پنجشنبه, ۲۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 13 March, 2025
مجله ویستا
VOA، نفیر دموکراسی محتضر

● سیاست حاکم بر VOA :
در سایت این رسانه آمده است: «صدای آمریکا، که از ۱۹۴۲به روی آنتن رفت، موسسه سخنپراکنی چند رسانهای ست که با بودجه دولت آمریکا و از طریق «هیاتمدیره سخنپراکنی»(BBG) تأمین مالی میشود.هر هفته بیش از هزار ساعت برنامه خبری، علمی و فرهنگی پخش میکند و در حدود ۱۱۵ میلیون شنونده در سراسر جهان دارد و بودجه ۲۰۰۶ آن۱۶۶ملیون دلار بوده است». و در بند ۳ منشور آن ذکر شده است که :« VOA سیاستهای ایالاتمتحده را به نحو روشن و قاطع ارائه میکند؛ و نیز بر اساس این سیاستها گفتگوها و دیدگاهها را ارائه میکند». پس همه چیز روشن است؛ سیاستهای حاکم بر این رسانه همان سیاستهای حکومت آمریکاست، و ما کافیست که در مورد سیاستهای دولت آمریکا نسبت به کشورمان و نیز حکومت جمهوری اسلامی به جمعبندی برسیم تا تکلیفامان در موردِ VOA هم روشن شود. روش سیاسی و فرهنگی دولت آمریکا برای دفاع از «منافع» خود به عنوان یک استراتژی نو استعماری در مناطق «توسعهنیافته» دارای دو جنبه اصلی است:
۱) همکاری با حکومتهای محلی و کنترل آنها به جای حضور مستقیم: با توجه به این که دول سرمایهداری در قرون گذشته تا حد امکان تقسیمبندیهای سیاسی مناطق را برطبق منافع ژئواستراتژیک و ژئوپلتیک خود تغییر داده اند و سیر تحولات سیاسی کشورها در مناطق توسعهنیافته را تا حد زیادی در حوزهی کنترل خویش نگاه داشتهاند، لذا امکان همکاری با قدرتهای محلی به عنوان بخش مهمی از روش سیاسی این دول به وجود آمده است.در این چارچوب غلظت سیاسی حکومتها، که میتواند از چپگرا تا کاملا ًسنتی را در بربگیرد، بر بخش کنترل این روش تأثیر میگذارد. و کنترل میتواند از بمبگذاری در آبهای کارائیب، سازماندهی کنتراها و آتش زدن مزارع تحت حاکمیت ساندیستی ، تا محدودیتهای خفیف « بین المللی» از نظر سیاسی و اقتصادی برای فلان حکومت نا آرام را شامل شود. گسستی که گاهی با تهاجم مستقیم و اشغال یک کشور در این همکاری و کنترل از راه دور و تبدیل آن به کنترل مستقیم پیش میآید، در عین حال ابزاریست برای از بین بردن اضطراری ِتناقضهای عینیای که در مسیر اجرای سیستماتیک این استراتژی ایجاد میشود. یعنی، در واقع مفهوم کنترل در نهایت خود میتواند منجر به اقدام برای تخلیه یا تبدیل ( به بازخورد مثبت positive feedback) انرژی منفیای شود که به تدریج انباشته شده و گردش سیستم را کند و تداوم آن را با مخاطره مواجه ساخته است . این تعرضهای مستقیم در واقع تناقضی با ماهیت از راه دور بودن این شیوهی کنترل ندارد، و فقط جزئی از مکانیزم ایمنیای محسوب میشود که تداوم آن را تسهیل میکند. وجود صدها پادگان در مناطق جداگانهی جهان و نیروهای واکنش سریع با ماهیت به اصطلاح بازدارندهگی اجزاء اصلی این مکانیزم خروج و تبدیل هستند.
۲) جنبهی دوم این استراتژی، که در واقع توجیه کننده و مبنای جنبه اول نیز است، مربوط به کیفیت رفتار سیاسی جمعیت این مناطق و کنترل آن است. در واقع حکومتهای محلی ،با هر کیفیتی، در صورت داشتن توانائی ادارهی جمعیت و مشروعیت اجتماعی در وهله اول از نقطه نظر منافع سیستم عمومی مثبت ارزیابی میشوند؛ حتی اگر این حکومتها از آغاز در فاز کنترل و در دراز مدت کاندیدای سرنگونی باشند. حتی مطیعترین متحدین محلی برای بقا خود باید دارای این استعداد باشند. مشروعیت اجتماعی – سیاسی نسبی، به هر کیفیت ،حداقل شرط لازم برای حضور در سیستم است. وجود حکومتهائی در سیستم که از لحاظ تبعیت پذیری از مرکز دارای نمرهی قبولی نیستند، نمایانگر ظرفیت سیستم در تحمل در صد معینی ناخالصی به ازاء کمکی است که در نهایت همین حکومتها به ادارهی سیستم میکنند. گرچه همین ناخالصیها بخشی از آن انرژی منفی ای را مهیا سازند که گرانروی [viscosity] سیستم را در دورهای معین به درجهی نامطلوبی میرساند.
در واقع سیستم سرمایهداری جهانی با مرکزیت ایالات متحده به این جنبه از استراتزی خود اهمیت فراوان میدهد و هزینههای گزافی را برای آن صرف میکند .عقبنشینی کشورهای سرمایهداری از سیاستهای مستعمراتی قدیم ضرورتی بود که بر اثر بیداری ملتهای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین به وجود آمده بود؛ اگرچه توسعه فنی سرمایهداری و دو بار تقسیم جهان در خلال دو جنگ جهانی میان مستعمرهبگیران که استحکام اطمینانبخش سیستم جهانی و استعداد کنترل غیر مستقیم این مناطق را ، با اتکا به وابستهگیهای فنی و اقتصادی، به همراه داشت، امکان عقبنشینی سازمانیافته در مقابل این ضرورت را فراهم کرده بود.از آن پس کنترل این «بیداری» با خواب مصنوعی به یکی از بزرگترین عواملی بدل شد که مبانی سیاستهای جهانی سرمایهداری را تشکیل میدهند. کنترل جمعیت، با کنترل فکرِ آن جمعیت رابطهای اینهمانی دارد؛ و کنترل بخش متفکر و احزاب و سازمانهای روشنفکری آن جامعه نیز همین وضعیت اینهمانی را با کنترل فکری جمعیت دارد. بنابراین وجود سیستمی کامل از ابزارها و لوازم کنترل افکار در کنار آن زنجیرهی پادگانهای «بازدارنده»، لازم است تا کار کنترل به فرجام رسد.
در پایان دههی ۷۰ قرن گذشته سقوط حکومتهای دیکتاتوریای که قادر به حفظ خود نبودند به عنوان یک عقبنشینی استراتژیک متناسب با موقعیت سیاسی جهان پذیرفته شده بود.تحولات مهم سیاسی در ایران، افغانستان، فیلیپین و نیکاراگوا نمونههایی از این عقبنشینیها هستند. در این رهگذر حکومتهایی چون جمهوری اسلامی ونیکاراگوای ساندنیستی، به رغم تفاوتهای ماهوی با یکدیگر پدیدههائی بودند که تا اندازهی زیادی مستقل بوده و ازحوزهی کنترل سیستم خارج بودند؛ ولی در عین حال هنوز امکان کنترل این حکومتها از طریق محدودیتهای اقتصادی و بازرگانی و در صورت لزوم نظامی وجود داشت .درعین حال حکومتهائی نیز که در شکاف میان قدرتهای امپریالیستی مسلط آن زمان، یعنی شوروی و آمریکا، وخارج از پیمانها و بلوکبندیهای بزرگ توانسته بودند هر یک به فراخور اهمیت و ویژهگیهای منطقهای خود میزانی از استقلال نسبی را حفظ کنند تا اندازهای در کنار این تیپ کشورهای اخیر قرار داشتند؛ عراق، سوریه و ونزوئلا از این جمله اند.
حکومت ایالات متحده به عنوان مرکز قدرت سیاسی و نظامی سرمایه بطور اصولی با جنبهی استقلال خواهانهی رفتار هر حکومت دیگری در دنیا مخالف است؛ به ویژه دولتهایی که در ردیف متحدین درجه اول آن نیستند.علت این مخالفت و ماهیت آن استقلال خواهی هر چه که میخواهد باشد، یک نکته روشن است که حکومت آمریکا دارای قدرت و ابزارهای زیادی برای سازماندهی نیروهای متنوع و فراوان برای سرکوبی این گرایشهاست؛ از ابزار نظامی گرفته تا ابزار ایدئولوژیک؛ از سازماندهی نیروهای بلوک خودی گرفته تاطیف وسیعی از متحدان متزلزل و ناگزیر، و حتی بخشی از افکارعمومی جامعهی هدف.شعارهای ایدئولوژیکی اصلی این حکومت طی دوران اخیر که بهانهی سرزمین شیطان یا« بلوک شوروی» حذف شده است،ادعای پاسداری از صلح، حقوق بشر و دموکراسی در سیارهی زمین است.هر جا که برای منافع این حکومت به نمایندگی گروههای انحصاری سرمایه آمریکایی،بوی خطری احساس شود، قوای ایدیولوژیکی و نظامی آن به نام صلح جهانی ،حقوق بشر و دموکراسی وبه نام جامعهی جهانی، با یا بی مصوبهی «سازمان ملل»، برای دفع خطر بسیج میشوند.
داستان همذاتپنداری حقوق ِبشر، با حقوق مونوپولهای عظیم؛ دموکراسی، با آزادیِ چپاول؛ و صلح جهانی، با امنیت ِچپاول به قدری تکرار شده است که برای بخشهایی از افکار عمومی غربی و کشورهای «پیرامونی» حمل بر صحت شده است؛ حالا از سر نا آگاهی بر ماهیت امپریالیسم، از سر سادهلوحی و یا از سر اشتراک غیر مستقیم منافع. نیروهای آمریکائی پس از سالها اعمال فشار اقتصادی و سیاسیای که منجر به اطاعت حزب بعث در عراق نشد، سرانجام سرزمین عراق را پس از بمبارانهایی که به روایتی ساختار اقتصادی عراق را یک فرماسیون به عقب برد،اشغال کردند.همه شاهد بودیم که آن تحریمهای اقتصادی، تنها فشاری را که بر دوش مردم عراق بود، مضاعف کرد و دیگر هیچ. و اینک پس از اشغال نیز جهنمی که برای مردم عراق ساخته شده تا حالا ۴ سال تداوم یافته است .و بر اساس چشماندازهای محتمل در بهترین حالت رژیمی بی یال و دم اشکم به عنوان محصول مرکبی از نیروهای سنتی و عقیم دوران قبل سرهمبندی خواهد شد که این خود در طولانی مدت به علت بی کفایتی ِآلترناتیوهای موجود منطقا ًبا چیزی شبیه حزب بعث دوباره جایگزین خواهد شد. شاهدیم که از هم اکنون مذاکره با سران نظامی پیشین بعثی علنی شده است.
پس در سمت مردم عراق فقط جنگ و محرومیت و فشار بیکرانی بدست آمده است که فقط این خیال را به ذهن متبادر میکند: که نکند این مردم عراق به خاطر استقلال خواهیاشان بوده اند که قرار بوده است تنبیه شوند نه حزب بعث؛ و راستی چرا که نه! در سمت حکومت آمریکا و شرکتهای انحصاری آمریکائی و کشورهای متحدی چون انگلیس، اما همه چیز به گونهی دیگریست: کنترل منطقه به صورت کامل بدست آمده است، و منافع ژئو پلتیک و اقتصادی که تحت حکومت نسبتا ًمستقل صدام زیر سؤال رفته بود( مثلا ًاشغال کویت نفتخیز) دوباره تثبیت شده است، و در نهایت آرایش جدیدی به دست خواهد آمد که تا مدتهای مدید منافع سرمایهی بزرگ را تأمین میکند.
این منافع با منافع «مردم» آمریکا یکسان انگاشته میشود و تا آنجا که افکار عمومی آمریکا با این تلقی به آرامش میرسد و سهم خویش را از این چپاول طلب میکند دموکراسی بنجل آمریکائی به توان دو میرسد. وقتی لشکریان بزرگترین دموکراسی جهان به سرزمینی در شرق هجوم میآورند، در پس کلهاشان به این شراکت پنهانی که در دموکراسی بنجل ارتجاعی ِکشورهای سرمایهداری حاکم است فکر میکنند. وگرنه با ماریجوانا و حشیش که نمیتوان سفیر سعادت و خوشبختی برای مردمی در آن سوی کرهی خاکی بود. سِیر تحقق دموکراسی در مفهوم نوین آن برای مناطق توسعهنیافته با این شیوهی تهاجم مستعمره داران سابق کاملاً متفاوت و دقیقاً متضاد است. دموکراسی در این سرزمینها به شکل جدائیناپذیری با عدالت اقتصادی آمیخته است.
و علت این درهمآمیختهگی تا اندازهی زیادی به همین سلطهی بی چون و چرای کشورهای سرمایهداری قدیمی و دموکراسی بنجلی مربوط است که با یک تقسیم کار اجباری در سطح جهان از پویش مستقل و همهجانبهی این مناطق جلو گرفته است، و توسعهنیافتهگی را چون وجه خصلتنمای دائمی به آنان تحمیل کرده است.همین سیستم جهانی سرمایهداری بوده است که در دورانهای مختلف با حمایت از متحدین دیکتاتوری که عمدتاً نمایندگان فرماسیونهای سنتی و در حال انحلال هر جامعه بوده اند در برابر جنبشهای آزادیخواهیای که اجباراً در ضدیت با دموکراسی سنتی ِمرتجع شدهی غرب و چون طلایههای دموکراسی مردمی نوین برای آزادی خویش قیام کرده بودند ایستاده و آنها را سرکوب کرده است .از نیمه دوم قرن بیستم میلادی به این سو این حکومت آمریکا بوده است که رهبری سرکوب این دموکراسی نوین را به عهده داشته است .
بنابراین اساس بی عدالتی اقتصادی که در بخشهای توسعهنیافته جهان مبتلابه مردم است محصول سیستم «دموکراتیکِ» اقتصادیای است که مرکز آن آمریکا و اروپای غربیست؛ وهم چنین بی حقوقی سیاسیای که مبتلابه آنان است محصول سیستم حمایتیای بوده است که همین سرمایهدارهای «دموکرات» از« دموکرات»هائی چون آل سعود که حتی اجازه نمیدهند زنان گواهینامه رانندگی داشته باشند، ُمشَرف؛ مارکوس فیلیپینی، محمد رضا پهلوی، نوری المالکی عراقی، چامورای نیکاراگوئهای و صد البته « دموکرات» پینوشه شیلیائی و ملا عمرِ افغانستانی و امثالهم کردهاند و میکنند. از این رو دموکراسی در این سرزمینها با عوض کردن فلان شخص با بهمان کس بدست نخواهد آمد؛ در این تعویضهای زورکی تنها چیزی که بدست خواهد آمد یک شخص یا حکومت مطیع یا مطیعتر برای سیستمی است که استفاده از زور همان طور که قبلا ًاشاره کردم کارکردی سیستماتیک برای دفع یا تبدیل انرژی منفیای دارد که در گوشهای از سیستم انباشه میشود.
بنابراین دموکراسی مورد نیاز مردم در جهان توسعهنیافتهی امروز، دموکراسی ِسادهی سیاسی ( یا همین زور ِدموکراتیک) نیست، بلکه دموکراسی کاملیست که همزمان عدالت اقتصادی، یعنی استقلال ماهوی از سیستم سرمایهداری، را در بر دارد.
دولت آمریکا در قبال تحولات ۵۶-۵۷ ایران دارای واکنش دوگانهای بود که در نهایت منجر به پذیرش ِبا تأخیر و مشروط نتایج آن شد.گزارشهای ویلیام سالیوان سفیر کبیر وقت ایالات متحده در ایران به خوبی ماهیت مردد و سراسیمهی سیاست مداران آمریکا را نشان میدهد[۱].
این حالت مشروط تا هنوز بر روش آمریکا در قبال حکومت ایران سایه انداخته و در نتیجه جنبه کنترل بر جنبهی همکاری غلبه دارد. جمهوری اسلامی در یک تحلیل کلی محصول واکنش اجتماعی – سیاسی جامعهی ایران با اتکا به استعدادهای تاریخی – فرهنگی خود، به حکومت پهلویها بود که از نقطه نظر شکل حکومتداری ریشه در تاریخ کشور نداشتد و به عنوان شکلی من در آوردی چون زائدهای بر دورهای کوتاه از تاریخ جامعه ایران آویزان شده بود. در واقع حکومت پهلویها از جمله اولین سیاه مشقهای حکومتهای امپریالیستی غربی برای ادغام کامل تمدنهای باستانی شرق در سیستم سرمایهداری بود. تناقضهای این شکل سطحی ادغام و سنگینی جِرم تاریخی –اجتماعی و فرهنگی این تمدنها بر نقاط پیوند با سیستم در قرن گذشته منجر به تغییرات مهمی شد که به شکلهای مختلف بروز کرد.چین در سدهی گذشته کاملاً از سیستم جدا شد و در بازگشت سهم مستقل خود را از جهان میطلبد. تحولات ایران در ربع انتهائی سدهی پیش تا اندازهی زیادی از همین مسیر قابل توضیح است. و شاید باید به انتظار تحولاتی مشابه مثلاً در کشورهائی چون مصر، ترکیه یا هند نیز باشیم.
● یک روش ارزیابی
سخن به درازا رفت، VOA فارسی زبان یکی از ابزارهای ایدئولوژیکی دولت آمریکاست برای به خط کردن جامعهی ناراضی ایرانی علیه حکومت آن .اگر به برنامههای « تفسیر خبر»، « میزگردی با شما» و « خبرها ونظرها»، که سایر برنامهها تنها برای ایجاد جاذبهی لازم برای جاانداختن اینها تهیه میشوند، نگاهی بیاندازید خواهید دید که بخش فارسی VOA تنها در مورد ِمسائل ایران است؛ بنابرین رسالت آن کنترل مسائل ایران است نه تلویزیونی برای ایرانیان. VOA به عنوان صدای دولت آمریکا خواهان جهت دادن به پتانسیل موجود نارضایتی در جامعه ی ایران وسازماندهی و تخلیه این پتانسیل در مسیر منکوب کردن جنبه استقلالطلبانهی سیاست حکومت ایران دربرابر خود و متحدینش میباشد.
یعنی؛ سوء استفاده از نارضایتی مردم به نفع خود و تخلیهی پتانسیل خود آنها در مسیری که نه تنها هیچ نفعی به حالاشان ندارد، که در نهایت علیه آنها نیز هست. این جوهر سیاست حاکم بر تلویزیون « صدای آمریکا»ست.اولین و مهمترین عاملی که امکان این بهرهبرداری را فراهم میکند، کوشش برای ایجاد فضای فرهنگیایست که ناراضی ایرانی نیز دچار توهم همذاتپنداریای شود که سرباز لژیونر آمریکائی بدان مبتلاست: منافع دولت آمریکا و منافع مردم جهان یکیست و جرج بوش و لژیونر آمریکائی رنبوی دموکراسی و ناجی ملتهایند .
این کوشش ابتدابهساکن با همسانی زبانی و استفاده از آمریکائیهای فارسی زبانی انجام میگیرد که در خدمت ابزار فریب دولت آمریکا قرار گرفتهاند تا با استفاده از زبان و فرهنگ ایرانی بهتر بتوانند درایجاد توهم مزبور موثر باشند. دوم تشدید میزان نارضایتی به صورت غیر واقعی[کوک مخالف] و جلوگیری از توسعه آزادانه و درونی این نارضایتی که میتواند منجر به شکلگیری نهادهای اجتماعیای شود که در نهایت توسعه اجتماعی کشور از طریق آنها انجام گیرد و سرِ امپریالیسم خوش قلب ِآمریکا بی کلاه بماند.در این زمینه به جز مجریان و کارمندان مستقیم تلویزیون که از سطح فکری متوسطی برخوردارند، از کارمندان متخصصتری نیز بهره میگیرند که کاملاً مطیع و هماهنگ با سیاست ایجاد توهم و بهرهبرداری از نارضایتی مردم هستند؛ افرادی مثل علیرضا نوریزاده و ناصر محمدی. کارکتر اصلی نوریزاده این است که خود را در ذهن مخاطب کسی معرفی کند که از کانالهای خاص ِمرموزی از قضایای پشت پرده با خبر است و فکر و ذکرش پیدا کردن ارتباط فامیلی ِحسن با حسین است.
اینها به اصطلاح تحلیلگر سیاسی این رسانهاند که مدام سعی میکنند رویدادهای روز را بر اساس سیاستهای دولت امریکا برای ایرانیان تفسیر کنند و تقریباً یک شب در میان حاضرند.هم چنین افرادی چون محسن سازگارا و علی افشاری ، اولی به عنوان مهمان دانشگاه هاروارد و دومی به عنوان پژوهشگر«بنیاد ملی دموکراسی» واشنگتن [ به این کلمهی ملی توجه کنید.انسان بی اختیار به یاد آن ۷۵ ملیون دلار کذائی و این ۱۰۸ ملیون دلاری میافتد که دولت آمریکا برای کمک به دموکراسی در ایران پارسال بودجه کرد و امسال پیشنهاد کرده است]. این قماش «کارشناسان» در واقع خالهمردکهائی هستند که مأموریت اشان تفسیر و توجیه یک بعدی مسائل و وقایع کشور ما و عملکرد حکومت ایران در راستای سیاستهای کوتاه مدت دولت آمریکاست؛ از این رو در همهی موارد به هر دستآویزی متوسل میشوند که مردم کشور ما را به هر نحوی که شده نسبت به حکومت بدبین کنند.
[مثلاًهمین نوریزادهی تحلیلگر با آب و تاب گرانی موقتی گوجه فرنگی را در روزهای پایانی سال گذشته که روز به روز بر نرخ آن میافزود و گمانم تا پنج-شش هزارتومان آن را فروخت، علامت مهمی برای سرنگونی قریب الوقوع جمهوری اسلامی میدانست. یا آقائی به نام سیامک شجاعی که رئیس دانشکده بازرگانی جورجیانکورت است دریکی از روزهای قبل از آغاز سال نو میگفت:
ـ این روزها تورم در ایران این قدر زیاد است که مردم ایران یک چمدان ( لعنت به چیز کم ) پول میبرند و چند کیلو میوه میخرند. او اگر واقعاً غصه ایرانیها را میخورد لازم نبود دروغ بگوید؛ کافیست میدانست که بخشی از کارگران ایرانی با حقوق ماهیانهی صد و پنجاه هزار تومان اصلا ًمیوه نمیتوانند بخورند؛ کارگران بیکار که دیگر هیچ.].
دعوت کردن گاهبهگاه برخی از روشنفکران و سیاسیون ناراضی و خوشنام ایرانی به عنوان مهمان برنامه که از وزنهی شخصیتی و قابل قبول آنها برای جذب مردم بیشتری بهرهبرداری کنند. این در حالیست که چنین شخصیتهائی در هر حال حرفهائی میزنند که ممکن است به مذاق مجریان رسانه خوش نیاید؛ گرچه به طروق مختلف سعی میکنند با میزان متوسط شعوری که دارند سخنان این مدعوین گاه به گاهی را مخدوش کنند و پس از رفتن آنها با استفاده از همان متخصصین وابسته رَد آن سخنان را پاک کنند.اما درصد شخصیتهائی که به این کیفیت دعوت میشوند در کل آن قدر کم هست که خودبهخود خطر چندانی برای آنها در بر نخواهد داشت[در حدود یک درصد].
● آیا VOA میتواند تریبونی برای مخالفان مردمی باشد؟
اگر به دلیل استفاده از نیرو و امکانات معین با یک نهاد،حزب، رسانه، نشریه و غیره که ماهیتاً با شما متضاد است همکاری میکنید، باید بدانید که آن نهاد، حزب، رسانه و....نیز به همین دلیل حاضر به همکاری با شما شده است . پس باید از آغاز ورود به این همکاری سیاست خود و طرف مقابل را به درستی ارزیابی کرد.بنابراین آنچه مهم است محاسبهی صحیح سود و زیان این داد و ستد است.
اولین) و مهمترین اتفاقی که نباید بیفتد، همانا اصول فروشی و اقدام علیه هدف اصلی خود در خلال همکاری است.
دوم) محاسبهی توازن قواست؛ یعنی تأثیر عملی این همکاری چقدر به زیان هدف شما و چقدر به سود آنهاست- در واقع شما اصول فروشی نکردهاید و تماماً در جهت هدف خود عمل کردهاید ولی به دلیل کمیت نازل در توازن قوا، تمام کوشش شما چون قطعهای مجزا فقط به درد تکمیل پازل طرف مقابل همکاری خورده است.
بنابراین در این جور همکاریها به اصطلاح فیسبیلالله حلوا بهر نمیشود؛ حسن نیتها هم نقش بازی نمیکنند؛ سیاست علم نابرابریست؛ نابرابری ملی، طبقاتی و گروهی . بنابراین خصلت اینگونه همکاریها و اتحادعملها موقتی و مبنای آنها محاسبهی نیروست. متحد فعلی تو به طور بالقوه دشمن آتی توست. در این دوستی آن دشمنی نهفتهست .ماهیت پارادوکسال این تاکتیک، یعنی مراقبت مستمر از متحد، ضرورتی روشمند است. همه میدانند که در سالهای حکومت جیمی کارتر بیشتر لیبرالهای ایران عاشق سینه چاک سیاستهای حقوق بشری او شده بودند و آرزو میکردند که با یَد باکفایت او جناب آقای شاه دست از حکومت کردن بردارد و فقط سلطنت کند [ چه روزهائی بود!].
اما چه شد، شاه رفت، حکومت و سلطنتاش رفت، و جیمی کارتر برای باقی ماندن خود در حکومت برای دور دوم نگاهش به دست حکومتی بود، که عمدتا ًبا اتکا به مردم سر کار آمده بود، تا گروگانهای سفارتخانه را به او تحویل دهند تا بتواند رای مردم آمریکا را برای انتخاب مجدد بخرد.و جمهوری اسلامی از او دریغ کرد؛ و او نیز رفت. تازه خود این آقایان لیبرال به دست همین حکومت بود که به نان و نوائی رسیدند.و سرویسهای آن موقع تبلیغاتی مثل BBC برای این که از قافله عقب نمانند، به شدت از انقلاب و رهبران مذهبی آن طرفداری میکردند. بنابراین اصل اتکا به خود،جوهر موفقیت است.
روز ۲۷فروردین سال جاری خانم مهرانگیز کار به عنوان مهمان در صدای آمریکا بود و بینندهای از ایران خطاب به وی به درستی انتقاد کرد:« خود مجری صدای آمریکا گفته است که رسانهی دولتی هستیم و سیاستهای دولت آمریکا را اجرا میکنیم .و چون دولت آمریکا به استناد کودتای سال هزار و سیصد و سی و دو ، و هدف قرار دادن هواپیمای ایرباس ایرانی نمیتواند مدافع حقوق بشر باشد ، صدای آن هم تنها مدافع دروغین حقوق بشر میتواند باشد و شما هم نباید در آن حضور پیدا کنید» . ایشان که مدافع جدی مبارزه مسالمت آمیز است در پاسخ ضمن تائید گفتههای بیننده مزبور در مورد آمریکا بدون ذکر نام استدلال کرد که من بیست و دو سال در کشور بودم و تریبونهای کوچکی داشتم .
و چون آنها را از من گرفتند ناچاراً به خارج آمدهام و از بعضی رسانهها برای گفتن عقایدم استفاده میکنم؛ ضمن این که ممکن است انتقاداتی هم به این رسانهها داشته باشم.ایشان حداکثر استدلال ممکن برای توجیه صدای آمریکا به عنوان تریبون ناراضیان ایرانی را ارائه داد. اما یک چیز مهم را ایشان فراموش کرد و باید فراموش میکرد چون خط قرمز«صدای آمریکا»ست؛ او نگفت که انتقاداتاش را در مورد دولت آمریکا باید نزد خود نگهدارد چون دموکراسی VOA به او اجازه نمیدهد که از این به اصطلاح تریبون علیه ولی نعمتاش خطابه خوانده شود؛ شما فقط اجازه دارید علیه دولت ایران باشید و لاغیر.همانطور که شما میتوانستید در صدا وسیمای ایران هر جور انتقادی که به آمریکا دارید ابراز کنید.
VOA صدای دولت امپریالیستی آمریکاست و رسانهای، بی کم و کاست ،در خدمت منافع آن.ویژهگی این دولت در لحظهی فعلی این است که در لباس میش ظاهر میشود و خود را به اصطلاح قاطی «گله » میکند. این آشنا سازی اصولا ًیک استراتژی فریبنده برای کنترل سیر تحولات سیاسی در کشور ماست به سود استراتژی عمومی آمریکا. از سوی دیگر زوزهی گرگ تا اندازهای به گوش بخشی از جامعه ما، که مشتاق آگاهی از سیر تحولات داخلی هستند و احساس میکنند که از این نقطه نطر به قدر کافی از سوی رسانههای داخلی تأمین نمیشوند، بع بع بز مادر آمده است. این معادله منطق خود را دارد و گریزی از آن نیست، و هیچ موضع گیری غیر واقعبینانهای نمیتوان علیه آن کرد.
اما لازم است و باید ریشههای این معادله را فاش کرد.شخصیتهای ایرانیای که صلاح میدانند در برنامههای چنین رسانهای به عنوان مهمان شرکت کنند، از لحاظ توازن قوا نسبت به آدمهای این رسانه در حدود یک درصد هستند، و خط قرمز این رسانه موضعگیری علیه سیاستهای دولت آمریکاست که برخاسته از منشور این رسانه است و لذا همهی مدعوین ناچارند حقایق را در این زمینه پنهان کنند.گفتن نیمی از حقیقت به معنی پنهان کردن نیمهی دیگر حقیقت و تأئید غیرمستقیم ناحق است.در شرائطی که دولت آمریکا از نقطه نظر اهمیت نقشی که در جهان و به ویژه در منطقهی ما دارد خیلی بیش از نیمی از ماجرا میباشد.اگر صلاح میدانید که از این رسانه برای انتشار اهداف خود استفاده کنید باید از ایجاد هر توهمی که این رسانه را مدافع دموکراسی نشان دهد دوری کنید و به شکل کاملاً واضحی استقلال خویش را نشان دهید. چنین استقلالی فقط از طریق بررسی همه جانبهی مسالهای که مطرح میشود، و نشان دادن علل تاریخی و اجتماعی بروز آن، میزان نقش منفی یا احیاناً مثبتی که حکومت ایران در ایجاد، تشدید و بقا آن به عهده داشته است، و نیز اعلام روش و راه حلی که از طریق آن مردم ایران خواهند توانست بر این رویدادها به نفع توسعهی اجتماعی کشور اثر بگذارند بدست میآید.
چون ًدر تحلیل هیچ مسالهی مهم داخلی و خارجی ِکشور ما شما نمی توانید نقش اقتصادی، سیاسی و نظامی دولتی چون آمریکا را پوشیده نگاه دارید و از آنجا که چنین کیفیتی از طرح و بررسی مسائل عمیقا ًبا کیفیت نازل، یکبعدی و «کوک مخالفی»[۲] که رسانهی مزبور ساز میکند فرق دارد، اصولاً شرکت شما یا منتفی خواهد شد و یا نقض غرض خواهد بود. حتی با چنین کیفیتی نیز هنوز تضمینی وجود ندارد که خود شما توانسته باشید در نزد مخاطبین حتی در حدی اعتبار کسب کنید که برای VOA به وجود آوردهاید.در واقع این فرق عمدهای ست که میتواند میان این شخصیتهای مردمی و آن خالهمردک و خالهزنکهائی باشد که دردِ جامعهی ایران ندارند و فقط گاهی فارسی سخن میگویند و زیر نظر کارمندان مجری VOA (که کارمندان زیاد سادهای هم نباید باشند) ایفای نقش میکنند.
اگر فرض کنیم در چارچوب تضادی که میان حکومت آمریکا با حکومت ایران وجود دارد، شما در جانب آمریکا میتوانید بایستید و به حکومت ایران انتقاد کنید؛این برابر با همان اتفاقیست که روزانه در رسانهی دولتی ایران علیه آمریکا میافتد. در هر دو طرف سیاستهای دولتمدارانه حاکم است و خطقرمزهای کاملاً مشابه .
تحولاتی که دولت آمریکا در ایران بدنبال ایجاد آنهاست، همان تحولاتی نیست که مردم ایران به آن نیاز دارند، و در نهایت این دو گونه تحول درمقابل هم نیز خواهند بود. امروز وانمود شده است که حکومت ایران در حال ساختن ساز وبرگ جنگ هستهای ست؛ و وانمود شده است که این کوششی علیه صلح جهانیست و غیر و غیره. اولا ًاز کجا معلوم که بنیاد این تاکتیک بر تفکر انحصاری در استفاده از تکنولوژی هستهای گذاشته نشده باشد. ثانیا ًدر عراق اشغال شده، با وجود آن همه تبلیغات، بمب هستهای پیدا نشد، و در نهایت منجر به بازی « کی بود کی بود من نبودم » میان رؤسای جمهمور دول فخیمهی آمریکا و انگلیس و سازمانهای عریض و طویل اطلاعاتی آنها و قضایای پس از آن شد. البته در عوض، خدا را شکر، یک حقوق بشر اساسی و دموکراسی کامل به وجود آمد.
روزی حدود صد بشر حقوقاشان به طور کامل کف دستاشان گذاشته میشود و راهی دیار باقی میشوند تا بقیه حقوقاشان را در آنجا پیگیری کنند. و رئیس دولت دموکراسی، نوری المالکی، سراسیمه در مقابل کنگرهی ایالات متحده میایستد که خواهان تعیین زمان خروج قوای اشغالگر از سر زمین مادریاش میشود. و در عین حال وقتی کنگره سراغ بیش از نیمی از بودچه پانصد میلیارد دلاریای را که تا حالا قرار بوده است صرف بازسازی دموکراتیک عراق بعثزده شده باشد میگیرد، پیمانکاران خارجی رشوههائی را که مجبورند به ادارات عراقی بدهند مقصر میشمارند. فساد اداری [به عنوان یکی از شاخصههای کشورهای غیردموکراتیک]سرانجام چهارسال دموکراسی ناب و تحت نظارت مطلق فرشتگان آزادی با سلاحهای لیزری در عراق است. ثانیاً کدام صلح جهانی در خطر میافتد؟! مگر وقتی دو بار در ابعاد جهانی جنگهای سهمگین شد و دهها میلیون انسان فقط در اروپای متمدن قتل عام شدند، سلاح هستهای وجود داشت؟
آیا جمهوری اسلامی یا کرهی شمالی در پایان جنگ دوم جهانی ناکازاکی و هیروشیما را بمباران هستهای کردند؟ کدام حکومت در اغلب جنگهای محلی ولی خونین پس از جنگ جهانی دوم در گیر بوده است؟ کُره ، ویتنام، کامبوج و لائوس،مداخله نظامی در دومنیکن ۱۹۶۵، گرانادا ۱۹۷۹، پاناما به بهانهی واهی مبارزه با مواد مخدر و البته نه تسلط به کانال، دستگیری نوریگا رئیس جمهور و بردن وی به آمریکا، نیکاراگوئه (کونتراها)، افغانستان، عراق و...بیشتر کودتاهای نظامی چی؟ ایران ۱۹۵۳، شیلی ۱۹۷۳ ،قبرس ۱۹۷۴و....کدام حکومت سایه جنگ سرد و مسابقهی تسلیحاتی را سالیان دراز بر سر مردم جهان برافراشته نگاه داشت و پس از حذف بهانه «اردوگاه سوسیالیسم»، این جا و آن جا حکومتهای کوچکی را چون هیولائی مخوف که منافح جهانی دموکراسی را تهدید میکنند وسیلهی تداوم نظامیگری کرده است؟ حقیقت این است که جنگ یکی از جنبههای ماهوی نظام سرمایهداریست که از منشأ مالکیت خصوصی بر نیروهای تولیدی سرچشمه میگیرد؛ و نیروی خود را از رقابت پیوسته برای گسترش مناطق نفوذ میان بلوکهای قدرتمند سرمایه و هم چنین گرایش به حفظ منافع موجود از طریق تغییر مداوم سازمانبندیهای سیاسی ِمنطقهای میگیرد.صلح جهانی از ناحیه این گرایش است که در خطر میافتد؛ با سلاح هستهای یا بی سلاح هستهای. در واقع از نقطه نظر مرام نظام سرمایهداری، صلح دوره کوتاه تنفس میان جنگهاست.
در واقع اگر بخواهیم در جهت منافع دولت آمریکا حرف بزنیم، آنها دوست ندارند تکنولوژیای را که خودشان را کاشف و سازندهی آن میدانند ( البته با استفاده از« دزدیدن مغزها»)همین طور آسان و مجانی در اختیار دیگران قرار دهند، چه رسد به این که این دیگران کمی تا قسمتی هم مستقل باشند. وگرنه پاکستان که مدافع صلح جهانی نیست که سلاح هستهای داشته باشد. آنها به عنوان تهیهکنندگان جنبش طالبان قطعا ًچنین تهمتی را به خود نخواهند پذیرفت. این شاید مهار هند پر جمعیت است که ضرورت هستهای شدن پاکستان را فراهم میکند، همین طور که شاید مهار چین مدعی رهبری که ضرورت هستهای بودن هند را توجیه میکند.
کره شمالی شاید به خاطر کابوس «جنگ کره » و بازداشتن هموطنان جنوبی خود که پادگان آمریکائی پشت پادگان آمریکائی میسازند و با بدهی بسیار بزرگ مالی ضمیمهی نظام سرمایهداریاند به سلاح هستهای پناه بردهست. آخر رویای آمریکائی « محاصرهی سوسیالیسم» گاهی تا حد محاصرهی هر کشور کمی مستقلی نزول میکند.چرا که ترمهائی چون «جمهوری دموکراتیک»، «سوسیالیسم» و...به صرف ناماشان، کابوس دموکراسی بنجل آمریکائی است. سندروم سوسیالیسم، بیماری خاص آمریکائیست.
مردم ایران هم اگر خواهان دموکراسیاند، خودشان از راههای اجتماعی و با امکانات بیکرانی، که به دلیل وابستگی ناگزیر حکومت به آنها، دارند خواست خود را جلو میبرند. کارگران برای اثبات طبقاتی بودن هویت خود سازمان صنفی و سندیکای سراسری میخواهند، برای آن مبارزه میکنند ودر بستر این مبارزه اهمیت تاریخی - جهانی خود را باز هم اثبات میکنند. کارگر ایرانی، چه زن و چه مرد، دموکراسی را به این شیوهی اصیل و عمیق میخواهند. آنان میدانند که نقش پیشرو آنان در جامعه تنها ناشی از اهمیت جنبهی اجتماعی حضور آنان است .کارگر منفرد هیچ نیست. و سازمان صنفی مقدمه ، بستر و شرط عینی ماندگاری سیاسی اوست. زنان ایران خواهان لغو نابرایریهای جنسی هستند، برای آن مبارزه میکنند و به اتکای حضور وسیع اجتماعی و اهمیت انکار ناپذیر این حضور در زمینههای کار و دانش، خواسته خود را به کرسی مینشانند ، و نیازی به خاله زنکهائی که دور از گود نشستهاند و پای ثابت VOA هستند و برای زن ایرانی اشک تمساح میریزند ندارند. [حساب زنان برجستهای چون مهرانگیز کار جداست].
جوانان ایران دموکراسی را درحق داشتن کار،و آزادی فردی بیشتر میخواهند، برای آن تلاش میکنند، مینویسند، در عرصهی هنر بروز میدهند و به تدریج انجمنهای خاص خویش را میسازند. این دموکراسی اجتماعیست که جوان ایرانی میخواهد؛ نه آن گونه که کارشناس VOA با دفاع مزورانه از بعضی لجام گسیختهگیهای ضداجتماعی برخی از جوانان درمراسم چهارشنبه سوری ( که از یک جشن سادهی سنتی به صورت یک روز هراس آور در آمده است وتا اندازهی زیادی ناشی از سیاستهای ناشیانه جمهوری اسلامی در گذشته بوده است )، گرای انحرافی میدهند.معلمان ایرانی از شرائط زندگی خود راضی نیستند؛ دموکراسی را با فشار آوردن به نمایندگانی که به نام ملتی که آنها بخش مهمی از آن هستند به مجلس رفتهاند اجرا میکنند.این دموکراسی مستقیم اجتماعیست.
پس اگر کسی محق باشد و بخواهد که با سیاستهای جمهوری اسلامی و از جمله پروژهی هستهای او مخالفت بکند، آن مردم ایراناند و به نظر من دولت آمریکا و متحدین آن فقط به خاطر مخدوش کردن این حق و «محق» جلوه دادن خود است که «داد و فریاد بر آورده اند که مسلمانی نیست»، اگرنه هنوز تمبر دروغهای شاخدار آنها در عراق خشک نشده است. در عراق دموکراسی نیست و نخواهد بود؛ آلترناتیو بعدی، حکومتی در قوارههای حزب بعث خواهد بود. حکومتها یک اتفاق ساده سیاسی نیستند که با ضرب و جعل یک دولت خارجی بیایند و بروند. شکلگیری حکومتها یک فراشد تاریخی – اجتماعی ست و ظهور و سقوط آنها حکمتی خارج از ارادهی عوامل بیرونی دارد. عوامل بیرونی تنها میتوانند گاهی در نقش تسریعکننده یا کندکننده ظاهر شوند. تجربه حکومت پهلویها در ایران درس خوبیست که نشان میدهد پدیدههائی که به ضرب ِدگنگ به جامعهای اماله شوند، دریک زمستان سرد با آخرین برف زمستانی ور میپرند. و جامعه خود سّری کهن را در گوش خلق نجوا میکند.
ع.چلیاوی
منبع : کورسو
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست