شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


نوشتم و نویسنده شدم


نوشتم و نویسنده شدم
«آخرین گلوله صیاد» زندگینامه داستانی شهید صیاد شیرازی و «داستان مریم» زندگینامه داستانی شهید مریم فرهانیان ، اهل آبادان جدید ترین كتاب هایی است كه به قلم داوود امیریان چاپ و منتشر شده است. داوود امیریان را كه متولد ۱۳۴۹ كرمان است، بیشتر با رمان طنز «جام جهانی در جوادیه» می شناسند. اما وی تا كنون ۲۶ عنوان كتاب منتشر شده در كارنامه اش دارد كه جوایز متعددی را هم نصیب نویسنده اش كرده است.
امیریان فعالیت نویسندگی خود را از سال ۶۹ با نوشتن خاطراتش از جبهه آغاز كرد و در حال حاضر در چند حوزه خاطره نویسی، ادبیات كودك و نوجوان، رمان گرفته تا طنز و زندگینامه داستانی شهدا و فیلمنامه نویسی قلم می زند. از جمله فیلم هایی كه نوشته و به مرحله تولید رسیده و بر پرده سینما ها به نمایش درآمده، فیلم سینمایی «آخرین نبرد» به كارگردانی حمید بهمنی و «بهشت منتظر می ماند» به كارگردانی محمدرضا آهنج است.
حضور این نویسنده جوان در حوزه ادبیات داستانی طنز آنگاه جلوه و اهمیت پیدا می كند كه بدانیم، در ادبیات معاصر ایران نویسندگان داستان های طنز به تعداد انگشتان یك دست هم نمی رسند و بعد از رمان «دایی جان ناپلئون» رمانی در زمینه طنز نداریم. «فرزندان ایرانی»، «رفاقت به سبك تانك» و «دوستان خدا حافظی نمی كنند»، «داستان بهنام »، «داستان مریم»، «تولد یك پروانه» و «جام جهانی در جوادیه» از جمله معروف ترین آثار داستانی این نویسنده است كه تاكنون چهار دوره جایزه كتاب سال، ادبیات دفاع مقدس ، كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان و ده ها جایزه دیگر را نصیب نویسنده اش كرده است .
«تركش های خنده» از جدید ترین داستان های طنز داوود امیریان است كه در یك مجموعه پنج جلدی در ماه های آینده منتشر خواهد شد.
● آقای امیریان، از چه زمانی توانایی نوشتن را در خود كشف كرده اید؟ نوشتن را چگونه آغاز كردید و چه كسی راهنمای شما بود؟
نوشتن فرایندی دارد كه مانند بیماری كم كم و مرحله به مرحله در انسان ظاهر می شود. مانند یك تب درونی كه در یك مقطع آشكار می شود. خداوند لطفی در حق من كرد و این استعداد را در من به ودیعه نهاد تا از آن به نحو احسن استفاده كنم. هر انسانی توانایی های نهفته ای درونش دارد كه با تلاش و هوشیاری به شكل هنر تجلی می كند. این هنر حتماً نباید نقاشی یا موسیقی، نویسندگی یا شاعری باشد، ممكن است برخی در حیطه صنعت، هنرمند باشند. برخی در شغل نجاری و معماری. عده ای در كار كشاورزی، تراشكاری و آهنگری. همه انسان ها توانایی های بالقوه ای در خود دارند كه باید آن را به مرحله بالفعل برسانند. باید هر كس توانایی های خودش را در یك زمینه كشف كند و بعد بتواند آن را بپروراند، برخی نمی توانند. گاهی محیط و فضای مناسب فراهم نیست. من بسیار اتفاقی وارد حیطه نویسندگی شدم. سال ۶۸ بود كه فراخوانی در یك روزنامه دیدم كه می خواست خطاب به فرمانده شهید خود نامه ای بنویسیم. این فراخوان از سوی دفتر هنر و ادبیات مقاومت داده شده بود. من هم یك خاطره درباره فرمانده شهید خودم نوشتم و در مسابقه «فرمانده من» شركت كردم. بعد از مدت كوتاهی نوشته من به عنوان سومین اثر برگزیده انتخاب شد و من نفر سوم این جشنواره شدم. بعد به دفتر هنر مقاومت آمدم با آقایان سرهنگی و بهبودی آشنا شدم و آنان مرا خیلی تشویق كردند و گفتند: «معلوم است كه می توانی بنویسی، پس بنشین بنویس». البته من از بچگی علاقه مند به كتاب بودم. یعنی پول توجیبی ام را صرف خرید كتاب می كردم. كتاب می خواندم، اما هرگز فكر نمی كردم كه بخواهم نویسنده شوم. نوشتن برای من دنیایی دست نیافتنی بود.
من تا آن موقع هیچ نویسنده ای را ندیده بودم. نخستین باری كه نویسنده ای دیدم انگار موجودات خیالی را دیدم. برایم خیلی جالب و عجیب بود. بعد ها كه با آقای سرهنگی بیشترآشنا شدم از من دعوت كرد كه با دفتر هنر و ادبیات مقاومت بیشتر همكاری كنم. از آن زمان تصمیم گرفتم بنویسم. نوشتم و نویسنده شدم. دیگر مطالعات من با برنامه بود. دوستان راهنمایی می كردند چه بكنیم و چه كتاب هایی لازم است بخوانیم. چگونه از آن استفاده كنیم. چطور وارد دنیای داستان بشویم، چگونه از عناصر داستانی استفاده بكنیم. خودم هم سعی كردم بیشتر زحمت بكشم. بیشتر بخوانم، تحقیق كنم. خدا را شكر كه در این راه پیشرفتم بد نبود. در جریان كار تشویق ها و جوایز، از عواملی بود كه من را به سمت جلو هل داد.
● نخستین كتاب شما «خدا حافظ كرخه» چگونه نوشته شد؟
خاطره ای كه من درباره با فرمانده شهید خودم نوشتم و برای دفتر هنر و ادبیات مقاومت فرستادم و سوم شد، به همراه دیگر خاطرات برگزیده آن جشنواره در یك مجموعه به صورت كتابی چاپ شد كه مخاطبان زیادی هم پیدا كرد. رهبر معظم انقلاب هم آن را پسندیدند و یادداشتی پشت جلد كتاب مرقوم فرمودند و هم اكنون هم این كتاب به چاپ پنجم رسیده است. من «خداحافظ كرخه» را با تشویق آقای سرهنگی در عرض دوماه نوشتم، در واقع با این اثر خودم را تخلیه كردم. آن زمان حال عجیبی داشتم. حالی كه فقط در جبهه به انسان دست می دهد. هر وقت وارد دفتر می شدم آقای سرهنگی می گفت بنشین بنویس، یك كاغذ و خودكار هم به من می داد و به شوخی می گفت دیگر هزینه هم نمی خواهد بكنی. بنویس. «خداحافظ كرخه» را خیلی ابتدایی نوشتم و آقای اسدالله مشایخی از بچه های روزنامه نگار- هركجا هست خدایا به سلامت دارش- آن را بازنویسی و ویرایش كرد. بخش هایی را حذف كرد، بخش هایی را اضافه كردم، هرچند آن موقع از این كار خوشم نیامد، اما چاره ای هم نداشتم و پذیرفتم. چون آن زمان من حرفه ای نبودم و دید یك نویسنده را نداشتم. به هر حال نخستین كتاب من چاپ شد و خوب هم استقبال كردند. امروز كه نگاه می كنم، می بینم برای یك جوان ۱۹ ساله آن كتاب خوب بود.
● امروز علاقه دارید كه تحریر اول همان كتاب را چاپ كنید؟
نه. نه. به هر حال آن كتاب حاصل یك برهه از زندگی من بود كه گذشت. در آن كتاب خاطره هایی از دوران آموزشی من بود كه در نیم صفحه یا یك صفحه روایت شده بود. بعد ها همان دوران آموزشی، همان خاطره یك صفحه ای تبدیل به یك رمان سیصد صفحه ای شد. اگر بخواهم دوباره ماجرا های جبهه را بنویسم با توانایی هایی كه امروز پیدا كردم یك رمان ده جلدی خواهد شد و نوشتن آن هم سال ها طول می كشد.
● اگر توانایی نوشتن و قدرت نویسندگی را در ایام جنگ در خودت كشف می كردی فكر می كنی چه تأثیری در نوشته هایت به جا می گذاشت؟
من در همان ایام هم یاد داشت روزانه می نوشتم. یعنی از همان دوران آموزشی یادداشت های روزانه ام را شروع كردم و هنوز هم آن دفتر ها را دارم.
نمی توانم پیش بینی كنم كه در صورت شناخت توانایی ام در نویسندگی، چه اتفاقی در آثارم می افتاد. البته در زمان جنگ، قضیه را خیلی حماسی می دیدم و شعاری می نوشتم. الآن وقتی یادداشت های آن روزهایم را می خوانم، می بینم بازتاب همان دوره است. بسیار «تحت تأثیر روحیه خودم می نوشتم و آن ایثار و شهادتی كه در جبهه می دیدم روایت می كردم، اما هم اكنون كه از آن رویدادها دور شده ایم، اگر توانایی نوشتن امروز را داشتم شاید طور دیگری می نوشتم. شاید بهترین نویسنده در حیطه ادبیات دفاع مقدس می شدم (باشوخی و خنده می گوید)، می گویند در سرزمین كورها یك چشم پادشاه است. ما در اوایل جنگ نویسنده نداشتیم. هنوز بچه مسلمان ها در عرصه نویسندگی سربلند نكرده بودند و هنوز اینقدر انرژی نهفته شان آزاد نشده بود. ما در عرصه داستان و رمان كسی را نداشتیم. همین بچه هایی كه در سال های اولیه جنگ آثارشان در شمارگان میلیونی چاپ شده، امروز وقتی آن آثار را مطالعه می كنیم می بینیم در مقایسه با آثار امروز اهمیتی ندارند. نویسندگانی همچون احمد دهقان، مجید قیصری، داوود غفارزادگان و رضا بایرامی هر كدام در حوزه ادبیات دفاع مقدس یلی هستند. من آثارشان را خیلی دوست دارم. همین بچه ها اگر توانایی امروز را در آن زمان داشتند و چنین آثاری می نوشتند، دیگر كسانی كه امروز مدعی اند، جرأت ابراز وجود پیدا نمی كردند.
به هر حال كسی كه با دید یك نویسنده به جنگ نگاه می كند و جنگ را از نزدیك با پوست و گوشت خودش لمس می كند، آثاری متفاوت تر، ملموس تر و عمیق تر خلق می كند در مقایسه با كسی كه جنگ را تجربه نكرده است.
بی شك همین طور است. هم اكنون سال ها از آن واقعه گذشته، شاید خیلی از رویدادها را فراموش كرده ایم. من اگر توانایی نوشتن را آن روزها در خودم كشف می كردم، ریز ترین نكات جنگ را می نوشتم و ثبت می كردم، تا در چنین روزهایی از آن بهره بگیرم. متأسفانه خیلی چیزها را فراموش كرده ام. این هم شاید خواست خداوند بود.
● شما به عنوان نویسنده از خاطرات خام دیگران چقدر استفاده می كنید. آثاری همچون فرهنگ جبهه چقدر به نویسندگان نسل امروز و فردا كمك می كند؟
فرهنگ جبهه داستان دیگری دارد. من فكر می كنم در تألیف و تدوین «فرهنگ جبهه» آقای فهیمی باید خیلی مدیون من باشد. چون من دو سه سال در تألیف و تدوین این فرهنگ با وی همكاری داشتم. اگر بخواهم از فرهنگ جبهه بحث كنم، بسیار مفصل است. اما در مورد خاطرات دوستان دیگری كه منتشر شده است، باید گفت این خاطرات مانند در و گوهرند. وقتی افراد وارد معدن طلا می شوند، طلا كه به صورت كنونی در آنجا انباشته نشده بلكه طلا را از دل سنگ ها و ماسه ها غربال می كنند و استخراج می كنند. نویسنده هم در مقابل خاطرات رزمندگان هم چنین وضعی دارد. این خاطرات خام را نویسنده زیر و رو می كند، عناصر ناب را از دل آن بیرون می كشد، پرداخت می كند و جلا می دهد، مقداری تخیل به آن اضافه می كند و در قالب داستان، شعر و فیلمنامه عرضه می كند. این نهضتی كه آقای سرهنگی در دفتر هنر و ادبیات مقاومت پایه گذاری كرده بسیار درخور تقدیر و ارزشمند است. متأسفانه در جامعه ما كسی چنین حركت هایی را قدر نمی داند و ارج نمی گذارد، غیر از رهبر فرهیخته انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای كه از وی تقدیر كردند و از دفتر هنر و مقاومت حمایت كردند بسیاری از مراكز فرهنگی و نهادهای مسئول با آن بودجه های كلانی كه می گیرند، كارنامه شان را نگاه كنید واقعاً چه كرده اند؟ اما حوزه هنری و دفتر هنر و ادبیات مقاومت با آن بضاعت اندك را ببینید كه چه می كند؟
درخشان ترین آثار در حوزه ادبیات دفاع مقدس را همین حوزه هنری و دفتر ادبیات مقاومت تولید و منتشر كرده اند.
● فكر می كنید چرا گروهی موفق بوده اند، گروه دیگر موفق نبوده اند؟
ببینید، نویسنده باید داستان را زیبا روایت كند. ما حدیث داریم از پیامبر، از ائمه كه به سخن گفتن زیبا تأكید دارند. قرآن كریم را نگاه كنید كلام خداوند چقدر زیبا و دلنشین است. چه آهنگ دلنشین و زیبایی دارد؟ موسیقی كلام چقدر روح نواز است؟ شكل روایت در داستان های قرآن كریم چقدر بدیع است؟ به همین دلیل برخی روایت های قرآن كریم را احسن القصص می دانند. نویسنده هم باید از قرآن كریم یاد بگیرد. در نوشتن خاطرات هم می شود بهتر و زیباتر كار كرد. الآن حركت هایی كه در دفتر هنر و ادبیات مقاومت شروع شده و با عنوان «تاریخ شفاهی» آثاری منتشر می كنند ممكن است زمینه ساز خلق آثار برجسته در حوزه ادبیات دفاع مقدس شود. در برنامه تاریخ شفاهی افرادی كه توانایی و استعداد نوشتن ندارند خاطرات خودشان را از جبهه و جنگ برای یك نویسنده تعریف می كنند. نویسنده هم آن خاطرات را پس از ویرایش و پیرایش در شكل و قالبی تازه روایت می كند و بعد به صورت كتاب چاپ می شود. هم اسم راوی، هم اسم نویسنده روی جلد كتاب می آید هر دو طرف هم راضی اند. خواننده هم با یك اثر خوب روبه رو می شود.
● در حوزه ادبیات دفاع مقدس كدام آثار را موفق ارزیابی می كنید و آن را می پسندید؟
متأسفانه ما در حوزه رمان آثار درخشان، زیاد نداریم، اما اگر بخواهم از چند اثر موفق اسم ببرم، باید از «زمین سوخته» احمد محمود یاد كنم كه اثری در خور توجه است. از«سفر به گرای ۲۷۰ درجه» احمد دهقان خیلی خوشم می آید. «گنجشك ها بهشت را می فهمند» اثر حسن بنی عامری را دوست دارم. محسن مؤمنی رمانی به اسم «زمانی برای بزرگ شدن» دارد كه آن را خیلی می پسندم. چند داستان كوتاه هم از بایرامی و غفارزادگان چاپ شده كه آنها را هم خیلی دوست دارم.● دوست داشتید نویسنده كدام یك از آثار ادبی بزرگان جهان بودید؟
من خیلی دوست داشتم رمان «هكلبری فین» مارك تواین را می نوشتم. اولاً كه این رمان دارای طنزی بسیار پخته و عمیق است. دوم این كه در این رمان زندگی به شكل خیلی ملموس جریان دارد و مارك تواین در این اثر با قدرتی فوق العاده و نگاهی تیز بینانه فساد و تباهی جامعه و افرادش را شناسایی می كند و باقلم به دمل های چركین نیشتر می زند. این رمان یك شاهكار واقعی است. این اثر را خیلی دوست دارم. یا چند كتاب دیگر هم هست كه فوق العاده اند، مانند «دنیای كوچك دن كامیلو» اثر گوارسكی كه مرا شیفته كرد.
رمان طنز ایرانی ما نداریم. فقط «دایی جان ناپلئون» پزشكزاد را داریم كه آن هم برداشتی ابتكاری از رمان معروف «تریسترام شندی» اثر لارنس استرن است.
دایی جان ناپلئون هم رمان خیلی خوبی است، ما متأسفانه رمان طنز ایرانی نداریم. فقط همین رمان را داریم و رمان «اسمال در نیویورك» حسین مدنی كه این یكی را هنوز نخوانده ام. ما طنز نویس نداریم كه داستان و رمان بنویسد. برای آثار طنز یك نوع دافعه ایجاد كرده اند.
● من وقتی درباره ادبیات دفاع مقدس داستان طنز می نویسم برخی تعجب می كنند و معترض می شوند كه چرا به مقدسات توهین می كنی!؟ من می گویم آخه طنز یا داستان چه ربطی به مقدسات دارد؟
شما اگر بتوانید در جنگ، طنز كاربكنید فوق العاده است. اگر بتوانید در آن فضای آتش و خون با طنز لبخندی بر لب رزمنده ای بنشانی، هنر كرده ای. باور كنید طنزی كه در كتاب های «فرزندان ایرانیم» و «رفاقت به سبك تانك» آورده ام، آن قدر بین نوجوانان و مخاطبان جدی ادبیات طرفدار دارد كه من در هر جمعی حضور پیدا كردم و به هر مدرسه ای رفتم، از این دو كتاب صحبت می كردند. من چهار جلد دیگر هم ادامه این داستان ها را نوشتم و تصمیم دارم این مجموعه را به ده جلد برسانم. هم اكنون هم در حال كار و تحقیق در این زمینه هستم.
● دلیل این كه نویسندگان ما به دنبال نوشتن داستان و رمان طنز نرفته اند، چیست؟ چرا ادبیات طنز در جامعه ما شكل نگرفت؟ ما در ادبیات طنز سعدی و عبید زاكانی را داشتیم.
یك بخشی مربوط به فرهنگ جامعه ماست كه با طنز میانه خوبی ندارد. مشكل دوم توانایی نویسندگان ماست. نویسنده باید طنز نویس باشد. طنز را بشناسد. برخی طنز را با مسخره كردن، با هجو كردن اشتباه می گیرند. هنر طنز نویس این است كه طنز موقعیت ایجاد كند. شما در رمان دنیای كوچك دن كامیلو اثر گوارسكی می بینید نویسنده توانست حتی شخصیت هایش را هم در قالب طنز خوب در بیاورد. چون موقعیت طنز است.
تریسترام شندی لارنس استرن چرا ماندگار شد، چرا به همه زبان ها ترجمه شد؟ رمان شوایك سرباز پاكدل چگونه پس از چند دهه همچنان بكر و مورد توجه جهانیان است؟ هكلبری فین صدسال بیشتر است كه نوشته و چاپ شده است. متأسفانه ما در نوشتن داستان های طنز عجول هستیم. زحمت نمی كشیم، تحقیق و مطالعه نمی كنیم تا اثری بنویسیم كه با فرهنگ ما همخوانی داشته باشد. ما در طنز دفاع مقدس متأسفانه كسی را نداریم. دلم می خواهد به لحاظ امكانات در شرایطی باشم كه بنشینم فارغ از دغدغه های روزمره زندگی براساس خواست دلم داستان طنز بنویسم، رمان طنز خلق كنم. امروز این انرژی و توانایی را دارم ولی معلوم نیست ده، بیست سال دیگر هم انرژی امروز را داشته باشم.
● رمان «جام جهانی در جوادیه» گویا بازتاب خوبی در بین مخاطبان، منتقدان، و حتی نویسندگان. . . داشت؟
«جام جهانی در جوادیه» البته آن چیزی نشد كه من دوست داشتم بنویسم. خیلی دوست داشتم مسابقاتی كه در جنوب شهر برگزار می شود را بنویسم. اما دنیای داستان و شخصیت های داستان گاهی اعمال و رفتارشان طوری است كه خارج از اراده نویسنده عمل می كنند. این رمان هم از آن چیزی كه من دوست داشتم، فاصله گرفت. در مورد موفقیت این رمان هم، خودم باورم نمی شد كه این رمان این همه مورد استقبال واقع شود. در عرض كمتر از شش ماه آن هم ناشر بخش خصوصی كه تیراژ كتاب هایشان كمتر از دو هزار نسخه است. این رمان در بیست و پنج هزار نسخه چاپ شد و بازتاب خوبی داشت و نامزد اصلی جایزه كتاب سال نیز شد.
● بحث فرستادن این رمان برای جام جهانی آلمان هم در گوشه و كنار شنیده می شد، موضوع چه بود؟
برای جام جهانی فوتبال در آلمان قرار بر این بود هر كشوری كه در آن جام حضور دارند، یك اثر ادبی هم معرفی كند. از ایران «جام جهانی در جوادیه» انتخاب و به آلمان فرستاده شد. عده ای سعی داشتند این رمان را بایكوت كنند، راضی به فرستادن این اثر به جام جهانی نبودند. اما بهتر از این رمان پیدا نكردند. خوانندگان هم با استقبال وسیع خود طرح آنها را نقش بر آب كردند و رمان من در جامعه مطرح شد. درهمه محافل ادبی از آن حرف می زدند. بچه ها برخورد خوبی با این رمان داشتند، هنوز كه هنوز است برای این كتاب نقد می نویسند و به مطبوعات می دهند. در مدارس جلسات نقد و بررسی برگزار و از من دعوت می كنند تا درباره این كتاب حرف بزنم.
● به هر حال این رمان در آلمان ترجمه و منتشر شد یا فقط ایرانیان مقیم اروپا توانستند از آن استفاده كنند؟
واقعیت این است كه سال گذشته از كشور كانادا با من تماس گرفتند. در آن جا یك ایرانی بود كه در یكی از انتشاراتی های بزرگ و مشهور آن كشور به عنوان سرویراستار فعالیت داشت. این شخص تصمیم داشت این رمان را ترجمه و به صورت دوزبانه چاپ كند. چون در كانادا ایرانیان زیادی زندگی می كنند؛ این شخص و این انتشاراتی تلاش می كنند این گروه از ایرانیان را به لحاظ فكری تغذیه كنند. از من هم اجازه گرفتند و قرار بود از من دعوت كنند، اما مسائل سیاسی كه بین دو كشور پیش آمد، این برنامه ها به هم خورد. البته خبری هم در مطبوعات چاپ شده بود كه این رمان قرار است به آلمانی ترجمه و منتشر شود. مترجمی از تركیه هم با من تماس گرفت و گفت مشغول ترجمه این رمان به زبان استانبولی هستم. قرار بود كپی رایت اش را هم بپردازند. دیگر اطلاعات بیشتر در این زمینه ندارم.
● هم اكنون چه كاری در دست نوشتن یا چاپ دارید؟
یك مجموعه با عنوان «تركش های خنده» دارم كه قرار است در پنج جلد منتشر شود. چهار جلد آن را نوشته ام و جلد پنجم را هم در دست نوشتن دارم. هر كتاب شامل ده، دوازده داستان طنز است. این مجموعه را نشر شاهد منتشر می كند.
● آیا می شود، زندگینامه های داستانی را در قالب طنز روایت كرد؟
چرا نمی شود؟ من در كتاب «داستان بهنام» سعی كردم از طنز استفاده كنم. آخر بچه های جبهه شوخ بودند. اهل بگو و بخند بودند. طنزی كه من می نویسم با استفاده از رفتار همین بچه ها در جبهه هاست. عده ای فكر می كنند بچه های ما یا ماشین كشتار جمعی یعنی رمبو بودند، یا آدم های صوفی مسلك بودند. والله این گونه نبودند. این بچه ها من و شما بودیم. شما پای خاطرات هر یك از رزمندگان یا پای صحبت خانواده شهدا بنشینید از شیطنت و شوخ طبعی بچه هایشان تعریف می كنند و در جبهه به ما خیلی خوش می گذشت. دنیای دیگری داشتیم. وقتی زندگینامه داستانی شهدا را می نویسم. سعی می كنم اگر طنزی در رفتار و گفتارش بود، اگر انسانی شوخ طبع و بذله گو بود، همان را روایت كنم، خود سانسوری نمی كنم.
● در مورد «داستان مریم» می توانید توضیح بدهید؟
زمانی كه در تدارك نوشتن داستان زندگی شهید (بهنام محمدی بودم بهنام محمدی یك نوجوان خرمشهری بود كه در سیزده سالگی در خرمشهر به شهادت رسید) این شخصیت را خیلی خوب می شناختم، خاطرات زیادی از او خوانده بودم. دوست داشتم درباره اش تحقیق كنم و بنویسم، وقتی شنیدم كه بنیاد شهید چاپ زندگینامه شهدا را در برنامه دارد، من هم داوطلبانه رفتم این موضوع را پیشنهاد دادم و بنیاد هم پذیرفت. در جریان سفرم كه بر این زندگینامه كار می كردم، با شخصیت شهید مریم فرهانیان آشنا شدم؛ یك دختر آبادانی كه برادرش در آبادان شهید شده بود، دامادهای آن خانواده هم شهید شده بودند. مریم فرهانیان پرستار بود و با بنیاد شهید هم همكاری داشت. خودش هم در جریان یك مأموریت به وسیله خمپاره شهید می شود. زندگی اش مرا تحت تأثیر قرار داد. به همین دلیل نشستم شهادتنامه ای در رثای او نوشتم كه در واقع زندگینامه داستانی اوست و با عنوان «داستان مریم» چاپ و منتشر شد. نوعی ادای دین است. تولستوی می گوید: كسی كه جنگ را دیده است غیرممكن است از چیز دیگری بنویسد. با پوست و گوشت جنگ را لمس كردم. در سنگرهایش مجروح شدم، دوستانم شهید شدند و دوست دارم از این طریق نام و یادشان را ماندگار كنم.
سایر محمدی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید