سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

عباس (ع) پرچمدار کرامت و آزادگی


عباس (ع) پرچمدار کرامت و آزادگی
تاسوعا پاسداشت جانبازی اسوه ایثار، ادب، وفاداری و دلاوری، ابوالفضل العباس(ع) است . هم او که بیرق آزادگی و مشعل کرامت برگرفت و کاروان تاریخ را به عرصه های شرف و میادین عزت، رهنمون گردید، سردار فداکار و تشنه کامی که وسوسه فرات قدری از اوج جوانمردی و وفایش نکاست .او که دیگر دست عطش فرات، هیچ گاه به دامان وفایش نرسید و این گونه بود که آموزگار بی بدیل فتوت و مردانگی در تاریخ شد.
زمینه های اصیل تربیت نبوی و علوی ملکات روحی و کمالات نفسانی اش را بیش از پیش بارور ساخت. او هر روز گوهری گران قدر از معارف بیکران پدر و برادران به دست می آورد و همراه با سخنان مادر، اهتمام بیشتری را در تعلیم آموزه های آسمانی می نمود، چنانکه امیرمؤمنان علی(ع) در تبیین جلوه های پرورش فرزند خویش در علم و معرفت، می فرمود: «همانا فرزندم عباس در کودکی علم آموخت و به سان کبوتری که فرزند خود را آب و غذا می دهد، این گونه از من معارف را فرامی گرفت.»
عباس(ع) حدود ۱۵ سال از حیات طیبه خویش را در کنار پدر بزرگوارش سپری نمود و پس از آن نیز در سایه سار الطاف امام حسن و امام حسین(ع) زندگی کرد. همدلی و همراهی او با برادران و شیفتگی اش نسبت به آموزه های پدر و مادربزرگوارش، گواه متقن شعور و درک والای او بود، که هر روز بیش از گذشته، شهد علم و معرفت را در کام اندیشه اش شیرین تر می ساخت .
آیه های غیرت و مردانگی او از همان ابتدا بر آیینه صیقل یافته امیرمؤمنان هویداست. آنجا که وقتی زینب(س) چرایی شهرت برادر را به سقایی جویا می شود و گمان می کند کار و پیشه او آب آوردن است ! پدرپاسخ می دهد: کار او آب دهی نیست؛ بلکه او عشیره و بستگان خود (تشنگان اهل بیت در کربلا) را آب می دهد. آنجاست که اشک از دیدگان زینب جاری می شود و پدر خطاب به او می فرماید: گریه نکن، تو را با او رابطه و کاری هست. چندی نمی گذرد که امیرمومنان در شب شهادت خویش عباس را در آغوش می گیرد و خطاب به او می فرماید: پسرم! به زودی چشمم به دیدار تو در روز قیامت روشن می شود. به خاطر داشته باش که در روز عاشورا به جای من، فرزندم حسین(ع) را یاری کنی. و این گونه از او پیمانی ستاند که هرگز از رهبری برادران خود تخطی نکند و همواره دوشادوش آنان به احیای تکالیف الهی و سنت نبوی(ص) در جامعه بپردازد.
عباس(ع) که رسم ادب را از مکتب پدر و برادران به خوبی فراگرفته بود، خود به نماد بی بدیل اخلاق در میان جوانان شهرت یافت؛ آن چنانکه گفته اند طی ۳۴ سال عمر ارزشمند خویش، هرگز برادرش حسین(ع) را «برادر» خطاب نکرد، بلکه با تعابیری چون «سیدی»، «مولای»،« یابن رسول ا...» آن حضرت را صدا می زد، جز در لحظه شهادت که فریاد برآورد: «برادر! برادرت را دریاب.»
شیفتگی و همراهی او با امام حسن(ع) نیزدر صلح ایشان با معاویه بیش از همه پیداست، چنانکه در این جریان همواره موضعی موافق با برادر معصوم و مظلوم خویش اتخاذ نمود، تا آنجا که حتی برخی از دوستان نیز از اطراف امام متواری شدند، اما با وجود این شرایط نابسامان، حضرت عباس(ع) دست از پیمان خود با برادران و میثاقی که با پدرش، علی(ع) در شب شهادت او بسته بود، برنداشت و اگرچه صلح هرگز با روحیه جنگاوری و رشادت او سازگار نبود، اما ترجیح می داد اصل پیرویِ از امام بر حق خود را به کار بندد و سکوت نماید.
شاید بتوان اولین تجربه حضور عباس(ع) در صحنه سیاسی را، در جنگ جمل دانست؛ حضورسرنوشت ساز او در جنگ صفین، برگ زرینی بر کتاب نام آوری او افزوده است.پس از ورود سپاه هشتاد و پنج هزار نفری معاویه به صفین، وی به منظور شکست دادن امیرالمؤمنین(ع) گروه بسیاری را به سرپرستی «ابوالاعور اسلمی» مأمور نگهبانی از آب فرات نمود. تشنگی بیش از حد سپاه، امیرمومنان(ع) را بر آن می دارد تا عده ای به فرماندهی «صعصعة بن صوحان» و «شث بن ربعی» همراه با امام حسین(ع) و اباالفضل العباس(ع) را برای آوردن آب اعزام نماید. آنان به همراه تعدادی از سپاهیان، به فرات حمله می کنند و آب می آورند.
در صفحات دیگری از تاریخ این گونه آمده است که در گرماگرم نبرد صفین، جوانی از صفوف سپاه اسلام جدا شد که نقابی بر چهره داشت. جلو آمد و نقاب از چهره اش برداشت. صلابت از سیمای تابناکش خوانده می شد. مقابل لشکر معاویه ایستاد و با نهیبی آتشین، مبارز خواست. معاویه «ابوشعثاء» جنگجوی قوی پیکرخویش را برای مبارزه با او فراخواند.ابوشعثاء با تندی به معاویه پاسخ گفت: مردم شام مرا با هزار سواره نظام برابر می دانند ]اما تو می خواهی مرا به جنگ نوجوانی بفرستی؟ [آن گاه به یکی از فرزندان خود دستور داد تا به جنگ حضرت برود. پس از لحظاتی نبرد، عباس(ع) او را در خون خود غلطاند. گرد و غبار جنگ که فرو نشست، ابوشعثاء با نهایت تعجب دید که فرزندش در خاک و خون می غلتد. او هفت فرزند داشت. فرزند دیگر خود را روانه کرد، اما نتیجه تغییری نکرد تا آنجا که تمامی فرزندان خود را به نوبت به جنگ با او می فرستاد، اما آن نوجوان دلیر همگی آنان را به هلاکت می رساند. در پایان، ابوشعثاء که آبروی خود و پیشینه جنگاوری خانواده اش را بر باد رفته می دید، به جنگ با او شتافت، اما عباس او را نیز به هلاکت رساند، به گونه ای که دیگر کسی را یارای مبارزه با او نبود. هنگامی که به لشکرگاه خود بازگشت، امیرالمؤمنین(ع) نقاب از چهره فرزند رشیدش برداشت و غبار از چهره او سترد.
و تاریخ این چنین ویژگیهای عباس(ع) را بسان کوهی استوار که در جنگ آوری بلند همت و سلحشوری شیرگون و در وارد آوردن ضربات بر دشمن جسور و بی باک توصیف کرده است .در «معالی السبطین» چنین آمده است: «شجاعت عباس با شجاعت پدرش و برادرش مقایسه می شود. در شجاعت عباس همین بس که وقتی دشمنان صدای او را می شنیدند رگهای بدنشان می لرزید و از ترس صولت و قدرت او، قلبهایشان از وحشت می تپید و پوست بدنشان جمع می شد. با توجه به این شجاعت و شهامت بود که ابن زیاد برای او امان نامه فرستاد و به خیال خام خود می خواست که او را از حسین(ع) بگیرد.»
در عصر تاسوعا، پس از آنکه شمر با چهار هزار نفر وارد کربلا شد، یکی از نقشه های او برای کاستن از یاران امام حسین(ع) امان دادن به عباس و برادران او بود. اما عباس وقتی شنید شمر امان نامه ای آورده است، خطاب به او فریاد زد: دستهایت بریده باد. لعنت خدا بر آنچه از امان نامه آورده ای. ای دشمن خدا! آیا دستور می دهی که ما برادرمان و آقایمان حسین(ع) پسر فاطمه(س) را رها کنیم و داخل اطاعت لعنت شدگان و فرزندان لعنت شدگان شویم؟ عجبا! آیا به ما امان می دهی در حالی که فرزند رسول خدا در امان نیست.»در شب عاشورا، آنگاه که امام(ع) در خطبه معروف خود به همگان رخصت رفتن را در سیاهی شامگاه می دهد، اولین چراغ بیدار غیرت و مردانگی را عباس(ع) بر می افروزد و می گوید: برای چه این کار را انجام دهیم؟ آیا برای آنکه بعد از شما باقی باشیم؟ نه، خدا این را هرگز به ما نشان ندهد».
آن شب، یاران امام(ع) در قیام و قعود و رکوع و سجود بودند و عباس(ع) از میان آنها به نگهبانی از دختران رسول خدا(ص) و اهل بیتش می پرداخت، در حالی که سوار بر اسب و شمشیر آویخته و نیزه بر دست دور خیمه ها گشت می زد .چرا که آن شب واپسین شبی بود که می خواست انجام وظیفه کرده و قلب دختران هاشمی را از ترس تهی کند تا خوابی راحت داشته باشند، اگر چه دشمنان آنها را احاطه کرده بودند و از این رو دیدگان دختران حضرت فاطمه به او روشن بود و چشمهای دشمنان از ترس او بیدار و نگران .
ولی شب یازدهم محرم، امر دگرگون شد؛ چشمهای سپاهیان دشمن آرام گرفت و دیدگان فرزندان حضرت فاطمه(س) بیدار و گریان شد .در آن روز تاریخ ساز چون تشنگی بر حسین و یارانش سخت گشت، امام، عباس(ع) را صدا کرد و فرمود تا با چندنفر به فرات برود و برای تشنگان آب بیاورد. در مناقب ابن شهر آشوب آمده است: ابوالفضل(ع) به قصد برداشتن آب به شریعه فرات روی آورد. قوای ابن سعد به قصد ممانعتش به وی حمله بردند.
عباس(ع) به ایشان حمله برد، در حالی که این گونه می خواند :«چون مرگ پیش آید، از آن نمی ترسم تا در میان رزم آوران خود را پنهان کنم ! با جان خود از فرزند پیامبر پاک حمایت می کنم. من عباس آب آور هستم که از پیشامدهای ناگوار جنگ نمی هراسم .او آن سپاه به هم فشرده را از هم بدرید و رزمندگانش را پراکنده ساخت. در این حال، زید بن ورقاء در پشت نخلی به کمین نشست و با یاری حکیم بن طفیل، بناگاه بر ابوالفضل حمله برد و دست راست او را از تن جدا کرد. عباس به چالاکی شمشیر را به دست چپ گرفت و بر خیل دشمنان حمله برد، در حالی که این بار می گفت :به خدا سوگند اگر چه دست راستم را بریدید، من هماره از دینم و پیشوای بر حقم، که فرزند پاک پیامبر امین می باشد، حمایت خواهم کرد و آن قدر جنگید تا به سبب خونریزی شدید از دست و تشنگی مفرط، ضعف بر او چیره شد. آنگاه بار دیگر حکیم بن طفیل از پشت نخلی بر او حمله برد و دست چپ حضرت را نیز از کار انداخت. پس در آن حال حضرت ابوالفضل(ع) چنین خواند:ای نفس من ! از کفار مترس و مژده باد تو را به رحمت پروردگار در کنار پیامبر خدا. این کوردلان که با خیره سری دست چپ مرا بریدند، پس خدایا ایشان را به آتش دوزخ درانداز.دیری نپایید که ملعونی دیگر، گرز آهنین خود را بشدت بر فرقش کوبید و آن عزیز را به شهادت رسانید.
در مقتل خوارزمی آمده است: امام(ع) که بر بالین خون آلود حضرت عباس(ع) حاضر شد، فرمود: اکنون کمر من شکست و رشته تدبیرم از هم بگسیخت.
چندی بعد، پس از آنکه خط سرخ قیام عاشورا با شهادت امام حسین(ع) و یاران وفادارش در دفتر تاریخ ثبت گردید و هنگامی که وسایل غارت شده کربلا را به شام نزد یزید می بردند، در میان آنها پرچم بزرگی بود. یزید و حاضران در مجلس دیدند همه پرچم سوراخ و صدمه دیده، ولی دستگیره آن سالم است. یزید پرسید: «این پرچم را چه کسی حمل می کرد؟» گفته شد: «عباس بن علی». یزید از روی تعجب و تجلیل از آن پرچم سه بار برخاست و نشست و گفت: به این پرچم بنگرید، که بر اثر صدمات نیزه و شمشیرجایی از آن سالم نمانده جز دستگیره آن که پرچمدارآن را با دست حمل می کرده است: «آنگاه گفت: لعن و ناسزا را از خودت دور ساختی ای عباس! و ناسزا زیبنده تو نیست. این چنین است رسم و معنای وفاداری برادر نسبت به برادرش.»
امام صادق(ع) در توصیف صفات حضرت عباس(ع) می فرمایند: «خدا رحمت کند عموی ما عباس را، او از بصیرت و ژرف بینی بسیار نافذ و ایمان بسیار استوار برخوردار بود. همراه با اباعبدا ... به جهاد پرداخت و در نهایت هم به فیض شهادت نایل آمد .شهادت می دهم که در برابر جانشین رسول خدا(ص) همواره تسلیم بودی ... همواره در راه خدا وفادار ماندی و لحظه ای از خیرخواهی برای او کوتاهی نکردی ... .»
امام سجاد(ع) نیز که خود الگوی تقوا و زهد و عبادت است، درباره این جوان هاشمی فرموده است:خداوند عمویم عباس را رحمت کند که از خود گذشتگی کرد و نیک از عهده آزمایش برآمد. خود را فدای برادر کرد تا دستانش بریده شد... عباس را نزد خداوند متعال منزلتی است که همه شهیدان در روز قیامت بر او غبطه می خورند.
عزیزا... حسینی
منابع:
۱- زندگانی حضرت ابوالفضل العباس(ع) / علامه محقق حاج شیخ باقر شریف قرشی
۲- راه و روش تربیت از دیدگاه امام علی(ع) / علی محمد حسین ادیب، ترجمه دکتر سید محمد رادمنش.
۳- العباس، علامه مقرم، ص ۲۳۸ ۲۳۹.
۴- جستاری درباره کنیه ها و لقب های حضرت عباس(ع) / حجة الاسلام ابوالفضل هادی منش ،
۵- دکتر شهیدی، قیام حسین(ع)
۶- پایگاه اطلاعاتی حوزه
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید