چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


فقط تعارف ، شعار و حرفهای تکراری


فقط تعارف ، شعار و حرفهای تکراری
نمایشنامه "سه باور" نوشته حمید کرمی بروجنی ایده اولیه خوبی دارد و در واقع تصویر و سوژه زیبا و جدیدی را برای طرح در حوزه روایت متن دفاع مقدس انتخاب کرده است. در روایت این نمایشنامه دو رزمنده (اولی و دومی) پس از شناسایی موقعیت دشمن متوجه می شوند که همرزمشان را جا گذاشته اند. دومی قصد بازگشت و کمک دارد اما اولی عملیات و نجات گروه و پیروزی را مقدم می داند.
در میان تردید این دو رزمنده، روایت به زمان و مکانی دیگر سرک می کشد و انتظار بیمارگونه پیرمرد و پیرزنی که از شهادت، اسارت و یا سرنوشت پسرشان هیچ اطلاعی ندارند را در کنار جستجوی پسرک و دخترکی که بدنبال سر عروسکشان می گردند مورد پرداخت قرار می دهد.
در واقع این بازگشت و نمایش انتظار و سرنوشت نامعلوم به صورت موازی در کنار تردید دو رزمنده برای اطلاع از سرنوشت نفر سوم قرار می گیرد.
این ساختار روایی جذابیت ها و ویژگی های خلاقه ای را در حوزه محتوای موضوع دفاع مقدس مطرح می کند و در واقع موقعیتی واقعی را با لحن نمایشی به قصد پرداخت مورد توجه قرار می دهد.
اما علیرغم این سوژه و ایده جذاب و خوب، "سه باور" نمایشنامه خوبی نیست و به سختی می توان آن را به لحاظ کیفیت دراماتیک مطلوب یا حتی متوسط ارزیابی کرد. این بدان سبب است که حمید کرمی شیوه مناسبی را برای پرداخت ساختار خلاقه نمایش و ایده نمایشی اش انتخاب نکرده است. روایت (و نه داستان) سه باور، مدام به حاشیه کشیده می شود، اصل موضوع بارها و بارها به فراموشی سپرده می شود و شعار و زیاده گویی جای آن را می گیرد. مثلا آنجا که موقعیت محوری تردید اولی و دومی بر سر بازگشت برای یافتن همرزم یا ادامه دادن راه مطرح می شود نویسنده به جای پردازش دراماتیک و تصویرپردازی، بی جهت کلام نامربوط و پرگویی و شعار را جایگزین کرده است. در این فصل سهم داستان می بایست بیشترین تاثیر را بر مخاطب بگذارد و از تمامی توانش برای جذب خواننده استفاده کند. اما دقیقا برعکس این پرداخت ، کرمی فقط تعارف و شعار و حرفهای تکراری را در دهان شخصیتهایش قرار می دهد:
- اولی: مثل اولین پرواز یه پرنده بود. اون وقت که داشت می پرید! نمی دونم چطور بود. شگفت بود. یه اعجاب توام با ترس. یه ترس قشنگ. با یه جور حظ و لذت بی انتها از تجربه ای جدید، جاوید و موندنی که تا همیشه و ابد توی هر خاطره ای باقی می مونه. مثل "آرامش" بعد از رنج "زایمان" پاک و قشنگ.
توجه کنید که دیالوگ که بی شباهت توصیف محلول ادبی- مثلا در یک رمان – است.
درست در زمانی از زبان شخصیت نمایشنامه گفته می شود که دوستی پشت سر آنها دچار سرنوشتی نامعلوم شده و گروهی پیش رویشان منتظر دریافت اطلاعاتی مهم برای شروع عملیات هستند. خب طبیعتا بیان چنین احساسات شاعرانه ای، آنهم به این زبان و با این لحن کلیشه ای و نا مناسب در چنین شرایطی اصلا باورپذیر نیست و تازه مخاطب را آزار هم می دهد.
کرمی چه در اپیزود اول که زیاده گو است و اصل مطلب را بیان نمی کند و چه در فصول بعدی به شدت آشفته و بی نظم نشان می دهد و به سختی می تواند مخاطب و خواننده ش را با خود بهمراه داشته باشد.
در دومین اپیزود نمایشنامه، پیرمرد و پیرزن برای احراز هویت فرزندشان به مرکز و اطلاعات اسناد می روند و تا زمانی که جواب را بشنوند باز هم به پرگویی و زیاده گویی همراه با مسئول مرکز می پردازند و خیالات و انتظارهایشان را با زبانی غیر جذاب و مطول و نامطلوب بارها و بارها بیان می کند ؛
ـ اولی: بهر حال باید بدونین که کشور متخاصم، تا امروز، اسامی تعدادی از زندانیان جنگی رو اعلام نکرده. هر چند، اگه توفیق الهی نصیب این عزیز شده باشه که ... خوشا به سعادتش و خوشا به شما که پدر و مادر "اون" هستین و بی گمون از آمرزیدگانید!
در واقع نخستین ایراد و نمایشنامه کرمی در درجه اول پرداخت متن و ترتیب قرار دادن اتفاقات روایت است. به گونه ای که در این نمایشنامه علیرغم وجود برخی اتفاقات کمرنگ در ساختار اصلی شاهد هیچ عمل نمایشی واکت دراماتیک نیستم. و در وهله دوم مهمترین ایراد به دیالوگ نویسی ضعیف، زیاده گویی و شعارهای زیاد متن بر می گردد. شخصیتهای نمایش هر جا که فرصتی گیر می آورند شروع به پرگویی می کنند و بدتر از آن اینکه گفتارشان از نظر نمایشی ارزش و اهمیت چندانی هم ندارد و فقط رفع تکلیف می کند.
مرور خاطرات و به کار بردن مدام واژه هایی مثل یادته، "گفتی"، "می شه"، "کاش" و "اگر" و ... به جای قرار دادن عمل و اتفاقا در زمان حال همه چیز را به گذشته می برند و اجازه ورود جریان رویداد به زمان حال و در بستر اتفاقات را نمی دهند، در این میان نویسنده با واژه ها بازی هم می کند و مثلا با خطاب قرار دادن رزمنده غایب با عنوان "اون" مدام با نام او بازی می کند که این بازی زبانی نه ارزش ادبی دارد و نه اهمیت نمایشی:
- خب، مگه این همون نیست که اسمش...؟
- اول: نه "این"، دویست و نوده، و ....
- دومی: و "اون" صد و نوده
این بازی با زبان بیهوده و اضافی است اما در سراسر نمایشنامه در کنار دیالوگ های شاید بهتر است بگوییم مونولوگ های- متن قرار می گیرد و طبیعتاً ارتباط خواننده یا بیننده را با نمایش دچار اشکال می کند.
نمایشنامه کرمی علیرغم آنکه ظاهرا می داند قصد بیان چه منظوری را دارد آشفته و شلخته است و در فصول پایانی هر چند که معلوم شدن منظور اندکی روایت را بهبود می بخشد و جذاب تر می کند، اما متن به شدت بی نظم می شود و تعدد فضاها و پردازش چندگانه و از چند منظر – باور- بجای هدفمندتر کردن جریان روایت آن را سردرگم و آشفته می کند.
نمایشنامه حمید کرمی بروجنی سوژه خوبی را دستمایه کار قرار داده است، اما نویسنده نتوانسته به خوبی این سوژه و ایده اولیه را پرورش دهد و به اجرا بگذارد. شاید کاستن از گفتار نمایشی و منظم کردن حوادث و تزریق عمل دراماتیک روشن و مشخص و یک بازنویسی مجدد بتواند "سه باور" را تبدیل به یک نمایشنامه موفق و با کیفیت مطلوب تر بسازد. اما آنچه که کرمی در پنجمین جلد از کتاب ادبیات نمایشی که مربوط به نمایشنامه های دفاع مقدس است به چاپ رسانده، دارای چنین ویژگی ای نیست.
هومن نجفیان
منبع : تئاتر مقاومت


همچنین مشاهده کنید