جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


خستگی بر تنم ماند!


خستگی بر تنم ماند!
اصالتاً ترک‌زبان است و این یکی از دلایل انتخاب او برای بازی در نقش مادر شهریار بوده است. دوران تحصیل را با نوشتن و اجرای نمایش‌های مدرسه‌ای گذراند و این‌گونه به مرور به مقوله هنر علاقه‌مند شد.
همین امر باعث شد تا در دوره‌های کلاس‌های سروش زیر نظر استاد صدرالدین شجره به‌طور جدی مسیر حرفه‌ای خود را دنبال کند. پس از آن فعالیت رادیویی در زمینه نوشتن را پیگیری کرد. بازی او در مجموعه «شهریار» می‌توانست سرآغاز یک جهش موفقیت‌آمیز برایش باشد. موفقیتی که سال‌ها در انتظارش نشست، انتظاری که آن را بسیار شیرین می‌داند هر چند در کنارش رنجش‌هایی را هم باید متحمل می‌شد. لیلی تقوی نامی است که از این پس بیشتر آن را خواهید شنید و بازیگری است که بیش از پیش او را می‌بینید.
▪ چه شد که نقش مادر شهریار به شما رسید؟
ـ بازی من با مجموعه «شهریار» برمی‌گردد به آشنایی‌ام با آقای پیام دهکردی به عنوان بازیگردان مجموعه «شهریار» که قبلاً در رادیو با یکدیگر چندین نمایشنامه را کار کرده بودیم. یادم هست برای ساخت مجموعه «شهریار» آقای حبیب رضایی که مسوولیت انتخاب بازیگران را برعهده داشت، به دنبال چند بازیگر ترک‌زبان بود هنگامی که در دفترشان یکدیگر را ملاقات کردیم متوجه تسلط من بر زبان ترکی شدند و به دنبال آن مرا برای نقش مادر شهریار برگزیدند.
▪ پس از پذیرفتن نقش، چه نکات بارزی را در شخصیت مادر شهریار مشاهده کردید که باید روی آنها بیشتر تکیه می‌کردید؟
ـ به‌طور کل علاقه‌مندم نقشی را انتخاب کنم که مرا به چالش بکشاند، تصورم بر این است اینگونه چالش‌ها خود جزئی از سنجش توانایی بازیگر است اینکه چیزی را خودش در زندگی‌اش تجربه نداشته، بخواهد به تصویر بکشد. اولین جاذبه‌ای که در نقش دیدم این بود که من در زندگی شخصی خودم تجربه بعضی چیزها را نداشتم از جمله همسرداری و تا آن زمان هم داغ بسیار سنگینی ندیده بودم، البته جز داغ پدر؛ این موارد مرا به خود جذب کرد. این‌گونه احساسات را باید کنکاش می‌کردم به نوعی باید تجربه کرده و می‌دیدم که آیا می‌توانم، یک همسر عاشق باشم یا اینکه می‌توانم برای سوگ نوزادم بگریم. تمامی اینها برایم شیرین و جذاب بود.
▪ تا چه حد از زندگی شهریار و مادرش اطلاعات داشتید؟
ـ مطالعاتم خیلی وسیع و عمیق نبود. ولی چون پدرم ترک‌زبان بود و شعرهای شهریار را می‌خواند به نوعی گوشم با نوع زبان و احساس شهریار آشنا بود و اینگونه با زندگی‌اش هم آشنایی داشتم در‌واقع زیاد هم با آن بیگانه نبودم.
▪ از ابتدا از پارتنر مقابل خود مطلع بودید؟
ـ انتخاب من و آقای فرهاد قائمیان در یک روز بود. از این موضوع خیلی خوشحال بودم که قرار است پارتنر مقابلم، آقای قائمیان باشد. از سوی دیگر، تقریبا اکثر آثار آقای قائمیان را دیده بودم و از جنس بازی‌شان شناخت داشتم، ضمن اینکه برای رسیدن به نقش، با هم تمرین و مشورت هم داشتیم. خارج از فضای کار هم آقای قائمیان جزو افرادی هستند که به بازیگر مقابل‌شان بسیار احترام می‌گذارند.
▪ با آقای تبریزی چطور؟ چقدر امکان تعامل و همفکری وجود داشت؟
ـ آقای تبریزی هم جزو منزه‌ترین عاملان سینمای ما هستند. همکاری با ایشان از افتخارات من بود که کسب تجربه‌های فراوان به‌همراه داشت. ایشان با خوشرویی و بدون درنگ به سوالات پاسخ می‌دادند و در مقابل از نظرات بازیگران هم در مسیر تولید مجموعه استفاده می‌کردند. همچنین نباید زحمات خانم پروانه پرتو را نادیده گرفت.
▪ یکی از نکات چشمگیر این مجموعه، کمرنگ جلوه‌دادن و کم‌تاثیربودن نقش پدر و مادر شهریار در زندگی‌اش است. خودتان دلیلش را چه می‌دانید؟
ـ تصورم بر این است که بیشتر تلاش شده به شخصیت اول قصه یعنی شهریار پرداخته شود. به‌خوبی از ممیزی‌ها و صلاحدیدهای تلویزیونی اطلاع ندارم اما مطمئنا این مورد نیز بی‌تاثیر نبوده است، هرچند به اعتقاد من نیز جا داشت که بیشتر به آن پرداخته شود و تا این حد کمرنگ نباشد.
▪ با این تفاسیر، آیا صحنه‌ای داشتید که انرژی و حس زیادی از شما گرفته ولی در هنگام پخش حذف شده باشد؟
ـ صحنه مرگ سیداسماعیل، پدر شهریار چنین حس‌وحالی داشت. هنگام تصویربرداری این صحنه از اول صبح به‌نوعی عزادار بودم و قبل از اینکه مقابل دوربین بروم، غم و اندوه چنین صحنه‌ای را بارها تلقین کرده بودم. برای این صحنه زحمت و مرارت بسیاری کشیدم و تمام تلاشم این بود که کار خوبی از آب درآید، حتی عوامل گروه هم تحت‌تاثیر قرار گرفته بودند اما در هنگام پخش، آنچه که دیدم، یک‌دهم اتفاقی بود که در آن روز رخ داد. صلاحدید مسوولان و عوامل هرچه که بوده، قابل‌احترام است و من در مورد آن اظهارنظر نمی‌کنم اما توقع داشتم حداقل نیمی از این همه تلاش به چشم می‌آمد.
▪ پس به‌نوعی می‌توان گفت سخت‌ترین سکانس و یا حسی‌ترین صحنه بازیتان، به علت جرح و تعدیل‌های تلویزیون نادیده گرفته شده است؟
ـ همین‌طور است. البته صحنه‌های سخت این‌چنینی در پروژه زیاد داشتیم، ولی این سکانس را دوست دارم و برای آن بسیار زحمت کشیدم. به‌دلیل اینکه اصالتا ترک‌زبان هستم و به عینه دیده‌ام که زنان ترک، چگونه عزاداری می‌کنند. توی سرزدن‌ها، مویه‌کردن‌ها و روی صورت زدن‌هایشان را دیده بودم. بدین جهت می‌خواستم در این صحنه یک زن ترک تمام‌عیار باشم. یادم نمی‌رود در این صحنه آنقدر روی سروصورتم زده بودم که از شدت سردرد تا چندین ساعت رمقی نداشتم. پس از پایان این سکانس پیام دهکردی شخصا از من تشکر کرد و آقای تبریزی هم فقط با نگاهش و خنده‌ای که به لب داشت به من فهماند که از بازی‌ام راضی بوده است.
وقتی با سر اشاره کردم که چطور بود درحالی که اشک در چشمانشان حلقه زده بود، گفتند: عالی بود. با شنیدن این جمله تمام خستگی‌ام بیرون رفت. البته تمامی عوامل صحنه تحت تاثیر قرار گرفته بودند به عنوان مثال منشی صحنه‌مان به پهنای صورت اشک می‌ریخت و جالب اینکه با دیدن اشک‌های او مجددا گریه‌ام گرفت. خارج شدن از آن حس دشوار بود و خیلی زمان برد.
▪ آنچه روز اول در فیلمنامه خواندید چقدر متفاوت از آن چیزی بود که به تصویر درآمد؟
ـ تا جایی که امکان داشت پایاپای فیلمنامه پیش رفتیم اما در مرحله مونتاژ برخی از صحنه‌ها کوتاه شده است که اگر بخواهیم ریزبینانه ارزیابی کنیم، به این نقش لطمه هم زده است ولی چون مادر شهریار مورد ارزیابی قرار نمی‌گیرد اینگونه لطمات به چشم نمی‌آید. در مقابل با حذف یک صحنه مهم از شخصیت شهریار مخاطب عام و کارشناسان متوجه اهمیت این قضیه خواهند شد.
▪ پس تماشای چنین صحنه‌هایی لذت تماشای مجموعه را از شما سلب کرده است.
ـ وقتی شخصی می‌بیند که تلاش‌اش نصف شده خستگی به تنش می‌ماند و لذتی از آنچه می‌بیند نخواهد برد. پس طبیعی است که برای من هم چنین حسی پیش آید.
▪ چقدر از نتیجه کارتان احساس رضایت می‌کنید؟
ـ با تمام این صحبت‌ها از کلیت مجموعه احساس رضایت دارم. بی‌انصافی و ظالمانه است اگر بخواهم زحمات تمامی عوامل را نادیده بگیرم اما موارد ذکر شده مسلما کسب رضایت کامل را ناممکن ساخته است. البته اگر حمل بر خودستایی نباشد، صحنه‌هایی هم وجود دارد که تماشای آن به عنوان مخاطب احساس‌برانگیز است و مرا تحت تاثیر قرار می‌دهد آنجاست که به همه افراد گروه دست‌مریزاد می‌گویم. به‌خصوص به افرادی چون پیام دهکردی که واقعا برای گروه بازیگران زحمت فراوانی کشید و جزو افرادی بود که به هیچ عنوان استراحت نداشت. دهکردی با جان و دل و با وجود خستگی فراوان با تک‌تک بازیگران تمرین می‌کرد.
▪ طراحی گریم بخصوص در زمان پیری مادر شهریار تشخیص چهره شما را مشکل می‌کرد. طراحی آقای اسکندری تا چه حد به بازی‌تان کمک کرد؟
ـ قبل از اینکه من شخصیت مادر شهریار را بشناسم آقای اسکندری او را به خوبی شناخته بود. گاهی اوقات که خودم را در آینه گریم می‌دیدم غمی را که ایشان به چهره‌ام انتقال داده بودند به خوبی حس می‌کردم که مسلما کمک بسیاری به همذات‌‌پنداری با شخصیت می‌کرد. مادر شهریار زنی رنج کشیده و غمدیده بود و انتقال این حس به دلیل گریمی که آقای اسکندری انجام دادند باورپذیرتر شد.
▪ اگر مایل باشید کمی به گذشته بازگردیم. از چه زمانی متوجه شدید که می‌توانید در عرصه هنر فعالیت کنید؟
ـ حرفه اصلی من دندانسازی است ولی از دوران کودکی با مقوله هنر درگیر بودم. از همان دوران مدرسه به نوشتن علاقه داشتم و اجراهای جسته و گریخته‌ای هم در مدرسه انجام می‌دادم، تا اینکه تصمیم گرفتم به شکل جدی‌تری هنر را آموزش ببینم و با ثبت‌نام در کلاس‌های سروش زیرنظر استاد صدرالدین شجره کسب تجربه کنم. در ادامه از دانش مرحوم مهین اسکویی و مرحوم مهدی فتحی بهره‌های ارزشمندی بردم. در این اثنا یکی دو اثر تصویری نیز انجام دادم که البته زیاد راضی‌کننده نبود. در ادامه به پیشنهاد آقای شجره برای نوشتن نمایشنامه به رادیو معرفی شدم و همین موضوع باعث شد که از سال ۷۳ فعالیتم را در رادیو متمرکز کنم.
▪ اصلی‌ترین دغدغه شما در آن سال‌ها چه بود؟
ـ در آن زمان آثار خوبی پیشنهاد شد ولی استادانم اجازه کار ندادند. معتقد بودند که هنوز وقتش نرسیده است و نباید عجولانه تصمیم بگیرم. انتظار برای بازیگر رنج بزرگی است ولی باید انتظار می‌کشیدم.
▪ از این انتظار خسته نمی‌شدید و پا پس نمی‌کشیدید؟
ـ جوان‌تر که بودم برخی اوقات می‌رنجیدم ولی عشق به این حرفه آن‌قدر قوی بود که مرا تقویت کند. به‌طوری که اگر در حال حاضر سر کاری باشم و افراد زیر قراردادهایشان بزنند و به نوعی به وعده‌هایشان عمل نکنند چندان رنجیده خاطر و مکدر نمی‌شوم. متاسفانه به این باور رسیده‌ام که جامعه هنری‌مان بی‌رحم و بی‌وفاست.
▪ تله‌فیلمی با نام «اورامان» در ایام عید نوروز از شما پخش شد که دارای فضای جنگ بود. بازی در این‌گونه آثار و فضاها هم به همین دلیل است؟
ـ در زندگی هر کس مسائلی وجود دارد که برایش مقدس است. باید تلاش بسیاری انجام دهم که شاید روزی به شهرت برسم. ولی در این بین کارهایی وجود دارد که دلی است یا ادای دین و احساس وظیفه. اگر بازی در تله‌فیلمی چون «اورامان» را قبول می‌کنم به این خاطر است که همیشه حس می‌کنم به آن قشر رزمنده و جنگجو بدهکارم. نمی‌خواهم شعار بدهم، این باور و اعتقاد من است.
▪ صحبت پایانی؟
ـ یک پاکت باز نکرده در دلم دارم که ترجیح می‌دهم در مصاحبه بعدی بازگویش کنم. فکر می‌کنم در اولین مصاحبه رسمی و حرفه‌ای شاید زود باشد که بخواهم در این پاکت را باز کنم و به قولی درددل کنم. پس باشد برای کارهای بهتر و مصاحبه‌های آینده. (می‌خندد)
منبع : روزنامه تهران امروز