سه شنبه, ۲۹ خرداد, ۱۴۰۳ / 18 June, 2024
مجله ویستا

آمریکا و آمریکای لاتین بعد از ۱۱ سپتامبر


آمریکا و آمریکای لاتین بعد از ۱۱ سپتامبر
منطقه آمریكای لاتین نیز از این رهگذر شاهد تغییر و تحولاتی در مناسبات خود با آمریكا بود؛ به طوری كه از آن زمان به این طرف اولویت ها و استراتژی سیاست خارجی آمریكا در موضوعات مختلف بین المللی، منطقه ای و حتی دوجانبه با كشورهای منطقه دچار دستخوش تحولات شد. حاصل رویكرد جدید ناشی از ۱۱ سپتامبر بی توجهی به تحولات و مشكلات منطقه از سوی مقامات آمریكایی و خارج شدن دنیای لاتین از اولویت سیاست خارجی واشنگتن و بی اعتنایی آنان نسبت به بحران های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آن بود. گرچه به اذعان مقامات آمریكایی، واشنگتن مجددا توجه به همسایگان جنوبی را در چارچوب سیاست خارجی خود قرار داده است، ولی در عمل نه تنها تحرك خاصی در این مورد مشاهده نشده است، بلكه از اهمیت آمریكای لاتین به رغم حمایت از استراتژی واشنگتن در مبارزه با تروریسم _ نزد دولت بوش كاسته شده است و ایالات متحده آمریكا روابط خود را با این منطقه كم رنگ و چارچوب آن با دید امنیتی سازماندهی شده است. آثار منفی چنین راهبردی در این اواخر تا حدی نمایان شده است كه خانم كاندولیزا رایس وزیر خارجه امریكا پس از تصدی پست وزارت خارجه در كمیته روابط خارجی سنا به آن اعتراف و در یك جمله اظهار داشت: «نیمكره به شدت از آمریكا انتقاد می كند.»
پدیده جدیدی كه با دید امنیتی در منطقه و از سوی آمریكا شكل گرفت، موقعیت مبارزه با تروریسم، سلاح ایدئولوژیك جدیدی را به دست قدرت مسلط جهان داد و این منطقه را در «تابلوی یازده سپتامبر» جای داد. در دیدگاه جدید هر حركت مخالف در داخل منطقه به تروریسم بین المللی ربط داده می شود. درحقیقت مبارزه علیه «محور شرارت» كه از سوی آمریكا عنوان شده است، در این گوشه از جهان انعكاس ویژه ای دارد. بعد از فاجعه ۱۱ سپتامبر مثلث مرزی برزیل، آرژانتین و پاراگوئه به علت حضور بیش از ۱۰ میلیون عرب همواره به عنوان محلی كه حمایت كننده مالی گروه های اسلامی از آن یاد می شود، مورد ظن آمریكا و سازمان های اطلاعاتی و امنیتی بوده است.ایالات متحده آمریكا با پررنگ جلوه دادن امنیت نیمكره غربی و خطرات تروریستی، به دنبال كسب اعتماد اخلاقی برای دخالت در درگیری های منطقه و برای دفاع از منافع خاص خود در كوتاه مدت و پس از تثبیت موقعیت، تأمین منافع در درازمدت است. از نظر تحلیلگران منطقه در این زمینه موضوع غیرقابل انكار این است كه اگر به آمریكا برای دخالت در آمریكای لاتین و تقویت حضور نظامی اش به خاطر قربانیان ۱۱ سپتامبر چراغ سبز نشان داده شود، خود یك اشتباه عظیم خواهد بود و یك فاجعه به بار خواهد آورد.حوادث ۱۱ سپتامبر موجب عملی شدن طرح های دولت بوش مبنی بر به كار بستن موضعی بازتر نسبت به كشورهای آمریكای لاتین شد. در این رابطه بدون شك سیاست های امنیتی و مبارزه با تروریسم در وهله اول اهمیت قرار گرفته و دیگر مسائل را تحت الشعاع قرار داده است كه به نوبه خود مشكلاتی را نیز به وجود آورده است. نخستین نتیجه چنین سیاستی به فراموشی سپردن تنظیم یك راه حل منطقی در درازمدت برای مشكلاتی نظیر مهاجرت از مكزیك به آمریكا، اشكالات ناشی از توسعه و تغییر هدف موسوم به «طرح كلمبیا» از مبارزه با قاچاق مواد مخدر به اقدامات ضدچریكی در كلمبیا، غفلت از بروز دودستگی در جامعه ونزوئلا و رشد احساسات ضدآمریكایی در آن كشور است.وقایع ۱۱ سپتامبر موجب شد كه نظامیان در آمریكا نقش رهبری را در شكل دادن به سیاست های واشنگتن در رابطه با منطقه آمریكای لاتین بازی كنند و در چارچوب جنگ با تروریسم دولت بوش موضوع ارائه كمك های نظامی بدون شرط به دولت های لاتین را در دستور كار خود قرار داده و به آنها جامعه عمل می پوشاند. علاوه بر این، آمریكا منازعات داخلی برای به دست گرفتن قدرت و ناآرامی های اجتماعی در كشورهای منطقه را كه خود ناشی از مسائل و مشكلات اقتصادی و اجتماعی هستند، به عنوان تروریسم در نظر می گیرد. فرماندهی ارتش جنوب آمریكا ژنرال BANTZJ.CRADODK در جولای ۲۰۰۴ در كمیته خدمات سنای آمریكا با ارائه گزارش سالیانه در این رابطه اظهار داشت كه مهم ترین اولویت وی در مسئولیت فرماندهی جنوب مبارزه شدید با تروریسم خواهد بود و اولویت های دیگر از نظر وی افزایش همكاری بن كشورها در مقابله با خطرات و تهدیدات هستند. در گزارش مذكور علت بی ثباتی سیاسی منطقه موضوعاتی مانند «جنگ ضدآمریكایی، ضدجهانی شدن، مردم فریبی و مسائل تجارت آزاد» عنوان شده است. بر این اساس فرماندهی ارتش جنوب راه حل موجود را ایجاد توانایی های لازم در نیروهای امنیتی منطقه می داند؛ زیرا از نظر این فرماندهی موارد تهدید امنیت ملی آمریكا در منطقه بسیار متعدد است كه عمده ترین آنها از نظر كنگره نقل و انتقالات تروریستی، تروریسم مربوط به مواد مخدر، قاچاق كالا، پول شویی و جعل اسكناس، آدم ربایی، قاچاق اسلحه، تحركات رادیكالی، بالای طبیعی و مهاجرت های دسته جمعی هستند. فرماندهی ارتش جنوب در این زمینه و برای آینده نزدیك اهداف خاص را مورد توجه قرار داه است كه برخی از آنها به حدی آشكار هستند كه می توانند به طور مستقیم و غیرمستقیم امنیت ایالات متحده آمریكا را تقویت و تضمین كنند.
شرایط به وجود آمده ناشی از یازده سپتامبر در نیمكره غربی موجب شد واشنگتن با از دست دادن «مهره» هایش در چند كشور در موقعیت تدافعی قرار بگیرد. از نظر ژنرال كرادوك در بولیوی، اكوادور و پرو بدگمانی و بی اعتقادی به نهادها، موجب برانگیختن و بروز عوام فریبی ضدآمریكایی، ضدجهانی سازی و ضدبازار آزاد می شود. بدتر از همه محور برزیل _ آرژانتین _ اروگوئه _ ونزوئلا (و در این مورد، كوبا در پشت صحنه) همه تلاش های وزارت خارجه آمریكا برای برعهده گرفت نقش پیشین را با شكست روبه رو می كنند. حتی زمانی كه آمریكا در نشست سازمان كشورهای آمریكایی در ژوئیه ۲۰۰۴ در فلوریدا طرح تغییر منشور دمكراتیك بین آمریكایی را مطرح كرد كه مضمون آن در انزوا قرار دادن كشورهایی كه آرام آرام از دموكراسی فاصله می گیرند، بود و درواقع بهانه ای برای دخالت در این كشورها _ با هدف گرفتن ونزوئلا _ به حساب می آمد، با واكنش بسیار سرد رهبران لاتینی مواجه شد. در گردهمایی وزرای دفاع نیمكره (نوامبر ۲۰۰۴ در كیتو _ اكوادور) ونزوئلا، برزیل و بولیوی با موضوع عدم مداخله، بهانه گیری های وزیر دفاع آمریكا (رامسفلد) مبنی بر طرح مفهومی نوین از «امنیت پیشگیرانه» و سازماندهی نیروهای چندملتی جدید آمریكای لاتینی، تحت فرمانهای پنتاگون را به همان ترتیب مورد مخالفت قرار دادند.با مرور جریانات اقتصادی و تجاری بعد از ۱۱ سپتامبر بین ایالات متحده آمریكا و آمریكای لاتین و حتی خارج از آن به روشنی مشاهده می شود كه در جبهه اقتصادی و تجاری، دولت بوش در روابط خود با منطقه هنوز فریبكاری می كند، سوبسیدهای عظیم به نفع كشاورزان آمریكایی همچنان حفظ شده است، نرخ تعرفه های گمركی برای ادامه حیات بازار مواد مخدر از طریق شركت های دارویی تغییر نكرده است و هنوز تعرفه های جدیدی بر روی فولاد اعمال می شود. نكته جالب توجه این است كه این اقدامات درست زمانی عملی می شوند كه كشورهای منطقه از سوی واشنگتن برای آزاد كردن اقتصادشان تحت فشار قرار می گیرند.به خاطر ۱۱ سپتامبر سیاست آمریكا نسبت به آمریكای لاتین به سمتی كشیده شد كه در زمان دولت ریگان و در اوج دوران جنگ سرد قرار داشت، دولت بوش به آمریكای لاتین از روزنه ای نگاه كرد كه در آن تهدیدات تروریستی باید از بین برود، خصوصا در شورهای در حال آشوب منطقه آند و كوبای سوسیالیست. با این اوضاع از بعد از ۱۱ سپتامبر به استثناء كلمبیا، مقامات آمریكایی در این منطقه كاری نكردند. درحالی كه دولت كلینتون روش سخت گیرانه ای در مواجهه با تروریست های مواد مخدر در پیش گرفته به شدت دخالت نظامی خود را در كلمبیا افزایش داده و در بعد اقتصادی تأكید وسیع تری بر روی مكانیزم های چندجانبه و ایجاد توافق های منطقه ای برای پیدا كردن راه حلی در جهت حل مشكلات بود، ولی این گونه سیاست های در دولت بوش دیده نمی شود و در عوض دولت بوش این منطقه صرفا را به عنوان منطقه ای سرشار از منافع نفتی و البته آبستن تهدیدات تروریستی بر ضد آمریكا می بیند.نگاهی به تحولات منطقه لاتین نشان دهنده این واقعیت است كه روند تحولات آن در یك دهه گذشته به سوی همبستگی اقتصادی و سیاسی نیمكره تغییر جهت داده است و كشورهای منطقه نقش جدیدی را پیدا كرده اند. آنها توانسته اند رهبریت تعجب آوری در موضوعات تجاری بین المللی، مالی و همگرایی اقتصادی منطقه ای به دست آورند. خصوصا پس از شكل گیری گروه ۲۱ در پنجمین اجلاس وزرای سازمان تجارت جهانی در كونكون مكزیك در سال ۲۰۰۳ این نقش پررنگ شد، به طوری كه برزیل نقش یك كشور اصلاح گر تجاری به خود گرفته است و به پرچمدار اصلی شعار كاهش سوبسیدهای كشاورزی از سوی اروپا و آمریكا تبدیل شده است. آرژانتین برای ایجاد ثبات در اقتصاد خود بر عدم بازپرداخت بدهی های خود به طلبكاران پافشاری می كند. ضمن اینكه این منطقه امروزه پیشرو جهانی در خصوص در پیش گرفتن سایر مدلهای نئولیبرالیستی برای یكپارچگی اقتصادی خود را مطرح می كند.از سوی دیگر نتایج سیاستهای امریكا در امریكای لاتین در دهه های اخیر فهرست مخالفت هایی در سطح ملی كشورها را به وجود آورده است. تجویز سیاست های اقتصادی تجارت آزاد از سوی واشنگتن در سالهای متمادی نه تنها در پایان دادن به مشكلات ریشه ای مانند فقر در منطقه موفق نبوده است بلكه مدلهای اقتصادی مانند خصوصی سازی خدمات، زیرساختها و ریاضت های اقتصادی دیكته شده امریكا در بسیاری از كشورها _ كه در نتیجه قراردادهای تجاری با ایالات متحده به منطقه تحمیل شده اند _ تبدیل به موجی از نارضایتی ها در جوامع لاتین شده است و حتی در برخی از كشورها آنها را با شكست مواجه كرده است. بعنوان مثال در بولیوی، اكوادور، مكزیك، نیكاراگوئه و السالوادور خصوصی سازیها با مقاومت هایی مواجه و رد شده اند.اما در شرایطی كه امریكا با پررنگ جلوه دادن حادثه ۱۱ سپتامبر دنیا را به بسیج در مقابل تروریسم فرا خواند، امریكای لاتین به این خواست جواب مثبت داد و از مواضع واشنگتن در حمله به افغانستان حمایت كرد. ولی بحران عراق ماهیت استراتژی امریكا را در تك قطبی كردن جهان به رهبری خود آشكار و این بار لاتینیها شاید برای اولین بار در تاریخ سیاسی خود یكصد ندای مخالفت با مواضع امریكا در استفاده از نیروی نظامی را سر دادند و عملیات در عراق را محكوم كردند. اقدام لاتینیها نه تنها موجب ناخشنودی مقامات واشنگتن شد، بلكه باعث شد دولت بوش در ۴ سال حكومت توجهی به تحولات و مشكلات منطقه نكند كه بروز بحرانهای مالی در آرژانتین، اروگوئه، اغتشاشات اجتماعی در بولیوی، پرو و كلمبیا و رشد افكار چپی و ملی گرایانه نیز تا حد ناشی از این برخورد امریكا بود.منطقه امریكای لاتین انتظار داشت تا تصمیم گیرندگان كاخ سفید در سیاستهای خود نسبت به منطقه كه بعد از ۱۱ سپتامبر در حول محور مبارزه با تروریسم می چرخد تغییراتی بدهند. اما به رغم اتخاذ چنین موضع متحدی، دولت بوش به طور گسترده ای از حامیان خودش در آمریكای لاتین روی گرداند. با چنین وضعی، جنگ یكجانبه ای علیه «محور شرارت» خود در امریكای لاتین مانند جنگ با تروریست های موادمخدر در كلمبیا، كاسترو در كوبا و چاوز در ونزوئلا را با تلاش نه چندان كم و بدون در نظر گرفتن نگرانی رهبران امریكای لاتین و دستاوردهای منطقه و یا دخیل دادن سازمان كشورهای امریكایی آغاز كرده است.بی توجهی امریكا به مشكلات امریكای لاتین در یك دهه اخیر و خصوصا بعد از ۱۱ سپتامبر گرایش بیشتر آنها را به توسعه روابط با سایر قطب های سیاسی و اقتصادی دنیا مانند اتحادیه اروپا، روسیه، چین، هند، ژاپن، كره جنوبی، مالزی و... به همراه داشت. اتحادیه اروپا كه از دو دهه قبل حضور خود را در منطقه از طریق سرمایه گذاریهای كلان پر رنگ ساخته بود، نهایت بهره برداری را از این فرصت در حیاط خلوت سنتی امریكا كرد و امروزه به تهدیدی جدی در خطر انداختن منافع ایالات متحده در این بخش از كره زمین تبدیل شده است. اما از سوی دیگر واقعه ۱۱ سپتامبر موجب شد تا امریكا فشارهای خود را برای اجرای كامل پروژه حذف رقبا و به استیلا كشاندن امریكای لاتین تشدید كند. چنین تحولاتی در سالهای اخیر به رقابت شدید دو قطب امریكا و اروپا در منطقه منجر شده است.
فرجام
از آنجایی كه اكنون بیشترین مشغولیت سیاست خارجی آمریكا در رابطه با مسائلی همچون مسائل خاورمیانه، عراق، افغانستان، بحث های هسته ای و جنگ با تروریسم تمركز یافته است. لذا خیلی انتظار نمی رود كه در دور دوم ریاست جمهوری بوش او و تیم او توجه ویژه ای به آمریكای لاتین داشته باشند. احتمالاً فقط این منطقه صحنه ای از بحران دخالت آمیز ازسوی آمریكا در برخی كشورها مانند كوبا (به خاطر كاسترو)، كلمبیا (به دلیل حضور نظامی و مبارزه با چریك های فارك به بهانه مبارزه با قاچاق مواد مخدر) و ونزوئلا (به علت مخالفت چاوز با سیاست های واشنگتن در كشورش و منطقه) خواهد بود. از سوی دیگر نیز به نظر نمی رسد كه بوش در دور دوم ریاست جمهوری اش به دنبال درگیری و تنش سیاسی با مجموعه آمریكای لاتین باشد.در ماه های اخیر خانم رایس همواره ضمن تاكید بر مواضع چهارسال اول ریاست جمهوری بوش به ادامه فشار بر كوبا و از چاوز نیز به شدت انتقاد می كند و از برزیل به عنوان شریك حساس برای ایالات متحده آمریكا در آمریكای جنوبی یاد می كند، مكزیك به عنوان كلیدی برای تقویت رقابت در بلوك نفتا به حساب می آید، كشورهای منطقه اند نزد واشنگتن به عنوان یك منطقه ای با پتانسیل های زیاد محسوب می شوند، دولت آقای اوریبه در كلمبیا از سوی كاخ سفید تحسین و از آن به عنوان یك مدل موفقیت آمیز همكاری یاد می شود.اما پیام دور دوم ریاست جمهوری بوش به لاتینیها به نوعی ترسیم ضوابطی است برای ایالات متحده آمریكا جهت دخالت در اقصی نقاط جهان كه این دخالت به طور گسترده تحت عنوان توسعه آزادی و دمكراسی خواهد بود. تروریسم در اولویت نگرانی های امنیت آمریكا بعد از حوادث ۱۱ سپتامبر است و این موضوع معمولاً حتی در فهرست اولویت های رده چندم كشورهای آمریكای لاتین نیست. البته آنها آماده همكاری با آمریكا در رابطه با مسایل خاص امنیتی مانند كنترل فرودگاهی، امور مربوطه به روادید و گذرنامه، تشریك مساعی اطلاعاتی و شست وشوی پول هستند. ولی در عین حال موافق شیوه كار واشنگتن در مبارزه با تروریسم نیستند و خود را متحد آمریكا در جنگ با تروریسم نمی دانند.
سیاست یكجانبه گرایی تجاری كه دولت بوش در پیش گرفته است، می تواند موجب بهم خوردن معادلات اقتصادی و تجاری منطقه و حتی بروز بحران های شدید مالی شود. مهمترین تاثیرات چنین روشی در مذاكرات مربوط به ایجاد آلكا (بازار تجارت آزاد نیمكره غربی) عینیت یافته است. به طوری كه به روند مذاكرات آن جنبه منازعه داده و آن را با بن بست مواجه كرده است. علاوه بر آن، موضوعاتی كه مورد علاقه آمریكا نیست مانند حقوق كارگران، رعایت استانداردهای محیط زیست، كمكهای توسعه ای و قانونی كردن جنبش های كارگری در چارچوب قرارداد تجاری- كه خود به معنی هسته های توسعه موضوعات اساسی منطقه هستند- بدون راه حل باقی می مانند و در نتیجه جایگاه دمكراسی را تضعیف و اصلاحات اقتصادی منطقه را با مشكل مواجه می كند. اما دولت بوش برای كاستن از مشكلات رودرروی خود با آمریكای لاتین چه باید بكند؟ تحلیلگران سیاسی نیمكره معتقدند كه در این رابطه واشنگتن نباید جنگ با تروریسم را به آمریكای لاتین منتقل سازد و سیاست دخالت در جنگ های داخلی و مبارزه با شورشیان در كشورهای منطقه را كنار بگذارد. آنان معتقدند كه مسائل ناشی از فقر، نابرابری های اقتصادی، شكاف های عمیق اجتماعی، دولت های فاسد و یا مبارزات داخلی برای كسب قدرت را نمی توان در زیر ذره بین ضد تروریسم درك و یا آنها را حل كرد. بلكه لازم است كه آمریكا مسائل اقتصادی تجاری و حقوق بشری را در ابتدای فهرست اولویت های خود قرار دهد. كمكهای نظامی آمریكا به منطقه باید مشروط بر تحكیم حقوق بشر باشد، نه زیر پا گذاشتن آن و كمك های مربوط به توسعه باید از كمك های نظامی، امنیتی و از هدفهای مبارزه با مواد مخدر جدا شوند. دولت آمریكا استراتژی روشنی باید برای تقویت دولتهای غیرنظامی تعریف كند. باید نقش نیروهای مسلح در آمریكای لاتین را كاهش دهد.به همین ترتیب حركت بیشتر واشنگتن به سمت یكجانبه گرایی و طرح های آن برای تسلط جهانی به عنوان یك تهدید دیده می شود كه خود چنین سیاستی تشویق كننده استقلال بیشتر منطقه ای و همبستگی و همكاری وسیع است. با توجه به تحولات جاری، دولت بوش در سیاست خارجی خود در مورد منطقه دو راه در پیش روی خود می تواند داشته باشد: اول اینكه خواسته های آمریكای لاتین را برای سیاست مستقل بیشتر قبول و به آنها تن بدهد. دوم اینكه باید تلاش كند تا این قاره را به بخش های ساده شده ای تقسیم كند كه برخی از آنها را تحت عنوان «متحدان بی قید و شرط» و برخی دیگر را تحت عنوان «دشمنان خطرناك» نامگذاری كند. البته با چنین تقسیم بندی شاید دولت بوش بتواند ساست های مورد نظر خود را تا حدی پیش ببرد. با انتخاب رایس به عنوان وزیر امور خارجه در دور دوم ریاست جمهوری به عنوان شخصی كه تحقیقات و مطالعات گسترده ای درخصوص مسائل روسیه و شوروی سابق دارد و به طور روشنفكرانه ای موضوع جنگ سرد را مطرح كرد- به نظر می رسد كه یك نوع جدید شكاف قاره ای كه در حال حاضر و بر اثر سیاستهای چهار سال اول دولت بوش متولد شده است؛ شكافی كه بین شمال و جنوب آن كاره ایجاد شده است و عمیق تر خواهد شد. دولت آمریكا در این زمینه یا باید قبول كند كه به تلاش های نوآورانه كشورهای جنوبی احترام بگذارد تا آنها بتوانند بخواسته های سیاسی و اقتصادی شان دسترسی داشته باشند و یا اینكه در راستای پهن شدن شكاف بین جنوب و شمال قاره اصرار ورزد كه این حالت وضعیت فاجعه باری را در آمریكای لاتین به وجود خواهد آورد.از جمله نارضایتی های همیشگی دولتمردان و سیاستمداران لاتین از آمریكا، استفاده ابزاری از این كشورها در مواقع مورد نیاز و بی اعتنایی به نیازهای متقابل و یا طرف بوده است. با چنین وضعیتی آمریكای لاتین دوران سختی را سپری می كند. این منطقه در جهان پس از ۱۱ سپتامبر خود را در حاشیه می بیند؛ زیرا نه یك مركز جهانی قدرت است و نه مسائل و مشكلات آن از چنان اهمیتی برخوردار است كه توجه فوری آمریكا را بخود جلب كند. این منطقه بنا به دلایل فراوان در نظر آمریكا تبدیل به قاره گمشده شده است. در داخل مردم و افكار عمومی با روی كردن به سیاستمداران ملی گرا و چپ درخواست خود را برای تغییر و اصلاحات را به نمایش گذارده اند. این دولتها نیز تا حد ممكن سعی كردند تا در مقابل فشارهای آمریكا مقاومت كنند، ولی با توجه به دو عامل محدودكننده یعنی فقدان ایدئولوژی و ضعف بنیان اقتصادی مانور دولتهای لاتین در مقابل آمریكا شكننده است. واقعیت امر این است كه آمریكای لاتین نمی تواند ایالات متحده آمریكا را در معادلات سیاسی منطقه ای در نظر نگیرد و بدیهی است كه رهبران لاتین خواهان درگیری با آمریكا نیستند ولی با تلاش های آمریكا برای تثبیت نظم نوین جهانی مقاومت می كنند، آنان مخالف سیاست آمریكا هستند و با دیدی حقوقی به جهان نگاه می كنند و خواهان رعایت اصول حقوق بین الملل در مناسبات جهانی هستند.نهایتاً می توان اذعان داشت با وجود اینكه معادلات جهان پس از ۱۱ سپتامبر بیش از پیش پیچیده تر می شود ولی در آمریكای لاتین افزایش فشارهای سیاسی و اقتصادی آمریكا تبعات منفی را برای آمریكا به ارمغان خواهد آورد.
مهدی رونق
منبع : روزنامه همشهری