سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

اگر به باورهای هم احترام می‌گذاشتیم...


اگر به باورهای هم احترام می‌گذاشتیم...
حسی که آدم‌ها از شنیدن آهنگ‌ها در زمان‌های مختلف می‌گیرند، می‌تواند متفاوت باشد؛ یا نباشد. همه ما این تجربه را داشته‌ایم که از شنیدن یک آهنگ حسی مشابه برخی و متفاوت از برخی دیگر دریافت کنیم. این حس می‌توان با آنچه که خالق آن قطعه موسیقی از ساخت آن در نظر داشته نیز کاملا متفاوت یا مشابه باشد. در این مطلب کریس دی برگ درباره تعدادی از آهنگ‌هایش چنین حسی را توضیح می‌دهد: جاده آزادی: بسیاری از کسانی که در کنسرت‌های اخیر من حضور داشته‌اند، دیده‌اند که این آهنگ را اجرا می‌کنم. این آهنگ در مدت کوتاهی مورد توجه قرار گرفت و آهنگ محبوب مردم شد. در واقع آنها از طریق وب‌سایت من بارها به من گفته‌اند که آن را دوست دارند. «جاده آزادی» یک آهنگ فوق‌العاده قوی است و با شنیدن آن خودت را در غرب ایرلند یا اسکاتلند در قرن هفدهم میلادی تصور می‌کنی. زمانه خیلی سخت است و پدری دارد دعا می‌کند که پسرش نمیرد. پسری که در راه به دست آوردن آزادی تلاش کرده و اکنون در حال مرگ است. پدر زندگی دوباره پسرش را از خدا طلب می‌کند و می‌گوید: «آزادی هیچ چیز را تغییر نمی‌دهد. من سال‌ها درازی زندگی کرده‌ام و در این عمر طولانی دیده‌ام که هیچ چیز به خاطر آن اتفاق نمی‌افتد. آیا آزادی کمک می‌کند که گندم‌های من رشد کنند؟ آیا آزادی آفتاب و باران را به مزرعه من خواهد آورد؟ او بیشتر به فکر محصول مزرعه و زنده ماندن پسرش است تا این واژه گنگ و مه‌آلود، نامش؛ آزادی! او از این منظر به آزادی می‌نگرد و آن را چیز چندان کارسازی نمی‌یابد! من سه آهنگ با ارکستر بزرگ اجرا کردم که این یکی از آنها بود و همواره این وسوسه مرا قلقلک داده که دوباره با ارکستر بزرگ کنسرت داشته باشم.
برف می‌بارد: خیلی زیباست و رنگ و بوی اروپای شرقی را با خود به همراه دارد. شعرش درباره کسانی است که عشق‌شان را از دست داده‌اند. این هم از آن آهنگ‌هایی است که در کنسرت‌هایم زیاد اجرا کرده‌ام. فقط کافی است نام آن را به زبان بیاوری تا مردم یادشان بیاید که در کنسرت‌های من آن را شنیده‌اند. این آهنگ هم با ارکستر اجرا شده است.
آنگونه که برای من معنا داری: یک آهنگ فان شبیه آهنگ‌های اسپانیش که بخش‌هایی از شعرش را هم به اسپانیولی نوشته‌ام. در ساخت این آهنگ فیل پالمر هم با من همکاری داشت، گیتاریستی که در سال ۱۹۸۲ با من می‌نوازد. این آهنگ نگاه بامزه‌ای است به‌خاطرات و درباره زوجی است که از جایی بازدید می‌کنند که وقتی عاشقان جوانی بودند، به آنجا زیاد می‌رفتند. این آهنگ یک جورهایی به «پنج رویای» گذشته هم مرتبط است.
کلمات «دوستت دارم٭»: این آهنگ با یک رابطه پدر و پسری شروع می‌شود. وقتی که آنها حتی قبل از شروع به صحبت، شمشیرها را از رو می‌بندند. باید بگویم «آره این خودم بودم!» همه ما چنین دوران بحرانی را تجربه کرده‌ایم. اما من یاد گرفتم که بگویم «دوستت دارم». این حقیقتی بود که برای من رخ داد. من همه آن اختلافات با پدرم را حل کردم. تنها با فروخوردن غرورم و گفتن این عبارت «پدر، دوستت دارم» و انگار دنیا را به هر دو ما داده بودند. آهنگ با این مقدمه می‌رسد به این نتیجه عمیق‌تر و گسترده‌تر که اگر مردم سراسر جهان احترام بیشتری برای مذهب و باور یکدیگر قائل بودند و می‌توانستند غرورشان را فروبخورند و به هم بگویند «دوستت دارم» در آن صورت جهان بهتری پیش‌روی همه ما بود و من می‌گویم کسی که من به او ایمان دارم همان کسی است که بر صلیب کشیده شد. همان‌طور که ممکن است خیلی‌های دیگر به چیز‌های دیگری ایمان داشته باشند که آنها هم برای من قابل احترام است. پس این آهنگ یک نگاه کلی به رابطه انسان‌ها و لزوم احترام به باورهای هم دارد و یک نگاه شخصی به رابطه پدر و پسری: «پس با من بیا/ تو هم خواهی دید/ نوری که برای ابدیت می‌تابد/ قوی باش و بگو دوستت دارم.»

پی‌نوشت:
٭ این آهنگ در آلبوم «Now and Then» (در سال ۲۰۰۳) وجود دارد و همان آهنگی است که گروه آریان بخش‌هایی از آن را به فارسی برگرداند و به صورت مشترک با دی‌برگ خواند و در آلبوم آریان ۴ با نام «نوری تا ابدیت» منتشر شده است.
منبع : روزنامه کارگزاران