دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا
برخیزید!عرفان و بودیسم در فیلم سینمایی «ماتریکس»
۱ـ نمایش موفقیتآمیز فیلم برادران واچوفسكی ماتریكس ۱۹۹۹ باعث شد تا چند باور مذهبی، نقطهنظرات جهانی خود را بیشتر تثبیت كنند. در میان آنها دو سنت رایجتر عبارتند از: عرفان مسیحی و بودیسم، كه به مانند خود فیلم، مسائل زیربنایی بشری و راه حلهای آنها را در مورد جهل و روشنگری، مطرح میسازند. به دلیل جهل، عامهٔ مردم «دنیای مادی» را با «دنیای واقعی» اشتباه میگیرند، اما آنها ممكن است به كمك راهنمایی كه طبیعت حقیقیشان را به آنها نشان دهد، از این رؤیا «بیدار» شوند. این مقاله، اشارات پراكندهٔ فیلم به عرفان و بودیسم كه، به نوبهٔ خود پرسشهایی، در مورد پیام اصلی فیلم و درك نهایی واقعیت طرح میكنند را، كشف و تحلیل خواهد كرد.
۲ـ در ماتریكس ساختهٔ برادران واچوفسكی به سال ۱۹۹۹، به یك «هكر» رایانهای سیاهپوست برمیخوریم كه در مقابل رایانهاش به خواب میرود. پیام مرموزی در صفحه ظاهر میشود: «نئو، بیدار شو». این عبارت موجز، طرح كلی فیلم را در بر دارد، همانگونه كه خود «نئو» كه با مشكل زندانی شدن در «دنیای مادی»ای روبهروست كه درواقع محصول یك برنامه همانندسازی رایانهای در آیندهٔ دور توسط هوش مصنونی (AI) است، و این خود وسیلهای برای اسیر ساختن بشر، از طریق یك دریافت واهی بهنام «ماتریكس» است.درواقع فیلم به طرزی ماهرانه و تلویحی، دریافت غایی از واقعیت را با نمایش پارهای از سنتهای مذهبی نشان میدهد، سنتهایی كه ایدهٔ گسترش یافته در آنها این است كه مشكل پایهای بشریت، جهل و راهحل آن دانش یا بیداری است. این دو سنت مذهبی، عمدتاً همان عرفان مسیحی و بودیسم هستند.اگرچه این دو سنت مذهبی در مسائل مهمی با هم متفاوتند، اما در این نكته كه مسئلهٔ جهل بشری با هدایت تكوینی فردی بر زمینهٔ «واقعیت مادی» قابل حل است ـ متفقالقولند. عرفان مسیحیت و بودیسم، نیز هردو راهنمایی را متصور میشوند كه به آنها كه هنوز در تلهٔ دنیای محدود توهم قرار دارند، كمك میرساند تا از این توهم بیرون بیایند. شكل بیرونی عرفان یا «بودهیساتوا (Bodhisattav) چیزی است كه مشتاقانه به این دنیا وارد میشود تا آزادی دانش را تقسیم كند و رهایی هركسی كه قادر به فهمیدن است؛ را آسان سازد. در این فیلم این شكل بیرونی «نئو» است، كه خود نشانهای از فردیت واحد است.
۳ـ اگرچه فیلم بهعنوان «افسانهای مدرن» هدفمندانه چندین سنت را مجسم میسازد، ما آزمایش و بررسی عرفان مسیحیت و بودیسم را بهعنوان پارادایم ماتریكس كه همانا غفلت و خوابیدن در جهل و بیدار شدن و روشنگری توسط دانش است را پیشنهاد میكنیم. با تجسم این دو باور مذهبی بهطور همزمان و تداخل آنها با فنآوری آینده است كه فیلم تماشاگرانش را به چالش در مورد «واقعیت» وادار میسازد.
۴ـ اكثر مخاطبان فیلم، احتمالاً حضور نشانههایی از دین مسیحیت را در فیلم باز میشناسند، بهعنوان نمونه، نام «تثلیث» یا هنگام مرگ «نئو» و رستاخیز و عروج پایانی فیلم. در حقیقت، مسیحیت و مفاهیمی از انجیل، مانند آخرالزمان، نامگذاری آقای اندرسان (از نام یونانی آندراس كه به معنی فرزند بشر است) توسط نئو و نام شهر زیون (صهیون) كه نشانههایی از مسیحیت و یهودیت دارد و یادآور شهر اورشلیم است، در فیلم وجود دارد. «نئو» خود حضوری مسیحگونه دارد: او كسی است كه بایستی بهسوی مات كه قدرت تغییر ماتریكس را از درون دارد، بازگردد (تا معجزه كند) كسی كه با نمایندههای شیطان نبرد میكند، كشته میشود اما دوباره به زندگی بازمیگردد.
۵ـ این ساختار شخصیتی «نئو» بهعنوان مسیح، در اشكال گوناگونی تجسم یافته است. در دقایق آغازین فیلم، هكر رایانهای دیگری به نئو میگوید: «مرد تو ناجی من هستی، مسیح من هستی.» این هویت همچنین، توسط گروه «نبوچادنزار» هم شناسایی میشود، گروهی كه از پیشبینیهای این «یك نفر» شگفتزده شده و مكرراً در حضور نئو نام مسیح و عیسی مسیح را تكرار میكنند.
۶ـ گرچه حضور نشانههای مجزایی از مسیحیت در فیلم روشن هستند، اما مسیحیت حاضر در فیلم یك مسیحیت ارتودوكس سنتی نیست. پیشتر، نشانههای دین مسیحیت در فیلم در چهارچوب عرفان مسیحی، تجلی مییابند. عرفان مسیحی روشی بود كه طی قرنها در ناحیهٔ مدیترانه، رشد وسیعی كرد و در رقابتی شدید با مسیحیت ارتدوكس، در مناطقی بهعنوان تنها برداشت از دین مسیح، مطرح گردید. گرچه خود این عرفان مسیحی از شاخههای متعددی تشكیل شده است، عرفان در معنای عام و كلی، شامل جهانی اسطورهای و راهنماست كه حقیقت طبیعت و جایگاه صحیح بشر در آن را توضیح میدهد. بازگویی مختصر این اسطوره، خطوط موازی متعددی را در ماتریكس روشن میسازد.
۷ـ در اسطورهٔ عرفانی، قادر متعال كاملاً بینیاز بوده و بنابراین وجودی ناآشنا و اسرارآمیز جلوه میكند. «شكستناپذیر»، «تمامنشدنی»، «نوری بیاندازه و نامحدود» كه خالص، مقدس و دستنیافتنی است. بهعلاوهٔ این خدا، موجودات دیگر الهیای هستند كه به شكل مذكر یا مؤنث جلوهگر میشوند.گروهی از این موجودات، حتی قادر به تولید مثل خود هستند و موجوداتی به نوبهٔ خود مقدس را به وجود میآورند. دیدگاهی قدیمی، باور داشت كه در این موجودات، مادر محتوی و پدر شكل را به وراثت به فرزند میدهد. بنابراین از مادر (سوفیا خدای یونانی به معنای خرد) موجودی گاه ناكامل یا حتی بدشكل باقی میماند، این موجود بدشكل و جاهل كه گاه «یلدابوت» (Yaldaboath) نامیده میشود، خود را به اشتباه خدای یكتا میپندارد.
۸ـ عرفان یلدابوت را بهعنوان خدای خالقِ عهد عتیق میشناسد، كه خود تصمیم به آفرینش آركونها (فرشتگان) دنیای مادی (زمین) و انسانها گرفت. ما مرواریدهایی در گِل هستیم، روحی الهی كه در بدن خاكی و واقعیتی مادی، اسیر شده است. بهشت مسكن و مأوای حقیقی ماست، اما ما بهخاطر گناه كبیره به تبعید دچار شدهایم.
۹ـ خوشبختانه در عرفان، رستگاری از طریق دانش و توسط ناجی كه همان مسیح ـ فرستادهٔ خدای متعال، برای هدایت بشر است ـ میسر میشود. عارف درگیر ادراك طبیعت حقیقی و ریشهٔ اصلی ماست، واقعیتی ماوراءالطبیعی كه برای ما ناشناخته است و به گریز عارفانه (مرگ) از زندان مادی جهان و تن خاكی، به وادی بالای روح منجر میشود. اما به هر طریق، برای این گذار عارفانه باید از فرشتهها كه به هوش، روح و روشنایی خویش غرهاند و به همین منظور به انسان و مقام والای او حسادت میورزند؛ گذشت.
۱۰ـ فیلم ماتریكس چه در مورد مسائل بشری و چه در مورد راه حلهای آن، تا حدود زیادی به موازات این سنت عرفانی، حركت میكند. همانگونه كه «مورفوس» میگوید: «در آغاز قرن بیستم، بشریت پیروزی هوش و فنآوری را جشن گرفت، ما همگی مغرور بودیم كه هوش مصنوعی را خلق كردهایم.» این فرزند دنیای جدید مانند «یلدابوت» شكل بدی یافت (ماده یا روح؟) مورفوس هوش مصنوعی را بهعنوان «آواز هشیارانهای» كه نژاد تمام ماشینها را «تخمریزی» میكند، شرح میدهد، كنایهای از مفاهیم فرشتهها و دنیای توهمآلود مادی در عرفان مسیحی. هوش مصنوعی، خالق ماتریكس است، برنامهای رایانهای كه «زندانی برای روان» به شمار میرود. بنابراین، یلدابوت / هوش مصنوعی بشر را در زندانی كه «واقعیت تام» ندارد، اسیر میسازد. همانطور كه مورفوس به نئو توضیح میدهد كه: تا وقتی ماتریكس وجود داشته باشد، نژاد بشر، رها نخواهد بود»
۱۱ـ فیلم همچنین بازتاب زبان كنایی عرفان است. مشكلات اساسی بشر با واژههایی همچون كوری، خواب، جهل، رؤیا و تاریكی یا شب بیان میشوند، درحالیكه راه حلها از طریق واژههای بینایی، برخاستن، دانش و رؤیای نور یا روز، بیان میگردند.
۱۲ـ به همین گونه است كه در فیلم، مورفوس ـ كه نامش از نام خدایان یونانی خواب و رؤیا گرفته شده ـ به نئو توضیح میدهد كه ماتریكس «رایانهای برخاسته از دنیای رؤیاست.» وقتی نئو برای نخستین بار، در فضای سفید (نشانهای سینمایی برای بهشت) بیدار میشود، چشمانش درد میكند. هرچه تا آن لحظه دیده بوده، از طریق چشمان ذهن بوده، و مثل یك رؤیا، كه توسط رایانه خلق شده است. مورفوس همچون عارفی باستانی به او میگوید كه ضرباتی كه در ورزشهای رزمی به او خورده، هیچ ربطی به سرعت و توان بدنیاش ندارند، بلكه كاملاً خیالی و مجازی بودهاند و درواقع در ذهن او اتفاق افتادهاند.۱۳ـ ارتباطات میان نئو و مسیح، از هنگامی كه «نئو» با دانستن راز «دانش» محفوظ میماند، بیشتر نمایان میشوند. نئو اینچنین ساختار حقیقی واقعیت و هویت شخصی خود را باز میشناسد و قادر میشود تا قوانین دنیای مادی را درهم شكند. اینگونه او درمییابد كه «ذهن، واقعیت دنیای مادی را بازسازی میكند.» اما این خود واقعیت مطلق نیست. در صحنهٔ نهایی فیلم نئو این بینش عارفانه را به دیگران نیز میدهد تا آنها را از زندان ذهنهایشان، ماتریكس، آزاد سازد. او نقش ناجی عارفان را بازی میكند كه به منظور حفظ «علم» توسط بشر و شناخت هویت و ساختار واقعیت و به منظور درك این پیام، وارد جهان مادی شده است.
۱۴ـ این حقیقت كه نام مستعار «نئو» یعنی آقای آندرسون (فرزند انسان) تنها آندرسون نیست، بلكه توماس آندرسون است؛ یادآور اصلی از اصول زیربنایی عرفان یعنی «حقیقت آندرسون» است. همچنین او پیش از آنكه به نام «نئو» (كسی كه كاری جدید و نو را آغاز میكند) شناخته شود؛ توماس است كه نقش نجاتدهندهٔ خود را باور ندارد. توماس نزد مسیحیان قدیم به معنی «دوگانه و دوقلو» بوده و منظور از آن افسانهٔ برادر دوقلوی مسیح بوده است. به بیانی دیگر نقشی كه توسط «كیانوریوز» ایفا میشود، مابهازای دیگری دارد، چراكه او هم توماس شكاك است و هم شخصیتی در عرفان مسیحی.
۱۵ـ نئو نهتنها راز دانش و نجاتبخشی آن را میآموزد، بلكه نشانههای عرفان مسیحی را در عمل به كار میبندد. برنامههای تمركز و تمرین نئو ـ كه متأثر از انگارههای شرقی است ـ به او میآموزد تا مفهوم سكون را دریابد و خود را از ترس فراگیر ذهنش رها سازد. سكون و ترسی كه با تدوین كادر به كادر و حركت آهسته با استفاده از تصاویر چندین دوربین فیلمبرداری، به طرز دیجیتالی به نمایش درمیآید. این مفهوم «سكون» در عرفان نیز حضور دارد؛ این سكوت در میانه و حركت در اطراف مركز، بهخوبی در باورهای عرفانی گنجانیده شده است:
«و گرچه برای تو امكان ایستادگی وجود ندارد، از هیچ نترس، چراكه به وجود خواهی اندیشید و آرزوی ایستادگی میكنی و خواهی ایستاد... و آن هنگام كه كامل شوی، خود را ساكن خواهی یافت...»
۱۶ـ و دوباره عرفان بازمیگردد: «درون من، سكونِ سكوت وجود داشت و من انگار كه خودِ كامل خویش را بشناسم...» و اینچنین است كه نئو، كه قدرت نجاتبخشی ماتریكس را در دنیای رؤیا كشف كرده، در قالب «كیانو ریوز»ی ساكت و آرام، نگاه میكند و گلولهها را در هوا با نگاه، نگه میدارد.
۱۷ـ دوباره شباهت دیگری با عرفان رخ مینماید: ظاهر شخصیتهای فیلم مثل اسمیت و مخالفت آنها با تعادل عرفانی ـ كه وجه آن نئو و دیگرانی است كه در تلاش برای رهاسازی از ماتریكس هستند؛ هوش مصنوعی این برنامههای مصنوعی را اختراع كرده تا نقش دربان داشته باشند ـ آنها نگاهبان تمام درها هستند و كلیدها همه در دستان ایشان است. «این آدمها همان فرشتههای حسودی هستند كه در تلاشند تا دنیای واقعی را بیابند و نگاهبانان درهای بهشت بشوند.» (آخرالزمان پل)
۱۸ـ به هرحال، همانگونه كه مورفوس پیشبینی میكند، نئو نهایتاً قادر میشود تا در مقابل این آدمها و عوامل ایستادگی كند، چراكه آنها بایستی به تابعیت قوانین ماتریكس دربیایند، درحالیكه ذهن انسانی «نئو» او را قادر میسازد این قوانین را بشكند یا تغییر دهد. پیش از این، مفهوم «ذهن» در فیلم تا حدود زیادی به ظرفیت تخیل انسان بازمیگردد.
۱۹ـ این نكته كه «نئو» در صحنهٔ پایانی فیلم با شناخت كامل توهم ماتریكس بر اسمیت غلبه میكند، تكاندهنده است. درواقع آنچه اسمیت، قادر به انجام آن نیست، آن است كه «نئو» نهایتاً توانایی درهم شكستن قوانین را دارد. آخرین دفاع او در مقابل اسمیت؛ او را قادر میسازد كه داخل بدن اسمیت شده و او را از درون، بهوسیلهٔ روشنایی ناب، تكهتكه كند. این صحنه به كمك جلوههای ویژه نمودی چشمگیر دارد.
۲۰ـ در مجموع، سیستم نمایش دادهشدهٔ ماتریكس، شباهت دیگری با عرفان مسیحیت دارد و آن این است كه حل شدن مسئله اساسی انسان یعنی دنیای مادی و توهم وجود و بیداری او از این توهم، در یك زمان اتفاق میافتد، تمام شخصیتهای عرفانی مسیحیت از جمله سوفیا، یلدابوت، فرشتهها و ناجی با شخصیتهای كلیدی فیلم شباهت دارند و به طرق مشابهی نقش خود را ایفا میكنند؛ حتی زبان فیلم و عرفان در پارهای لحظات شبیه به هم میشود: رؤیا در مقابل بیداری، كوری در مقابل بینایی، نور در برابر تاریكی.
۲۱ـ به هرحال، چنین عرفانی، تمامیتی نادیدنی به تمامی مخلوقات الهی میبخشد. به بیانی دیگر، آیا تبدیل نئو به نور محض، نشانهای از الهی بودن است یا ظرفیت درونی او را میرساند؟ این پرسش با مفهوم هویت انسان در بیان عرفانی ارتباط پیدا میكند. در یك سطح، خدایی در فیلم ظاهر نمیشود. گرچه نشانههایی آخرالزمانی در فیلم به چشم میخورد، اما همانگونه كه كنراد استوالت (Conrad Ostwalt) عقیده دارد، بر خلاف قراردادهای قیامت در باور مسیحی، در ماتریكس هم فاجعه و هم نجات هردو توسط انسان ایجاد میشوند و این یعنی كه الهیت در فیلم مشهود و ظاهر نیست.۱ به هر طور، در سطحی دیگر، فیلم امكان حضور خداوند را در قالب اوراكل (Oracle) باز میگشاید كه درون ماتریكس عمل میكند و به اطلاعات آینده كه ماتریكس را از مالكیت خارج خواهد كرد؛ دسترسی دارد. این گزینه، در فیلمنامهٔ فیلم، بیشتر نمود دارد، چراكه در آنجا خانهٔ اوراكل، مقدسترین مكان در معبد صهیون است. همچنین الهیت نقش اصلی را در گذشتهٔ «نئو» بازی میكند. به هرحال الهیت همچون عرفان مسیحی، در فیلم ماتریكس حضوری قطعی دارد و در وجود ناتمام و لایزال و ندیدنیِ قادر متعال، معنا مییابد.
بودیسم در ماتریكس
۲۲ـ وقتی یكی از هواداران برادران واچوفسكی از آنها، در مورد تأثیر عقاید بودیستی در تولید ماتریكس سؤال كرد؛ پاسخ آنها «بله»ای نهچندان محكم بود. درواقع، عقاید بودیستی در سطحی نزدیك و مشابه با عرفان مسیحی در فیلم پراكنده و منتشر شدهاند. تقریباً بلافاصله پس از اینكه نئو بهعنوان «عیسی مسیحِ شخصیِ من» نامیده میشود، این نامگذاری نشانهای بودیستی را نیز یادآور میشود. وقتی هكر رایانهای میگوید: «این اتفاق هرگز نیفتاده است. تو وجود نداری» تعالیم بودایی در پلات و تصاویر فیلم خودنمایی میكنند.
۲۳ـ مسئلهٔ سامسارا (Samsara). حتی عنوان فیلم، جهانی بودایی را تداعی میكند. ماتریكس از نظر مورفوس به «زندان ذهن» تعبیر میشود. این ساختهای مستقل است كه بر پایهٔ پروژههای دیجیتالی بیلیونها انسان كه به ذات وهمآلود واقعیتی كه در آن هستند، ناآگاهند و كاملاً به سختافزاری كه به بدن واقعیشان متصل است و برنامهٔ هوش مصنوعی خلق كرده؛ وابستهاند. این «ساخته» شباهتی با عقیدهٔ بودیستی «سامسارا» دارد، كه بر این باور است كه دنیایی كه ما در آن زندگی میكنیم، نمایشی از آرزوهای شكلگرفتهٔ ماست. وقتی مورفوس، نئو را به این «ساخته» میبرد تا به او در مورد ماتریكس بیاموزد، نئو درمییابد كه راهی كه از طریق آن ماتریكس را درك میكند، چیزی فراتر از «نمایش ذهنی یك خوددیجیتالی» نیست. دنیای «واقعی» كه ما با آن از طریق حسهایمان؛ لامسه، بویایی، چشایی و بینایی در ارتباطیم، «بهسادگی علائمی الكتریكی هستند كه توسط مغز دریافت میشوند.» اما مورفوس میگوید كه دنیای حالا تنها بخشی از همانندسازی متقابلی است كه ما به آن ماتریكس میگوییم. در واژگان بودایی، ما میتوانیم بگوییم «جهان تهی است، چراكه از «خود» و آنچه به «خود» مربوط است؛ تهی است.» اما چه چیز از «خود» تهی است و به «خود» تعلق دارد؟ چشم، اشكال مادی، هشیاری دیداری، تأثیر بر چشمان... همگی از «خود» تهی و متعلق به «خود» هستند.۲ بر اساس عقاید بودیسم و طبق آنچه فیلم ماتریكس، بیان میكند، قرارداد واقعیت بر اساس تجربهٔ حسی، جهل و آرزو، بشر را در توهم محبوس میدارد، تا زمانیكه قادر شود، ذات دروغین واقعیت را باز شناسد و حس درست و نادرست هویت را از هم تمیز دهد.۲۴ـ فیلم ملهم از فلسفهٔ بودیسم، ماتریكس را تودهای از توهمات تمامی انسانهای گرفتار در آن عنوان میكند. بودیسم نیز مشابه همین عقیده را دارد كه رنج انسانها بر پایهٔ چرخهای از جهل و آرزوهایی است كه انسان را در دایرهٔ تكراری تولد، مرگ و تولد دوباره محصور میكند. این اصل در شعر سامیوتا نیكایا (Samyutta-nikaya) به خوبی بیان میشود:
اگر این سرنوشتی است كه میباید، از خاستنش آن نیز بر خواهد خاست. وگر این سرنوشتی نیست كه میباید، از ایستادنش آن نیز خواهد ایستاد.۳
۲۵ـ عقیدهٔ اصل اشتراكی مستقل، در فیلم در قالب توهم ماتریكس بیان میشود. حیات توهم ماتریكس به باور آنها كه خودِ ماتریكس را واقعیت میدانند؛ وابسته است. برنامهٔ نرمافزاری هوش مصنوعی، به هیچوجه خود توهم نیست و تنها زمانیكه انسان در آن دخالت میكند، به توهم تبدیل میشود. درواقع ماتریكس و یا سامسارا، خود را درگیر تعامل آنها میسازد كه واردش شدهاند. بنابراین واقعیت ماتریكس، تنها وقتی وجود دارد كه ذهن بشر واقعی برنامههای آن را عیناً تجربه كند.
۲۶ـ بنابراین مسئله اساسی بشر، در مفاهیم بودیستی هم میتواند دیده شود. انسانها در چرخهٔ توهم گیر كردهاند، همانطور كه جهل آنها نسبت به این چرخه، آنها را اسیر آن ساخته، آنها بهشدت وابسته به تعاملاتشان با تجارب حسی و توهمات خویش از جهان هستند. این توهمات با آرزوی وسیع بشر برای باور كردن چیزی كه بهعنوان واقعیت دریافت میكند؛ بهجای حقیقت، درآمیخته و پیوند محكمی یافتهاند. این آرزو، آنقدر قوی است كه بر «سیفر» ـ كه توانایی تحمل «كویر واقعیت» را ندارد و میخواهد دوباره به ماتریكس بازگردد ـ غلبه میكند. در جایی كه او با اسمیت در رستوران نشسته و سیگار برگ دود میكند و از لیوان برندی بزرگی مینوشد، انگیزههایش را شرح میدهد: «میدانی، من میدونم كه این استیك وجود نداره. میدانم كه وقتی آن را در دهانم میگذارم، ماتریكسه كه به مغز من میگه، استیك آبدار و خوشمزه است. بعد از نُه سال، میدونی من چی فهمیدم؟ جهل نعمته»
۲۷ـ سیفر میداند كه ماتریكس واقعی نیست و هر لذتی كه او میچشد، تنها یك توهم است.
جهل سامسارا به روشنی ترجیح دارد. او با انكار واقعیتی كه از ورای ماتریكس، تجربه میكند؛ میگوید: «میخواهم هیچچیزو به یاد نیارم. هیچچیزو. و میخوام پولدار بشم. یك آدم مهم. مثل یك هنرپیشه.» سیفر نه تنها میخواهد هر چیزی را از واقعیت حقیقی فراموش كند. نیز میخواهد یك هنرپیشه باشد، كه سطح دیگری از توهم را به توهم ماتریكس كه انتخابش كرده، اضافه كند. جذابیت سامسارا آنقدر قوی است كه نهتنها سیفر بلكه ماوس را هم در بر میگیرد و البته این یكی در اثر وسوسههای آن و تن سپردن به تمایلات جنسیاش، جان خود را در صحنهٔ «زن سرخپوش» از دست میدهد.
۲۸ـ نئو به جای برندی، سیگار برگ و استیك، یك ظرف غذای مخصوص دارد، كه بهطور مرتب از آن میخورد. در مقابل لذاتی كه سیفر از طریق ماتریكس، جستوجو میكند، نئو و گروهش به یك سلول پروتئینی با مواد تركیبی آمینو، ویتامین و مواد معدنی، یعنی درواقع «هر آنچه بدن لازم دارد» دلخوشند. «كلد» با پوشیدن لباسهای ژنده خوردن سوپ جو و خوابیدن در سلولهای خالی، سر میكند. گروه در راهی پا گذاشته كه تعالیم بودا را به یاد میآورد. راهی كه نه ریاضت مطلق است و نه آنها را از كارشان جدا و منحرف میسازد.
۲۹ـ راه حل دانش / روشنگری
این دوگانگی میان ماتریكس و واقعیت ورای آن، هدف غایی شورشهایی است كه برای رها ساختن ذهن از ماتریكس و قادر ساختن انسانها به زیستن در دنیایی واقعی ورای ماتریكس، انجام میشوند. برای رسیدن به این مرحله، سازندگان فیلم از ایدههای بودیستی «تراوادا» Theravada و «ماهایانا» Mahayana الهام گرفتهاند.۴ بر پایهٔ آرمان «آرهات» در باور تراوادا، فیلم، انجام روشنگری را، از طریق كوشش فردی میسور میداند. مورفوس در همان راهنماییهای اولیهاش، نئو را متوجه میسازد كه نمیتواند برای روشنگری به او وابسته باشد. مورفوس توضیح میدهد كه: «هیچكسی نمیتواند بگوید كه ماتریكس چیست؟ تو باید خود آن را كشف كنی.» مورفوس به نئو میگوید كه او بایستی خود، دریافت نهایی را در درون خودش بیابد. او میگوید: «من سعی میكنم ذهن تو را آزاد كنم، نئو! اما من تنها میتوانم در را به تو نشان دهم. كسی كه باید از این در عبور كند؛ خود تو هستی.» برای بودیستهای تراوادا، رستگاری بشر تنها از طریق شناخت شخصی او از حقیقت ممكن است و نه از طریق بركت بخشندهٔ خداوند، و یا یك قدرت خارجی دیگر، به پاس اطاعت و رفتاری شایسته.۵ «داماپادا» به جستوجوی شخصی برای روشنگری اصرار میورزد تا «خود را از گذشته، آینده و حال آزاد و رها سازی، به ساحل وجود پا بگذاری، با ذهنی رها از هر سو، و اینچنین از فنا و تولد به زیستن برسی.»۶ همانطوری كه مورفوس به نئو میگوید: «میان شناخت راه و پیمودن آن، تفاوتی وجود ندارد.» و این همانی است كه بودا به رهروانش آموزش میداد: «شما باید خود كوشش و تلاش كنید. تنها آموزگاران شما، بیداران و آگاهانند.»۷ مورفوس بهعنوان كسی كه تقریباً مسیر روشنگری را میشناسد، تنها راهنماست، اما نهایتاً نئو بایستی خود، حقیقت را برای خویشتن دریابد.
۳۰ـ ماتریكس ایدههای «ماهایانا»ی بودایی را نیز در خود دارد. بهویژه عقایدی كه در مورد آزادی انسانها مطرح میكند. اعضای گروه «نبو چادنزار» این بخشندگی را دارا هستند. بهجای ماندن در بیرون از ماتریكس، كه امنتر است، آنها چونان سفرای دانش، ترجیح میدهند تا مكرراً داخل ماتریكس شوند تا ذهنها و جسمهای آدمیان را از شبكه دیجیتالی محصوركنندهٔ ماتریكس، رهایی بخشند. فیلم میكوشد تا ایدههای «آرهات» تراوادا را با آرمانهای ماهایانا در «بودهیستاوا» پیوند زند، و تجسم آن را در گروهی نشان دهد كه قصد ورود به ماتریكس و ادراك نهایی در آن را دارند.
۳۱ـ نئو به مثابه بودا: اگرچه تمامی اعضای گروه، تجسم آرمانهای بودهیستاوا هستند، فیلمسازان نئو را بهعنوان شخصیتی جداگانه برمیگزینند. درحقیقت اعضای دیگر گروه چون «آرهات»ها هستند و نئو چون خود بوداست. هویت نئو به مثابه بودا، نهتنها از طریق نشانهشناسی نام او، بلكه از طریق افسانههایی كه پیرامون او وجود دارد، قابل شناختن است. «اوراكل» بازگشت كسی را پیشبینی كرده كه توانایی تغییر دادن ماتریكس را داراست. همانطور كه مورفوس توضیح میدهد: «بازگشت این شخص، پایان ویرانی ماتریكس و انتهای نبرد خواهد بود و آزادی را به مردم باز خواهد گرداند. به این دلیل است كه گروهی از ما تمامی عمرمان را به جستوجوی حضور او در ماتریكس سپری كردهایم.» مورفوس عقیده دارد كه «نئو» تجسم آن شخصیت بودایی است، كه با قدرتهایی خارقالعاده، بشریت را به رستگاری خواهد رساند.
۳۲ـ این باور كه «نئو» تناسخیافته بوداست، با تصاویر تولدگونهای در مورد او، تقویت میشود. حداقل ۴ مورد تناسخ، در فیلم اتفاق میافتد. اولین تولد در پیشاتاریخ داستان فیلم اتفاق میافتد: در زندگی و مرگ نخستین روشنگری كه قادر به كنترل ماتریكس از داخل است. دومین مربوط به زندگی نئو در قالب توماس است. سومین مورد وقتی است كه نئو به درون آن لولهٔ سیاهرنگ ـ كه دقیقاً یادآور مسیر تولد است ـ میافتد. او عریان و بیمو و گیج متولد میشود، با چشمانی كه به قول مورفوس «پیش از آن هرگز ندیدهاند.» نئو در ماتریكس میمیرد تا در دنیایی ورای آن دوباره متولد شود.
۳۳ـ نئو همچون بودا در جستوجوی رهایی از ماتریكس و آموختن آن به دیگران است. تمام نیروهای فرابشری او در خدمت این هدف هستند. بهعنوان اولین انسانی كه قادر به تغییر در نرمافزار ماتریكس است، نئو تجسم امروزی طبیعت «بودا»ست كسی كه نهتنها «سرچشمهٔ رنج را در دنیای انسانی شناسایی میكند.»۸ بلكه «میتواند درد و رنج را متوقف سازد.»۹ از این دیدگاه، او از دیگر همراهان بودهیستاوا شایستهتر بوده و امیدآور بیداری و آزادی از جهل، برای تمامی آدمیان است.۳۴ـ مشكل نیروانا: اما وقتی كه واقعیت ماتریكس در واقعیت دنیای مجازی، حل میشود، چه اتفاقی میافتد؟ آموزههای بودیستی بر این باورند كه وقتی سامسارا تبدیل میشود؛ نیروانا پدید میآید. مفهوم «خود» كاملاً گم میشود، بنابراین واقعیت شرطی محو میگردد، و آنچه باقی میماند، به دشواری قابل بیان شدن است. نئو به هرحال در ورود دوبارهاش به ماتریكس، به تصور دیجیتالی ذهنی از «خود» دست مییابد. از طریق «روشنگری» او خود را نه در «نیروانا»، بلكه در مكانی متفاوت مییابد؛ درحالیكه حسی گیج از «خود» او را احاطه كرده است. ترینیتی در مورد نئو حق دارد كه: «او نمیتواند بگوید تو چه كسی هستی؟ اما اینكه تو چه كسی هستی، با آنچه تو فكر میكنی هستی در ارتباط است.» به زبانی دیگر، میان هویت ـ شخصی جهان ماتریكس و «كویر واقعیت» پیوستگی كافی وجود دارد. اگر پارادایم بودیست منتج به سرانجامی منطقی میشود، بنابراین ما باید در انتظار واقعیتی فرای دنیای گروه باشیم.
۳۵ـ فلسفهٔ بودیستی آهیمسا (Ahimsa)، یا صدمه نرساندن به هیچ جانداری، در فیلم به گونهٔ متناقضی وجود دارد. درواقع اگرچه سازندگان فیلم آزادانه به انتخاب خشونت در صحنههای فیلم دست زدهاند و آن را به دانش رستگاری ارتباط دادهاند، با این حال به نظر میرسد گروه بدون این سلاحها، به موفقیت دست نخواهد یافت. هنگامیكه تانك از نئو و ترینیتی میپرسد كه آنها برای نجات دادن مورفوس علاوه بر یكمعجزه به چه چیزهای دیگری احتیاج دارند، آنها بلافاصله پاسخ میدهند: «اسلحه... اسلحههای زیاد». نویسندگان میتوانستند به آسانی مرگ عوامل اسمیت را در پایان این قسمت برنامهٔ نرمافزاری قرار دهند، اما به جای آن، برادران واچوفسكی، آگاهانه تصمیم گرفتند تا مرگ انسانی را در اثر خشونت آنها تصویر كنند. این خشونت «آهیمسا» دقیقاً در مقابل آموزههای بخشندگی و شفقت بودا قرار میگیرد.
۳۶ـ اما چرا اینگونه مستقیم، دانش به خشونت پیوسته است؟ سازندگان فیلم خشونت را به مثابهٔ ابزاری رهاییبخش و كاملاً ضروری برای موفقیت در شورشها و نبردها تصویر میكنند.۱۰ ماتریكس از این دیدگاه كاملاً جدا از آموزههای عرفان مسیحیت و بودیسم قرار میگیرد. واقعیتِ مطلقِ ماتریكس كه در آن كشته شدن برخی انسانها بهعنوان قربانیان خشونت رهاییبخش انجام میپذیرد؛ با واقعیت عرفان و بودیسم مغایرت دارد. نهفقط «سكون» بلكه «پوچی» نیروانا نیز با وابستگی به فنآوری در ماتریكس، تناسبی ندارند.
۳۷ـ ارتباط دادن خشونت و آگاهی در فیلم ماتریكس، حاوی این نكته است كه نئو و رفقایش، هنوز واقعیت كامل را درك نكردهاند. بر اساس آموزههای عرفان مسیحی و بودیسم كه در فیلم تجسم مییابند، ادراك واقعیت كامل مستلزم رهایی مطلق از واقعیات مادی و صفای ذهن است. برادران واچوفسكی خود گفتهاند كه: «اینكه مورفوس و گروهش، كاملاً به فنآوری و رایانه برای مقابله با دشمنان شیطانیای كه با آنها میجنگند وابستهاند، طنزآلود است.» درحقیقت، دلیل زیربنایی ساخت چنین فیلمی، استفاده از تواناییهای فنآوری رایانهای و عطش هالیوود برای خشونت است. اما با نفی چنین زیرساختی و در ورای ظاهرش، ماتریكس به آموزش نیروانا هم دست مییازد.
۳۸ـ چه فیلم را از دیدگاه عرفان مسیحی ببینیم و چه با آموزههای بودا پیام غایی و مسلط فیلم این است كه: بیدار شوید! این حقیقت در ترانهٔ پایانی فیلم «بیدار شو»، بهخوبی مستتر است: خشم علیه ماشین.عرفان، بودیسم و فیلم همگی بر این عقیدهاند كه جهل ما را در دنیایی مادی محصور میسازد و آزادی ناشی از روشنگری توسط یك آموزگار یا راهنماست. اما به هرحال وقتی میپرسیم: برای چه برخیزیم؟ فیلم سریعاً از عقاید عرفان مسیحی و بودایی رو برمیگرداند. هردوی این باورهای مذهبی میگویند كه انسان بیدار، دنیای مادی را ترك خواهد گفت. در عرفان مسیحی، عارف وارسته به مرگ، عالم روح، و وجود غیر مادی عروج میكند و در بودیسم، عارف به نیروانا میرسد، حالتی توصیفناپذیر كه میتوان گفت كاملاً غیر مادی و غیر محسوس است. اما در مقابل، در فیلم، واقعیت كاملاً متفاوت است، قهرمان در دنیای فنآوری مجبور به استفاده از آموزههای هنرهای رزمی توسط تراشهای حافظهای در مغزش است، و این نبرد فنآوری در مقابل فنآوری است. (نبو چادنزار در مقابل هوش مصنوعی) علاوه بر این، نبرد علیه ماتریكس، خود تنها از طریق فنآوری ممكن است. تلفنهای همراه، رایانهها، برنامههای نرمافزاری. بیدار باش در فیلم، ورای ماتریكس در دنیایی فوق مدرن و كاملاً مادی اتفاق میافتد.
۳۹ـ و شاید هم نه. نشانههای سینمایی متعددی در صحنهٔ ساختن برنامهٔ نهایی وجود دارد (كه شاخص آنها بهوسیلهٔ نور غالب سپید نمایان میشود) این نشانهها اشاره دارند كه «كویر واقعیت»ی كه مورفوس به نئو نشان میدهد، شاید واقعیت غایی نباشد. پس از همه، مورفوس كه نامش برگرفته از خدای رؤیاهاست، «دنیای واقعی» را به نئو نشان میدهد، نئویی كه هرگز مستقیماً سطح دنیا را به چشم خود ندیده است. او بیشتر آن را روی صفحه تلویزیون با علامت «تصویر عمیق» دیده است. در طی فیلم، انعكاسهای آئینهها، شیشهٔ عینك مورفوس و تصاویر نمایشگرهای تلویزیون، توجه بیننده را معطوف توهم میكند. وقتی دوربین به تصویر این تلویزیون ویژه زوم میكند و مخاطب داخل تصویر میشود، تصویر به شكل تصویر دوربینهای مراقب در ابتدای فیلم، استحاله مییابد و بر غیر واقعی بودن این تصاویر تأكید میشود. بهعلاوه، كل این بخش، هنگامی اتفاق میافتد كه آنها مشغول آمادهسازی برنامهٔ نهایی هستند. مورفوس خود اقرار میكند كه: «برای زمانی طولانی من آن را باور نداشتم و بعد یك روز... با چشمهای خودم دیدمش، همانجا ایستاده بودم... و فهمیدم... به وضوح حقیقت رو دیدم» ما باید صبر كنیم تا دریابیم كه چگونه خود «كویر واقعیت» واقعی است.
۴۰ـ حتی اگر سری حوادث فیلم بازتاب كاملی از واقعیت مادی را به دست نمیدهد، اما ماتریكس هنوز هم بر برتری ظرفیت تخیل آدمی و ادراك او از هوش محدود فنآوری تأكید میورزد. گرچه میتوان مفهوم فیلم را با واژگانی چون دنیا / روح، جسم / ذهن، نرمافزار / سختافزار، یا توهم / واقعیت توصیف كرد، اما به نظر میرسد كه پیام نهایی ماتریكس سطوح متافیزیكی واقعیت در ورای ادراك معمولی ماست، و فیلم ما را نسبت به برخورداری از امكان دریافت آنها، ترغیب میكند.
م. ب
پانوشتها:
۱ـ استوالت «آرماگدون» JRF دورهٔ چهارم شماره ۱.
۲ـ Samyutta – nikaya بخش پنجم، ۵۴. (متون بودایی از طی قرون) نیویورك. كتابخانه فلسفه ۱۹۵۴ صفحه ۹۱.
۳ـ Samyutta – nikaya بخش دوم. ۶۵-۶۴.
۴ـ ادوارد كونز «بودیسم» نیویورك كتابخانه فلسفه ۱۹۵۹. صفحه ۱۶۷.
۵ـ Rahula صفحه ۲.
۶ـ نقل شده در Rahula، ۱۳۵.
۷ـ نقل شده در Rahula، ۱۳۳.
۸ـ Dhammacakkappavattana – sutta نقل شده در Rahula، ۹۳.
۹ـ Buddhacarita ۱:۶۵. ای.بی.كاوول. «متون بودیستی ماهایانا، كتب مقدس شرق» (انتشارات دانشگاه آكسفورد ۱۸۹۴) ۴۹.
۱۰ـ به مقاله بریان پی. استون «مذهب و خشونت در سینمای عامهپسند» رجوع كنید JRF دوره سوم شماره یك.
فرانسیس فلانری ـ دیلی و راشل واگنر- ترجمه: مسعود بخشی
منبع : پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست