چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
سیاست فرهنگی، تلویزیون و عدالت اجتماعی
وقتی سخن از رابطه تلویزیون و عدالت است، ما با مشکلات خاصی مواجهیم؛ چرا که در مقایسه با مفاهیمی مانند آزادی و دموکراسی که در مورد آنها نیز رسانه مسؤولیت گسترش و بسط آنها را در جامعه به عهده دارد، مفهوم عدالت به خودی خود از گنگی بیشتری برخوردار است و حال وقتی سخن از رابطه تلویزیون و عدالت به میان میآید، مشخص نیست کدام منظر مد نظر است اما در برداشت حداقلی، میتوان از دو نوع استراتژی سخن گفت. در استراتژی اول، بحث از عدالت در دسترسی به محصولات تلویزیون در میان است و در استراتژی دوم مفهوم، بازنمایی مدنظر قرار میگیرد. رضایی در ادامه بحث خود بر مفهوم بازنمایی متمرکز شد که به گفته او، مبتنی بر این پیش فرض است که در رسانهها و در فرهنگ عامه، گروههای اجتماعی مختلف به سبب رابطهای که با قدرت دارند، فرصتهای نابرابری برای بازنمایی در رسانه تلویزیون را دارند و از گذر این تفاوت در بازنماییها، یکسری از ارزشها در جامعه بیشتر نمود بیرونی پیدا میکند که گاه چنین شرایطی میتواند پیامدهای ناگواری را از جمله غلبه تصورات قالبی در جامعه به دنبال داشته باشد. این تصورات، خود میتوانند به شکافهای اجتماعی در جامعه دامن زده و حتی آنها را عمیقتر کنند و از همین رو، ضرورت بحث از عدالت اجتماعی را به میان آورند. بدیهی است که تقویت این تصورات و پیشداوریها، خود میتواند حلقه شومی را پدید آورد که در نهایت سبب ایجاد محدودیت در دسترسی به ابزارها و محصولات رسانهای شود. این بدان معناست که این دو نوع نبود عدالت در دسترسی و عدالت در بازنمایی در نقاطی میتوانند یکدیگر را تشدید کنند.
وی در ادامه بحث خود، «به حاشیه کشانده شدن» را مفهوم دیگری معرفی کرد که میتواند به سرکوب گروههای خاصی در جامعه مانند زنان و قومیتها منجر شود و در عین حال هدف خود از این بحث را واکاوی مفهومی که با عناوین « بازنمایی مناسب»، «ناپدیدی نمادین» و «غفلت یا نادیده انگاشته شدنی» در رسانههای جمهوری اسلامی ممکن است اتفاق بیفتد، معرفی کرد و گفت که بحث عدالت در بازنمایی نازل بر آن است و محلی است که نظریه انتقادی باید به آن بپردازد.
دکتر رضایی با اشاره به اینکه منظور از ناپدیدی آن است که برخی گروهها به نحوی شایسته در تلویزیون جمهوری اسلامی ایران نمایش داده نمیشوند؛ خاطرنشان کرد: در این زمینه تحقیقات زیادی در غرب صورت گرفته ولی به نظر میرسد که استفاده از نظریات خارجی در این راستا، مستلزم ایجاد تغییر و تحولات فراوانی است. در این خصوص، من معتقدم که حتی در مورد بازنمایی مسائل زنان باید تغییراتی در نگاه فمینیستی موجود نسبت به این مسأله نیز صورت گیرد تا بتوان بیشتر این موضوع را مورد کنکاش قرار داد؛ چرا که در کلیه نظرات غربی بر حقوق برابر زنان تأکید شده که این به نوعی همان مفهوم اصالت فرد در نظریات فمینیستی است و بدان معناست که آنها به دنبال حضور یکسان زن و مرد در جامعه، چه در فضای مجازی (رسانه) و چه در فضای واقعی هستند. اما مسأله این است که پذیرش این تغییر از ابتدا برای رسانه تلویزیون در کشور ما مشکلدار خواهد بود. در واقع در این رابطه، هم باید پذیرفت که حضور یکسان برای زنان و مردان شاخص مناسبی برای ارزیابی تلویزیون نیست و هم باید بحث عدالت را مطرح کرد و از اینجاست که مفهوم حضور شایسته به عنوان یک مفهوم کاربردی قابل استفاده خواهد بود. حضور شایسته به این معنا نیست که زنان باید به اندازه مردان و در نقشهای مردانه و با قدرت برابر با آنها در تلویزیون حاضر شوند؛ بلکه این مفهوم حاکی از آن است که تنها تصویری عادلانه محسوب شود که در آن زن مسلمان در جایگاههای مناسب به نمایش کشیده شده است.
وی همچنین گفت که در برداشت از مفهوم عدالت در نظر متفکران مسلمان میتوان بر دو تعبیر کلی تأکید کرد؛ یکی آنکه حق ذی حق باید به او داده شده و دیگر این که هر شیئی در موضع خود قرار گیرد. از تعبیر اول میتوان این مفهوم را برداشت کرد که زنان و قومیتهای مختلف از حق استفاده از تمام مواهب اجتماعی بهرهمندند که از این حیث، باید عدالت چه در وجه ایجابی و چه در وجه سلبی (حذف موانع حضور) تأمین شود. تعبیر دوم نیز بر نوعی تمایز ذاتی میان مواضع مختلف اجتماعی که زنان و قومیتها در جامعه اشغال میکنند، دلالت دارد که بنابر آن مفهوم بازنمایی شایسته مورد تأکید قرار میگیرد.
رضایی همچنین با اشاره به کتاب افق رسانه که به اهداف، محورها، اولویتها و سیاست پخش برنامههای تلویزیونی پرداخته است، گفت که در بخشهای مختلف این کتاب، به مفهوم عدالت، و مقولات زن و قومیتها پرداخته شده است و شاید بتوان عملیاتیترین ابعاد مفهوم عدالت در رسانه جمهوری اسلامی را در آن مشاهده کرد.
وی افزود: نکته مهم این است که در این کتاب هر جا سخن از مقوله زن میشود، چند محور خیلی برجسته رخ مینمایاند. یکی از مهمترین نقاطی که در آن به این مقوله پرداخته شده، اولویتها و سیاستهای پخش برنامههایی با محور خانواده است. اولویت این برنامهها، تأکید بر نقش مادری، نقش همسری، نقش رفیع زن در رشد جامعه، طرد نگاه ابزاری، آگاه سازی جامعه از نگاه استکباری نسبت به زنان، بی هویتی زنان غرب، بیان نقش ارجمند همسران و مادران ایثارگران، القای الگوی مناسب زندگی، پوشش، آرایش، خوراک، مسکن، تبیین دیدگاههای رهبری در مورد زنان، نقش زنان در اداره خانوادههای محروم و معرفی و تجلیل از زنان و مادران نمونه بوده است. در این محورها، عدم توجه به کیفیت حضور از ویژگیهایی است که میتوان مورد بررسی قرار داد. همچنین جایگاه زن به عنوان سوژهای در خانواده، جای او را به عنوان سوژهای در جامعه گرفته است و در واقع زنان عموماً فقط از این رو مطرح هستند که نگاه ابزاری غرب به زن حذف شود.
نکته دیگر از نظر رضایی، این است که در این کتاب، خانواده به گونهای تعریف میشود که گویی اساساً این مفهوم فقط با زن قابل بیان است و به طور ضمنی تأکید بر آن است که زن نمونه زنی است که در خانواده دیده میشود و در چنین شرایطی، عدم فعالیت گفتمان تلویزیون برای حضور زن در عرصههای عمومی برای ما معنادار است.
این جامعهشناس در بخش دیگری از سخنرانی خود، به بازنمایی قومیتها مبتنی بر سه مفهوم اساسی تحقیر، تخفیف و عدم تحریک حساسیتها که در این کتاب مورد تأکید قرار گرفته، پرداخت و با اشاره به نتایج تحقیق خود که در آن، حدود ۳۵۰ قسمت از سریالهای نیمه دوم سال ۸۳ را با استفاده از دادههای کمی، تحلیل کیفی و تحلیل روایت و همچنین مصاحبههایی که با مدیران ارشد، مورد بررسی قرار داده است؛ گفت: در مورد بازنمایی قومیتها در سریالها دو مشکل اساسی وجود دارد که با دو برداشت اساسی از مفهوم بازنمایی قابل توضیح است؛ یکی بازنمایی به منزله رویه نمایش مبتنی بر دو شاخص میزان نمایش و نحوه آن است که در این معنا، در سریالهایی که مورد بررسی قرار گرفتند، مقوله قومیت به میزان اندکی قابل مشاهده است؛ یعنی به همان میزان که در مرکز این گفتمان، پرداختن به مقوله قومیت و طرح آن، مفاهیم کانونی محسوب نمیشود، در سریالها هم وضع به همان شکل است. به عبارتی میتوان گفت قریب به اتفاق سریالهای مورد بررسی، لهجه غیر قومی دارند و اساساً همه چیز در این سریالها در تهران اتفاق میافتد. در واقع، ایران گرچه چند قومی است ولی سریالها به هیچ وجه شاخصی از آن را نشان نمیدهد. از سوی دیگر، در نگاهی سطحی، گویی سریال ها عدالت را رعایت میکنند اما مشکل دیگر در بازنمایی قومیتها مسأله نمایندگی است و این بدان معناست که هرچه گروهی قدرت بیشتری برای بازنمایی داشته باشد، نیاز کمتری برای تلاش مداوم در جهت نمایش چهرهای گویا و فراگیر از خود دارد و این تازه زمانی است که نقش قومیت انکار نشود. این در حالی است که در بسیاری از سریالها اساساً سوژه قومیت امکان معرفی خود را در سریال پیدا نمیکند.
رضایی افزود: موضوع این است که در حاشیه بودن که با شکل بازنمایی به منزله نمایندگی مطرح میشود، حالات اظهاری و بیانی بازیگران قومیتی را محدود میکند. اگر فقط به یک صدا از گروه اقلیت امکان سخن گفتن داده شود، آن صدا از سوی اکثریتی که آن را میشنوند، نماینده آن گروه تلقی میشود و این معنای آن چیزی است که در بازنمایی به منزله نمایندگی مطرح است. مثلاً اگر نقش یک فرد از قومیتی نمایش داده شود که خسیس باشد، برداشت میشود که همه بلوچها یا همه کردها خسیساند.
وی همچنین گفت که در واقع قومیتها از دو منظر یکی نقش کم و دیگر نقش حاشیهای مورد بیعدالتی قرار گرفته و در نتیجه فرصت کم برای نمایش، مسبب به وجود آمدن پدیده تظاهر و بازتولید پیشداوریهای موجود در جامعه میشود. در این زمینه، به دو دلیل میتوان گفت که وجود محدود بیان قومی در نقشها مشکل سیاسی تلقی میشود؛ اول آنکه ذهنیت فردی انکار میشود و از آنجا که فرد نماینده کل گروه محسوب میشود، موقعیتهای سوژگی مختلف محدود میشود و دوم اینکه مرز میان مرکز و حاشیه دائما خود را از طریق پیش داوریها تقویت میکند. به عنوان مثال، تنها در یکی از سریالها که به نقش قومیت به طور جدی میپردازد، این نقش چهرهای طنز آمیز منفی دارد و نقش قومیت در فرمی غیرطبیعی خود را نشان میدهد.
به گفته رضایی، در مورد زنان نیز بر اساس کتاب افق رسانه، هیچ زنی تحقیر نمیشود و پوشش و آرایش مطلوب نظام هم غالباً رعایت میشود. در نتیجه بر اساس نگاه حداقلی میتوان گفت که تلویزیون عادلانه برخورد میکند اما در تحلیل کیفی این موضوع تا حد زیادی نقض میشود. به عنوان مثال، در یکی از این سریالها که تنها سریالی است که زن نقش اول را دارد، میتوان مشاهده کرد که تلاش میشود شخصیتی از نقش اول زن به عنوان فردی مقتدر، مدعی و توانمند در پیگیری مطالبات خود است، نسبتاً ناآرام بوده، گاهی اوقات پرخاشگری میکند، اجتماعی است و در تصمیم گیریها مستقل عمل میکند؛ اما از نظر مالی به پدر وابسته است. با هوش و تاحدی منطقی است، اما مشاهدات دقیقتر، نوعی تناقضات را تداعی میکند. نخست اینکه این زن مجرد است که بر اساس دستورالعمل کتاب اصلاً تبلیغ آن توصیه نمیشود. دوم اینکه، بیش از آنکه در محیط خانواده باشد، در بیرون از آن است و کثرت فضاهای حضور او تعجب برانگیز است اما علی رغم همه اینها، شخصیت اول این زن شخصیت چندان مطلوبی نیست و بیشتر تصمیم گیریهای او بر اساس خاستگاه احساسی است و این به حدی برجسته میشود که پیش فرض تبعیت زنان از احساسات دائماً بازتولید میشود و حتی گاه در صحنههای مختلف، او در مقابل مردانی عقلانی قرار میگیرد که او را نفی میکنند. در واقع اگرچه زن فعال نشان داده میشود اما نمایش مضحکی از فعالیت او در فضای عمومی قابل مشاهده است و ناهمگنی یا عدم یک دستی در میان نقشهای زنان به حدی است که نقش این زن و فعالیت او را به نوعی غیرقابل باور میکند.
وی همچنین گفت: در سریالهای دیگر نیز باز شاهد نمونههایی از این مسأله هستیم. زنان به طور کلی در سریالها موضوع دو بحث عمدهی تملک فرزند و ازدواج هستند و عموماً در خطوط اصلی داستانها حضور ندارند. آنها به شدت بی اطلاع و زودباورند و به راحتی مردان آنها را فریب میدهند.
دکتر رضایی از بحث خود نتیجهگیری کرد که بازنمایی صورت گرفته از زنان و قومیتها در رسانه جمهوری اسلامی، حتی بر اساس دستورالعملهای خود آن نیز مناسب و عادلانه نیست. او در بررسی دلایل عدم اجرای عدالت به نحو بایسته در تلویزیون ایران، تناقض اول را در ناهماهنگی و ناسازگاری میان دو سطح سیاستگذاری و تولید دانست و گفت: به تعبیر من، این دو سطح پیوندی ارگانیک بایکدیگر ندارند و این مشکل اکثر رسانههای ارشادی است و اصولاً رسانههای ارشادی مثل تلویزیون که از یک دستورالعمل دیکته شده از سوی دولت یا نهادهای وابسته عمل میکنند، با این محدودیت مواجهند که معمولاً میان ضرورت جذابیتهای صوری برنامهها و مأموریت ارزشها و اصول خود دچار مشکل و تناقض هستند. به عبارتی رسانههای ارشادی بین دو نوع کنش عقلانی ارزش مدار و هدف مدار وبری معلقاند که شاید بتوان این تعلیق را با دانش رسانهای بالا و صرف هزینههای کافی حل کرد که البته این امر فعلاً برای رسانهای مثل ایران مثل ایران میسر نیست.
وی در ادامه گفت: مشکل دیگر این است که مکانیسمهای تولید نیز در اینجا غیرعلمی است. از سوی دیگر، نبود شاخص دقیق برای سنجش عدالت محوری در برنامههای تلویزیون نیز مسأله ساز شده است. علاوه بر اینها، محدودیت دیگر رسانه ملی در پرداختن به مفهوم عدالت، حاکمیت یک نگاه تقلیل گرایانه است. به نظر میرسد تلویزیون ایران از طریق برنامههای خود، کمتر به پرداخت انگیزشهای عدالت خواهانه توجه نشان داده است که در این زمینه، شاید یکی از مسائل مهم بر سر راه رسانه ارشادی بودن از یک سو و ناظر به بازار بودن از سوی دیگر است. در واقع تلویزیون ایران، اگرچه دولتی است، قاعدتاً باید در ردیف رسانههای مردمی و نه تجاری قرار گیرد. همین مسأله تاحدی این رسانه را دچار مشکل کرده است.
دکتر رضایی در پایان بحث خود، تأکید کرد: مشکل دیگر تلویزیون ما در پرداختن به برخی مفاهیم، از جمله عدالت، این است که بیش از حد غایتگرا بوده و عموماً ناظر بر چیزی است که من آن را ساخت انسان اسلامی تعریف میکنم و بنابر آن باید گفت که در این سیاست فرهنگی، رسانه ابزاری برای ساخت چنین انسانی خواهد بود. این در حالی است که در شرایطی که ما باید از طریق رسانه، فرصتهایی را تعریف کنیم که مردم از طریق آنها خود غایاتشان را تعیین کنند، تلویزیون ما میخواهد سخن آخر را بگوید و در این شرایط بدیهی است که عدم توانایی در جذب مخاطبان بسیار بالا خواهد بود.
منبع : انجمن جامعه شناسی ایران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست