سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


درباره مدیری و برره اش به سبکی کاملاً غیربرره ای


درباره مدیری و برره اش به سبکی کاملاً غیربرره ای
لابد مشاهده كرده اید كودكانی را كه زودتر از پدرشان به سمت دستشویی می دوند و به والد مكرم می گویند چرمنگ! نوبت من بید. دسته دوم، شب های برره و جذابیت اش را صرفاً مبتنی و متكی بر مفهوم «لودگی» می دانند. به نظر آنها آنچه باعث افزایش ضریب نفوذ این سریال شبانه در میان مردم شده است، چیزی نیست جز مدد رساندن آن به شكوفاشدن پدرسوختگی مستتر در ضمیر ناخودآگاه هر انسانی كه كم و بیش بدش نمی آید با هر وسیله ممكن دیگران را بی حیثیت و آبرو كند. انتقاد دسته سوم منتقدان، بیشتر جنبه محتوایی دارد. اینكه زنان در شب های برره نقش مناسب شأن و شخصیت زن ایرانی ندارند، اینكه آدم های سریال مدیری هیچ ویژگی مثبت انسانی ای ندارند و نكاتی از این دست و قریب به این مضمون. البته این گروه از منتقدان دو دسته می شوند: عده ای معتقدند مدیری نباید چنین رویكردی به روابط انسانی داشته باشد و دسته ای می گویند مدیری بسان جامعه شناسی حرفه ای (كمی تا قسمتی در مایه های كسی مثل دوركیم یا گیدنز) آیینه ای پیشاروی ایرانیان نهاده است و از این رو باید كوشش او را ارج نهاد، حتی اگر آینه اش اندكی مقعر باشد و اشیا را بزرگتر از آنچه هستند نمایش بدهد. به هر حال اگر ملاك و معیار بررسی نقدها، آثار منتشر شده در رسانه ها باشد و نه ایده های جاخوش كرده در پستوی اذهان، تقریباً هیچ كدام از منتقدان مدیری محبوبیت شب های برره نزد مخاطبان را زیر علامت سئوال یا بیرق تردید نبرده اند. نهایت اینكه گفته اند «خلایق هرچه لایق» و اصلاً حق مردمی كه سریال محبوبشان برره مدیری باشد این است كه پیكان سوار شوند و از جام جهانی اوت شوند و به جای بیف استروگانف آبگوشت بخورند و چشم هایشان هم كه اصلاً بادامی نباشد و نیمی از وقت عزیز شب های آدینه شان صرف گرفتن ۴۰ هزار تومان ناقابل از سیستم های ATM ایرانی شود كه چه كارها می توانستند بكنند اگر ۴۰ هزار تومانشان را به جای بانك در جیبشان چپانده بودند.بسیاری افراد هم بوده اند كه به این ایرادها و اشكال ها پاسخ های مدونی داده اند. در هفته گذشته و در همین جریده نوشته هایی منتشر شد كه پاسخی بود به انتقادهای دسته اول و سوم. هدف این نوشتار پرداختن به سخن اصلی منتقدان دسته دوم است؛ یعنی آنها كه معتقدند در جذاب بودن و پرطرفدار بودن شب های برره شكی نیست اما این جذابیت نه به خاطر وفادار بودن آن به عناصر اصلی طنز، به عنوان یك ژانر پدر و مادردار ادبی، كه به دلیل تكیه اش به توهین و بی ادبی نسبت به اطرافیان است كه بالاخره در میان مردم هر سرزمینی كم و بیش طرفداران زیادی دارد. مخصوصاً وقتی آدم ها به خلوتشان رجوع می كنند و نیازی به صدور بخشنامه ها و سخنرانی های اخلاقی نمی بینند. اما شاید در جواب منتقدان دسته اول، اشاره به این نكته هم خالی از ملاطفت نباشد كه انصافاً مگر خانواده ها و مدارس و دانشگاه های ما تولیدكننده كنسرو ادب و تربیتند كه معتقدیم به كار بردن چند كلمه مثل «شومپت» و «كته كله» و «چرمنگ» خیانت و دست اندازی در مبانی فرهنگی و اخلاقی میهن آریایی است؟ لابد توقع داریم كیانوش و شیرفرهاد هم مثل واوان و حیاتی كت و شلوار مشكی با یقه انگلیسی بپوشند و دیالوگ های شب های برره را به سمع و نظر بینندگان عزیز و ارجمند برسانند. یا اهالی غیور برره برای شركت در معركه دعوا كه تنها بهانه زندگیشان است بلیت بخرند و در صف بایستند و هنگامی كه نوبتشان رسید به طرف مقابلشان بگویند: دوست و برادر ارجمند و گرامی، بنده قصد دارم در كمال شرمندگی و امتنان، گونه های گلگون شما را البته با شدتی بسیار بنوازم.عبید زاكانی سرور و سردمدار طنزپردازان سرزمین ما، كه روزگار بهی و فرهی اش یاد باد،در حكایتی داستان مردی قزوینی را روایت می كند كه از اهواز بازگشته بود. از او می پرسند در اهواز چه می كردی و او می گوید «عرق». سر مطایبه آمیز بودن این حكایت در چیست؟ عرق كردن در اذهان افراد، كنش یا فعالیتی ارادی نیست كه بتوان انجامش را از كسی به عنوان یك «عمل» یا «فعل» پذیرفت.«آشنایی زدایی» عبید از این فعل مركب است كه حكایتی طنزآلود می آفریند و هنوز هم لبخند را بر لبان ما می نشاند.اگر آشنایی زدایی را یكی از اصلی ترین عناصر طنز بدانیم گمان می كنم شب های برره برخلاف نظر دسته دوم منتقدان، موفقیتش را بیش از هر چیز مرهون و مدیون وفاداری به این اصل اساسی است. شیرفرهاد در كنار پدرش نشسته است و دیوانه وار دروغ و دلنگ سرهم می كند تا پدرش را برای ازدواج با لیلون قانع كند. وجدانش به سراغش می آید و او را از این كار حذر می دهد. تا اینجای كار گرچه مطایبه آمیز و خنده دار است اما خیلی عجیب نیست. بالاخره وجدان آنقدرها اهمیت دارد كه لااقل یك بار در طول عمر سراغ هركدام از ما بیاید. (بگذریم كه این اتفاق در مورد بسیاری از ما ضرورتاً رخ نخواهد داد و اگر هم رخ بدهد لزوماً منتج به نتیجه خاصی نخواهد شد.) روی دیگر سكه را ببینیم. در بالا برره، لیلون كنار سردارخان نشسته و همان خزعبلات را سرهم می كند تا پدرش به ازدواج او با شیرفرهاد رضایت بدهد. وجدان شیرفرهاد سراغش می آید. این دیگر كمی عجیب است. به لیلون می گوید: «سلام خجالت نمی كشی؟» لیلون پاسخ می دهد: «سلام شما كی هستید؟» وجدان موردنظر می گوید: «من وجدان شیرفرهادم.» لیلون اما می گوید: «ولی من لیلونم.» آقای وجدان از اشتباه خود جا می خورد عذرخواهی می كند و مثل یك جنتلمن برره ای از سركار خانم خداحافظی می كند. قاعدتاً بعد از این سوژه وجدان برای مخاطب سوخته است. دیگر نمی توان با جابه جاكردن وجدان ها مردم را خنداند. انصافاً حالا دیگر استفاده موفقیت آمیز از این كلیشه هنر می خواهد؛ هنری كه نویسندگان شب های برره آن را دارند. غول برره بازگشته است و سردارخان فقط به فكر نجات دادن خودش از معركه است. وجدان شیرفرهاد به سراغ سردارخان می آید و همه ما منتظریم بفهمد اشتباه آمده است؛ در واقع دست مدیری را خوانده ایم. اما اتفاق دیگری می افتد چاق سلامتی و احوالپرسی سردارخان با وجدان شیرفرهاد كه تمام می شود از او می پرسد حالا چرا تو سراغ من آمده ای؟ وجدان در كمال خونسردی پاسخ می دهد: «آخه من تنها وجدان بیدار برره ام.»اگر این بهره برداری هنرمندانه مدیری و دوستانش از عناصر طنز، لودگی نام داشته باشد باید در كل مفاهیم و مضامین ادب پارسی بازنگری كرد. انصافاً روح كدام پدرآمرزیده ای می توانست از چنین اتفاقی خبردار شود؟ آن هم پس از لو رفتن سوژه.یك مثال دیگر. «شرره» همسایه شمالی برره از سوی مركز، «بخش» اعلام شده است و برره ای ها این خبر حقارت بار را از رادیو شنیده اند و گوش به فرمان سالارخان و سردارخان كه چه باید كرد؟ سالارخان در مقام لنین، مشت ها را گره می كند و فرمان اعتراض می دهد؛ اعتراضی خشم آلود و اتفاقاً از بنیاد، غیرمدنی. اما بالاخره محتوای انقلابی و رادیكال اعتراض نیاز به «فرم» مناسب و متناسبی هم دارد كه بتواند به دقیق ترین وجه ممكن ماهیت آن را آشكار كند. مثل حمله به استانداری یا بخشداری كه قاعدتاً در چنین شرایطی به ذهن همه فیلمنامه نویسان ایرانی می رسد و در برخی موارد اندك جذابیتی هم دارد و خیلی بی ربط نیست. فرمان سالارخان اما كاملاً ساختارشكنانه و آشنایی زدایانه است. «همه با هم برویم و شیشه های خانه من را به نشانه اعتراض خرد كنیم.» سردارخان هم برای عقب نماندن از قافله می گوید بعد هم می رویم و خانه من را به علامت اعتراض كلاً خراب می كنیم.اگر جمله سردارخان همین جا تمام می شد، این آشنازدایی با همه زیبایی اش صرفاً نشانه ای از حماقت محض بود. ولی سردارخان در ادامه جمله اش می گوید: «اما نه، اول بگذارید من بروم زن و بچه ام را از خانه بیرون بیاورم، بعد علامت می دهم، شما بیایید تا همه با هم خانه ام را خراب كنیم.»تكمله سردارخان نشان دهنده نكته زیبایی است، برره ای ها عقل دارند، اما عقل شان از جنس خودشان است و قاعده یك گردو و یا شاید هم نخود.برره جهانی است كه چند سال پیش هنرمندی به نام مهران مدیری آن را آفرید. جهانی سرشار از مردمان خنگ و بانمكی كه زبان خود را دارند، غذای خودشان را می خورند، جغرافیایی منحصر به فرد دارند و آداب و رسومی كاملاً سازگار و البته متمایز از همه سرزمین ها. به همین خاطر است كه عروس فسایی داشتن را بسیار مهمتر از داماد تهرانی داشتن می دانند و لهجه كیانوش را «ضایع» برمی شمرند، خلق چنین جهانی، تنها زمانی باورپذیر می شود كه آفریننده اش به جزئیات شئونات زندگی فردی و اجتماعی مردمانش اندیشیده باشد. زمانی می توان به خلاقیت و هنرمندی مدیری ایمان آورد كه بتواند به مخاطبان سختگیرش ثابت كند كه باید جهان برره ای ها را به رسمیت بشناسند. كاری كه شاید اریش كستز در «خنگ آبادی ها» و در مقیاسی بسیار عظیم تر تالكین با «ارباب حلقه ها» كرد.این روزها پچ پچ هایی به گوش می رسد حاكی از اینكه مدیری احساس كرده زبان و لهجه برره ای برای مردم خسته كننده شده و می خواهد تغییراتی در نحوه سخن گفتن مردم جهانش ایجاد كند. این شاید بزرگترین اشتباه تاریخی مدیری باشد. اشتباهی كه یقیناً بگوری آن را بی هیچ جیره و مواجبی در تاریخ برره ثبت خواهد كرد.زبان برره ای، تداوم فرهنگ برره ای است.هیچ كس نمی تواند این زبان را از برره بگیرد و بعد هم ادعا كند جهان برره ای ها دست نخورده باقی مانده و یا حتی تكامل یافته است. برره همین است كه هست. مدیری اگر هنرمند است باید بتواند همین جهان موجود را با ظرافتی تالكین وار توسعه دهد و اعتلا ببخشد. وسوسه ایجاد زبانی جدید برای برره ای ها مانند همان سودای محال سوار كردن موتور پژو و بنز و لامبورگینی روی بدنه اوراق پیكان های ۴۶ است كه روزی روزگاری دغدغه صنعتگران این دیار بود؛ «پیكاژو»هایی كه مثل شیر می غریدند، مثل خرس بنزین مصرف می كردند و مثل لاك پشت هن و هن.می ماند نكته آخر. برخی از حامیان شب های برره اهمیت آن را در دلالت های سیاسی و اجتماعی آن می دانند. روزنامه نگاری كه بی خود و بی جهت تبعید شده، ژاندارمی كه به هر كلمه سرمقاله روزنامه «صبح برره» گیر سه پیچ می دهد، رشوه خواری و پاچه مالی و هزار دلالت دیگر. نقش و اهمیت این استدلال ها در مقبول افتادن برره انكارناپذیر است. اما فقط و فقط زمانی كه از آن صرفاً به عنوان ابزاری برای گسترش مساحت جهانی به نام برره با همه خصوصیات و ویژگی هایش استفاده شود. در غیر این صورت تبدیل كردن شب های برره به عنوان سریالی كه ذیل ژانر طنز اجتماعی یا سیاسی می گنجد چیزی نیست جز افزودن یك سریال به همه سریال هایی كه در تمام این سال ها ساخته شده اند. چیزی شبیه همان طنزهای میان پرده «آقای اقتصادی» در سال های دور كه دست بر قضا همین سالارخان در آن نقش آفرینی می كرد و حالا مدیری از او پرسوناژی فراموش ناشدنی ساخته است.برره ساختار خودش را یافته است و معناهایش را نیز آفریده. مدیری اگر مدیری باشد، شاید بتواند برای همیشه و تا آخر عمرش (كه الهی طولانی بید، جیگر) دلمشغول برره بماند و هیچ كاری نكند جز خلق مدام این جهان شگفت انگیز كه برای نخستین بار در این گوشه از ربع مسكون كره خاكی آفریده شده. خدا را چه دیدید؟ شاید برره ای ها هم در چاه خانه سردارخان به نفت رسیدند یا بزرگترین تولیدكننده پمپ های انژكتوری نخودمحور شدند و از تهران و فسا اعلام استقلال كردند و سازمان ملل متحد هم آنها را به عنوان كشوری مستقل به رسمیت شناخت. راستی آقای مدیری! نقش دبیركل سازمان ملل متحد در زمان استقلال برره را چه كسی بازی می كند؟
حمیدرضا ابك
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید