دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا
منافع ایالاتمتحده در برخورد با فعالیتهای هستهای ایران
● دیباچه
پس از جنگ ایران و عراق، آمریکا با دو مشکل عمده در منطقه روبهرو بود، ایران و عراق. پس از جنگ اول خلیجفارس، آمریکا تاحد زیادی بر مشکل عراق فائق آمد اما پس از گذشت زمان و یاغیتر شدن صدام این مشکل مجدداً فربه شد و آمریکا را به خود مشغول ساخت. پرونده هستهای عراق دستآویز بهانههای آمریکا برای تضعیف عراق شد. با وجود بازرسیهای بینالمللی از تجهیزات و برنامههای هستهای عراق و اطمینان بازرسان از پیدا نشدن شواهدی مبنی بر وجود تسلیحات هستهای، آمریکا قانع نشد و با توسل به همین موضوع در سال ۲۰۰۳ به عراق حمله کرد و رهبر دیکتاتور این کشور را از قدرت ساقط نمود. عراق دیگر تهدیدی برای امنیت ملی آمریکا به شمار نمیرفت هر چند امروز آمریکا در داخل عراق با مشکلات زیادی روبه رو است و از جانب برخی مجامع بینالمللی و افکار داخلی تحت فشار است. با این تصویر تنها معضل امنیتی آمریکا در منطقه رقیب دیرین صدام، یعنی ایران است. ایران با توجه به نابود شدن رقیب خود بیش از گذشته در منطقه قدرت گرفته است؛ نابود شدن صدام به طور خودکار قدرتمندی ایران را به ارمغان آورد. اینک این ایران است که دستآویز بهانههای آمریکا قرار گرفته و محور شرارت محسوب میگردد. اتفاقاً آنچه که عامل تشدید این تنش و رویارویی شده، مسئله فعالیتهای هستهای ایران است. آمریکا با نگرانیهای روزافزون خود نسبت به پرونده هستهای ایران درصدد تضعیف این کشور است این در حالی است که آمریکا برای رهایی از بخش اعظم مشکلات خود در عراق نیاز به رفتار مناسب ایران دارد. در این راستا آمریکا یا باید با ایران وارد مذاکراه شده و از راه دیپماتیک به حل مسئله بپردازد ـ که به صورت محدود شاهد چند دور مذاکره بین ایران و آمریکا در سطح سفیر بودیم ـ که این امر به دلایل مختلف چندان قرین با موفقیت نیست، و یا اینکه تا حد ممکن ایران را در منطقه تضعیف کند. یکی از مواردی که میتواند به قدرتمند شدن ایران بیانجامد دسترسی به انرژی و تسلیحات هستهای است. آمریکا به همین دلیل با توان بالای خود به طور مستمر و فعال در صدد جلوگیری از هستهای شدن ایران است. ایران غنی سازی اورانیوم را در پیش گرفته است. مرحلة پس از غنیسازی، کاربردی دوگانه دارد. هم راکتور هستهای را به کار میاندازد و هم به کار ساخت بمب اورانیومی میانجامد. کاربرد دوم، ادعای آمریکا در فرایند غنی سازی اورانیوم ایران است و از همین روی آمریکا به مقابله با ایران برخاسته است. یکی از مواردی که تاکنون مانع از برخورد جدی آمریکا با ایران گشته، همکاری مستمر ایران با آژانس بینالمللی انرژی اتمی بوده است. آمریکا امیدوار بود ایران از همکاری با آژانس خودداری کند تا این مسئله دستاویزی برای توجیه برخورد جدی با ایران گردد.
از طرف دیگر عضویت ایران در NPT مانع بازدید و بازرسی فعالیتهای هستهای اعلام نشده گردیده است. آمریکا عقیده دارد، ایران به طور مخفی در مناطقی از کشور خود که به آژانس اعلام نکرده است، اقدامات هستهای در راستای ساخت بمب اتم را در پیش دارد. بازرسی آژانس از این مناطق طبق معاهده NPT قانونی نیست. ایالاتمتحده سعی دارد با ضعیف جلوه دادن رژیم NPT ایران را وادار به پذیرش بازرسی از فعالیتهای اعلام نشده بکند، درحالی که آمریکا به محدودیتهای ناشی از ماده ۶ پیمان منع گسترش تن در نداده و درست در نقطه مقابل به گسترش سلاحهای هستهای جدید میپردازد، از برخی دولتها انتظار دارد مفاد این پیمان را رعایت کنند. بررسی موارد مختلف برخورد آمریکا با فعالیتهای هستهای کشورهای عضو و غیر عضو پیمان منع گسترش نیز اثبات کننده این نکته است که کشورهای متحد و دوست آمریکا در پیگیری فعالیتهای هستهای خود با مشکلات به مراتب کمتری مواجه بودهاند تا کشورهایی که با آمریکا مشکل داشتهاند. از اینرو قابل درک است که پیمان NPT تأمین کننده منافع آمریکا در نظام بینالملل پس از جنگ سرد نیست.
کشورهای غربی از جمله آمریکا برای تسریع و قوت بخشیدن در نظارت بر فعالیتهای هستهای دولتهای فاقد سلاح هستهای، ضرورت بازنگری در این برنامهها را مطرح ساختند. آنها بر این استدلال تأکید داشتند که رژیم NPT در نظارت بر فعالیتهای هستهای اظهار و اعلام شده موثر وموفق میباشد منتها در کشف فعالیتهای هستهای اعلام نشده از توان کافی برخوردار نیست (نمونه عراق).
در این راستا دو دیدگاه ابراز شد؛ دیدگاه اول نارساییهای موجود در سیستم نظارتی رژیم NPT را به مجری آن یعنی آژانس بینالمللی انرژی اتمی مربوط میدانست؛ به همین دلیل پیشنهاد شد که به جای آژانس انرژی اتمی، شورای امنیت سازمان ملل مسئولیت نظارت بر فعالیتهای هستهای را به عهده بگیرد، اما دیدگاه دوم نارساییهای موجود را در خود سیستمهای نظارتی میدید و بیان داشت که برای رفع این نقص میبایست این رژیم مورد بازنگری و اصلاح قرار گیرد. کشورهای غربی و اروپایی با رویکرد دوم همسو شدند. بر این اساس درابتدای سال ۱۹۹۲، شورای حکام آژانس تصمیمات متعددی درخصوص تقویت سیستم نظارتی NPT گرفت و در سپتامبر ۱۹۹۳ بررسی برنامهای را تحت عنوان ۲+۹۳ به منظور تهیه پیشنهادی درخصوص تقویت موثر سیستم نظارتی در مدت دو سال آغاز کرد. در ژوئن ۱۹۹۵ دبیرخانه آژانس سند ۲+۹۳ را به شورای حکام آژانس تقدیم کرد. در آن سند اقدامات متعددی به منظور تقویت سیستم نظارتی NPT تشریح شده بود و شامل تأسیسات و فعالیتهای اظهار شده و اظهار نشده میگردید. بدین منظور شورای حکام آژانس در سال ۱۹۹۶ با تأسیس کمیتهای، مسئولیت تدوین مقررات بخش دوم سند ۲+۹۳ را به آن واگذار کرد. این کمیته نیز پیش نویس ۲+۹۳ را پس از برگزاری چندین نشست تهیه و در ۱۵ مه ۱۹۹۷ به تصویب شورای حکام آژانس رساند. از این رو سند ۲+۹۳ تحت عنوان « پروتکل تقویت کارآمدی سیستم نظارتی آژانس بر فعالیتهای هستهای» مورد تصویب قرار گرفت. پروتکل ۲+۹۳ برای کشورهای عضوی طراحی شده است که موافقتنامه بازرسی و نظارت را با آژانس امضا کردهاند. این پروتکل دارای یک مقدمه، هجده ماده و دو ضمیمه است.
● ایران و آمریکا، منازعهای پایدار
نوع نگاه جمهوری اسلامی ایران به نظام بینالمللی و رویکرد داخلی آن، موجب ایجاد شرایطی شده است که برخی از آن به پارادوکس جمهوری اسلامی ایران نام میبرند. ایران از یک طرف میخواهد رشد داشته و پیشرفت کند و از طرف دیگر در پی حفظ استقلال سیاسی و همین طور عدالت در بیرون از مرزهای کشور است، در واقع ریشه پارادوکس در نوع نگاه به خود و نظام بینالمللی است. در این، بین ایالاتمتحده به عنوان تنها هژمون جهانی در عصر حاضر، نوع نگاه جمهوری اسلامی ایران را به چالش طلبیده است. ایران با ادعای ترویج عدالت در گسترة جهانی خود را در مقابل کشوری قرار داده است که امروزه دارای بودجه نظامی ۴۰۰ میلیارد دلاری بوده که در تاریخ بشری بیسابقه است. با آگاهی بر اینکه بودجه نظامی هیجده عضو دیگر ناتو مجموعاً ۱۴۰ میلیارد دلار است به وضوح میتوان به بازتاب جایگاه کنونی این کشور در بطن نظام بینالمللی و در نتیجه قدرت عمل گسترده این کشور برای شکل دادن به ترتیبات جدید بین بازیگری متوجه گردید.
با این اوصاف رویارویی ایران با آمریکا هزینههای هنگفتی را در پی خواهد آورد. پرونده هستهای در چند سال گذشته محور منازعهای قرار گرفته است که ایران را در مقابل آمریکا قرار میدهد. منافع ایالاتمتحده در سطح منطقهای و حتی جهانی اقتضا میکند که از قدرت یابی هستهای دولتهای مخالف هژمونی آمریکا جلوگیری به عمل آورد. برای آمریکا دولتها به دو دسته « خوب و بد» تقسیم میشوند. کشورهایی چون کانادا ، برزیل، آلمان، استرالیا و هلند، از دسته اول به شمار می روند چرا که بدون مخالفت آمریکا دارای فناوری چرخه سوخت هستهای هستند. در این بین ایران در گروه دوم جای دارد و برای آمریکا کشوری « بد» محسوب میگردد. آمریکا با توان بالایی به طور مستمر با فعالیتهای هستهای ایران مخالفت میورزد. در حالی که ایالاتمتحده آمریکا ایران را درصدد ساخت بمب اتم میداند و آن را متهم به نقض مفاد ماده ۲ پیمان منع گسترش میکند، خود به محدودیتهای ناشی از ماده ۶ پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای تن در نداده و درست در نقطه مقابل به گسترش سلاحهای هستهای جدید میپردازد، آمریکا با بهانه قرار دادن تهدید کشورهای خطرناک یا کشورهای یاغی درصدد تولید نسلی از بمبهای هستهای است که به « مینی بمب هستهای» موسوم هستند. این بمبها قابلیت نفوذ در عمق ۲۵ تا ۱۰۰ متری زمین برای انهدام استحکامات نظامی در این عمق را دارند. از این نسل بمبها میتوان علاوه بر اهداف زیرزمینی در انجام انفجار در ارتفاعات متوسط و بالا نیز سود جست. استدلال آمریکا در تولید و به کارگیری این بمبها قابلیت نابود کردن مواد یا تسلیحات شیمیایی بیولوژیکی انبار شده در انبارهای مستحکم زیرزمینی است، ضمن اینکه آثار مخرب کمتری دارد. هر چند در مقابل، بسیاری از صاحب نظران این گفتهها را غیر واقعی دانسته و این بمبها را دارای آثار مخرب بالایی میدانند.
در آمریکا دو نوع تفکر نسبت به جمهوری اسلامی ایران وجود دارد: یکی اندیشه مبتنی بر رئالیسم و دیگری طرز تفکر نو محافظهکاری است. در عین حال در درون گروه نئومحافظهکار نیز شاهد رویکردهای متفاوتی هستیم. در شرایط کنونی منازعه بین ایران و آمریکا، نئومحافظهکاران بر سر قدرت هستند، کسانی که در نحوه برخورد با پرونده هستهای شیوههای متفاوتی را توصیه میکنند. هر کدام از این شیوهها نتایج خاصی را سبب خواهد شد. اولویت دادن به هریک از این رویکردها اختلافات درونی دولت بوش را نیز رقم میزند. بوش در حال حاضر راهکار کاندولیزا رایس وزیر امور خارجهاش را بر راهکار دیکچنی معاون خود اولویت داده است. بنابراین به طور کلی در آمریکا در چگونگی برخورد با ایران و به ویژه در مورد مسئله هستهای دو رهیافت وجود دارد. رویکرد اول که در حال حاضر سیاست رسمی دولت بوش به شمار میرود، به رهبری رایس، مواضع دیپلماتیک را در پیش گرفته است. رایس عقیده دارد بهترین گزینه برای متوقف کردن ایران از ادامه فعالیت هستهای، نزدیک شدن به نقطه نظر کشورهای اروپایی در این باره و استفاده از گزینه دیپلماسی البته به همراه افزایش تحریمها در برابر تهران است. در همین راستا وزارت امورخارجه آمریکا به همراه وزارت خزانهداری آمریکا به شدت در تلاش هستند تا با افزایش تحریمها علیه ایران این کشور از ادامه فعالیت هستهای خود ناتوان شود، تحریمهایی که در سال ۲۰۰۷ طی قطعنامههای ۱۷۳۷ و ۱۷۴۷ محقق گردید. در بند ۲ قطعنامه ۱۷۳۷ از ایران خواسته شده است تا:
الف) تمام فعالیتهای مرتبط با غنیسازی؛
ب) فعالیتهای تحقیق و توسعه؛
ج) کار روی پروژههای مربوط به آب سنگین؛
و د) ساخت راکتورهای تحقیقاتی آب سنگین را تعلیق کند.
در غیر این صورت تحریمها پایدار خواهند ماند. در قطعنامه ۱۷۴۷ نیز چند تحریم جدید به تحریمهای قبلی اضافه شد. بر این اساس قابل درک است که آمریکا در اعمال تحریمها علیه ایران در مورد فعالیتهای هستهای به مراتب جلوتر از جامعه جهانی و حتی فراتر از نهادی مثل شورای امنیت عمل میکند. با همه این وجود شیوه اول و فعلی ایالاتمتحده ادامه مذاکرات هستهای با ایران است. در این فاز یکی از اهداف مهمی که از سوی مذاکره کنندگان طرف مقابل ایران دنبال میشود، به تأخیر انداختن جریان فعالیتهای هستهای ایران برای رسیدن به یک راهکار ویژه برای حل بحران هستهای است. این روند با عاملیت اروپا و هدایت آمریکا در جریان است. اروپا تهدیدات فرارو را به زیان منافع منطقهای خود میداند و امیدوار است گزینه دیپلماسی نتیجه بخش باشد، هر چند در روند دیپلماسی کنونی، اروپا و آمریکا اختلافاتی با یکدیگر دارند.
آمریکا زود به زور متوسل میشود و مثل اروپا در دیپلماسی خود صبور نیست. آمریکاییها معمولاً دنیا را به خوب و بد و دوست و دشمن تقسیم میکنند؛ در حالی که اروپاییها تصویری پیچیدهتری از روابط ارائه میدهند. آمریکاییها وقتی با یک دشمن واقعی مواجه میشوند، به جای تلاش برای اقناع به زور متوسل شده و اقداماتی را برای بهتر کردن رفتار دشمن در پیش میگیرند، یعنی چماق را بر هویج برتری میدهند. آمریکاییها در امور بینالملل به دنبال یک غایت هستند یعنی میخواهند مشکلات را حل کرده و تهدیدات را از بین ببرند. آمریکاییها علاقه زیادی به همکاری با سازمانهای بینالمللی نداشته و نسبت به حقوق بینالملل مشکوک هستند.
در مقابل روش اول، جناح دوم را دیک چنی معاون رئیسجمهور، رهبری میکند. او که از نئومحافظهکاران افراطی به شمار میرود اساساً اعتقادی به گزینه دیپلماسی نداشته و عقیده دارد که برای جلوگیری از دست یافتن ایران به فنآوری هستهای، بهترین راه حمله به این کشور و منهدم ساختن تأسیسات هستهای آن است. همین مسئله باعث شده است در حال حاضر در دولت بوش اختلاف نظر در نحوة تعامل با برنامه هستهای ایران افزایش یابد. در این رابطه « نیکلاس برنز» معاون وزیر امورخارجه آمریکا و مسئول پرونده ایران در وزارت امورخارجه آمریکا اعلام کرد: ما تا پایان دورة ریاست جمهوری بوش از گزینه دیپلماسی در برابر ایران استفاده خواهیم کرد. این در حالی است که دیکچنی و سایر نئومحافظهکاران آمریکا معتقدند راهبرد رایس در برابر ایران شکست خورده و به احتمال زیاد بوش در بهار سال آینده در برابر ایران تصمیم جدیدی اتخاذ خواهد کرد و این تصمیم حمله به تأسیسات هستهای ایران است. چنی تلاش میکند ایران را متهم به ارسال سلاح به عراق کرده و بدین ترتیب مدارک لازم برای انجام یک حمله نظامی علیه ایران را فراهم آورد، هر چند تاکنون مدارک لازم و مکفی در این زمینه ارائه نشده است. از این رو در تلاش است تا ثابت کند که کشورایران در مدت زمان کمتر از ۳ سال قادر خواهد بود به سلاح هستهای دست یابد. این جناح ایران را به شدت غیرقابل اعتماد تصویر میکند و سعی دارد با غیر منطقی نشان دادن رفتار ایران به مجامع جهانی، اجماع برخورد با ایران را حاصل کند. این گروه مذاکرات را شیوهای برمیشمارد که در پی آن ایران با به دست آوردن فرصت، حتی در قالب رژیمهای بینالمللی چون NPT، به امکان ساخت بمب اتم نزدیکتر میشود.
بخشی از شیوه دوم برخورد ایالاتمتحده با ایران را میتوان با توجه به گزارش دسامبر ۲۰۰۷ نهادهای اطلاعات آمریکا بررسی کرد. نتیجه ندادن دیپلماسی مذاکره از طریق اروپا، آمریکا را بر آن میدارد که به شیوه سنتی خود وارد عرصه شود. براساس این گزارش، با بازگذاشتن برخی ابهامات موجود در پروندة هستهای ایران، آمریکا اعمال فشار را در دستور کار خود قرار میدهد. به نظر میرسد آمریکا پس از این گزارش، روند قبلی خود را با ایجاد یک تغییر محسوس پیگیری خواهد کرد. آمریکا در روند مستمر خود، خواهان اعمال فشار جامعه بینالملل برای توقف برنامه هستهای ایران است. این در حالی است که براساس این گزارش احتمال پذیرش یک ایران هستهای از سوی ایالاتمتحده افزایش پیدا کرده است، منتها این مسئله با فشارهای روزافزون آمریکا ادامه خواهد داشت، چنانچه در گزارش هم عنوان شده است « برنامه هستهای ایران، احتمالاً به خاطر فشار بینالمللی متوقف شده است و این نشان میدهد که ایران بیش از آنچه که ما فکر میکردیم در برابر اعمال فشار حساس و آسیبپذیر است.»( )
آمریکا به سرعت به دنبال شفافسازی و روشن شدن فعالیتهای هستهای ایران است. اما به گفته پرفسور والش طنز ماجرا اینجاست که بازرسان بعد از بیست سال بازرسی در مورد کشور ژاپن اعلام کردند که این کشور هیچگونه برنامه تسلیحات هستهای ندارد، اما در مورد ایران چون غربیها و به خصوص معاون سابق پادمانی آژانس، گلداشمیت به صراحت اعلام نمودند به رفتار و برنامههای ایران فوقالعاده مشکوک هستند، بنابراین احساس میشد ماهیت پرونده ایران هرچه سریعتر باید روشن شود و لذا از نظر این عده سه سال زمان برای روشن شدن ابعاد پرونده هستهای ایران کافی بوده است. آمریکا میداند که ایران از مرحلة بازگشتپذیر گذشته است و نهایتاً پس از گذشت یک دهه، ایران به اهداف هستهای خود خواهد رسید، بنابراین تعامل با ایران هستهای را در دستور کار خواهد داشت، البته مرحلة پس از دیپلماسی هستهای آغاز روند جدید برخوردهای ایالاتمتحده خواهد بود که فشار سیاسی و اقتصادی از ابزار مهم آن به شمارمیرود. البته گروههایی در داخل آمریکا وجود دارند که خواهان تماس مستقیم دولت آمریکا با ایران هستند. آنها اعتقاد دارند بر پایه تعامل مستقیم با ایران، زمینههای اعمال فشار بر برنامههای هستهای ایران هموار خواهد شد. آنها استدلال میکنند به احتمال زیاد آنچه از سوی ایران به عنوان مراکز فعالیتهای هستهای اظهار شده است تمام ماجرا نیست، بلکه ایران ممکن است در مکانهای مخفی دیگری اقدام به فعالیتهای هستهای بکند. از این رو حمله نظامی قرین با موفقیت نخواهد بود. همراهی اروپا، روسیه و به طور کلی حمایت گسترده بینالمللی نیز لازمه چنین حملهای است در غیر این صورت عواقب شدیدی در انتظار آمریکا خواهد بود. از سوی دیگر ایران میتواند به شیوههای زیر به حمله آمریکا پاسخ دهد:
۱) انتقام گیری مستقیم از آمریکا در منطقه (با مورد حمله قرار دادن اهداف آمریکا در منطقه از جمله نیروهای آمریکایی مستقر در عراق، افغانستان و سایر کشورها)؛
۲) حمله به اسراییل چه مستقیم و از طریق موشک میان برد شهاب ۳ و چه غیرمستقیم و از طریق موشکهای کوتاه برد از جنوب لبنان؛
۳) انجام حملات تروریستی از طریق حزبا…. و سایر گروههای مورد حمایت ایران که در سالهای اخیر اهداف آمریکایی را به طور مستقیم مورد حمله قرار ندادهاند؛
۴ ) اختلال در صادرات نفت ایران که باعث افزایش قیمت نفت دربازارهای جمعی خواهد شد؛
۵) اختلال در انتقال نفت از خلیجفارس.
در این بین گروههای مستقلی نیز وجود دارند که با برگزاری جلسات، کنفرانسها و چاپ و انتشار مقالات در راستای آگاهسازی افکار عمومی، درصدد ایجاد مانع در برخورد نظامی ایالاتمتحده با ایران هستند.
● پرونده هستهای ایران و بازیگران تأثیر گذار
در مسئله توان هستهای ایران چند نوع بازیگر وجود دارد که مختصات رفتار وتعامل با آنها را باید از یکدیگر تفکیک کرد:
۱ـ بازیگران دولتی مخالف که در رأس آنها آمریکا و اسراییل قرار دارند؛
۲) بازیگران غیر دولتی نظیر گروههای بنیادگرا از جمله القاعده، حماس و …. که آمریکا مدعی است ایران قصد انتقال تکنولوژی هستهای به این گروهها را دارد؛
۳) جامعه بینالمللی که نگرانیهای منطقی و قابل درکی از مسائل هستهای ایران دارند؛
۴) چهار قدرت بزرگ نه چندان مخالف یعنی روسیه، چین، ژاپن و اتحادیه اروپا (E U) که خواستار عملکرد شفاف ایران هستند.
در مواجهه با این بازیگران ایران میبایست مقتضیات هرکدام را در نظر گرفته و متناسب با آن دست به اقدام و رفتار بزند. در مورد آمریکا و اسراییل، میبایست تا میتواند از مخاطب قراردادن آنها اجتناب کند و خود را طرف اصلی جامعه بینالمللی قرار دهد. در این راستا ایران باید به شدت به اروپا نزدیک شود و اجازه دهد (E U) قدرت مانور بیشتری داشته باشد چرا که از این طریق فشار آمریکا به ایران کاسته میشود. ایران باید از طرح مجدد مسئله در شورای امنیت به شدت جلوگیری کند در غیر این صورت پرونده از فاز جامعهبینالمللی خارج شده و عرصه برخورد ایران و آمریکا خواهد شد. در این راستا، ایران باید تلاش کند هر چه بیشتر پای قدرتهای بزرگ را به میان آورده و با آنها وارد مذاکرات سازنده شود.
● پرونده هستهای ایران و عوامل تأثیر گذار بر نحوه رفتار آمریکا
در فرایند فعالیتهای هستهای ایران در کنار بازیگران تأثیرگذار دیگر، ایالاتمتحده عمده بازیگری است که بیشترین درگیری را با پرونده هستهای ایران دارد. بزرگترین عاملی هم که مانع پیشبرد فعالیتهای هستهای ایران شده است مخالفتهای آمریکا بوده است. در این راستا از نظر آمریکا دستیابی ایران به سلاح هستهای از چند منظر منافع ملی این کشور را تهدید میکند. به عبارت دیگر متغیرهای متعددی وجود دارند که ریشههای برخورد آمریکا با دیگران را رقم میزند. این عوامل عبارتند از:
۱) حفظ امنیت اسراییل؛
۲) انتقال فنآوری هستهای از سوی ایران به گروههای مخالف پس از هستهای شدن ایران؛
۳) تأمین امنیت انرژی؛
۴) تداوم وابستگی ایران به نفت؛
۵) به هم خوردن موازنه قدرت منطقهای؛
۶) تهدید دموکراسی در خاورمیانه؛
۷) افزایش قدرت بازدارندگی ایران؛
۸) تغییر رفتار دولتهای عربی تحت نفوذ آمریکا در منطقه نسبت به ایران؛
۹) افول پرستیژ آمریکا در منطقه و در سطح جهانی؛
۱۰) افزایش مقاومت در برابر سیاستهای آمریکا در کشورهای اسلامی و جهان سوم؛
۱۱) رفتار غیر قابل اعتماد ایران.
عوامل فوق در سطوح مختلف و به میزان متفاوت در شکلدهی رفتار آمریکا قابل ملاحظه و بررسی هستند. در این مجال و از بین متغیرهای فوق، در جهت تجزیه و تحلیل فرضیه پژوهش به دو عامل حفظ امنیت اسراییل و بیم از انتقال فنآوری هستهای به گروههای مخالف آمریکا و اسراییل، از سوی ایران هستهای خواهیم پرداخت.
● فعالیتهای هستهای ایران، رفتار آمریکا و نفوذ اسراییل
از نظر نئومحافظهکاران آمریکا، ایران به دلایل مختلف تصمیم نهایی خود برای دستیابی به سلاح هستهای را گرفته است و تحت هیچ شرایطی حاضر به انصراف از این تصمیم نیست. بنابراین این امر تهدیدی جدی علیه منافع ملی آمریکا در منطقه خاورمیانه است. آنها همچنین ایران را عامل عدم موفقیت خود در عراق و افغانستان میدانند. محافظه کاران هر چند اعتقاد چندانی به مذاکره و صلح ندارند اما با این وجود ایران را عامل اصلی شکست فرایند صلح منطقهای میدانند. از نظر آنها تروریستهای منطقه نیز ایران را محفل مناسبی برای خود یافتهاند و دولت ایران حامی جدی این تروریستها ست. همه این عوامل به طور جدی امنیت اسراییل را تهدید میکنند.
از نظر آمریکا، ایران و تروریستها، به ویژه تروریستهای حمایت شده از سوی ایران پس از هستهای شدن جمهوری اسلامی ایران، بزرگ ترین تهدید موجودیت اسراییل در منطقه به شمار میروند. آمریکا حفظ اسراییل را از منافع لاینفک خود میداند، این تلقی از زمان ریاست جمهوری ترومن تا به امروز به روشنی قابل مشاهده است. رابطة جدی بین اسراییل و آمریکا به ماه مه ۱۹۴۸ یعنی پس از شناسایی اسراییل توسط ترومن بر میگردد که این رابطه به طور آرام توسعه یافت و پس از سقوط شاه در ایران و حمله شوروی به افغانستان در اواخر دهة ۱۹۷۰، به سطحی راهبردی ارتقا یافت. در جنـگ سـرد کـه آمریـکا در پی یک متـحد قابل اعتمـاد بود، اسراییل بـه حـد یک « سرمایه راهبردی» تبدیل شد. تغییرات حاصله در جهان و خاورمیانه در دهة گذشته محیط امنیتی و تصورات تهدید را در واشنگتن و تلآویو تغییر داد، فرایند نامعلوم صلح خاورمیانه، نقش روسیه در منطقه و تکثیر سلاحهای کشتار جمعی، چالشهای جدی را در برابر اسراییل و آمریکا ایجاد نمود به گونهای که این محیط امنیتی جدید، به خصوص پس از وقایع یازده سپتامبر انسجام بیشتری در روابط آنها ایجاد کرده است. ویژگی اصلی روابط این دو کشور در این است که به نظر تنها متحد واقعی در جهان برای آمریکا اسراییل میباشد. البته نباید نقش لابی یهودی به خصوص ایپک از دهة ۱۹۵۰ تاکنون را نادیده گرفت که ارتباطات فراوانی با سنا، کنگره و سایر کانونهای قدرت در آمریکا دارد. از جنگ اکتبر ۱۹۷۳، واشنگتن بیشترین کمک را به اسراییل انجام داده است. اسراییل بزرگترین دریافت کننده سالانه کمکهای مستقیم اقتصادی و نظامی آمریکا از سال ۱۹۶۷ و در مجموع بزرگترین دریافت کننده از زمان جنگ جهانی دوم بوده است؛ یعنی در حدود ۱۴۰ میلیارد دلار. اسراییل هر سال ۳ میلیارد دلار کمک مستقیم دریافت میکند، یعنی ۵۰۰ دلار در سال برای هر اسراییلی در حالی که درآمد سرانه اسراییل با درآمد سرانه کره جنوبی و اسپانیا برابری میکند.
چنین حجم کمک مالی و در کنار آن کمک تسلیحاتی مؤید اهمیت اسراییل برای آمریکا میباشد. منطقة خاورمیانه به لحاظ عمق استراتژیکی خود، بستر مناسبی برای بهره برداری ایالاتمتحده به شمار میرود. در این منطقه با وجود کشورهای دوست از جمله کشورهای عربی، هیچکدام به اندازه اسراییل قابل اعتماد آمریکا نیستند. به عبارت بهتر هیچ یک از این کشورها شریک راهبردی واقعی آمریکا به شمار نمیروند در حالی که اسراییل با قرار گرفتن در غربیترین نقطه خاورمیانه متضمن تأمین منافع ملی آمریکاست. حمایت آمریکا از اسراییل در سطح بینالمللی نیز آشکار است. از سال ۱۹۸۲، ایالات متحده ۳۲ قطعنامه انتقادآمیز شورای امنیت علیه اسراییل را وتو کرده است، چیزی بیش از مجموع تعداد وتوهای صورت گرفته توسط تمام اعضای دیگر شورای امنیت سازمان ملل متحد. البته این وفاداری دو جانبه است به طوری که اسراییل نیز در طول تاریخ خود مهـره مؤثری برای آمریکا بوده اسـت. در جریان جنگ سرد از اسراییل به عنوان یک امتیاز راهبردی(۲) برای آمریکا نام میبرند. آن زمان اسراییل مانع جدی در جلوگیری از گسترش شوروی و کمونیسم در منطقه بود. مصر و سوریه که صرف نظر از اعضای جامعه عرب بودن، اقمار شوروی به شمار میرفتند از جانب اسراییل شکست تحقیر آمیزی خوردند. به لحاظ امنیتی و اطلاعاتی نیز جاسوسان اسراییل کمک فراوانی به آمریکا در شناسایی تواناییهای شوروی دادند.
بنابراین هسته اصلی سیاست ایالاتمتحده در منطقه تقریباً به طور کامل از سیاست داخلی و به خصوص فعالیتهای لابی اسراییل سرچشمه میگیرد. در آمریکا پنج کمیته اقدام سیاسی (PAC) وجود دارد که فعالیت آنها پیرامون موضوع اسراییل میباشد. این گروهها با برخورداری از ویژگیهای عمده از جمله بودجه قابل توجه، توانایی در جهت بسیج افکار عمومی و تأثیرگذاری به سیاستمداران، قابل ملاحظه هستند. این گروهها عبارتند از:
۱) کمیته امور عمومی اسراییلـآمریکا (AIPAC) ؛
۲) انجمن ضد افترا (ADL)؛
۳) سازمان صهیونیست آمریکا (ZOA)؛
۴) موسسه اتحادیه ارتدکس در امور اجتماعی (OUIPA)؛
۵) ائتلاف مسیحیون آمریکا (CCL).کمیته امور عمومی آمریکا ـ اسراییل (ایپک) بزرگ ترین و قویترین لابی یهودی در آمریکا به شمار میرود. آیپک از ۶۵ هزار عضو، ۱۵۰ کارمند و ۵ تا ۶ لابیست رسمی (افراد با نفوذ) تشکیل شده است. این گروه که در دهه ۱۹۵۰ شکل گرفته، بر آن است تا در خط مقدم موضوعات حیاتی مربوط به اسراییل امروزی ایفای نقش کند. مهم ترین موضوعات پیش روی آیپک عبارت است از بسیج حمایتهای آمریکا به اسراییل و ایجاد گرایشهای اسراییل محور در واشنگتن. تأثیر آیپک در تصمیمگیریهای سیاست خارجی آمریکا شواهد بسیاری دارد. ارنست هولینگنز، یکی از سناتورهای دموکرات سابق، هنگام ترک مقام خود خاطر نشان کرد، « شما نمیتوانید سیاستی در مورد اسراییل جز آنچه آیپک به شما میدهد اتخاذ کنید» یا همان طور که زمانی آریل شارون به مخاطبان آمریکایی میگفت « وقتی که مردم از من می پرسند که چطور میتوان به اسراییل کمک کرد، به آنها میگویم: به آیپک کمک کنید.»
به این ترتیب میتوان گفت اهمیت حفظ امنیت اسراییل برای آمریکا در جریان هستهای شدن ایران، به شدت تحت تأثیر لابی اسراییل در ایالاتمتحده قرار دارد. این نفوذ در سراسر آمریکا فراگیر است. روزنامههای معروف والاستریت ژورنال، شیکاگوسان، تایمز و واشنگتن تایمز به طور منظم مقالاتی در حمایت از اسراییل را منتشر میکنند. مجلاتی مانند کامنتری، نیوریپابلیک و بلکی استاندارد نیز در هر شماره خود از اسراییل حمایت میکنند. همچنین در ۲۵ سال گذشته، نیروهای طرفدار اسراییل حضور قاطعی در رهبری مؤسسه امریکن اینتر پرایز، مؤسسه بروکینگز، مرکز سیاست امنیتی، مؤسسه بررسی سیاستخارجی، بنیاد هریتیج، مؤسسه هودسون، مؤسسه تحلیل سیاستخارجی و مؤسسه یهودی امور امنیت ملی داشتهاند. بر همین اساس است که تروریسم تنها عامل حمایت آمریکا از اسراییل نیست چرا که آمریکا خود بیش از اسراییل از سوی تروریسم تهدید میشود این خود به یک معنا و برای آمریکا هزینه نیز محسوب میگردد چرا که آمریکا را تروریسم تهدید میکند، چون متحد بسیار نزدیک اسراییل است و نه برعکس. در عین حال ضعیف بودن اسراییل هم که نظر برخی از پژوهشگران است، عامل حمایت آمریکا از اسراییل نیست، چون برخی همسایگان اسراییل، بسیار ضعیفتر از آن هستند.
در تأثیر لابی اسراییل بر سیاست خارجی ایالاتمتحده میتوان به شاهدی دیگر اشاره داشت: حمله به عراق. هر چند فشار اسراییل و لابی یهود تنها عامل موثر بر تصمیم حمله به عراق در مارس ۲۰۰۳ نبود اما عاملی حیاتی به شمار میرود. برخی آمریکاییها فکر میکنند که جنگ مذکور برای نفت بود، اما شواهد مستقیم چندانی در تأثیر این ادعا وجود ندارد. در عوض، انگیزه جنگ تا حدود زیادی از تمایل به ایمنتر نگاه داشتن اسراییل ناشی میشد. طبق اظهار نظر فیلیپ زلیکو، عضو سابق هیأت مشاور اطلاعات خارجی رییسجمهور، مدیر اجرایی کمیسیون ۱۱ سپتامبر و مشاور فعلی کاندولیزا رایس، « تهدید واقعی» از جانب عراق تهدیدی علیه ایالاتمتحده نبود. زلیکو به شنوندهای در دانشگاه ویرجینا در سپتامبر ۲۰۰۲ گفت: « تهدید اعلام نشده، تهدیدی علیه اسراییل بود.» و میافزود « دولت آمریکا نمیخواهد خیلی به لحاظ لفظی روی آن تأکید کند، زیرا موضوعی نیست که همگان به عنوان یک دلیل بپذیرند.
در مورد تأثیر لابی اسراییل در حمله به عراق باید گفت: رهبران اسراییل زمانی که بوش تصمیم گرفت مجوز شورای امنیت را برای جنگ کسب کند، به شدت ناراحت شدند، و این ناراحتی وقتی که صدام اجازه بازگشت بازرسان سازمان ملل را داد بیشتر شد. شیمون پرز در سپتامبر ۲۰۰۲ به خبرنگاران گفت: « جنگ علیه صدام حسین یک الزام است. بازرسیها و بازرسان برای مردم محترم هستند؛ اما فریب کاران به آسانی میتوانند بازرسیها و بازرسان را دور بزنند.» پس از حمله به عراق و پس از تلاش بوش برای توجیه جنگ، نشریه فوروارد (۳) گزارش داد « مهمترین سازمانهای یهودی در دفاع از بوش متحد شدند. رهبران جامعه یهودی در بیانیههای پیدرپی بر ضرورت رهایی یافتن دنیا از صدام حسین و سلاحهای کشتار جمعی وی تأکید کردند. گزارش میافزاید که « نگرانی برای امنیت اسراییل به حق عامل اصلی بحثها ی گروههای اصلی یهودی بود.»
بنابراین در پرداختن به مسئله هستهای ایران نیز با توجه به شواهد ذکر شده، تأثیر لابی اسراییل و در پی آن نقش حفظ امنیت اسراییل را میتوان عامل اصلی تلقی کرد. واضح است اولین کشوری که به طور مستقیم از هستهای شدن ایران آسیب میبیند، اسراییل است. اسراییل در سطح منطقه بیش از هر کشور دیگری نگران برنامههای هستهای ایران است. با هستهای شدن ایران، دیگر کشـورهای منطقه نیز تشویق خواهند شد به سمـت سیاستهای هستــهای حـرکت کنند و این بقای اسراییل را تهدید میکند. از آنجا که ایران و اسراییل دشمنان درجه یک منطقه به شمار میروند، اسراییل نگران استفاده سلاح هستهای از سوی ایران و یا حزبا… علیه خود است. سیاست خارجی اسراییل درمقابله با بحرانهای هستهای، جلوگیری از دستیابی دشمنان به سلاح هستهای به هر قیمت میباشد. در سال ۱۹۸۱ اسراییل براساس همین رویکرد (دکترین بگین) به پایگاههای هستهای عراق حمله موشکی انجام داد. در حال حاضر ایران دشمنی است که در صدد رسیدن به سلاح هستهای است اما شرایط کنونی اجازه اقدام علیه ایران را برای اسراییل سلب کرده است.
اسراییلیها تمایل دارند هر تهدیدی را در ناخوشایندترین وجه ممکن توصیف نمایند، اما ایران خطرناکترین دشمن آنها تلقی میشود، زیرا بسیارمحتمل است که به سلاح هستهای دست پیدا کند. تقریباً تمام اسراییلیها یک کشور اسلامی در خاورمیانه با سلاح هستهای را به عنوان تهـدیـدی بـرای موجودیـت خود تلقـی میکـنند. وزیـر دفـاع سـابق، بنیامـین بن الـیزر(۴ ) یک ماه قبل از جنگ عراق اظهار داشت: « عراق یک مسئله است …. اما شما باید متوجه باشید اگر از من بپرسید، امروز ایران از عراق خطرناکتر است.»
در نوامبر ۲۰۰۲ شارون طی مصاحبهای با نیویورک تایمز تلاشی را آغاز کرد تا ایالاتمتحده را برای برخورد با ایران تحت فشار قراردهد. وی ایران را به عنوان « مرکز تروریسم جهانی و مصمم در دستیابی به سلاح هستهای» توصیف کرد و اعلام کرد که دولت بوش باید روز بعد از فتح عراق فشار شدیدی به ایران بیاورد. در اواخر آوریل ۲۰۰۳، هاآرتص گزارش داد که سفیر اسراییل در واشنگتن، درخواست تغییر رژیم در ایران را مطرح میکند. او اظهار داشته است که سقوط صدام کافی نبوده است و آمریکا باید « کار را تا رسیدن به نتیجه دنبال کند. ما هنوز تهدیدهایی را به همان بزرگی که از جانب سوریه دریافت میکنیم از ایران متوجه خود میدانیم.»
جمهوری اسلامی ایران نیز به طور مستمر به این نکته اشاره میکند که اسراییل سمت و سوی سیاستهای آمریکا در منطقه را مشخص میسازد. ایران نقش لابی یهودیان آمریکا را حتی در سخنان رسمی دولت مردان خود نیز منعکس میکند. محمود احمدینژاد رییسجمهور ایران در مجامع مختلف و در سخنرانیهای داخلی و خارجی به تکرار از نقش اسراییل صحبت کرده است.
در مقابل دولت بوش به فشار لابی یهودی با تلاش همه جانبه به منظور متوقف کردن برنامه هستهای ایران پاسخ داد. اما واشنگتن موفقیت اندکی داشته است، و ایران در ایجاد زرادخانه هستهای مصمم به نظر میرسد. در نتیجه، لابی فشار خود را تشدید کرده است. اکنون سرمقالهها و دیگرمقالات نسبت به خطر قریبالوقوع ایران هستهای هشدار میدهند و به هشیاری در مقابل هرگونه نرمش در برابر رژیم « تروریست» تأکید میکنند. و غیر مستقیم به اقدام بازدارنده در صورت شکست دیپلماسی اشاره میکنند. لابی به کنگره فشار میآورد تا قانون « حمایت از آزادی ایران» را تصویب کند که به موجب آن ممکن است تحریمها گسترش یابد. همچنین مقامات اسراییلی هشدار میدهند که ممکن است در صورتی که ایران به مسیر هستهای خود ادامه دهد دست به اقدام پیشدستانه زنند. هدف از تهدیدهای مذکور تا حدی جلب توجه واشنگتن به مسئله است.
ممکن است چنین استدلال شود که اسراییل و لابی اسراییل تأثیر چندانی بر سیاستخارجی آمریکا در مورد ایران نداشتهاند، زیرا ایالاتمتحده برای بازداشتن ایران از هستهای شدن دلایل خود را دارد. در این استدلال حقیقتی وجود دارد، اما برنامههای هستهای ایران تهدید مستقیمی علیه ایالاتمتحده محسوب نمیشود. اگر ایالاتمتحده میتوانست با شوروی هستهای، چین هستهای و حتی کره شمالی هستهای زندگی کند، میتواند با ایران هستهای هم کنار آید و به همین دلیل است که لابی باید فشار دایم خود را به سیاستمداران برای رویارویی با ایران حفظ کند. اگر لابی هم وجود نداشت ایران و ایالاتمتحده به سختی ممکن بود متحد شوند، اما در صورت نبودن لابی سیاست ایالاتمتحده متعادلتر بوده و جنگ باز دارنده انتخابی جدی تلقی نمیشود.
● فعالیت های هسته ای ایران و تروریسم هسته ای
مطالعاتی که در دهههای ۱۹۷۹ و ۱۹۸۰ درباره تروریسم هستهای انجام شد، نشان داد این خطر وجود دارد که برخی از گروهها به تجهیزات هستهای دست یابند و تهدید کنند که به تأسیسات هستهای نظامی یا غیرنظامی حمله خواهند کرد. در مطالعاتی که « گروه کاری بینالمللی برای جلوگیری از تروریسم هستهای» (۵) انجام داد چنین نتیجهگیری شده بود که اگر یک گروه تروریستی به مقدار لازم به مواد شکافتپذیر قابل استفاده در سلاح هستهای و مواد شیمیایی انفجاری بسیار قوی دست یابند، امکان اینکه یک وسیله هستهای ابتدایی تولید کنند وجود دارد. هنگام اندیشیدن درباره خطرات تروریسم هستهای، نکته مهمتر این بود که احساس میشد چنین گروههای تروریستی بیشتر علاقه دارند با ایجاد تهدید قابل باور، وحشت و بینظمی اجتماعی ایجاد کنند نه اینکه عملاً آن را به کار بگیرد و سبب تخریب و کشتار گستردهای شود. رویدادهای اخیر موجب تغییر این دیدگاه شده است ولی هنوز برخی معتقدند باید این موضوع را مورد توجه قرار داد. رویدادهای اواسط دهه ۱۹۹۰ مانند بمبگذاری درمرکز تجارت جهانی درنیویورک (۱۹۹۳) و حمله به ساختمان دولتی در اوکلاهاما (۱۹۹۵)، دامنه خسارت و تلفات جانی این وقایع را نشان داد. اگرچه در هر دو مورد روشهای سنتی وارد آوردن خسارت به کار گرفته شد، ولی استفاده از گاز اعصاب (سلاح شیمیایی) در شبکه مترو توکیو (۱۹۹۵) که باعث مرگ و وحشت گسترده شد، به نظر عدهای، نمایانگر تغییر زیادی در روشها است. حوادث مهیب یازده سپتامبر ۲۰۰۱ را نیز باید به عنوان یکی از بزرگترین حملات تروریستی به آمار بالا افزود.
همه این اتفاقات و رخدادهای کوچک و بزرگ تروریستی که به طور معمول در سراسر جهان رخ میدهد، آمریکا را به عنوان صاحب منفعت جهانی نگران ساخته است. استدلال آمریکا این است که گروههای تروریستی اگر به تسلیحات هستهای دسترسی پیدا کنند، مطمئناً از آن در راستای آسیب رساندن به منافع آمریکا استفاده خواهند کرد. آمریکا کشورهای یاغی (از نظر آمریکا) را متهم به این امر میکند که درصدد کمک رسانی به گروههای تروریستی هستند. از این جمله ایران را به ویژه کشوری میداند که پس از هستهای شدن، توانمندی استفاده از بمب هستهای را به گروههای جهادی حامی خود خواهد سپرد. در این راستا، حزبا…. و حماس نقطه تمرکز گروههای جهادی مورد نظر آمریکا به شمار میروند. ایالاتمتحده انتقال فناوری هستهای از سوی ایران به این گروهها را یکی از دلایل مخالفت با برنامههای هستهای ایران تصور میکند. این عامل به طور ساختاری، با عامل اول فرضیه ما (امنیت اسراییل) در هم تنیده است. از نظر آمریکا ایران پس از هستهای شدن ممکن است به دلیل تبعات سنگین و پر هزینه به طور مستقیم از سلاح هستهای استفاده نکرده و به طور غیرمستقیم از طریق حامیان جهادی خود دست به اقدام علیه منافع آمریکا به ویژه علیه موجودیت اسراییل بزند. از این رو قابل درک است که گسترش بنیادگرایی اسلامی در سایه هستهای شدن ایران به طور مستقیم و غیرمستقیم منافع ایالاتمتحده را تهدید خواهد کرد.
پس از بروز انقلاب اسلامی ایران در اواخر دهه ۱۹۷۰، روند جدیدی از مبارزات جهادی در سراسر جهان به ویژه منطقه خاورمیانه آغاز شد. در کشورهای عربی جنبش اخوان المسلمین ریشه دوانید و در فلسطین مبارزات علیه اسراییل به طور جدی پیگیری شد. اغلب این جنبشها و حرکتها علیه سیاستهای هژمونی طلب آمریکا بود. از دید بنیادگرایان اسلامی افراطی، اسراییل و آمریکا دو جزء از یک ماهیت هستند و مبارزه علیه یکی به چالش کشیدن منافع دیگری نیز میباشد. با شکست سیاستهای هرکدام از این کشورها، شکست دیگری نیز در پی میآید. در این گروه به خصوص القاعده قرار دارد که تخریب و تهدید منافع آمریکا را از وظایف محوری خود در سراسر جهان میداند و از اینرو منافع اسراییل را نیز جدا از منافع آمریکا نمیداند.
میانهروهای اسلامی از جمله اخوانالمسلمین نیز در سراسر منطقه با سیاستهای آمریکا و به ویژه اسراییل در ستیز هستند. از دید بنیادگرایان، سیاست خارجی آمریکا ویژگیهای خاصی دارد که براساس آن آمریکا را درمقابل جنبش اسلامگرایان قرار میدهد. این ویژگیها عبارتند از:
۱) حمایت از رژیمهای دارای گرایش غیر مذهبی به جهت حمایت آنها از سیاستهای آمریکا، مانند عراق زمان صدام و برخی کشورهای عربی منطقه؛
۲) حمایت بیچون و چرا از اسراییل؛
۳) حمله به افغانستان و عراق و حضور نظامی در این کشورها و برخی کشورهای دیگر منطقه؛
۴) گسترش ارزشها و شیوههای زندگی فرهنگی آمریکایی غربی بیگانه با اسلام.
در نتیجه منطق اوضاع نشان میدهد که منافع آمریکا و اسلام گرایان در تضاد دایمی است و نه آمریکا از اهداف خود دست برمیدارد و نه اسلامگرایان عقبنشینی میکنند. در واقع به لحاظ تئوریک هیچ زمینهای برای سازگاری متقابل وجود ندارد. اما در قلمرو سیاست عملی، ممکن است زمینههای خاصی از هم زیستی و حتی همکاری محدود میان آنها وجود داشته باشد که به تحولات منطقهای و اصلاحات و تجدیدنظرهای به عمل آمده در سیاست آمریکا بستگی دارد. آمریکا نیز در مقابل معتقد است که رشد اسلامگرایی در خاورمیانه موجبات به هم ریختن ثبات سیاسی و اقتصادی گشته است و از همه مهمتر باعث شده که اینگونه کشورها موجبات رشد و پرورش تروریسم بینالمللی را فراهم نمایند. به عنوان مثال آمریکا القاعده را یک گروه بنیادگرای اسلامی میداند و حوادث یازده سپتامبر را به آنها نسبت میدهد و در حال حاضر در پی آن است که با استقرار حکومتهای دموکراتیک به سبک آمریکایی در این کشورها بنیادگرایی اسلامی را به طور کامل نابود نماید.
● دستاورد
به اعتقاد آمریکا ایران تصمیم نهایی خود برای رسیدن به سلاح هستهای را گرفته است و به طور مخفیانه و بدون خروج از معاهده منع تکثیر هستهای (NPT) برای مشروع جلوه دادن فعالیتهای خود، به سلاح هستهای دست پیدا خواهد کرد. غیر از آمریکا قدرتهای بزرگ دیگر چون اروپا، روسیه نیز در برنامههای هستهای ایران دغدغههای خاص خود را دارند، اما آنچه که مسلم به نظر میرسد این است که نگرانی آنها به اندازه نگرانی آمریکا نیست. در عین حال مجموعه قدرتهای بزرگ و به عبارت بهتر جامعه بینالمللی خواستار تضمین محکم از ایران برای استفاده صرفاً صلح آمیز از انرژی هستهای هستند. ادعای آمریکا در مخفی بودن فعالیتهای هستهای منجر به ساخت بمب اتم در ایران، جامعه جهانی را با این مشکل روبرو ساخته است که پس از هستهای شدن ایران، دیگر کشورها نیز به تبع ایران خواستار پیگیری فعالیتهای هستهای خواهند شد. این به معنای فراگیر و گستردهشدن فعالیتهای هستهای در سراسر جهان است. از سوی دیگر از آنجا که ایران پیمان منع گسترش را امضا کرده است و در واقع در چارچوب رژیمهای بینالمللی و زیر نظر آژانس بینالمللی انرژی اتمی فعالیت میکند، دستیابی به سلاح هستهای خلاء بزرگی را در نظام بینالملل ایجاد خواهد کرد. به طور حتم این مسئله متفاوت از دستیابی هند، پاکستان و کره شمالی خواهد بود که خارج از NPT به آزمایشات هستهای اقدام کردند. بنابراین این رویداد تمرد دیگر کشورهای نظام بینالملل را در پی خواهد داشت.
از این رو آمریکا به طور ویژه سعی دارد مانع دسترسی ایران به سلاحهای هستهای گردد. صرف نظر از نگرانیهای بینالمللی که آمریکا نیز جزء مهمی از آن است، ایالاتمتحده خود دلایل ویژهای دارد تا از فعالیت هستهای ایران جلوگیری به عمل آورد. موضع رسمی آمریکا در مورد غنی سازی در ایران تا مرحله کنونی عدم پذیرش آن و لزوم تعلیق این فعالیتها بوده است. بنابراین آمریکا میکوشد با همه ابزارهایی که در دست دارد از ادامه فعالیتهای هستهای ایران در حالت کلی و غنیسازی در حالت خاص جلوگیری کند. رفتار آمریکا با آرژانتین، برزیل، هند، پاکستان و اسراییل این فرض را به ذهن متبادر میسازد که آمریکا صرفاً پس از یک توافق نسبی و گذشت مدت زمان طولانی حاضر به پذیرش پیشرفت هستهای کشورهای فوق (به جز اسراییل) شده است. اما ذکر این نکته ضروری است که آمریکا در مورد هر کشور (ضمن داشتن خط مشیهای مشترک) از یک روش خاص آن هم، با توجه به شرایط منطقهای و بینالمللی بهره گرفته است. از اینرو استخراج یک قاعده رفتاری مشترک در برخورد آمریکا با موضوع فعالیتهای هستهای کشورها براساس ماده ۴ پیمان NPT بسیار دشوار است.
در مورد پرونده هستهای ایران و نحوه برخورد آمریکا علل متعدد به هم تنیده بسیاری وجود دارد، اما دلایل عمده از نظر ما حفظ امنیت اسراییل و جلوگیری از گسترش بنیادگرایی هستهای اسلامی است. چنانچه گفتیم هستهای شدن ایران پیش از اینکه آمریکا را مورد تهدید قرار دهد، خطری آماده برای اسراییل به شمارمیرود. لابی قدرتمند اسراییل در آمریکا، با هزینه بسیار بالا با اعمال نفوذ در کابینه بوش، جهت سیاست خارجی بوش را به سمت جلوگیری از هستهای شدن ایران سوق داده است. از سوی دیگر پس از هستهای شدن، هیچ تضمینی وجود ندارد که ایران خویشتنداری کند و اگر مستقیم به اسراییل حمله نکند، ممکن است به طور غیرمستقیم با مسلح کردن گروههای مخالف اسراییل به تسلیحات هستهای به این هدف یعنی آسیبرساندن به اسراییل دست یابد.
از نظر آمریکا تصمیم ایران برای دستیابی به سلاح هستهای یک تصمیم فراجناحی، ملی و تاریخی میباشد و ارتباط چندانی به نوع نظام سیاسی حاکم ندارد. واقعیتهای منطقهای و بینالمللی بیشترین تأثیر را در هدایت ایران به سمت این تصمیم دارند، ضمن آنکه ناسیونالیسم ریشهدار ایرانی هم در عرصه داخلی این گرایش را تقویت میکند. بر همین اساس استراتژیهایی نظیر ایجاد اختلاف در داخل، تغییر نوع رژیم و یا تهدیدات لفظی و تحریم اقتصادی نمیتواند ایران را از این تصمیم منصرف کند. بدین ترتیب ایالات متحده ناگزیر است حداقل در کوتاه مدت به زندگی با ایران هستهای تن در دهد، بنابراین گزینه و استراتژی بعدی، بازدارندگی ایران از سوی آمریکا میباشد. در این استراتژی آمریکا سه کار مهم انجام میدهد.۳۴
اگر این راهها موفقیت آمیز نبود، آمریکا میتواند گزینه نظامی را در دستور کار قرار دهد، اما پیش شرطهای اتخاذ چنین گزینهای عبارتند از:
۱) احساس اورژانسی و اضطراری بودن چنین اقدامی؛
۲) همکاری سه کشور اصلی اروپا و جامعه بینالمللی با آمریکا در انجام این امر؛
۳) وجود شرایطی که باعث شود اقدام نظامی فعالیتهای هستهای ایران را متوقف کند.
اما به دلایل زیر احتمال موفقیت اقدام نظامی علیه ایران برای متوقف کردن برنامه هستهای این کشور کم است:۳۵
۱) احتمال افزایش حمایت مردمی از نظام سیاسی در صورت حمله آمریکا؛
۲) سری و پراکنده بودن مکانهای فعالیت هستهای ایران؛
۳) نبود اطلاعات دقیق و معتبر در مورد توان پاسخگویی نظامی ایران؛
۴) دقت بسیار بالای لازم برای هدف قرار دادن دقیق تأسیسات هستهای ایران؛
۵) درگیر بودن آمریکا در عراق و نداشتن توان کافی نظامی برای کنترل ایران.
در نهایت برای درک رفتار و چرایی برخورد آمریکا با ایران در مقابل رفتار دوستانه با کشورهای دیگر چون برزیل، استرالیا و … که غنی سازی اورانیوم را بدون برخورد و تنش با آمریکا انجام دادند، باید به این مطلب اشاره کرد که ایالاتمتحده در یک جمعبندی مختصر به این نتیجه میرسد که کشور ایران، سالهاست که شعار « مرگ بر آمریکا» را در سرلوحه سیاستهای داخلی و خارجی خود قرار داده است، از طرف دیگر، به ساخت موشکهایی با برد بیش از ۲۰۰۰ کیلومتر هم دسترسی پیدا کرده است، در عین حال اقدام به غنیسازی اورانیوم هم کرده است؛ با در کنار هم گذاشتن این فاکتورها آنچه از سوی آمریکا استخراج میشود، هدف قرار دادن منافع ملی آمریکا در سطح منطقهای و حتی فرامنطقهای از سوی ایران هستهای میباشد. این در حالی است که کشورهایی چون استرالیا و برزیل فاکتورهای ضدیت با آمریکا و موشکهای بالستیک را دارا نمیباشند
شمس الله عظیمی
پاورقیها:
۱ http://www.bbc.co.uk//persian/science/story/۲۰۰۶/۰۳/۰۶۰۲۲۴
امیر غلامحسینی، دیپلمـاسی هستهای آمریکا در قبال ایران، برداشت اول، سـال سـوم، شمـارههای ۲۴ و ۲۵ و ص ۱۱۴.
محمود سریعالقلم، ایران و جهانی شدن، چالشها و راه حلها، تهران: مرکز تحقیقات استراتژیک، ۱۳۸۲، ص ۷۷.
حسین دهشیار، سیاست خارجی آمریکا، خاورمیانه و دموکراسی، تهران: چاپ آینده، ۱۳۸۶، ص ۴۳۴.
اسماعیل بشری، مینی بمب هستهای: گریز از تعهدات منع اشاعه تسلیحات هستهای، پژوهشنامه خلع سلاح، شماره ۲، اردیبهشت ۱۳۸۵، صص ۲۲ـ۱۷.
محمود سریع القلم، مناسبات ایران و آمریکا در پرتو انتخابات آتی ریاستجمهوری آمریکا، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی، ۱۳۸۳، ص ۱۷.
گزارش راهبردی، تحلیل محتوای قطعنامه شماره ۱۷۴۷ در مورد فعالیت هستهای ایران و مقایسه آن با قطعنامه ۱۷۳۷، مرکز تحقیقات استراتژیک، تهران: ۱۳۸۶.
روبرت کاگان، قدرت و ضعف: نگاهی به روابط آمریکا و اروپا، ترجمه معاونت سیاست خارجی مرکز بررسیهای استراتژیک، برداشت اول، سال دوم، شماره ۱۰، ص .۷۶
۹ http:www.mehrnews.com/fa/Newsprint.aspx?NewSID=۵۰۲۷۶۳
جیم والش، گفتگو با معاونت پژوهشهای بینالمللی، پژوهشنامه خلعسلاح، شماره ۲، اردیبهشت ۱۳۸۵، ص ۱۹۰.
رحمن قهرمانپور، استراتژی آمریکا برای مرحله بعداز دیپلماسی هستهای، پژوهشنامه خلع سلاح، شماره ۴، آبان ۱۳۸۵، ص ۱۸.
سمیرا سیف، آشنایی با گروههای مخالف حمله به ایران، پژوهشنـامه خلـع سلاح، اردیبهشت ۱۳۸۵، شماره ۲، ص ۱۷۱.
. رحمن قهرمانپور، پاسخ به نگرانیهای بینالمللی، راه برون رفت از بحران هستهای ایران، برداشت اول، سال دوم، شماره ۱۱، ص۲۵۶.
همان ص ۵۷
رحمن قهرمانپــور، آیا آمریکا درصدد حملــه به ایران است؟ برداشت اول، سال سوم، شـماره ۲۴ و ۲۵، ۱۳۸۳، ص ۲۱.
۱۶ John Mearsheimer and Stephen walt, The Israel Lobby, in: http://ksgnotes۱.harvard.edu/Research/wpaper.nsf/rwp/RWP۰۱
۱۷ Ibid., p. ۲.
نگین سبحانی، بتانی جنس و مولی رزمن، یک ارتباط ویژه: تأثیر گروههای فشار بر سیاست خارجی آمریکا در برابر اسراییل، فصلنامه مطالعات منطقهای، اسـراییل شنـاسی ـ آمریکاشنـاسی، سال ششم، شماره ۳ و ۴، ۱۳۸۴، ص ۱۰۱.
همان
۲۰ John Mersheimer, op.cit., p. ۲۳.
۲۱ Ibid., pp. ۱۰-۱۱.
۲۲ Ibid., p. ۱۷.
۲۳Ibid., pp ۱۷,۱۸
شمس ا… عظیمی، نقد و بررسی کتاب ایران و رژیم صهیونیستی: از همکاری تا منازعه، اثر امیر محمد حاجی یوسفی، فصلنامه مطالعات منطقهای، اسراییل شناسی ـ آمریکا شناسی، شماره ۲۰و ۲۱، ۱۳۸۳، ص ۱۹۱.
گزارش راهبردی دانشگاه دفاع ملی آمریکا: ارزیابی مجدد پیامدهای یک ایران هستهای، مرکز تحقیقات استراتژیک، سال اول، شماره سوم، دی ماه ۱۳۸۴، ص ۲.
۲۶ John Mersheimer, op.cit., p. ۲۳.
۲۷ Ibid., p. ۲۳.
۲۸Ibid., p. ۲۴.
۲۹ Ibid.
جان بیلیس و استیو اسمیت، پیشین، ص ۹۹۵.
سید عبدالامیر نبوی،کنفرانس آناپولیس، سخنرانی در مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه، ۲۴ آبان ۱۳۸۶.
امیر غلامحسینی، پیشین، ص ۱۲۱.
همان، ص ۱۲۲
۳۴ گزارش راهبردی دانشگاه دفاع ملی آمریکا، ارزیابی مجدد پیامدهای یک ایران هستهای، مرکز تحقیقات استراتژیک، ۱۳۸۳، ص ۶ .
۳۵همان.
پاورقیها:
۱ http://www.bbc.co.uk//persian/science/story/۲۰۰۶/۰۳/۰۶۰۲۲۴
امیر غلامحسینی، دیپلمـاسی هستهای آمریکا در قبال ایران، برداشت اول، سـال سـوم، شمـارههای ۲۴ و ۲۵ و ص ۱۱۴.
محمود سریعالقلم، ایران و جهانی شدن، چالشها و راه حلها، تهران: مرکز تحقیقات استراتژیک، ۱۳۸۲، ص ۷۷.
حسین دهشیار، سیاست خارجی آمریکا، خاورمیانه و دموکراسی، تهران: چاپ آینده، ۱۳۸۶، ص ۴۳۴.
اسماعیل بشری، مینی بمب هستهای: گریز از تعهدات منع اشاعه تسلیحات هستهای، پژوهشنامه خلع سلاح، شماره ۲، اردیبهشت ۱۳۸۵، صص ۲۲ـ۱۷.
محمود سریع القلم، مناسبات ایران و آمریکا در پرتو انتخابات آتی ریاستجمهوری آمریکا، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی، ۱۳۸۳، ص ۱۷.
گزارش راهبردی، تحلیل محتوای قطعنامه شماره ۱۷۴۷ در مورد فعالیت هستهای ایران و مقایسه آن با قطعنامه ۱۷۳۷، مرکز تحقیقات استراتژیک، تهران: ۱۳۸۶.
روبرت کاگان، قدرت و ضعف: نگاهی به روابط آمریکا و اروپا، ترجمه معاونت سیاست خارجی مرکز بررسیهای استراتژیک، برداشت اول، سال دوم، شماره ۱۰، ص .۷۶
۹ http:www.mehrnews.com/fa/Newsprint.aspx?NewSID=۵۰۲۷۶۳
جیم والش، گفتگو با معاونت پژوهشهای بینالمللی، پژوهشنامه خلعسلاح، شماره ۲، اردیبهشت ۱۳۸۵، ص ۱۹۰.
رحمن قهرمانپور، استراتژی آمریکا برای مرحله بعداز دیپلماسی هستهای، پژوهشنامه خلع سلاح، شماره ۴، آبان ۱۳۸۵، ص ۱۸.
سمیرا سیف، آشنایی با گروههای مخالف حمله به ایران، پژوهشنـامه خلـع سلاح، اردیبهشت ۱۳۸۵، شماره ۲، ص ۱۷۱.
. رحمن قهرمانپور، پاسخ به نگرانیهای بینالمللی، راه برون رفت از بحران هستهای ایران، برداشت اول، سال دوم، شماره ۱۱، ص۲۵۶.
همان ص ۵۷
رحمن قهرمانپــور، آیا آمریکا درصدد حملــه به ایران است؟ برداشت اول، سال سوم، شـماره ۲۴ و ۲۵، ۱۳۸۳، ص ۲۱.
۱۶ John Mearsheimer and Stephen walt, The Israel Lobby, in: http://ksgnotes۱.harvard.edu/Research/wpaper.nsf/rwp/RWP۰۱
۱۷ Ibid., p. ۲.
نگین سبحانی، بتانی جنس و مولی رزمن، یک ارتباط ویژه: تأثیر گروههای فشار بر سیاست خارجی آمریکا در برابر اسراییل، فصلنامه مطالعات منطقهای، اسـراییل شنـاسی ـ آمریکاشنـاسی، سال ششم، شماره ۳ و ۴، ۱۳۸۴، ص ۱۰۱.
همان
۲۰ John Mersheimer, op.cit., p. ۲۳.
۲۱ Ibid., pp. ۱۰-۱۱.
۲۲ Ibid., p. ۱۷.
۲۳Ibid., pp ۱۷,۱۸
شمس ا… عظیمی، نقد و بررسی کتاب ایران و رژیم صهیونیستی: از همکاری تا منازعه، اثر امیر محمد حاجی یوسفی، فصلنامه مطالعات منطقهای، اسراییل شناسی ـ آمریکا شناسی، شماره ۲۰و ۲۱، ۱۳۸۳، ص ۱۹۱.
گزارش راهبردی دانشگاه دفاع ملی آمریکا: ارزیابی مجدد پیامدهای یک ایران هستهای، مرکز تحقیقات استراتژیک، سال اول، شماره سوم، دی ماه ۱۳۸۴، ص ۲.
۲۶ John Mersheimer, op.cit., p. ۲۳.
۲۷ Ibid., p. ۲۳.
۲۸Ibid., p. ۲۴.
۲۹ Ibid.
جان بیلیس و استیو اسمیت، پیشین، ص ۹۹۵.
سید عبدالامیر نبوی،کنفرانس آناپولیس، سخنرانی در مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه، ۲۴ آبان ۱۳۸۶.
امیر غلامحسینی، پیشین، ص ۱۲۱.
همان، ص ۱۲۲
۳۴ گزارش راهبردی دانشگاه دفاع ملی آمریکا، ارزیابی مجدد پیامدهای یک ایران هستهای، مرکز تحقیقات استراتژیک، ۱۳۸۳، ص ۶ .
۳۵همان.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست