پنجشنبه, ۲۲ شهریور, ۱۴۰۳ / 12 September, 2024
مجله ویستا
دودرس کوتاه در باره دیرین شناسی
● درس نخست
عجب دانش با ارزشی است دانش دیرین شناسی و در واقع هواداران آن چه فراست خدا داده ئی دارند ! همین که از قتل " ناتان" آگاه شدند ،جسد کشته شده را معاینه کردند ؛از نشانه هائی که روی سر وگردن او بود ، یاد داشت بر داشتند ؛به سمت لکه های خون هجوم بردند ؛صندوق آهنی شکسته شده را با دقت بر رسی کردند ؛ لباس های خونی را ،جزء به جزء ،بر انداز کردند ؛سانتی متر به سانتی متر ،هر چیز به /اهر عجیب وهر وضع غیر عادی را بر رسی کردند ،آن ها از نشانه های دکمه های بر لیانی که دزدیده شده بود یاد داشت بر داشتند ودستور تعقیب همه ی دزدان وبه ویژه دزدان مشهور گاو صندوق را صادر کردند ؛ در ضمن زن های دوست آنها هم از تعقب مصون نماندند . برای پیدا کردن وشناسای جنایت کاران،همه ی کار آگاهان سراسر جهان وپست وتلگراف برای ارتباط سریع تر به طور کامل در اختیار آن ها بود .
در همان محل جنایت وبدون از دست دادن حتی یک دقیقه از پنجاه شاهد باز جویی کردند واخطار دادند باید در هر لحظه ئی که لازم شود ، در دست رس کا آگاهان باشند ، آن ها توانستند جزء جزء پیش آمدها وهمه ی آن چه را که شب پیش ،دور وبر خانه ی شخصی ناتان گذشته بود ،روشن کنند تنها پیش آمد های یک ساعت برای آن ها روشن نشد ،واین همان ساعتی بود که در جریان آن ، جنایت رخ داد.
به این ترتیب ،مجهول های " معما" به صفر نزدیک شده بود همان طور که می بینم ،سرنخ ها وامکان های اصلی که برای کشف راز جنایت لازم است گرچه کم وناقص به دست آمده بود ... ولی نتیجه چی ؟ هیچ !
صندوق شکسته هیچ گونه آگاهی به آن ها نمی داد, لکه های خون به جائی منتهی نمی شد, و... جنایت کار پیدا نشد حتی نتوانستند روشن کنند جنایت را یک شخص انجام داده یا چند فرد. مرد بوده است یا .ن ... وروشن نشد به چه ترتیب وارد خانه شده اند ودر کجا خود را مخفی کرده اند!
خواننده به خوبی می فهمد چرا کار آگاهان نا دان به سمت یک سرنخ ارتباطی که گمان می کنند آن ها را به محل راز جنایت راه نمایی می کند منحرف می شوند ودر نتیجه به هیچ جا نمی رسند .
اکنون به من اجازه بدهید از امکان های دانش برای شما حکایت کنم. به من امکان دهید به شما نشان دهم اگر پلیس نیو یورک دور اندیش تر بود, اگر برای بر رسی های خود , به جای همه ی گروه های جاسوسی پلیس دست کم یکی از دانشمندان دیرین شناسی را به خدمت می گرفت, چه موفقیت هائی به دست می آورد! اجازه دهید به شما نشان دهم اگر هیچ برگه ی دیگری جز تکه ی کوچکی از آهن شکسته یا یک چهار پیمانه ی آبی که برای شست وشوی لباس های خونی به کار رفته است, در دسترس نباشد, چگونه هر دیرین شناس کم سوادی, بی آن که نیازی به اندیشیدن داشته باشد, در همان جا قاتل را با همان دقت بدون اشتباهی نشان می دهد که وقتی تکه ی کوچکی از استخوان یک حیوان ناشناخته را پیدا می کند, تمامی حیوان را به طور کامل از نو می سازد وروشن می کند دم او چه اندازه بوده است وچه جانوری آن را برای صبحانه خود انتخاب می کرده است!
زمین شناسی می گوید: پوسته ی زمین از پنج قشر یا طبقه تشکیل شده است وما در سطح پنجم آن زندگی می کنیم،زمین شناسی با دقت علمی وبه درستی به ما می آموزد هر یک از این قشرها درمدت ده ها هزار تا دو میلیون سال تکمیل ویاسرد شده است ( اختلاف چند صد هزار سال برای دانش مهم نیست). قشری که بلافاصله زیر ما قرار دارد، قشر چهارم زمین شناسی وزیر آن قشر سوم زمین شناسی وغیره قرار گرفته است،هریک از این قشرها،در زمان خود،تنها دنیای گیاهی وجانوری ویژه ی خود داشته است،ووقتی که معلوم شود وظیفه ی آن ها تمام شده است،کار این قشر هم همراه با همه ی گیاهان وجانوران خود به پایان می رسد وهم زمان با به خاک سپردن آن، قشر بعدی،با گیاهان وجانوران تازه ئی،به زندگی وارد می شود. واین وضع همچنان دو باره ودوباره تکرار می شود.
به این ترتیب است که زمین شناسانی چون تامسن،جانسن،جونز،وبرگسن تأیید می کنند قشر ما روند تکاملی خود را زمانی برابر ده ها هزار سال گذرانده است ولی زمین شناسان دیگری چون گرکیمر،هیلد براند،ورس و ولگر می کویند قشر ما در جریان چهار صد هزار سال تکمیل شده است،سر انجام،گروه سومی هم از زمین شناسان هستند که اصرار دارند قشر ما در جریان یک تا دو میلیون سال به کمال خود رسیده است. وبه این ترتیب،تصور روشنی ازسن قشر زمینی ما برای مان پیدا می شود. همین اندازه آگاهی هائی که از زمین شناسان داریم،برای حل مسئله هائی که در برابر ما قرار دارد کافی است. دانشمندان دیرین شناسی چون هوکی بکر،سلوسوم،وهیوجس تأکید می کنند انسان های نخستین در دوران چهارم زمین شناسی می زیسته اند،وبنا بر این در ده هزار وشاید هم دو میلیون سال پیش،ظاهر شده اند.
ولی هاروارد پارکینس،وفون ها کینز،که به نوبه ی خود دیرین شناسان عالی قدری هستند،اعتقاد دارند انسان نخستین در دوران سوم زمین شناسی ظاهر شده است؛ یعنی انسان در چنان زمانی دور از ما روی زمین قدم می زده است که اگر صفر هائی را که بعد از واحد قرار گرفته است به نخ بکشیم،برای گردن بند ماستودون کافی خواهد بود. شما هر گز نمی توانید پیش خود سده های بی شماری را که آن زمان گذشته است تصور کنید.
واکنون،همان طور که حدس می زنید ،انسان نخستین را به گوشه ئی می اندازیم - هر جا که بتوانیم - به اصطلاح شاخص را می گیریم، وروشن تر به بر رسی می پردازیم. برای سادگی کار،همان طور که هو لبموالد می گوید،فرض می کنیم انسان نخستین هشت صد تا نه صد هزار سال پیش ظاهر شده باشد ،نه مثل قتل ناتان که همین پری شب اتفاق افتاده است،چه چیزی را می دانیم و آن را چگونه معین کنیم؟ با دقت گوش کنید،من کشف های دیرین شناسی را در چند بند به آگاهی شما می رسانم:
۱) انسان نخستین در دوره ی چهارم زمین شناسی می زیسته است،زیرا استخوان های او را در غارها،درکنار استخوان های جانورانی از این دوران،که امروز وجود ندارند،هم چون کفتار غار نشین،ماموت،وغیره،پیدا کرده اند.
۲) قدیمی بودن انسان نخستین از این جا هم ثابت می شود که استخوان های باقی مانده از آن بسیار شکننده اند. هیچ استخوانی وجود ندارد که،ضمن تحمل بار صدها سده،تا به این اندازه شکننده باشد( من این حمله را از معتبر ترین منابع علمی نقل کرده ام ) اسکلت ها شاهانی که در کلیسای سنت مینستر انگلستان خفته اند،تنها به این دلیل به گرد وغبار تبدیل شده اند که آن ها را در تابوت های سربی دفن کرده اند؛گرچه تنها هشت صد سال از عمر آن ها گذشته است . استخوان ها تاب تحمل تابوت های سربی را ندارند وهیچ وسیله ئی بهتر از به خاک سپردن در غار نیست این جاست که دیرین شناسان حکم می کنند که میلیون ها سال از عمر این استخوان ها می گذرد،بدون این که دچار کم ترین ناراحتی بشوند.
۳) انسان نخستین دارای سلاح بوده است ،زیرا در جوار استخوان های او،تکه های پرداخت نشده وبی شکلی از سنگ چخماق پیدا شده است که از نظر دیرین شناسان ، بی تردید برای آدم های نخستین کار چاقو را می کرده است. هم چنین تکه هائی از سنگ چخماق پیداشده است که گرچه تراش نخورده اند،ولی به شکل بیضی هستند وسوراخی هم در میان آن ها وجود دارد که بی شک نوع ساده ئی از تبر برای آن ها بوده است. این چیز ها،در کنار استخوان ها به تعداد بسیار زیادی کشف شده است.
۴) انسان نخستین لباس می پوشیده است،زیرا در کنار استخوان های او،اسکلت هائی از گوزن پیدا شده " با بریدگی های روشنی در قاعده ی شاخ ،درست شبیه بریدگی هائی که در زمان ما،وقتی پوست حیوان را در آن نقطه می بریم ضمن کندن پوست جانور پدید می آید" آیا دیرین شناسی که در این جا عبارت او را برای شما نقل کردیم،می توان قاتل ناتان را پیدا کند؟ بی هیچ تردید ! این نادانی است اگر کسی حکم کند که ممکن است انسان نخستین،پوست جانوران را برای چیزی به جز پوشانیدن کلبه ی خود یاساختن زه برای کمان خود یا در مثل برای مبادله با گردن بند های شیشه ای یا نوشا به استفاده کرده باشد. ولی شما نمی توانید دیرین شناس را درک کنید ! وخوب می داند انسان نخستین چه نیاز هائی داشته است ؟
۵) انسان نخستین نه تنها ماشین های ساده را اختراع کرده بود وکورکورانه به سمت جلو به طرف تمدن پیش می رفت ( واین موضوع با توجه به تبر وچاقو چخماقی که تهیه می کرده ولباسی که می پوشیده است،ثابت می شود )،بلکه به جز آن دارای تصوری خلاق بوده است،زیرا در کنار استخوان های او،شکل هائی پیدا کرده اند که روی استخوان کنده شده وبه طور مبهم شکل ماهی را به خاطر می آورد . دندان گرازی را یافته اند که به صورتی خشن ونا روشن به شکل سر پرنده تراشیده شده است" وسوراخی در آن گذاشته شده تا بتواند روی گردن قرار گیرد" ( این تکه را از منبع بسیار معتبر ی نقل کرده ام ) . شما فکر نمی کنید این دیرین شناس به سادگی می تواند قاتل ناتان را پیدا کند ؟
۶) انسان نخستین گوشت جانوران وحشی را بعد از سرخ کردن می خورده،زیرا در کنار استخوان های او،استخوان هائی از جانوران وحشی پیدا شده است که بخشی از آن ها،در چند میلیون سال پیش،به ظاهر سوخته است.
۷) انسان نخستین" علاقه ی زیادی به مغز استخوان داشت" ( مثل قبل،از منبع علمی معتبری نقل کرده ام) ،زیرا در کنار استخوان های او ،استخوان هائی از جانوران وحشی پیدا شده است که از سمت طول شکسته اند،" وثابت می کند آن ها را به این خاطر این طور شکسته اند که مغز استخوان را در آورند،مغز استخوانی که نیاکان دور ما بسیار به آن علاقه مند بودند"(تکه هائی را که در داخل گیومه است، مجله ی بر رسی های دیرین شناسی آورده ام ). آیا نویسند ی این مقاله می تواند راز شکسته شدن صندوق آهنی ولباس های خون آلوده را بر ملا کند ؟
۸) انسان نخستین آدم خوار (!) بوده است،زیرا هم در ایتالیا وهم در اسکاتلند،در کنار استخوان های او،استخوان های بچه ها هم پیدا شده است" که ابتدا با دقت تمام خالی ومکیده شده اند تا علاقه ی سیری نا پذیر انسان نخستین به مغز استخوان تسکین یابد ،وسپس آن ها را جویده اند". گرچه وحشتناک است،ولی واقعیت است. اکنون فرض کنید آدم جاهلی بگوید چه بسا این استخوان ها را سگ ها جویده اند. ولی دیرین شناسی بی آن که ناراحت شود،همه چیز را بر رسی ومسئله را حل می کند.
۹) انسان نخستین سگ نداشته است ،زیرا هیچ رد پائی از سگ های اهلی در آن زمان پیدا نشده است.
۱۰) با وجود این کفتار غار نشین استخوان ها را جویده است،زیرا دیرین شناسان می گویند " در برخی استخوان هائی که در فرانسه پیدا شده است،اثر هائی وجود دارد که مربوط به دندان های انسان،سگ،گربه،ویا ستودون نیست،بلکه تنها می تواند اثر دندان های کفتار باشد". در ضمن،دیرین شناسان با دقت روشن کرده اند که " کفتار استخوان ها را بعد از آن که به وسیله ی انسان نخستین جویده ومکیده شده است جویده است" زیرا این حکم عا قلانه تر است،گرچه دیرین شناسان تر جیح می دهند سر چشمه ی این آگاهی ها را محرمانه نگه دارند.
۱۱) انسان نخستین گورستان داشته است،زیرا " در کنار توده ی عظیم استخوان های برشته وجویده شده ی فسیل های حیوانی،توده ی استخوان های انسان وسلاح چخماق پیدا شده است ".آه ،چه عالی است آدم در زمان شگفتی آفرین دانش هم چون دیرین شناسی زندگی کند ! آخر یک پژوهش گر نادان به هیچ ترتیبی نمی تواند بین گورستان پیش از تاریخ ورستوران پیش از تاریخ اختلافی پیدا کند.
۱۲) انسان نخستین همیشه بعد از به خاک سپردن کسی که مرده بود،مجلس یاد بود با شکوهی برپا وتامرز از پا افتادگی شادی می کرد،زیرا " ... زیر سراشیبی تپه ،اندکی دور تر از گورستان،ضمن کاوش،کومه ی خاکستر کشف شده است ( تا کنون تنها یک کشف از این گونه پیدا کرده اند)" . فون روز نشتاین وبسیاری از دانشمندان دیگر اعتقاد دارند این ضیافت ها تا لحظه ی دفن وجود داشته است ،در حالی که بسیار ی از دیرین شناسان با آن خاک سپاری ادامه داشته است.
۱۳) انسان نخستین " چاقو ها وتبر ها ی چخماقی خود را با چکش سنگی تهیه می کرده است ...".
در ضمن،یک دیرین شناس انگلیسی ،این موضوع را در عمل ثابت کرد وبا ساخت یک تبر چخماقی به کمک چکش سنگی، زبان مخالفان را بست وبا تأیید همه ی همکاران خود رو به روشد،این یک حقیقت مسلم است که این وسیله ها چنان ابتدایی وبی شکل هستند که هر کسی ،اگر با چشم بسته هم یک تکه سنگ چخماقی را بشکند،بی تردید به هدف خود می رسد وچاقو وتبر پیش از تاریخ را به دست می آورد. اگر آدم شکاکی اعتراض کند که اخر نان را هم می شود با تبر برید ،ولی این به معنای آن نیست که ما هم همین کار را بکنیم ،من پاسخ می دهم ،این گونه استدلال وقتی می توانست موضوع را حل کند که گفتگو مربوط به زمان ما باشد. ولی دیرین شناسی تنها به کار ها وپیش آمد های روز های بسیار دور اکنون به شرح حیرت انگیز ترین کشف دیرین شناسی می پردازیم،کشف تازه ونا منتظری که تا کنون شبیه آن را ندیده اید این است آن کشف . دیرین شناسان ثابت کرده اند:
۱۴) انسان نخستین به جاودانگی وبی مرگی باور داشته است ،زیرا "... اگر چنین نیست به مناسبت این همه چاقو وتبر چخماقی در کنار مردگان خود دفن کرده اند ؟ درست شبیه کاری که وحشی ها می کنند وهمه ی آن چه را برای زندگی سعادتمند پس از مرگ لازم است ،همرا عزیزان از دست رفته ی خود دفن می کنند".
خوب ، چه می گویی آقای آدم شکاک؟ آدم بی شعور غرغروی بدبخت ! این استدلال دقیق ودر پر شکوه ،که مربوط به اعتقاد انسان نخستین به جاودانگی روح است ،گواه بر این است که گورستان پیش از تاریخ ، صالون غذا خوری پیش از تاریخ،وسلاح های پیش از تاریخ ،به این دلیل به وسیله ی انسان نخستین در یک جا جمع شده اند که در اجاره بها صرفه جویی شده باشد. فهمیدی ؟!.
درس ما به پایان می رسد. اکنون شما دانستید که چگونه دانش خیلی ساده ،به وسیله ی حقیقت های مسلم درست می شود .
دانستید که به چه ترتیب: استخوان های جانوران در قشر چهارم زمین شکاف برداشته،نیم سوخته وجویده شده اند؛به جز آن،استخوان های آدم های بزرگ خیلی شکننده وضعیف اند ؛استخوان های بچه ها بدون مغز اند وجویده شده اند؛ پاره های سنگ چخماق شکل های عجیبی دارند ؛وبه صورتی ابتدایی ( و به ظاهر عمدی) به شکل های مختلف در آمده اند؛کومه ی خاکستری به وجود آمده است؛شاخ گوزن،در قاعده ی خود،شکاف دارد ،رد پائی از سگ ها پیدا نشده است؛ وهمه ی این ها سرنخ ها واستدلال هائی را به دنبال دارد که دیرین شناس را به دنیای شگفت انگیز وپر رمز وراز انسان نخستین راه نمایی می کند،نه تنا را هنمایی می کند ،بلکه حتی به او نشان می دهد که انسان نخستین :
ـ درچه دورانی می زیسته ؛
ـ چه سلاح هائی داشته ؛
ـ چه لباس هائی می پوشیده؛
ـ چه گرایش هائی وچه استعداد های خلاقی داشته ؛
ـ چه گونه سلاح های خود را تهیه می کرده ؛
ـ در زمان به خاک سپردن مرده ها ،چه مراسمی داشته؛
ـ چه بخش هائی از بدن خرس یا تن بچه ها را برای صبحانه وچه بخش هائی را برای نهار ترجیح می داده؛
ـ ته مانده ی غذای آن ها نصیب چه جانورانی می شده ؛
ـ وسر انجام چه دیدگاه هائی در باره ی مرگ داشته وچه گونه برای مرگ رهبر پیر خود سوگواری می کرده است ؟
همه ی این ها را می توان از تکه استخوان هائی که باقی مانده است ،نتیجه گرفت.
وچقدر باعث تأسف است که قتل ناتان دو میلیون سال پیش رخ نداده است،چرا که در آن صورت همه ی ما به روشنی می فهمیدیم او چه کسی بوده واین فعالیت خونین چگونه انجام گرفته است .
( بخشی از نتیجه گیری های دیرین شناسی من با آن چه مؤلفان دیگر دیگر نتیجه گرفته اند اخلاف دارد، ولی من در باره ی آن ها در بخش دوم گفتگو خواهم کرد) .
● درس دوم در باره دیرین شناسی: (انسان نخستین)
۱) هم کاران دیرین شناس من،در کنار استخوان های انسان نخستین،ابرازهائی( برای استفاده در آن دنیا) پیدا کرده اند که اعتقاد او را نسبت به جاودانگی انسان ثابت می کند. من گمان می کنم آن ها حتی از این هم پیش تر رفته اند. آن ها با اثبا این که انسان، برای دست رسی به مغز استخوان،همیشه استخوان جانوران را از طرف طول می شکسته است،به نظر من به اثبات این مطلب نزدیک شده اند که انسان نخستین الاغ کاملی بوده است،زیرا به چه مناسبت برای بیرون آوردن مغز استخوان باید استخوان ها را از طرف طول شکست،در حالی که برای هر کس،البته به جز دانشمندان،روشن است که شکستن استخوان از طریق عرض خیلی ساده تر است،در ضمن،برای هر کس روشن است که استخوان از هر طرفی شکسته شود،مغز استخوان بدتر از حالت دیگر بیرون نمی ریزد. ولی بی توجه به هر منطقی،به چه مناسبت آن آدم تنبل نخستین مجبور است استخوان ها را از طرف طول بشکند؟ روشن است که این رفتار را به چیزی نمی توان تعبیر کرد جز این که بگوییم انسان نخستین از عقل خود استفاده نمی کرده است،باید نظر شما را به این حقیقت هم جلب کنم که نه ابرازی که از شاخ درست شده باشد،نه چاقوی چخماقی،نمی توانست این استخوان کجی را که از زیر دست لیز می خورد،به راحتی از طرف طول بشکند. ومگر انسان نخستین پیش از هر چیز به راحتی کار فکر نمی کرد؟ اگر من به آن چه می گویم آگاه باشم،باید همین طور داوری کنم،در غیر این صورت،یک دیرین شناس می شوم.
۲) من از این بابت همیشه تشویش دارم که این خرس ها وجانورانی که استخوان های آن ها به دنبال استخوان های انسان نخستین قرار گرفته است،در ضیافت بزرگی که برای خوردن مغز استخوان برپا شده بود، شرکت داشته اند،بدون این که از مخالفت و ناسزاگویی ترسی داشته باشم،این فرض را پیش می کشم که به احتمال زیاد،آن ها خود انسان نخستین را هم می خورده اند. ما در برابر خود توده هائی از استخوان ها را داریم - استخوان های انسان واستخوان های خرس غار نشین- وهیچ دلیل محکمی در دست نداریم که گواهی دهد آیا اول جانور انسان را خورده است یا انسان جانور را ! با وجود این،دیرین شناسی،امروز یعنی در دوران پنجم زمین شناسی،در باره ی دعواها و " سوء تفاهم های" مربوط به دوران چهارم زمین شناسی،به پژوهش های دادستانی می پردازدو، باخون سردی،همه ی گناه ها را به گردن انسان می اندازد وبه جز آن ادعا می کند مدرک هائی برای آدم خواری انسان وجود دارد. از خواننده ی بی غرض می پرسم:مگر همه ی این ها به قصه ئی نمی ماند که در دومیلیون سال پیش،مردی را کشته اند ودوستان و نزدیکان آن ها امروز از خوی وحشی وغریزه ی حیوانی انسان نخستین صحبت می کنند .... وچه تضمینی وجود دارد که فردا مادر این مقتول بی چاره را بدنام نکنند؟
۳) وبعد،اگر واقعیت را در نظر بگیریم،برای خالی بودن استخوان ها از مغز،چیزی غیر طبیعی وجود ندارد،آن هم استخوان هائی که صد ها هزار سال از عمرشان گذشته است. هیچ ارزشی ندارد سر خود را به خاطر این موضوع به درد آوریم ودر این راه تلاش کنم که بدانیم این مغز استخوان ها کی وچه گونه از بین رفته اند. چرا گمان نکنیم که تخلیه ی استخوان ها نتیجه ئی از فرسودگی،تجزیه ی طبیعی،وعمل کرم هاست؟
۴) اگر دانش جویان از من می پرسیدند: به چه مناسبت دیرین شناسان،انسان نخستین را آدم خوار می دانند،پاسخ می دادم: به این دلیل که آن ها اثر دندان های او را روی استخوان های بچه ی انسان نخستین پیدا کرده اند. واگر می پرسیدند: چرا کفتار غارنشین استخوان های جانوران را ،بعد از آن که انسان نخستین نهار خود را می خورده،می جویده است،پاسخ می دادم: به این دلیل که روی این استخوان ها اثر دندان های او را پیدا کرده اند. ولی اگر از من می پرسیدند دیرین شناسان به چه ترتیب می توانند اثر بعضی دندان ها را روی استخوان از اثر دندان های دیگر تمیز دهند،آن هم استخوان هائی که از زمان های دور،وقتی که تازه این کوه های ابدی پدید آمده بودند،در غار مانده اند،پاسخ می دادم: " ای با با ،من از کجا بدانم؟"
هرکسی می تواند اثر دندان های خود را بر لایه ی نرم و تجزیه نشده ی روی استخوان،که گاهی وجود دارد،باقی بگذارد. ولی این که من ندیده ام. فرض کنید دانش جوئی دقیق وکوشا دسته ی استخوان مسواکی را گاز بزند ودر باره ی اثر آن بیاندیشد که آیا می تواند به عنوان یک امضا سده های متوالی باقی بماند!
۵) هیچ چیزی ساده تر از این نیست که روش علمی دیرین شناس را دنبال کنیم. با تکیه بر سنت بسیار زیاد استخوان های فسیل شده و " شکنندگی" بی اندازه ی آن ها را ثابت می کنند،سپس باقی ماندن معجزه آسای آن ها وتبدیل شدن شان به سنگ را روشن می کنند، زیرا مدت های درازی در رسوب های آهکی بوده اند.
۶) در غار اورینیاک،که برای دیرین شناسان اهمیت زیادی دارد،استخوان هائی از مردمان نخستین،تنه ی فیل های پشمالو،خرس های بزرگ،گوزن ها وگرگ های غیر عادی،حتی استخوان های ما ستودون ها پیدا شده است،وشما فکر می کنید هم قطاران دیرین شناس ما روی این محل چه نامی گذاشته اند؟
▪ " گورستان نخستین"! بر چه مبنائی؟ چرا به ویژه گورستان؟
خواننده ی محترم! من در باره ی این پرسش با دقت مطالعه کرده ام وبه حقیقتی مهم رسیده ام: دیرین شناسان بر نخورده اند.
پس چرا این غار را گورستان نامیدند؟ مگر روی هم ریختن استخوان ها،بدون این که استخوان های انسان وحیوان از هم جدا شده باشد،باید به معنای گورستان باشد؟
به این دلیل وارد این گفت وگونشده ام که خود را نشان دهم واظهار وجود کنم. هدف من در این راه خیلی بالاتر از این هاست: می خواهم در دانش جویان جوان دیرین شناس شور وشوقی پدید آورم وسمت گیری جدی تازه ئی پیدا کنم. من استدلال ها را بررسی کرده ام واکنون هیچ تردید ندارم آن چه در غار اورینیاک کشف شده است،نه یک گورستان نخستین،بلکه باقی مانده ی یک باغ وحش اولیه است. از خواننده ی اندیشمند می پرسم: آیا ممکن است اتفاق بیافتد که چنین ترکیب نادری هم چون فیل های پشمالو،خرس های بزرگ،گرگ ها وغیرآن،به طور ساده باهم جمع شده باشند ودر کنار آن ها تنها دو یاسه انسان وجود داشته باشد؟ آن هم در غاری به این وسعت وراحتی با ورودی تنگ وکوتاهی که تنها به درد یک باغ وحش می خورد که از آن جا،ساکنان روستایی،یکی یکی عبور کنند وبرای بچه ها وخدمه پنجاه در صد تخفیف بگیرند؟ تنها این پرسش را در برابر خواننده ی شرافت مند می گذارم تا به قول یوسف فلاوی ،تاریخ نویس،خودش روی آن کار کند وزحمت بکشد. ولی اگر از من بخواهید نظریه ی خود را ادامه دهم،با شجاعت می گویم: به اعتقاد من،مباشر یا سرپرست باغ وحش منتظر مانده است تا صاحبان وجانوران این باغ وحش به خواب بروند،آن وقت یک کشتار دسته جمعی به منظور غارت به راه انداخته است. به تازگی،نزدیک یک ششم همه ی دیرین شناسان خاطر نشان می کنند( واز شگفتگی هاست که در این باره اتفاق نظر دارند)،نیمه ی اول دوران چهارم زمین شناسی برای تنظیم نمایش های اجتماعی مختلف مساعد بوده است - وتنها همین دلیل می تواند شما را در باره ی قصد جنایت کارانه ی سرپرست باغ وحش قانع کند. واگر از من بخواهید استدلال قاطع وتردید ناپذیری ارایه دهم،به حقیقتی بسیار پر معنا اشاره می کنم: جسد سرپرست باغ وحش پیدا نشده وجعبه ی در آمد روزانه هم ناپدید شده است. گمان می کنم این دلیل برای خواننده ی ما چنان کافی باشد که موهای سرش سیخ شود.
من از شهرت گریزان ام،اجازه دهید تنها وظیفه ام را انجام دهم. اگر توانسته باشم نوری بر تاریکی های راز گونه ی غار اورینیاک بیاندازم،هیچ پاداشتی جز قدر شناسی هم کاران دیرین شناس ام نمی خواهم. در غیر این صورت،این طور فرض می کنم که هیچ کاری نکرده ام.
۷) در باره ی تبر سنگی وچاقوی چخماقی هم با دیگر دانشمندان دیرین شناس موافق نیستم. تصور نمی کنم آن چه را چاقوی چخماقی نامیده اند،در واقع چاقو باشد. اگر دانش جوئی از من بخواهد برای آن ها روشن کنم این سوهان به چه درد انسان نخستین می خورده است،به روش خاص دیرین شناسان پاسخ می دهم: چنین چاقوئی به چه درد آنها می خورده است؟ با این وسیله می توانستند خیلی چیزها را به صورت براده در آورند؛ البته ممکن است گاهی هم چیزی را با آن می بریده اند.
۸) واما در باره ی تکه ئی چخماق بیضی شکل که گویا همان تبر چخماقی است،نمی توانم این فکر را از سرم بیرون کنم که این تکه سنگ هیچ چیزی نیست جز یک تکه سنگ برای گذاشتن روی کاغذ تا باد آن را نبرد. اگر خشم هم قطاران دیرین شناس ام متوجه من شود وبگویند انسان نخستین کاغذ نداشته وهیچ بحثی در این باره نبوده است،من به آرامی اعتراض می کنم:" چه کسی می توانست او را از حمل این تکه سنگ باز دارد تا وقتی که شاید در جائی کاغذ را به دست آورد؟ این یک عمل ورفتار شخصی است وبه کسی مربوط نمی شود".
با همه ی این ها،من آدم با گذشتی هستم. اگر کسی سر سازش داشته باشد وبخواهد این تکه سنگ را،در مثل،نان حلقه ای فسیل شده یا چیز بهتری بنامد،اعتراضی ندارم،زیرا انسان نخستین بی تردید به غذا نیاز داشته ومی توانسته است برای خود نان حلقه ای تهیه کند،ولی به هر حال با تبر موافقت نمی کنم. بحث در باره ی تبر بودن آن هیچ فایده ئی ندارد ومثل روغنی است که از کوزه ریخته ودیگر قابل جمع کردن نیست.
اگر کسی در داوری من اشتباهی پیدا کند وبگوید بدون این که تمامی موضوع را به طور کامل شرح دهم،به نتیجه گیری پرداخته ام واین گونه " تند رفتن" برازنده ی یک دانش مند نیست واز من بخواهد دیدگاه خود را مستند وثابت کنم ودر نتیجه دیدگاه مخالف را به طور قطع رد کنم،پاسخ می دهم که چنین چیز هائی همیشه در دانش رسم است . ما درست همان کاری را می کنیم که همه ی دانشمندان می کنند. هیچ کس در این باره بیش از خود مادانشمندان متأسف نیست،ولی حقیقت این است که به کمک کردن نیازی نیست باید از همان اول از ادعای خود مبنی بر این که یکی از جانوران فسیل شده همان انسان است صرف نظر می کردیم،زیرا بعدها مجموعه ئی از جانورانی که به گروه سوسمار ها تعلق داشتند پیدا کردیم ودر همان بر خورد سطحی اولیه متوجه شدیم که آن موجود دیگر طبیعت هم به همین گروه مربوط می شود. خوب،باید چه می کردم؟ هزاران سوسمار را به انسان تبدیل کردیم. واین ارزان ترین راه خروج از نخستین را به سوسمار تبدیل کردیم. واین ارزان ترین راه خروج از بن بست بود. بعد ها هم همیشه به همین ترتیب عمل کردیم. هر بار امکان یافتیم ادعای تازه ئی داشته باشیم،از حکم قبلی خود چشم پوشیدیم. وقتی"دوران یخ بندان" کذایی را کشف کردیم وبوق آن را در سراسر جهان به صدا در آوردیم،باید به هر نحوی شده،جانورانی را که در حال نابود شدن بودند جا به جا کنیم ونجات دهیم. روشن است،جابه جا کردن بدون نظم گونه هائی که به صورت خاصی با توفان نوح علیه السلام تطبیق داده بودیم،نمی توانست به اعتراض های زیادی که به خاطر طبیعت یخ زده به وجود آمده بود،واین که چه گونه شیر ماهی وخرس سفید ودیگر جانوران فسیل شده را به نظم در ا<ریم تا فرضیه ی خود را در باره ی این دوران یخ بندان استحکام بخشیم،که ناگهان احمق دیوانه ئی در چند هزار سال پیش،از تنگه ی برینگ،با فیل ما قبل تاریخ،به آلاسکا رفت. روشن است که دو باره باید پشت میز بنشینیم وراهی برای تصفیه حساب با این احمق دیوانه پیدا کنیم.
فکرش را بکنید،چه وضع ناهنجاری است؟ خود دانش هم به اندازه ی شما از این بابت متأسف است که شباهت آن با دانش بیست سال پیش نیست. چه باید کرد؟ این از آن جاهائی است که علم هم در می ماند. دانش به طور پیوسته ویک پارچه تغییر می کند وبرای همیشه در حال تکامل وپیشرفت است. دانشمندان بیست سال پیش،به مردان نادانی که بیست سال پیش از آن زندگی می کرده اند ودر ظلمت وجهالت سر گردان بودند،می خندیدند. وامروز ما با احساس رضایت نسبت به خود،به آن هائی که بیست سال پیش می خندیدند،می خندیم.
ما سر انجام توانستیم راهی برای توجیه وجود فیل پیدا کنیم. نظریه ئی ساختیم که بنابر آن،منطقه ی آلاسکا،در زمان این پیش آمد،منطقه ی حاره بوده است. بسیار احتمال دارد که بعد از بیست سال،نسل تازه ی دیرین شناسان،فیل دیگری همراه با کوه شناوری که سنگ شده است،در یکی از غارهای دوران چهارم پیدا کند. واگر چنین شود،آن وقت باید ما وشما،همرا با نظریه مان در باره ی حاره بودن منطقه ی آلاسکا،به فراموشی تاریخ سپرده شویم.
مارک تواین
منبع : سایت اعجاز علمی
وایرال شده در شبکههای اجتماعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست