سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
ایران در دورة قاجار
در فاصلة انتقال نوع چاپ از چاپ سنگی به چاپ کامپیوتری و اینک دیجیتال، در ایران نوعی دیگر از چاپ مرسوم شد که به «چاپ سربی» معروف است. زمان دقیق ورود این نوع چاپ به ایران به درستی روشن نیست. تنها میدانیم که بلافاصله بعد از چاپ سنگی در دوران اواسط قاجاری، وارد میدان شد و به آهستگی همه جا را گرفت، به گونهای که تقریباً بعد از دهة نخست قرنی که در آن به سر میبریم کتابی به صورت سنگی چاپ نمیشد. با این حساب اگر زمان اولیه ورود حروفچینی کامپیوتری به ایران را آغاز دهة ۶۰ بگیریم، میتوان حدس زد که چاپ سربی بیش از پنجاه سال در فضای فرهنگی ایران دوام آورده است و در این مدت تمام یا اغلب آثار علمی، تاریخی، فلسفی، ادبی و... به شکل سربی منتشر شده است. با نظر به وفور آثاری که از سال ۱۳۱۰ تا ۱۳۶۰ در قلمرو گوناگون در ایران به چاپ رسیده است، میتوان گفت در واقع ورود و حضور حجم فراوانی از آثاری که نشان تحقیقات جدید و پویایی اندیشه به شمار میرود، در ایران با چاپ سربی صورت گرفته است. این سخن هم در باب آثار ترجمه شده از زبانهای دیگر به فارسی صدق میکند و هم در خصوص آثاری که در حوزهها و قلمرو مختلف به دست نویسندگان، محققان و پژوهشگران پیشکسوت ایرانی به صورت تألیف در اختیار اصحاب فرهنگ قرار گرفت. با سقوط سلطنت قاجار در اوایل این قرن و تغییر تدریجی مناسبات علمی / اجتماعی ایران که بر اثر عواملی چون آشنایی با فرهنگهای دیگر و شکلگیری نهادهای مدنی / علمی متعدد و مهمتر از همه اعزام ایرانیان به خارج برای تحصیل و بازگشت تعدادی از چهرههای تحصیلکردة شاخص، کمکم ایران حرکتی را در خصوص علم و فرهنگ آغاز کرد که در خلال آن نهضت کتاب، تألیف، ترجمه و دیگر فروع آن رشدی بیسابقه یافت و فضایی جدید در ایران حاکم کرد که همانگونه که گفتیم، همگی با چاپ از نوع سربی صورت میگرفت. با پدید آمدن چاپ کامپیوتری، این نوع چاپ به سرعت حذف شد و کنار رفت. در این میان هم آثار جدید و هم آثار پیشین طبعاً با حروفچینی کامپیوتری عرضه شد که هم از زیبایی و تناسب برخوردار بود، هم از سرعت بالا بهرهمند بود و هم اینکه به لحاظ نیروی انسانی و جنبههای اقتصادی مقرون به صرفهتر مینمود. اما در این میان برخی از آثار پراهمیت که برای اولین بار به صورت حروفی و سربی چاپ شده بود. در همان حالت ماند و هرگز به شکل جدید چاپ منتقل نشد. این موضوع عوامل متعددی دارد که از آن میان میتوان به استفادة غیرضروری از افست و مهمتر از آن عدم اهتمام فرهنگی اشاره کرد که هم در صورت تجدید چاپ و هم در صورت عدم تجدید چاپ آن آثار خود را نشان میداد و حاوی نوعی از عقبماندگی زمانی و تکنولوژیک بود. به عنوان مثال، لغتنامه دهخدا، در طبعهای نخست خود با چاپ سربی و قطعی نامتعارف عرضه شد ولی بعدها با شکلگیری سازمان لغتنامة دهخدا، حالت چاپ عوض شد و به شکلی جدید عرضه شد. همچنین است سخن دربارة برخی متون ادبی و حدیثی و تفسیری، از جمله تفسیرالمیزان امروزه کمتر کسی به چاپ نخست این لغتنامه یا تفسیرالمیزان مراجعه میکند، از آن رو که کیفیت و کمیت چاپهای جدید تحت هیچ شرایطی با کم و کیف چاپ سربی قابل مقایسه نیست چاپ سنگی هم جای خود دارد. با این حال، در دگردیسی و در بحبوحة انتقال چاپ آثار جدید و قدیم به آخرین نوع از چاپ، شاهد عدم انتقال آثاری هستیم که از جایگاهی خاص و شایان اهمیت برخوردارند و هرگز نمیتوان آنها را نادیده گرفت اما متأسفانه با فراموشی و نوعی عدم اقبال زیانبار مواجه شدهاند. بیشک این اتفاق حتی در کمترین حد خود عاری از خسارتی فرهنگی نیست، چه برسد به این که مصادیق و موارد آن گاه چشمگیر و ملموس به نظر میرسد. نویسنده در این خصوص تحقیق ننموده و استقصایی نیز به عمل نیاورده است تا بتواند آماری ارائه کند. اما از معدود آثاری که گاه از عدم چاپ جدید آنها مستبصر شده و از توقف چاپ آنها به صورتهای جدید، توسط ناشر یا مؤلف یا نهادهای معتبر فرهنگی و کتابخانههای گوناگون دانشگاهی و غیردانشگاهی اطلاع حاصل نموده است، بالعیان نگریسته است که چگونه در برابر چشمان باز علم و اندیشه و فرهنگ، برخی از آثار شاخص، تعیینکننده و در مواردی نادر و استثنایی از حوزة حضور برکنار ماندهاند، در حالی که در موضوعهای مربوط به همان آثار شاهد حضور و بروز و حتی ظهور و رویش آثاری جدید و متنوع هستیم که چه بسا هرگز به آن حد از ارج و اعتبار که اثر فراموش شده داراست، نرسند. بیگمان از این فرایند میتوانیم به خسارتی آشکار در حوزة فرهنگ یاد کنیم، حتی اگر نمونة آن اندک شمار باشد. جنبه جسارتبار این فرایند، زمانی بیشتر آشکار میشود که بدانیم: بخش وسیعی از اهل مطالعه که قاعدتاً جوانان و دانشجویان هستند، در انتخاب و گزینش به ملاکهای صوری و زمانی و زیباشناختی متون و منابع بیش از هر چیز دیگر اهمیت میدهند. از دیگرسو، آثار جدید، در غیبت آثار اصیل و بدون بهرهمندی و استفاده جامع و کامل از آنها شکل میگیرد که در واقع زمینهساز افت علمی، تحقیقی است و بستر را برای ضعفهای بزرگتر و متوالی آماده میکند. این ضعف اگر در حوزة تاریخ باشد، میزان خسارت وسیعتر و عمیقتر نیز خواهد بود، ازآن رو که جبران آن به دلایل مختلف مشکل و طاقتفرساست و به یک اعتبار اساساً ممکن نیست. نویسنده با این که بیش از دهها اثر در ذهن دارد که با وجود اصالت و اهمیت به دلیل عدم انتقال به عرصة جدید چاپ و انتشار از حیّز انتفاع ساقط شدهاند، در این مقال تنها به یک نمونه تاریخی اشاره خواهد کرد که در اصل تشکیلدهندة عنوان مقاله (ایران در دورة قاجار) است
کتاب «خاطرات عبدالله بهرامی» اثری است که نخستینبار در دهة ۴۰ منتشر شد و سپس در سال ۱۳۶۳ به همان صورت قبلی (حروف سربی) افست شد ولی بعد از این تاریخ (حدود ۲۵ سال) هرگز به صورت رسمی منتشر نشده است مشخصات کتابشناختی این اثر، به قرار زیر است:
خاطرات عبدالله بهرامی از آخر سلطنت ناصرالدینشاه تا اول کودتا، [نویسنده عبدالله بهرامی]، چاپ دوم ۱۳۶۳، انتشارات علمی، قطع رقعی، ۶۴۲ ص + ۲ صفحه غلطنامه، گالینگور، بدون تصویر، سربی.
نویسندة این کتاب دولتمردی ایرانی است که دورة مشروطیت را به صورت کامل درک کرده است. تاریخ تولد وی ۱۲۶۷ شمسی است.
پدرش، میرزااسماعیل، فرزند میرزااحمد معروف به عمادالممالک، از طرخوران تفرش و منشی احتشامالسلطنه، و مدتی نیز معاون موقرالسلطنه حاکم ساوه بود (همان، ص ۸۷). در مدارس ابتدایی افتتاحیه و تربیت و مدارس متوسطه دارالفنون و مدرسه آلمانیها به تحصیل پرداخت و زبان فرانسه را در منزل تکمیل کرد. بهرامی در آستانه شروع «استبداد صغیر»، در اوایل ۱۲۸۷ ش با خانواده اعلمالدوله ثقفی و به هزینه پدر به اروپا رفت و بعد از بازگشت به ایران در مدرسه سن لویی و در سفر مجدد به اروپا در مدرسه تجارتی در برلن، ادامه تحصیل داد. مدتی در انگلستان به سر برد و سرانجام در ۱۲۹۰ ش به وطن بازگشت. پس از بازگشت به ایران، مدت کوتاهی در مدرسه آلمانیها در مقام منشی کارکرد اما پس از اندک زمانی، به سبب تسلط بر زبانهای آلمانی و فرانسوی، در سمت منشی و مترجم، به خدمت نظمیه که اداره آن در دست هیئتی سوئدی به ریاست وستداهل بود، درآمد. دوره خدمت او در نظمیه از پرماجراترین روزهای زندگی وی بود که به عنوان مأمور تحقیق پروندههای مهم جنایی و سیاسی از جمله به پرونده قتل فن کاور، رئیس بانک استقراضی روس در اصفهان، و دستگیری نایب حسین کاشی سرو کار پیدا کرد. موفقیت او در انجام مأموریتها موجب شد به سوئد اعزام شود و پس از بازگشت به معاونت دوم تأمینات در نظمیه ارتقا یابد. بهرامی در این زمان درگیر یکی از مهمترین پروندههای پلیس سیاسی در تاریخ معاصر ایران شد که به دستگیری «کمیته مجازات» منتهی گردید، اما بعدها کوشید نقش خود را در این واقعه کم رنگ و حتی خود را از هواداران آن بنمایاند. با اینهمه، و با وجود سابقه دوستی او با یکی از تندروترین اعضای کمیته یعنی احسان الله خان (همان، ص ۴۹۴) و مکاتبات و مماشات نخستش با رهبران این سازمان، بسیاری وی را عامل اصلی دستگیری رهبران و از هم پاشیدنِ «کمیته مجازات» دانستهاند.
بهرامی در ۱۲۹۴ ش در سمت ریاست نظمیه راهی آذربایجان شد که دوره پرآشوبی را گذراند. دیری نپایید که میان او و ولیعهد، محمدحسن میرزا، و جناح هوادار ولیعهد ـ اعتدالیون ـ به رهبری محتشمالسلطنه برخورد پیش آمد و طبق امر ولیعهد، محتشم السلطنه دستور توقیف و تبعید بهرامی به تهران را داد. اما پس از توقیف، بر اثر فشار مردم، بهرامی آزاد شد. بهرامی برای برانگیختن اعتماد دموکراتها، از تلاش مخالفانش که او را به ارتباط با کمیته مجازات متهم میکردند، بهره برد و پشتیبانی بیقید و شرط خیابانی را برانگیخت. با ورود عثمانیها به تبریز، بهرامی ناگزیر به ترک آن شهر شد و در مقام حاکم خوی و قراچه داغ به آنجا رفت، اما با شنیدن خبر دستگیری رهبران دموکرات به دست عثمانیها از طریق باسمنج، میانه و قزوین به تهران گریخت.
او همزمان با عقد قرارداد ش / ۱۹۱۹ با کسانی چون سیدمحمد کمرهای، محمدعلی ثابت، محمود محمود، تیگران هاکوپیان و فرخی یزدی تشکّل دموکراتهای چپ را بر ضد وثوق الدوله بنیان نهاد.
در این سالها بهرامی در تهران مغضوب و از مشاغل دولتی دور بود و به تدریج از کار در پلیس کناره گرفت و مدتی رئیس اداره خیریه بلدیه تهران شد.
بهرامی در ۱۳۰۴ ش در کنفرانس اصلاح حال مجرمان و زندانیان در نیویورک و سپس لندن شرکت کرد و گزارش مبسوطی درباره وضعیت زندانهای ایران ارائه نمود و در آخرین روزها همین سال برای نخستین بار در ایران، سوار بر هواپیمای یونکرس، مسیر تهران تا انزلی را پیمود که نشاندهنده ماجراجویی او حتی پس از کنارهگیری از خدمت در نیروی پلیس است.
بهرامی پس از آن، به ترتیب ، مدیرکل وزارت معارف (۱۳۰۶ـ ۱۳۰۷) و معاون (۱۳۰۷ ـ ۱۳۰۹) و مدیر کل وزارت عدلیه بود (مشفق کاظمی، ج۱، ص ۲۹۷) و از نزدیکان علیاکبر داور و به گفته کسروی از چهرههای برجسته دستگاه قضایی کشور محسوب میشد. وی از همراهان داور در تأسیس حزب رادیکال بود. از وقایع مهم این دوره، اعتصاب کارگران صنعت نفت بود که بهرامی در سفری به اهواز کوشید در گفتگویی با یوسف افتخاری، از رهبران کارگران، با تکیه بر سابقه نزدیکی با خیابانی و چهرههای انقلابی آذربایجان، آنان را به پایان دادن به اعتصاب تشویق کند. بهرامی در خرداد ۱۳۰۹ به معاونت وزارت مالیه و در مرداد همان سال بار دیگر به معاونت وزارت عدلیه رسید. او در فاصله سالهای ۱۳۱۰ تا ۱۳۱۵ ش در اروپا بود و سمتی به وی ارجاع نشد. ظاهراً در همین ایام باید موفق به اخذ دکترای دولتی حقوق از دانشگاه استراسبورگ شده باشد. بهرامی در ۱۳۱۷ ش نماینده دائمی ایران در جامعه ملل و سپس وزیر مختار ایران در بلژیک شد، تا اینکه در مهر ۱۳۱۹ آلمانیها بروکسل را اشغال کردند و سفارتخانه ایران تعطیل شد.
عبدالله بهرامی در دوره پهلوی دوم در عرصه سیاسی ایران فعال نبود. با این همه، ازدواج سیمین تاج بهرامی ، دختر احیاءالسلطنه بهرامی، با احمدرضا پهلوی در آبان ۱۳۲۴، وی را به دربار پهلوی نزدیکتر ساخت. در ۱۳۲۹ ش، نام بهرامی در فهرست بند «ب» ردهبندی کارمندان دولت قرار داشت که نشانه اعتماد نسبی حکومت پهلوی به او بود(سالنامه دنیا، ۲۷).
عبدالله بهرامی در ۱۳۳۴، از خدمات دولتی بازنشسته شد(پرونده وی در وزارت خارجه) و در ۲۱ شهریور ۱۳۴۷ چند سال بعد از نگارش خاطراتش درگذشت.
بهرامی در اواخر عمر خاطرات خود را منتشر ساخت. خاطرات عبدالله بهرامی برای پژوهش در تاریخ سیاسی و اجتماعی معاصر ایران منبعی باارزش است، گرچه همانند بیشتر خاطرات رجال، باید مطالب آن را با احتیاط و در مقایسه با گفتههای دیگران بررسی کرد. وصف او از ایران در آستانه سده بیستم میلادی و صراحتی که در بیان برخی مطالب دارد، از جمله ویژگیهای قابل اعتنای این اثر است. با اینهمه، داوری در باب نقش او در جریانات سیاسی همانند بیشتر دولتمردان تاریخ معاصر عاری از ضدو نقیضهایی نیست. فعالیت قلمی او تنها به نگارش خاطراتش منحصر نگردیده است. کتاب کوچکی از یادداشتهای سفر خود به نیویورک فراهم آورد که به نام «از تهران تا نیویورک» منتشر شده است. او در ۱۳۲۵ ش «بیچارگان» را نوشت، در ۱۳۱۰ش سرگذشت حاجی مراد نوشته تولستوی و در ۱۳۳۲ ش شرح حال پیر کروپتکین را به فارسی برگردانده بود.
بهرامی در خاطرات خویش، با استناد به حافظهای سرشار که قراینی فراوان آن را تأیید میکند، به خوبی از عهدة نگارش و طرح و تفسیر وقایع روزگار قاجار آمده است. قلم وی بسیار روان و نگاهش منطقی و اسلوبمند است. آغاز و پایان کتاب او نشان از تسلط او به امر نویسندگی و مقوله تحلیل و تفسیر دارد. زیبایی نثر «خاطرات» به گونهای است که هیچ نشانی از تکلف نثر قاجاری در آن به چشم نمیخورد. پیوستگی مطالب در کتاب بهرامی شگفتساز و شایستة جدیترین حیرتهاست. همین مسأله یکپارچگی عجیبی به کتاب مفصل و دراز دامن او بخشیده است. به گونهای دشوار میتوان باور کرد، این کتاب بدون پیشنویس و تحریرهای چند باره نوشته شده است. ذکر تمام جزئیات و جوانب مسائل از نقاط قوت و برجستة اثر مورد بحث است و توصیفهای آن از ارزش و اعتبار قابل توجهی برخوردار است. چیزی که موضوع این مقال است، تصویری است که بهرامی از ایران دورة قاجار به دست داده است. از آن رو که محور خاطرات بهرامی، زندگی و جریانهای زندگی شخصی خود وی و در یک کلام سیر و سلوک فردی ـ از منظر و روایت و قرائت ـ خود وی است، بنابراین طبیعی است که قلم او هرگز در صدد موشکافی دربارة تمام مسائل مربوط به ایران نیست اما از آنجا که اسلوبی جامع بر نوشتة وی حاکم است، بنابراین بیآنکه تفکیکی میان فرد و اجتماع قائل باشد، در مواردی فراوان به تشریع و توضیح مطالبی پرداخته است که میتواند باز تابانندة ایران دورة قاجار از آینة نگاه وی باشد. تأمل در زوایای گوناگون این نگاه و بررسی در چند و چون آنها نشان از این دارد که میتوان روایت او را معتبر تلقی کرد. بنابراین بیآنکه تردیدی غیرمعمول به خود راه دهیم، میتوانیم از تلقیهای وی به شناختی از ایران دست یابیم که در دوران قاجار ایران زمین را به قالب خود درآورده بود.
به نظر میرسد بهرامی با نوعی تیزبینی و هوشمندی توانسته است بسیاری از حقایق و مسائل سیاسی / اجتماعی دورة نخست زندگی خویش را به قلم بیاورد که از جزءجزء آنها، به لحاظ منطقی کلیت دورهای خاص از ادوار تاریخ ایران ظاهر میشود. او در نخستین صفحات کتاب خویش آنجا که در صدد معرفی پدربزرگ خویش است، پرده از چگونگی رفتار حکام حکومت مرکزی با ایالت غیرمرکزی ایران بر میدارد که اگر دورة زمانی خودش را در نظر بگیریم، از صراحت و بلاغتی ویژه برخوردار است و چه بسا بهرامی را بتوان جزو نخستین کسانی محسوب داشت که در حال ترسیم ابعاد و جوانب مسائلی است که نزدیک به ۲۰۰ سال از حساسترین مقطع تاریخ ایران متأخر در گرو آن است و تا امروز به درستی تشریح و تحلیل نشده است، جز در برخی از سفرنامههای خارجی که مخاطب آنها عمدتاً غیرایرانی بودهاند و ترجمه آنها معمولاً دیرهنگام صورت گرفته است. به این لحاظ گزارش عبدالله بهرامی، از تقدم رتبه و مقام برخوردار است که با لحاظ محتوای خویش با نمونههای جهانی خویش قابل مقایسه است. او از سر اطلاع و با ذکر پیشینه و پسینة مسائل، در طلیعه خاطرات خودش یادآوری میکند: حکام (روشن است که مقصود حکام قاجاری در عهد صباوت نویسنده است) مجبور بودند که قبل از انتصاب و حرکت به محل مأموریت مبلغی به عنوان پیشکشی و هدیه به خاک پای همایونی تقدیم نموده، به علاوه صدراعظم و وزیر مالیه و لشکر نویس باشی را هم راضی کنند و بیش از یک سال هم برای جبران خسارت نداشتند! زیرا حتماً در آخر سال یا احضار میشدند یا باید تشریفات اولی را تکرار مینمودند تا در محل مأموریت خود دوباره مستقر گردند! حکام و فرمانروایان بجز حقوق دیوانی خود که مبلغ آن تکافوی مخارج عادی آنها را نمیکرد، وسیله دیگری [برای کسب درآمد و جبران سرمایه خود] نداشتند [و چون] مجبور بودند که زندگانی عدة زیادی از کارمند[ان] و خدمه را از عایدات مختلف محل حکمرانی تأمین سازند، در حقیقت به «حکومت» نمیرفتند، بلکه به «غارت» میشتافتند...» (خاطرات ص ۷ و ۸)
بهرامی ادامه میدهد: «با این وضعیت وظیفه وزیر یا معاون خیلی سنگین و پر مسئولیت بود چون حاکم غالباً مشغول خوشگذرانی و ازدواجهای متعدد و اعمال شنیع و کثیفتری بود و وزیر میبایستی به رتق و فتق امور حوزة حکومتی مشغول بوده باشد. (همان ص ۸) وی با این دیباچه وارد جزئیات دانستهها و مشاهدات خود میشود و از فلان و بهمان السلطنههایی یاد میکند که به نوشتة هانریش بروگش: از عهد جد بزرگشان فتحعلیشاه قاجار، ایران را ملک طلق و به عبارت دقیقتر «تیول» خود میدانستند. بهرامی مینویسد: پدرم اولین خدمت خود را با منشیگری احتشام السلطنه برادر علاءالدوله در زنجان شروع کرد. من و مادرم نیز در آن موقع به زنجان رفتیم. آنچه به خاطرم هست، این است که بعد از این مأموریت پدرم مدتی معاون موقرالسلطنه حاکم ساوه بود؛ پسر ناظمالسلطنه برادر علاءالدوله که یکی از دختران مظفرالدین شاه را به عقد او در آورده بودند. او در اوایل عمر مردی عیاش بود که حکومت ساوه را به اجاره سپرده [بود] و خودش در مرکز زندگانی میکرد!
واژه «حکومت اجارهای» در جایی از خاطرات بهرامی مورد ذکر و اشاره قرار نگرفته است ولی مفهوم و منطوق توضیحاتی که او در مواردی متعدد میدهد، ما را با مسائلی در تماس قرار میدهد که در حکومت قاجاریه جزو اولیات به شمار میرفت و تعجب کسی را بر نمیانگیخت:«من با پدرم به خانة داماد (موقرالسلطنه) که دختر ناصرالدین شاه را گرفت، رفتم که در دروازه قزوین در یک باغ بزرگ بود. عروس با کالسکة سلطنتی وارد [باغ] شد. میگفتند در عروسی دختر شاه با معیرالممالک در امتداد خیابان دروازه قزوین تا منزل معیر که در این گذر واقع بود، روی زمین شالهای ترمه گسترده بودند تا دختر شاه از کالسکه یا فیل که پیاده شد، چند صد قدم از روی آنها عبور کرده، پا روی زمین نگذارد. اما در عروسی که من شاهد بودم، عده زیادی از رجال و میهمانها جلوی باغ صف کشیده بودند. داماد مسافت زیادی از باغ بیرون آمده، در جلوی کالسکه به خاک افتاد تا پاهای عروس را ببوسد (خاطرات ص ۱۲)
بهرامی در ذیل عنوان «اوضاع اجتماعی ایران» به تفصیل فضای حاکم بر زندگی اجتماعی ایران در دورة قاجار را شرح داده است (صص ۴۰ ـ۵۷) او با صراحت تمام اظهار میدارد: مدتی را که در نظر گرفته و در اطراف آن قلمفرسایی مینماید، یعنی از اوایل سلطنت مظفرالدین شاه تا اواخر دورة احمدشاه تقریباً متشابه هم بود و تغییراتی که در آن واقع شده مختصر و بیاهمیت بود. (ص۴۰) بهرامی برای اثبات این مسأله کوشش فراوانی به خرج داده، از هر موضوعی برای حقیقی بودن آن اقامه برهان نموده است. واقعیت این است که خاطرات عبدالله بهرامی، در اصل سرگذشت نامهای است که جنبة فردی آن روایت زندگی، تحصیل و مشاغل یک شخص است ولی جنبة غیرفردی و عمومی آن، گزارش غمانگیز نابسامانیهایی است که از هر سو که بنگریم تا بیکران ادامه پیدا میکند و نشان از تباهی رنجزادی مینماید که ابعاد منفی آن روزبروز گسترش مییابد. آنچه از فحوای نوشتاری بهرامی بر میآید، این است که وی حاکمان و صاحبان قدرت را مسبب اصلی نابسامانیها و ضعف و انحطاط میداند که در رأس همة آنها شخص شاه و دربار قاجار و درباریان تراز اول قرار دارد: «این شاه (مظفرالدین شاه) استعداد تحصیل و مطالعه نداشت و [حتی] یک کلمه زبان خارجی [هم] نیاموخته بود. فارسی او هم ناقص و قدرت نوشتن یک کاغذ معمولی را فاقد بود... هنگامی که او به سلطنت رسید، ایران در یک سکوت مطلقی که نتیجه حکومت استبدادی و جابرانه پنجاه ساله بود، فرو رفته بود... در مرکز، میرزاعلی اصغرخان اتابک که از نوکرهای قدیمی ناصرالدین شاه بود و تقریباً تنها شخص مقتدر محسوب میگشت، به کلیه امور تسلط داشت.» (ص ۵۸). جالب این است که بهرامی از امنیت جاری در ولایات به «خواب عمیق» تعبیر میکند (ص ۵۸) و یادآور میشود: طبقه اعیان که تنها روشنفکران مملکت بودند، قویترین عمال استبداد محسوب میگشتند. (ص ۶۴) به گمان نویسنده: این دسته به دلیل محروم شدن از خدمات درباری، از روی منفعت شخصی در زمره آزادیخواهان در آمدند. این مسئله به اضافه مسائلی دیگر و از جمله وارد شدن جرایدی که در خارج از ایران چاپ میشد: «سبب گردید که در خود مملکت یک فکر جدید و یک نهضت آزادیخواهانه جدیدی پیدا شود». (ص ۶۶) توضیحاتی که در این بخش به خامه آمده، با جزء و کل خود، به مسئله پیدایش مشروطیت و استقرار آن مربوط میشود. به نظر میرسد این بخش از خاطرات چنان نیست که قابل مقایسه با نوشته تاریخی کسی چون سید احمد کسروی باشد. نگاه بهرامی به چند و چون مشروطیت، نگاه از دور و به گونهای غیر استدلالی است در حالی که کسروی تمام کوشش خویش را به کار برده است تا از ریز و درشت حوادث نتیجهای استدلالی بگیرد و به اذعان بسیاری کسان توفیق نیز یافته است. بنابراین چندان جای شگفت نیست که مینگریم مسائل مشروطیت را با تسمیهای عجیب «دوره باغشاه» میخواند، از آن رو که: اساساً تحول بزرگ از همین محل (= باغشاه) شروع شد. (ص ۹۲). با این حال توجه یافتن او به صوری بودن مشروطیت از نظر شخص محمدعلی شاه و نمایندگانی که «برای حسن شهرت نطقهای آتشین» ایراد میکردند، (ص ۹۳) بیراه نیست و انگشت گذاشتن وی به «آشکار شدن خصومت ملت و دولت» از نمونههایی است که از هوشمندی وی حکایت میکند: «بدیهی است این عوامل سبب شد که خیلی زودتر از آنچه انتظار میرفت، خصومت بین دولت و ملت آشکار شود و محمدعلی میرزا نقشهای را که مدتی در خاطرش پرورش میداد، به مورد اجرا گذارد. من در آن زمان وارد مدرسه سنلوئی شده و به خیابان علاءالدوله که هنوز هم مدرسه و کلیسای کاتولیکها در یکی از کوچههای آنجا میباشد، میرفتم (ص ۹۴)... یقین بود که محمدعلی شاه هم دیگر امیدی به بقای سلطنت خود نداشت و مشغول تهیه و تمهید مقدمهای بود که چگونه خود را از این مخمصه خلاص سازد. پدرم سخت آشفته و متفکر بود چون او بهتر از هر کسی از جریان امور مملکت اطلاع داشت...» (ص ۹۹). به درستی معلوم نیست که نویسنده برچه پایهای پدر خود را مطلعترین فرد از امور کشور معرفی میکند ولی با صرفنظر از برخی موارد، آنچه به قلم بهرامی در این کتاب نقش بسته است، به وضوح تصویری از ایران را در خود دارد که عهد قاجاریه را جز به آن نمیتوان شناخت و شناساند: گونهای اضمحلال همهجانبه محسوس و مشهود:
«در مجلس ترتیب و تشکیل حزب سیاسی شروع شده [بود] و وکلا به دموکرات و اعتدال تفکیک شده بودند. در ظاهر یک علاقه و جنبشی در وطن هویدا بود ولی در باطن چنگال ظالمانه مستعمراتی روس و انگلیس در شرائین امور فرو رفته و مملکت را با قدمهایی سریع به طرف اضمحلال میکشانید... عده زیادی از اشخاص درباری خود را به عنوان مشروطهطلبان قالب زده، ادارات جدید دولتی را اشغال کرده بودند...» (ص ۱۲۸). روشن است که این بخش از خاطرات ناظر به انحراف مشروطه و مسخ شدن اصول مشروطهخواهی است ولی متاسفانه مؤلف توضیح جامعی درباره آن نداده، وارد سوانح زندگی شخصی خود شده است که به تبع محدود کردن بحث و منصرف نمودن سخن از ماجرای ایران به ساحتی آشکارا جزئی است، هرچند که در فرازها و روندهای آن نیز به نوعی مسائل ایران در دوره قاجار را میتوان مورد مشاهده قرار داد. بنابراین بخشهایی چون «خدمت در نظمیه» و جنگ ژاندارمری با بختیاریها در عین حال که حوادث و حالات یک شخص را در خود جا داده است، نشان میدهد که چگونه مراکز دولتی محل تاخت و تاز و سوء استفادة صاحبان قدرت بود: «به غیر از این که در حدود ۳۰ نفر از طرفین مقتول و عدة زیادتری مجروح شدند، خسارت دیگری به شهر وارد نیامد. روز دیگر شهر کاملاً به حال طبیعی برگشت و مردم بدون واهمه رفت و آمد میکردند... اما یک نکته که مستور ماند و مورخین عصر جدید ایران متوجه به آن نشدند، این است که مؤسس اصلی و محرک عمدة این دستور شخص ناصرالملک بود که آن وقت به عنوان کسالت در اروپا به سر میبرد و قبل از حرکت خویش این نقشه را محرمانه با عینالدوله نخستوزیر طرحریزی کرده بود!» (ص۱۵۹) و چنین است سخن در باب فصول دیگر خاطرات عبدالله بهرامی، مثل: مأموریت قزوین (صص ۱۶۰ ـ ۱۸۲) و سرقت منزل آقا سیداحمد جواهری (۱۸۲ ـ ۲۱۹) قتل ارشالوس (۲۱۹ ـ ۲۴۲) قتل شیخ مهدی پسر شیخ فضلالله (۲۴۳ ـ ۲۶۴) سرقت کتابهای سلطنتی (۲۶۵ ـ۳۰۴) تبدیل اسکناس به کاغذ که تشریح یک ماجرای ساحرانه است(۳۰۴ ـ ۳۲۶). در اغلب وقایعی که بهرامی در مقام یک مسئول درصدد تشریح آنهاست، ردّ پایی از اختلالهای عامدانه و چند جانبه به چشم میخورد که کشف آنها نیاز به تأمل و تعمق فراوان دارد. بهرامی بدون آنکه قضاوت کند، صرفاً در حال نقل و روایت وقایع است و داوری و کشف راستیها و ناراستیها را به عهدة خوانندة خود میگذارد. در این میان چیزی که به نظر میرسد بیش از حد شایسته اعتنا و توجه است، اختلال امور با مقولهای است که میتوان آن را در عبارتی کوتاه جاسوس بازی خواند: پس از چند ماه، مأموریت من خیلی مشکل و پرزحمت شده بود، زیرا بهطوری که ذکر گردید، ناصرالملک یکی از بستگان خود را وارد خدمت نظمیه کرده و شعبة پلیس مخفی به عهدة او سپرده شده بود. این شخص چند نفر از پادوهای منازل علما را به سمت پلیس خفیه نویس دعوت کرده و گزارشهای عجیب و غریب برای نایبالسلطنه تهیه میکرد... هرکس که اندک آشنایی به وضعیت امور داشت، زود ملتفت میگردید که این راپورتها بیاساس و بیشتر مغرضانه است و اغلب از اختراعات مغز راپورت دهنده میباشد. زیرا که یک پادو در محیط سیاست نیست که از جریانات سیاسی باخبر شود. [نتیجه] او به زحمت اراجیفی جمع کرده و برای حسن خدمت شاخ و برگی به آن اضافه مینماید... (ص ۱۷۸)
در این میان عدم توجه به کسی که صادقانه کار میکند و در عوض امتیاز دادن به اشخاصی که صرفاً از نفوذ برخوردارند یکی دیگر از مسائلی است که خاطرات عبدالله بهرامی، نمونههایی از آنها را به تصویر میکشد: همانطور که حدس میزدم به وسیله وزیر درباره لسانالسلطنه را به قید کفیل [= کفالت] آزاد کردند و میرزا یعقوب هم دو هزار تومان خود را وصول کرد و ستداهل و برگدال هرکدام مطابق مقام خود یک نشان دولتی دریافت داشتند ولی به من که تمام زحمات کشف این قضیه را نموده بودم، یک کلمه «آفرین» هم نگفتند...» (ص۳۰۳ و ۳۰۴)
«فصل جن در خانة حاجی آقا» (ص۴۰۹ ـ ۴۲۶) در عین حال که موضوعی کم اهمیت است، از رواج عمیق خرافات در میان تودههای مردم حکایت دارد که البته پیشتر در بخشهای نخست کتاب به تفصیل مورد اشاره قرار گرفته است؛ آنجا که چگونگی شیوع بهائیگری و شکلگیری بابیگری را با استفاده از خاطرات خود در دوران اولیه زندگی شرح میکند و از سید باب و یحیی صبح ازل و اتباعشان سخن به میان میآورد که چگونه از خیالگری عوامانة مردم بهرهگرفته، توانستند به کارهای شگفت دست بزنند (ص۲۵ ـ ۳۸) بهرامی آنجا که از اسارت مردم توسط اصحاب سوءاستفاده از خرافات سخن میگوید، از سر انصاف یادآوری میکند که: این موضوع تنها مربوط به مملکت ما (= ایران) نبوده، در بعضی نقاط دیگر هم نظایر بر آن رخ داده است (ص۲۷).
کوتاه سخن این که خاطرات بهرامی، روزنهای است گشوده شده به آسمان ایران که وقایع دورة قاجاریه را در بطن خود دارد. حالت و جهتگیری این مجموعه چنان است که وقایع آن روزگاران را کشف میکند و نویسنده بیآنکه تعمدی به کار بسته باشد، با صرف نقل مسائل و خاطرات خویش راوی زمینهها و پس زمینههایی است که توسط قاجاریه وارد روابط و مناسبات ایران و ایرانی شد و با گذشت زمان اتقان و استحکام یافت. به دیگر سخن، این خاطره و نمونههای آن، در عین کلی نبودن، میتوانند کلی محسوب شوند و از این رهگذر میتوان بسیاری از آنچه را که یک فرد میبیند و میگوید تعمیم داد و به نتایج اجتماعی قابل اثبات راه یافت. در این کتاب در ذیل عنوان مسافرت سوئد آمده است: من از تصدّی ادارة تأمینات خسته شده و همواره درصدد بودم که خدمت دیگری در یکی از ادارات دولتی برای خود تهیه کنم ولی در آن ایام بیشتر از پستهای مهم اداری را بستگان وزراء و پادهای سفارتخانه[ها] اشغال کرده بودند و به طریق عادی و طبیعی ممکن نبود که من بتوانم به یک خدمت راحتتری نایل گردم (ص۴۴۸) درخصوص این قبیل نمونهها، بیهیچ محذوری، دایرة سخن توسع مییابد و از جزء به کل میرسد و به لحاظ منطقی اشکالی نمیتوان به این توسع و تسری متوجه ساخت. بهرامی در گزارش ایام حضور خود در جایی به نام «اهر» نوشته است: [در این شهر] کتاب و کتابخانه و کتابفروشی دیده نمیشد اشخاص باسواد از تبریز کتاب تهیه میکردند. از رئیس پست پرسیدم که برای اهر چند نسخه روزنامه میرسد؟ جواب ده نسخه! از مرکز و بیست و پنج نسخه از تبریز که بین اهالی و برای بعضی از رؤسای ایلات ارسال میگردد. (ص۵۵۸)
مؤلف، پروندة کتاب خویش را با اشارتی در باب احمد شاه میبندد و تمام آنچه را که در خلال چندصد صفحه خاطره بیان کرده است، در صفحه پایانی به صراحت یادآور میشود: احمد شاه هم [که] مزة مسافرت فرنگستان را چشیده [بود] میل داشت که هرچند صباحی یکبار، از لذایذ زندگانی پاریس برخوردار گردد. تمام مقصود او در اواخر سلطنتش متوجه جمعآوری مال و فرار از تهران بود... اگر به صفحات تاریخ گذشتة ایران مراجعه گردد، اوضاع آن دوره شباهت کاملی به روزهای آخر سلطنت شاه سلطان حسین پادشاه صفویه دارد، غیر از این که دولت دیگر به تمام معنی وجود نداشت، و خود ملت هم در اثر سوء سیاست این چند ساله به کلی مضمحل و از زندگانی مأیوس گردیده بود... متأسفانه درهای امید از هر طرف بسته شده [بود] و افق سیاست مملکت به قدری تاریک و غمگین شده بود که تلاشهای آنها (= روشنفکران) به جایی منتهی نمیگشت. (ص۶۴۱ و ۶۴۲)
با عطف به آنچه گذشت و با نظر به آنچه در دیباچه این مقال اشارت رفت، به نظر میرسد، چاپ این اثر همراه با تلخیص و حذف زواید و نیز تحقیق و پژوهش شناخت اهل تحقیق را نسبت به دورة پایانی ایران در دورة قاجار افزون خواهد ساخت.
کریم فیضی
منبع : روزنامه اطلاعات
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست