پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

نگاهی به سیمای امام صادق علیه السلام


نگاهی به سیمای امام صادق علیه السلام
ششمین امام شیعیان، و پنجمین امام از نسل امیرالمومنین علیه السلام، كنیه او ابوعبدالله و لقب مشهورش «صادق‏» است. لقب‌های ‏دیگر نیز دارد، از آن جمله صابر، طاهر و فاضل؛ اما چون ‏فقیهان و محدثان معاصر او كه شیعه وی هم نبوده‏اند، حضرتش را به درستی حدیث و راستگویی در نقل روایات بدین لقب ستوده‏اند، لقب«صادق‏» شهرت یافته است وگرنه امامی را كه منصوب از طرف ‏خدا و منصوص از جانب امامان پیش از اوست، راستگو گفتن، آفتاب ‏را به «روشن‏» وصف كردن است.ابن حجر عسقلانی نویسد: ابن حبان گوید: در فقه و علم و فضیلت از سادات اهل بیت ‏بود.
ولادت او ماه ربیع‏الاول سال هشتاد و سوم از هجرت رسول خدا (ص)، و در هفدهم آن ماه بوده است. ولی بعضی مورخان و تذكره‏نویسان ولادت حضرت را در سال هشتادم از هجرت نوشته‏اند و در ماه ‏شوال سال صد و چهل ‏و هشت هجری به دیدار پروردگار شتافت . مدت ‏زندگانی ایشان شصت و پنج ‏سال بوده است. بزرگان اهل سنت و جماعت از روزگار وی تا امروز، او را به ‏كرامت‏ خلق، دانش فراوان، بخشش بسیار و عبادت طولانی ستوده‏اند. صدوق به اسناد خود از فقیه مدینه، مالك پسر انس روایت كند: بر جعفربن محمد علیه‌السلام در می‏آمدم، برای من بالش می‏نهاد و مرا حرمت می‏داشت و می‏گفت: مالك! تو را دوست می‏دارم.و من از گفته او خشنود می‏شدم و خدا را سپاس می‏گفتم . او همیشه در یكی ‏از سه حالت ‏بود: روزه‏دار، بر پا ایستاده به نماز، ذكر گوینده. او از بزرگان، عابدان و زاهدانی بود كه از خدا می‏ترسند.
از آغاز ولادت تا هنگام رحلت این امام بزرگوار، ده تن از امویان به نام‌های: عبدالملك پسر مروان، ولید پسر عبدالملك (ولید اول)، سلیمان پسر عبدالملك، عمر پسر عبدالعزیز، یزید پسر عبدالملك، (یزید دوم)، هشام پسر عبدالملك، ولید پسر یزید (ولید دوم)، یزید پسر ولید (یزید سوم)، ابراهیم پسر ولید و مروان پسر محمد، و دو تن از عباسیان ابوالعباس، عبدالله پسر محمد معروف به سفاح و ابوجعفر پسر محمد معروف به ‏منصور بر حوزه اسلامی حكومت داشته‏اند. آغاز امامت امام صادق علیه السلام با حكومت هشام پسر عبدالملك و پایان آن، با دوازدهمین سال‏ از حكومت ابوجعفر منصور (المنصور بالله) مشهور به دوانیقی ‏مصادف بوده است. مدفن آن امام بزرگوار قبرستان بقیع است، آنجا كه پدر و جد او به خاك سپرده شده‏اند.
نام مادر او، فاطمه یا قریبه دختر قاسم بن محمد بن ابی‏بكراست و ام فروه كنیه داشته است .
مادر ام فروه، اسماء دختر عبدالرحمان ابن ‏ابی‏بكر است.
امام صادق علیه السلام در باره مادرش فرموده است: مادرم مومن، متقی و نیكوكار بود و خدا نیكوكاران را دوست می‏دارد.
كلینی به اسناد خود از عبدالاعلی آورده است: ام‏فروه را دیدم‏ ناشناس گرد كعبه طواف می‏كرد و حجرالاسود را به دست چپ سود.مردی از طواف كنندگان به او گفت: در سنت ‏خطا كردی. ام‏فروه پاسخ‏داد: ما از دانش تو بی‏نیازیم . و از این پاسخ می‏توان آشنایی ‏او را به مسائل فقهی دریافت.
چنان كه مشهور است فرزندان آن حضرت ده تن بوده‏اند، هفت پسر به نام‌های اسماعیل، عبدالله، موسی، اسحاق، محمد، عباس وعلی و سه دختر به نام‌های ام‏فروه، اسماء و فاطمه .
اسماعیل پسر بزرگتر آن امام است و پدر، وی را دوست می‏داشت.گمان بعضی از شیعیان بود كه اسماعیل بعد از پدرش به امامت ‏خواهد رسید. اما او در روزگار زندگانی پدر درگذشت و امام، وی ‏را در گورستان بقیع به خاك سپرد و بر مردن او سخت گریان شد . سالی با او به حج‏ رفتم، چون هنگام گفتن لبیك رسید، سخن در گلوی او برید و نزدیك بود از شتر بیفتد، گفتم: پسر رسول خدا! می‏بایست لبیك ‏بگویی! گفت: پسر ابی عامر! چگونه جرات كنم و بگویم: لبیك، اللهم لبیك، در حالی كه می‏ترسم خدایم بگوید نه لبیك و نه ‏سعدیك ؟!
پیش از به خاك سپردن، روی او را گشود تا مردم ببینند اسماعیل‏ مرده است، ولی پس از مرگ اسماعیل گروهی مردن او را باور نكردند و پس از امام صادق او را امام دانستند.
اسماعیلیان یا هفت امامیان كه صدها سال بعد به دو فرقه ‏نزاریه و مستعلویه تقسیم شدند، به دین اسماعیل منسوب‏اند. هفت ‏امامیان هم اكنون در كشورهایی از جمله ایران، پاكستان و هندوستان به سر می‏برند. امام صادق علیه السلام سی ‏و یك ‏سال و به روایتی ‏سی و چهار سال در كنار پدرش امام باقر علیه السلام بوده است . در سفری كه امام باقر، به خواست هشام پسر عبدالملك به شام رفت، همراه او بود. از او روایت ‏شده است: چون به دمشق رسیدیم، هشام سه روز ما را نپذیرفت و روز چهارم اجازه دیدار داد. چون ‏به مجلس او درآمدیم بر تخت نشسته بود و فرماندهان سپاه وی در دو صف ایستاده بودند. بزرگان خاندان او نیز حضور داشتند. پس ‏پدرم را تكلیف تیراندازی كرد، او عذر خواست و سرانجام با اصرار هشام پذیرفت و نُه تیر پی همدیگر افكند و هر تیر بر تیر نخستین خورد. هشام را خوش نیامد و مدتی ما را ایستاده نگاه ‏داشت . پدرم خشمگین گشت و هشام چون خشم او را دید، وی را بر سر تخت ‏برد و دست در گردن او افكند و در سمت راست‏ خود نشاند.
پس دست در گردن من درآورد و مرا در سمت راست پدرم جای داد.چنان كه اشاره شد، امام صادق علیه السلام گذشته از منزلتی كه نزد شیعیان دارد، در دیده عامه مسلمانان نیز دارای مقامی والاست .بزرگان اهل سنت و جماعت از روزگار وی تا امروز، او را به ‏كرامت‏ خلق، دانش فراوان، بخشش بسیار و عبادت طولانی ستوده‏اند صدوق به اسناد خود از فقیه مدینه، مالك پسر انس روایت كند: بر جعفربن محمد علیه‌السلام در می‏آمدم، برای من بالش می‏نهاد و مرا حرمت می‏داشت و می‏گفت: مالك! تو را دوست می‏دارم . و من از گفته او خشنود می‏شدم و خدا را سپاس می‏گفتم . او همیشه در یكی ‏از سه حالت ‏بود: روزه‏دار، بر پا ایستاده به نماز، ذكر گوینده. او از بزرگان، عابدان و زاهدانی بود كه از خدا می‏ترسند . ابن شهر آشوب از مالك بن انس روایت كند: از جعفربن محمد در فضل و علم و پارسایی برتر ندیدم . یا روزه ‏بود، یا نماز می‏خواند، یا ذكر می‏گفت. از بزرگان و اكابر و زاهدان بود و از آنان كه از پروردگار می‏ترسند. بسیار حدیث، نیكو محضر و پر فایده بود. چون «قال رسول‏الله» می‏گفت رنگش ‏دگرگون می‏گشت.
بسیار حدیث( کسی سخنان جدید می گوید)، خوش محضر و بسیار فائده بود. سالی با او به حج‏ رفتم، چون هنگام گفتن لبیك رسید، سخن در گلوی او برید و نزدیك بود از شتر بیفتد، گفتم: پسر رسول خدا! می‏بایست لبیك ‏بگویی! گفت: پسر ابی عامر! چگونه جرات كنم و بگویم: لبیك، اللهم لبیك، در حالی كه می‏ترسم خدایم بگوید نه لبیك و نه ‏سعدیك ؟! علی بن عیسی اربلی مولف كشف‏ الغمه از محمدبن طلحه‏ در باره او آورده است: شنیدن سخنانش موجب زهد دنیا می‏شد و اقتدای به او بهشت را در پی داشت. نور چهره‏اش گواهی می‏داد از سلاله نبوت است و پاكی كردارش آشكار می‏ساخت از ذریه رسالت است.
بزرگانی چون یحیی‏بن سعید انصاری، ابن جریح، مالك‏بن انس، سفیان ثوری، سفیان‏بن عیینه، ابوحنیفه، شعبه و ایوب سختیانی ‏از علم او بهره گرفتند، و آن بهره‏گیری را برای خود مباهات ‏شمردند و بدان شرف یافتند و فضیلت كسب كردند.
او از بزرگان اهل بیت و سادات آنان بود . علمی فراوان و عبادتی بسیار و اورادی پیوسته و زهدی آشكار داشت و بسیار تلاوت ‏بود. معانی قرآن كریم را تتبع می‏كرد و گوهرهای آن را بیرون‏ می‏آورد و از عجایب آن بهره می‏گرفت. اوقات خود را بر انواع ‏طاعت‌ها قسمت كرده بود كه در آن حساب نفس خویش می‏نمود. دیدن او آخرت را به یاد می‏آورد . ابن شهر آشوب از مالك بن انس روایت كند: از جعفربن محمد در فضل و علم و پارسایی برتر ندیدم . یا روزه ‏بود، یا نماز می‏خواند، یا ذكر می‏گفت. از بزرگان و اكابر و زاهدان بود و از آنان كه از پروردگار می‏ترسند. بسیار حدیث، نیكو محضر و پر فایده بود. چون «قال رسول‏الله» می‏گفت رنگش ‏دگرگون می‏گشت.
ابونعیم اصفهانی درباره او نوشته است: امام ناطق، زمامدار سابق، ابوعبدالله جعفربن محمد صادق بر عبادت و خضوع روی آورد و عزلت و خشوع را برگزید و از مهتری و ریاست دوری جست .
شهرستانی در ملل و نحل می‏نویسد: جعفربن محمدالصادق دارای‏ علمی بسیار و ادبی كامل بود. زهد و پارسایی داشت. نه گرد مهتری گردید و نه بر سر خلافت ‏با كسی به جنگ برخاست. آن كه در دریای معرفت ‏شنا كند در شط نمی‏افتد و آن كه به اوج حقیقت رسد از فرود آمدن نمی‏ترسد.ابن خلكان درباره حضرتش نوشته است: از سادات اهل بیت ‏بود و به خاطر راستی در گفتار به صادق ملقب گشت. فضل او مشهورتر از آن است كه گفته‏اند.
و عطار از عارفان بزرگ سده هفتم درباره حضرتش چنین نوشته است: آن سلطان مصطفوی، آن برهان حجت نبوی، آن صدیق، آن عالم ‏تحقیق، آن میوه دل اولیا، آن جگر گوشه انبیاء، آن ناقد علی، آن وارث نبی، آن عارف عاشق، جعفر الصادق رضی‏الله عنه، گفته ‏بودیم كه اگر ذكر انبیا و صحابه و اهل بیت كنیم كتابی جداگانه ‏باید ساخت. این كتاب شرح اولیاست كه بعد از ایشان بوده‏اند اما به سبب تبرك به صادق ابتدا كنیم .
و چون از اهل بیت ‏بیشتر سخن طریقت، او گفته است و روایت از او پیش آمد، كلمه‏ای چند از آن حضرت بیاورم كه ایشان همه‏ یكی‏اند. چون ذكر او كرده‏اند، ذكر همه بود. نبینی كه قوم‏ مذهب او دارند، مذهب دوازده امام دارند . یعنی یكی دوازده است ‏و دوازده یكی . اگر تنها صفت او گویم به زبان، عبارت من راست‏ نیاید كه در جمله علوم و اشارت و عبادات بدون غلو‏ به كمال بود. و همه الهیان را شیخ بود، و همه محمدیان را امام بود. هم اهل ‏ذوق را پیشرو بود و هم اهل عشق را پیشوا . هم عباد را مقدم بود و هم زهاد را مكرم . هم در تصنیف اسرار حقایق خطیر بود، هم در لطافت اسرار تنزیل و تفسیر بی‏نظیر .
عمرو بن ابی مقدام گفته است: هر گاه جعفربن محمد را می‏دیدم ‏می‏دانستم او سلاله پیمبران است و ابوجعفر منصور او را از كسانی ‏دانسته است كه از خدا به آنان الهام می‏شود (محدث) .
و خانقانی شروانی در منشات نوشته است: جعفر صادق عالم مطلق ‏بود.
این چند گواهی را كه اندكی از بسیار است ‏برای آن نوشتم تا آنان كه تتبعی چنان كه باید در سیره معصومان ندارند و شرح ‏زندگانی امامان شیعه را جز از گویندگان شیعی نشنیده و یا جز در ماخذهای غیر شیعی نخوانده‏اند، بدانند كه قدر و منزلت این ‏امام تنها در دیده شیعیانش بزرگ نیست، هر كه علمی و بصیرتی‏ داشته برابر او فروتن بوده و بزرگش می‏داشته است.
و «زید» عموی او درباره وی گفته است: در هر زمان مردی از ما اهل بیت است كه خدا به او بر خلق خود احتجاج می‏كند و حجت زمان ما برادرزاده‏ام «جعفر» است؛ آن كه او را پیروی كند، گمراه نگردد و آن كه مخالف وی بود، هدایت نشود.
در روزگار رسول خدا، هر گاه یاران آن حضرت را به حكمی فقهی ‏نیاز می‏افتاد به قرآن یا حدیث رجوع می‏كردند و یا از شخص پیغمبر(ص) می‏پرسیدند و پاسخ می‏گرفتند و اگر به او دسترسی نداشتند به ‏آنان كه از فقه بهره‏ای داشتند روی می‏آوردند، از یاران رسول (ص) آن كه می‏توانست ‏حكم خدا را چنان كه هست ‏بگوید و هر مشكل ‏فقهی را به سرانگشت علم بگشاید، علی علیه السلام بود. علی پیوسته ‏با پیامبر(ص) به سر می‏برد و معنی قرآن و حدیث را از او فرامی‏گرفت و خود در این باره چنین می‏گوید: گاه رسول خدا را سخنی است و آن را دو گونه معنی است، گفتاری ‏است ‏خاص و گفتاری است عام، آن سخن را كسی شنود كه نداند رسول‏ خدا از آنچه خواهد، پس شنونده آن را توجیه كند بی ‏آن كه معنی آن ‏را بداند، یا مقصود او را بشناسد، یا آن كه بداند آن حدیث چرا گفته شده است و همه یاران رسول خدا چنان نبودند كه از او چیزی‏ پرسند و دانستن معنی آن را از او خواهند... و از این گونه ‏چیزی بر من نگذشت جز آن كه آن را از او پرسیدم و به خاطر سپردم.
پس از رحلت رسول(ص) و دوران خلافت‏ خلفا هر گاه در مسئله‏ای ‏فقهی كار بر خلیفه یا صحابه رسول(ص) دشوار می‏شد، به علی علیه السلام رجوع می‏كردند و او مشكل آنان را می‏گشود. چون علی به شهادت ‏رسید، دشمنان كار را بر فرزندان و شیعیان او تنگ كردند. و میان مردم و آنان جدایی افكندند. از سوی دیگر، دین به دنیا فروختگان نیز برای خشنودی حاكمان وقت و یا سود خود، به ساختن ‏روایت‌ها پرداختند، تا آنجا كه شناخت ‏حدیث درست از نادرست ‏بر فقیهان دشوار گردید. می‏توان گفت از سال چهلم هجری تا نزدیك به ‏پایان سده نخستین هجرت جز معدودی از صحابه و تابعان از فقه ‏درست فقه آل محمد (ص) بی‏بهره بودند.در روزگار امام باقر اندكی گشایش پدید آمد و سالیان ۱۴۸- ۱۱۴ ( دوران امامت امام صادق -ع‏) عصر انتشار فقه آل محمد یا به ‏تعبیر دیگر، روزگار تعلیم و تدریس فقه جعفری بود. در این ‏سال‌ها مدینه نیز چهره دیگری یافته بود.در كتاب «زندگانی علی‏بن الحسین علیه السلام» آمده است که قتل‌عام شهر مقدس مدینه به دست ‏سربازان مسلم پسر عقبه، در بازماندگان از كشتار حالتی شبیه به نومیدی پدید آورد، تا آنجا كه سست اعتقادان ‏برای زدودن این حالت از خویش، به خنیاگری روی آوردند و مدینه ‏در سال‌های ۸۰- ۶۵ مركزی برای صدور آوازخوانان شد . اما با گذشت ‏زمان آن حالت از میان رفت و دیگر بار مردم به مسائل مذهبی روی‏ آوردند و محدثان و فقیهان روی كار آمدند .
آن كس که در اخبار فقه شیعه تتبع كند خواهد دید روایت‌های رسیده ‏از امام صادق علیه السلام در مسائل مختلف فقهی و كلامی مجموعه‏ای ‏گسترده و متنوع است و برای همین است كه مذهب شیعه را مذهب‏ جعفری خوانده‏اند. گشایشی كه در آغاز دهه سوم سده دوم هجری‏ پدید آمد موجب شد مردم آزادانه‏تر به امام صادق علیه السلام روی آورند و گشودن مشكلات فقهی و غیر فقهی را از او بخواهند .شهرستانی در ملل و نحل می‏نویسد: جعفربن محمدالصادق دارای‏ علمی بسیار و ادبی كامل بود. زهد و پارسایی داشت. نه گرد مهتری گردید و نه بر سر خلافت ‏با كسی به جنگ برخاست . آن كه در دریای معرفت ‏شنا كند در شط نمی‏افتد و آن كه به اوج حقیقت رسد از فرود آمدن نمی‏ترسد .
ابن حجر درباره حضرتش نوشته است: مردم از علم او چندان نقل ‏كردند كه آوازه آن به همه شهرها رسید. امامان بزرگ چون یحیی‏بن سعید، ابن جریح، مالك، سفیان بن عیینه، سفیان ثوری، ابوحنیفه، شعبه و ایوب سختیانی از او روایت كرده‏اند .
دانشمندان از هیچ یك از اهل بیت رسول خدا به مقدار آنچه از عبدالله روایت دارند نقل نكرده‏اند، و هیچ یك از آنان متعلمان ‏و شاگردانی به اندازه شاگردان او نداشته‏اند، و روایات هیچ یك‏ از آنان برابر با روایت‌های رسیده از او نیست . اصحاب حدیث نام ‏راویان از او را چهار هزار تن نوشته‏اند. نشانه آشكار امامت او خردها را حیران می‏كند و زبان مخالفان را از طعن و شبهت لال ‏می‏سازد .
ذهبی از ابوحنیفه آورده است: فقیه‏تر از جعفربن محمد ندیدم .
و چنان كه نوشته شد، مالك گفته است از فضل و علم و پارسایی ‏از او برتر ندیده است. سخن مالك بن انس كه یكی از چهار پیشوای‏ مذهب‌های اهل سنت و جماعت است در باره امام صادق علیه السلام نوشته شد، ابوحنیفه را نیز با آن حضرت دیدار یا دیدارها بوده است .
زبیر بكار نویسد: ابوحنیفه را با امام صادق ملاقات‌ها دست ‏داده است. او در دادن فتوا بیشتر به رای و قیاس عمل می‏كرد و كمتر به روایت. و از عبدالله ‏بن شبرمه كه در سال ۱۲۰ هجری‏ قضاوت كوفه داشت روایت كند: من و ابوحنیفه بر جعفربن محمد علیه السلام در آمدیم . بر او سلام كردم و گفتم این مردی از عراق است و او را فقه و علمی است. جعفر گفت: گویا اوست كه دین را به رای‏ خود قیاس می‏كند. سپس رو به من كرد و گفت: او نعمان پسر ثابت ‏است و من تا آن روز نام او را نمی‏دانستم . ابوحنیفه گفت: آری. جعفر به او گفت: از خدا بترس و در دین قیاس مكن كه نخست كس كه‏ قیاس كرد شیطان بود. خدا او را فرمود آدم را سجده كن گفت من ‏از او بهترم . مرا از آتش و او را از خاك آفریده‏ای .
سپس پرسید: قتل نفس مهم‌تر است‏ یا زنا ؟
قتل نفس!
چرا؟ قتل نفس با دو گواه ثابت می‏شود، زنا با چهار گواه؟ با قیاس چه می‏كنی؟ روزه نزد خدا بزرگتر است ‏یا نماز؟
نماز!
چرا زن در شرایط خاص که نمی تواند برخی عبادات را انجام دهد؛ روزه را باید قضا كند و نماز را نه؟... بنده خدا از خدا بترس و قیاس مكن .
آنچه متتبع از خواندن كتاب‌هایی كه در باره ابوحنیفه نوشته شده‏ و در آن از امام صادق علیه السلام سخن به میان آمده در می‏یابد، این ‏است كه ابوحنیفه هر چند خود را فقیهی بزرگ می‏دانست، امام صادق ‏را حرمت می‏داشته است و ظاهراً بلكه مطمئناً عبارتی را كه مؤلف‏ روضات‏الجنات از او آورده كه «من داناتر از جعفربن محمد هستم‏ چرا كه مردانی را دیدم و از آنان حدیث‏ شنیدم و جعفربن محمد صحفی است‏» سخن ابوحنیفه نیست و گفته عبدالله بن حسن پدر محمد نفس زكیه است. چنان كه در روضه كافی آمده است: عبدالله ‏بن حسن كسی را نزد ابوعبدالله علیه السلام فرستاد و گفت: به او بگو ابومحمد می‏گوید من از تو شجاع‏تر، بخشنده‏تر و داناترم. امام به پیام ‏آورنده گفت: اما شجاعت؛ نه، چرا كه هنوز حادثه‏ای پیش نیامده تا شجاعت ‏یا ترس تو در آن معلوم شود. اما سخاوت؛ او، از یك سو مال را می‏گیرد و در جایی كه نباید مصرف‏ می‏كند. اما علم؛ پدرت علی‏بن‏ابی‏طالب هزار بنده آزاد كرد نام‏ پنج تن از آنان را بگو، پیام‏آورنده رفت و بازگشت و گفت: می‏گوید تو صحفی هستی (علم را از صحیفه‏های پدرانت در می‏آوری). امام گفت: به او بگو آری به خدا صحف ابراهیم و موسی و عیسی كه ‏از پدرانم به ارث برده‏ام . عطار از عارفان بزرگ سده هفتم درباره حضرتش چنین نوشته است: آن سلطان مصطفوی، آن برهان حجت نبوی، آن صدیق، آن عالم ‏تحقیق، آن میوه دل اولیا، آن جگر گوشه انبیاء، آن ناقد علی، آن وارث نبی، آن عارف عاشق، جعفر الصادق رضی‏الله عنه، گفته ‏بودیم كه اگر ذكر انبیا و صحابه و اهل بیت كنیم كتابی جداگانه ‏باید ساخت. این كتاب شرح اولیاست كه بعد از ایشان بوده‏اند اما به سبب تبرك به صادق ابتدا كنیم .
امام صادق در آغاز حكومت عباسیان سفری به عراق كرده و روزی‏ چند را در حیره به سر برده است. محدث قمی در منتهی‏الامال نوشته است ‏این سفر در حكومت‏ سفاح بوده است ولی از برخی سندها معلوم می‏شود او در خلافت منصور به عراق رفته است و منصور خود او را به عراق ‏خواسته است . در این سفر بوده است كه امام صادق را با ابوحنیفه‏ ملاقاتی دست داده؟ و یا هنگامی كه ابوحنیفه به مدینه رفته است. می‏توان گفت ملاقات او با آن حضرت یك بار نبوده و در عراق و حجاز با او دیدار كرده است.
ابن شهرآشوب از حسن‏بن زیاد روایت كند از ابوحنیفه پرسیدند: فقیه‏ترین كس كه دیده‏ای كیست؟ گفت: جعفربن محمد، چون منصور او را خواست، پی من فرستاد و گفت: مردم فریفته جعفربن محمد شده‏اند چند مسئله دشوار برای‏ پرسش از او آماده كن . من چهل مسئله فراهم كردم . منصور جعفربن ‏محمد را كه در حیره به سر می‏برد به مجلس خود خواست. من نزد منصور رفتم و جعفر را دیدم بر دست راست او نشسته است هیبت او بیش از منصور بر دلم راه یافت. منصور به من رخصت نشستن داد . پس ‏گفت: این ابوحنیفه است! او را می‏شناسم .
منصور گفت: مسائلی را كه در خاطر داری به ابوعبدالله بگو .
من یك ‏یك سوالات را می‏گفتم و او پاسخ می‏داد كه شما چنین می‏گوئید، مردم مدینه چنین می‏گویند و ما چنین می‏گوئیم. در مسائلی گفته شما را می‏پذیرم و در مسائلی گفته آنان را، و گاه رای ما مخالف ‏شما و آنان است تا آن كه هر چهل مسئله را گفتم و او هیچ یك را بی‏پاسخ نگذاشت.
سپس ابوحنیفه گفت: آیا داناترین مردم داناتر آنان به اختلاف (آراء) نیست؟
هنگامی كه امام صادق در حیره به سر می‏برده است، مردم چنان ‏در خانه او گرد می‏آمده‏اند كه ملاقات ‏كننده را دیدار او دشوار بوده ‏است .
و چون خواست‏ به مدینه باز گردد، عده‏ای اهل فضل از مردم كوفه، او را مشایعت كردند و در جمله مشایعت ‏كنندگان سفیان ثوری بود. كسی که در اخبار فقه شیعه تتبع كند خواهد دید روایت‌های رسیده ‏از امام صادق علیه السلام در مسائل مختلف فقهی و كلامی مجموعه‏ای ‏گسترده و متنوع است و برای همین است كه مذهب شیعه را مذهب‏ جعفری خوانده‏اند. گشایشی كه در آغاز دهه سوم سده دوم هجری‏ پدید آمد موجب شد مردم آزادانه‏تر به امام صادق علیه السلام روی آورند و گشودن مشكلات فقهی و غیر فقهی را از او بخواهند .
چنان كه نوشته شد، شاگردان امام صادق را تا چهار هزار تن ‏نوشته‏اند و مقصود كسانی است كه در مدت افاضه امام به تناوب و تفریق از او علم فرا گرفته‏اند نه آن كه این چهار هزار تن همه روز در محضر او حاضر بوده‏اند . مولف كشف‏الغمه نویسد شماری از تابعین از او روایت كرده‏اند كه از جمله آنان: یحیی‏بن سعید انصاری، ایوب سختیانی، ابان‏بن تغلب، ابو عمرو ابن‏العلاء و یزیدبن عبدالله است و از ائمه، مالك‏بن انس، شعبه‏ بن الحجاج، سفیان ‏ثوری، ابن جریح، عبدالله ‏بن عمرو، روح‏بن قاسم، سفیان‏بن‏عیینه، سلیمان‏بن بلال، عبدالعزیزبن مختار، وهب‏بن خالد و ابراهیم‏بن طهمان‏اند كه از او روایت دارند .
یكی از كسانی كه او را شاگرد امام صادق علیه السلام شمرده‏اند، جابربن حیان كوفی است. درباره جابر سخنان گوناگون گفته‏اند و مطالب مختلف نوشته‏اند. ابن ندیم گوید: جماعتی از اهل علم و بزرگان گویند جابر حقیقت ندارد. و بعضی گفته‏اند او را تصنیفی نیست . گروهی گفته‏اند او از مردم كوفه بود و از اصحاب‏ امام صادق بود و گفته‏اند از فیلسوفان بود و بعضی گفته‏اند وی به‏ جعفربن یحیی برمكی اختصاص داشت و آنجا كه سیدی جعفر گوید مقصود جعفر برمكی است .
اما شیعه گوید او شاگرد جعفر صادق علیه السلام بود. ابن خلكان در شرح حال امام صادق نویسد: شاگرد او ابوموسی جابربن حیان صوفی‏ طرسوسی است. كتابی در هزار ورق تالیف كرده و رساله‏های ‏جعفر صادق علیه‌السلام را كه پانصد رساله است در آن فراهم آورده است.
شاگردی جابر در محضر امام صادق در كتاب‌هایی چون تاریخ‏الحكما، قفطی، قاموس‏الاعلام، روضات الجنات ریاض العلما و دیگر كتاب‌ها آمده است. دایرهٔ المعارف اسلامی نیز بدان اشاره دارد.
از مجموع آنچه در باره جابر نوشته‏اند می‏توان دریافت كه او برخلاف گفته آنان كه وی را شخصی افسانه‏ای شمرده‏اند، وجود داشته ‏و در سده دوم هجری می‏زیسته است. هر چند مجموع كتاب‌هایی را كه به ‏وی نسبت داده‏اند نمی‏توان از آن او دانست، اما كتاب‌هایی در كیمیا (شیمی) نوشته كه به زبان لاتین ترجمه شده است .
منبع:
ماهنامه كوثر، شماره ۳۴
«یك كتاب در یك مقاله» دكتر سید جعفر شهیدی، تلخیص: محمدباقر پورامینی.
منبع : تبیان