چهارشنبه, ۱۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 29 January, 2025
مجله ویستا
گذر از تنگهای پر سنگ و صخره
مجموعه داستان <لکههای گل> نوشته علی صالحی دارای ۱۱ داستان کوتاه است که میتوان آنها را بر اساس عناصر شکلدهنده ساختاری و محتوایی به دو بخش تقسیم کرد.
الف: داستانهای <بار>، <لکههای گل> و <درختی که بود> به موضوع فقر و تلاش بیوقفه برای امرار معاشی که به سختی نیازهای یک خانواده روستایی را برآورده میسازد اشاره دارد. کنشها و واکنشهای سرپرست خانواده در رویارویی با فقر بهعنوان یک پدیده اجتماعی، دغدغههای ذهنی راوی این روایتهاست. داستانهای <بار> و <لکههای گل> از زاویه دید اولشخص و داستان <درختی که بود> با نگاه سوم شخص روایت شدهاند. راوی در دو داستان اول نوجوانی روستایی است که خاطرات تلخ خود را مرور میکند و در داستان <درختی که بود> این پسر نوجوان از نگاهی دیگر به تصویر کشیده میشود. فقر شاید بستری باشد تا خاطرات تلخ کودکی هیچگاه فراموش نشود اما آن چیزی که راوی را وادار میکند تا هیچگاه این صحنهها را فراموش نکند فراتر از فقر است. بیراهه رفتن، تحقیر و به حق خود قانعنبودن از سوی پدر در کشاکش روزگار موضوعی است که هیچگاه گریبان راوی را رها نمیکند و هر یک از اینها در یکی از داستانها خود را نشان میدهند.
در داستان <بار> پس از اینکه تمام تلاش و مرارتهای پدر برای به دست آوردن روزی نمایش داده میشود، به سرقت او از باغی که متعلق به تمام اهالی روستا است اشاره میشود و همین مساله دلیلی میشود تا تمام تلاشهای او برای به دست آوردن یک لقمه نان، در نزد پسر نوجوان به زیرسوال رود و سالها ذهن او را به خود مشغول دارد.
<افسار خر را از زیر چانهاش گرفتم و ترکه زدم به پوزهاش. گردن چرخاند و بدتر عرو تیز کرد. پدر سر خورد پایین و آمد هول هولکی خورجین را بستیم و راه افتادیم. حالا میدانم که چرا بارهای پدر همیشه کج بودهاند، باری که آنطور ببندیش معلوم است که کج میشود.>۱۱)
در داستان <لکههای گل> وضع از این بغرنجتر، تلختر و به یادماندنیتر است: کتکخوردن پدر در مقابل پسر نوجوان و تحقیر او که همواره در ذهن فرزند قهرمانی بدون رقیب تصور شده بود، خاطرهای سیاه را در ذهن راوی به یادگار گذاشته است که شاید هیچگاه پاک نشود.
<پدر ته دسته بیل را گذاشت روی سینه مرد هلش داد. مرد پرید دو دستی انداخت دور کمر پدر، بلندش کرد و کوبیدش وسط آب. نشست روی سینهاش و به زیر گلویش چنگ زد. چشمان پدر گرد شد. صورتش کبود شد. چنگ و پیچار شده بودند. کفشهای پدر از پایش در آمده بود. میخواست بلند شود که آن مرد زد زیر پایش و دوباره زمینش زد، بعد پا گذاشت وسط دسته بیل، دو تکهاش کرد و انداخت دور....>۲۲)
در داستان <درختی که بود> یکبار دیگر میتوان چهرهای زشت از یک پدر را دید. مردی که به خاطر مقدار کمی پول درختی را میفروشد که هیچ مالکیتی بر آن ندارد. میراثی که او هیچ سهمی در آن ندارد و یادگار روزگار خوش جوانی مادر است، اینک مورد معاملهای نامشروع قرار میگیرد.
<همو که سیگار تو جورابش داشت، صبح بستهای پول برای پدرم آورده بود. پدر برده بودشان تو اتاق ته حیاط تا مادر بزرگ نبیند. مادر شربت داده بود بردم برایشان. مردک کاغذی گذاشت جلو بابام گفت: اینجا رو انگشت بزن. همین که بابام دست دراز کرد، داد زدم: نه...نه... نکن بابا.... سینی را گذاشتم زمین و گفتم: کنار مال بابام نیست آقا. مال مادر بزرگه...>۳۳)
این سه خاطره دلیلی میشود تا تنفر از گذشته و فرار از آن گذشته تلخ در وجود راوی ریشه دوانده و هنوز پس از ۳۰ سال نتوانسته راه گریزی برای آن بیابد. این خاطرات بخش بزرگی از ذهن آن پسرک را که اینک مردی میانسال است، اشغال کرده و جایگاه بزرگی از ذهن او را به تصرف خود درآورده و همواره نه تنها به یادآوری آن روزها مشغول است بلکه به قضاوت و داوری واداشته میشود. اعتقاد به تقدیر و محکوم کردن پدر نتیجه سالها تکرار این خاطرات است.
<من البته سالهاست که تلاش میکنم تا همه اینها را فراموش کنم و هیچ به آنها فکر نکنم. اما نمیتوانم. همین طور بار روی ذهنم سنگینی میکند و میخواهم بدانم آیا واقعا نمیشد تمام آن ماجراها به گونهای دیگر میبود تا پدرم بتواند کمی کمر راست کند؟>۴۴)
علی صالحی با این سه داستان کوتاه سنت داستاننویسی زادگاهش- که همواره بار نوستالژی گذشته بر آن سنگینی میکرده - را شکسته است. به جرأت میتوان گفت وی اولین داستاننویس جنوبی است که تنفر از گذشته و فرار از آن در داستانهایش به چشم میخورد و این در حالی است که نوستالژی دوران از دست رفته همواره ویژگی غالب آثار داستانی نویسندگان همشهریاش از ابتدا تاکنون بوده است. این ویژگی را میتوان در آثار صادق چوبک و رسول پرویزی به عنوان پیشگامان داستاننویسی جنوبی به خوبی حس کرد.
دریغ از روزهای خوب گذشته، صفا و صمیمیت جنوبی مردم منطقه و دلاوریها و دریادلیهای مردم دشتی، دشتستان و تنگستان از ویژگی آثار این دو داستاننویس پیشگام بوشهری بوده، میراثی که تا امروز همواره در آثار نسلهای پس از آنها به یادگار مانده است. نسل پس از این دو نیز با همین پسزمینه فکری آثاری را خلق کردند که میتوان به داستانهای منیرو روانیپور و استفاده از افسانهها و باورهای جنوب و یا حتی در تلخترین داستانهای مجموعه <سیاسنبو>ی محمدرضا صفدری نشانی از این ویژگی را دید. به هر حال چنین سنتی با داستانهای علی صالحی در این مجموعه شکسته شد و باید دید آیا این آغاز راهی است که توسط وی گشوده شده و یا فقط یک اتفاق بوده است.
ب: داستانهای دیگر این مجموعه را میتوان در گروه دیگری جای داد. هر یک از این داستانها با موضوع و شخصیتها و با فرمهایی متفاوت خلق شدهاند. وجه مشترک تمام داستانهای این گروه در مکانی است که وقایع در آنها روی داده و این مکان همان روستاهایی است که در بین نخلستانهای بوشهر قرار گرفته است.
<از آبادی ما تا اهرم نصف روز راه بود و باید از تنگه پرسنگ و صخره باهوش میگذشتیم.>۵۵)
تاکید وی بر نشانیهایی که از مکان داستانها ارائه میدهد تا همه آنها را در یک مکان خاص خلاصه کند، نشان از تعلق خاطر او به این منطقه است اما بومیگرایی علی صالحی در این مجموعه داستان فقط با استفاده از گویش محلی منطقه بوشهر همراه است و شاید بتوان گفت تنها نشانه بومیگرایی در داستانهای این مجموعه محدود به لحن شخصیتهای داستان و حتی راوی داستانها میشود و هیچ نشانهای از فرهنگ، افسانهها، باورها، روابط اجتماعی و... در این بومیگرایی مشاهده نمیگردد. استفاده نیم بند از گویش محلی و ترکیب آن با زبان معیار در بسیاری از موارد اشکالاتی را به همراه آورده که ایجاد سکتههای زبانی در حین خواندن متن از سوی خواننده یکی ازآنها است که این خود بلاتکلیفی خواننده را باعث میشود. <بعدها برای زنها تعریف کرد که خیال کرده در گرگ و میش پسین، چشمهایش رنگ رنگ میکند.>۶۶) <خورشید همچنان که میان کرتهای جالیز، دو کرپا نشسته علفهای هرز را میچید، هر چند مدت یک بار اطرافش را، زیر چشمی، دید میزد.>۷۷)
صالحی برای هر یک از داستانها فرمهای مختلفی را برگزیده است که از آن میان میتوان به داستانهای زیر اشاره کرد:
داستان <باد قاصد ماست>، روایت سالهای جنگ است. در این داستان جسد یکی از شهدا که سالها در محل شهادت باقی مانده با مادر خود گفتوگو میکند. نحوه شهادت و بازتاب خبر آن، آرزوها و حسرتهایی که آن شهید با خود دارد، به صورت یک مونولوگ روایت میشود. در این داستان برای لحن راوی از گویش محلی مردم جنوب در زبان فارسی استفاده شده اما استفادهای که نیمبند بوده و ترکیبی از همان گویش و زبان معیار است. این ترکیب ملغمهای از لحن را به وجود آورده که تمام بار دراماتیک داستان را که میتوانست بسیار تأثیرگذار باشد از بین برده است. این مساله باعث میشود تا از نویسنده سوال شود واقعا چه نیازی به ساختن چنین لحنی بوده؟ داستانی که میتوانست به سادگی روایت شود و بیشترین تأثیر را به خواننده منتقل کند مسیری دیگر را میپیماید و خواننده را در بین اعرابگذاریهای ذهنی به روی حروف درگیر میکند تا موضوع اصلی به فراموشی سپرده شود.
<آخوند عباسای غمونهای میخوند که مشک ساقی کربلا خالی شده بود و بچهها دورش میچرخیدن و شیون میکردن که آب آب. آبم همون روز صبح تموم شده بود و قمقمه خالی روی فانسقهام تکونتکون میخورد و دنگ دنگ میکرد. اول صبحی خالیش کرده بودم از بس که هوا گرم بود و آفتو هم مث کوره آتش بدتر تشمون میزد. وایسادم پا گذاشتم پس و پیش و یک نفس تا قطره آخرریش رو زدم که یکی دست گذاشت رو کمرم هلم داد....>۸۸)
داستان <گم شدن زنی به نام گل افروز> از دیدگاههای مختلفی روایت شده است. روایت گمشدن این زن ابتدا به صورت گزارش رسمی پاسگاه و سپس از زبان مادر شوهر و حاضرین در مراسم عروسی بیان میشود و در انتها جزییات لحظه به لحظه فیلم این عروسی به تصویر کشیده میشود. انتخاب نام گل افروز برای شخصیت زنی که در این داستان نقش محوری دارد - و شباهتهای ظاهری و رفتاری آن و حتی وقایعی که در داستان بیان میشود به شخصیت گل افروز ریگستانی شخصیت داستان <دلگریخته> در مجموعه داستان <تیله آبی> محمدرضا صفدری -، این داستان را به روایتی دیگر از <دلگریخته> مبدل کرده است. در هر دو داستان زنی به نام گل افروز با لباسی قرمز در یک جشن عروسی به شکلی مرموز ظاهر و ناپدید میشود. محمدرضا صفدری پس از داستان <دلگریخته> شخصیت گل افروز را در رمان <من ببر نیستم پیچیده به بالای خود تاکم> با هیبتی اسطورهای وارد میکند و قصه رمان را حول محور شخصیت دست نیافتنی این زن قرار میدهد. بر این اساس گل افروز تبدیل به شخصیتی اسطورهای شده که میتواند پذیرای روایتهای مختلفی در ادبیات داستانی باشد که داستان <گم شدن زنی به نام گل افروز> یکی از آن روایتها به شمار میآید.
<از میان حلقه زنها، زنی بیرون میجهد، لباس روستایی بلند و قرمزی به تن. انگار حلقهای آتش در هوا میچرخد. روبهروی عروس و داماد دستها را در هوا میلرزاند. روسریاش میافتد و موهای بلند شبقگونهاش پریشان میشود. دست زیر موها میبرد و به هوا میفرستد. پا به زمین میکوبد...>۹۹)
<زن گفت: میخواهی سنگ بزنی! خودت و سنگ آتش میگیرید. مگر نمیدانی من گل افروز ریگستانیام.>
به هر حال علی صالحی با این مجموعه داستان نشان داد میتواند با تکیه بر تخیل خود داستانهایی ماندگار را در ادبیات داستانی ایران به یادگار بگذارد. اما تکیه بر بومیگرایی سطحی سدی است که صالحی را در پشت دیوارهای بلندش مسدود کرده و او را از داستان نویسی ناب ورنداخته است و این نکته شاید مهمترین ایراد داستانهای صالحی در این مجموعه داستان باشد؛ داستانهایی که میتوانست با انرژی بیشتری موشکافیهایی را که نیمهکاره در بین داستانها رها شدهاند واکاوی کند اما رساندن پیامی روشن به مخاطب باعث میشود نویسنده در بین دو ایده درگیر بماند.
فرشید جان احمدیان
پینوشتها:
۱- مجموعه داستان <لکههای گل>، داستان <بار>،انتشارات ققنوس، چاپ اول ۱۳۸۵ ،ص۱۴
۲- همان، داستان <لکههای گل>، ص۸۴
۳- همان، داستان <درختی که بود>، ص ۸۸
۴- همان، داستان <بار>، ص ۱۱
۵- همان ،ص ۹
۶- همان، داستان <او>، ص ۳۹
۷- همان، داستان <بوی نرگس>، ص ۶۹
۸- همان، داستان <باد قاصد ماست>، ص ۲۲
۹- همان، داستان <گم شدن زنی به نام گلافروز>
پینوشتها:
۱- مجموعه داستان <لکههای گل>، داستان <بار>،انتشارات ققنوس، چاپ اول ۱۳۸۵ ،ص۱۴
۲- همان، داستان <لکههای گل>، ص۸۴
۳- همان، داستان <درختی که بود>، ص ۸۸
۴- همان، داستان <بار>، ص ۱۱
۵- همان ،ص ۹
۶- همان، داستان <او>، ص ۳۹
۷- همان، داستان <بوی نرگس>، ص ۶۹
۸- همان، داستان <باد قاصد ماست>، ص ۲۲
۹- همان، داستان <گم شدن زنی به نام گلافروز>
منبع : روزنامه اعتماد ملی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست