سه شنبه, ۱۳ آذر, ۱۴۰۳ / 3 December, 2024
مجله ویستا


«حقیقت گمشده» و فیلم هایی که در حاشیه تولید و اکران می شوند


«حقیقت گمشده» و فیلم هایی که در حاشیه تولید و اکران می شوند
بعضی از فیلم ها و تولیدات تصویری، در حاشیه و به دور از جنجال های مطبوعاتی رسانه ای اکران شده و بدون هیچ گونه بررسی و نقد جدی مورد کم لطفی قرار می گیرند، البته دلیل اصلی این بی توجهی و نادیده گرفتن ها، معروف نبودن کارگردان یا نویسنده اثر نمی باشد، زیرا متاسفانه در کشور ما در زمینه فیلم و دنیای تصویر بیشتر از فیلم، شخص و اشخاص اهمیت دارند و فیلم ها بیشتر با وزنه و کفه اشخاص و کارنامه شان محک زده می شود، تا جایی که این واقعیت امری محوری و اساسی شده و کارهای کارگردانان نو ظهور جدی گرفته نمی شود، مگر شاهکاری غیر قابل چشم پوشی باشد.
حقیقت گمشده نام سینمایی می باشد که قصد داریم به آن بپردازیم و قصور سینماگران و منتقدان را جبران کنیم.
● خلاصه داستان فیلم:
مسعودکیا(حمید فرخ نژاد) به اتفاق خانواده اش به دلیل یک لحظه غفلت در رانندگی تصادف کرده و آن ها را به بیمارستان منتقل می کنند و همسر و پسر خردسالش می میرند دختر کوچکش در کماست و خودش دو کلیه اش را از دست می دهد و به کلیه اهدایی نیاز دارد.
در همان بیمارستان، رضا مقدم(حبیب دهقان‌نسب) هم که جانباز شیمیایی است و همسرش، لیلا مقدم (پریوش نظریه) و کودکشان ستاره هم در کنار او هستند.
شش ماه بعد می بینیم که باز رضا بستری است و با اهدای کلیه اش به کسی که نیاز دارد موافقت می کند و پزشک معالج او که درمان کیا را هم عهده دار است تصمیم به اهدای کلیه رضا به کیا می گیرد.
مدتی بعد کیا را تنها در خانه اش در حال خودکشی می بینیم.
او به علت سقوط لوستر، زنده می ماند و در پی آدرس مقدم می رود.
آن جا را می یابد و به لیلا اعتراض می کند کلیه اهدایی شوهرش، باعث زنده ماندن او و زجر روحی روزانه اش در غیاب خانواده اش شده است.
کمی بعد معلوم می شود رضا شهید شده و لیلا با دخترشان ستاره زندگی می کند.
همسایه روبه رویی مقدم زوج جوانی هستند که تازه ازدواج کرده اند و اتفاقا شاهد تصادف کیا بوده اند و مرد جوان (پیمان) در همان دانشگاهی درس می خواند که دکتر کیا استاد آن است.
زن جوان(سارا) حامله می شود و مرد پریشان می شود و اصرار به سقط آن دارد.
آن ها به مطب پزشکی مراجعه می کنند تا این کار را برایشان انجام دهد،اما دکتر با اشاره به غیر قانونی بودن این کار، از لطمه های روحی که در انتظار زن است سخن می گوید، کیا پس از فهمیدن شهادت رضا، به قصد عذرخواهی بر می گردد و در مرور گذشته اش می فهمیم که دختر خردسالش هم که در کما بود، به تازگی جان باخته است.
لیلا هم که تا به حال مرگ رضا را از ستاره پنهان کرده و از سفر سخن گفته بود، ستاره را به مزار پدرش می برد.
آن سوتر کیا هم بر گورهای اعضای خانواده خود نشسته است.
لیلا با او درباره تقدیر و زندگی می گوید و بیان می کند: قرار نبود این کلیه باعث عذابش شود، پس از این(زندگی شیرین می شود) ابتدا سارا را با شکمی برآمده در دانشگاه می بینیم.
کیا هم با سرو شکلی تازه به دانشگاه و زندگی باز می گردد.
لیلا را هم مشغول تاب دادن دخترش در پارک می بینیم.
در آخرین فلاش بک فیلم متوجه می شویم که در واپسین لحظه های قبل از پیوند مشخص می شود که کلیه رضا با کیا ناسازگار است.
پزشک معالج به لیلا که کلیه سازگاری برای این کار دارد، پیشنهاد می دهد تا او کلیه اش را اهدا کند.
لیلا هم با شرط نفهمیدن رضا و این که او فکر کند خودش باعث نجات یک انسان دیگر شده با این کار موافقت می کند.
در آخرین تصویر از پنجره ای به آسمان و ابرها می رسیم.حقیقت گمشده شروعی جالب و در عین حال تقلیدی دارد.
تصویرهای ابتدایی فیلم از آسمان فیلم برداری شده و پی در پی در حال نشان دادن ماشین های در حال حرکت است.ابتدای فیلم خوشبختانه اجرای خوبی داشته و جالب از کار درآمده است.
ماشین مسعود کیا و خانواده اش نیز میان ماشین های به تصویر کشیده بوده و توجه کارگردان به طور مشخص و قابل انتقالی به سمت آن ها کشیده شده و بیننده را با خود به داخل ماشین می کشاند.
آقای کیا و همسرش در حال بحث و گفت‌وگوست و دو فرزندش در عقب ماشین نشسته اند و مشغول دعوا و مشاجره، نحوه دعواها و فضای استرس آلود و مضطرب کننده ماشین و قیل‌وقال بچه ها حکایت از اتفاقی ناگوار دارد، به تعبیری فضا آبستن اتفاقی قابل حدس (توسط بیننده) بوده و همه چیز طوری در کنار هم چیده شده که به طور نشانه داری سعی دارد ترس را به بیننده القا کند غافل از این که قبل از اتفاق، کاملا داستان لو رفته و دست کارگردان برای بیننده رو شده است.
به طور کلی فیلم مانند بیشتر فیلم های امروزی درگیر نوعی تصنع می باشد، به ویژه در بازی ها و حرکت ها.
مثلا صحنه های مربوط به ماشین: جر و بحث ها و زد و خوردهای مصنوعی بچه ها در عقب ماشین و بازی بازیگر نقش همسر کیا، هر دو بی جهت می کوشند بحث دکترا گرفتن زن را داغ جلوه دهند(کاملا مصنوعی و بی ربط)
فرخ نژاد هم با بازی عصبی همیشگی و با همان جمله های جویده شده (البته این روش بازی فرخ نژاد باعث مطرح شدن و مورد توجه قرار گرفتن او از سمت منتقدان و سینماگران شده است، به خصوص در سینمایی های (عروس آتش و ارتفاع پست ) کاملا تکراری بازی کرده است که دلیلش بر می گردد به قابلیت های فیلم.
واضح است که فیلم نامه عرصه ای مناسب برای بازی های درخشان و تاثیر گذار نبوده و موجب بازی ناموفق و فرسایشی فرخ نژاد شده است.البته بازی دیگر بازیگران فیلم نیز از این قاعده مستثنا نبوده و هم چنان تحت تاثیر فیلم نامه غیر منسجم و ضعیف فیلم می باشد.
از ستاره گرفته( به رغم توانمندی بازیگر خردسالش) که مجبور است بی جهت دور ویلچر در حال حرکت پدرش این ور و آن ور بپرد، تا «پریوش نظریه» که نمی داند با چنین نقش پا در هوایی چه کند.
زوج جوان همسایه و گریه های سارا و کلافگی های پیمان را هم به این فهرست اضافه کنید.
زوجی که کلیت حضورشان زیر سوال بوده و هیچ گونه توجیهی ندارد، زوجی که با مسئله نخ نما شده ای (حاملگی ناخواسته و اصرار مرد برای سقط جنین) وارد فیلم می شوند که هیچ جنبه درگیر کننده و جذابی ندارد.
(در صورتی که اگر حذف شوند هیچ ضربه ای به داستان وارد نمی شود)
عجیب تر سه اتفاق تصادفی پیرامون این زوج می باشد که همه چیز را زیر سوال برده و جنبه ناباورانه اش به ذهن علت جوی مخاطب آسیب می رساند.
اول این که با ماشین گل زده عروسی شان اتفاقی از کنار صحنه تصادف عبور می کنند و بعد هم به طور اتفاقی همسایه رو به رویی لیلا و کودکش از آب در می آیند و کمی بعد می فهمیم که کیا اتفاقی در دانشگاه محل تحصیل مرد جوان، تدریس می کند.
این تصادف های روایی باعث می شود بیننده موقعیت های پیرامون شخصیت ها و حتی گاهی خود شخصیت ها را نپذیرد و باور نکند.
لیلا در قبرستان و هنگام حضور هم‌زمان کیا و خودش بر سر مزار خانواده او، دیالوگی طولانی و سخنرانی گونه درباره تقدیر دارد، اما این سخنرانی پیرامون سرنوشت نیز نمی تواند تصادف های غیر قابل باور موجود را توجیه کرده و آن ها را برای بیننده قابل هضم کند.

بازگشت کیا به زندگی بعد از پندها و اندرزهای لیلا و سخنرانی طولانی اش امری است که ناگهانی وبی هیچ زمینه ای صورت می پذیرد، او متحول شده و با صورتی اصلاح شده به زندگی باز می گردد و قریب به یقین( با توجه به رفتارهای ناگهانی و نامانوس کیا با لیلا هم ازدواج خواهد کرد و دختر او ستاره را چون دختر متوفی خود دوست خواهد داشت.شتاب زدگی در نوع روایت و خلق موقعیت های ناگهانی ضعف فیلم نامه را می رساند( آشپز که دو تا شود،آش یا شور می شود یا بی نمک اشاره به پنج فیلم نامه‌نویس سینمایی «حقیقت گمشده» )به طور کلی شخصیت محوری و اصلی فیلم دچار نقص ها و کمبودهای وافر و قابل توجهی می باشد که کلیت فیلم را دچار مصنوعی بودن کرده است.مثلا صحنه نشانی پرسیدن کیا و کلافگی و اشتباه گفتن نام خیابان و اصرار فیلم ساز بر نمایش پیوسته تصویرهای درشت بازیگر و معطل ماندن و ... که هیچ ربطی با ساختار کلی فیلم ندارد و همچنین سیگار کشیدن مکرر و افراطی و بی دلیل بازیگر نمی تواند هدف اصلی را محقق سازد، کارگردان سعی دارد با این موفقیت ها دنیای یک مرد تنها و دل آشوب را به تصویر بکشد، اما این امر به شکل کاملا مصنوعی و مارک دار صورت پذیرفته و باعث شده رسالت اصلی داستان در لابه لای صحنه های اغراق آمیز گم شود.
موقعیت سازی های برجسته ای که سعی دارد حقیقتی را به طور شاخص و با اجبار به خورد بیننده بدهند، همیشه و همه جا به فیلم ضربه زده و خواهد زد.حقیقت گمشده مانند بیشتر فیلم های امروزی اجازه تعلق خاطر و معلق سازی فکر را از بیننده می گیرد و تمام حقیقت های فیلم را بدون توجه به شعور و فکر مخاطب بیان می کند( و این بیان رک و الزامی جذابیت را از اثر گرفته و جایی برای درگیری ذهن بیننده نمی گذارد)
لیلا هم که قرار است آدم دوم فیلم باشد در روندی منفعل، موقعیت آشفته ای دارد، چه در مواجهه با همسر شهیدش و چه در برابر دخترش.
نوع درگیری های او با حضور کیا هم به شدت آشفته و ناگهانی است و هیچ روند مشخص و تعریف شده ای را پی نمی گیرد.
گاهی فرار می کند، گاهی می پرسد و گاهی همدل می شود و می کوشد تا در چند کلام، کیا را به زندگی باز گرداند(و در عین ناباوری موفق می شود
پایان داستان نیز که جنبه ظاهری غافلگیر کننده دارد، به تعبیری داستان و روند آن را غافلگیر کرده و باز هم علامت سوال ایجاد می کند، شما قضاوت کنید؛ در جایی که بیننده می فهمد که اهدا کننده اصلی کلیه لیلا بوده است، از منطق و حقیقت داستان تعجب می کند، قرار شده کلیه رضا را به کیا که وضع نابسامانی دارد پیوند بزنند، البته توجه کنید هیچ شناختی هم میان این دو خانواده نیست و اتفاقی هر دو در بیمارستان هستند.
همه چیز آماده شده و آقای دکتر لیلا مقدم را صدا می کند و به او می گوید: ببینید یه اشتباهی شده، ما مریض را برده ایم اتاق عمل و بیهوش کرده ایم، اما!!!
الان فهمیدم که اشتباه کرده ایم و کلیه شوهر شما به او نمی خورد.
ولی ما می دانیم (از کجا معلوم نیست) که کلیه شما با او سازگار است! انتخاب با خودتونه!
نمی دانم نیازی به توضیح در مورد این بخش از فیلم و تمام مشکلاتش هست یا نه، شما قضاوت کنید.
حقیقت گمشده به کارگردانی محمد احمدی مرداد ماه سال ۱۳۸۷ اکران شده است.
جالب است بدانید کارگردان اثر علاوه بر این، وظیفه خطیر فیلم برداری را نیز بر عهده دارد( شاید به همین دلیل وظیفه اصلی اش کارگردانی را محقق نساخته است)، فیلم نامه اثر توسط پنج نویسنده!!! صورت پذیرفته است: سید رضا خطیبی، محمود غلامی، مهدی حسینی نژاد، محمد احمدی، علی حدادی.
جالب تر این که جناب کارگردان علاوه بر فیلم‌بردار و فیلم نامه نویس، تهیه کننده نیز می باشد.
مدت فیلم حقیقت گمشده ۸۱ دقیقه می باشد(خدا را شکر که طولانی تر نبود، در غیر این صورت باز هم شخصیت ها و خانواده های متعدد و در عین حال بی ربط خلق می شد)
منبع : روزنامه خراسان