سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا


اپیدمی فرار نماز خوان ها از صحنه قتل


اپیدمی فرار نماز خوان ها از صحنه قتل
نمی دانم تعمدی است یا براساس نوعی برنامه ریزی سهل انگارانه كه این روزها آدم های نمازخوان فیلم ها و سریال های تلویزیونی، به قدری گیج و بی اعتقاد و منگ هستند كه دائماً یا كسی را می كشند یا با ماشین، زیر می گیرند و بعد هم از صحنه قتل فرار می كنند. مصداق آن در سریال بسیار تأثیرگذار و خوش ساخت «زیر تیغ» محمدرضا هنرمند، كارگردان معتبر سینما بود. در این سریال «محمود» آقایی بود كه به شدت حلال و حرام سرش می شد و به همین خاطر زیر فشارهای طاقت سوز آدم های دله و دزد قرار داشت.
خانواده اش موازین شرع و انسانیت را رعایت می كردند، زن مؤمن و عفیف و درستی داشت و دختر تحصیلكرده و باشعور و نجیبی كه نمونه یك جوان آراسته به زیبایی ظاهری و باطنی بود و از همه مهمتر رابطه خانوادگی سالم و دلپذیری داشت و اعتمادی كه آنها نسبت به یكدیگر و نسبت به اقوام و دوستان صمیمی داشتند ، نشانه های بارز فرهنگ اصیل ایرانی و اسلامی، یادآور روزهای خوش «سفره یكی داشتن» با خویشان و همسایه ها و «خانواده بودن» اهالی یك محل و كسبه ای كه می توانستند، معتمد محل باشند و بودند.
بعد یك مرتبه این محمود آقایی كه روزی هفده ركعت نماز از سر اخلاص و درست و «باحال» می خواند و همه جور «مراقب» همه چیز هست، می زند نزدیك ترین دوستش را می كشد و انسان را در این حیرت فرو می برد كه چه فرقی است میان كسی كه روزی ده بار می گوید، «ایاك نعبدو ایاك نستعین» و كسی كه صنار به این حرف ها اعتقاد ندارد و حرام و حلال و محرم و نامحرم را توی مخلوط كن می ریزد و از قبال معجونی كه می سازد خود و خانواده اش منتفع می شوند! آدم حیرت می كند خدایی كه به اندازه یك مادر دلسوز هم، دلسوزی ندارد كه دست كم موقعی كه داری به «مهلكه» نزدیك می شوی، با یك «سكندری» كارت را بسازد و قضیه را معوق بگذارد یا تو را آرام كند كه هر جور اشتباهی می كنی، دست كم «قتل»! نكنی، چه جور خدایی است؟ آیا این رابطه یكطرفه است و فقط بنده است كه باید بگوید «كمكم كن» یا خداوند، آن قدیم الاحسان و ارحم الراحمین، كمكت می كند، چه بگویی، چه نگویی.
حالا فرض را بر این می گیریم كه نه نمازت نماز بوده، نه ادعای حلال و حرام دانستن ات، ریشه ای و اصولی بوده و نه باقی مراتب انسانی و مسلمانی ات اصالت داشته، اما همین كه شندرغاز بویی از انسانیت و مسلمانی برده باشی، می زنی رفیق گرمابه و گلستانت را می كشی و بعد هم از صحنه فرار می كنی و تا مدت ها هم گردن نمی گیری كه چه كردی؟ هنوز از این «پرسش و پاسخ ها» خلاص نشده بودم كه چشمم به جمال «مسلمان نمازخوان» دیگری از این سنخ روشن شد، در فیلم در اعماق قلب، با بازی درخشان فاطمه گودرزی. این خانم كه نماز خواندنش هیچ شباهتی به نمازخواندن ما شلخته ها نداشت و با چادر پاك و پاكیزه سفید و اول وقت و با قرائت درست و حفظ تمام شئونات، نماز می خواند، یك مرتبه می زند جوان مادر مرده ای را زیر می گیرد و بدون «لحظه ای تأمل»، «در می رود» و می گذارد كه او بمیرد!
من آدم بدبینی نیستم، ولی وقتی اتفاقی، مكرر می شود، سؤالات عجیب و غریبی در ذهنم شكل می گیرد كه چه شده كه «نمازخوان ها» اولاً دائم در معرض «آدمكشی» قرار می گیرند و ثانیاً از صحنه می گریزند! من به شدت می پذیرم كه هر نمازی، نماز نیست و انسان را از آفات گوناگون در امان نمی دارد. نمازی كه به ریا خوانده شده و بگیر و نگیر دارد و بنا بر «شرایط» و «مواضع» قرائت می شود! نمازی نیست كه آدمی را از «بدی ها» دور نگه دارد. هر چند «به هر حال» آن كه می خواند با آن كه گردنش را صاف نگه می دارد و می گوید، «من از آتشم و آدمی از خاك» تومنی صنار فرق دارد و خدا را چه دیدی، شاید راه به «كوی دوست» برد كه دوست، دنبال بهانه می گردد تا «آدمی» را به كوی خود راه دهد، ولی درد اینجاست كه شخصیت های این فیلم ها «واقعاً» «نمازگزار» به نظر می رسند و خواص «نمازگزار» بودن در تمام زندگی شان جاری و ساری است.
خلاصه كنم. نویسنده بودن و كارگردان بودن و بازیگر بودن را شاید بتوان با دانشگاه و تحصیل و تجربه و هزار «وسیله» كسب كرد، اما نگاه اصیل و عمیق به مفهوم «پیوند بین خالق و مخلوق»، «اعتماد به خدایی كه مهربان ترین است» و مفاهیم دلگرم كننده، انسان ساز، ضداضطراب، مقوم پایداری و صبر، شادی بخش و هدف دهنده و زیبا، كار انسان هایی است كه هم این مفاهیم را بشناسند و هم باور كنند و هم یادشان نرود كه انسان مؤمن، در هر دین و آئینی، «هرگز به خود واگذاشته نمی شود» و پیوسته دستی مهربان، او را در صراط مستقیم نگه می دارد. انسان مؤمن كمتر دچار اشتباه می شود و اگر هم شد، مسئولیت آن را به تمامی به عهده می گیرد و از همه مهم تر، در دنیایی پرآشوب و دردمند، پیوسته نگاه مهربانی، ناظر و حامی كسی است كه او را می خواند.
نگاه هایی از جنس فیلم ها و سریال های تلویزیونی به «خداوند رحمان و رحیم» بر ساحت كبریایی او گردی نمی نشاند، اما آدمی را از اصیل ترین و حقیقی ترین منبع اتكا و آرامش خود محروم می سازد و نمی دانم كسانی كه به نام هنر، چنین مفاهیمی را به جامعه القا می كنند كه «خدا ساز خودش را می زند و بنده خدا، ساز خودش را» و «در این دنیای وانفسا، هر چه هست اضطراب است و تنهایی و بی كسی»، آیا قادرند پاسخ سؤالات مسكوت این نسل را بدهند كه «اگر قرار است صدا زدن و صدا نزدنش هیچ فرقی نكند، چرا باید این زحمت را به خود بدهیم؟» پدران و مادران ما یقین داشتند كه «اگر نگهدار من آن است كه من می دانم ، شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد» و این در روزگاری بود كه نه این همه عوامل و عناصر تنش زا و اضطراب آور، به شكل جنگ ها و بلایای خانمانسوز وجود داشت و نه این قدر ارزش های انسانی و دینی، از چپ و راست تهدید می شوند.
بدیهی است در چنین جهان اضطراب آلودی، نسل جوان ما بیش از هر وقت دیگری، نیاز دارد به این باور و یقین برسد كه خداوند، حامی اوست و حساب هر عمل صالح و نیكی را به دقت نگه می دارد و فراموشی را در ساحت او راهی نیست و از مراقبت و حمایت از كسی كه پیوسته او را می خواند، بی تردید دریغ نخواهد كرد. متأسفانه به نام «جذابیت هنری» و خزعبلاتی از این دست، تردید نسبت به منشأ آرامش را در دل مخاطب بی تجربه ایجاد كردن، حاصل كار كسانی است كه خود نیز پیوسته با این اضطراب ها دست به گریبانند ومدیران كنترل كیفی! هم فقط وظیفه دارند به قول خودشان، «تظاهر به فسق» را در فیلم ها و سریال ها كنترل كنند و «پاك» غافلند كه به نام هنر، هنرمندان ما «چه می كنند»!
لادن خضری
منبع : روزنامه ایران