چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
«شعر فرانو» شعر بینقاب
آقای اکسیر! درباره شعر بگویید. اینکه باید چه کاری انجام دهد؟ آیا از شعر میتوان توقع اصلاحات داشت؟
شعر، حدیث بیقراری ماهان است و شاعران، کاشفان فروتن شوکرانند، همان مظلوم پنجم که فصل فصلاش تاریخ گریه بار انسان شعورمند است. انسانی که قرن به قرن از گلوی زخمی شعر، فریادش را به گوش امروزیان رسانده است. تاریخ ادبیات ما لبریز از تظلم این صداست. صدایی شکسته و خسته که هیچ گوشی را یارای شنیدن این تظلم نیست. در پاسخ اینکه شعر چه کاری باید انجام دهد، باید گفت این همان سوالی است که سلاطین در هزار سال شعر پارسی به گوش شاعرانش پرچ کرده بودند! وظیفه شعر با آنچه تا به حال از آن دیدهایم فرق دارد. اگر تا دیروز وظیفه شعر مدح و گلایه از یار فرضی و هذیان یک دل مفرغی بود امروزه دیگر این حرف و حدیثها وظیفه اصلی شعر نیست، چرا که این وظیفه را بر آن تحمیل کردند تا از شاعران یک رسانه ملی در خدمت اهداف و منافع خود بسازند. شعر امروز دیگر نباید گول این حرفها را بخورد حتی تحت عنوان تعهد! بهنظرم دیگر وقت آن رسیده باشد که شعر زبان اصلی آدمیزاد باشد و جزییترین دغدغههای انسان معاصر و امروز را بیهیچ نسخه پیچی بیان کند. از وسیلگی به درآید و خود سرنوشت خود را تعیین کند. اگر از شعر توقع اصلاحات داشته باشیم باز مورد سوء استفاده قرار خو
اهد گرفت. اصلاص وظیفه شاعر امروز نیست که در حد تریبون یک حزب یا فرقه سیاسی یا در حد وعظ و خطابه ظاهر شود تا وسیله اصلاحات باشد. این کار محدود کردن نفس و روح شعر است. از شعر امروز توضیح هیچ کلان روایتی نمیرود اگر واقعیت خود را به اثبات برساند و با جزیینگری بتواند در سبد نیاز روزانه مردم جایی داشته باشد کافی است. اصلاحات در خود شاعر باید اتفاق بیفتد نه در شعر.
از شعر دهه ۴۰ و ۵۰ بیشتر صحبت کنید. بسیاری معتقدند که در آن دههها شعر هم مثل خیلی از مقولات، ایدئولوژیک و آرمانی بود و حالا دوره آنگونه شعرها به سر آمده. با توجه به اینکه هرکس در ذهنش آرمانشهری دارد، بهنظر شما، داشتن دیدگاه آرمانی بد است؟
در دهه چهل شعر ایران میراثدار شکست ملتی است که بعد از مشروطیت توانست به زبان شعر نعره برآورد و غمها و ناامیدیها و آمال ملتی بزرگ را به گوشها برساند. در دهه پنجاه شعر معاصر در لابهلای استعاره و ابهام، خفقان موجود را به نمایش گذاشت و به شعر مبارزه و چریکی رسید و چنانچه دیدیم بازهم وسیله شد با این تفاوت که اگر در زمان عنصری و منوچهری و... شعر از دربار میگفت، در دهه چهل و پنجاه علیه دربار گفت و باز مظلوم واقع شد. و اگر میبینیم چند صباحی دوام آورد به لطف مطبوعات فراوان حزبی بود. تنها شعرهایی جاودانه شد و از زبان شاعر بر سینهها نشست که بدون تاریخ مصرف غم باستانی انسان را در خود داشت و نیاز تمام اعصار بود. شعر آرمانی در دهه چهل و پنجاه با آنکه نیاز زمانه بود اما ماندگار نشد،چرا که ماندگاری یک شعر به رمز و راز دیگری نیازمند است که با رشد انسان قد بکشد و در هر دورهیی نیاز او را برآورده سازد. این شعرها حاصل یک موقعیت بود. در گذر از این موقعیت شعر به پوست افکنی خود ادامه داد. شعر نیما نیاز زمانه خود را به درستی درک کرد و قالبها را شکست و شاملو همچنین، اما رهروان سبک نیما و شاملو نتوانستند روح زمانه خود را درک کنند و باز به تکثیر عقدههای فرومانده خود پرداختند. آرمان شاعر دیروز گریز از فضای حاکم بود و رسیدن به جامعه ایدهآل مقطعی در حالیکه اگر به آزادی انسان میاندیشید موفقتر از آن عمل میکرد. آرمانخواهی در شعر بد نیست اما شناخت آرمان انسان امروز مهم است. شاید حفاظت از محیط زیست و صلح برای شاعر امروز آرمانیتر از موضوع شاعران دهههای قبل باشد. چون یک نگاه تازه به آینده بشریت دارد و فریادش مقطعی نیست!
اگر بپذیریم که مباحث و کارهای تئوریک راهگشای امورند آیا با استفاده از تئوریها میتوان آثار بهتری تحویل جامعه داد؟ اصلا تئوریها هیچ کمکی میکنند؟
تئوری و هر نظریه تازهیی میتواند در شناخت مفاهیم و آشنایی با نظرات جدید موثر باشد اما اگر به عنوان نقشه راهنما عمل کند و تفکر را از شاعر بگیرد جز تکرار حاصلی نخواهد داشت. متاسفانه یکی از آفتهای بزرگ شعر دهه هفتاد، الگوبرداری ناقا شاعران جوان از تئوریهای وارداتی بود که بدون ریشه در گلدان تئوری بطور زیراکسی چند صباحی درخشید و بعد پژمرد.
دلایل مخاطب گریزی از شعر امروز چیست؟ منظورم مخاطبهای متوسط و عام است. بفرمایید اصلا شعر نیاز به مخاطب دارد یا این مخاطب است که نیازمند شعر است؟
لازم به توضیح است که شعر امروز از سابقه چندانی برخوردار نیست تا مخاطب واقعی خود را به دست آورد برای اینکه شاعران امروز نتوانستند همپای شعرشان به پرورش مخاطب خاص بپردازند لذا مخاطب شعر معاصر که تازه از مرز شعر نیمایی گذشته و به فهم ناقص شعر سپید رسیده بود در دهه هفتاد با انبوه تئوریهای ترجمهیی مواجه شد و نتوانست همپای این تحولات خود را ارتقا دهد. مهمترین وضعیت در حیطه شعر به مقوله پست مدرن برمیگردد که مولفههایش برای مخاطب خاص مشخص و تفهیم نشده تکثیر شد و بحث بحران مخاطب پیش آمد، در حالیکه اگر ذوق و ذایقه مخاطب را در نظر میگرفتیم با این بحران روبرو نمیشدیم. شعر به عنوان هنر تفکر بر انگیز در بسط مفاهیم زیبا شناختی بدون مخاطب معنا ندارد آنهم مخاطب از نوع امروزی اش که هر شعری او را ارضا نمیکند. او که هنوز شعر سپید را درک نکرده است چگونه میتواند به نوعی از شعر دلخوش کند که هیچکدام از نیازهای روحی او را برآورده نمیسازد؟ من دلیل اصلی مخاطب گریزی را در سکوت منتقدین حرفهیی شعر امروز، در رشد فزاینده و شتابزدگی شاعران جوان میدانم که درکی از مخاطب امروز ندارند. امروز شعری میتواند مخاطب پذیر باشد که به زبان او حرف بزند و با رعایت تمام مولفههای ادبیات روز از دردهای مشترک انسان امروز بگوید.
شما علاوه بر غزل در قالب دیگری هم کار میکنید. بطور کل در این شکل کار، دنبال چه هستید و میخواهید خواننده چه تجربهیی از سر بگذراند؟ بگویید چه چیزهایی بخصوص درآن است و چراییاش را توضیح دهید؟
اعتراف میکنم غزل نیاز زمانه من نیست. لذا از دهه هفتاد آن را کنار گذاشتم و در شعرهای جدیدم که ادامه منطقی انقلاب ادبی نیماست، بیشتر به مخاطب امروز اندیشیدهام و تا حدودی هم موفق شدهام. در «فرانو» نه ادعای سبک در میان است نه تئوری پردازی مدنظر بوده است، نوعی از شعر امروز است به زبان ساده با استفاده از کلمات عینی با رعایت ایجاز در حجمی کوتاه با توجه به مهندسی کلمات و طنزی نهان، پرهیز از شعار و طرد ضمیر مزاحم دوم شخص مفرد مونث مفلوک و مفاهیم مجرد با پایانی غیرمترقبه و پرداختن به اشیای اطراف و هویت دادن به پدیدههای روزمره در راستای این سخن آدونیس: شعر به یک معنا عبارت است از واداشتن زبان به گفتن چیزهایی که عادت به گفتن آنها ندارد. من در این نوع شعرها که شما نمیخواهید نامش را به زبان بیاورید و به حقانیت آن در دهه هشتاد اقرار کنید به دنبال آشتی مخاطب با شعر امروزم و اینکه شاعران ما بعد از قرنها از تکرار دست بردارند و جور دیگر دیدن را تجربه کنند، عفونت موجود در شعر فارسی را بشکافند و به شعر ایران زندگی دوبارهیی ببخشند. برای سرودن شعرهای زیراکسی و فلهیی عمرشان را تباه نکنند، ذوق و ذایقه مخاطب امروزی را درک کنند، شاعر امروز باید در تاریخ ادبیات ملتش دقیق شود، آفتهای شعرش را بشناسد و به راز ماندگاری شعرهای برتر هر دورهیی پی ببرد تا شعرش ادامه موفقترین شعرهای موجود باشد. من در شعر فرانو ادعایی اگر داشتهام نه در پیشنهادهای آن که در عمل نشان دادهام. طرحی نو در انداختن همیشه با شکافتن فلک همراه نیست، اگر ذهن بستهمان را بشکافیم و غرور فئودالی خود را بشکنیم و چشم هوش خود را شستوشو دهیم و جور دیگر دیدن را تجربه کنیم میتوانیم از یک جرقه به شعر برسیم. شعری که مثل زندگی است نه افکار مالیخولیایی و رویاپردازی؛ در شعر فرانو شما با شعری بیدروغ و بینقاب سر و کار دارید. با کاربرد واقعی زبان از حافظه اشیا میگذرید و به روح ساده زبان میرسید. محوریت شعر فرانو انسان است و مصایب روزگار آن، یک چشمانداز نو، یک دریچه برای دیدن دوباره آن چیزهایی که چشم قدر به دیدن آن نبوده و یک زبان تازه. اگر شما در شعر به این زاویه دید و به این زبان رسیدید بیشک در مصاحبههای بعدی سوالتان را با نام فرانو شروع خواهید کرد!
بهنام ربیعزاده
منبع : روزنامه اعتماد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست