که آیا اصولا اهداف کمی در این زمینه‌ها بوده است یا نه؟
شاخص توسعهء انسانی ( HDI ) ایران در طول برنامه افزایش یافته است اما همزمان شاخص‌های توسعهء انسانی تعدیل‌یافته برحسب جنسیت ( GDI ) و شاخص توانمندسازی برحسب جنسیت ( GEM ) به ویژه مورد اخیر، بهبودی قابل‌توجهی یافته‌اند، به طوری که رتبهء ایران را در میان کشورها از این دو حیث ارتقا بخشیده‌اند. بنابراین شکاف جنسیتی در عین بهبود شرایط کلی جامعه کم‌تر شده است.
مهم‌ترین شاخص سلامتی، امید به زندگی است که در طول برنامهء سوم بهبود یافته و این بهبودی اندکی هم به نفع زنان است (فاصلهء امید به زندگی مردان و زنان در ایران ۵/۴ درصد است) و شکاف جنسیتی را از این لحاظ به نفع زنان تغییر داده است اما در هر حال امید به زندگی مطابق اهداف تعیین شده در برنامهء پنج‌سالهء سوم نیست.
زاد و ولد و مرگ و میر تا حدی مطابق با پیش‌بینی‌ها بوده است و تغییرات اندک آن مربوط به تغییر سیاست‌های مهاجرت اتباع خارجی و زلزله بم است. البته در تحدید موالید عملکرد نهایی اندکی بهتر از اهداف تعیین شده بود و رشد جمعیت کاهش بیش‌تری داشته است.در حوزهء آموزش نیز سطح باسوادی زنان در طول برنامه به نحو ملموسی سالانه به اندازهء یک درصد بیش‌تر شده، ضمن این‌که شکاف جنسیتی در مورد این شاخص نیز کم‌تر شده است.عینا مشابه این تحول در تمامی سطوح آموزش عمومی از ابتدایی تا پیش‌ دانشگاهی و نیز آموزش عالی مشهود است و نه تنها شکاف جنسیتی در تمامی موارد کم‌تر شده بلکه هرچه به سطوح بالاتر آموزشی برویم این شکاف از میان رفته و حتی به نفع دختران متحول شده است.با وجود این واقعیت اهداف برنامهء سوم دربارهء آموزش عمومی مطابق برنامه نبوده و به طور متوسط حدود ۹۵ درصد اهداف از پیش تعیین شده محقق شده است اما گزارش‌ها معلوم نمی‌کند که این عدم تحقق بیش‌تر شامل دختران بوده یا پسران.دقیقا مشابه تحول رخ داده در آموزش عمومی را می‌توان در آموزش فنی و حرفه‌ای و کاردانش نیز مشاهده کرد که پیشرفت روزافزون دختران را در طول برنامه شاهدیم، به طوری که افزایش ۶۸ درصدی دانش‌آموزان پسر در این زمینه در ابتدای برنامه به حدود ۱۰ درصد در پایان برنامه رسیده که نشان‌دهندهء برابری نسبی دو جنس در این زمینه است.
شکاف جنسیتی در زمینهء آموزش از حیث کیفیت نوع رشته‌ها و تعداد قبولی‌ها نیز نشان‌می‌دهد که در طول برنامه به نفع دختران تعدیل شده است.
در زمینهء کادر آموزشی و کارکنان واحدهای آموزشی نیز تحولی ملموس را به نفع زنان و در جهت کاهش شکاف جنسیتی در طول برنامه شاهدیم.
تحصیلات عالی در سطح کارشناسی از جمله زمینه‌هایی است که نه تنها شکاف جنسیتی علیه زنان در این مورد از میان رفته است، بلکه این شکاف در جهت عکس ایجاد شده و در سطوح بالاتر آن (کارشناسی ارشد و دکترا) نیز در طول برنامه شاهد تعدیل این شکاف هستیم. ضمن این‌که به لحاظ کیفی سهم بیش‌تری از رشته‌های مهندسی و حتی تا دکترای حرفه‌ای را زنان در پایان برنامه نسبت به ابتدای برنامه به خود اختصاص داده‌اند. در کادر آموزشی دانشگاه‌ها نیز این تحول مشهود است، گرچه در این زمینه کماکان شکاف زیادی میان دو جنس وجود دارد.
برخلاف دو حوزهء بهداشت و آموزش، باید پذیرفت که شکاف جنسیتی در زمینهء اشتغال در طول برنامهء سوم عموما تشدید شده است، در حالی که پیش از آن هم این شکاف وجود داشت. این شکاف به حدی است که اگر در ابتدای برنامه، زنان و مردان نرخ‌های بیکاری مشابهی داشته‌اند، در پایان برنامه نرخ بیکاری زنان حدود دو برابر مردان شده است.مشکل اصلی در ساختار شغلی ایران، فراهم نبودن زمینه برای ورود زنانی است که آماده‌اند برای بار اول وارد بازار کار شوند که در این زمینه نرخ بیکاری زنان در پایان برنامه پنج برابر مردان بوده است.
ساختار شغلی در بخش خصوصی بیش از بخش عمومی علیه زنان است، به طوری که در پایان برنامه سهم اشتغال زنان در این بخش نسبت به ابتدای برنامه ۲/۳ درصد کم‌تر شده است و نکتهء مهم این‌که از این تعداد یک سوم به صورت کارکن فامیلی بدون مزد بوده‌اند. در حالی که بخش دولتی در طول برنامه سهم زنان را از کارکنان خود افزایش داده است.با وجود تبعیض‌آمیزتر شدن ساختار شغلی علیه زنان، به لحاظ تامین اجتماعی در طول برنامه زنان وضعیت بهتری پیدا کرده‌اند. به طوری که تعداد بیمه‌شدگان اصلی (زن) تحت پوشش تامین اجتماعی از ۷/۷ درصد کل در ابتدای برنامه به ۸/۸ در سال پایانی برنامه رسیده‌اند و در مجموع ۳۷ درصد در تعداد زنان بیمه‌ای مذکور در طول پنج سال رشد داشته است.در نگاهی استانی به برنامهء سوم توسعه می‌توان شاهد بود; تفاوت استان‌ها از حیث شاخص توسعهء انسانی در طول برنامه کم‌تر شده است اما در هر حال شاخص توسعهء انسانی تعدیل شده برحسب جنسیت در استان‌ها از پراکندگی بیش‌تری برخوردار است. به عبارت دیگر نه تنها میان استان‌ها تفاوت وجود دارد بلکه یک نوع تفاوت مضاعف جنسیتی هم در میان استان‌ها می‌بینیم.از آن‌جا که شاخص تعدیل‌یافته جنسیتی برای سال پایانی برنامه ارایه نشده است بنابراین تحول این شاخص را برحسب استان‌ها نمی‌توان توضیح داد.
امید به زندگی به عنوان مهم‌ترین شاخص سلامت نیز در طول برنامه نه تنها بهبود یافته بلکه پراکندگی آن، میان استان‌ها کاهش داشته است و استان‌هایی که شاخص امید به زندگی زنان در آن‌ها کم‌تر بوده در طول برنامه با سرعت بیش‌تری افزایش شاخص پیدا کرده‌اند. همچنین شکاف جنسیتی در طول برنامه از حیث این شاخص به نفع زنان بیش‌تر شده است.
از حیث کاهش باروری طی دههء ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۵ حدودا یک نفر از بعد خانوار کم شده که نشان‌دهندهء تحولی چشمگیر است اما پراکندگی میان استان‌ها به میزان اندکی افزایش داشته که نشان‌دهندهء افزایش فاصله میان استان‌ها از حیث بعد خانوار است و این امر احتمالا معلول کاهش سریع‌تر بعد خانوار در برخی از استان‌هاست و در آینده استان‌های دیگر آن را جبران خواهند کرد.اکثر شاخص‌های آموزشی برحسب جنسیت در استان‌ها نه تنها در طول برنامه بهبود یافته‌اند بلکه شکاف‌های استانی نیز در مورد آن‌ها کاهش یافته است. به عنوان نمونه نسبت باسوادی مردان به زنان کم‌تر شده (فاصلهء مردان و زنان از حیث درصد باسوادی از رقم ۲۷/۱ افزایش بیش‌تر مردان نسبت به زنان در سال ۱۳۷۵ به ۱۲/۱ در سال ۱۳۸۳ کاهش یافته است) و در طول برنامه پراکندگی این شاخص در استان‌ها نیز کاهش یافته است و این به دلیل افزایش سریع‌تر باسوادی زنان در طول برنامه و نیز رشد بیش‌تر آن در استان‌هایی است که زنان در سطوح پایین‌تری از سواد بوده‌اند.
مشابه این اتفاق را در آموزش ابتدایی و راهنمایی، میان نسبت پسران و دختران نیز شاهد هستیم اما در سطح آموزش متوسطه گرچه بهبودی چشمگیری در افزایش نسبت دختران به پسران را در طول برنامه شاهد هستیم اما این امر در همهء استان‌ها تقریبا به یک نسبت بوده و شکاف‌های استانی از این حیث کمابیش یکسان مانده است که این امر احتمالا ناشی از تفاوت‌های فرهنگی مناطق و نه نحوهء ارایهء امکانات آموزشی دولتی بوده است. دقیقا مثل همین اتفاق هم برای آموزش پیش‌دانشگاهی رخ داده است.
روند تحول شاخص آموزش برحسب جنسیت در مقطع تحصیلات عالی هم به این صورت است که از یک سو نسبت دختران به پسران در ورودی‌های این مقطع طی سال‌های برنامه و حتی بعد از آن رو به افزایش بوده و از سوی دیگر تفاوت میان استان‌ها نیز کم شده است و دختران همهء استان‌ها به مرور و به نسبت‌هایی از پسران پیش افتاده‌اند.
در زمینهء فعالیت زنان و نیز نسبت فعالیت زنان به مردان تغییری در طول برنامه نمی‌بینیم، همچنان که تفاوت‌های استانی نیز در طول برنامه تغییر چندانی نکرده‌اند.
اما در مورد بیکاری قضیه فرق می‌کند. گرچه متوسط استانی رقم بیکاری زنان در طول برنامه اندکی کم شده اما از یک سو نسبت بیکاری زنان به مردان به طرز چشمگیری افزایش یافته (متوسط بیکاری زنان حدودا ۹۰ درصد بیش از مردان است)، یعنی کاهش بیکاری در طول برنامه بیش‌تر نصیب مردان شده است ولی از سوی دیگر پراکندگی بیکاری هم کم شده، یعنی در استان‌هایی که بیکاری زنان نسبتا پایین بوده با ورود زنان جدید به بازار کار، بیکاری آن‌ها افزایش یافته و تفاوت‌های استانی از حیث بیکاری زنان کم‌تر شده است.برنامهء تعیین شده در برنامهء چهارم توسعه به نحوی است که این روند را متوقف و معکوس کند، به طوری که در پایان برنامهء چهارم باید تا حدی در وضعیت ابتدای برنامهء سوم قرار بگیرد; به این معنا که نسبت بیکاری زنان به مردان باید از رقم۹۵/۱۸ در سال۱۳۸۳ به ۹۰/۱۲ در پایان برنامهء چهارم توسعه برسد.
متوسط تعداد بیمه‌شدگان زن به عنوان شاخص اصلی در رفاه و تامین اجتماعی در طول برنامهء سوم بهبود یافته ضمن این‌که شاخص پراکندگی آن برحسب استان‌ها کم شده که به معنای بهبودی بیش‌تر در استان‌هایی است که تعداد زنان کم‌تری نسبت به جمعیت، تحت بیمهء اجتماعی قرار داشته‌اند. فاصلهء زنان و مردان نیز از حیث این شاخص کاهش یافته است (نسبت تعداد بیمه‌شدگان زن به مرد طی سال‌های برنامه از ۶۸/۷ درصد به ۴۷/۹ درصد رسیده است) و تفاوت‌های جنسیتی این شاخص برحسب استان‌ها نیز در طول برنامه کم‌تر شده است.
در نگاهی مقایسه‌ای با دیگر کشورها; به لحاظ شاخص تعدیل شدهء توسعهء انسانی برحسب جنسیت ( GDI ) طی برنامهء پنج‌سالهء سوم وضع ایران تا حدی نسبت به کشورهای منطقه بهبود یافته است. گرچه هنوز در مقایسه با کشورهای توسعه‌یافته، فاصله زیاد است و شکاف جنسیتی توسعه در ایران چشمگیر است. تفاوت اصلی ایران با کشورهای توسعه‌یافته و حتی بخشی از کشورهای در حال توسعه در شاخص توانمندسازی برحسب جنسیت ( GEM ) است که زیاد به نظر می‌رسد، البته در این زمینه ایران وضعیت بهتری از کشورهای اسلامی و منطقه دارد.مهم‌ترین شاخص سلامت که امید به زندگی است برای زنان ایران مناسب نیست و این شاخص حتی از کشورهایی که در ردهء پایین‌تر از توسعهء انسانی از ایران هستند (مثل سوریه و مصر)، پایین‌تر است (در اکثر کشورهای جمعیت نمونه تحقیق، فاصلهء امید به زندگی زنان با مردان ۵ تا ۱۲ درصد بوده و به نفع زنان است در حالی که این فاصله در ایران (سال ۲۰۰۴) ۵/۴ درصد بوده است. البته تحول این شاخص در طول برنامهء سوم به نفع زنان بوده و اندکی از شکاف با کشورهای دیگر کاسته است.شاخص‌های دیگر سلامت چون مرگ و میر کودکان نیز در مقایسه با کشورهای دیگر تغییر ملموسی در طول برنامه نداشته است اما مهم‌ترین تحول در ایران و در مقایسه با سایر کشورها، کاهش باروری زنان است که ایران و کرهء‌‌جنوبی بیش از کشورهای منتخب دیگر چنین کاهش و بهبودی را در بهداشت و سلامتی زنان تجربه کرده‌اند (در ایران طی سه دهه تعداد زایمان‌ها برای یک زن به یک سوم رسیده است.)
شاخص آموزشی زنان در سطوح پایین به ویژه بی‌سوادی، در مقایسه با اروپا، آمریکای لاتین و آسیای جنوب شرقی در وضع مطلوبی نیست اما از کشورهای منطقه به جز ترکیه بهتر است. گرچه شکاف جنسیتی در زمینهء سواد در ایران و با مقایسهء کشورهای اسلامی منتخب کم‌تر است اما تغییرات این شاخص برای زنان در کشورهای منتخب در دورهء بررسی بیش‌تر بوده است.با افزایش سطوح تحصیلی وضعیت زنان در ایران بهبود می‌یابد و حتی شکاف تحصیلی کم‌تر هم می‌شود، البته در بیش‌تر کشورهای منتخب، شکاف تحصیلی در سطوح بالاتر، کم‌تر و حتی به نفع زنان می‌شود و این روندی عمومی است و حتی در اکثر موارد شکاف جنسیتی در این سطوح به نفع دختران در حال تغییر است.شکاف تحصیلی در مقطع آموزش عالی هم در ایران با سرعت بیش‌تری در مقایسه با اکثر کشورها به نفع دختران در طول برنامهء سوم تغییر کرده است.
شاخص‌های بیکاری و اشتغال کم‌تر از شاخص‌های بهداشت و آموزش برای همهء کشورها در دسترس بوده است و امکان مقایسهء جامع فراهم نیست. در بیشتر کشورهای منتخب، درصد فعالیت زنان طی دورهء مورد بررسی اندکی کاهش داشته اما در ایران با افزایش این شاخص مواجه هستیم. با این حال بخشی از این افزایش به صورت بیکاری ظاهر می‌شود. این شاخص وابستگی کامل به جایگاه زنان در جامعه دارد.
نرخ بیکاری زنان هم در ایران همچون بیش‌تر کشورها، بیش از نرخ بیکاری برای مردان است اما سهم زنان ایرانی از مشاغل کارکن فامیلی (بدون مزد) در مقایسه با اکثر کشورهای منتخب کم‌تر است.در زمینهء تامین اجتماعی آمار معتبر و قابل مقایسه کم‌تر در دسترس است.در مهم‌ترین آن‌ها که شکاف درآمدی است، وضعیت ایران در مرز کشورهای توسعه‌یافته و در حال توسعه است. با وجود آن‌که ایران از کشورهای منطقه بهتر یا در حد آن‌هاست اما با کشورهای پیشرفته فاصلهء زیادی دارد.
در مجموع می‌توان گفت که وضعیت ایران از حیث موضوعات چهارگانهء فوق (آموزش، بهداشت، اشتغال و تامین اجتماعی) در مرز کشورهای توسعه‌یافته و در حال توسعه است. گرچه در برخی از شاخص‌ها (مثل آموزش عالی) این وضع بهتر و در برخی دیگر مثل امید به زندگی وضع مذکور کم‌تر مطلوب است.
همچنین تحولات این شاخص‌ها در مقطع زمانی مورد مطالعه ۱۹۹۸۸۲۰۰۴۴) در ایران تقریبا مشابه تغییرات آن در مجموع کشورهای منتخب است با این تفاوت که در زمینه‌هایی چون سلامت و بهداشت این تحول همپای میانگین سایر کشورها نبوده ولی در موارد دیگر مثل آموزش عالی کمی بیش از سایر کشورها بوده است. البته اتکا به دورهء زمانی پنج ساله برای قضاوت روند کمی مشکل است و باید این تحولات را در دوره‌های زمانی ۱۰ ساله و بیش‌تر مقایسه کرد.
سمیرا کلهر
‌‌این مطلب، خلاصه‌ای از تحقیقی است که به سفارش مرکز مطالعات و تحقیقات زنان دانشگاه تهران و مدیریت دکتر سهیلا صادقی فسایی انجام شده است.
منبع : روزنامه سرمایه