شنبه, ۱۴ مهر, ۱۴۰۳ / 5 October, 2024
مجله ویستا


نقشِ خیالِ دوست در آینه رباعیات مولانا


نقشِ خیالِ دوست در آینه رباعیات مولانا
یوهان وُلفگانگ فون گوته در یادداشتها و رساله‏هایی كه برای درك بهتر «دیوان غربی – شرقی» بر این اثر جاودانه نوشته است، مبحثی نیز درباره ترجمه و انواع آن دارد كه در آن بیشتر به‌ترجمه آثار ادبی، به‌ویژه آثار منظوم، توجه داشته است. وی ترجمه آثار ادبی را به‌سه نوع تقسیم می‏كند.
۱) در نوع اول، مترجم می‏كوشد تا ما را در محدوده فهم و ادراك فرهنگیمان با محیط بیرون از این محدوده آشنا كند. برای این نوع ترجمه انتخاب نثری ساده و روشن بهترین روش است زیرا سخن منثور با خنثی كردن همه ویژگی‌های صنعت شاعری و حتی با كاستن از وجد و حال شاعرانه و آوردن آن به‌سطح فهم همگانی، زمینه آشنایی اولیه با آثار ادبی فرهنگ‌های دیگر را فراهم می‏آورد و از این طریق بهترین خدمت را در حق ما انجام می‏دهد. این نوع ترجمه ما را در میانه فرهنگ مألوف و مأنوس ملّیمان با ادبیات بیگانه و آثار فرهنگی ارزشمند و بی‏نظیر سرزمین‌های دیگر آشنا می‏كند و در عین حال ما را چنان غافلگیر می‏سازد و به‌شگفت وامی‏دارد كه بی‏آنكه بدانیم چه بر ما گذشته است، نه تنها احساس خوشی به‌ما دست می‏دهد، بلكه از قِبَلِ آن سود معنوی نیز نصیبمان می‏شود. این چنین تأثیری را ترجمه آلمانی مارتین لوتر از كتاب مقدس مسیحیان همواره بر خوانندگان خواهد گذاشت. گوته بر این باور است كه اگر حماسه نیبلونگن نیز از همان آغاز به‌صورت نثری خوب و روان ترجمه و منتشر می‏شد و در دسترس همگان قرار می‏گرفت، هم نفوذ و تأثیر آن در میان مردم بیشتر می‏بود و از آن سود بیشتری به‌ما می‏رسید و هم می‏توانست معنای بی‏نظیر، پر اهمیت، شگفت و غریب زندگی سلحشوران و صلابت سرودهای حماسی قرن ۱۲ میلادی را با توانایی تمام به‌ما منتقل كند.
۲) در نوع دوم، با اینكه مترجم خود را در وضعیت و حال و هوای فرهنگی خارجی قرار می‏دهد تا از این طریق معنای بیگانه با فرهنگ خودی را دریابد. ولی به‌هنگام بازآفرینی متن، می‏كوشد كه همه دریافته‏های خود را در محدوده فرهنگ خودی به‌تصویر كشد. گوته این نوع ترجمه را سبك «تقلیدی - تعویضی» می‏نامد و انجام آن را در توان انسان‌های ظریف و زیرك و باذوق می‏داند. فرانسویان در این كار استادند و این نوع ترجمه را بیشتر برای برگردان آثار منظوم به‌خدمت می‏گیرند. آنان نه تنها برای افكار و حالات درونی انسانها و اشیاء گوناگون، معنایی و معادلی مناسب می‏آفرینند، بلكه برای نام هر «میوه‌ی غریبی»، چنان جایگزینی می‏یابند كه گویی همیشه در سرزمینشان می‏روییده است.
۳) گوته نوع سوم را آخرین و بالاترین و كاملترین نوع ترجمه می‏نامد كه در آن مترجم تمام تلاش و توانایی خود را به‌كار می‏گیرد تا متن ترجمه‏اش همسان و همذاتِ با متن اصلی شود و در واقع اصل به‌بدل تغییر نكند، بلكه به‌جای آن نشیند. مترجم در این حالت چنان در بطنِ فرهنگیِ متن فرو می‏رود و با آن همسانی و همزبانی ایجاد می‏كند كه شاید بتوان گفت كه اصالت فرهنگ ملّی خود را كمابیش رها می‏كند و آخر كار متن سومی آفریده می‏شود كه البته موافق ذوق و مذاق همگان نیست و فهم و دریافت آن مستلزم سطح آموزشی - فرهنگی بالایی است. گوته اغلب ترجمه‏های محقق و مترجم اتریشی، یوزف فُن هامر - پورگشتال را از شاهكارهای منظوم ادب فارسی در زمره این نوع ترجمه به‌شمار می‏آورد و برای مثال از ترجمه ابیاتی از شاهنامه فردوسی یاد می‏كند كه هامر در «مجله یافته‏های شرق» منتشر كرده بود. ولی در عین حال توصیه می‏كند كه در ابتدا بهتر خواهد بود كه آثاری چون شاهنامه و منظومه‏ها و مثنوی‏های نظامی گنجه‏ای به‌نثری رسا و روان ترجمه شوند تا ما نخست با مطالعه داستانها و افسانه‏ها و اسطورهای شرقی به‌طور كلی با آنها خو كنیم و اُنس و الفت گیریم و رفته رفته با خلق و خو و طرز فكر شرقیان آشنا شویم. سپس زمان آن فراخواهد رسید كه ترجمه‏های منظومی از نوع دوم و در نهایت «ترجمه‏ای بین سطری» (Interlinear) از نوع سوم در دسترس علاقه‏مندان قرار گیرد.
البته در اینجا شاید بی فایده نبود که نظرات گوته درباره‌ی مولانا را نیز بازگو می کردم؛ چرا که او در «یادداشتها و رساله‏هایی برای درك بهتر دیوان غربی – شرقی»، برداشت های خود را از شخصیت و شعر هفت سراینده نامدار پارسی زبان نیز به‌دست داده است: فردوسی، انوری، نظامی، جلال الدین رومی، سعدی، حافظ و جامی. اما از آنجا که آگاهی های او و همعصرانش، حداقل، از مولانا کم و ناقص بوده است، یادداشتهای او – گذشته از یک دو نکته جالب و جدل انگیز- از حدّ اشارات تاریخی فراتر نمی رود. ناگزیر برای امروزیان چنان دندانگیر نیست و من با همین اشاره از آن می گذرم.
حال با توجه به‌آنچه از زبان گوته درباره ترجمه آثار منظوم بازگو كردم، به‌بررسی ترجمه آلمانی ۱۰۰ رباعی از مولانا جلال‏الدین محمد بلخی می پردازم که در کتابی با عنوان «نقشِ خیال دوست»* منتشر شده است.
مترجم عنوان كتاب را ظاهراً از یكی از رباعیات مولانا برگرفته است؛ احتمالاً این رباعی:
تا نقش خیال دوست با ماست دلا
ما را همه عمر خود تماشاست دلا
و انجا كه مراد دل برآید ای دل‏
یك خار به‌از هزار خرماست دلا
نخست اندکی در معرفی مترجم بگویم. یوهان كریستف بورگل، استاد دانشگاه و ایران‏شناس و اسلام‏شناس سوئیسی، مترجم این كتاب است كه پیشتر نیز از او ترجمه‏های بسیاری از متون كلاسیك شرقی - خاصه از شاعران ایرانی - و نیز تألیف و تحقیق های ارزشمندی منتشر شده است و از آن جمله‏اند ترجمه اسكندرنامه و خسرو و شیرین و همچنین مثنوی هفت پیكر (بهرامنامه) نظامی گنجه‏ای كه این آخری را با مهارت به‌نظم كشیده است. وی به‌خاطر ترجمه‏های خوب و رسایِ این آثار، در سال ۱۹۸۳ میلادی «جایزه فریدریش روكرت» و در سال ۱۹۹۳ «جایزه مترجم» شهر برن سوئیس را از آن خود نمود. «نور و سماع» و «سه رساله درباره حافظ» از جمله تحقیقات اوست كه كتاب اخیر به‌زبان فارسی نیز ترجمه و منتشر شده است. كتابی نیز از وی چند سال پیش از این در آلمان به‌چاپ رسید با عنوان «دین و دنیا در اسلام» كه در آن به‌بررسی منشاء قدرت دینی در اسلام و رابطه و نسبت آن با زورمندی واقعیت های دنیوی پرداخته است.
آخرین اثری که از بورگل منتشر شده، ترجمه‌ی گزیده‌ی غزلیات و رباعیات دیوان کبیر است که انتشارات معتبر C.H.Beck در سال ۲۰۰۳ میلادی آنرا به‌صورتی نفیس در آلمان به‌چاپ رساند. پُرفسور بورگل در این کتاب هفتاد و پنج غزل و سی و یک رباعی را با زیبایی و گویایی تمام به‌زبان آلمانی ترجمه کرده و کوشیده است تا با توضیحاتی، و گاه تفسیر و تعبیراتی عرفانی، به‌درک و دریافت سروده های مولانا یاری رساند. این اشارات، به‌ویژه برای خوانندگان آلمانی زبان، سودمند و با ارزش است. از این رو در انتهای ترجمه‌ی هر غزل و رباعی، بدون استثنا و هر چند کوتاه، مطالبی آمده است. برای مثال در زیر ترجمه‌ی غزل کوتاه ۷۶۸ از نسخه‌ی فروزانفر، تنها به‌ذکر این نکته بسنده کرده است که «زحل، ستاره‌ی نحس است در مقابل زهره که ستاره‌ی موسیقی است و رقص». مترجم پیشگفتاری نیز به‌کتاب افزوده که در آن اشاراتی جالب به‌«زندگی مولانا»، «ماهیت عرفان اسلامی»، «غزلیات دیوان شمس» و سرانجام «پیام ملای روم» شده است.
حال به‌بررسی ترجمه‌ی رباعیاتی که در کتاب «نقش خیال دوست» آمده است، بپردازیم. بورگل مبنای ترجمه خود از رباعیات مولانا را بر پایه سه اصل قرار داده است:
الف) نخست اینكه كوشیده است تا حتی‏المقدور به‌محتوای متن اصلی نزدیك شود و به‌آن وفادار بماند و پیش از هر چیز از دست بردن به‌صور خیال و تصرف در زبان تصاویر شاعر خودداری كند.
ب) افزون بر این سعی كرده است كه ساختار صوری رباعیات را عیناً باز پس دهد و وزن و ترتیب قوافی را مراعات كند.
ج) و سرانجام آنكه در ترجمه خود، شیوه شاعری و اصطلاحات شعری در زبان آلمانی را به‌كار گرفته و از این رو ترجمه او از رباعیات مولانا چنان به‌گوش می‏آید كه گویی به‌زبان آلمانی سروده شده است. البته مترجم داوری درباره اینكه او تا چه حد در انجام این كار موفق بوده را به‌عهده خوانندگان گذارده است و برای یاری رساندن به‌آنان و نیز فهم بهتر رباعیات، ترجمه تحت‏اللفظی هر رباعی را نیز در زیر ترجمه منظوم آنها قرار داده است. بنابراین می‏بینیم كه مترجم كوشیده است تا ترجمه‏ای هم‏سنگ با آنچه گوته «نوع سوم» و كاملترین نوع ترجمه می‏نامد، به‌دست دهد. همین جا بیفزایم كه با تمام تلاش و كوشش‌های صادقانه و استادانه بورگل، گیرایی ترجمه‏های او و روح دمیده در آنها در مقام قیاس با ترجمه‏های منظومی كه از فریدریش روكرت شاعر و مترجم شهیر آلمانی و «پدر شرق‏شناسی آلمان» بجا مانده است، از ژرفای معنوی آنچنانی برخوردار نیست. البته این انتظار و توقع را نیز نباید داشت كه ترجمه رباعیات مولانا بتواند جذبه عرفانی و كشش روحانی نهفته در متن اصلی را به‌خواننده منتقل كند. از این رو خود مترجم نیز به‌این امر اشاره دارد و آرزومند است كه خوانندگان آلمانی زبان علاقه‏مند، با مطالعه ترجمه گزیده رباعیات مولانا به‌شوق و ذوق آیند و چنان برانگیخته شوند كه زبان فارسی را فراگیرند و زمانی خود قادر باشند غزلیات و رباعیات مولانا و دیگر شاعران پارسی زبان را بخوانند!
مترجم مدخلی بر كتاب نگاشته است كه در آن ضمن شرح كوتاه زندگی مولانا و چگونگی آشناییش با شمس تبریز، آثار او را برشمرده و توضیح كوتاهی نیز درباره وزن و قافیه رباعی داده است. بورگل رباعیات كتاب را به‌سه دسته تقسیم كرده است:
۱) دوستی و عشق
كه شامل ۴۹ رباعی است و مترجم در انتخاب و ترتیب آنها كوشیده است تا داستان عشق عرفانی مولانا به‌شمس را در این رباعیات بازتاب دهد؛ از اولین نگاه و نخستین دیدار و رحمت وصال و بركت همنشینی تا درد جدایی و از دست رفتن معشوق و سرانجام غلبه بر هجران دوست و امیدواری دوباره. دو رباعی از این بخش را، همراه با ترجمه‌ی آلمانی آنها، هم به‌صورت منظوم و هم ترجمه‌ی تحت‏اللفظی، در اینجا می آورم:
من ذره و خورشید لقایی تو مرا
بیمار غمم عین دوایی تو مرا
بی بال و پر اندر پی تو می‏پرم‏
من كاه شدم چو كهربایی تو مرا
Ich bin der Staub, Du die Sonne,
die mir das Licht zuteilt.
Ich bin vor Kummer krank, Du
Das Mittel, das mich heilt.
Ich fliege ohne Fluegel
Und Federn zu Dir hin,
Der Bernstein Du, ich ein Stroh nur,
von deinem Sog ereilt.
Ich bin das Sonnenstaeubchen, du mir der Sonnentreffpunkt,
ich bin krank aus Gram, Du mir das Heilmittel.
Ohne Fluegel und Feder fliege ich in Deinem Gefolge.
Ich wurde zum Strohhalm, Du mir zum Bernstein.
آن كس كه به‌روی خوب، او رشك پریست‏
آمد سحری و بر دل من نگریست‏
او گریه و من گریه، كه تا آمد صبح‏
پرسید كز این هر دو عجب، عاشق كیست؟
Er, dessen Antlitz so schoen ist,
dass Feen ihn darum beneiden,
Kam juengst in der Daemmerung zu mir,
am meinem Bild sich zu weiden.
Er weinte und ich weinte,
bis dann der Morgen sich nahte
und ausrief: »Wie seltsam! Wer ist denn
der Liebende von euch beiden?«
Der, auf dessen schoenes Antlitz Feen neidisch sind,
kam im Morgendaemmer und blickte auf mein Herz.
Er Weinen und ich Weinen, bis der Morgen kam
Und fragte: »Von diesen zwei – o Wunder! – wer ist der Liebende?«۲) زیستن و آموختن:
در برگیرنده رباعیاتی است پیرامون شیوه زیستن و حكمت حیات و نیز قطعاتی غزل مانند و سخره. اما اغلب اشعار این بخش را رباعیاتی با مضامین عرفانی تشكیل می‏دهد كه با تصورات مولانا از «انسان كامل» پایان می‏گیرد. دو نمونه از این رباعیات را نیز با ترجمه آلمانی آنها به‌دست می دهم:
درنه قدم از چه راه بی‏پایانست‏
كز دور نظاره كار نامردانست‏
این راه ز زندگی دل حاصل كن‏
كاین زندگیِ تن صفت حیوانست‏
Ist auch der Pfad unendlich,
brich auf und tritt ihn an!
Bloss in die Ferne blicken
schickt sich nicht fuer den Mann.
Weg dran dein Herz, dein Leben,
bewaeltige den Pfad!
Wie tierhaft ist ein Leben
Nur in des Koerpers Bann!
Setz den Fuss darauf, wenn auch der Pfad unendlich ist.
Von fern zu blicken, ist die Sache von Schwaechlingen.
Erring diesen Pfad durch das Leben des Herzens,
denn dieses Leben des Koerpers ist die Art des Tiers.
رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین‏
نه كفر و نه اسلام، نه دنیا و نه دین‏
نی حق نه حقیقت نه شریعت نه یقین‏
اندر دو جهان كرا بود زهره این
Juengst sah einen Schelm auf dem Sattel der Erde
ich reiten.
Nicht Weltkind, nicht Frommer, nicht Muslim war er
Noch Heide.
Recht, Wahrheit, Gesetz liess er hinter sich,
alle Gewissheit.
Wer wagt es, in beiden Welten derart zu streiten?
Ich sah einen Schelm (rind ) sitzen auf dem Ross der Erde:
weder Unglaube noch Islam, weder Welt noch Religion!
Weder Recht noch Wahrheit, noch Sharia, noch Gewissheit!
Wer hat in beiden Welten die Kuenheit zu diesem?
۳) شعر و موسیقی:
در این بخش مترجم رباعیاتی را برگزیده است كه مضامینِ شعر و موسیقی را در بردارد. مضامینی كه مولای روم به‌آنها دلبستگی خاص دارد و در سروده‏های او – به‌ویژه در غزلیات دیوان شمس - به‌تكرار از آنها سخن در میان است. برای مثال در یكی از زیباترین غزل‌های دیوان كبیر (شماره ۴۵۷ نسخه فروزانفر)، پس از برشمردن پرده‏های گوناگون موسیقی ایرانی، می‏گوید:
این علم موسقی بر من چون شهادتست‏
چون مؤمنم شهادت و ایمانم آرزوست
عبدالرحمن جامی در نفحات الانس حكایت كوتاهی را نقل می‏كند كه نشاندهنده علاقه مولانا به‌موسیقی است:
«روزی می‏فرمود كه: آواز رباب، سریر باب بهشت است كه ما می‏شنویم.» منكری گفت: «ما نیز همان آواز می‏شنویم. چون است كه چنان گرم نمی‏شویم كه مولانا؟» خدمت مولوی فرمود: «كَلاّ و حاشا! آنچه ما می‏شنویم آواز باز شدن آن در است. و آنچه وی می‏شنود آواز فراز شدن.»
در رباعیات این بخش بدون استثنا از اسامی یك یا چند ساز بادی و زهی و ضربه‏ای استفاده شده است. این هم دو رباعی از این بخش همراه با ترجمه‌ی منظوم و تحت‏اللفظی آنها:
از عشق تو گشتم ارغنون عالم‏
وز زخمه تو فاش شده احوالم‏
ماننده چنگ شد همه اشكالم‏
هر پرده كه می‏زنی مرا می‏نالم
‏Die Liebe zu Dir erschuf mich
zum Saitenspiel der Welt,
Du schlugst mich und enthuelltest,
was meine Seele haelt.
So bin ich zur Harfe geworden
An Klang und an Gestalt.
Dein Schlag nur ist es, Dein Fuehlen,
was aus mir schluchzt und schallt.
Aus Liebe zu Dir wurde ich zum Organon der Welt,
und durch Deinen Schlag wurden meine Zustaende offenbar.
Meine Formen wurden zur Harfe,
Jeden Modus, den Du mir anschlaegst, klage ich.
حاجت نبود مستی ما را به‌شراب‏
یا مجلس ما را طرب از چنگ و رباب‏
بی‏ساقی و بی‏شاهد و بی‏مطرب و نی‏
شوریده و مستیم چه مستان خراب
Fuer unsern Rausch bedarf es keinen Wein,
Fuer unser Fest nicht Harfen noch Schalmein!
‏Sind ohne Schenken, Saenger, Lautenklang
Toll und berauscht; kein Rausch kann groesser sein!
Unser Rausch bedarf keines Weins
Noch unser Fest des Klangs von Harfe und Rebab.
Ohne Schenke und Schoenen, ohne Spielmann und Rohrfloete
sind wir berauscht und erregt. Was sind dagegen zerstoerte Berauschte?!
مترجم توضیحات سودمندی نیز به‌آخر كتاب افزوده است كه در درك بهتر رباعیات، به‌ویژه در شناخت پاره‏ای از اصطلاحات و استعارات و تمثیلات مورد استفاده مولانا، به‌یاری خواننده آلمانی زبان می‏آید. ناگفته نگذاریم كه به‌هنگام مطالعه و بررسی كتاب به‌نكته‏ای برخوردم كه اندكی مرا به‌شگفت واداشت: مترجم در بخش منابع كتاب متذكر شده كه رباعیات را از نسخه‏ای برگزیده است كه روانشاد استاد بدیع‏الزمان فروزانفر در ۱۰ جزو (۹ جلد) بین سالهای ۱۳۳۶ تا ۱۳۴۶ خورشیدی به‌چاپ رساند. در این نسخه، فروزانفر ۱۹۸۳ رباعی را براساس شش نسخه خطی تصحیح كرده و به‌ثبت رسانده است و به‌سبب اعتبار علمی مصحح، اغلب در كارهای پژوهشی و دانشگاهی برحسب معمول از این نسخه استفاده می‏شود. لذا بدیهی می‏نمود كه بورگل نیز در ترجمه رباعیات مولانا این نسخه معتبر را اساس كار خود قرار داده باشد. اما وقتی ترجمه آلمانی رباعیات را با متن اصلی آنها مقابله می‏كردم، برخی را اصلاً در نسخه فروزانفر نیافتم و تازه آنها نیز كه در این نسخه یافت می‏شوند، با تفاوتهای اساسی به‌آلمانی ترجمه شده‏اند. برای مثال در نسخه فروزانفر در رباعی ۸۲ «می» ثبت شده ولی در ترجمه آلمانی «نی» آمده است. و باز در همین رباعی «چون مستان» به‌«چه مستان» تبدیل شده است. در جای دیگر «بی‏قرار» به‌«پرشرار»، «ای زهره غیبی» به‌«ای زهره عیش»، «بگریست» به‌«نگریست» و «بی‏روی تو» به‌«بیرون تو» ترجمه شده است. لاجرم جستجوی من برای یافتن متن اصلی رباعیات مورد استفاده بورگل بی‏نتیجه ماند تا اینكه روزی به‌طور اتفاق به‌نسخه چاپی نسبتاً جدید كلیات شمس تبریزی برخوردم كه انتشارات امیركبیر در یك جلد و برای استفاده عموم منتشر كرده و تاكنون به‌كراّت تجدید چاپ شده است و من چاپ دهم (فروردین ۱۳۶۳) آن را در میان كتابهای دوستی مشاهده كردم و با كمال تعجب دیدم كه تمامی ۱۰۰ رباعی را بورگل عیناً از این چاپ جدید كه با نسخه فروزانفر تفاوت بسیار دارد و تعداد رباعیاتش نیز بیشتر است، انتخاب كرده و ترجمه آلمانی آنها نیز واژه به‌واژه مطابق مفاد آن است. از این رو مطمئنم كه مأخذ وی در ترجمه رباعیات مولانا فقط این چاپ یك جلدی می‏توانسته بوده باشد. حال چرا بورگل از چاپ ۹ جلدی كلیات شمس به‌عنوان مأخذ ترجمه‏اش نام برده، پرسشی است كه من برای آن پاسخی نیافتم!
البته این نخستین بار نیست كه رباعیات مولانا به‌زبان آلمانی ترجمه و منتشر می‏شود. دو ترجمه دیگر نیز از رباعیات مولانا صورت گرفته كه یكی پیشتر و دیگری بعد از ترجمه بورگل به‌چاپ رسیده است. اولی ترجمه ۹۹ رباعی است از بانو گیزلا ونت كه چند سال پیش از این در آمستردام هلند منتشر شد و دیگری كتابی است شامل ترجمه ۱۰۰ رباعی كه البته به‌سبك شعر نو ترجمه شده و پیداست كه مترجم به‌عمد در پی وزن و قافیه نرفته و بیشتر كوشیده است تا درونمایه رباعیات را به‌خواننده آلمانی زبان منتقل كند. مترجم این كتاب زنده‏یاد سیروس آتابای، شاعر آلمانی زبانِ ایرانی است كه بیشتر عمر خود را در آلمان سپری كرد و ده ها ترجمه و سروده به‌زبان آلمانی از او بجا مانده است و به‌قول ابراهیم گلستان «برخلاف خویشاوندان نزدیكش (آتابای خواهرزاده محمدرضا پهلوی بود) انسانی ملایم و آرام و با فرهنگ بود». او قطعاتی از غزلیات و سخنان مولانا را نیز به‌آلمانی ترجمه كرد و در سال ۱۹۸۸ در دفتری با عنوان شمس تبریز به‌چاپ رساند. چند سال پیش از این هم مجموعه‌ی ترجمه های آتابای از شعرهای حافظ و مولانا و خیام، در یک مجلد و به‌صورت بسیار نفیس در آلمان منتشر شده است.
در پایان به‌ترجمه چند اثر دیگر از مولانا و نیز دو سه کتاب كه درباره او و آثارش در سال های اخیر به‌زبان آلمانی نوشته شده است اشاره می‏كنم: كتاب فیه مافیه را شادروان پرفسور آنه ماری شیمل به‌آلمانی ترجمه كرد و به‌صورتی نفیس و با سر فصلهایی آراسته به‌خط خوش فارسی در سال ۱۹۸۸ میلادی به‌چاپ رساند. دفتر اول مثنوی معنوی نیز برای نخستین بار به‌طور كامل در سال ۱۹۹۷ به‌زبان آلمانی ترجمه و منتشر شد. البته این ترجمه مستقیماً از متن فارسی مثنوی انجام نگرفته، بلكه اساس كار مترجمان، متن ترجمه انگلیسی آن بوده است كه زنده یاد عبدالباقی گولپینارلی، محقق و مترجم سرشناس ترك، با همكاری نوری ارگنكون به‌پایان رسانده بود. البته چند بار گزیده هایی از روی متن اصلی متنوی به‌آلمانی ترجمه شده است که یکی گزیده‏ای از قصه‏های مثنوی است كه بانو شیمل انجام داده و با مصورسازی اینگرید شار در سال ۱۹۹۴ میلادی به‌چاپ رسید. دیگری گزیده ای است قدیمی که گئورگ روزن از متن فارسی کتاب به‌آلمانی ترجمه و در سال ۱۸۴۹ میلادی منتشر کرد. «والتر فون دِر پورتِن» هم براساس نسخه‌ی فارسی چاپ نیکلسن، بیت های ۱۹۲۳ تا ۲۹۳۳ را به‌آلمانی ترجمه کرد که در ۱۹۳۰ میلادی منتشر شد.
«من چو بادم و تو چو آتش» عنوان كتاب دیگری است كه پُرفسور شیمل در آن به‌بررسی و تحلیل زندگی و آثار و افكار مولانا پرداخته است. شیمل این کتاب را با همین عنوان به‌دو زبان آلمانی و انگلیسی منتشر کرد که البته متن آلمانی و انگلیسی کتاب با هم تفاوت اساسی دارند. این کتاب تاكنون ۷ بار در آلمان تجدید چاپ شده است. متن انگلیسی این اثر، اساس ترجمه کتابی قرار داشته که آقای فریدون بدره ای آنرا با عنوان «من بادم و تو آتش»، به‌فارسی ترجمه کرده و در ایران منتشر شده است. بانو شیمل از شیفتگان مولای روم و یكی از نخستین پژوهشگران آلمانی بود كه به‌تحقیق در آثار و افكار مولانا پرداخت و در شناختن و شناساندن این عارف و عالم بزرگ ایرانی به‌جهانیان سهم بسزایی داشت. در میان آثار وی كتابی نیز یافت می‏شود با عنوان «صور خیال در شعر جلال‏الدین رومی» كه نزدیك به ۶۰ سال پیش از این انتشار یافت و در زمره اولین كارهای تحقیقی در این زمینه است. افزون بر اینها گزیده‏هایی از غزلیات مولانا را مترجمان بسیاری به‌زبان آلمانی ترجمه و منتشر كرده‏اند كه هنوز زیباترین و جذابترین آنها همانا ترجمه‏ای است كه فریدریش روكرت در نزدیك به‌۱۸۰ سال پیش به‌انجام رساند و نخستین بار در سال ۱۸۱۹ میلادی منتشر شد و تاكنون بارها تجدید چاپ شده است.
خسرو ناقد
* Dschalaludin Rumi: Traumbild des Herzens. Hundert Vierzeiler. Ausgewaehlt, aus dem Persischen uebertragen, eingeleitet und erlaeutet von
منبع : عرفان شمس