چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
کوششی در روایت جذاب جاذبه یک رویداد
نخستین نکتة درخور نقد و نظر در نمایش «محال هم ممکن است» زبان و نحوة پردازش متن آن است. در زبان متن، مؤلّفههای زبان کتابی و غیرمحاورهای خاصّ نمایشهای مذهبی غیرسنّتی، با برخی شاخصههای زبان کتابی و غیرمحاورهای خاصّ نمایشهای مذهبی سنّتی، نمایشهای تاریخی و نمایشهای شاهنامهای منثور، از آن دسته که در متون نمایشی غیرفاخر وجود دارند، با همدیگر تلفیق شدهاند. این تلفیق که از ویژگیهایش یکسانی زبان همة اشخاص بازی، وجود دایرة واژگانی بسته و محدود، منطبق نبودن کلام با طیف احساسها و عواطف و بینش آدمهای نمایش، بیعنایتی به هویّت زبان و نزدیک شدن به شیوة مُلَمّع ـ شیوهای زبانی که در آن دو یا چند زبان، اغلب دو زبان فارسی و عربی، درآمیخته میشود و در شعر قدیم مرسوم بود ـ را میتوان برشمرد.
مهّمترین تأثیراتش فاصله گرفتن زبان متن از نمایشی بودن، نزدیک شدن بیش از حدّ و غیرضروری شخصیّتهای نمایش به تیپ، سخن گفتن آدمهای نمایش از زبان نویسنده و شبیه شدن احساسات و دیدگاههایشان به همدیگر و بیش از آن به نویسندة متن میباشند. چنین مواردی سبب شدهاند که کلام در این نمایش، وظایف خود را به عنوان مهّمترین عنصر سمعی و نیز تأمینکنندة بخشی از اتمسفر حسّی صحنه چنان که باید نتواند به انجام برساند، و بالاتر از این، از باورپذیر شدن اشخاص بازی به میزان جبرانناپذیری بکاهد.
پردازش متن نیز پردازشی دراماتیک نیست. این به طور قطع یک درام نه، که یک قصّه است که بر صحنه روایت میشود و البته منظور از روایت، اشاره به پردازش متن نمایشی در شیوة نمایش روایی (اپیک) نیست ـ که در آن شیوه «قضاوت» و فعّال کردن ذهن مخاطب برای رسیدن به آن از مهمترین اصول است اما در اینجا نویسنده پیشاپیش قضاوت کرده است و آنچه به مخاطب میدهد یک رأی و حکم است و نه دعوتنامهای برای داوری و به نتیجه رسیدن ذهن وی بلکه مقصود بیان یک رویداد است بدون ایجاد گرهها و تعلیقها و کشمکش قوی، غنی، محکم و درگیرکنندة ذهن تماشاگر، یعنی چیزی شبیه به تعریف کردن یک اتفاق، که از قضا اتفاق این نمایش بسیار جذّاب و غنی و دارای عمق و گسترة معنوی بالا و والایی است که جای مانور فنّی بسیار در زمینه ایجاد کشمکش و تعلیق و گره دارد. اما نویسنده ظاهراً به همین جذّابیّت و غنای معنوی رویداد و تازگی آن برای مخاطب بسنده کرده است. در عین حال وی که خود کارگردانی متن خود را برعهده داشته، روی بخش کارگردانی نمایش نیز حساب باز کرده است تا در آن بخش جبران مافات کند.
البته به توفیقهایی نیز دست یافته است که به آن خواهیم پرداخت؛ اما بهرغم آن توفیقها، مشکل پرداخت نمایشی متن، همچنان باقی میماند. برخی داستانگونههایی که دربارة فضایل ائمه اطهار (ع) در کتب درسی مقاطع پایینتر تحصیلی درج میشود، مصداق و مثال درستی میباشد برای متن نمایش «محال هم ممکن است». در این داستانگونه در صحّت سمت و سوی فکری و اعتقادی و محتوا و پیام تردیدی نیست. نثر و زبان ـ دستکم به اندازة نثر و زبان این نمایش ـ عیبناک نیستند.
تأثیر و آموزش مورد نظر هم برای مخاطب خاصّ آنها تأمین میشود. اما در آنها شخصیّتسازی و کشمکش و تعلیق و گرهافکنی به گونهای که در ادبیات داستانی مورد توجهاند رعایت نمیشود و قصد و هدف نیز این نیست. پس فقط با نوع و قالب خودشان باید مقایسه شوند نه با قصّههای فنّی داستاننویسان حرفهای. این داستانگونهها را در برخی برنامههای تلویزیونی نیز به شکل نمایشیشان، بسیار مشاهده کردهایم؛ اما هرگز ـ هرچند هم بسیار خوب بازی و کارگردانی شده باشند ـ آنها در ردیف سریال، فیلم داستانی یا سینمایی یا تله تئاتر قرار نمیگیرند و نمیتوانند هم قرار بگیرند. مثال دیگر، حکایتهایی هستند که در ادبیات فارسی، پیش از بروز و ظهور داستاننویسی معاصر وجود داشتهاند، که بسیاری از آنها نسبت به برخی از داستانهای معاصر ما بسیار غنیتر و مؤثّرتر و آموزندهترند.
اما امروزه هیچ داستاننویسی در ایران به آن شیوه داستان نمینویسد و این دو را نمیتوان یک قالب همخوان و همسان به شمار آورد و با هم مقایسه کرد. مگر آنکه مثلاً مانند «پائولوکوئیلو» پردازشی منطبق با قواعد داستاننویسی نوین از آنها به عمل آوریم میدانیم که منشأ الهام و دیدگاه خیلی از نویسندگان غیرایرانی، همان حکایات قدیمی ادبیات ایران و مشرق زمین است .
متن نمایش محال هم ممکن است، بسیار شبیه به یکی از همین برنامههای نمایشی تلویزیون است با این تفاوت که در آنجا، بازیها درشتنمایانه و اغراقآمیزند و در اینجا نه.
از قضا در برخی از آن برنامهها، همچون این نمایش، از شیوة اجرایی نزدیک به روایی با ابزار و دکور و لباس اندک و سبک و ساده و اِلمانهای نمایشی استفاده میشود. اما در این نمایش آن شیوه و روش سعی در پرهیز از تکرار و کلیشهای بودن و نزدیک شدن به ابداع دارد و به همین دلیل، اجرای آن خلاف اغلب آن برنامهها ذوقستیز نیست و این البته به ضرباهنگ مناسب و منطقی اجرا نیز، مربوط است و نیز به بهرهگیری نسبتاً دقیق و تا اندازهای ابتکاری از نشانهها، رنگها و برخی ابزار بسیار آشنا. به گونهای که آن نشانهها و رنگها و ابزار هم مفاهیم آشنای خود را بیان و القا میکنند و هم کلید و شمارة رمز برخی اشارهها و نشانههای کمتر آشنای اجرا میشوند.
کارگردان در به کارگیری عناصر بصری اجرای خویش و همچنین در میزانسنهایش به شگردهایی کارآمد از تئاتر سنّتی ایرانی در حدّ و اندازة آموختههای خود نظر دارد. چنین به نظر میرسد که این آموختهها چندان گسترده نیستند اما از آنها نسبتاً درست استفاده شده و با هندسهای منظّم و مرتّب که به سیّال بودن ریتم و القای روابط و مفاهیم کمک میکند درآمیخته شدهاند و به این ترتیب فرم بیرونی و نظم و انسجام آن تبدیل به شاکلة اصلی زیباییشناسی اجرای او شدهاند؛ به ویژه که بازیگران، کاملاً دقیق و وظیفهمندانه کارشان را انجام میدهند و یکبهیک در خدمت کلّیت اجرا قرار میگیرند و هیچ یک سازی مجزّا نمیزنند و خودی نمینمایانند که از این بابت شایستة قدردانیاند. اما همین هندسة دقیق و منظّم، چون اجرا در کلّیت و ذات خویش فرماتیک نیست.
دست و پای خلاقیّت و زندگی «برصحنه ـ در لحظه»ی بازیگران را بسته، آنان را به شدّت محدود کرده و سبب شده است تا «میزانسن بودن» تمامی حرکاتشان لو برود. در ضمن، اگرچه این نظم آهنین، نوعی بهرهیابی تازه از شگردهای نمایش سنّتی است، اما با ماهیّت زنده، پویا، خلّاق، تپنده، جوشنده، و روان و بداههگون آن نوع تئاتر در موضع تضّاد است و با زبان بیقاعده و ساختار متن، در تناقضی آشکارتر، بر طراحی نور، لباس و صحنه اشکالی نمیتوان وارد کرد و هر سه در عین حال که با زیباییشناسی اجرا همخواناند، به دلیل سادگی، انعطاف، دخالت به موقع در لحظات نمایشی، و صمیمیّت مُستَتَر در نهادشان، از ثقل نظم فرماتیکی که به آن اشاره داشتیم تا اندازهای میکاهند و رابطة اجرا را با مخاطبش ترمیم میکنند.
و اما به قصّة نمایش که حیف است به آن اشارهای نشود: مردی که مهتر اسبان است و در جنگی از جنگهای دوران امیرالمؤمنین علی (ع) بهترین اسبش را، ذوالجناح سیدالشهدا از بین برده است شرط ازدواج دخترش را با جوان خواستگار که شیعه است، سرقت ذوالجناحِ امام، قرار داده است. علاقة مفرط خواستگار به دختر مهتر، او را بهرغم میلش، به سرقت ذوالجناح ترغیب میکند. امام به موضوع پی میبرند و اسب عزیز و نامدار خویش را به آن جوان میبخشند که این موجب گرایش مهتر و خانوادهاش به امام میشود ...
عبدالرضا فریدزاده
منبع : سورۀ مهر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست