چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
مجله ویستا
هیچ کس حرف مرا نفهمید
از میان سه «هـ» مشهور به دشوارنویسی در فلسفه آلمانی یعنی «هگل، هایدگر و هوسرل» دوتای نخست وضعیتی متعارض در میان اهل فلسفه دارند، یعنی در حالی که برخی، آنها را شیادانی میخوانند که با دشوارنویسی و ابداع زبانی مغلق قصد دکان بازکردن دارند، عدهای نیز این دو فیلسوف را بزرگانی همدوش افلاطون و ارسطو میخوانند.
بگذریم که اساسا برخی دشوارنویسی را ویژگی زبان آلمانی میخوانند و عدهای نیز به طعنه آن را به نوپایی آلمانیزبانان در فلسفه در مقایسه با زبانهای لاتین نسبت میدهند. مشهور است هگل که میخواست به زبان آلمانی فلسفه بیاموزد، دم واپسین مدعی بود که هیچکس جز یک نفر فلسفه او را نفهمیده است!
در هر صورت هدف این یادداشت، نگاهی است به سرنوشت هگل در ایران. با اشارهای که در آغاز سخن کردیم، بیهوده میدانیم تا بر اهمیت او در تاریخ فلسفه تاکید کنیم.
سرنوشت گئورگ ویلهلم فردریش هگل (۱۸۳۱ـ۱۷۷۰) در ایران بیشباهت به آنچه در غرب بر او رفت، نیست. بخشی از این ماجرا قطعا به همان «روح زمانی» مرتبط میشد که خود او این همه بر آن اصرار داشت.
در جوانیاش شاهد انقلاب فرانسه (۱۷۸۹)، بزرگترین رخداد اروپای جدید بود و در اوان اوجگیری فلسفهاش بود که کشورش به اشغال روح زمان، ناپلئون درآمد. سردار جاهطلب فرانسوی که بهدنیا پا گذاشت، هگل با دستنوشتههای «پدیدارشناسی روح» تحسینکنان پا به فرار گذاشت.
در زمانه پختگی سر برآوردن امپراطوری مقتدر پروس را در کشور بهلحاظ اقتصادی و سیاسی عقبماندهاش درک کرد. بعد از کانت کبیر میزیست و با مشاهده عصر «ترور و وحشت» نمیتوانست چون او به «صلح پایدار» باور داشته باشد اما مجبور بود در رقابت دشواری که بر مردهریگ فیلسوف کونیگسبرگ، با فیشته آغاز شده بود و کسانی چون شلینگ مدعیان آن بودند، شرکت کند.
به تقدیر باوری نداشت و همه چیز را با ضرورت عقلی توجیه میکرد. لابد ضرورت عقلی هم بود که با شلینگ و هولدرلین همحجرهای بود و تحصیلات دینیاش را در مدرسه دینی پروتستان آغاز کرده بود و همچون سلفش لایبنیتس عمیقا دل در گرو سنت قدمایی داشت، گرچه اسپینوزا، را بیش از او میپسندید. پدرش کارمند دولت بود و این بیشک در گرایشهای محافظهکارانه و دولتسالارانهاش موثر بود. همچنین است رابطه دوسویهای که با رمانتیکها داشت. پس از مرگش بهعنوان بزرگترین نماینده ایدهباوری آلمانی منشا شکافی عمیق میان دو گروهی شد که از بالهای چپ و راست او خیز برمیداشتند.
از میان هگلیان جوان، هموطن نابغهاش کارل مارکس بزرگترین منتقد او بود که با زیر پا گذاشتن فلسفه مجرد و بهزعم او «بورژوایی» هگل مرام اشتراکی را به بالاترین مرتبه نظریهپردازی رساند و مدعی باز کردن زنجیر از پاهای کارگران جهان شد. پیرمردها اما بیشتر در «علم منطق» و «فلسفه حق» مینه روای سرد چهره پیچیدند برخی کوشیدند تا از فلسفهای ناب و مجرد سخن بگویند و برخی نیز دل به دولت مقتدر و مطلق هگلی بستند و از آن نتایج تمامیتخواهانه گرفتند، بگذریم که مقصر اصلی این تفاسیر خود فیلسوف است. در ایران نیز میتوان جدالی مشابه و صدالبته با ویژگیهای بومی و خاص تحقیق ایرانی (از جمله تکیه بر ترجمههای نادقیق، از متون درجه دوم و دوری از آثار خود فیلسوف) بر سر تفسیرهای هگل تشخیص داد. گو اینکه هگل از آن دست فیلسوفانی است که جامعه ایرانی به دلایل گوناگون به او روی خوش نشان داده است. دهها کتاب در زبان فارسی در زمینه آثار هگل نوشته شده است و از این حیث میتوان او را با سلفش کانت مقایسه کرد.
گرچه هگل همچون کانت این بخت را نداشته که با ترجمه آثار خودش به ایرانیان معرفی شود و جز چند برگردان مشکوک و یکی دو کار مختصر بقیه آثار در شرح و نقد فلسفه اوست. این هم از طنزهای تلخ جامعه فکری ماست که در غیاب آثار دست اول اندیشمندی، این حجم از آثار در نقد و بررسی وجوه اندیشه او یافت میشود.
اما توجهی چنین گسترده به هگل چند دلیل آشکار میتواند داشته باشد. اهمیت هگل در تاریخ فلسفه غرب و تاثیرگذاری او در شاخههای گوناگون فلسفی چون فلسفه سیاسی، فلسفه دین، فلسفه هنر، فلسفه تاریخ و فلسفه حقوق قطعاً مهمترین دلیل است. اما از نقش چپگرایی رایج در میدان روشنفکری ایران در توجه به هگل نباید غافل بود. حکومت چپ بر اذهان روشنفکران بیش از نیمی از سده بیستم از یکسو و جذابیت ایدههای آرمانخواهانه آن برای جوامع عقبمانده از مسابقه تاریخ دو دلیل عمده گسترش توجه به چپ فکری در جامعهای چون ایران است.
نفوذ حزب توده و اقتدار غیرقابل اغماض آن نیز دلیل دیگر مارکسگرایی ایرانیان است. بگذریم که تنها در دهه اخیر است که ترجمههای قابلقبولی از مارکس در اختیار اهل تحقیق قرار گرفته است و تا پیش از آن تنها اشباح مارکس مورد توجه ایدئولوژیزدگان بوده است. اما به هر حال رویکرد به مارکس که در صورتهای مختلف همواره در فضای فکری ما بازتولید شده است یکی از دلایل اصلی توجه به هگل به مثابه نیای فکری اوست. گو اینکه میتوان همراه با آلتوسر هگلخوانی روشنفکران چپ را همچون هگلگرایی اصحاب مکتب فرانکفورت، گونهای گریز آبرومند وجدان معذب روشنفکری به تجردگرایی هگلی و پنهان کردن هراس از مواجه شدن با خطر آشکار مبارزه سیاسی خواند.
دشواری هگل و پیچیدگی آثار او دلیل دیگر اقبال بلندش نزد ایرانیان است به شرط اینکه مته به خشخاش این فرض مشهور که روانشناسی ایرانی علاقهمند پیچیدگی و ابهام است، نگذاریم و یکی از علل متعدد گستردگی آثار فلسفه اروپایی در مقایسه با آثار فلسفه تحلیلی را دشواری و ابهام اولی و روشنی و شفافیت دومی بدانیم. پیچیدگی و گستردهنویسی هگل دست مفسر را در برابر مخاطب غیرمتخصص در شامورتیبازی و جولاندادنهای بیدروپیکر میگشاید. دشواری هگل همچنین به راحتی میتواند به ژستی روشنفکری بدل شود. امری که متاسفانه منحصر در هگل نیست و گریبان اندیشمندان دیگری چون نیچه، هایدگر و سارتر را نیز گرفته است.
از همه اینها گذشته، توجهی نیز از سوی اهل دانشگاه و محافل آکادمیک به هگل صورت گرفت که خود در چند دسته قابل بررسی است. نخستین این اقبالها از سوی یکی از اساتید فقید دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران صورت گرفت. به راستی دکتر حمید عنایت، مترجم صاحبسبک آثار فلسفی با احاطهای که بر زبان آلمانی در کنار زبانهای انگلیسی و فرانسه داشت نخستین معرف جدی هگل به ایرانیان است. دو ترجمه از خود هگل یعنی «عقل در تاریخ» و «خدایگان و بنده: گزیدهای از پدیدارشناسی روح» و کتاب مفصلی در شرح فلسفه او (فلسفه هگل اثر والتر ترنس استیس) میراث عنایت برای علاقهمندان هگل است.
بگذریم که پرورش شاگردی چون دکتر حسین بشیریه سرمایهای صدچندان گرانبهاتر از آنهاست. بشیریه خود سالها بعد شرح و نقدی بر فلسفه اجتماعی و سیاسی هگل از پروفسور پلامنتاز را ترجمه کرد. دیگر چهره دانشگاهی معرف هگل که بیشتر بازتابنده علایق صرف فلسفی او به ایرانیان است دکتر کریم مجتهدی استاد برجسته فلسفه دانشگاه تهران است.
دکتر مجتهدی در سه کتاب «درباره هگل و فلسفه او»، «پدیدارشناسی روح بر حسب نظر هگل» و «منطق از نظرگاه هگل» چهره فلسفی فیلسوف را به زبانی آکادمیک و در بستر ایدهباوری آلمانی تشریح کرده است و مخاطب او بیشتر دانشجویان و متخصصان فلسفه است. در همین سنت باید منتظر آثار دیگر اساتید جوان دانشگاه تهران یعنی دکتر محمود خاتمی و دکتر سیدحمید طالبزاده بود که کرسی تدریس فلسفه او را به عهده دارند.
دکتر محمود عبادیان، هگلشناس دانشگاهی دیگر است که بدون اغراق سالهای عمرش را با ایدههای فیلسوف زندگی کرده است و به غیر از ترجمه دو اثر خود هگل یعنی «گزیده زیباشناسی» و «درآمد پدیدارشناسی روح» از زبان آلمانی، کتاب کوچکی نیز با عنوان «هگل جوان در تکاپوی کشف دیالکتیک نظری» ترجمه کرده است. او این روزها سرگرم ترجمه شاهکار هگل یعنی «پدیدارشناسی روح» است. کاری که دکتر باقر پرهام دیگر پژوهنده آثار هگل نیز سالها بدان مشغول است. پرهام که ترجمههای خوبش از مارکس و آثار جامعهشناسان بزرگ زبانزد است، غیر از این ترجمهای نیز از «استقرار شریعت در مذهب مسیح» اثر هگل جوان دارد و کتاب بسیار مهم و کمتر دیده شدهای نیز از هگلشناس برجسته فرانسوی، ژان هیپولیت با عنوان «مقدمهای بر فلسفه تاریخ هگل» ترجمه کرده است.
از میان چهرههای دانشگاهی، یکی هم هست که در مرز روشنفکری گام میگذارد و هیچ اثر مستقیمی درباره هگل ننوشته یا ترجمه نکرده است، اما بهدلیل پروژه عظیم فکریاش و بهرهبرداری آشکار و پنهانش از منش و روش فیلسوف آلمانی میتوان او را جدیترین هگلی ایران خواند. دکتر سیدجواد طباطبایی که در نگارش تاریخ مفاهیم طریقی هگلی برگزیده، تا پیش از سال گذشته تنها در مصاحبهها و لابهلای آثارش به هگل اشاره میکرد، اما از سال گذشته و با تدریس فلسفه سیاسی انقلاب فرانسه و «فلسفه حق» هگل به طور علنی از هگل سخن میگوید و کم نیستند علاقهمندانی که بیصبرانه منتظر شنیدن روایت او از «پدیدارشناسی روح» هستند. هر چه باشد شاید طباطبایی تنها ایرانی است که رساله دکترایش در فرانسه به هگل اختصاص یافته است.
در میان روشنفکران نیز چهرههای علاقهمند به هگل یافت میشوند. رامین جهانبگلو، دکترای فلسفه از فرانسه علاوه بر نگارش چند کتاب در شرح فلسفه او مثل «درسگفتارهای فلسفه هگل» و «هگل و سیاست مدرن» دورههای مختلفی را به تدریس فلسه او برای علاقهمندان پرداخته است.
دکتر عزتالله فولادوند، مترجم برجسته آثار فلسفی نیز با ترجمه کتاب ساده و راهگشای پیتر سینگر گام موثری در هگلشناسی برداشته است. در سالهای اخیر ترجمههایی نیز از آثار هگل به زبان فارسی درآمده است.
آثاری چون «پدیدارشناسی ذهن» (زیبا جبلی)، «درسگفتارهای زیباشناسی» (زیبا جبلی) و «عناصر فلسفه حق» (مهبد ایرانیطلب) که با انتقادهایی از سوی اهل نظر مواجه شدهاند. کتابهای فراوان دیگری نیز در شرح اندیشه هگل موجود است که از آن میان میتوان به «خرد و انقلاب» اثر مارکوزه و ترجمه محسن ثلاثی، «هگل و جامعه مدرن» چارلز تیلور، «در شناخت اندیشههای هگل» اثر روژه گارودی، «هگل و مبادی اندیشه معاصر» اثر امیرمهدی بدیع، «درآمدی بر هگل» اثر ژاک دونت، «هگل و فلسفه جدید» اثر حمید حمید، «آشنایی با هگل» اثر پل استراترن و «هگل جوان» اثر گئورگ لوکاچ و ترجمه محسن حکیمی اشاره کرد.
امیدواریم در سال جاری با ترجمه و انتشار آثار اصلی هگل اتفاقی که سال گذشته با انتشار «هستی و زمان» در زمینه «هایدگر پژوهی» رخ داد، تکرار شود و هگل نیز از جایگاه اسطورهای برای شعربافی به مقام اصلیاش به عنوان اندیشمندی برای فلسفهورزی نایل آید.
محسن آزموده
منبع : روزنامه تهران امروز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست