جمعه, ۱۶ آذر, ۱۴۰۳ / 6 December, 2024
مجله ویستا
گردو
حوصله ام سررفته بود. از بیکاری کلافه بودم تا این که پدربزرگ از روستا برایمان چند کیسه گردو فرستاد.
با دیدن گردوها فکری مثل شهاب از سرم عبور کرد. دیده بودم که بعضی ها گردو می فروشند.
یک سطل را تا نیمه آب کردم و آمدم روی صندلی جلوی خانه مان نشستم.
تازه شروع به کار کرده بودم که بچه های محله سر رسیدند.
وقتی چشمم به چشمشان افتاد به هر کدام یک گردو دادم.
با سطل و جیب خالی به خانه برگشتم. در دلم خوشحال بودم چون دست هایم برای شادی دل سفید بچه ها، سیاه شده بودند.
منبع : روزنامه کیهان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست