شنبه, ۱۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 1 March, 2025
مجله ویستا

گسترش ارتباطات و فقر معنویات


گسترش ارتباطات و فقر معنویات
عده ای جهان آینده را دهكده ارتباطات و مواصلات می دانند و در این زمینه آنقدر خیال پردازی و گزافه گویی می كنند كه گویا «انقلاب انفورماتیك» و «عصر مخابرات» دوران اوج رشد و شكوفایی آگاهی و استعدادها است.آیا نفوذ وسایل انتقال پیامهای صوتی و تصویری به درون خانه ها و در امور شخصی و بهبود روابط انسانها و ارتقاء شخصیت و تقویت هویت آنان را به دنبال خواهد داشت. تحول شگرف در زمینه میكروالكترونیك موجب ارتقاء كیفیت، كمیت، ظرفیت و سرعت عملكرد كامپیوترها، ماهواره ها و رباطها و در نتیجه افزایش ظرفیت جامعه انسانی، ارزشها و معیارهای فراموش شده اخلاقی می شود.
پیشرفتهای فنی در حوزه فناوری مواصلات و مخابرات بی شك بسیار عظیم است. ولی عجیب این كه ارتباط میان افراد، همدردی و همراهی آنان با یكدیگر در جوامع مختلف پیشرفتی نداشته است. زیرا ابزارهای جدید نظیر تلفن، رادیو، تلویزیون و كامپیوتر نه تنها عامل پیوند و ارتباط عاطفی، روحی و فكری انسانها با یكدیگر نشده، بلكه آنان را به درون گرایی، جدایی از دیگران، بی اعتنایی به منافع، مصالح و حیثیت آنان كشانده است.
دردها و رنج های مادی و روحی بشر امروز بسیار گسترده و جوامع مادی دستخوش بحران شدید است. جسم و جان تمدن مادی سرمایه داری به شدت بیمار است. به گونه ای كه بعضی معتقدند در پایان عصر مختصر مادی و طلوع تمدن معنوی قرار داریم. زیرا كه در ماورای این شب هول انگیز، صبح امید فرهنگی نو و جامع ماده و معنا در انتظار انسانهای آینده است.
«امروز جهان بر سر دو راهی سرنوشت ساز و تاریخی ای قرار گرفته است. آثار متقابل تحولات، رفتارها و موضع گیری های زیانبار می تواند جهان ما را به سقوط بكشاند. در حالی كه زایش دوباره معنویت انسانی، امكانات تازه ای برای بقای بشر خلق می كند. از این رو عده ای راه نجات بشر از این بن بست را گرایش دوباره انسان به معنویات می دانند.
به این مناسبت می خواهم بویژه به یكی از اندیشه های انسانی اشاره كنم. تحول عمیقی كه باید در ما اتفاق بیفتد تا بشریت در مسیر تازه ای قرار گیرد، كه در حوزه امكانات ما قرار دارد. به این شرط كه قبول كنیم تحول فرهنگی بس بزرگی است و نه تنها نخبگان جامعه كه تمامی انسانها را در تمام نقاط دنیا در برمی گیرد. این حركتی است كه تنها زمانی می تواند به راه افتد، گسترش یابد و هر بار از نو آغاز گردد كه استعدادها و تواناییهای فطری انسانها پرورش یابد و شكوفا شود. استعدادهای انسان باید تا آنجا پرورش داده شود كه بتواند پاسخگوی مسئولیت های فزاینده او باشد. من برای چنین تحولی واژه«انقلاب بشری » را انتخاب كرده ام این امری است ناگزیر و پیشرفت تكنولوژیكی، اقتصادی یا چیز دیگری نمی تواند جایگزین آن شود.» (۱)
دانشمندان كه نگران فقر معنوی انسان در عصر گسترش مخابرات و كثرت اطلاعات می باشند ترجیح می دهند واژه انقلاب را برای تحول كیفی بشر در صحنه زندگی قرن بیست و یكم بكار برند. میكروالكترونیك با چنان سرعتی پیش می تازد كه تصورات فلسفی و سیاسی مرسوم ما را، كه «معرف واقعیت انسان در جهان كنونی است» زیر و رو می سازد.
سوروكین براساس نظریه تكاپوشناسی اجتماعی خود حدود شصت سال قبل وضعیت عصر حاضر را پیش بینی كرده و مبتنی بر شناخت خود نظریه حركت انتقالی كانون رهبری خلاق از اروپا به آمریكا و سپس به آسیا و آفریقا را ارائه داده است.
او معتقد است پس از عصر طلایی یونان و روم، هنگامی كه اروپا را شب یلدای قرون وسطی فرا گرفته بود، رهبری خلاق بشریت، در میان مردم آفریقای شمالی و آسیای غربی (اسلام)، پایگاه داشت، در سلسله مراتب نوبت رهبری، اصولاً مردم اروپا بویژه اروپای باختری، واپسین گروهی بوده اند كه مسئولیت رهبری مدنی را عهده دار شده اند.
سرچشمه های این رهبری را باید در كانونهای دیگر، در خارج از اروپا، در مصر، در بابل، در ایران، در بین سومریها، فنیقی ها، هیتی ها، هندوان و چینیان جست وجو نمود.
طی پنج قرن گذشته، به نظر می رسید كه رهبری تمدن و فرهنگ انسانی، تنها در انحصار اروپا باشد. لیكن اینك آمریكا، با آن كه دنباله و گسترش تمدن اروپایی محسوب می شود، با این وصف با شركت در رهبری خلاق تمدن غرب، دست كم، كانون جغرافیایی این رهبری را ظاهراً در اختیار دارد. اگر چه علائمی از انتقال این كانون تمدنی به خاورمیانه بویژه با تحولات آغاز قرن بیست و یكم، دیده می شود.
سوروكین پیش بینی انتقال كانون رهبری از اروپا به آمریكا را زمانی می كند كه هنوز انگلیس و فرانسه و آلمان از اقتدار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بالایی برخوردار بودند. تصور انتقال كامل كانون رهبری تمدن غرب از اروپا به آمریكا شصت سال قبل پیش بینی عالمانه ای بوده است كه از انحصار اروپا و شرق اقیانوس اطلس خارج ساخته است.(۲)
آئورولوئیجی معتقد است: نظام بین المللی در معرض از هم پاشیدگی است. نهادهای كشوری و بین المللی توانایی این كه چنین تحولی را از سر بگذرانند ندارند. از این رو زمان آن رسیده است كه ما با حركتهای مخالف روبه رو شویم، حركتهای سیاسی تازه ای پیدا شده كه درباره ارزشهای اجتماعی نوین فكرهایی ارائه داده است. در شمال و جنوب، این نیروها توانسته اند تعادل سیاسی موجود را در هم بریزند. حركتی ایجاد شده است. او خطاب به برنامه ریزان سراسر عالم و دولتها می گوید: «آنچه شما تاكنون عرضه كرده اید پذیرفتنی نیست، به دفترهای برنامه ریزی خود برگردید! آنچه تاكنون به عنوان برنامه ارائه داده اید غیر انسانی است.« فرهنگ »و« اخلاق »را كه ملتهای ما طی قرنها ایجاد كرده اند نابود می كند! و من هم معتقدم كه ما كارشناسان و برنامه ریزان باید به دفترهای خود برگردیم و به جست وجوی پاسخهای تازه ای برخیزیم.»
آئورولوئیجی، سوروكین و عده ای دیگر از اندیشمندان كه نسبت به مسائل عصر حاضر حساس شده اند موضوع را از موضع معضل بشریت نگاه كرده اند و فقر معنویت را عامل رو آوردن عده ای به مكاتب الهی دانسته اند. اما هانتینگتون به موضوع از دیدگاه منافع ملی آمریكا نگاه كرده و نظریه رویارویی اسلام در حال احیاء با تمدن غرب را مطرح می كند، كه منظور او از غرب بیشتر آمریكا است. اظهار فوق در اصول مرز گسل برخورد تمدن كنونی را با فرهنگی در حال احیا ترسیم می كند.
جوامع اسلامی امروز از نظر مدنیت با تعریف استفاده از تكنولوژی پیشرفته و برخورداری از اصول سازماندهی و مدیریت بهره ور، آنچنان توسعه ای ندارند كه با تمدن مسلح غرب برخورد نمایند، اگر چه خطر از دید استراتژیست هایی چون هانتینگتون جدی است و تمدن غرب مخصوصاً نوع آمریكایی آن، خود را در خطر می بیند. این فرهنگ اسلامی است كه توجه بسیاری از ناامیدشدگان از پاره ای از دستاوردهای علمی و تكنولوژی را به خود جلب كرده است نه تمدن اسلامی، نكته حائز اهمیت این است كه امروز فرهنگ اسلامی به عنوان یكی از غنی ترین مكاتب الهی با فقر معنویت عصر حاضر روبه رو است.سوروكین دلایل یا قرائن انتقال كانون رهبری خلاق از اروپا به آمریكا و سپس در آینده به آسیا و آ فریقا را به این شرح توصیف می كند:« از هم گسیختگی و افول امپراتوری های بزرگ اروپایی، كاهش نفوذ فرهنگی و سیاسی اروپا، گسترش و جابه جا شدن مراكز ثقل تمدن اروپایی، به كانادا و ایالات متحده و پاره ای از كشورهای آمریكای لاتین و بویژه روسیه و پیشرفت فوق العاده قسمت آسیایی آن، نسبت به گذشته، همه به نیكی آغاز این «تحول» را خاطر نشان می سازد. بیداری ملل آسیایی و آفریقایی و تجدید حیات ادبی و فرهنگی آنان و استقلال روز افزون كشورهای استعمار زده كه توازن و تعادل سیاست های بین المللی قدرت های بزرگ اروپایی قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم را دگرگون ساخته اند، همه را می توان از این شمار دانست. این تحولات و یك سلسله پدیده های بی سابقه دیگر، ما را نسبت به «پایان عصر انحصار رهبری غرب» مطمئن می سازد و شكست این انحصار، اثری شگرف و بی سابقه، در سیر آینده تاریخ بشر، به جای خواهد گذاشت.»(۳)
تقسیم بندی تمدن های بزرگ بشری
سوروكین بیش از بیست تمدن و فرهنگ بشری را در طول تاریخ به سه گروه :الف- فرهنگ مادی ،ب- فرهنگ معنوی، ج- فرهنگ جامع مختلط ،دسته بندی كرده است.
الف- فرهنگ مادی
او معتقد است كه در عرصه تمدن و فرهنگ مادی آزمایش و تجربه علمی محك واقعیت قرار می گیرد كه موجب كشف و اختراع وسائل مادی و تكنولوژی می گردد. لیكن در عرصه «ارزشهای معنوی»و عرفانی و ماورای حسی، نه تنها پیشرفتی نصیبش نمی شود، بلكه نسبت به آنها بی اعتنا و كینه توز می گردد. بعد از آن كه جامعه رفاه دستخوش بحران شد. تنها چیزی كه به فكر ما می رسد این است كه آن را بیشتر خراب كنیم و با فدا كردن سالخوردگان و تنگدستان، بر حس بهره وری اقتصاد ملی، به پیشرفت اجتماعی دست یابیم. آیا وقت آن نرسیده است تا درباره جامعه رفاهی بازاندیشی كنیم و جانشینی برای آن بیابیم: چه طور می توانیم زندگی سیاسی و اجتماعی خود را در جهت انسانی تر شدن و مفیدتر شدن بازسازی كنیم؟
ب- فرهنگ معنوی
در برابر فرهنگ مادی، فرهنگ مذهبی یا معنوی و اصالت مفاهیم ذهنی قرون وسطایی اروپا، از حدود سده هفتم میلادی شكوفا شد و تا قرن سیزدهم ادامه یافته است. این تمدن بیشتر براساس این اصل استوار است كه:«حقیقت راستین » ماورای حس، ماورای ادراك عقلانی است. مجرد است. مطلق است عین ذات برتر از خیال و قیاس و فهم و وصف پروردگار است. در صورتی كه واقعیت های حسی و مادی، یا سراب فریبا و كاذب اند و یا گناه آلوده و پلید و در خور اجتناب و پرهیزند.
ج- تمدن و فرهنگ جامع و مختلط
در كشاكش فرهنگ مادی و معنوی، هر چند گاه یك بار، نوع سومی، به صورت میانگین طلایی تمدن مادی و معنوی، تمدنی آمیخته و جامع، برای مدت كوتاهی پدیدار می گردد. تمدن جامع، براساس این اصل مبتنی است كه: ارزش ها و واقعیت راستین«تنوع بی پایان »است. در آن، مایه های حسی، ماورای حسی و عقلانی، از یكدیگر جدا نیستند.جنبه تجربی و متافیزیكی و ماورای تجربی واقعیت، هیچ یك به زیان دیگری، مورد غفلت قرار نمی گیرند. در تمدن جامع، دانش، هم شامل علوم تجربی و هم شامل الهیات و فلسفه ماوراءالطبیعه می گردد. هنرهای زیبای آن، هر دو جنبه مادی و جنبه های واقعیت عینی و حسی می پردازد و از آنچه پلید و پست و نازیباست در جهان حواس، آگاهانه و با عمد، روی برمی تابد. سبك آن، قسمتی تمثیلی و رمزی (سمبلیك) و بخشی،«واقع گرا»و طبیعی است. رنگ عاطفی آن نیز، بیشتر در عین زندگی و پویایی، آرام و دور از تندی و زنندگی است.
تجدید حیات مذهبی
از یك طرف«الحاد پرستی »و یك نوع«عناد مسلح نسبت به دین »، توأم با شدت و مجهز به حربه تهمت و سختگیری در جهان دیده می شود و از طرفی دیگر نیز یك نوع طلایه ظهور «انسانی مذهبی »و«تجدید حیات دینی »و« نشئه اصیل عرفانی»، درست در میان كسانی كه كمتر، از آنان انتظار می رود، مانند دانشمندان علوم ریاضی؛ طبیعی، فیزیكی و سایر علوم دقیقه، اندك اندك آغاز گشته است. به عبارت دیگر می توان نتیجه گرفت كه فقر معنوی و گرایش به دینداری دوروی یك سكه هستند. آنهایی كه فقر معنوی را حس می كنند گرایش به دینداری پیدا كرده اند و آنها كه توانایی تناقض ندارند غرق در فقر معنوی هستند. غرض از تأكید بر حذف واژه انقلاب از پیشوند« انقلاب انفورماتیك »یا«انقلاب میكروالكترونیك »و اخیراً به كار بردن «انقلاب بیوتكنولوژی »این است كه اگر چه توسعه هر یك از این رشته های علمی ممكن است تحولی در زندگی انسان عصر حاضر به وجود آورد اما تعبیر از انقلاب به هیچ یك از این موارد صحیح نمی باشد. آنچه كه انسان عصر حاضر به آن احتیاج دارد دست یازیدن به یك انقلاب فرهنگی مبنی بر جهان بینی الهی است.
پانوشت ها:
۱- لوئیجی، آئورو:«جهان در آستانه قرن بیست و یكم »، ترجمه علی اسدی، تهران، ،۱۳۶۷ ص ۷.
۲- از نظریه پردازان ماركسیسم كه پس از مدتی تردید مخالف مكاتب و حكومت شوروی شد و به آمریكا رفت و علیه سرمایه داری ماتریالیسم نیز شورش كرد.
۳- صاحب الزمانی، ناصرالدین؛« خداوند دو كعبه »، ص ۴۵.
جواد منصوری
منبع : روزنامه همشهری