پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
مجله ویستا
مشروعیتحکومت اسلامی از منظر شهید مطهری
![مشروعیتحکومت اسلامی از منظر شهید مطهری](/mag/i/2/mwzlb.jpg)
● یك: فرضیههای مطرح در مشروعیتحكومتها
تعریف حكومت و دولت در نگاه نخستین، امر روشن و سهل به نظر میرسد، اما با توجه به تكثر مكاتب سیاسی و تئوریهای مشروعیت و انواع حكومت و ماهیت و غایات آن، پیچیدگی تعریف آن روشن میشود. عالمان سیاست گاهی و دولت (state) را دو واژگان مترادف تعریف كردهاند. اما برخی دیگر، حكومت را شعبهای از دولت تفسیر كردهاند.حكومتبه دستگاه خاصی اطلاق میشود كه مسؤولیت اعمال قدرت و حاكمیتسیاسی و اجرایی را بر عهده دارد. اما دولت فراتر از آن و شامل مجموعه قوای سهگانه و دیگر اموری است كه ارتباط فرد و جامعه را با مجموعه حكومت كننده، تنظیم میكند. كلایمرودی، آندرس و كریستول در این باره مینویسند: «دولت از نقطه نظر علم سیاست و حقوق عمومی، عبارت از اجتماعی از مردم (با جمعیت تقریبا زیاد) است كه به طور مداوم در سرزمین معلومی سكونت اختیار كرده و مستقل (و یا تقریبا مستقل) بوده و دارای یك حكومت متشكل باشند كه اكثریت جمعیت مذكور عادتا از دستورات آن اطاعت نمایند. دولت، اجتماعی استبرای اجرای هدفهای عموم، در صورتی كه حكومت دستگاهی است (یا همانطور كه گارنر میگوید) سازمان، اداره و یا تشكیلاتی است كه به وسیله آن، هدفهای مذكور اجرا شود.» ۱ دولت در تعریف فوق با چهار مؤلفه [۱.جمعیت ۲.سرزمین ۳.حكومت ۴.حاكمیتیا استقلال] تفسیر و مشخص شده است. اما در این تعریف به دو مشخصه دیگر دولت - یعنی قانون و عدالت - توجهی نشده است. به نظر میرسد در دید تعریفكنندگان فوق، مشخصه قانون و عدالت از امتیازات دولت مشروع و عقلانی است. اما رواقیون قدیم و مسیحیان اولیه و سن اگوستین تاكید داشتند كه عدالت لازمه دولت است. ۲ علامه شهید با اعتباری دانستن حكومت و تركیب آن از امور و اجزای مقوم، مانند قانون، دفاع از هجوم خارجی، امنیت، فصل خصومت و اجزای غیر مقوم مانند حفظ مواریث فرهنگی و ارائه خدمات عمومی نظیر مخابرات و بهداشت، حكومت و دولت را در عرض هم قرار داده و تعریف تام از آن دو ارائه میدهد. پس دولت و حكومت، در حقیقت، یعنی مظهر قدرت جامعه در برابر هجوم خارجی و مظهر عدالت و امنیت داخلی و مظهر قانون برای داخل و مظهر تصمیمهای اجتماعی در روابط خارجی. ۳ استاد در این تعریف، موافق فلاسفه سیاسی است كه عدالت و قانون را در تعریف دولت گنجانیدهاند، مهمترین بحث در فلسفه سیاسی، منشا و مصدر مشروعیتحكومت و حاكمیت است كه جولانگاه آرا و اندیشههاست كه به تبیین آن میپردازیم. انسانها همه در اصل آفرینش برابر و بطور یكسان از حقوق فطری و طبیعی، مانند آزادی فردی و اجتماعی، آزادی عقیده و بیان، مساوات و حق تملك برخوردارند و كسی بر دیگری حق تقدم و فضیلت ندارد و نمیتواند با اعمال اكمیتحقوق طبیعی او را تقیید یا سلب كند. از سوی دیگر، وجود حكومت و قانون در جامعه امری ضروری و اجتنابناپذیر است و با فقدان آن، جامعه با اغتشاش و آنارشیسم و سلطه اقویا بر ضعیفها مواجه خواهد شد. چنانكه حضرت علی (ع) فرموده است: «لا بد للناس من امیر فاجر او برّ» ۴ سؤال بر این نكته متمركز است كه حق حاكمیت در جامعه از آن كی و كدام طبقه است؟ آیا حق حكومتبه عهده شخص یا طبقه خاص واگذار شده استیا این كه به عهده خود جامعه است؟ به دیگر سخن، در واقعیتحكومتهای موجود و همچنین در این كه اكثریت مردم (حكومتشوندگان) مجبورند از حاكمان اطاعت كنند تردیدی نیست، اما عقل و عقلاء بر این نكته تاكید میكنند كه دلیل و ملاك حاكمیت گروه اقلیتبر اكثریت چیست؟ چرا مردم اخلاقا و عقلا باید در طوق اطاعتحاكمان باشند؟ آیا حاكمان برای ایجاد قدرت خود توجیه و دلیل عقلانی و اخلاقی دارند؟ فلاسفه سیاسی از این بحثبه مساله «مشروعیت» (Legitimacy) ، كه به معنای قانونیت و حقانیت است) تعبیر میكنند، اگر حكومتی برای توجیه قدرت خود توانستیك نظریه و دلیل قانعكننده و توجیه عقلانی و خردپسند ارائه كند، حكومتی دارای مشروعیت و اقتدار و وجودش مشروع و حق خواهد بود. در مقابل مشروعیت، غصب (Usarpation) قرار دارد كه در صورت فقدان پارامترهای مشروعیت، حكومت غاصبانه خوانده خواهد شد. كه به جای دارابودن حق حكومت و اقتدار، تنها از قدرت و اعمال حاكمیت قهری برخوردار خواهد بود. پس مبحث تنقیح و تبیین ملاكهای مشروعیت در فلسفه سیاسی، از اهمیت والایی برخوردار است و فلاسفه دوران باستان به این مساله توجه و عنایت ویژهای داشتند كه در ذیل به برخی از ملاكها اشاره میشود.
● ملاكهای مشروعیت
۱. زور و غلبه (Power)
برخی ملاك مشروعیت را برخورداری از قدرت و زور بیشتر میدانند و بر این باورند كه حكومتحق و مشروع، حكومتی است كه از قوه قهریه بیشتری برخوردار باشد «الحق لمن غلب». سوفسطائیان و گرسیوس، مورخ و سیاستمدار رومی، و امام احمد بن حنبل ۶ از این نظر جانبداری میكنند. استاد شهید، حاكم مشروع را حاكمی وصف میكند كه مشروعیتش برخاسته از مردم و یا از خداوند باشد. «حكمران بالضرورهٔ یعنی كسی كه متابعت مشروع دارد نه كسی كه به زور خود را تحمیل كرده است و آن كسی كه متابعت مشروع دارد به دو گونه ممكن است: یكی به نحو ولایت و دیگر به نحو وكالت». ۷
۲. حق طبیعی و فطری
بعضی فلاسفه سامان طبیعت را بر تفویض و پخش مسؤولیتها و حرفهها در میان انسانها میدانند و معتقدند كه طبیعت، شان و منزلتحكمرانی را تنها بر عهده عده خاصی نهاده است و این مسؤولیت از توان دیگران برنمیآید و به اصطلاح، حاكمان، حاكمانزاده شدهاند. ارسطو در این باره میگوید: برخی از زندگان، از همان نخستین لحظه زادن، برای فرمانروایی یا فرمانبرداری مقدر میشود. این ویژگی در زندگی رواندار نتیجه از سرای طبیعت است. ۸ استاد در تبیین آن مینویسد: « این كه حق طبیعی یك تخمه و یك نژاد است. برخی نژادها آسمانی هستند، همان عقیدهای كه در ایران قدیم وجود داشته در مورد آسمانینژاد بودن شاهان، و تخمهشاهی و نژاده بودن، پس حق طبیعی و موروثی میشود. (نظیر زنبور عسل») ۹
۳. سنتی
سنتها و مقررات كه سالها و سدهها رایج است و مورد اعتراض قرار نگرفته، خود به خود مورد تقدیس قرار گرفته و از مشروعیتبرخوردار است. ماكس وبر در توضیح آن مینویسد: «مبتنی استبر اعتقاد متداول به تقدس سنتهایی كه از قدیم اعتبار داشتهاند و مشروعیت كسانی كه این سنتها، آنان را مامور و مجاز به اعمال سیادت میكند.» ۱۰ حاكمیتهای، سلطنت و وراثت، پیر سالار، پدر سالار، خون و نژاد مثلا حكومت قریشی، آرستوكراسی، اشراف و نخبهگرایی را میتوان زیرمجموعه ملاك فوق بر شمرد.۴. قرارداد و رضایت عمومی
بیشتر فلاسفه سیاسی اخیر معتقدند كه حكومت وقتی مشروع میشود كه حكومتشوندگان آن را بپذیرند، روسو مینویسد: «تنها چیزی كه میتواند قدرت مشروع و حكومتحقه را تشكیل دهد، قراردادهایی است كه به رضایت طرفین بسته باشد.» ۱۱ علامه شهید در تقریر آن میگوید: «در حق عموم مردم است از باب این كه همه مردم علی السویه آفریده شدهاند، حكومتیك امر دنیایی است و مذهب نباید در این دخالت كند و یا اساسا منكر مذهب شدند، و بالاخره به مردم تعلق دارد نه به خدا، اعم از این كه قائل به خدا باشیم یا نشویم.» ۱۲
۵. الوهی و كاریزمائی (Charisma)
بیشتر ادیان موجود حق حاكمیت را از آن خداوند و یا چهرههای استثنایی دینی خود میدانند و در نگرشهای غیر دینی، انسانهای نابغه و استثنایی، مانند ناپلئون، خود به خود از حق حاكمیتبرخوردارند. ماكس وبر در توضیح آن مینویسد: «مبتنی استبر فرمانبرداری غیر عادی و استثنائی از یك فرد، به خاطر تقدس، قهرمانی و یا سر مشق بودن وی، و از نظامی كه وی ایجاد كرده یا به شكل وحی بر او نازل شده است و ایثار در برابر او و نظامش.» ۱۳ نظریه فوق، در حوزه ادیان، موسوم به «مشروعیت الهی» و یا «مشروعیت از بالا» است كه مدعی استخاستگاه شروعیتحكومت و حاكمان میبایست مستند به خداوند باشد. پادشاهان و امپراتوران اغلب مشروعیتحكومتخود را با استناد به نظریه فوق توجیه میكردند و خود را «شاه- خدایان» (God- kings) ، «پسران خدا» (Sons of God) ، «پادشاهان سایه خدا» (Shadow of God kings) ، میخواندند. در آیین مسیحیت، امپراتور و قیصر نیز مشروعیتخود را از بالا توجیه میكرد، لكن در كسب آن از آسمان با پاپ و كلیسا اختلافی داشت، كلیسا مدعی بود مشروعیت الهی حكومت قیصر توسط نهاد كلیسا به قیصر منتقل میشود، اما امپراتور مدعی دریافت مشروعیت الهی به گونه مستقیم و با حذف كلیسا بود. استاد در تقریر نظریه مشروعیت الهی در فقه اسلامی مینویسد: «حق الهی، به معنی این كه حاكمیت اعم از وضع قانون و وضع مصوبات فرعی و حكم به مفهوم فقهی، یعنی بر مبنای مصالح موقت (زمان) نظیر معبودیت است، نظیر فصل قضا است، نظیر افتاء است. جز خداوند كسی شایسته نیست - و ریشه این مطلب همان فلسفه نبوت است كه ایدئولوژی و وضع قانون بشری جز وسیله خدا میسر نیست، قهرا در مقام اجرا نیز ولایت الهی شرط است - و افرادی كه نه به دلیل خاصیت طبیعی و موروثی بلكه به دلیل خاصیت تقرب و عدالت و علم، این حق را پیدا میكنند و قهرا ماهیتحكومت، ولایتبر جامعه است نه نیابت از جامعه و وكالت از جامعه. فقه هم این مساله را به عنوان ولایتحاكم مطرح كرده است، از نوع ولایتی كه بر قصر و غیب دارد، پس ملاك، انتخاب مردم نیست.» ۱۴ سخن ما در این مبحث درباره خاستگاه مشروعیتحكومت است، اما این كه نوع حكومت الهی از نوع ولایت - آن هم به شكل ولایتبر قاصران و غایبان - است، موضع استاد را در صفحات آینده بیان خواهیم كرد.
● نظری به تقسیمات دیگر مشروعیت
ملاكهای ذكر شده، به صورت استقرار و با لحاظ ادعای خود حكومت كنندگان بود. ماكس وبر در تقسیم كلی، ملاكهای مشروعیت را به سه قسم ۱. عقلایی ۲. سنتی ۳. كاریزمایی، تقسیم كرده است. ۱۵ آنتونی كوئینتن برای مشروعیتسه قسم عمده یعنی ۱.نظریه ذاتیگرا ۲.عرض گرا ۳.ارگانیك برمیشمارد كه اولی بر حسب سرشت و ذات نظریه، دومی بر حسب اهداف و نتایج دولت و سومی بر حسب حكومتشوندگان است. ۱۶ استاد شهید در یاداشتهای ناقص خود، ابتدا به دو ملاك مشروعیت ۱.مشروعیت الوهی (ولایت) ۲.مشروعیت مردمی اشاره میكند و درباره ملاك قهر و زور، منكر مشروعیت آن میشود. اما اینجا این سؤال پدید میآید كه در فرض تعارض دو مشروعیت فوق، كدام یك مقدم خواهد شد. در آخر مقاله به نظر استاد اشارت خواهد رفت. سپس استاد در مقام استقراء انواع مشروعیتبه چهار قسم یعنی ۱.حق طبیعی و موروثی ۲.حق الهی ۳.حق اشراف و طبقه خاص ۴.جمهور مردم، اشاره میكند. ۱۷ استاد از آنجا كه حق «زور و غلبه» را انكار میكرد، آن را در شمار ملاكها نگنجانده است، اما ذكر حق موروثی در كنار حق طبیعی، خالی از وجه به نظر میرسد. چرا كه حق ارثی نه در شمار حقوق طبیعی و فطری بلكه در شمار حقوق سنتی قرار دارد، مگر این كه مدعی شویم كه شاهزادگان استمرار لطنتخود را جزء حقوق طبیعی خود میدانستند. اما حق طبقه خاص و اشراف، همان طور كه استاد خود تذكر داده است، این از بحثحق حاكمیت و مشروعیتخارج است و به این كه صلاحیتحكومت از آن چه كسی است؟ برمیگردد.
● دو: مشروعیتحكومت پیامبر (ص)
پیشتر گفته شد كه درباره مصدر مشروعیتحكومتها آرای متكثری وجود دارد، عالمان اسلامی هر چند در چگونگی مشروعیتحكومت در عصر غیر پیامبر اختلاف نظر دارند، اما در دو امر اتفاق نظر دارند: یكی در مشروعیت الهی حكومت پیامبر(ص) است، به این معنا كه پیامبر علاوه بر دارا بودن دو شان و مسؤولیت الهی (مقام تبلیغ و مرجعیت دینی و مقام قضاوت)، از سوی خداوند هم ماموریت آسمانی داشته است كه حكومت دینی تشكیل دهد و خود زعامت و رهبری مطلق آن را در دست گیرد. پیغمبر اكرم در زمان حیات، خودشان ولی امر مسلمین بودند و این مقام را خداوند به ایشان عطا فرموده بود... در این كه پیغمبر چنین شانی را داشته و این شان الهی بوده است - یعنی حقی بوده كه خداوند به پیغمبر اكرم عنایت فرموده بود، نه این كه از جانب مردم به آن حضرت تفویض شده باشد - میان شیعه و سنی بحثی نیست. ۱۸ استاد دلیل نظریه «انتصاب» را آیات متعددی ذكر میكند. مانند: (النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم) ۱۹ (اطیعوا الله و اطیعوا الرسول) ۲۰ (انما ولیكم الله و رسوله) ۲۱ و در توضیح آن میگوید: منصب سومی كه پیغمبر اكرم رسما داشت و هم به او تفویض شده بود به نص قرآن و هم عملا عهدهدار آن بود، همین ریاست عامه است، او رئیس و رهبر اجتماعی مسلمین بود و به تعبیر دیگر سائس مسلمین بود. ۲۲ اما امر دومی كه مورد اتفاق عالمان شیعه و سنی است ضرورت توجه و عنایتحاكم -در هر عصری- به اصول و قوانین اسلام در اداره حكومت است، به گونهای باید قرآن و سنتبه عنوان منشور حكومت و قانون اساسی تلقی گردد و حكام در چهارچوب آن عمل كنند.
● شبهه عدم مشروعیت الهی حكومت پیامبر
در قرن حاضر برخی از معاصران در نظریه «انتصاب» و مشروعیت وحیانی بودن حكومت پیامبر تشكیكاتی كردهاند و بر این باورند كه منصب سوم پیامبر -یعنی تشكیل حكومت اسلامی و زعامت آنصرفا با تقاضا و بیعت مردم انجام گرفته است و در این خصوص وحی و دستوری از سوی خداوند و قرآن به پیامبر ابلاغ نشده است تا مشروعیتحكومتحضرت وجه شرعی و الهی پیدا كند. از مروجان این تئوری میتوان به علی عبدالرزاق ۲۳ در جهان تسنن و دكتر مهدی حائری و مهندس بازرگان ۲۵ در عالم تشیع اشاره كرد. اما پیشینه این تئوری در ایران به چند دهه پیش بر میگردد، به عنوان مثال نویسندهای به نام مهدوی زنجانی در سال ۱۳۴۵ طی مقالهای در مجله زن روز (شماره ۹۰) حكومت پیامبر را امری اتفاقی توصیف كرده و درباره احكام اجتماعی اسلام مینویسد: پیغمبر هم این قوانین را به عنوان این كه جزء دین است و مربوط به وظیفه رسالت است نیاورده، بلكه چون اتفاقا آن حضرت زمامدار بود به این مسایل هم پرداخت. ۲۶ استاد بعد از نقل شبهه فوق، به نقد و جرح آن میپردازد و آیاتی كه در آنها پیامبر به عنوان «اولی الامر»، «ولیكم»، «واجب الاطاعهٔ» معرفی شده است، دلیل بر بطلان شبهه میداند. ۲۷ توضیح بیشتر نظر استاد بعد از تقریر نظریه بعد خواهد آمد.
● سه: مشروعیتحكومت امامان شیعه
بعد از فراغ از مشروعیت الهی و انتصابی بودن حكومت پیامبر، نوبتبه بررسی مشروعیتحكومتهای بعد از پیامبر میرسد. شیعه بر این اعتقاد است كه پیامبر(ص) هر سه مسؤولیت و شان الهی خود (مرجعیت دینی، منصب قضا و حكومت) را با امر الهی به امام علی (ع) تفویض نموده است و بدینسان مشروعیت امامت و حكومت امام علی (ع) و یازده امام دیگر، مانند زعامت پیامبر منتسب به وحی و خداوند است. مهمترین نكته فراق و اختلاف تشیع و تسنن از همین موضوع شروع میشود و تسنن بر خلاف شیعه معتقد است كه پیامبر حاكم بعدی خود را -نه به تعیین خود و نه به تعیین وحی- نصب و مشخص نكرده و آن را به خود مردم واگذار نموده است. استاد شهید در آثار و سخنرانیهای خویش بر عقیده تشیع تاكید میكرد و به اقامه ادله و شواهد آن میپرداخت. پیغمبر اكرم در زمان حیات، خودشان ولی امر مسلمین بودند و این مقام را خداوند به ایشان عطا فرموده بود و پس از ایشان طبق دلایل زیادی كه غیر قابل انكار است، به اهل بیت رسیده است. ۲۸● تمایز امامت و حكومت
آنچه شیعه بر تنصیص بودن آن اصرار میورزد، صرف تعیین حاكم و والی مسلمین بعد از حیات پیامبر نیستبلكه مساله مورد بحث فراتر از مقوله حكومت و تعیین حكمران است، بلكه شیعه امامت را در دایره گستردهای میبیند و آن را والا و برتر از حكومت میداند كه مشتمل بر مرجعیت دینی و علمی است، به این معنا كه امام و جانشین پیامبر همانند وی دارای عصمت و مسؤولیت الهی در بیان و حراست از دین است و رای وی مانند رای پیامبر در همه زمینهها، چه دینی و چه سیاسی و اجتماعی، فصل خطاب امتخواهد بود و این شان امام والاتر و مقدم بر شان حكومتی است. استاد در این باره میگوید: در مورد مساله امامت، آنچه كه در درجه اول اهمیت است مساله جانشینی پیغمبر است در توضیح و تبیین و بیان دین منهای وحی... آیا بعد از پیغمبر انسانی وجود داشت كه واقعا مرجع احكام دین باشد آن طوری كه ایشان مرجع و مبین و مفسر بودند. ۲۹ بنابراین، مساله امامت و نقطه اختلاف شیعه و سنی را نباید به طور سطحی و ابتدایی از مساله حكومت و تنصیصی و موروثی بودن آن شروع كرد كه آن یك امر تاریخی و دنیوی و قابل جرح و نقد است كه چه بسا موجب غلبه نظریه اهل تسنن كه به ظاهر موافق دموكراسی روز است، شود. اگر امامت را به این شكل ساده و در سطح حكومت طرح كنیم و بگوییم امامتیعنی حكومت، آن وقت میبینیم جاذبه آنچه اهل تسنن میگویند بیشتر از جاذبه آن چیزی است كه شیعه میگوید. ۳۰ ایشان چنین شیوه بحث را اشتباه بسیار بزرگ میداند كه بعضی از قدمای متكلمان هم مرتكب آن شدهاند ۳۱ به دیگر سخن، اگر با ادله متقن شایستگی امام علی (ع) بر نیابت و تصدی مقام مرجعیت دینی پیامبر(ص) ثابتشود، نیابت ایشان در امر حكومت هم خود به خود ثابت میشود، استاد در تحلیل آن میگوید: مساله امامت از جنبه زعامت و حكومت این است كه حالا كه بعد از پیغمبر مانند زمان ایشان معصوم وجود دارد و پیغمبر وصی برای خود معین كرده است كه او در سطح افراد دیگر نیست و از نظر صلاحیت مثل خود پیغمبر استثنایی است، دیگر جای انتخاب و شورا و این حرفها نیست... آیا ما شخص معصوم از خطا و عالم به تمام معنی داشته باشیم كه حتی امكان اشتباه هم برایش وجود ندارد و با این حال برویم شخص دیگری را به جای او انتخاب كنیم؟! ۳۲ بنابر این از این لحاظ، نسبت امامت و حكومت عموم و خصوص مطلق میشود به این صورت كه لازمه مقام امامت، زعامت و رهبری هم هست اما عكس آن صحیح نیست. پیغمبر اكرم (ص) علی(ع) را برای امامت تعیین كرده است كه لازمه امامتحكومت كردن هم است و گذشته از این، در مواقعی به خود حكومت [علی(ع)] هم تصریح كرده است ولی بر مبنای این كه امام بعد از من، اوست. ۳۳
● نكته ظریف
رهآورد تامل در مطالب گذشته این نكته ظریف است كه دارا بودن مقام امامت و زعامت و تعیین آن بر حسب لیاقت و شایستگی انجام میگیرد و چون چنین شایستگی و به بیان دقیق علت مقتضیه در آن عصر -و با اعتقاد شیعه در تمامی اعصار- منحصر در وجود مبارك حضرت علی (ع) بود، از آن برمیآید كه آن حضرت در مقام واقع و ثبوت، امام و جانشین حقیقی پیامبر و در همین وعاء هم نیازی به تنصیص پیامبر هم نبود و لذا نصبهایی كه از پیامبر در خصوص مامتحضرت علی(ع) وارد شده، همه جنبه كاشفیت و ارشادی دارند، و این گونه نیست كه حضرت علی(ع) با این نصوص مثلا حدیث غدیر به مقام امامت نایل گشته، بلكه بر عكس یعنی چون در واقع مقام امامت را داشته است این نصوص وارد شده است. بنابراین مقام امامتحضرت علی(ع)با تنصیص صورت نگرفته است تا اشكال شود كه شیعه مساله حكومت را از چهره دموكراسی و عقلانی خارج و آن را به صورت موروثی كرده است.
● دلیل ضرورت انتصاب
شاید این جا این سؤال مطرح شود كه چرا پیامبر یافتن امام و رهبر حقیقی را به عهده خود مردم نگذاشت و با روایات مختلف، مردم را به بیعتبا او ملزم كرد؟ پاسخ این سؤال روشن است چرا كه یكی از وظایف پیغمبر ارشاد و راهنمایی امتخود و تبیین اصول شریعتخود است و در سوی دیگر، مردم صدر اسلام به خاطر شبهات مختلف -مانند سوء تبلیغات امویان و خلفا- در حدی از رشد سیاسی نبودند كه امام واقعی خویش را خود تعیین و پیدا كنند، و لذا مساله «تنصیص» ضروری بود. از این جا معلوم میشود كه مردم آن وقت صلاحیت نداشتند كه خلیفه یعنی ولی امر را انتخاب كنند و فرضا قبول كنیم كه اصل حكومت اسلامی بر انتخاب است نه بر انتصاب، در آن روزها و بلكه تا سالها و قرنها میبایست كه حاكم انتصابی باشد. ۳۴
● بررسی شبهات بعضی معاصران
مطابق ادله قرآنی و روایی مشروعیت ولایت و حكومت معصومان: مستند به شرع و وحی است و پذیرش مردم، به عنوان مقبولیت و مشروعیتسیاسی مطرح است، این نظریه كه مورد اتفاق عالمان اسلامی است در قرن معاصر مورد تردید و جرح برخی از روشنفكران قرار گرفته است. مجموعهای از این شبههها در كتابی به نام «خلافت و امامت» در سال ۱۳۴۹ توسط حسینیه ارشاد انتشار یافت، كه استاد شهید در آثار مختلف خود به نقد آنها پرداخته است كه اشاره میشود.
۱) شبهه نفی حاكمیتخدا
برخی از منكران مشروعیت الهی حكومت پیامبر و امامان شیعه، برای اینكه نظریه خود را به اصطلاح صورت اتقان بخشند، نه تنها منكر حق حاكمیت معصومان شدند بلكه پا را فراتر نهاده، منكر حق حاكمیتخداوند متعال شدند، ۳۵ و در تعلیل آن مدعی شدند كه چون كار حكومت امر مربوط به خود مردم و عقلایی است از حوزه حاكمیت الهی خارج است. بدینسان مشروعیتحكومت معصومان هم باید مستند به مردم باشد و نمیتوانند آن را از خداوند دریافت كنند; چرا كه خود خداوند دارای چنین حقی نیست تا آن را به دیگران انتقال دهد. رفع این شبهه نیازی به مباحث دقیق فلسفی و كلامی ندارد و نگاه اولیه به آیات متعدد قرآن كریم مانند (ان الحكم الا لله) -كه حق حاكمیت را منحصر به خداوند متعال كرده استوهن و سستی اشكال را به وضوح نشان میدهد و استاد هم آن را جزء اصول مسلم اسلام انگاشته و در آثار مختلف خود تصریح بدان كرده است كه نیازی به توقف در این مساله نیست.
۲) شورایی بودن حكومت
مخالفان مشروعیت الهی حكومت معصومان، در تایید نظر خود، به بعضی آیات متمسك شدند تا بدینسان رای خود را موافق قرآن توصیف كنند، یكی از این آیات، آیه شوراست كه خداوند در آن پیامبر و مردم را دعوت به انجام كارها توسط شورا نموده است، و چون كار حكومت از امور غیر دینی و مردمی است، پس امر آن به عهده شورا و رای مردم واگذار شده است. دكتر حائری یزدی در تقریر آن مینویسد: خداوند سبحان در سوره شوری (آیه ۳۸) میفرماید: (و امرهم شوری بینهم) یعنی امور مردمی باید از طریق مشاورت و رایزنی خود آنها با یكدیگر حل و فصل شود، نه از طریق وحی و رسالت الهی. ۳۶ البته شبهه فوق در نیم سده پیشین در كتاب «خلافت و امامت» و در كتاب دیگر به نام «حكومت در اسلام» آمده بود. ۳۷ استاد در پاسخ، به این نكته تاكید میكند كه اصولا مساله حكومت، صرف یك حكومت ظاهری و اداره چند شهر یستبلكه حكومت در اسلام شعبهای از امامت است كه معنای وسیع و مقدسی دارد و تعیین آن به عهده خدا و رسول خداست، اما مساله شورا كه مورد تاكید اسلام است در امور مهم دیگری است كه در خصوص آن نص و دستور خاصی از خداوند وارد نشده بود و چون درباره اختصاص امامت و حكومتبه حضرات معصومان نص وارد شده است تمسك به آیه شورا فاقد وجاهتشرعی و علمی خواهد بود. و لهذا ما منكر (امرهم شوری بینهم) نیستیم، اما «امرهم شوری بینهم» در كجا؟ آیا در امری كه نصی از قرآن رسیده و تكلیفش روشن است؟ در آنها نیست، بلكه در مواردی است كه مربوط به حكمی از احكام الهی نیست و دستوری دربارهاش نرسیده است. ۳۸ اما اصل شورا در انتخاب حاكم در عصر غیبت كه در خصوص آن نصی وارد نشده است، باید گفت كه هر چند در تعیین رهبر مسلمین در عصر غیبت فرد خاصی وارد نشده است، اما نص در خصوص شرایط و صفات كلی رهبر وارد شده است كه نباید اعتبار و لحاظ آن را موكول به شورا كرد، اما در تعیین فرد خاص، بحث آن به تفصیل در فصلهای آینده خواهد آمد.
۳) ناسازگاری بیعتبا مشروعیت الهی
استاد ابتدا بیعت را از «النهایهٔ» ابن اثیر چنین تعریف میكند: بیعت عبارت از عقد بستن و معاهده نمودن بر آن در اسلام، گویی هر كدام از طرفین دارایی خود را به دیگری میفروشد و خالص نفس و طاعت و امور داخلی و باطنی خود را به او واگذار میكند. ۳۹ بیعت از ماده «بیع» به معنای فروختن است، حقیقتبیعت پیمان است، همین چیزی است كه ما امروز در مواقعی به آن میگوییم دست دادن... این فشار دادن [دست] یعنی من قول دادم، من متعهد شدم، در عرب هم همین كار معمول بود كه اسم این را میگذاشتند، «بیعت». ۴۰ البته این پیمان و تعهد كه از آن به «بیعت» یاد میشود به خصوص تعهد و میثاق مردم در قبال حاكم و حكومت اطلاق میشود و پیمانهایی كه یك طرف آن حاكم و حكومت نباشد بیعتبر آن گفته نمیشود. ۴۱● فرق بیعتبا رای
بیعتبا رای دادن در زمان ما كمی فرق میكند، [بیعت] پر رنگتر است، رای صرف انتخاب كردن است، نه تسلیم طاعتشدن، بیعت این است كه خود را تسلیم امر او میكند. ۴۲ به دیگر سخن بیعت رنگ شرعی به خود میگیرد و از این رو استاد با استناد به بعضی از فرازهای نهج البلاغه ۴۳ وفای مردم به عهد و بیعتخود در قبال حاكم دینی را الزام شرعی میداند. ۴۴ در سوی دیگر با رجوع به تاریخ سیاسی صدر اسلام، با بیعتهای مختلفی مواجه میشویم كه بین مردم و حاكم اسلامی و در راس آنها پیامبر اسلام و امام علی (ع) منعقد شده است ۴۵ و قرآن كریم هم اصل بیعت را مورد تایید قرار داده است. (لقد رضی الله عن المؤمنین اذ یبایعونك تحت الشجرهٔ) ۴۶ پیامبر قبل از حكومتخود، از مردم مدینه بیعت گرفت و یا مردم با او بیعت كردند،حضرت علی(ع) بر حكومتخود، از مردم بیعت گرفت و در دوران حكومتخود به صورت متعدد به این امر اشاره میكرد. برخی از روشنفكران معاصر، وجود بیعتهای مختلف را مستمسك مدعای خود قرار دادهاند و بیعت را دلیل بر عدم مشروعیت الهی و وحیانی حكومتهای معصومان وصف میكنند; چرا كه به زعم آنها در صورت اعطای مشروعیتحق حاكمیت از سوی خداوند، دیگر وجود بیعت و استناد به آن معنایی نخواهد داشت. شاهد گویای این مدعا تاریخ زمامداری پیامبر اكرم(ص) و مولی الموحدان حضرت علی بن ابی طالب(ع)است، در این دو شاهد تاریخی میتوان به خوبی مشاهده كرد كه انتخاب زمامداری سیاسی، به خاطر اجرا و كارآیی احكام و قوانین اسلامی، تنها به ابتكار و از سوی خود مردم به صورت بیعتبرای تشكیل حكومت مردمی تحقق یافته است و از حوزه وحی و پیامبری بیرون بوده است. ۴۷ مهندس بازرگان هم خلافت موقت امام حسن(ع) را معلول انتخاب و بیعت مسلمانان ذكر میكند. ۴۸ خوشبختانه متفكر شهید به این شبهه توجه داشته و بعد از اشاره به بیعتهای مختلف صدر اسلام میگوید: این جا این سؤال پیش میآید كه: چه لزومی داشت كه پیغمبر و امام از مردم بیعت میگرفتند، و بیعت از نظر شرعی چه اثر الزام آوری دارد؟ آیا اگر مردم بیعت نمیكردند، اطاعت پیغمبر واجب نبود؟! و چرا امیر المؤمنین به بیعت استناد میكند؟. ۴۹ استاد در پاسخ شبهه، به فلسفه وجود اصل بیعت در جامعه عرب اشاره میكند و هدف آن را اعلام آمادگی مردم برای قبول حكومت و اطمینان و تحكیم پیمان منعقد بیان میكند. به نظر میرسد بیعت -در بعضی موارد- صرفا اعتراف و اظهار آمادگی است، قول وجدانی است، بیعتی كه پیغمبر اكرم میگرفت از این جهتبود، خصوصا با توجه به این كه در خوی عرب این بود كه قول خود را نقض نكند، نظیر قسم خوردن نظامیها یا وكلاست كه به هر حال نباید به مملكتخود خیانت كند، ولی این قسم تاكید و گرو گرفتن وجدان است، تا شخص بیعت نكرده فقط همان وظیفه كلی است كه قابل تفسیر و تاویل است، ولی بیعت، شخص بطور مشخص اعتراف میكند به طرف و مطلب از ابهام خارج میشود و بعد هم وجدان خود را گرو میگذارد. ۵۰ آنگاه استاد، فلسفه و علت استناد امام علی (ع)به بیعت، هنگام جدایی امثال زبیر، به جای استناد به مساله «تنصیص» را چنین تبیین میكند. امیر المؤمنین كه با زبیر و غیر زبیر به بیعت استناد میكند در حقیقت مساله منصوصیت را كه خلافت ابوبكر و عمر و عثمان آن را از اثر انداخته، صرف نظر میكند و به یك اصل دیگر كه آن هم یك اصل شرعی است استناد میكند. ۵۱ علامه شهید بیعت مردم را نه مصدر مشروعیت كه مصدر فعلیت و تحقق آن ذكر میكند، كه از مقبولیت و شروعیتسیاسی آن حكایت میكند و بدون آن، زعامت و امامت جامعه در دست امام حائز شرایط قرار نخواهد گرفت. این جهت [وجود صفات رهبری] به تنهایی وظیفهای ایجاب نمیكند، اگر مردم اصلحیت را تشخیص دادند و بیعت كردند و در حقیقتبا بیعت، صلاحیت و آمادگی خود را برای قبول زمامداری این امام اعلام كردند او هم قبول میكند. ۵۲ ایشان در موضع دیگر تصریح میكند كه با عدم بیعت، امامت امام حقیقی باطل نمیشود. مساله بیعت كردن قول گرفتن از آنهاست كه پیروی بكنند، مساله بیعت این نیست كه اگر شما بیعت نكنید من دیگر خلافتم باطل است، بیعت میكنند یعنی قول میدهند كه تو هر كاری بكنی ما پشتسرت هستیم. ۵۳
۴) امتناع امامان از حكومت
یكی دیگر از شبهاتی كه در مشروعیت الهی امامت و حكومت ائمه اطهار: مطرح میشود مربوط به امتناع آنان از پذیرفتن حكومت و عدم تلاش در تحصیل آن است، برخی ظاهر سخنان امام علی(ع) -كه هنگام بیعت مردم از آنان خواست او را رها كنند و به دنبال رهبر دیگر باشند- ۵۴ را دلیل بر استنكاف آن حضرت از حكومت میدانند و علاوه بر آن مدعیند كه آن حضرت پیش از آن هم هیچ گونه تقاضا و تلاشی برای به دست گرفتن حكومت از خود نشان نداد. و درباره صلح امام حسن(ع) و واگذاری امر حكومتبه معاویه گفته میشود كه: «اگر امام حسن(ع) خلافت را ملك شخصی و ماموریت الهی یا نبوی میدانست، به خود اجازه نمیداد آن را به دیگری صلح كند». و اما حركت امام حسین(ع) به سوی كوفه صرفا یك حركت دمكراتیكی بود. پاسخ منفی امام صادق(ع) بر تقاضای خلافت كه توسط ابو سلمه كه شورش علیه دستگاه اموی را رهبری میكرد و همچنین عدم پذیرفتن ولایت عهدی امام رضا(ع) را، دو شاهد دیگر بر مدعای خود ذكر میكنند. ۵۵ پاسخ این شبهه محتاج بسط مقال است و لكن آنچه این شبهه را از بنیان فرو میریزد شیوه نادرستبحث مدعیان است، آنان برای اثبات مدعای خویش رو به جزئیات و قطعات تاریخ آوردند و بدون اینكه شرایط و اوضاع سیاسی و اجتماعی زمانه را تحلیل و بررسی كنند -كه طبع روشنفكری آن را اقتضا میكند- دستبه استنتاج نتیجه زدند، در حالی كه شیوه بحث تاریخی بحث و فحص جامعی از علل و شرایط آن روزگار میطلبد كه متاسفانه این نكته مهم از دید آنان مغفول مانده است مثلا باید بررسی شود كه چرا حضرت علی (ع) ۲۵ سال سكوت كرد آیا سكوت آن حضرت به خاطر این بود كه خلافت راه قانونی و مشروع خود را طی كرده بود و حضرت برای خود حقی قائل نبود؟ چه حوادثی پشت پرده بود كه امام حسن صلح كرد؟ و یا امام صادق و امام رضا از شرایط موجود استفاده نكردند؟ فحص و تتبع حوادث سیاسی و اجتماعی تاریخ اسلام روشن میكند كه امامان: زمینه لازم برای تشكیل حكومت اسلامی را به هیچ وجه پیدا نكردند و امامان از نداشتن یاران صدیق و خالص خود همیشه مینالیدند. ۵۶ اما نكته مهم كه شبهه فوق را مخدوش میكند، تصریحات و نصوص امامان شیعه بر انتصاب خودشان از طریق وحی الهی به منصب امامت و حكومت است كه نمونه بارز آن خطبههای سوزناك علی(ع) مبنی بر حقانیتخود، وجود نص بر خلافت و غاصب خواندن خلفای وقت است كه استاد مطهری به صورت تفصیل به توضیح و تبیین آنها پرداخته است. ۵۷
● امتناع حضرت علی
اما این اشكال كه حضرت علی(ع) در تحصیل حكومت تلاش و تقاضایی نداشت، این نه تنها بر خلاف تاریخ بلكه بر عكس سخن خود امام (ع) هم است، چرا كه آن حضرت در پاسخ شخصی كه او را متهم به حرص در حكومت میكرد -و میدانیم كه حرص در جایی است كه طلب بیش از حد باشد- فرمود، «و انما طلبتحقا لی و انتم تحولون بینی و بینه و تضربون وجهی دونه» من حق خود را طلب كردم و شما میخواهید میان من و حق خاص من حائل و مانع شوید و مرا از آن منصرف سازید. ۵۸ اما این كه آیا حضرت علی(ع) در هنگام بیعت جدا از پذیرفتن حكومت كه حق الهی خود بود و به صریح سخن خود طالب آن بود، استنكاف میكرد؟ یا این كه میخواستشرایط خود را به مردم اعلام و تحمیل كند و برای كارهای آینده خود كه چه بسا بر خلاف سنتخلفای پیشین خواهد بود، اتمام حجتی كرده باشد. استاد در پاسخ شبهه فوق میگوید: جواب این مطلب از خود كلمات امیر المؤمنین (ع) روشن است. وقتی آمدند با حضرت بیعت كنند، فرمود: «دعونی و التمسوا غیری فانا مستقبلون امرا له وجوه و الوان» ۵۹ «مرا رها كنید بروید دنبال كس دیگری، كه ما حوادث بسیار تیرهای در پیش داریم» تعبیر عجیبی است، كاری را در پیش داریم كه چندین چهره دارد یعنی آن را از یك وجه نمیشود رسیدگی كرد، از وجههای مختلف باید رسیدگی كرد. بعد میگوید: «ان الآفاق قد اغامت و المحجهٔ قد تكثرت». خلاصه راه شناخته شدهای كه پیغمبر تعیین كرده بود الان نشناخته شده، فضا ابرآلود گردیده است و در آخر میگوید: «و لكن من اگر بخواهم بر شما حكومت كنم «ركبتبكم ما اعلم». آن طوری كه خودم میدانم عمل میكنم، نه آن طور كه شما دلتان میخواهد» این جمله را امام برای اتمام حجت كامل میگوید... پس این نه معنایش این بود كه حضرت [حكومت را] رد كرد بلكه میخواست اتمام حجت كامل كرده باشد. ۶۰● صلح امام حسن
اما صلح امام حسن و ترك حاكمیت، تاریخ، علل و ادلهی آن را به وضوح ثبت كرده است، سستی لشكر امام حسن(ع) نفوذ نفاق در آن و برتر نظامی معاویه، از جمله اموری است كه پیروزی نظامی معاویه و شكست امام حسن (ع) را قطعی میكرد. شهادت و یا زنده ماندن آن حضرت بعد از مخاصمه دو لشكر به مدت نا معلوم [چند ماه یا چند سال] و كشته شدن هزاران نفر از مسلمانان بدون كسب نتیجه نهایی كه به سود اسلام منتهی شود، هیچ گونه افتخاری برای امام و مصلحتی برای اسلام نداشت تا امام (ع) به صلح تن در ندهد. اگر امام حسن(ع) میجنگید، یك جنگ چند ساله میان دو گروه عظیم مسلمانان شام و عراق رخ میداد و چندین هزار نفر مردم از دو طرف تلف میشدند، بدون آن كه یك نتیجهی نهایی در كار باشد. احتمال این كه بر معاویه پیروز میشدند -آن طور كه شرایط تاریخ نشان میدهد- نیست و احتمال بیشتر این است كه در نهایت امر شكست از آن امام حسن(ع) باشد.این چه افتخاری بود برای امام حسن كه وارد جنگی دو یا سه ساله شود كه از دو طرف چندین ده هزار و شاید متجاوز از صد هزار نفر آدم كشته بشوند و نتیجهی نهائیش یا خستگی دو طرف باشد كه بروند سر جای خودشان و یا مغلوبیت امام حسن و كشته شدنش در مسند خلافت. ۶۱ استاد دربارهی تفاوت شرایط زمانی امام حسن با امام حسین میگوید: اما امام حسین یك جمعیتی دارد كه همهی آن هفتاد و دو نفر است، تازه آنها را هم مرخص میكند، میگوید میخواهید بروید من خودم تنها هستم، آنها ایستادگی میكنند تا كشته میشوند، یك كشته شدن صددرصد افتخارآمیز. ۶۲ استاد دومین تفاوت را خلیفه بودن امام حسن و معترض بودن امام حسین ذكر میكند و چون مسند خلافت مقدس است نباید خلیفه مسلمین كشته شود. ۶۳
● دموكراتیك خواندن قیام امام حسین (ع)
اما این كه آیا قیام امام حسین(ع) یك قیام دموكراتیكی و صرفا به خاطر پاسخ به درخواست مردم كوفه بود، شهید مطهری به تفصیل دربارهی آن در «حماسه حسینی» بحث كرده و تصریح كرده است كه امام (ع) از آغاز حركتخود به فرجام شهادت آگاه و حركت وی به سوی كوفه جهت اتمام حجتبود.● امتناع امام صادق (ع)
اما داستان سوزاندن دعوتنامهی حكومت توسط امام صادق و امتناع حضرت از پذیرفتن پیشنهاد رهبری قیام نظامی برای به دست گرفتن حكومت كه ابو سلمه خلال مطرح كرده بود، استاد به تفصیل به تبیین شان نزول و علل امتناع و شرایط آن روزگار پرداخته است كه از حوصلهی این نوشتار خارج است، خلاصه آن این است كه اولا امام(ع) از عدم پیروزی نظامی آگاه بود ۶۴ و ثانیا مناسبترین اقدام و عمل در آن عصر، استفاده بهینه از فرصت لازم جهت انقلاب علمی و فرهنگی بود كه آثار آن نیز تا به امروز مؤید آن است. ۶۵
● امتناع امام رضا (ع)
اما مساله عدم پذیرفتن ولیعهدی توسط امام رضا(ع)، در پاسخ آن باید نكات تاریخی روشن شود كه آیا مامون واقعا میخواستحضرت به عنوان ولیعهد واقعی باشد و بعد از او خلیفهی مسلمین گردد؟ یا این كه مامون اغراض سیاسی دیگری داشت، مثلا میخواستبرای تداوم حكومتخود نظر ایرانیان را به حكومتخود جلب كند و یا این كه در صدد سرنگونی قیام علویان و خلع سلاح امام بود؟ ۶۶ و یا این كه میخواستبا كشاندن امام به عرصه حكومت، هم شخصیت معنوی امام را زیر سؤال ببرد و هم به حكومتخویش مشروعیتبخشد؟ در تحلیل مساله ولایتعهدی، این نكات تاریخی باید روشن گردد. اما در فلسفهی امتناع امام از پذیرفتن ولایتعهدی، نكتهی جالبی وجود دارد كه طراحان شبهه به كلی آن را ندیده و یا نادیده انگاشتهاند و آن علتی است كه خود حضرت به آن تصریح میكند. حضرت از پذیرفتن پیشنهاد مامون سرباز میزند اما نه به علتی كه حكومت را حق الهی و شرعی خود نمیداند كه مستشكل آن را توهم كرده است، بلكه درستبه همین علت، یعنی چون حكومتحق الهی حضرت است، پیشنهاد مامون را رد میكند، چرا كه پذیرفتن پیشنهاد، یعنی تایید و به رسمیتشناختن خلافت مامون و انكار حق الهی خود، شهید مطهری جریان پیشنهاد مامون را به امام چنین تشریح میكند: بار دیگر مامون با حضرت مذاكره كرد و باز تهدید به قتل كرد. یكدفعه هم گفت: چرا قبول نمیكنی؟ آنها خودشان میدانستند كه ته دلها چیست؟ و حضرت رضا چرا قبول نمیكند. حضرت رضا قبول نمیكرد، چون خود حضرت بعدها به مامون فرمود: تو مال چه كسی را داری میدهی؟ این مساله برای حضرت رضا مطرح بود كه مامون چه كسی را دارد میدهد؟ و قبول كردن این منصب از وی به منزلهی امضای اوست، اگر حضرت رضا خلافت را من جانب الله حق خودش میداند، به مامون میگوید تو حق نداری مرا ولیعهد كنی، تو باید واگذار كنی و بروی و بگویی من تاكنون حق نداشتم، حق تو بوده و شكل واگذاری كردن، قبول كردن توست و اگر انتخاب خلیفه به عهده مردم استباز به او چه مربوط. ۶۷ امام رضا با اجبار و تهدید به قتل كه به ولایتعهدی تن داده بود، برای زدودن شبهه عدم مشروعیت الهی خلافت آن حضرت بعد از برگزاری مراسم بیعت در حضور مامون در یك سخنرانی -به تعبیر استاد یك سطر و نیم- فرمود «لنا علیكم حق برسول الله (ص) و لكم علینا به حق، فاذا انتم ادیتم الینا ذلك وجب علینا الحق لكم» ۶۸ «ما یعنی اهل بیت، ما ائمه، حقی داریم بر شما مردم به این كه ولی امر شما باشم، این حق اصلا مال ماست و چیزی نیست كه مامون بخواهد به ما واگذار كند.» ۶۹ با این تصریح به فلسفهی امتناع از ولیعهدی و مشروعیت الهی حكومت نگارنده بر این گمان است كه مرحوم بازرگان روایت فوق را ندیده و تاریخ ولیعهدی را به صورت جامع مرور نداشته تا چنین سهوی از او صادر شده است.
● چهار) منشا مشروعیت ولایت فقیه
بحث در مقولهی حكومت در عصر غیبت امام (ع) یكی از مباحثحساس و مهم فقهی و كلامی تشیع است كه فقها و متكلمان به تحلیل و بررسی آن پرداختند. پیشتر گفته شد كه پیامبر و امام (ع) دارای سه شان و مسؤولیت الهی [مرجعیت دینی، قضاوت و حاكمیت] بودند، در بارهی انتقال شان مرجعیت دینی و علمی پیامبر و امام به فقها حائز شرایط، در فقه شیعه بحثی نیست و اجماع هم بر آن قائم است. اما دربارهی منصب «قضا»، اكثریت فقها معتقدند كه كرسی قضاوت منحصر به فقیه جامع شرایط است. اما در این كه حق قضاوت فقیه از باب ولایتشرعی استیا صرف اجازه و از قبیل امور حسبیه، آرای مختلفی عرضه شده است. اما نكته مهم و حساس دربارهی انتقال منصب سوم پیامبر و امام به فقیه و مصدر مشروعیت آن است، كه با نظرات متشتت و مضطرب فقها و متكلمان مواجه میشویم كه میتوان آرای مطرح را در صور ذیل استقراء كرد.
۱) حق محض الهی
حاكمیتبه معنای عام آن -یعنی قانون كلی و فرعی و تعیین حاكماختصاص به خداوند دارد كه با ضوابط و ملاكهای شرعی و الهی، نه انتخاب مردمی صورت میگیرد، این قرائت در فقه قرائت رایج است. شهید مطهری در تبیین آن میگوید: حق الهی به معنای این كه حاكمیت اعم از وضع قانون و وضع مصوبات فرعی و حكم به مفهوم فقهی، یعنی بر مبنای مصالح موقت (زمان) نظیر معبودیت است، نظیر فصل قضا است نظیر افت است، جز خداوند كسی شایسته نیست، ریشهی این مطلب همان فلسفهی نبوت است كه ایدئولوژی و وضع قانون بشری جز وسیلهی خدا میسر نیست، قهرا در مقام اجرا نیز ولایت الهی شرط است و افرادی كه نه به دلیل خاصیت طبیعی و موروثی بلكه به دلیل خاصیت تقرب و عدالت و علم، این حق را پیدا میكنند و قهرا ماهیتحكومت، ولایتبر جامعه است نه نیابت از جامعه و وكالت از جامعه، فقه هم این مساله را به عنوان ولایتحاكم مطرح كرده است، از نوع ولایتی كه بر قصر و غیب دارد. پس ملاك انتخاب مردم نیست، انطباق، با معیارهای الهی است و با آن انطباق خود به خود حاكم میشود و مانعی نیست كه در آن واحد دهها حاكم شرعی و ولی شرعی وجود داشته باشد. ۷۰
۲) تئواریستوكراسی
این قرائت، همانند قرائت پیشین، بر اختصاص وضع و تشریع قوانین فردی و اجتماعی برای خداوند تاكید میكند، اما در تعیین حاكم و پیشوا علاوه بر التزام به شرایط رهبر كه در اسلام تعیین شده است، برای از بین بردن محذور تعدد حاكم شرع در آن واحد، معتقد است كه تعیین حاكم به صرف انطباق با شرایط كلی الهی انجام نمیگیرد بلكه نیازمند قید دیگری است و آن انتخاب حاكم توسط گروه خاصی از عالمان دین، یعنی «فقها» است. استاد در این باره میگوید: نظریه بالا با تفاوت میان عصر حضور [امام معصوم] و عصر غیبت و با تفاوت در ضرورت فقاهت و عدالتحاكم (قابل انطباق بر فقه شیعه) ولی انتخابگرها سایر فقها هستند. ۷۱
۳) تئودمكراسی
این نظریه مشروعیتحكومت را دو سویه میداند، سویهی اول آن خداوند متعال است كه با التزام به قوانین شریعت و شرایط رهبر كه دین تعیین كرده است، عملی میشود. سویهی دیگر آن -كه به منزله علت اخیره است- خود مردم است كه با انتخاب حاكم دارای صلاحیت رهبری بدان مشروعیت میبخشد و به تعبیر دقیقتر مشروعیت آن را كامل میكنند. نظریهی بالا... ولی انتخابگرها یا سایر فقها هستند و یا انتخاب آنها نظیر انتخاب مرجع تقلید با عامه است، نوعی دمكراسی. ۷۲ برخی از فقهای معاصر، از این رای جانبداری میكنند. ۷۳
۴) اصل بیعت و شورا
سه قرائت فوق كه منتسب به تشیع است، از ویژگیهای مهم و عمدهی حاكم آن قید عدالت و فقاهت است كه وجود هر دو به صورت شرط لازم ملحوظ شده است، به گونهای كه اصل انتخاب توسط مردم یا سایر فقها میبایست از میان فقها انجام گیرد; اما در قرائت اهل تسنن از اسلام، شرط فقاهتحذف و تنها به شرط عدالتبسنده شده است و همچنین حاكم كه توسط بیعت و شورا انتخاب میشود میتواند واضع قوانین جزئی باشد. وضع قانون كلی، الهی است ولی تعیین حاكم برای وضع قوانین جزئی و حكم بر طبق مصالح و آمریت، بر عهدهی مردم و حق مردم است، (اصل بیعت و شورا) نظریهی اهل تسنن و شرط حاكم، حداكثر عدالت و سیاست است نه فقاهت و فیلسوفی. ۷۴ حاصل آن: فقهای شیعه دربارهی شان و چگونگی ولایت و حكومت فقیه در عصر غیبت آرای مختلفی دارند كه فهرست كلی آنها در ذیل اشاره میشود. ۱. شان مرجعیت علمی و دینی فقط. ۲.شان قضا به نحو اجازه و امور حسبیه. ۳.شان قضا به نحو ولایت. ۴.شان قضا و حكومتبه نحو اجازه و امور حسبیه. ۵.شان قضا و حكومتبه نحو ولایتبه مجرد تنصیص. ۶.همان، با تنصیص و انتخاب سایر فقهاء. (ع). ۷.همان، با تنصیص و انتخاب مردم. وجه اشتراك چهار نظریهی اخیر -كه قائل به حكومت فقیه استاستناد مشروعیت اصل حكومت و تصرف فقیه به امر الهی، از طریق نیابت عامه از امام معصوم است و نیابت فقیه و انتصاب كلی او از سوی دین، شرط لازم و اولی در اعتبار حاكمیت فقیه در عصر غیبت است، اما این كه آیا این شرط، شرط كافی است و نیازی به انتخاب حاكم از سوی فقها یا مردم نیست; و یا اینكه این شرط شرط لازم و تنجز و فعلیتیافتن مشروعیت فقیه متوقف به انتخاب او توسط سایر فقها یا مردم است؟ این موضوع وجه تمایز و اختلاف آراء است.
● تبیین نظریهی استاد
بعد از تبیین فروض حكومت در عصر غیبت در اندیشهی اسلامی، اینك به پردازش و یافتن نظریهی علامهی شهید در مصدر مشروعیت ولی فقیه میپردازیم.
الف) انتصاب كلی
آنچه از استقراء و فحص آرای ایشان دستگیر میشود، مسلم انگاشتن مشروعیت الهی ولایت فقیه به نحو «انتصاب كلی» است، به این معنا كه شارع مقدس با ارائه ملاكها و شرایط كلی، ولی فقیه را مامور تصدی امر قضا و حكومت كرده است و منشا مشروعیت او هم از این لحاظ به شرع و شریعتبرمیگردد، اما این كه آیا این مصدر به نحو جزء العلهٔ استیا تمام العلهٔ؟ دربارهی آن بعدا سخن خواهیم گفت. استاد در همه جا سخن از «ولایت» در مقابل نظریهی «وكالت» به میان میآورد -كه امروزه برخی آن را تبلیغ میكنند- و آن را نظریهی فقه شیعه معرفی میكند. كسی كه متابعت مشروع دارد به دو گونه ممكن است، یكی به نحو ولایت و دیگر به نحو وكالت، آنچه در فقه مطرح ستبه عنوان ولایتحاكم مطرح است. ۷۵ استاد نظریهی انتصاب كلی را چنین تبیین میكند. آن حكومتی كه باید میان مردم باشد، باید واجد شرایطی باشد كه آن شرایط را اسلام معین كرده باشد، اگر آن شرایط را كه اسلام معین كرده است، داشته باشد -همانطور كه مفتی بدون این كه خدا شخصش را معین كرده باشد، با آن شرایط میتواند فتوا بدهد- حاكم هم بدون این كه خدا شخصش را معین كرده باشد، میتواند در میان مردم حكومت كند. پذیرش اختیارات وسیع حاكم اسلامی، منتقل شده از حاكم معصوم و همچنین تایید ادله ولایت فقیه توسط استاد شهید، از دیگر شواهدی است كه نظریهی انتصاب كلی را تایید میكنند، كه بحث آن خواهد آمد.ب) نقش انتخاب در مشروعیت ولایت فقیه
اسلام برای امامت و رهبری جامعه اسلامی شرایط و صفاتی را تعیین و وضع نموده است كه با دارا بودن بر آن شرایط، شخصی صلاحیت رهبری و حاكمیت پیدا میكند. واضح است كه به صرف وجدان صلاحیت، رهبری و حاكمیت فعلی تحقق نمییابد مگر این كه مورد پذیرش مردم قرار گیرد. موافقان نظریهی ولایت فقیه در این دو امر (تعیین شرایط رهبر در اسلام و توقف مشروعیتسیاسی آن به اقبال مردم) اتفاق نظر دارند. اما محل مناقشه در علت تام یا جزء العلهٔ بودن دین در اعطای مشروعیتبه ولایت فقیه است، به این معنا كه آیا ولی فقیه تمام مشروعیتحكومتخود را تنها از دین و خدا دریافت میكند و انتخاب سایر فقهاء یا مردم هیچگونه تاثیری در آن ندارد؟ و به تعبیری آیا مصدر مشروعیت ولایت فقیه یك سویه است؟ و نقش انتخاب فقط در كارآمد بودن حكومتخواهد بود. یا این كه شرع و دین یك سوی مشروعیت است؟ و سویه دیگر، انتخاب مردم و فقها است و انتخاب آنها متمم و مكمل مشروعیت الهی ولایت فقیه است و نقش جزء اخیر علت را ایفا میكند؟ لازمه فرض اول،تكثر ولی فقیه با وجود فقهای جامع شرایط در یك اجتماع است، استاد دراین باره مینویسد: ملاك انتخاب مردم نیست، انطباق با معیارهای الهی است و با آن انطباق، خود به خود حاكم میشود و مانعی نیست كه در آن واحد دهها حاكم شرعی و ولی شرعی وجود داشته باشد. ۷۶ اما بنا بر فرض دوم كه اجتماع ملاكهای رهبری -كه اسلام تعیین كرده است- جزء علت هستند و در صورت انطباق آنها بر چند فقیه، آنان باز خود به خود حاكم شرع نمیشوند بلكه تحقق آن منوط به گزینش و انتخاب است كه نقش این انتخاب نه در حد كشف، بلكه تفویض است. هر دو قرائت طرفدارانی دارد، بعضی از اندیشوران از نظریهی اول جانبداری میكند و برخی از فقهای معاصر هم قرائت دوم را میپذیرند. ۷۷ البته این جا قرائتسومی هم وجود دارد كه حاكمیت را از فقیه نفی و آن را به خود «انسان» به این عنوان كه خلیفهی الهی است، واگذار میكند و نقش فقیه را اشراف و نظارت بر حكومت میداند، ۷۸ تحلیل و بررسی هر سه قرائت در حوصله و موضوع این نوشتار نمیگنجد.
● استاد و نفی مشروعیت انتخاب
با این توضیح به یافتن موضع استاد در این موضوع مهم و حساس میپردازیم. از برخی عبارات و شواهد، مانند نفی وكالت، قیاس حاكم به مفتی و قاضی و همچنین سخن از پذیرش و قبول مردم، نظریهی اول استظهار میشود كه نقل و تحلیل میشود.
۱. ولایی بودن حكومت فقیه
ایشان با جانبداری از نظریهی فقها در «ولایی» انگاشتن حكومت فقیه، نظر مقابل آن را «وكالت» ذكر میكند كه در آن مردم در اعطای مشروعیت دخیلاند. حكمران بالضرورهٔ -یعنی كسی كه متابعت مشروع دارد، نه كسی كه به زور خود را تحمیل كرده است- و آن كسی متابعت مشروع دارد به دو گونه ممكن است: یكی به نحو «ولایت» و دیگر به نحو «وكالت»، آنچه در فقه مطرح استبه عنوان لایتحاكم مطرح است. ۷۹
۲. مقایسه حاكم با مفتی
قرینهی دوم، مقایسه حاكم با مفتی است، همانطور كه مفتی به مجرد داشتن شرایط افتا به مقام مرجعیت میرسد، حاكم هم به این شكل است. آن حكومتی كه باید میان مردم باشد، باید واجد شرایطی باشد كه آن شرایط را اسلام معین كرده است، اگر آن شرایطی را كه اسلام معین كرده است، داشته باشد، همانطوری كه مفتی بدون این كه خدا شخصش را معین كرده باشد با آن میتواند فتوا بدهد حاكم هم بدون اینكه خدا شخصش را معین كرده باشد میتواند در میان مردم حكومتبكند. ۸۰
۳. مقایسه حاكم با قاضی
شاهد سوم، مقایسه حاكم با قاضی است كه به صرف انطباق، میتوان او را قاضی تعیین شده از سوی خداوند دانست. مقام قضاوت و مقام حكومت را بطور كلی میشود تعیین كرد، یعنی پیغمبر این طور میگوید كه بعد از من هر كس داری فلان صفات باشد میتواند قاضی باشد... آن وقت اگر كسی دارای این مقام بود میتواند بگوید، مرا خدا معین كرده است، چون پیغمبر اصلی ذكر كرده كه مطابق آن اصل میتوانم قاضی باشم، ما كه شیعه هستیم این جور میگوییم كه شرط اول قاضی این است كه مجتهد باشد... اگر شخصی همهی این شرایط را كه اسلام معین كرده است دارا بود، باید گفت این آدم را خدا معین كرده است. ۸۱
۴. سخن از پذیرش و قبول مردم
برخی، عبارت ذیل استاد را شاهد دیگر بر انحصار مبدا مشروعیت ولایت فقیه به «انتصاب» میدانند، ۸۲ چرا كه استاد در این عبارت، حق مردم را صرف پذیرش وصف میكند. آیه كریمه (انما ولیكم الله و رسوله و الذین ءامنو الذین یقیمون الصلوهٔ و یؤتون الزكوهٔ و هم راكعون) ۸۳ ناظر به چنین ولایتی [پیشوایی و مقتدایی دینی] است. البته مقصود این نیست كه این آیه شامل برخی دیگر از اقسام ولایت كه بعدا ذكر خواهیم كرد، نیست. مقصود این است كه این آیه شامل ولای امامت و پیشوایی و مرجعیت دینی هست. در برخی احادیث گذشته نیز كلمه «ولی» در مورد ولای امامت استعمال شده است. این نوع ولاء را اگر به امام نسبت دهیم به معنای حق پیشوایی و مرجعیت دینی است و اگر به افراد امت نسبت دهیم، به معنای پذیرش و قبول این حق است. ۸۴
● تحلیل و ارزیابی
به نظر میرسد كه میتوان در دلالتشواهد و قراین فوق جرح وارد كرد. اما شاهد اول كه دلالتبر نفی «وكالت» در فقه میكرد، باید گفت كه مراد استاد این است كه آنچه در فقه مطرح است، نشات گرفتن مشروعیتحاكم اسلامی از امام معصوم و خداوند است و آن با نظریهی دوم نیز همگون است; چرا كه آن هم حكومت ولی فقیه را از نوع «ولایت» تفسیر میكنند و مراد استاد از نفی «وكالت» و قراردادن آن در مقام «ولایت»، وكالت و انتخاب مردمی به صورت مستقل و از نوع دموكراسی غربی است كه مطابق آن، مشروعیتحاكم فقط از ناحیه مردم و دمكراسی متحقق میشود و مشروعیت الهی در آن هیچگونه جایگاهی ندارد. اما این كه نظریهی «ولایت» و «انتخاب» به صورت مركب در فقه مطرح نشده و فاقد ارزش است، از عبارت فوق برنمیآید، بلكه قراین دیگر بر عكس آن است; چرا كه استاد در جای دیگر، نظریات مطرح در فقه شیعه را سه نظریه ذكر كرده و نظریهی دوم و سوم را «ولایت» به قید «انتخاب» توسط فقها یا مردم برمیشمارد، علاوه بر آن ایشان در اول همین عبارت به ركن دوم مشروعیت (پذیرش مردم) تصریح میكند و «متابعت مشروع» -كه به عنوان مقسم و جزء مقوم هر دو نظریه میآورد- را نخستبه «كسی كه به زور خود را تحمیل نكرده باشد» تفسیر میكند و از آن چنین برمیآید كه اگر نظریهی اول -یعنی «ولایت تنها»- خود را به زور به مردم تحمیل كند، مشروعیت نخواهد داشت. اما دربارهی شاهد دوم و سوم باید گفت كه استاد در این عبارات در مقام بیان و تبیین ضرورت داشتن حاكم، شرایط و صفاتی است كه آیین مقدس اسلام آنها را وضع و ملحوظ نموده است. اما این كه علاوه بر آن، شرط یا شرایط دیگر در مشروعیتحاكم دخیل استیا نه؟ استاد در مقام اثبات یا نفی آن نبوده است، تا از عدم تصریح آن، عدم اعتبارش استنتاج گردد. اما سخن استاد كه به صرف دارا بودن شرایط لازم، «میتواند حكومتبكند» یا «میتواند قاضی باشد»، «این آدم را خدا معین كرده است»، ناظر به تعیین صفات لازم و صلاحیت چنین شخصی از سوی خدا برای منصب قضا و حكومت است و به بیانی ایشان به وجود مقتضی اشاره میكند. اما دربارهی شاهد چهارم باید گفت كه همانطور كه استاد در همین موضع تصریح كردند، ولای پیامبر به چهار قسم تقسیم میشود كه یكی ولای به معنای «مرجعیت دینی و تبیین آموزههای دینی» است كه این ولاء از سوی خداوند ابتدا به ایشان و سپس امامان و بعد به نواب آنان تفویض شده است. در این ولاء نه مردم، بلكه خواص نیز در مقام وحی و پیامبر نقش جزء «قبول» و «پذیرش» ندارند و ظاهر بلكه نص كلام استاد در همین «ولاء» است، كه این نیز موضع اختلاف نیست. اما این كه آیا شان مردم در قبال «ولاء» به معنای «حكومت» و رهبری اجتماعی و سیاسی هم صرف پذیرش و قبول است؟ یا این كه خود جزء مصدر مشروعیت و حقند؟ از این سخن استاد برنمیآید.
● استاد و پذیرفتن مشروعیت انتخاب
حاصل آن كه نمیتوان نظریهی «انطباق» را به ضرس قاطع به استاد نسبت داد، حال این پرسش مطرح میشود كه آیا نظریهی دوم، نظریهی برگزیدهی ایشان استیا نه؟ برخی عبارات و قراین آن را تایید میكند.
۱. ولایتشرعی یعنی مهر ایدئولوژی مردم
استاد مصدر حق شرعی ولی فقیه را مردم متدین میداند و با اشاره به حكم امام خمینی به نخست وزیر موقت [بر حسب حق شرعی و حق قانونی ناشی از آراء اكثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران... جنابعالی را بدون در نظر گرفتن حزبی و بستگی به گروهی خاص، مامور تشكیل دولت موقت مینمایم ۸۵ ] آن را چنین تحلیل میكند. حق شرعی امام از وابستگی قاطع مردم به اسلام، به عنوان مكتب و یك ایدئولوژی ناشی میشود و مردم تایید میكنند كه او مقام صلاحیتداری است كه میتواند قابلیت اشخاص را از جهت انجام وظایف اسلامی تشخیص دهد. در حقیقتحق شرعی ولایتشرعی، یعنی مهر ایدئولوژی مردم و حق عرضی، همان حق حاكمیت ملی مردم است كه آنها باید فرد مورد تایید رهبر را انتخاب كنند. ۸۶
۲. حق انتخاب و عزل حاكم و موقتی بودن آن
قرینهی دیگر، برداشت ایشان از نظریهی «جمهوری اسلامی» است كه معتقد است قید اسلامیت محتوای آن را تعیین میكند، اما شكل آن مثل تعیین رهبر و موقتی بودن آن به عهده مردم است. كلمهی «جمهوری» شكل حكومت پیشنهاد شده را مشخص میكند... یعنی حكومتی كه حق انتخاب با همهی مردم است قطع نظر از این كه مرد یا زن، سفید یا سیاه، دارای این عقیده یا آن عقیده باشد. در این جا فقط شرط بلوغ سنی و رشد عقلی معتبر است و نه چیز دیگر، به علاوه این حكومت، حكومتی موقت است، یعنی هر چند سال یكبار باید تجدید شود، یعنی اگر مردم بخواهند میتوانند حاكم را برای بار دوم یا احیانا بار سوم و چهارم -تا آنجا كه قانون اساسیشان اجازه میدهد- انتخاب كنند و در صورت عدم تمایل، شخص دیگری را كه از او بهتر میداند، انتخاب كنند... مساله جمهوری مربوط استبه شكل حكومت كه مستلزم نوعی دمكراسی است، یعنی این كه مردم حق دارند سرنوشتخود را خودشان در دستبگیرند. ۸۷ توضیح این كه در نظریهی «انطباق» سخن از انتخاب و حاكمیت مردم بر سرنوشتخود نیست، بلكه سخن از پذیرش و انقیاد مردم -آن هم به نحو وجوب شرعی است- و دورهی حكومتحاكم شرعی هم موقت نیست، بلكه به شرط حفظ شرایط است كه احتمال دارد مادام العمر هم باشد. اما استاد در عبارت فوق سخن از «انتخاب رئیس حكومت توسط مردم»، «موقتی بودن حاكم» «حق حاكمیت مردم بر سرنوشتخود» و این كه انتخاب مردم نه از مقولهی «وظیفه» كه از مقولهی «حق» استبه میان میآورد.
۳. قراین دیگر
مضاف بر این كه ایشان قائل بر فطری بودن حقوقی نظیر آزادی و دمكراسی -به معنای حقیقی آن- و امانتبودن حكومت در دستحاكم از سوی مردم است كه تبیین آنها در این مختصر نمیگنجد. ۸۸ با این وجود استناد این رای استاد به ضرس قاطع باز محل تامل است و باید بگوییم كه: چون نیستخواجه حافظ معذور دار ما را .
منبع:فصلنامه نامه مفید، شماره ۱۷
پینوشتها
۱- كارلتون كلایمرودی و دیگران، آشنایی با علم سیاست، بهرام ملكوتی، كتابهای سیمرغ، چاپ سوم، ج ۱، ص۱۱، تهران ۲۵۳۶. ۲- ر.ك: همان. ۳- پیرامون جمهوری اسلامی، صدرا، چاپ نهم، ص ۱۵۱، تهران ۱۳۷۴. ۴- نهج البلاغه، خطبه ۴۰. ۵- ر. ك. ارنست كاسیر، افسانه دولت، نجف دریا بندری، خوارزمی، تهران، ۱۳۶۲، ص۹۷. نیز ژان ژاك روسو، قرارداد اجتماعی، زیركزاده، ص۴۲. ۶- ر. ك. قاضی ابی یعلی، الاحكام السلطانیه، مكتب الاعلام الاسلامی، ص ۲۰، قم، ۱۴۰۶ ق. ۷- پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۱۵۰. ۸- ارسطو، سیاست، حمید عنایت، شركتسهامی كتابهای جیبی، تهران، ۱۳۵۸، ص ۱۰. ۹- پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۱۵۲ و ۱۵۳. ۱۰- ماكس وبر، اقتصاد و جامعه، عباس منوچهری، مولی، تهران، ۱۳۷۴، ص ۱۰ و ۲۷۳. ۱۱- ژان ژاك روسو، قرارداد اجتماعی، ص ۴۱. ۱۲- پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۱۵۴. ۱۳- ماكس وبر، اقتصاد و جامعه، ص ۲۷۳. ۱۴- پیرامون جمهوری اسلامی، ۱۵۳. ۱۵- ر. ك. اقتصاد و جامعه، ص ۲۷۳ و ۲۷۴. ۱۶- ر. ك. آنتونی كوئینتن، فلسفه سیاسی، (مقدمه)، مرتضی اسعدی، بهآور، تهران، ۱۳۷۴، از ص ۲۹ تا ص ۳۴. برای توضیح بیشتر، ر. ك. سعید حجاریان مساله مشروعیت، مجله راهبرد، شماره ۳. بهار ۱۳۷۳. و نیز علیرضا شجاعیوند، مشروعیت دینی دولت، انتشارات تبیان، از ص ۴۲ به بعد. ۱۷- پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۱۵۰ از ص ۱۵۲ به بعد. ۱۸- ر. ك. مجموعه آثار، انتشارات صدرا، ج ۳، ص ۲۸۱ و نیز اسلام و مقتضیات زمان، ج ۱، ص ۱۶۹ و ۱۷۵. ۱۹- احزاب / ۶. ۲۰- نساء / ۵۹. ۲۱- مائده / ۵۵. ۲۲- مجموعه آثار، ج ۴، ص ۸۴۳. ۲۳- ر. ك. الاسلام و اصول الحكم، ص ۱۷۱. ۲۴- حكمت و حكومت، صفحههای، ۱۴۳، ۱۶۷، ۱۷۰. ۲۵- آخرت و خدا هدف بعثت، ص ۲۲۹، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، ۱۳۷۷. ۲۶- نقل از، شهید مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، انتشارات اسلامی، چ نهم، قم، ۱۳۵۹، ص ۸۸. ۲۷- ر. ك. مجموعه آثار، ج ۴، ص ۸۴۳. ۲۸- همان، ج ۳، ص ۲۸۱. ۲۹- امامت و رهبری، صدرا، چ پنجم، تهران، ۱۳۶۶، ص ۷۱ و ۷۲. ۳۰- همان، ص ۶۹. ۳۱- همان، ص ۷۱. ۳۲- همان، ص ۸۰ و ۹۶. ۳۳- همان، ص ۸۱. ۳۴- حماسه حسینی، انتشارات صدرا، تهران، ج ۳، ص ۲۴. ۳۵- مهندس مهدی بازرگان مینویسد: «خلافت و حكومت از دیدگاه امام حسین(ع) و اسلام نه از آن یزید و خلفاست، نه از آن خودشان و نه از خدا، بلكه از آن امت و به انتخاب خودشان است». آخرت و خدا، ص ۴۳ و ۴۴. دكتر سروش هم میگوید: «حق حكومت در همه حال از آن مردم است، حكومتبندگان، حكومتی است در خور بندگان، نه خدایان، كه با آرای آدمیان بر مینشینند و با آرای آنان برمیافتند». كیان، شماره ۲۱، ص ۱۲. و نیز ر.ك: دكتر مهدی حائری یزدی، حكمت و حكومت، ص ۸۲. ۳۶- حكمت و حكومت، ص ۸۲. ۳۷- ر.ك: حیدر علی قلمداران، حكومت در اسلام، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، تهران، ۱۳۸۵ ق، لازم به ذكر است كه نویسندهی فوق بر حسب ظاهر عباراتش انتصابی بودن حكومت پیامبر را میپذیرد. اما جریان سقیفه را در صفحه ۲۸ به بعد. مقتضای دستور اسلام در امر شورا وصف میكند، ۳۸- امامت و رهبری، ص ۱۴۷. ۳۹- حماسه حسینی، ج ۳، ص ۲۴. ۴۰- آشنایی با قرآن، انتشارات صدرا، چ دوم، تهران ۱۳۷۶، ج ۵، ص ۲۰۳ و ۲۰۴. ۴۱- حماسه حسینی، ج ۳، ص ۱۰۸. ۴۲- همان، ص ۱۱۱. ۴۳- نهج البلاغه، خطبهی ۸ و ۳۴. ۴۴- حماسه حسینی، ج ۳، ص ۱۰۹. ۴۵- همان، ص ۱۰۸ و ۱۰۹. ۴۶- سوره فتح / ۱۸. ۴۷- حكمت و حكومت، ص ۱۶۷ و ۱۶۸. ۴۸- آخرت و خدا، ص ۴۴. ۴۹- حماسه حسینی، ج ۳، ص ۱۱۰. ۵۰- همان، ص ۱۱۱. ۵۱- همان. ۵۲- همان، ص ۱۷۶. ۵۳- امامت و رهبری، ص ۱۴۰. ۵۴- نهج البلاغه، خطبهی، ۹۱. ۵۵- ر.ك: آخرت و خدا، ص ۴۲ - ۴۴. ۵۶- ر.ك: بحارالانوار، ج ۴۴، صص۱۵، ۲۵ و ۱۴۷. ۵۷- ر. ك: سیری در نهج البلاغه، بخش پنجم (اهل بیت و خلافت). انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۶۱. ۵۸- نهج البلاغه، خطبهی ۱۷۰، و نیز: سیری در نهج البلاغه. ص ۱۰۱. برای توضیح بیشتر ر ك: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۳۰۷ و ج۲، ص۴۷ و ج۱۱، ص۱۱۴. و نیز بحارالانوار، ج۲۹، ص۴۱۹. ۵۹- نهج البلاغه، خطبهی ۹۱. ۶۰- امامت و رهبری، ص ۱۴۰ و ۱۴۱. ۶۱- سیری در سیرهی ائمه اطهار، انتشارات صدرا، تهران، ۱۳۷۶، ص۸۸. ۶۲- همان. ۶۳- همان، ص ۹۱، و نیز اسلام و مقتضیات زمان، چ ۱، ص ۲۲۴ به بعد. ۶۴- ذكر این نكته خالی از فایده نیست كه ابو سلمه پیش از رسیدن پاسخ مثبت عبدالله بن الحسن كه به او نیز نامه نوشته بود- توسط سفاح كه به او بدگمان شده بود، كشته شد، بعد عبدالله و فرزندانش هم به همین خاطر كشته شدهاند. ر ك: بیست گفتار، ص۱۵۵، و نیز اصول كافی، ج۲. ص۲۴۳. ۶۵- ر ك: بیست گفتار، ص ۱۵۲ - ۱۶۰، صدرا، قم ۱۳۵۸. و نیز سیری در سیره ائمه اطهار، فصل امام صادق . ۶۶- برای توضیح بیشتر، ر ك: علامه طباطبایی، شیعه در اسلام، ص۲۱۲. ۶۷- سیری در سیره ائمه اطهار، ص ۲۱۳ ۶۸- بحار الانوار، ج۴۹، ص۱۴۶. چاپ بیروت. ۶۹- سیری در سیره ائمه اطهار. ص ۲۱۲. برای توضیح بیشتر ر. ك: نگارنده مجله معرفت، سیره ائمه در تقابل با سكولاریزم. شماره ۲۹. ۷۰- پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۱۵۳. ۷۱- همان، ص۱۵۴. ۷۲- همان. ۷۳- ر. ك. علامه طباطبایی، المیزان، ج۴، ص۱۲۴; آیهٔ الله منتظری، دراسات فی ولایهٔ الفقیه، ج۱، ص۴۰۹; آیهٔ الله جعفر سبحانی، معالم الحكومه، ص ۲۰۶، و نیز مبانی حكومت اسلامی، ص۱۶۹ به بعد. ۷۴- پیرامون جمهوری اسلامی، ص۱۵۴. ۷۵- همان، ص۱۵۰ (پاورقی) و ۱۵۳. ۷۶- همان. ۷۷- ر. ك. دراسات فی ولایهٔ الفقیه، ج۱، ص۴۰۵ و ۴۱۵. آیهٔ الله خامنهای در این موضوع میگوید: «نظر مردم تعیین كننده است، اما نسبتبه آن انسانی كه دارای معیارهای لازم است، اگر معیارهای لازم در آن انسان نباشد، انتخاب نمیتواند به او مشروعیتببخشد... آن كسی كه این معیارها را دارد و از تقوا و صیانت نفس و دینداری كامل و آگاهی لازم برخوردار است. آن وقت نوبت میرسد به قبول ما، اگر همین آدم را با همین معیارها مردم قبول نكردند، باز مشروعیت ندارد. چیزی به نام حكومت زور در اسلام نداریم». ر. ك. حكومت در اسلام، سازمان تبلیغات اسلامی، ج۱، ص۳۳. ۷۸- این آخرین رای شهید صدر است كه در كتاب «خلافهٔ الانسان و شهادهٔ الانبیاء» و «الاسلام یقود الحیاهٔ» طرح كرده است. ۷۹- پیرامون جمهوری اسلامی، ص۱۵۰. ۸۰- اسلام و مقتضیات زمان، چ ۱، ص۱۷۹. ۸۱- همان، ص۱۷۴. ۸۲- مجله حوزه، شماره ۸۶ و ۸۵، فروردین و اردبیهشتسال ۷۷، ص۱۱۳. ۸۳- مائده / ۵۵. ۸۴- مجموعه آثار، ج۳، ص۲۸۰. ۸۵- صحیفه نور، ج۵، ص۲۷. ۸۶- پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۶۷ و ۶۸. ۸۷- پیرامون انقلاب اسلامی، ص۶۲ و ۶۳. ۸۸- برای توضیح ر. ك. سیری در نهج البلاغه، فصل حقوق مردم در مقابل حاكم، نگارنده مقالهای تحت عنوان «حقوق مردم در حكومت اسلامی از دیدگاه شهید مطهری» نگاشته است كه به زودی تقدیم خواهد شد.
پینوشتها
۱- كارلتون كلایمرودی و دیگران، آشنایی با علم سیاست، بهرام ملكوتی، كتابهای سیمرغ، چاپ سوم، ج ۱، ص۱۱، تهران ۲۵۳۶. ۲- ر.ك: همان. ۳- پیرامون جمهوری اسلامی، صدرا، چاپ نهم، ص ۱۵۱، تهران ۱۳۷۴. ۴- نهج البلاغه، خطبه ۴۰. ۵- ر. ك. ارنست كاسیر، افسانه دولت، نجف دریا بندری، خوارزمی، تهران، ۱۳۶۲، ص۹۷. نیز ژان ژاك روسو، قرارداد اجتماعی، زیركزاده، ص۴۲. ۶- ر. ك. قاضی ابی یعلی، الاحكام السلطانیه، مكتب الاعلام الاسلامی، ص ۲۰، قم، ۱۴۰۶ ق. ۷- پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۱۵۰. ۸- ارسطو، سیاست، حمید عنایت، شركتسهامی كتابهای جیبی، تهران، ۱۳۵۸، ص ۱۰. ۹- پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۱۵۲ و ۱۵۳. ۱۰- ماكس وبر، اقتصاد و جامعه، عباس منوچهری، مولی، تهران، ۱۳۷۴، ص ۱۰ و ۲۷۳. ۱۱- ژان ژاك روسو، قرارداد اجتماعی، ص ۴۱. ۱۲- پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۱۵۴. ۱۳- ماكس وبر، اقتصاد و جامعه، ص ۲۷۳. ۱۴- پیرامون جمهوری اسلامی، ۱۵۳. ۱۵- ر. ك. اقتصاد و جامعه، ص ۲۷۳ و ۲۷۴. ۱۶- ر. ك. آنتونی كوئینتن، فلسفه سیاسی، (مقدمه)، مرتضی اسعدی، بهآور، تهران، ۱۳۷۴، از ص ۲۹ تا ص ۳۴. برای توضیح بیشتر، ر. ك. سعید حجاریان مساله مشروعیت، مجله راهبرد، شماره ۳. بهار ۱۳۷۳. و نیز علیرضا شجاعیوند، مشروعیت دینی دولت، انتشارات تبیان، از ص ۴۲ به بعد. ۱۷- پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۱۵۰ از ص ۱۵۲ به بعد. ۱۸- ر. ك. مجموعه آثار، انتشارات صدرا، ج ۳، ص ۲۸۱ و نیز اسلام و مقتضیات زمان، ج ۱، ص ۱۶۹ و ۱۷۵. ۱۹- احزاب / ۶. ۲۰- نساء / ۵۹. ۲۱- مائده / ۵۵. ۲۲- مجموعه آثار، ج ۴، ص ۸۴۳. ۲۳- ر. ك. الاسلام و اصول الحكم، ص ۱۷۱. ۲۴- حكمت و حكومت، صفحههای، ۱۴۳، ۱۶۷، ۱۷۰. ۲۵- آخرت و خدا هدف بعثت، ص ۲۲۹، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، ۱۳۷۷. ۲۶- نقل از، شهید مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، انتشارات اسلامی، چ نهم، قم، ۱۳۵۹، ص ۸۸. ۲۷- ر. ك. مجموعه آثار، ج ۴، ص ۸۴۳. ۲۸- همان، ج ۳، ص ۲۸۱. ۲۹- امامت و رهبری، صدرا، چ پنجم، تهران، ۱۳۶۶، ص ۷۱ و ۷۲. ۳۰- همان، ص ۶۹. ۳۱- همان، ص ۷۱. ۳۲- همان، ص ۸۰ و ۹۶. ۳۳- همان، ص ۸۱. ۳۴- حماسه حسینی، انتشارات صدرا، تهران، ج ۳، ص ۲۴. ۳۵- مهندس مهدی بازرگان مینویسد: «خلافت و حكومت از دیدگاه امام حسین(ع) و اسلام نه از آن یزید و خلفاست، نه از آن خودشان و نه از خدا، بلكه از آن امت و به انتخاب خودشان است». آخرت و خدا، ص ۴۳ و ۴۴. دكتر سروش هم میگوید: «حق حكومت در همه حال از آن مردم است، حكومتبندگان، حكومتی است در خور بندگان، نه خدایان، كه با آرای آدمیان بر مینشینند و با آرای آنان برمیافتند». كیان، شماره ۲۱، ص ۱۲. و نیز ر.ك: دكتر مهدی حائری یزدی، حكمت و حكومت، ص ۸۲. ۳۶- حكمت و حكومت، ص ۸۲. ۳۷- ر.ك: حیدر علی قلمداران، حكومت در اسلام، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، تهران، ۱۳۸۵ ق، لازم به ذكر است كه نویسندهی فوق بر حسب ظاهر عباراتش انتصابی بودن حكومت پیامبر را میپذیرد. اما جریان سقیفه را در صفحه ۲۸ به بعد. مقتضای دستور اسلام در امر شورا وصف میكند، ۳۸- امامت و رهبری، ص ۱۴۷. ۳۹- حماسه حسینی، ج ۳، ص ۲۴. ۴۰- آشنایی با قرآن، انتشارات صدرا، چ دوم، تهران ۱۳۷۶، ج ۵، ص ۲۰۳ و ۲۰۴. ۴۱- حماسه حسینی، ج ۳، ص ۱۰۸. ۴۲- همان، ص ۱۱۱. ۴۳- نهج البلاغه، خطبهی ۸ و ۳۴. ۴۴- حماسه حسینی، ج ۳، ص ۱۰۹. ۴۵- همان، ص ۱۰۸ و ۱۰۹. ۴۶- سوره فتح / ۱۸. ۴۷- حكمت و حكومت، ص ۱۶۷ و ۱۶۸. ۴۸- آخرت و خدا، ص ۴۴. ۴۹- حماسه حسینی، ج ۳، ص ۱۱۰. ۵۰- همان، ص ۱۱۱. ۵۱- همان. ۵۲- همان، ص ۱۷۶. ۵۳- امامت و رهبری، ص ۱۴۰. ۵۴- نهج البلاغه، خطبهی، ۹۱. ۵۵- ر.ك: آخرت و خدا، ص ۴۲ - ۴۴. ۵۶- ر.ك: بحارالانوار، ج ۴۴، صص۱۵، ۲۵ و ۱۴۷. ۵۷- ر. ك: سیری در نهج البلاغه، بخش پنجم (اهل بیت و خلافت). انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۶۱. ۵۸- نهج البلاغه، خطبهی ۱۷۰، و نیز: سیری در نهج البلاغه. ص ۱۰۱. برای توضیح بیشتر ر ك: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۳۰۷ و ج۲، ص۴۷ و ج۱۱، ص۱۱۴. و نیز بحارالانوار، ج۲۹، ص۴۱۹. ۵۹- نهج البلاغه، خطبهی ۹۱. ۶۰- امامت و رهبری، ص ۱۴۰ و ۱۴۱. ۶۱- سیری در سیرهی ائمه اطهار، انتشارات صدرا، تهران، ۱۳۷۶، ص۸۸. ۶۲- همان. ۶۳- همان، ص ۹۱، و نیز اسلام و مقتضیات زمان، چ ۱، ص ۲۲۴ به بعد. ۶۴- ذكر این نكته خالی از فایده نیست كه ابو سلمه پیش از رسیدن پاسخ مثبت عبدالله بن الحسن كه به او نیز نامه نوشته بود- توسط سفاح كه به او بدگمان شده بود، كشته شد، بعد عبدالله و فرزندانش هم به همین خاطر كشته شدهاند. ر ك: بیست گفتار، ص۱۵۵، و نیز اصول كافی، ج۲. ص۲۴۳. ۶۵- ر ك: بیست گفتار، ص ۱۵۲ - ۱۶۰، صدرا، قم ۱۳۵۸. و نیز سیری در سیره ائمه اطهار، فصل امام صادق . ۶۶- برای توضیح بیشتر، ر ك: علامه طباطبایی، شیعه در اسلام، ص۲۱۲. ۶۷- سیری در سیره ائمه اطهار، ص ۲۱۳ ۶۸- بحار الانوار، ج۴۹، ص۱۴۶. چاپ بیروت. ۶۹- سیری در سیره ائمه اطهار. ص ۲۱۲. برای توضیح بیشتر ر. ك: نگارنده مجله معرفت، سیره ائمه در تقابل با سكولاریزم. شماره ۲۹. ۷۰- پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۱۵۳. ۷۱- همان، ص۱۵۴. ۷۲- همان. ۷۳- ر. ك. علامه طباطبایی، المیزان، ج۴، ص۱۲۴; آیهٔ الله منتظری، دراسات فی ولایهٔ الفقیه، ج۱، ص۴۰۹; آیهٔ الله جعفر سبحانی، معالم الحكومه، ص ۲۰۶، و نیز مبانی حكومت اسلامی، ص۱۶۹ به بعد. ۷۴- پیرامون جمهوری اسلامی، ص۱۵۴. ۷۵- همان، ص۱۵۰ (پاورقی) و ۱۵۳. ۷۶- همان. ۷۷- ر. ك. دراسات فی ولایهٔ الفقیه، ج۱، ص۴۰۵ و ۴۱۵. آیهٔ الله خامنهای در این موضوع میگوید: «نظر مردم تعیین كننده است، اما نسبتبه آن انسانی كه دارای معیارهای لازم است، اگر معیارهای لازم در آن انسان نباشد، انتخاب نمیتواند به او مشروعیتببخشد... آن كسی كه این معیارها را دارد و از تقوا و صیانت نفس و دینداری كامل و آگاهی لازم برخوردار است. آن وقت نوبت میرسد به قبول ما، اگر همین آدم را با همین معیارها مردم قبول نكردند، باز مشروعیت ندارد. چیزی به نام حكومت زور در اسلام نداریم». ر. ك. حكومت در اسلام، سازمان تبلیغات اسلامی، ج۱، ص۳۳. ۷۸- این آخرین رای شهید صدر است كه در كتاب «خلافهٔ الانسان و شهادهٔ الانبیاء» و «الاسلام یقود الحیاهٔ» طرح كرده است. ۷۹- پیرامون جمهوری اسلامی، ص۱۵۰. ۸۰- اسلام و مقتضیات زمان، چ ۱، ص۱۷۹. ۸۱- همان، ص۱۷۴. ۸۲- مجله حوزه، شماره ۸۶ و ۸۵، فروردین و اردبیهشتسال ۷۷، ص۱۱۳. ۸۳- مائده / ۵۵. ۸۴- مجموعه آثار، ج۳، ص۲۸۰. ۸۵- صحیفه نور، ج۵، ص۲۷. ۸۶- پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۶۷ و ۶۸. ۸۷- پیرامون انقلاب اسلامی، ص۶۲ و ۶۳. ۸۸- برای توضیح ر. ك. سیری در نهج البلاغه، فصل حقوق مردم در مقابل حاكم، نگارنده مقالهای تحت عنوان «حقوق مردم در حكومت اسلامی از دیدگاه شهید مطهری» نگاشته است كه به زودی تقدیم خواهد شد.
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست