جمعه, ۱۶ آذر, ۱۴۰۳ / 6 December, 2024
مجله ویستا

وبلاگ؛ تاریخ و چشم‌انداز


وبلاگ؛ تاریخ و چشم‌انداز
وبلاگ‌ها این توانایی را دارند تا هم خوانندگان و هم نویسندگان را از سطح «مخاطبان» به سطح «عموم» و هر یک را از سطح «مصرف‌کننده» به مرتبه «آفرینـندگی» برسانند.
در سال ۱۹۹۸ پایگاه‌هایی که امروز به نام وبلاگ شهرت یافته‌اند، کمتر به چشم می‌آمدند (گفتنی است که واژه «وبلاگ» را یورن بارگر برای نخستین بار، در دسامبر سال ۱۹۹۷، به این قصد به‌کار برد). جسی جیمزگارت، ویراستار Info sift ، حین گشت و گذار در وب فهرستی از پایگاه‌هایی را که «مثل پایگاه خودش» بودند، جمع‌آوری کرد. در نوامبر همان سال وی فهرستش را برای کمرون بارت فرستاد. کمرون هم آن را در پایگاه Cam world منتشر کرد. بعد از این کسان دیگری نیز نشانی خود را برای او فرستادند تا نامشان به فهرست اضافه شود. ابتدای سال ۱۹۹۹، در صفحه اختصاصی جسی، موسوم به «صفحه تنها وبلاگ‌ها» نام بیست و سه وبلاگ فعال دیده می‌شد.
و ناگهان یک اجتماع پدید آمد. سرزدن به همه وبلاگ‌هایی که در صفحه کمرون ردیف شده بودند، کار ساده‌ای بود و بسیاری کسان علاقه‌مند به این کار بودند. پیتر مرهولز (دراوایل سال ۱۹۹۹) این عبارت را به صورت «wee-log» تلفظ کرد و واژه مخفف «بلاگ» این‌گونه برسر زبان افتاد. ویراستار و تهیه‌کننده وبلاگ هم «بلاگر» نامیده شد.
در همین اثنا عده زیادی برای این که از قافله جا نمانند، به این اجتماع وارد شدند. و روزبه روز بر تعداد کسانی که وبلاگ راه می‌انداختند، اضافه می‌شد. خود من از آوریل ۱۹۹۹ شروع کردم. هرروز تمام وبلاگ‌ها را خواندن، یا حتی بررسی وبلاگ‌هایی که به تازگی به دنیا می‌آمدند، دیگر کار ساده‌ای نبود. فهرست کمرون حسابی بلند بالا شد، چندان که او دیگر فقط وبلاگ‌هایی را که خودش تعقیب می‌کرد، به فهرست می‌افزود. دیگر وبلاگ‌نویسان هم در این رابطه دست به کار شدند. در اوایل سال ۱۹۹۹ بریژیت ایتون فهرستی از تمام وبلاگ‌هایی که می‌شناخت تهیه کرد و «درگاه ایتون‌وب» را راه انداخت. او برای تکمیل فهرستش تنها به یک معیار ساده اکتفا کرد: «هرقطعه نوشته یا هر چیزی که در پایگاه گذاشته می‌شود، تاریخ داشته و معلوم باشد که در چه زمانی در پایگاه نهاده شده است». بین وبلاگ‌نویس‌ها بحث و جدل درگرفته بود که چه پایگاهی وبلاگ هست و چه نیست، اما با توجه به این که درگاه ایتون‌وب کامل‌ترین فهرستی از وبلاگ‌ها بود که در دسترس قرار داشت، تعریف ضمنی بریژیت حاکم شد.
تا ژوئیه سال ۱۹۹۹ نرخ رشد رو به افزایش وبلاگ‌ها به نحو یکنواختی ادامه داشت، اما زمانی که سروکله Pitas (اولین ابزار رایگان وبلاگ‌سازی شخصی) پیدا شد، ناگهان صدها وبلاگ تازه ساخته شدند. در ماه آگوست، شرکت Pyra ، بلاگر را عرضه کرد، Groksoup هم را افتاد، و با سهولتی که این ابزارهای وبی فراهم آوردند، موج وبلاگ‌نویسی به نحو سرسام‌آوری بالا گرفت. در اواخر سال ۱۹۹۹، دیو واینر، برنامه‌نویس و متخصص نرم‌افزار، برنامه Edit This Page را ارائه کرد و جف اِی کمپل،Velocinews را راه انداخت. تمام این خدمات به شکل رایگان عرضه شدند و همه آن‌ها به این قصد مهیا شدند تا هر کسی بتواند به سادگی و سرعت وبلاگ شخصی‌اش را راه‌اندازی کند.
تعدادی پیوند، نوشته‌های انتقادی و تحلیلی، اندیشه‌ها و یادداشت‌های شخصی به نحو متناسبی محتوای وبلاگ‌های اولیه را شکل می‌دادند. آن موقع تنها کسانی که سر از ساخت صفحات وب سر در می‌آورند، دستی در ساخت وبلاگ داشتند. کسی که وبلاگ داشت به صورت تفننی کدنویسی با HTML را فراگرفته بود، یا کار و حرفه‌اش طراحی صفحات وب بود، و حین وبگردی در اوقات فراغت روزانه، وبلاگش را هم سروسامان می‌داد. آنها کشته مرده وب بودند.
بسیاری از وبلاگ‌های امروزی هم همان روال را دنبال می‌کنند. نویسندگان وبلاگ هم به گوشه کنارهای کمتر شناخته شده وب ارجاع می‌دهند هم به مقاله‌ها و اخباری که حس می‌کنند، می‌ارزند تا ازشان حرف بزنی، چنین ارجاع‌هایی معمولاً همراه با نظر نویسنده هستند. نویسنده‌ای که تا حدی در زمینه مضمون نوشته‌هایش ماهر باشد، ممکن است که درباره دقت و صحت مقاله‌ای که به آن اشاره کرده است، حرف‌هایی داشته باشد؛ یا حتی شواهد تکمیلی و مناسبی را که در اختیار دارد، معرفی و یا این که نظر و تحلیل شخصی خود را نسبت به موضوع مطرح شده ارائه کند. چنین تحلیل و تفسیرهایی غالباً رک و صریح وبا نیش و کنایه همراه است. نویسنده‌های متبحر می‌کوشند، همه این چیزها را در یکی دوجمله جمع‌آورند(نمونه‌اش هالیکون، که از پیشگام‌های ایجاز هنرمندانه در نوشتن است). در واقع، قالب یک وبلاگِ نوعی چنان است که ایجاز را در نویسنده‌اش تقویت می‌کند. نوشته‌های تحلیلی و مفسرانه بلند را بهتر است در صفحه‌ای جداگانه و فضایی اختصاصی نهاد.
وبلاگ‌ها به خوبی نقش صافی را برای خوانندگانشان بازی می‌کنند، گویی یکی قبل از خواننده در وب گشت‌زده است. از میان هزاران صفحه‌ای که در وب و زیر آسمان این فضای مجازی پخش و پراکنده‌اند، نویسندگان وبلاگ حیرت‌آورترین، احمقانه‌ترین و البته ضروری‌ترین و مناسب‌ترین‌ها را برمی‌گزینند.
من فکر می‌کنم که چنین وبلاگ‌هایی به دلیل دیگری نیز اهمیت دارند. داگلاس راشکوف در Media Virus از گِرگ روگریو (ایمدیاست آندرگراند) نقل قولی آورده است: «رسانه‌ها ملکیت همگانی دارند . . . شما نمی‌توانید از آنها برای خودتان سهم اختصاصی بردارید. پیش کشیدن آن به جلوی صحنه اولین کار است. دومین گام تبیین تمایز میان عموم و حضار یا مخاطبان است. مخاطب منفعل است، اما عموم مشارکت جویند. ما به تعریفی از رسانه‌ها نیازمندیم که جنبه عام‌گرا داشته باشد».
او با مشخص کردن مقاله‌هایی که ممکن است به سادگی از دید کاربران (کسانی که آن‌قدر سرشان شلوغ است که تنها به عناوین اهم اخبار در یکی چند پایگاه کفایت می‌کنند) پنهان بماند، با جست‌وجوی نوشته‌های به دردبخور از منابع کمتر شناخته شده، و با ارائه شواهد بیشتر و دیدگاه‌های متنوع و تأویل‌های متفکرانه، نویسندگان وبلاگ در اشاعه و بیان اخباری که روزانه با آنها سروکار داریم، ایفای نقش می‌کنند. طعن زدن و بی‌محابا نوشتن، این سؤال را پیش می‌کشد که سلیقه و مهارت گزارشگرانی که بازگوینده اخباری هستند که آن را چندان نمی‌فهمند، چگونه است.
نویسندگان وبلاگ گاهی با کنار هم قراردادن و مقایسه دو مقاله با موضوعی مرتبط، محتوای وبلاگ‌شان را جفت و جور می‌کنند. هر مقاله، در کنار دیگری، چه بسا معانی اضافه‌ای را انتقال دهد و چه بسا باعث رسیدن به نتیجه‌ای مخالف قصد اولیه منجر گردد؛ چنین وبلاگ‌هایی را «رسانه مستقل» نامیدن، درست نیست. اما نویسندگان چنین وبلاگ‌هایی که خود را درگیر کندوکاو می‌کنند و واقعیت‌ها و شواهدی که روزانه به ما عرضه می‌شود، را ارزیابی می‌کنند، همان «عموم» موردنظر روگریو هستند. وبلاگ‌نویسان با نوشتن چند خط در طول روز فعالیت رسانه‌ای را، به عنوان کوششی مشارکت‌طلبانه و عمومی، از نو تعریف می‌کنند.
در سال ۱۹۹۹ اتفاق دیگری افتاد و من باور دارم که این واقعه به ظهور بلاگر و نه هیچ چیز دیگری ربط دارد.
در حالی که وبلاگ‌ها به صورت ترکیبی از پیوندها و یادداشت‌های شخصی کوتاه تهیه می‌شدند، بعد از ازدیاد انفجاری تعداد وبلاگ‌ها بعد از تولد بلاگر، تمرکز از رویکرد وب‌گرا به سمت تهیه روزنوشته‌هایی جمع و جور جابه‌جا شد. این وبلاگ‌های جدید، که روزی چند مرتبه تازه می‌شدند، عوالم نویسنده‌هایشان را باز می‌نمایاندند: روز کاریم چه‌طور گذشت، آخر هفته را چه خواهم کرد، فلان موضوع چه حسی در من برانگیخت و . . .. پیوندها خواننده را به وبلاگ نویسنده دیگری، که مثلاً روز قبل نویسنده اصلی او را ملاقات کرده بود، می‌برند، یا به پایگاه فلان‌دار و دسته که شب قبلش نویسنده شاهد برنامه‌شان بوده است. مکالمات و گفت‌وگوهایی میان سه چهارپنج نفر از وبلاگ‌نویسان در می‌گرفت و هر یک در وبلاگ خود از موافقت با این یکی یا تکذیب آن یکی می‌نوشت. تب نمایش ارائه شخصیت خود با تولد وبلاگ‌های جدید عود کرد. نام‌های تازه از پی هم در نوشته‌های متعدد وبلاگ‌ها یا در فهرست واجب‌تر از نان شب «دیگر وبلاگ‌ها»، که چیزی مثل فهرست کمرون بود، پدیدار می‌شد. دیدن تلاش وبلاگ‌نویس‌های تازه از راه رسیده برای دست و پا کردن جایی برای خود در اجتماع وبلاگی، و واکنش نشان دادن آنها به وبلاگ‌هایی که بیشتر می‌خوانند و اختصاص ستون کناری صفحه‌شان به نشانه‌ای از دار و دسته‌ای که دوست دارند به آن تعلق داشته باشند، جالب بوده و هست.
چرا چنین تغییری؟ چرا در این وسعت؟ من همیشه ظن داشته‌ام که نکند چنین رویکرد فراگیری به این سبک و سیاق ناشی از میل به تقلید از پایگاه‌های بروبچه‌های Pyra اِو و مگ، باشد. به عنوان آفرینندگان بلاگر، وبلاگ‌های قشنگ و خوش طبع‌شان بهترین تبلیغ برای محبوب‌ترین محصول‌شان است.
علاوه بر این، خود بلاگر هیچ محدودیتی برقالب مطلب و محتوای ارسالی تحمیل نمی‌کند. رابط بلاگر در وب از طریق هر مرورگری قابل دسترسی است و حاوی یک جعبه خالی است که وبلاگ‌نویس هر جور که بخواهد و با هر چیزی می‌تواند آن را پر کند: یک فکر آنی، یک مقاله دنباله‌دار و بالابلند و یا خاطرات کودکی. تنها با یک کلیک، بلاگر هر آن‌چه را نویسنده می‌خواسته به پایگاهش می‌فرستد و در آن می‌نهد، و نوشته‌های قبلی را در محل مناسب بایگانی می‌کند. همه این اعمال بی‌درنگ صورت می‌گیرد و در انتها قاب خالی نوشته در انتظار پرشدن را دوباره می‌بینیم!
یک وبلاگ نمونه با روش صافی کردن اطلاعات و اخبار، امتیازهای زیادی برای خواننده‌اش به بار می‌آورد. یکی از آن‌ها نمایش شمه‌ای از گستره غیرقابل تصور وب برای کسانی است که فرصت سیاحت درآن را ندارند. صافی‌هایی که متکی به وجود انسان هوشمند هستند، از میان انبوه اطلاعاتی که روزانه توزیع می‌شوند، بسته‌هایی مرتب شده را از جالب‌ترین، مهم‌ترین، غیرمنتظره‌ترین و چیزهایی که مرور و بازبینی شده‌اند، برای مصرف ما جمع وجور می‌کنند. حضور آدمی در چنین فرآیندی تهیه اطلاعات تکمیلی را، علاوه بر صورت اولیه اطلاعاتی که از طریق رسانه‌های دیگر ارائه می‌شوند، در بردارد. از آن‌جا که وبلاگ‌نویس آزادانه و مختار درباره آن‌چه می‌یابد، نظر خود را اعلام می‌کند، با یک هفته پیگیری کردن وبلاگش جهت‌گیری‌های او را تا حدی مشخص می‌شود و او به مرجعی تقریباً قابل پیش‌بینی تبدیل می‌شود. همچنین این فرصت را می‌یابیم تا با دیدی انتقادی، هم به خبری که در یک وبلاگ مطرح می‌شود هم هب نقد و نظری که درباره‌اش توسط نویسنده وبلاگ ارائه می‌گردد، نگاه کنیم.
تنها پس از چندی که وبلاگ خودم را راه انداختم، با تأثیرهای دوگانه‌ای که انتظارشان را نداشتم، مواجه شدم. ابتدا به علائق خود واقف شدم. پیش از آن فکر می‌کردم که به چه چیزهایی علاقه دارم. پس از گذشت چند ماه فهمیدم که بیش‌تر به علوم، باستان‌شناسی و نشانه‌های بی‌عدالتی توجه نشان داده‌ام. مهم‌تر این که به طور جدی به ارزیابی و ارزشگذاری دیدگاه‌هایم پرداخته بودم. در نگاشتن متون و پیوند دادن‌های روزانه‌ام، با دقت مراقب بودم که چه اندیشه‌ها وعقایدی را منتشر می‌کنم و به این دید رسیدم که تصویری که از من به این ترتیب شکل می‌گیرد، جلوه‌ای یکتا و البته بااهمیت خواهد داشت.
چنین تجربه عمیقی ممکن است که به صورتی ناب در نسل تازه وبلاگ‌ها شکل گیرد. فراغت از تمرکز بر دنیای پیرامونی وبلاگ‌نویس را قادر می‌کند که پنجره‌ای به دنیای خودش مقابل خواننده بگشاید. چه بسا وی دیگر وبلاگ‌نویس‌ها را در مباحثه درباره علائقی مشترک گیر بیندازد. ممکن است وی درباره کتابی که می‌خواند، حرفی برای گفتن داشته باشد یا درباره رفتار کسی که در اتوبوس دیده است، چیزی بنویسد. شاید هم از بوته گلی بنویسد که در شیارهای میان کاشی‌های پیاده‌رو خیابانی در مسیر محل کارش روییده است. ای بسا نکته‌های کوچکی هم از افکار و رفتار خودش را در زندگی رو کند: کارش چه طور بوده، شام چه خورده است، درباره تازه‌ترین فیلمی که دیده چه طور فکر می‌کند. پس از چندماه این نوشته‌های خرده‌ریز در کنار یکدیگر تصویری خودمانی و دور از انتظار از شخصی خاص، که در مکان و زمانی خاص زندگی می‌کند، تشکیل می‌دهند.
وبلاگ‌نویس، به یمن سهولت نوشتن درباره هر چیزی که در ذهن دارد، با افکار و باورهای خودش روبه‌رو خواهد شد. با هر روز نوشتن، وی به نویسنده‌ای با اعتماد به نفس تبدیل می‌شود. اجتماعی چند، یا چندین نفره از عموم مردم روزانه نوشته‌ها و افکارش را مرور می‌کنند. شنیدن نداهای دوستانه، می‌تواند اطمینانش را نسبت به نگاهی که به دنیا دارد، تقویت کند و چه بسا وی نوشتن در قالب‌های تازه و بلندتری را بیازماید و حتی بدش نیاید که دستی در شعر برد یا حتی طرحی خلاقانه را پی بگیرد آن چه که تا چندماه قبل از آن برایش معنا نداشت، چرا که نسبت به انجام و تمام کردنش تردید داشت.
همین طور که وی هر روز به شرح باورها و افکارش می‌پردازد، این خودآگاهی تازه نسبت به زندگی‌اش، به رشد و تعالی اطمینان بخشی از نمای شخصیتی‌اش منجر می‌شود. واکنشش نسبت به یک شعر، نسبت به دیگران و حتی نسبت به رسانه‌ها، وجهه شخصیتی او را معتبرتر می‌کند. با عادت به نوشتن درباره اندیشه‌های شخصی، رفته‌رفته در انتقال مفهوم و بیان فصیح دیدگاه‌هایش به دیگران ماهرتر می‌شود. وی برای دیدن رأی و نظر دیگران نسبت به آرای خودش بی‌صبری می‌کند و در عوض مطابق ندای درونی‌اش به کنش ادامه می‌دهد. بعید نیست که پس از چندی کمتر انعطاف‌پذیری و بیش‌تر واکنشی شود، و عقاید خود را شایسته توجه جدی بداند.
وقتی که وبلاگ‌نویس خاطره‌ای را باز می‌گوید، خوانندگان او لحظه‌ای از کودکی‌شان را به یاد می‌آورند. زمانی که وبلاگ‌نویس به راحتی حس و حالش را از دیدن یک مسافر نوعی تعریف می‌کند، آنها از آن پس به مسافران قطار دقیق‌تر نگاه می‌کنند. این خوانندگان به این در و آن در زدن میان وبلاگ‌هایی مشغول می‌شوند که نویسندگان‌شان درباره موضوعی بحث و جدلی به پا کرده‌اند و به این ترتیب، با دیدگاه‌های هر کدام آشنا می‌شوند. با خواندن دیگر آدم‌ها و افراد معمولی، خوانندگان هم سؤال‌هایشان را می‌پرسند و به ارزیابی آنچه گفته شده می‌پردازند. با این کار آنها هم سفری مشابه را در وادی خودشناسی و اتکای معقول و مستدل به خویشتن آغاز می‌کنند.
وعده وب این بوده که هر کسی بتواند به نشر بپردازد، هزاران صدای تازه شکفته شوند و ارتباط برقرار کنند. اما واقعیت این بود که تنها کسانی که کدنویسی بلد بودند می‌توانستند صدایشان را در وب به گوش این و آن برسانند.
بلاگر و پیتاس و دیگر ابزارهای به همگان، که هیچ یا اندک دانشی از HTML داشتند، این توانایی را دادند تا در وب به نشر بپردازند؛ اظهار فضل کنند، خاطراتشان را بازگویند، خیال‌بافی کنند و در بحث و جدلی عمومی شریک شوند، درست به همان سادگی که یک پیام فوری می‌فرستند. جداً نمی‌توان ابداع خود وب را با در اختیار قرارگرفتن رایگان ابزارهای فنی چندان که هر کسی بتواند از طریق مرورگرش نگاه یکتا و فردی‌اش را درباره جهان و مافیها مطرح کند، مقایسه کرد. این طور نیست؟
تا سپتامبر سال ۲۰۰۰ هزاران وبلاگ پا به عرصه نهادند: وبلاگ‌هایی با موضع معین، دیدگاه‌ها و چشم‌اندازهای متنوع، سنجش هوشمندانه شرایط انسانی در واکنش به روند شایع رسانه‌ها، روزنویس‌هایی شسته‌روفته، پیوندهای عجیب وغریب، دفترچه‌هایی به اشکال مختلف و پر از اندیشه. وبلاگ‌هایی با رویکرد سنتی، صافی‌های خوبی برای ارزیابی منتقدانه اطلاعات پراکنده در وب هستند. وبلاگ‌های رها از قید وبند هم فرصتی‌اند برای از خود گفتن و نوشتن. هر یک نشانه‌ای هستند از جابه‌جایی بهت‌آوری از عصر اطلاع‌رسانی ریزبه‌ریز کنترل و هدایت شده توسط سخن‌گویان حقوقی و رسمی به مجالی برای بیان فردی در مقیاس جهانی. هر نوع وبلاگی قابلیت‌های تک‌تک افراد را در سطوح مختلفی قوت می‌بخشند.
با این حساب چرا نباید در فهرست پایگاه‌های مورد علاقه هر کسی نام دست کم پنج تا وبلاگ به چشم بخورد؟ در ابتدای سال ۱۹۹۹ که این گونه بود.آن وقت اندک توجهی در حوزه رسانه‌ها پا می‌گرفت و وبلاگ‌های تازه‌ای روزبه‌روز به دنیا می‌آمدند. اجتماع کوچکی شکل گرفته بود که داشت با سرعت رشد می‌کرد و به نظر می‌رسید به آستانه آگاهی فراگیرتری رسیده‌ایم. شاید موج تازه‌ای از وبلاگ‌ها، که به مدد پیتاس و بلاگر را افتاد، با از دور انداختن حرکتی که قبل از آن آغاز شده بود، به سمت یک توده و انباشت بحرانی می‌رفت. رشد ناگهانی و نمایی این اجتماع، محیطی را ایجاد کرد که گشت و گذار در آن شدنی نبود. وبلاگ‌ها که روزی برای وب مثل یک صافی عمل می‌کردند، چندان تعدادشان رو به فزونی رفت که مانند خود وب مایه سرگیجه شدند. در یکی چند مقاله نقل شد که وبلاگ‌ها قابل توجه‌ترین اتفاقی‌اند که در پیش است. یک خواننده نوعی، که امیدوار بود از طریق درگاه ایتون‌وب به وبلاگ‌ها سر بزند، با یک فهرست الفبایی از هزاران وبلاگ روبه‌رو می‌شد. چنین کسی نمی‌دانست از کجا شروع کند و بی‌درنگ و هراسان دوباره به پایگاه خبری آشنای خود باز می‌گشت.
من پاسخی ندارم. در زمانه ما یک پایگاه وب تک‌صفحه‌ای ابهام‌انگیز متعلق به شخصی گمنام، چند روزه در وب مشهور می‌شود. با این حال واقعیت بی چون و چرا این است که بیشترین منابع در اختیار غول‌های رسانه‌ای، تجار و نهادهای دولتی است. تعداد صفحاتی که در پایگاه وب شرکت دل نگه‌داری می‌شوند، بیش از حجم صفحات تمام وبلاگ‌ها با هم است. تمام وقتی که برای خواندن وبلاگ‌ها صرف می‌شود، به اندازه زمانی نیست که مردم به آگهی ویژه نوشیدنی گازدار معروف توجه می‌کنند: از تشنگی‌تان پیروی کنید. تمام تلاش ما که هر کدام‌مان صدایی تک و تنها از نگاهی فردی هستیم، این است که در دنیای سرمایه‌های کلان، که به دقت پیام‌های هم‌آهنگی را برای جلب نظر آدمیان تنظیم می‌کند، از مسؤولیت و آمادگی سخن بگویم. ساده است، اکثریت با ماست!
واقعاً چه می‌شود که در فهرست علاقه‌مندی‌های همه نام وبلاگ‌ها ثبت شود؟ همین‌طور که در معرض هجوم انبوه اطلاعات از طریق رایانه‌ها، تجهیزات ارتباطی سیار، دکه‌های مطبوعاتی، و حتی لباس‌هایمان هستیم، نیاز به صافی‌های قابل اعتماد بیش از بیش حس می‌گردد. همین‌طور که مؤسسه‌ها بیش از گذشته و سخت‌تر از هر زمان اطلاعات، و حتی هنر، را اداره می‌کنند. ارزیابی انتقادی واجب‌تر از همیشه است. در روزگاری که آگهی‌های بازرگانی دست از پوست موز و پوشش کاغذی فنجان‌ها برنمی‌دارند، ضروری‌ترین احتیاج ما شکل دادن گونه‌ای از سخن‌گویی فردی است که از بهت‌زدگی دفاعی بیرون‌مان آورد و به خاطرمان بیاورد که قرار بوده انسان چگونه باشد.
ما در معرض سیلاب داده قرار داریم و اگر وقتی نجوییم و مکانی جفت‌وجور نکنیم که حرف‌مان را بازگوییم، با واکنش ‌هایمان به تنهایی رها شده خواهیم ماند. من به جد بر این عقیده‌ام که وبلاگ‌ها این توانایی را دارند تا هم خوانندگان و هم نویسندگان را از سطح «مخاطبان» به سطح «عموم» و هر یک را از سطح «مصرف‌کننده» به مرتبه «آفرینندگی» برسانند. وبلاگ‌ها دارویی برای همه دردها و اثرات خزنده فرهنگ اشباع‌شده از رسانه‌ها نیستند، اما یکی از راه‌های درمانند.
منبع : سایت تحلیلی MLM