دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا
استحاله یا مدرنیسم !؟
یادم است روزی داریوش ارجمند به من گفت فیلمهایی که منتقدان آن را سینمای متفاوت و بکر میدانند فیلمهایی هستند که ایده و ساختار بسیار دم دستی دارند و منتقدان ما آنقدر فیلم متفاوت کم دیدهاند که نمیدانند چه اسمی بر روی آن بگذارند.
البته اشاره داریوش ارجمند به فیلمی دیگر بود اما این اشاره برای فیلمی چون ریسمان باز هم صدق میکند که حالا منتقدان آنقدر آن را برجسته و متفاوت میشمارند که گاهی خود ما هم به دانستههایمان شک میکنیم، روزنامه اعتماد :«ریسمان باز بار دیگر با محور قرار دادن گاو و رابطه او با انسان، فیلم گاو مهرجویی را به ذهن متبادر میسازد، اما قهرمان داستان اینجا در ابزار معیشت خویش استحاله نمیشود و رابطه منطقی خود را با واقعیت از دست نمیدهد.
او برخلاف مش حسن که به گاو خود شبیه میشود و هویت خود را گم میکند گاوش را میکشد تا در او استحاله نشود و هویتش را بازیابد. شاید تجربه دنیای مدرن در میکائیل او را نسبت به مش حسن، نسبت به موقعیت انسانی و اجتماعیاش دچار خودآگاهی بیشتری کرده است تا وی خودش را نابود نسازد و شاید همین خودآگاهی نیاز فردی و اجتماعی نسل میکائیل باشد که در چالش سنت و مدرنیسم دست و پا میزنند تا راه خویش را بازشناسند».
این نوع برداشتها از فیلمی عادی و پر از اشکال شاید شکلی دیگر از تفسیر تراشی باشد برای اثری که خود دارای هیچگونه زیر متن یا به اصطلاح دیگر مفهومی عمیق نیست و جالب اینجاست که چگونه میتوان با این صراحت این فیلم را با فیلم ماندگار و به حقیقت فلسفی و جامعه شناختی«گاو» مقایسه کرد؟ در حالی که مهرشاد کارخانی کارگردان فیلم بر دو موضوع تاکید خاصی دارد که هیچکدام از این دو موضوع مربوط به اینگونه تفاسیر نمیشود. اولی، نشان دادن قهرمان فیلم به صورت قهرمانانی است که در فیلمهای گذشته تاریخ سینما بوده و دیگری گذاشتن داستانی به اصطلاح وسترن در فضایی شهری؛ اما هیچکدام از تفسیر تراشان به این دو موضوع نپرداختهاند. ریسمان باز فیلمنامهای نامنسجم دارد. فیلمنامهای که نمیتوان اتفاقات گوناگون آن را به یکدیگر ربط داد و حتی نمیتوان اتفاقات را بهانهای برای شخصیت شناسی یا چیز دیگری دانست زیرا در فیلم شخصیتی وجود ندارد. قسمت اول فیلمنامه برگرفته از به اصطلاح فیلمهای فارسی است.
فیلمهایی که جوانمردی و اخلاق کوچه بازاری در آنها حرف اول را میزند. میکائیل (با بازی پژمان بازغی) و عسگر (با بازی بابک حمیدیان) گوسفندانی را که در وانتشان کشته میشوند را چال میکنند و شخصی خلافکار به صورت پنهانی آنها را از زیر خاک در میآورد و به کبابی میفروشد. بعد از تکرار این اتفاق عسگر متوجه کلاهبرداری شخص خلافکار میشود و پژمان بازغی او را به صورت قلدرانه تنبیه میکند و گوسفندی مرده را به داخل کبابی پر از مشتری میبرد و موضوع را افشا میکند و جوانمردی خود را اثبات. قسمت دوم فیلمنامه از لحظهای آغاز میشود که میکائیل مجبور است با خرید گاوی ۵۰۰ کیلویی آن را به داخل شهر ببرد. پس از کشمکشهایی که سر خرید گاو پیش میآید در مسیر شهر به دختری سانتیمانتال بر میخوریم که به صورت اتفاقی از گاو پشت وانت میکائیل و عسگر خوشش میآید و با موبایلش شروع به عکاسی میکند و بعد از آن، تصادفی برای دخترک پیش میآید و میکائیل که قبلا به جوانمردیش پی بردهایم او را تا بیمارستان میرساند و دخترک که به میکائیل دل بسته، شماره میکائیل را به صورت پنهانی بر میدارد.
قسمت سوم فیلمنامه هم به فرار گاو در شهر مربوط میشود. جایی که عسگر با آن همه تجربه در کشتارگاه و حمل و نقل گاو و گوسفند؛ گاو را به آهنی قابل حمل و سبک میبندد و گاو هم به راحتی فرار میکند و چالش بین سنت و مدرنیسم اینجاست که آغاز میشود!!! همان استحاله!!! صحنههای پایانی فیلم هیچگونه یکنواختی و وحدتی با دیگر صحنههای فیلم ندارد. مخصوصا موسیقی آن که تم متفاوتی را نسبت به واقعههای درون فیلم دنبال میکند و هیچگونه هارمونی با اتفاقاتی که داخل فیلم میافتد ندارد، یعنی صحنههای اسلوموشنی که پژمان بازغی (میکائیل) را از منظر گاو میبینیم که به زور میخواهد او را نگه دارد و موسیقی با آوا و زیر صدای غمگینی شنیده میشود!!! هنگامی که طناب گاو از دست میکائیل رها میشود از منظر گاو با همان موسیقی که گفته شد پسر بچهای را میبینیم که به صورت مضحکی فریاد میزند و از گاو ترسیده و انگار گاو قصد قتل او را دارد. بعد از این اتفاقات عسگر و میکائیل را میبینیم که در حال چال کردن گاو هستند و در نمایی ضد نور به آفتاب خیره میشوند و ما را از دنیایی پر از استحاله و تضاد به دنیای قهرمانان وسترنها میبرند!!!!
بازیگری و شخصیتپردازی هم در فیلم جالب است. پژمان بازغی با آن نگاههای تکراری همانند مدلهایی که برای قیافه گرفتن اخم میکنند و مشخصا با گذر زمان تبدیل به تیپ شده و اخلاق و رفتارشان قابل پیش بینی میشود و در سوی دیگر بابک حمیدیان که اخیرا جایزه نقش مکمل جشن خانه سینما هم از آن خود کرد. تیپی که با لهجهای ترکی و تکه پرانیهای متعدد و البته با سادهلوحی فراوان همراه است و این تیپ را خیلی وقت پیش در بازیهای بازیگرانی چون رضا ناجی و حسین عابدینی دیدهایم. حال جالب است که با این تفاسیر و با این ایدههای دم دستی و ساده و بدون مفهوم و البته بدون انسجام که در این فیلم میبینیم، این فیلم را متفاوت میخوانند. شاید اگر تفسیر تراشانی که دست به اینگونه تفسیرها میزنند فیلمی مانند «the diving bell and the butter fly» را ببینند که برنده جایزه بهترین کارگردانی از جشنواره کن شده است متوجه نخواهند شد که چه اسمی به غیر از متفاوت را برای آن میتوان برگزید. زیرا واضح است که نمیتوان هم ریسمان باز را فیلمی متفاوت خواند و هم «the diving bell and the butter fly» را.
سید سعید هاشم زاده
منبع : لوح
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست