جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

عشق است اباالفضل (ع)


عشق است اباالفضل (ع)
«... مرا دیگر مادر پسران مخوان که مرا به یاد شیران بیشه می اندازی. من پسرانی داشتم و به نام آنها مرا «ام البنین» می خواندند، و امروز صبح کردم، در حالی که دیگر پسری ندارم... آیا دیدی عباس مرا که چون شیر ژیان حمله می کرد بر گله های گوسفندان و فرزندان حیدر کرار همچون شیران دنبال او بودند؟ ...به من خبر رسید که ضربت عمود آهنین بر سر فرزندم فرود آمد. در حالی که دست نداشت. وای بر من که سر پسرم از ضربت عمود پیچیده شد. که اگر شمشیر در دستش بود، هرگز کسی جرات نزدیک شدن به او را نداشت.»
۱) عباس بن علی(ع) را با القابی چون قمر بنی هاشم، باب الحوائج، سقا، علمدار، طیار و... وصف می کنند، اما یکی دیگر از القاب مهم آن حضرت «بطل علقمی» است. «علقمه» نام همان نهری است که حضرت عباس در روز عاشورا برکنار آن به شهادت رسید. نهری که نیروهای دشمن آن را تحت مراقبت شدید قرار داده بودند تا مبادا امام حسین(ع) و اهل بیت و یاران او، لبان تشنه خود را با آن سیراب سازند. با این وجود، حضرت عباس(ع) چند بار یک تنه صفوف نیروهای محافظ نهر را درهم شکست و با مشک های پرآب به خیمه های امام بازگشت. و «بطل» نوعی شجاعت است. شجاع کسی است که در تنگنای حوادث و در معرکه های پرپیچ و خم و مردافکن، هراس به خود راه ندهد و جسارت مبارزه داشته باشد. اما هر شجاعی «بطل» نیست. «بطل» آن شجاعی است که زخم و جراحت را باطل می کند و برای رسیدن به هدف خود و پیروزی در مسیر پیکاری که در پیش گرفته، ضربات دشمن را که بر بدنش وارد می شود، نادیده می گیرد. و از این روست که عباس را «بطل علقمی»، شجاع علقمه لقب داده اند. لقبی که سخت برازنده قهرمانی است که تربیت شده دامان و مکتب اسدالله الغالب (شیر پیروز خدا) علی مرتضی(ع) است. همان علی(ع) که دانشمندی مثل ابن مسکویه او را «حقیقت شجاعت» می داند.
کلمه عباس نیز از ماده «عبس» به معنی درهم بودن چهره و گرفتگی صورت است. در معنی عباس نوشته اند که «العباس الاسد.» عباس یعنی «شیر»، اما چه شیری؟! «اسدا لا سود»، شیر شیران! آن شیری که شیران دیگر از برق نگاه پرابهت و نافذ و چهره گرفته و پرصلابت او می رمند و از سر راه او کنار می روند... و عباس بن علی(ع) قهرمان آن نبرد بی مانند تاریخ، به گواه اسناد تاریخی، در میادین نبرد با دشمنان خدا، چنین حال و هیبتی داشت. فضائل عباس بن علی(ع) در ظواهر به این ختم نمی شود. او همچنین مردی با جمال و زیباروی بود آن چنان که او را «قمر بنی هاشم» می خواندند. تمام فضائل عباس در ظواهر محدود نمی شد، او در فضائل باطنی چیزی کم نداشت و از این نظر نیز شاخص و نمونه بود تا آنجا که به «افقه بنی هاشم» نیز معروف بود. اما آن بزرگوار در میان همه این فضائل، بیش از هر چیز به «وفاداری» و معرفت معروف است. وفاداری صفت و خصلتی است که منبعث از ایمان است و ریشه در اطاعت محض و ادب نسبت به امام و رهبر بر حق زمانه دارد. در فرهنگ و اعتقادات ما، عباس «حقیقت وفاداری» است.
۲) دشمن با همه آمادگی رزمی و کثرت قشون و تجهیزات که برای نبرد با لشکر کم تعداد و کوچک امام حسین(ع) فراهم آورده بود، طبق معمول، در پی تضعیف درونی جبهه امام(ع) بود. شجاعت و شهامت اباالفضل العباس پشت دشمن را می لرزاند. آنان او را خوب می شناختند. و می دانستند که او شاخه ای از درخت تناور شجاعت علوی است. نبرد صفین را به یاد داشتند که چگونه عباس نوجوان برای آنکه دلاوران شامی به بهانه کم سن و سالی او از مبارزه تن به تن طفره نروند، نقاب بر چهره زیبا و مردانه خود انداخته بود و به یاد داشتند که چگونه آن سوار نقابدار- که جز علی(ع) کسی او را نمی شناخت- قهرمانانی چون ابوالشعثاء و هفت پسر تنومند او را یکی پس از دیگری از پای درآورد. او را قبل از شروع نبرد صفین دیده بودند که چگونه در کنار برادر بزرگش حسین(ع) فرات را که به تصرف سپاه معاویه درآمده بود، از تصرف آنان خارج کرد و... می دانستند که او فرزند همان مردی است که همواره می گفت: «والذی نفس ابن ابی طالب بیده لالف ضربه بالسیف اهون علی من میته علی الفراش» (سوگند به آن که جان فرزند ابی طالب در دست اوست، هزار مرتبه ضربه شمشیر برای من آسانتر از مرگ در بستر است). برای رفع این خطر و تنها شدن بیش از پیش حسین(ع)، سران سپاه کوفه نقشه کشیده بودند به هر نحو، او را از حسین(ع) جدا کنند. و این البته رسم و قانون همیشه تاریخ است که آنها که به امام نزدیکتر هستند، بیشتر در معرض طمع و توطئه دشمن قرار دارند و از همین جا بود که ماجرای امان نامه مطرح شد. شمربن ذی الجوشن (لعنه الله علیه) از قبیله بنی کلاب بود. قبیله ای که مادر بزرگوار حضرت عباس نیز به آن تعلق داشت. و این بهانه خوبی برای اجرای نقشه بود. عصر تاسوعا، شمر به نزدیک خیام حسین(ع) آمد و فریاد زد: «کجایند پسران خواهر من.» و سپس عبدالله، جعفر، عباس و عثمان پسران ام البنین را با آهنگی بلند صدا زد. امام حسین(ع) فرمودند: «جوابش دهید هرچند که شخصی فاسق است، اما یکی از خویشان شماست.» آنها پاسخ دادند: «با ما چه کار داری»، شمر گفت: «خواهرزاده های من! شما در امان هستید، خود را برای برادرتان، پسر فاطمه ]س[ به کشتن ندهید و از امیرمؤمنان یزید اطاعت نمایید!» اینجا بود که حضرت عباس آن مظهر وفا و ادب به خروش درآمد: «دستانت بریده باد! لعنت خدا بر تو و بر امان تو! ای دشمن خدا! آیا تو به ما می گویی که دست از یاری سید و سرورمان حسین، پسر فاطمه(ع) برداریم و مطیع و فرمانبر ملعونان و ملعون زادگان شویم!» و نقشه دشمن چنین ناکام ماند.
شب عاشورا نیز وقتی امام حسین(ع) اهل بیت و اصحاب را به دور خود جمع کرد و ضمن تعریف و تجلیل از آنان که: «من نه اصحاب و یارانی بهتر از شما سراغ دارم و نه اهل بیتی بهتر از اهل بیت خویش» و از آنها خواست تا با استفاده از تاریکی شب خود را از مهلکه دور کنند، باز این علمدار باوفا بود که به عنوان اولین نفر، در اوج ادب و متانت، به برادر بزرگوار و امام خود چنین پاسخ داد: «آیا شما را تنها بگذاریم و رها کنیم و برویم و بخواهیم که پس از تو زنده بمانیم؟! خداوند هرگز چنین چیزی را برای ما نخواهد...»، عباس چنین گفت و به این گفته خود با خون سرخ خویش شهادت داد تا هم درس ادب و اطاعت را در اوج قدرت و شجاعت بیاموزاند و هم این اصل علوی را برای همیشه در تاریخ و برای همه، به ویژه کسانی که خود را مرید و رهرو آن بزرگوار می دانند، به یادگار بگذارد که زندگی این نیست که به هر قیمت و تن دادن به هر ننگ و ذلتی ولو قرارگرفتن در کنف حمایت دشمن بدکار، زنده بمانی، مهم آن است که بفهمی زندگی یعنی ایمان و وفاداری به اصول منبعث از آن و فداکاری و جانبازی تا حد شهادت در راه حفظ و تقویت آن.
۳) بر این باوریم که «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا.» و از این رو در یکی از دعاهای مهم این ایام که هنگام عرض ادب و برخورد مؤمنان و عزاداران با یکدیگر مطرح می شود می گوئیم: «اعظم الله اجورنا و اجورکم بمصابنا بالحسین و جعلنا و ایاکم من الطالبین بثاره.» در این دعا ما اعلام می کنیم که عزادار واقعه کربلا هستیم و خداوند برای ما اجری قرار دهد و از خداوند می خواهیم که ما را جزو خونخواهان سالار شهیدان و از قیام کنندگان علیه قاتلان او قرار دهد. و این یعنی اینکه انتقام از کشندگان حسین با قیام مختار و مجازات مسببین آن حادثه دردناک و مرگ یزید ملعون تمام نشده است. این یعنی اینکه نبرد کربلا ادامه دارد و کسانی هنوز هستند که قصد دارند امامت و خلافت و رهبری و ولایت یعنی شخصیت حقوقی امام حسین(ع) و جانشینان برحق او را شهید کنند. همین یکی، دو روز پیش روزنامه ها خبر از انتشار کتابی دادند که در آن دکتر مایکل برانت معاون ارشد رئیس سابق سیا و عضو بخش شیعه شناسی این سازمان ضد بشری از «طرح پرهزینه سیا برای مقابله با تشیع» پرده برداشته بود. بخشی از این توطئه به تلاش برای مسخ و تحریف واقعه عاشورا و انحراف در مراسم عزاداری آن، اختصاص دارد تا به قول برانت: «تشیع که یک مذهب دارای قوت منطقی است تبدیل به مذهب درویشی محض شود و از درون پوک و خالی گردد و در ذهن عوام الناس نفرت و در خود شیعه افتراق و پراکندگی گسترش پیدا کند.»
۴) یکی از کارکردها و پیامدهای ماندنی عاشورایی که حسین(ع) ساخت و زینب(س) پرداخت، این است که به برکت خون آن عزیز دردانه خلقت، ابهامات زدوده شده و پرده ها کنار رفته و چهره ها و عملکردها جملگی افشاء شده اند. امروز دیگر کسانی که حتی از امثال شبث بن ربعی (عناصر هزار چهره) پیچیده تر عمل می کنند، نمی توانند چهره واقعی و اردوگاه خود را با لفاظی و حرکات زیگزاگی پنهان کنند. بنابراین آنان که می خواهند و ادعا دارند عزادار حسین(ع) هستند و به اردوگاه او تعلق دارند، نباید به هیچ عذر و بهانه ای چشم به اردوگاه دشمن داشته باشند. دشمنی که در همه عرصه ها و جبهه های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، روانی و... علیه انقلابی که جرمش ادامه دادن راه حسین(ع) است و نماد عینی جبهه حق در روزگار ماست، سخت دشمنی می ورزد. امروز نیز جبهه حق به رادمردانی احتیاج دارد که با بصیرت و شناخت کامل از توطئه های دشمن برای تطمیع و سست کردن آنان و تضعیف درونی جبهه حق، تمام ایمان و توان خود را یکسره در خدمت مبارزه با ظالمان به کار می بندند و بدون هیچ ادعایی با ادب تمام مطیع محض امام زمان(عج) و نایب برحق او هستند. و مردانی که درس وفا و فداکاری را از عباس بن علی(ع) آموخته اند، همان عباس که حضرت امام سجاد(ع) فرمود:«خداوند، عمویم عباس را رحمت کند که ایثار کرد و از عهده آزمون برآمد و خود را فدای برادر کرد... عمویم عباس را درجه و منزلتی است که همه شهدا غبطه خوار اویند...»
محمدسعید مدنی
منبع : روزنامه کیهان