چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
امتحان پسدادن در بهشت
«هدویگ گورسکی» در ۱۹۷۸ میلادی به عنوان یک هنرمند آوانگارد ادبی، فرآیند هنر مفهومی را پشت سر خود داشت اما ادامه کار نمایشنامه منظوم «احمق، مامان» با وجود مشکلاتی که پیش آمده بود، غیرممکن به نظر میرسید. پولی در کار نبود و او مجبور شده بود از متن ساختگی و بازیگران خیابانی استفاده کند.
الکلیهایی که یا در بازی سنگین بودند یا سنگینی آنها به خاطر ترس از زندگی در حاشیه اجتماع بود. بازیگران تمام بهار و تابستان را در خانهای متروکه در خیابان «پاول» نزدیک «اسپلمنزبار» در یک همبرگرفروشی محلی سپری کردند؛ جایی که «لوسیندا ویلیامز» و دیگر ستارگان نمایش«جاده خاکی» اجرا داشتند.
«جوی کول» برای هنری شدن شخصیت محبوب، فرشته انتقام و سرانجام عزیزترین دوست درگذشته هدویگ گورسکی با بازی خود در شعر اجرایی «نور قرمز» به آنها جسمیت میبخشید. صحنههای لایعقل و از خود بیخود شدن کول، به عنوان مدرک در مقاله روزنامهای منتشر شد که با رکگویی و دلسوزی میپرسید، چطور چنین اسطورهای پدید آمده، قابل لمس و باورپذیر شده و از مرگ رهایی یافته است.
عکسی که «لورن پایپرنو» برنده جایزه عکاسی گرفته بود به همراه مقالهها و متنهای دیگر، کامل کننده یک اثر هنری اجرایی هستند که حتی بدنامهای بیزار از زندگی را که به قانون دیگران کاری ندارند و خواهان تکروی هستند و با پایان دوره رمانتیک «آستین» همه رفتنیاند، گمراه کرده است.
در مجموع این نقشها چشماندازی اتمسفریک از حومه شهر نمایان میکنند که از خود بیخود شده و تعادلش را از دست داده است. به همین خاطر برخی باور دارند که هنرمند و خیالباف با زمان به سوی خودشکوفایی میروند.
این دو تصویر برای شناخت یک ژانر هنری کافی نیست اما میتواند برای خواننده ایرانی تصوری از فضا و موضوع شعرهای اجرایی «هدویگ گورسکی» ارائه کند.
شاعر زن، هنرمند آوانگارد، نقاش، نمایشنامهنویس، قصهنویس و آمریکایی لهستانیتباری که روشنفکری ضدجنگ هم هست؛ چه در شعر، چه در رفتارهای اجتماعی. فضای خالی بین این دو تصویر را باید با تصویرهای دیگری یا دستکم امکان ساختن آنها پر کرد.
شعر اجرایی هم هنر است هم شغل؛ هر چند این موضوع بیشتر در ایالات متحده آمریکا و برخی از کشورهای اروپایی صدق میکند. پیش آمده که در گفت وگو با مطبوعات و رسانهها، شاعر شعر اجرایی خودش را این طور معرفی کند: من شاعر شعر اجرایی هستم. شعر اجرایی برای من بهترین شغل در دنیاست.
حتی چیزی فراتر از شغل است، بسیار فراتر. شعر اجرایی زندگی من است. آنچه شعر اجرایی را برای من لذتبخش و دوستداشتنی میکند این است که امروز روی صحنه اجرای شعری خواهم بود که زندگیام را توصیف میکند. به شنوندههای شعرم نگاه میکنم، به دریایی از چهرههایی که آنها را نمیشناسم اما به آنها نزدیکم و حس میکنم فردا ممکن است هر کدامشان همینجا در شلوغی، روی صحنه با من حرف بزنند.
فردا ممکن است شما شعر و زندگی خود را با همه ما قسمت کنید. ما همه در فردیت خود و در دنیایی با فرهنگهای متفاوت زندگی میکنیم. دنیای آدمها سرشار از تفاوتها و اختلافهاست ولی هنوز هم میتوان در شعری اجرایی با دیگران همراه شد و حقایق هیجانبرانگیز، بذلهگوییها و لحظههای متغیر زندگی را تقسیم کرد.
با این همه، شعر اجرایی صرفا روایت موضوعی شاعرانه نیست، اگر بود به شعرخوانیهای معمول در شبهای شعر یا روخوانی از روی کتاب و کاغذ اکتفا میشد. شعر اجرایی تماما درباره صدای یگانه شاعر یا اجراکننده شعر است.
هنگامی که با استعداد شاعر یا اجراکننده روبهرو میشویم، تهدیدی احساس نمیکنیم، احساس رضایت و خرسندی میکنیم و دلمان میخواهد حمایتاش کنیم، هر طور که میتوانیم چرا که بیشتر آدمها اینجا حال بهتری دارند. مهم این است که هر فردی برای حمایت از شعر اجرایی راههای ارتباطی خودش را پیدا کند.
راههایی مثل بازدید از سایتهای اینترنتی شاعران اجرایی و گفتوگو با آنها. گفتوگو ارزش تفاوتها را آشکار میکند چرا که شاعران شعر اجرایی از روشهای مختلفی استفاده میکنند و اجراهای کاملا متفاوتی را به نمایش میگذارند. به قول گورسکی: اینجا همیشه چیزی برای خوشحالی تو هست.
خب شعر اجرایی را چطور تعریف کنیم؟ شعری که دارد نقش «تئاتر» را بازی میکند و روی صحنه خودش را به مخاطبان عرضه میکند؟ چنین تعریفی بیش از حد تئاترمدار به نظر میرسد و همه ویژگیهای شعر اجرایی را هم بازگو نمیکند.
میتوان گفت شعر اجرایی، شعری است که مخصوص اجرا در حضور مخاطبان نوشته شده. این تعریف هم کلیگویی است اما با دقت در عبارت «مخصوص اجرا در حضور مخاطبان» درمییابیم که هر شعر اجرایی صرفا در اجرای زنده و در حضور مخاطبان شکل میگیرد؛ حتی لازم نیست از قبل نوشته شده باشد، بداههپردازی روی صحنه و در برابر مخاطبان هم میتواند یکی از روشهای اجرا باشد.
گاهی در نقد و نوشتهای از شعر اجرایی با اصطلاح «کلام گفته شده» یا «ادبیات زنده» نام میبرند که اشارهای توصیفی است و یادآور دورهای که « هدویگ ایرنه گورسکی» اصطلاح «شعر اجرایی» یا «Performance poetry» را ابداع نکرده بود.
خود شما هم مثل شاعران شعر اجرایی برای جذب و جلب نظر شنوندگان وظیفهای دارید. بیشتر وقتها این وظیفه را با سرگرم کردن و زدن ضربهای آهسته به شانه مخاطبی که کنار شما ایستاده انجام میدهید بنابراین هر فردی از روشها و حالتهای متفاوتی برای این کار استفاده میکند.
مساله جالب توجه در شعر اجرایی، انعطافپذیری آن است که به کار گرفتن دیگر فرمهای هنری را در ساختار خود ممکن میکند. برای مثال میتوان از فرمهای موسیقی، کمدی و نمایشنامه در شعری اجرایی سود برد.
شعر اجرایی به تعبیر بعضی از شاعران و بسیاری از شنوندگانش شگفتانگیزترین شکل هنر است چرا که لزوما نیازمند پول نیست، چون در عصر قدرت بیچون و چرای پول، به ابزارهای آموزشی، تجهیزات و حمایتهای تکنیکی کاملا متکی نیست.
با این حال یک شعر اجرایی موفق میتواند زندگی مردم را تغییر دهد، چشمانداز جدیدی پیش روی آنها باز کند و افقهای تازهای را نشان دهد. پس پول مساله اصلی شعر اجرایی نیست، آنچه ضروری است، اجراکننده، متن شعر و حضور شنوندگان است؛ ساختاری که میتوان آن را فشردهتر از این هم فرض کرد اما به یکی از این سه جزء نمیشود تقلیلاش داد.
شاعر و اجراکننده ممکن است یک نفر باشند و متن شعر هم از پیش نوشته شده نباشد و روی صحنه بداههپردازی شود. در این صورت شاعر دارد همزمان سه نقش را بازی میکند، ولی در مقابل ممکن است شاعر نقش کارگردان را بازی کند و خودش روی صحنه نرود اما متن و موسیقی و اجرا کننده و هر عنصر اجرایی دیگر را چنان با هم یگانه کند که جدایی آنها از هم تصورناپذیر باشد.
برای آدمهایی که هنوز دلبسته کاغذ هستند، شعر اجرایی غریبهای است که قابل اعتماد نیست. شاید استفاده از کاغذ موجب پدید آمدن امکانات قطعی میشود: اقتصاد بیان، ماندگاری، پیچیدگی معناها، فضاهای چاپی و این احساس که شعر به صورت دیداری مثل شعر شفاهی قابل ارتباط است.
برای شنونده حاضری که نمیتواند متن شعری را برای درک جزئیاتش، دوباره بشنود، این مفاهیم معناهای دیگری پیدا میکنند.
شعر اجرایی ممکن است برای دستیابی به معناها و طنین صدا، به تاکیدهای زبانشناختی و تمهیدات موزون نیاز بیشتری داشته باشد اما همین شعر وقتی نوشته شود، پوستهای با لفاضیهای تزئینی و بیان شیوا به نظر میرسد و با خواندنش احساس حشو پدید میآید چرا که شکل تاکیدی کلمات در اجرای زنده در بیشتر موارد روی صفحه زائد و دارای اطناب است.
بیشتر شعرهایی که در صفحه نوشته میشوند برای خواندن و بازخواندن نوشته شدهاند و گاهی مثل شعرهای دیداری، شعرهای کانکریت و شعرهای زبانمدار، به تعبیری شکل غلیظی از زبان را نشان میدهند، گاهی هم مثل شعرهای روایی و شعرهای ایماژیستی، زبان بیشتر نقشی واسطهای دارد و شکل رقیقی از زبان در صفحه ذخیره میشود. آمار ترجمه شعرهای روایی و شعرهای ایماژیستی به زبانهای مختلف، این گفته را تایید میکند.
اما نوشتن روی صفحه دقیقا نوشتن برای صفحه نیست. این تصور که همه شعرها یک شکل شفاهی دارند، اشتباه محض است.
شعر اجرایی برای حرکت عصب آوایی انسان و قدرت تخیل او در نظر گرفته شده و نباید با متنی که برای اجرای صحنهای صرفا روی صفحه نوشته شده، یکی دانسته شود. حس اجرا شدن از آنچه شعر میخواهد برای شنوندهای به صدا درآورد یا درون سر خوانندهای منعکس کند به تقویت ویژگیهای مشخص و پایدار ترکیب ادبی نیاز دارد.
شعر شکلی هیجانی است، جایی که زبان میکوشد به صورتی بیان احساس کند یا ارتباط حسی پدید آورد اما این امر بیش از آنکه خودبیانگری باشد در حکم فهمیدن و فهماندن این نکته است که چگونه باید نوشت و چگونه پاسخی، ممکن است از طرف خوانندگان و شنودگان دریافت کرد.
همان چیزی که «هدویگ ایرنه گورسکی» نشان داده که در شعرهای اجرایی خود از آن آگاهی کامل دارد. گورسکی بعد از فارغالتحصیلی و دریافت مدرک نقاشی از دانشگاه هنر و تزئین «نوواسکاتیا» در کانادا، مسیر خلاقیت هنری خود را با سه عنوان مختلف اما همسو شروع کرد: برنده جایزه شعر اجرایی در سالهای ۱۹۸۰ میلادی، نویسنده/ وکالیست فعال گروه اجرایی «شرق بهشت» و تولیدکننده پروژه ادبیات شنیداری برای شبکههای رادیویی بینالمللی.
او با بنیاد نهادن و نامیدن زیرزمین «ولتر» در شهر «آستین»، آغازی برای اجراهای تجربی و رویدادهایی ادبی بود که اغلب بر صحنههای بزرگتری جابهجا میشدند. یک بار دیگر نام «ولتر» به مثابه نماد آزادیخواهی در هنر به کار گرفته شده بود. فیلسوفی که حاضر بود جان خود را بدهد تا مخالفش حرف بزند، بعد از ۷۰ سال دوباره نامش با آفرینش ژانر هنری جدیدی، گره خورده بود.
جنبش «دادا» در ابتدای قرن بیستم میلادی هم با نام ولتر، عصیان همهجانبه خود را آغاز کرد ولی مدتهاست که خشمهای دادائیستی در هنر جای خود را به ساختن بازیهایی با قراردادهای تازه و لذت بردن از آنها داده است.
اثری از گورسکی با نام «عشق عقلانی» یک شعر اجرایی سوررئالیستی بود که به طور زنده در یک ساعت پخش برنامه رادیویی به میزبانی «لاری مونروئه» برای پروژه آنتولوژی شعر شنیداری آستین ضبط شد و«پرفکشن پروداکشنز» در مجموعهای با عنوان «صمیمیت» آن را توزیع کرد. این اثر اولین قسمت از سهگانه جمعکنندگان امضا بود.
«شبح و کولی لهستانی» که نام اثری از گورسکی و گروهش بود حالا به صورت یک سیدی شنیداری با تخیلات دیدهشدنی، شامل تمام قطعات اجرا شده گروه شرق بهشت منتشر شده و در دسترس همه هست. گروه شرق بهشت که به عنوان بهترین گروه شعر و موسیقی مطرح شد دارای موسیقیدانهایی مثل «هوراشیو رودریگز» در باس، «بوکا مایکل» در پرکاشن و درامز و «دژالما گارنیه» تنظیم کننده و رهبر گروه در گیتار بود.
وقتی هدویگ گورسکی و گروهش اجرا را آغاز کردند، او مشغول توضیح و تشریح کارش برای نشریات بود و برای آنکه مخاطبانش از طرح مسائل جدید، گیج و سردرگم نشوند به طور منظم آنها را منتشر میکرد. گورسکی اصطلاح «شعر اجرایی» را در روزنامه «آستین کرونیکل» در اواسط سالهای۱۹۸۰ میلادی به نام خود ثبت کرد. این کار باعث تمایز بین آواهای شاعرانه و اجرایی او و «هنر اجرایی» شد، ژانری که خود او هم گاهی اثری در آن پدید میآورد.
اصطلاح «شعر اجرایی» با شرح شعرهای نوشته شده برای اجراها و نمایشهای شفاهی و نشان دادن تفاوت آنها با شعرهایی که برای انتشار در صفحه چاپی نوشته میشوند، گسترش یافت. «باب هلمن» شاعر و منتقد بزرگ نیویورک، گروه شرق بهشت را بهترین گروه شعر و موسیقی نامید.
او شنیده بود که گورسکی گفته گروه آنها نسبت به شاعران دیگری که کارشان را همراه موسیقی اجرا میکنند، موفقتر هستند چرا که موسیقی در آثار اجرایی آنها به صورت ویژه برای کلمات شعر با همه نقصها و کاستیهایی که دارد، نوشته شده است. این مطلب اشاره دقیقی به تفاوت نوشتن شعر برای صفحه با شعر برای صحنه است.
سال ۲۰۰۰ برای گورسکی سال خوبی بود چرا که در جریان برگزاری دپارتمان انگلیسی فستیوال نویسندگان جنوب ژرف «UL Lafayette» فعالیتهای ۰او مورد توجه قرار گرفت. گورسکی با نوشتن نمایشنامهای رادیویی به نام «۱۳دونات» جایزه سال ۲۰۰۱ تئاتر شنیداری ملی را دریافت کرد.
متن نمایشنامه او که در سالنامه متون نمایشی این مرکز هم منتشر شد، تولیدی بود که روی «KRVS-FM» پخش شد و «رادیو لوئیزیانا» هم آن را بازپخش کرد. کسب درجه دکترای در سال ۲۰۰۱ برای گورسکی اوج مراحلی بود که به توسعه تواناییهای او در امر تدریس کمک کرد، به همین علت و به خاطر فعالیت در داستاننویسی و نمایشنامهنویسی، جایزه اینترنتی «رابرت و برنیس» به او اعطا شد. او در سال ۲۰۰۲ عضویت رسانه هنرهای شنیداری بخش لوئیزیانا را پذیرفت.
گورسکی میخواست مفاهیمی را در شعر اجرایی به کارگیرد که هر کدامش یا حاضران را فریفته خود کند یا گیج و گمراه در صندلیهای خود به آن خیره شوند، به همین علت برای اجرا به صورت تکخوانی و بدون گروه برنامهریزی کرد تا موعد اجرایی بداهه و دو روزه در «گزلایت تیاتر» شهر آستین فرا رسد، گورسکی بیرون از جماعت هنرمند و بین مردم طبقه پایین جامعه شروع به جستوجو کرد و توانست کوچهگردی الکلی را برای اجرای برنامهاش به خدمت گیرد.
از آن تیپ الکلیهایی که با خواندن شعری بلند درباره نسل عصیانگر هیپی، از توریستهای نواحی فرهنگی تکدی میکردند. شب اجرا فرا رسید. بداههخوانی این آدم به قدری طبیعی بود که برخی از حاضران در سالن گزلایت تیاتر فکر کردند، مردی که روی صحنه زیر نورافکن گاهی تعادلش را از دست میدهد و تلوتلویی هم میخورد، درست مثل خود گورسکی که با عجله روی صحنه برای شعرخوانی رهبریاش کرده، یک شاعر است.
حقیقت داشت و اتفاق افتاده بود: حتی «اندی وارهول» افسانهای هم از افزودن چنین چیزهایی به متنهای مفهومی شاعرانه و بداههکاری شده که بعد از هر اتفاق اجرایی ناپدید میشدند، بازمانده بود. گورسکی توانسته بود به جای استفاده از اشیای زندگی مصرفی در اثر هنری، خود زندگی مصرفی را در شعر اجرایی به کار گیرد.
اگر اندی وارهول در هنر «پاپ» توانسته بود بین امر والا و امر مبتذل، بین هنر زیبا و هنر تجاری تمایز را نادیده بگیرد، گورسکی توانست در شعر اجرایی فاصله بین زندگی و هنر را محو کند. بداههکاری هم برای چنین اجرایی علت داشت: حتی زندگی روزمره یک کوچهگرد هم عینا تکرار نمیشود، از طرفی آنچه گورسکی از او خواسته بود ممکن بود طی چند اجرای متوالی به صورت حفظ شده بیان شود، پس دو اجرا کافی بود.
نخستین اثر منتشر شده از شعرهای اجرایی گورسکی را انتشارات «بکیارد» با نام «ربودن امر غیرواقعی مرئی» ارائه کرد که البته عنوان نخستین کاست ضبط شده او هم هست. اثر دیگر هدویگ گورسکی «شبح و کولی لهستانی» نام داشت که دربردارنده یک کتاب و یک صفحه ضبط شده بود.
دومین کاستی که منتشر کرد عنوان گروه «شرق بهشت» روی جلد آن چاپ شده بود و گورسکی برای خود نام هدویگ «G-G» را انتخاب کرده بود که اول نام خانوادگی خود و همسرش «گارنیه» موسیقیدان و تنظیمکننده گروه را نشان میداد.
گزیده شنیداری برخی از اجراهای زنده گروه «شرق بهشت» به صورت آنلاین در «سازمان هنرمندان جنوبی» و متن شعر «این جا همیشه چیزی برای خوشحالی تو هست» به زبانهای انگلیسی و لهستانی در مجله آنلاین « PoetryRepairs » در دسترس است.
شعرهای هدویگ گورسکی جایزههای شعر موسیقایی را بیش از جایزههای ادبی دریافت کرده با وجود آنکه هرگز آواز نخوانده. این امر نشان میدهد که ژانر شعر اجرایی که خود او نامگذاریاش کرده هنوز برای داوری شدن مسالهساز است. گورسکی در شعرش از قافیه پنهان استفاده میکند. شعری توصیفی دارد که هنگام اجرا شکل میگیرد و به خودی خود روی کاغذ حتی ممکن است خستهکننده باشد. شعر «تکنوازی مکزیکو» این طور شروع میشود:
شهامت ایستادن در بلندترین جاده «لاردو»/ و گرفتن قطاری به مکزیکوسیتی/ برانگیختن لحظه بود، رها کردن جستوجو و مزایای کامل بلوغ/ چشمانداز سفید خشک، به نظر میرسید که میگردد/ گرد مرکز زلزلهای دوردست/ مخلوقات سرگردان و گیاهان هنوز پابرجا/ در بیابان زخم میزنند به یکدیگر بدون پارانویا/ بانویی سالخورده با طلسم خوششانسی/ قدم برمیداشت به سمت مسافران/
در کورهراه فروش نان «ترتیلا» و بخار جوجههای آبپز/ اینها مثل خانه زن بیرون از اینجا احساس میشد/ پایین کوهها بشریت تثبیت شده/ دهکده برای ابد جایی است که پسران جوان فوتبال بازی میکنند/ پشت ردیفی از کاکتوسها/ دسته بزرگ طوطیهای چربزبان/ برای رشد خوراکشان در مزارع ذرت عاشقانه میخوانند
گورسکی نقاش در شعرهایش تابلویی از آنچه توصیف میکند، به نمایش میگذارد. شاید کسی که رنگها را میشناسد به زنگها اکتفا نمیکند. قافیه را به صورت کلمات هم وزن به کار میگیرد و به هارمونی بیشتر توجه دارد تا زنگ کلمات قافیه سنتی. پس چنان مینویسد که با موسیقی اجرایی هماهنگ شود. قرار نیست شعر گورسکی روی کاغذ جا خوش کند، باید با موسیقی به یگانگی برسد.
گورسکی روشنفکر است؛ روشنفکری که به همه چیز با دیدی انتقادی نگاه میکند. روایت بخش تفکیکناپذیر شعر اجرایی/ انتقادی او است. در شعر «اینجا همیشه چیزی برای خوشحالی تو هست» که در گروه شرق بهشت اجرا شده، این روایت انتقادی مشهود است:
اینجا همیشه چیزی برای خوشحالی تو هست/ دو به دو لباس میپوشند و از روبهرو بیرون میزنند/ نشانی مبهم شده/ نورهای رنگی چشمک میزنند/ من مردم را میشناسم/ با مهارتهای شخصی/ استعدادشان برای فهم زبان اشباح و/ افکاری غیرخطی که به زبان نمیآورند/ جا اینجاست/ راهی فرعی به سمت سرزمین خواب و خیال/ بخشی از مکالمهای چند نفره/ دوستان سرازیر میشوند/ از شهرهای بیرنگ و براق/
مردم در ویترینهای سیمانی به نمایش گذاشته شدهاند/ اطراف ساختمانهای مرکز شهر میچرخند/ میچرخند با میزبانها سرخوش مثل تریاک/ همه با هم چشمک میزنند/ اینجا بهشت است امتحان پس نمیدهی/ اینجا بهشت است امتحان پس نمیدهی/ زوجها مینوشند میروند برقصند/ زنگهای برج اگر مقدس باشد به صدا درمیآید/ زیرش میدزدند و ول میگردند/ کاش مثل نویسندهها/
تاریخاش را برای غریبهها میگفتند/ فکر میکنند بقایش اصیل است/ امانتاش بیهوده در دورهای که گورسکی به هر شکلی از نخبهگرایی اجتناب میکرد، از موفقیت خودش برای پرورش و ترفیع دیگر شاعران آوایی غیردانشگاهی استفاده کرد؛ هنرمندانی مثل «رائول سالیناس»، «رکسی گوردون»، «گرک گانتنر»، «دیوید جیوول»، «جوی کول» و «پت لیتلداگ» .
اما مراوده او با نخبهها هم جالب توجه است. « باب دیلن» شاعر، ترانهنویس، آهنگساز و خواننده سرشناس موسیقی در ۱۹۹۲ بعد از اجرای برنامه خود در «خانه اپرای آستین» برای گوش سپردن به اجرای پایانی گورسکی، در فستیوال صوتی موزه هنر مکزیک، حاضر شد و با او ملاقات کرد.
طی سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۴ گورسکی پنج ماه برای مسافرت به کشورهای مختلف از جمله اوکراین وقت صرف کرد و در سالن «فالبرایت» دانشگاه «وروکلا» در زادگاهش لهستان به سخنرانی پرداخت.
در تمام این سفرها او میهمان نخبههای دانشگاهی و هنری بود. در پراگ هم وقتی باب دیلن کنسرتی خصوصی اجرا کرد، گورسکی با او و «واسلاو هاول» نویسنده سرشناس و رئیسجمهور پیشین چک ملاقات کرد. گورسکی در ۲۰۰۴ قبل از بازگشت به آمریکا از سفر پنج ماهه خود در «کافه کریستفر» در کراکو برای سفارت آمریکا و انستیتو فرانسه نمایشی ترتیب داد.
گورسکی در شعرهایش هم رویاهای نوجوانی در «نوواسکاتیا» را میبیند، هم نگهبانی را که در شب به انزوای خودش و سکوت ثانیهها نگاه میکند، هم از ماهیگیری محلی در قایقی کوچک و میل نوشیدن فنجانی قهوه قبل از طلوع خورشید مینویسد و هم از جنگجویی عضو طالبان که در تنهایی غارهای افغانستان به خودش، وجدانش و مردم جهان نامهای مینویسد و به وعدههایی که در ازای جنگیدن و مرگ به او دادهاند، شک میکند.
هم شاعر حسها و غرایز آدمی است و هم منتقد سرسخت جنگطلبی و سیاستهای تنشزای محافظهکاران افراطی کشورش. موقعیت هنری او مثل عکس مشهوری که همکارش از او گرفته، موقعیتی پارادوکسیکال است: عکسی هنری که او را در یک فریم فیلم رنگی افشا میکند.
دوربین زمانی طولانی در محوطهای تاریک قرار داشته و با یک بار نور فلش فقط تصویری مبهم و انگار سوزان از انگشتهای او به چشم میخورد و تنش در عکس نامرئی میماند. روشنفکر در جهان حضوری نامرئی دارد.
محمد آزرم
http://tafavot.blogfa.com
http://tafavot.blogfa.com
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست