سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
مینی مالهای جنایی
۱) خواندن مینیمالهای جنایی عادت هر روزهام شده است. هر روز صبح کارم را با خواندن داستانکهای جنایی آغاز میکنم. داستانکهایی از نویسندگان گمنام زمان، که معمولا تک اثر هستند؛ همان یک اثر تکلیفشان را تا ابد روشن میکند. این داستانکها، داستان بلند یک زندگی است که به جرقهای در ذهن مولف روشن میشود، لحظهای میپاید، یک تصویر ناتمام از متن مولف را نشان میدهد و بعد خاموش میشود.
۲) یک روشنایی کوتاه و یک خاموشی پایدار؛ درست مثل زندگیهای امروزی، همه کوتاه، همه مبهم، همه ناشناخته، همه تاریک. مینیمالها با قوارهزندگیهای امروزی جور جور است. اینک چند داستانک:
▪ فکر میکرد زن خوب فرمانبر پارساست. هر شبانهروز خواب و خورش به جا بود. میخورد، میخوابید، بدنسازی میکرد، فرمانمیراند. مرد روی دستگاه بدنسازی عرقریزی میکرد. از زن قرص بدنسازیاش را خواست. زن قرص برنج برد. چند شب پیش پشت پرده فیلم زن خوب فرمانبر پارسا روی گوشی مرد بولوتوث شده بود.
مولف زن هفده ساله
▪ همه دوران تحصیل را در مدارس تیزهوشان گذرانده بود. دانشجوی دانشگاه اهواز بود. با استادش حرفش شد. به دانشگاه تهران منتقل شد. توی خانه تنها شد. خواهر هشت ماههاش میگریست و آرام نمیگرفت. او را از پنجره پرت کرد بیرون.
دانشجوی تیزهوش صبح، قاتل ناگهانی بعدازظهر شد.
مولف: دختر دانشجوی نوزده ساله
▪ مرد همیشه عشق کلت داشت. غول چراغ جادو در میدان آزادی در برابرش گوش به فرمان ظاهر شد. حالا یک کلت چهل هزار تومانی در دستان او بود. مرد جوان گربهها، درختها، سنگها و سگها را میکشت. او تمرین تیراندازی میکرد. زن از کلت میترسید. عشق و ترس با هم گلاویز شدند. خواهر جوان مرد، مشاهدهگر نزاع بود. تیرغیب از کلت مرد جوان بیرون پرید، از چشم راست خواهر عبور کرد و از آن سوی مغزش بیرون آمد.
مولف مرد ۳۰ ساله
▪ به تازگی فهمیده بود که همسرش با پسر جوانی ارتباط دارد، مرد به زن خیلی وابسته بود. نمیتوانست طلاقش بدهد، پس او را کشت.
مولف مرد جوان
▪ با خودش میشدند پنج تن. گروه پنج پسرانه طرح یک مسابقه ریخت؛ مسابقه اغفال دختران دانشجوی شهرستانی برای تفریح، هر که بیشتر برنده. مسابقه هر روز کاملتر و پیچیدهتر میشد. با تهیه فیلمها و پخش CD ها و تکههای موی دختران.
او برنده مسابقه شد با قتل. در زندان مدال افتخارش را گرفت.
مولف: پسر جوان
۳) این مینیمالها با کمی جابهجایی و البته گزینش مربوط به مطالعه یک روز صبح است. یکی نیست بپرسد این هجویات روزمره چه کار به کار منتقد فرهنگی دارد؟
میگویند کار فرهنگی اصطلاح فراخی است که همهجور کاری و چیزی در آن میگنجد.
از دیر و کاج و در و دیوار تالیف صورت همسایه که افتاده روی نرده بالکن. فراخی هم البته حدی دارد. حد فراخی در کار فرهنگی به نظر خیلیها ذهن است. این ذهن است که معلوم میکند کجا یک کار فرهنگی هست و کجا نیست. (باز هم به نظر همان خیلیها) مثلا ذهن دستش باز است در تخیل فانتزی لیف صورت همسایه. اما دستش باز نیست که به سراغ قاتل هفده ساله و دانشجوی روانپریش و تازه بالغان ماجرا برود. چون کار فرهنگی یعنی کاری در نزدیکیهای ذهن و یعنی در اطراف ذهن و کوچه پسکوچههای خلوت و پرت آن پرسهزدن و سوژه شکار کردن. ذهن چه کار به کار عین دارد و عین به چه کار ذهن میآید؟ ذهن بیدخالت عین به درد کار فرهنگی میخورد. عین یعنی دیدن چیزی همانطور که هست؛ لخت و عور. بدون مداخله بیننده و ناظر. اما ناظر همین که نگاهش به عین، بیفتد، عین لباسی میپوشد از جنس نگاه ناظر و میشود واقعیت. واقعیت است که به کار ناظران و منتقدان فرهنگی میآید. بعضی از عینهای لخت و عور با اینکه همه جا مکرر دیده میشوند و به چشم برهم زدنی همه جا را فرا میگیرند، کمتر به دیده ناظران فرهنگی از هر قسم میآیند.
کمتر شانس تبدیل شدن به واقعیت را دارند. این عینها بیشتر مثل ماده خام و بدون صورت مشخص در همان وضعیت تودهوار مبهم و انبوه دور از ذهن شناسندهها باقی میمانند. همینعینهای لخت و عور، متن اصیل جامعه را میسازد. متنی که دیگر دارد یک دست یک دست میشود. عینهایی که دیگر انگشتشمار و حاشیهنشین نیستند. همه جای شهر شبیه به همه جای شهر شده است، هر کس در این شهر دراندردشت بیحساب و کتاب شبیه همه کس است. جنسیت، سن، طبقه، فرهنگ، خانواده و مذهب دیگر هیچکدام به عنوان مولفههای سازنده و هدایتگر رفتار فرد به حساب نمیآیند.
همه مرزها پاک شده است. نبض <بی> همه این مولفهها را به چنان تپیدن آشفتهای کشانده است که دیگر توقع هیچ سامانی از درون و بیرون نمیرود:
بیمذهبی، بیاخلاقی، بیفرهنگی، بیهویتی، بیگذشتگی، بیآیندگی، بیپولی، بیاحترامی، بیعلاقهگی، بیامیدی، بیپشتوانگی، بیکاری، بیکوششی، بیعقلی، بیعشقی، بی... این <بی...> ها مثل بوسه دیوانهسازان جیکی رولینگ همه گرمای محیط را گرفتهاند. فضای تنفسی درون و بیرون افراد را بلعیدهاند و به جای آن سردی و یاس و انجماد را پراکندهاند. انگار مرگخواران و دیوانهسازان به جادوی فرمان <بی>، زیرپوست شهر راه افتادهاند. با بوسهای وارد رگها شدهاند و نبض شهر را با نقشهای سردخودشان هماهنگ کردهاند. همه بدها، زشتها، ناپسندها، نامعقولها، ناخواستهها و نابهجاها، جولان میدهند همهجا و فرمان همه چیز در دست همین <نا> هاست. ماجرای هاگوارتز و لرد سیاه و مرگخواران جیکی رولینگ بیشباهت به افسانهاژدهای خفته در مثنوی معنوی نیست. هر کس یک <نای> بزرگ یک <بی> بزرگ مثل یک اژدهای خفته در درونش جاخوش کردهو منتظر است تا آن فرصت مغتنم پیش آید برای بیرون زدن و بیدار شدن. لرد سیاه رولینگ شبیه اژدهای خفته هفتسر دارد. هر سری را که بکوبی، سر دیگرش میجنبد. اژدهای افسانهها، شیطان اسطورههای دینی، نفس امارهایرانی لرد ولدمورت رولینگ، هر کدام بیانها و لفظهای گوناگونی است برای توضیح و تفسیر یک واقعه؛ واقعه زیر و رو شدن لایههای وجود آدمی. حضور مداوم این الفاظ و اصطلاحات و دوام آنها در آثار ادبی و دینی و اخلاقی بشر در تمام تمدنهای قدیم و جدید و ادیان نو و کهنه از این واقعیت خبر میدهد که هر آدمی پیچیده در لایههای گوناگون زشت و زیبا و خواسته و ناخواسته، معقول و نامعقول است. میل به کشتن، میل به ویرانگری، میل به اربابیت، زیادهخواهی، تنپروری و رویای گنج بیرنج، همه و همه اجزای سازندهغرایز اصلی آدمیت است. در زمانی نه چندانی دور این امیال در نزد اکثریت حضور ضعیفی داشت، کم رنگ بود، مذموم و مکروه به حساب میآمد وقتی که در کسی بروز مییافت و هدایتگر اعمالش میشد، از چشم عموم پنهانش میکردند، هم از شرم وهم از بابت پیشگیری و عدم گسترش آن در جامعه.
۴) اگر قرار باشد این وضعیت <بی> در یک کلمه خلاصه شود، وضعیت <خشونت> است؛ یک خشونت درونی شده. حالا این وضعیت خشونت همهگیر شده است. وجه ممیزه جامعه ایرانی در الگوی مرکزیاش یعنی زیست در کلانشهرهای بزرگ، همین وجه خشونت غلیظ و عمومی است. در وضعیت خشونت یک مغز فرمان میدهد. یک ذهن تصور میکند. یک فهم قدرت تشخیص درست از نادرست را دارد. یک زبان تعیین تکلیف میکند. یک چشم همه چیز را میبیند. یک انگشت اشاره مقصد و جهت را نشان میدهد. هر که در برابر این <یک> ها نافرمانی کند، در مجموعه قربانیها قرار میگیرد.
مساله تکتک مینمالیستهای جنایی ما نیز رسیدن به همین وضعیت خشونت است. با یک تفاوت عمده، وضعیت خشونت در قطب قدرت بیش از آنکه نشانگر یک وضعیت اضطراری ناخواسته و کاملا تصادفی باشد، ناشی از یک موقعیت نابخردانه است اما با نیت قبلی و تقریبا غیرتصادفی و قابل پیشبینی و حتی پیشگیری. در حالی که وضعیت خشونت در گستردهعامه مردم بیشتر ناشی از ناتوانیهایی است که به آنها تحمیل میشود ناتوانیهایی که به دلیل محرومیت از <فرصت>ها پیش میآید معمولا، وقتی فرصت به عنوان یک امکان و یک زمینه برابر برای رسیدن به خواستههای معقول و مدنی و انسانی و بشری از اکثریت شهروندان دریغ شود، وقتی <فرصت> بهعنوان یک پیشزمینهبروز استعدادها و کارآمدهای افراد از آنها دریغ شود و نتوانند در یک موقعیت معمولی و متعادل توانایی و همت خود را برای دستیابی به خواستهها و مطالبات شخصی و حقوقی و عاطفی و اقتصادی بیازمایند، آن وقت میدان باز میشود برای فرصتهای سیاهی که به جای تکیه بر تلاشو شایستگی و توانایی، بر شانس، زد و بند، قرعهکشی، مسابقه، حرص و آز، تزویر و تظاهر و زور و خشونت تکیه میکنند و با برافروختن آتش سرد و کشنده فضایل انسانی، جامعه را به چنان وضعیت غالبی میرسانند که نمود آن میشود همان وضعیت خشونت. یک تن تشخیص میدهد، یک تن داوری میکند، یک تن حکم میدهد، یک تن اجرای حکم میکند و آن تن دیگر مقتول میگردد. مقتولی که میتوانستجایش را با قاتل عوض کند. تعیینجای قاتل و مقتول بیش از هر چیز متکی بر بدشانسی و یا خوششانسی است که برای دو تن پیش میآید؛ به همین دلیل هم قاتل هم مقتول هر دو قربانیاند. دختر دانشجوی تیزهوشی که خواهر هشت ماههاش را از پنجره پرت میکند، پیش ازآنکه مرتکب قتل شود خود زیر هجوم یک خشونت مدام قبلا به قتل رسیده است. دانشجوی که تفریحاش شرطبندی بر سر اغفال دختران دانشجوی شهرستانی است، خود قبلا زندگیاش را در شرطبندی بزرگترها باخته است. عروس جوانی که شوهر یا مادرشوهرش را میکشد و گرفتار یک وضعیت خشونتبار علیه دیگری میشود خود بارها و بارها در هجوم وضعیتهای مشابه به استیصال رسیده است. دانشجویی که به هوای ثروت یک شبه بساط کلاهبرداری وسیع راه میاندازد، نوجوانی و جوانیاش را در جامعهای گذرانده که بیشتر ثروتمندانش یک شبه و بیزحمت و با بیشایستگی به ثروت بادآوردهرسیدهاند، نه در یک رقابت سالم و آزاد اقتصادی و نه با رعایت مناسبات قانونمندانهاقتصادی در شرایطی برابر. جوانی که اندیشه بزرگش چیزی به جز تجاوز به تن دیگری نیست و همه هم و غم ذهنیاش برای تحققهمان ایده است، بارها و بارها در سالهای زندگی از کودکی تا نوجوانی و جوانی، روح و روانش، هویتش، شخصیتش و احترامش مورد تجاوز قرار گرفته است؛ از سوی بسیار کسان. پس نادرست نیست اگر بگوییم قاتل و مقتول، متجاوز و تجاوز شده، دزد و دزدزده و گول زن و گول خور؛ همه قربانیان یک وضعیت مشترکاند به نام وضعیت خشونت. در وضعیت خشونت که شکلتکاملیافتهتری از همان <وضعیت طبیعی جنگ> است که هابز در جامعهشناسی فلسفیاش طرح میکند، میان جانی و قربانی فاصله چندانی نیست. برای گریز از این وضعیت خشونتبار، قانونهای خشن تا به امروز نتوانستهاند از دامنه خشونتها بکاهند، به آن دامن زدهاند. همگانیتر و پیچیدهترش کردهاند. این قانونهای خشن و شیوههای خشونتبار موقعیت را خشنتر از پیش کردهاند. این وضعیت پیچیدهچندلایه و چندوجهی را نمیتوان فقط با زورمجریان قانون و احکام صادره کنترل کرد. همانطور که نمیتوان فقط با شعارهای سیاسی در موقعیتهای خاص انتخاباتی از شدت آن چیزی کاست. این جور شعارها به درد همان سیاستمدارانی میخورد که با مینیمالهای سیاسی خودشان سرگرمند. نه با این شعارها و نه با آن روشهای بازدارنده ناکام نمیتوان به راز و رمز آن فرمان نخستین پی برد. فرمانی که به قول رولینگ دیوانهسازها را از آزکابارن فرا میخواند تا با بوسههای سردشان، خیابانها، کوچهها، خانهها و آدمها را از نشاط و شادمانی زندگانی انسانی تهی کنند. دیوانهسازها که از اعماق وجود آدمی به فرمان لرد سیاه درون به راه بیفتند، یک جوان میشود یک مینیسالیستجنایی.
اولین داستانکش همراه میشود با آخرین نفسی که از جانش برمیآید و دیگر فرو نمیرود.
معصومه علیاکبری
منبع : روزنامه اعتماد ملی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست