سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

تبیین مبارزات انقلابی شهید مطهری در عرصه خاطره‏ها


تبیین مبارزات انقلابی شهید مطهری در عرصه خاطره‏ها
از آیت‏الله مشكینی می‏پرسند: «اگر ممكن است از سابقه مبارزاتی استاد شهید هم صحبتی بفرمایید.» ایشان در پاسخ می‏فرمایند: «یكی از اشكالاتی كه بعضی‏ها می‏گیرند، این است كه می‏گویند مطهری در مبارزات شركت نكردند. البته سازمان امنیت به بعضی‏ها حساسیت بیشتری داشت؛ مثلاً من و آقای ربانی شیرازی، پیش آنها سابقه پیدا كرده بودیم و نشانی ما را داشتند و هر حادثه و خبری كه پیش می‏آمد، فورا به سراغ ما می‏آمدند؛ درصورتی كه افرادی هم بودند كه در متن قضایا بودند و اصلاً بازداشت نشدند... بعضی از افراد از اول سكه به نامشان خورده بود و دستگیر می‏شدند. سازمان امنیت هم نشانی آنها را داشت و همیشه به سراغ آنها می‏رفت؛ و گرنه این طور نبود كه آقای مطهری در قضایا نباشند.خدمت ایدئولوژیك هم كار لازم و مهم و درستی بود و زیربنا را درست می‏كرد. ایدئولوژی، زیربنای همه كارهای ماست كه مطهری سهم بزرگی در آن داشت.»
نوشتار حاضر می‏كوشد ابعاد مختلف مبارزات انقلابی شهید مطهری را به تصویر بكشد تا از استاد شهید در عرصه مبارزات انقلابی، ابهام‏زدایی شود.
آیت‏الله واعظ‌‏زاده خراسانی، نه تنها شبهه مبارز نبودن استاد مطهری را رد می‏كند بلكه ایشان را در چهار مسأله مربوط به مبارزه، دارای نقش اصلی می‏داند:
الف) طرح ایدئولوژی اسلامی: آقای مطهری یكی از چند دانشمند معدودی است كه برای رهایی ملت ایران، ایدئولوژی اسلامی را مطرح كرد و سالیان دراز با بیان و قلم آن را پرورانید و طراحی كرد و رواج داد و هم‏زمان ابعاد سیاسی و اجتماعی آن ایدئولوژی را به میان مؤمنان كشانید. مسلما این امر، ركن اساسی و عمود استوار و شریان حیاتی انقلاب است و بیش از هر عامل دیگر، در تداوم انقلاب اسلامی ایران و به ثمر رسیدن آن،تأثیر داشته و دارد. ناگفته پیداست كه در متن این ایدئولوژی، مسأله رهبری خوابیده است كه آن موضوع را هم مطهری و دوستان روحانیش و به تبع آنان، دیگران با تكیه بر رهبری قاطع و آگاه امام خمینی،به بهترین وجه مطرح كردند. در اینجا هدف ما شرح ایدئولوژی اسلامی نیست. گویندگان و نویسندگان آگاه راجع به آن سخن بسیار گفته‏اند. از جمله استاد مطهری در مصاحبه‏های رادیوـ تلویزیونی خود در این باره،به تفصیل بحث كرد .نكته مهم آن است كه پس از صدر اسلام، این اولین بار است كه اسلام به عنوان یك ایدئولوژی، مبنای حكومت قرار می‏گیرد و طراحان آن، دست به ابتكاری عظیم زده‏اند و آن عبارت است از هماهنگ ساختن اسلام باتحولات سیاسی جهان و مطرح ساختن آن به عنوان مكتبی مستقل در ردیف سایر رژیم‏ها و مكتبهای سیاسی و اجتماعی.(۲)
ب) سازمان دادن به مجامع روشنفكری: گرچه پیش از آقای مطهری، مجامع اسلامی در میان قشر روشنفكر وجود داشت و او نیز،در تأسیس و سازمان دادن و هماهنگ كردن آنها مؤثر بود،اما نقش وی، در جهت دادن به این مجامع به سمت اسلام راستین انقلابی وهدایت آنها در كانال واقعی و صراط مستقیم و جلوگیری از انحرافات و برداشتهای غلط وغرب‏گرایی و شرق‏گرایی عمده و اساسی بود.(۳)
ج) سازمان دادن به روحانیت مبارز: در چهل، پنجاه سال اخیر و پیش از آن، همواره افراد انقلابی در روحانیت، بویژه در میان طلاب جوان، وجود داشته و فعالیتهای پراكنده‏ای هم داشته‏اند،اما هیچ‏گاه سازمانی مرتب و هدایت یافته به صورت شبكه وسیعی در سراسر كشور و در حوزه‏های علمیه عرض وجود نكرده است و برای اولین بار پس از قیام امام خمینی چنین سازمانی تدریجا پاگرفت كه هسته مركزی آن درقم و تهران بود و شعبه‏هایش تا شهرستان‏ها و حتی خارج از كشور گسترش یافت.استاد مطهری هم یكی از مغزهای متفكر و از سازمان‏دهندگان آن بود.(۴)
د) پیوند وایجاد رابطه میان روشنفكران مسلمان و روحانیت مبارز: استاد مطهری كه در میان هر دو قشر مبارز، اعم از روحانی و روشنفكر، مقام و موقعیت والایی داشت، شاید بیش از دیگران، در ایجاد رابطه میان این دو عنصر اصلی انقلاب اسلامی نقش داشت و این دو قطب را كه به حكم سیاست استعماری در برابر هم و جدا از یكدیگر و بدبین به هم بودند، آشتی داد، تا حدی كه زبان هم را فهمیدند و حجاب بیگانگی را دریدند و این همان «اصلاح ذات البین» است كه مورد تأكید رسول خداست.این عمل بسیار موفق بود،تا حدی كه آنان احساس وحدت در هدف و خط‏مشی سیاسی كردند و دوبازوی توانای انقلاب را تشكیل دادند.من در این زمینه خاطراتی از استاد مطهری دارم: درباره مشكلاتی كه دچار آن می‏شد یا آنچه را كه دست استبداد و استعمار پیش می‏آورد،باهمه كوشش و مجاهدتی كه در این راه از سوی كسانی چون مطهری،به كار رفته، باز هم به نظر می‏رسد كه رسوبات آن باقی مانده و گاه به گاه از رفتار و گفتار طرفین تراوش می‏كند كه برای انقلاب، بسیار خطرناك است.(۵)
آقای محمدتقی مطهری، برادر استاد، درباره فعالیت‏های سیاسی و مبارزات استاد شهید می‏گوید:
یك بار در بحبوحه فعالیتهای فداییان اسلام، افراد نابابی وارد جمع آنها شدند و فداییان را هم بدنام كردند. آیت الله بروجردی هم خیلی به آنها بدبین شد. استاد سعی می‏كرد نقش مصلح را بازی كند و مرحوم نواب صفوی را خیلی نصیحت و ارشاد می‏كرد.فعالیت دیگر استاد در ارتباط با امام بود. این جریان خیلی بی‏سرو صدا بود و امام بیشتر از ماجرا خبر داشت. من زیاد در آن كارها دخالت نداشتم و از آن ماجراها هم بی‏خبر بودم. این را می‏دانم كه وقتی امام در نجف بودند، استاد بارها از طریق كویت با امام رابطه تلفنی برقرار می‏كرد. بیشتر هم از آن طرف زنگ می‏زدند. برای ایشان این امكان نبود كه با نجف تماس بگیرند.استاد در این باره می‏گفت: از آن طرف امكانات زیادتر است. از كویت زنگ می‏زنند و من با امام صحبت می‏كنم. استاد تعریف می‏كرد: یك بار حاج آقا مصطفی بامن تماس گرفت و گفت: ما حریف امام نمی‏شویم. شما به ایشان تذكر بدهید. با این كار زیادی كه دارند و با این مطالعات و درس و عبادات، غذایشان خیلی ساده است. هر كاری می‏كنیم، ایشان غذای مقوی نمی‏خورند. شما به ایشان تذكر بدهید، بلكه گوش كنند. من خودم مستقیم با امام صحبت كردم و ایشان به من گفتند: من مصلحت خودم را بهتر می‏دانم. عوض این كار، ورزش می‏كنم و راه می‏روم.(۶)
در جریان ترور منصور، عده‏ای تحت تعقیب و مورد اتهام قرار گرفتند. استاد نیز در پشت پرده در این ماجرا دخالت داشت و ساواك این مسأله را كشف كرد. یك روز ساعت چهار بعد از ظهر، استاد بی‏خبر به محل كار من آمد، من تعجب كردم. از رنگ و روی او، حالت روحی‏اش را فهمیدم و احساس كردم ناراحت است. پرسیدم: چطور شد بی‏خبر به اینجا آمدید؟ گفت: می‏خواهم دو،سه روز در منزل تو باشم. گفتم: چرا؟ گفت: ممكن است در رابطه با پرونده منصور مرا هم بگیرند. گفتم: اگر بخواهند این كار را بكنند، آنجا هم شما را دستگیر می‏كنند. استاد گفت: می‏توانی فردا صبح به طور ناشناس پیش بازپرس پرونده بروی و از وضع من مطلع شوی و ببینی نظر بازپرس چیست؟ گفتم: می‏روم. روز بعد، من با تغییر لباس و ظاهر، به شعبه بیست بازپرسی رفتم. اتفاقا دم در هیچ نگهبان و مأموری نبود، دیدم كه حكمت یزدی، بازپرس پرونده، مشغول پرونده‏خوانی است. یك‏راست رفتم و پهلویش نشستم. اول مرا نشناخت، پس از آن كه عینك دودی و كلاه را برداشتم، با تعجب نیم خیز شد و گفت: چطور به اینجا آمدی؟ گفتم: هیچ كس مرا ندید و نشناخت. گفت: زود برو و بگو من حق استادی را ادا كردم؛ زیرا تمام مسؤولان ساواك، انگشت روی او گذاشته بودند. من گفتم چون شخصا او را می‏شناسم و با روحیات او آشنایم. معتقدم كه او در این ماجرا دخالت ندارد. اگر شما اصرار دارید، پرونده را به دیگری بدهید. بالاخره آنها را قانع كردم. برخیز، برو و بگو از این بابت خیالش آسوده باشد. وقتی برگشتم، جریان رابه استاد گفتم، دست‏ها را به طرف آسمان بلند كرد و گفت: خدا را شكر! حكمت یزدی قبلاً طلبه بود و در قم، مكاسب را نزد استاد خوانده بود.(۷)
همسر استاد درباره مبارزات انقلابی ایشان می‏گوید:
در ۱۵ خرداد سال ۴۲ كه امام دستگیر شدند، عوامل رژیم دنبال آقای مطهری آمدند.ایام عاشورا بود كه ایشان سخنرانی عجیبی كرده بودند و به منبری‏ها گفته بودند كه باید واقعیت را بگویید و در مقابل همه نوع حادثه و گرفتاری بایستید. بعد از آن سخنرانی بود كه نیم ساعت بعد از نیمه شب، استاد به منزل آمدند. منزل ما یك حیاط صد متری در كوچه «دردار» بود. آن روز بچه‏ای دوماهه نیز داشتم. ایشان طبق معمول كه یك ذره پنیر و یا كره می‏خوردند، همان شام مختصر را از من طلب كردند ومن رفتم شام بیاورم. در زدند و استاد برای باز كردن در به حیاط رفتند. آنها دائم مطهری را می‏كشیدند و ایشان می‏خواستند لباس عوض كنند ولی اجازه نمی‏دادند. من آمدم جلو. ایشان به من گفتند: لباس‏های مرا بیاور. در جیب قبای ایشان پر بود از اعلامیه و دفتر تلفن و مدارك. من فورا رفتم و قبای دیگری برای ایشان آوردم.آن شب ایشان را دستگیر كردند و نزدیك به دو ماه زندانی بودند. وقتی آزاد شدند، در اولین دیدار با من، خندیدند و گفتند: اگر كار تو نبود و آن قبا را عوض نكرده بودی، رازهای ما كشف شده بود. توخیلی زرنگی كردی. من بچه‏ها را در آن حیاط كوچه «دردار» بزرگ كردم. آن حیاط متعلق به پدرم بود. بعدا آن منزل را فروختیم و زمین خانه‏ای را كه اكنون در آن ساكنیم خریدیم و با سختی ساختیم. از سال‏ها قبل، از برنامه‏ریزی درباره انقلاب اسلامی حرف می‏زدند و بچه‏ها و مرا در جریان مسائل روز می‏گذاشتند و با بچه‏ها درباره جریان‏های موجود و گروه‏های فكری و برخوردهای بین گروه‏ها حرف می‏زدند و آنها را روشن می‏كردند تا با قرار گرفتن در كنار منحرفان، خدا نكرده لغزشی از راه راست پیدا نكنند. البته بعضی از كارها سرّی بود و به همین علت ما خبردار نمی‏شدیم؛ مثل همین ریاست شورای انقلاب كه ایشان به عهده داشتند و چون سرّی بود، ما هم خبر نداشتیم.(۸)سخنان آقای هادی جوان، خواهرزاده استاد، نیز درباره سابقه مبارزاتی شهید مطهری شنیدنی است:
استاد رساله‏های امام رابه فریمان می‏فرستادند. این رساله‏ها توسط آقای موحدی ساوجی به فریمان می‏رسید. یادم می‏آید كه در سال ۴۶ كه كسی جرأت نداشت اسم امام را ببرد، وقتی از ایشان می‏پرسیدیم: از چه كسی تقلید كنیم؟ می‏گفتند: در درجه اول آقای خمینی؛ به نظر من در بودن آقای خمینی، بی‏انصافی است كه از كس دیگری تقلید كنید. می‏گفتیم: ما به ایشان دسترسی نداریم. می‏گفتند: رساله ایشان را بخوانید. یك بار یك‏سری كارتن آورده بودند كه رویش نوشته شده بود: خاطرات زندگی من، نوشته محمدعلی كِلِی. من با خودم گفتم: محمدعلی كلی، به چه درد ما می‏خورد؟ بعد دیدم كتاب كلی دكور بوده است و زیر آن رساله امام بود. عصر همان روز، آن كارتن‏ها را به مشهد بردم. ایشان همراه دكتر روحانی در ایستگاه قطار بودند و به من گفتند: بچه! چرا امروز؟ گفتم: مگر امروز چه خبر است؟ استاد گفتند: امروز شاه می‏آید مشهد و اگر تو را گیر بیاورد، پوست از سرت می‏كند.(۹)
من عكسی از حضرت امام دارم كه به گفته آقای دكتر لاریجانی (داماد استاد) از این عكس حتی دو كپی هم وجود ندارد. این عكس را من از سال ۵۰ دارم و آن را از آقای محدثی امام جمعه تایباد گرفتم. وقتی استاد عكس را دیدند، گفتند: بچه! مواظب باش، پوست از سرت می‏كنند. در تمام مدتی كه من با ایشان در رابطه بودم، اصلاً ندیدم كه از خودشان تعریف كنند. یك روز به فریمان آمدند و گفتند: در تهران یك سخنرانی كردم كه مردم تهران را تكان داد. نوارش را بگیر و بیاور فریمان. گفتم: اسمش چیست؟ گفتند: عنصر امر به معروف و نهی از منكر در نهضت حسینی. آن سخنرانی واقعا تهران را تكان داده بود و باعث شد كه ایشان را هفت روز بازداشت كنند. در آن نوار می‏گویند: شمر هزار و چهارصد سال پیش مرد، شمر امروز رابشناس. شمر امروز موشه دایان است. من آن نوار را آوردم فریمان. ایشان بعدا فراموش كردند كه به من گفته‏اند نوار را بیاور. من دو نوار آوردم كه یكی همان بود و دیگری سخنرانی قدیمی‏تری به نام تحریفات در واقعه تاریخی كربلا در آن نوار كه الآن با عنوان حماسه حسینی چاپ شده، خطاب به روضه خوانان می‏گویند: اگر تو راست نگویی و روضه دروغ بخوانی، والله ارزش امام حسین را می‏آوری پایین و گناه كرده‏ای؛ والله حرام است. مردم در فریمان به من گفتند: هادی! نواری را كه آقای مطهری در آن آخوندها را خراب كرده، بده! وقتی ایشان آمدند فریمان، ما داشتیم همان نوار را گوش می‏كردیم. گفتند: كی این نوار را آورده؟ جواب دادند: هادی ایشان گفتند: هادی سرش برای این كارها درد می‏كند. بعد از قیام قم، ایشان به فریمان تشریف آوردند. چون تصمیم داشتند كه نوارهای قم تكثیر شود، به من گفتند: هادی! نوارهای قیام قم را بیاور فریمان، تكثیر كن و به مردم بده. گفتم: من كه در مشهد كسی را نمی‏شناسم، كسی را معرفی كنید كه بروم و نوارها را از او بگیرم. گفتند: هر كسی را كه می‏شناسی بگو تا تو را به او معرفی كنم. عرض كردم: مرا به آقای كامیاب معرفی كنید. گفتند: بسیار خوب!! آقای كامیاب، آدم خوبی است. یادداشتی برای آقای كامیاب نوشتند و مرا معرفی كردند.(۱۰)
حجهٔ‏الاسلام و المسلمین محدثی، خاطرات خود از مبارزات استاد را چنین بازگو می‏كند:
از همان سال‏های آغاز آشنایی من با ایشان، همواره در دیدارهای‏مان، از مسائل مربوط به رژیم شاه و مبارزات سخن به میان می‏آمد؛ مثلاً ایشان در مورد فساد دربار، شاهزاده‏ها، شاهپورها و خواهرشاه، همیشه اطلاعات زیادی داشتند و برای من نقل می‏كردند.من توفیق نداشتم كه زیاد در خدمت ایشان باشم. گاهی خدا توفیقی می‏داد و ایشان را می‏دیدم .ایشان خاطره‏ای از دوران زندان‏شان برایم نقل كرده بودند كه شنیدنی است.می‏گفتند: در زندان كه بودم، مأموری كه بسیار بی‏حیا و بی‏تربیت بود، می‏خواست از جوانی به نام ذوالانوار كه معلوم بود زجر و شكنجه دیده است، بازجویی كند. در اواسط بازجویی به آن جوان گفت: این كلت را بگیر و خودت را بكش و ما را راحت كن! من كه آن جا حاضر بودم، گفتم: او مسلمان است و مسلمان خودكشی نمی‏كند. آن شخص با كمال وقاحت و جسارت گفت: بله! این قرآن و نهج البلاغه است كه اینها را این طور كرده.
در فروردین ۱۳۵۷ هم كه به تهران رفته بودم، به خانه استاد تلفن كردم كه سلامی عرض كنم. عصر جمعه‏ای بود. گفتند: آقا به جلسه تفسیر قرآن رفته‏اند. جلسه ایشان در قلهك بود. آدرس آن جلسه را گرفتم و به زحمت خود را به آن جا رساندم اما وقتی رسیدم، تفسیر استاد تمام شده بود و مشغول نماز جماعت بودند. توفیقی و سعادتی بود كه در آن نماز پرفیض شركت كنم. بعد از نماز، بنده را دیدند و خیلی با محبت برخورد كردند و با عبارت «قرهٔ‏الاعین» بنده را مخاطب قرار دادند. سپس حقیر را به منزل‏شان كه در همان نزدیكی‏ها بود، دعوت كردند. قدم‏زنان به طرف خانه ایشان رفتیم. هوا تاریك شده بود كه آقایی آمد و ایشان را صدا زد و به گوشه‏ای برد. بعد كه ایشان برگشتند، گفتند: فهمیدی او كه بود و چه گفت؟ گفتم: نه! گفتند: او شیخ علی تهرانی است كه در سقز بوده و از آنجا آمده است. گفت كه من قاچاقی به عراق رفتم وخدمت امام رسیدم. امام حالشان خوب بود و سلام رساندند. خبری هم از امام برای من آورد.تا پاسی از شب در خدمت استاد بودم و راجع به نهضت و حركتی كه هر روز بر ابعاد آن افزوده می‏شد، صحبت به میان آمد؛ از جمله، از من درباره اخبار مشهد سؤال كردند. آن شب یك نسخه از كتاب عدل الهی را كه تازه تجدید چاپ شده بود، با بزرگواری به حقیر اهدا كردند كه این كتاب در كتابخانه‏ام یادآور خاطره آن شب است. استاد گفتند: پس فردا یعنی روز یكشنبه، در منزل یكی از روحانیان، جلسه‏ای است كه جمعی از شخصیت‏های معروف در آن شركت دارند. خوب است شما هم بیایید. جلسه در منزل آقای حمیدزاده كه از آشنایان بود، تشكیل می‏شد. فوری با او صحبت كردم و او نیز مرا دعوت كرد و در آن روز توفیق حضور در آن جلسه را پیداكردم. در آن مجلس، مرحوم استاد مطهری، برادران فلسفی ، علی‏اكبر ناطق‏نوری، آیت الله موسوی اردبیلی، دكتر حسن روحانی، آقای شجونی و بعضی دیگر حضور داشتند و نواری راكه مربوط به مسجد یزد بود و در آن مسجد، سخنرانی به تیراندازی ختم شده بود، پخش كردند. آقای فلسفی می‏گفت: این مایه رسوایی رژیم است. بعد هم نوار سخنرانی جمشید آموزگار، نخست وزیر شاه را كه به تبریز رفته و صحبت كرده بود، پخش كردند. ظاهرا حاضران خیلی برایش ابراز احساسات كرده بودند. بعد آقای فلسفی باشوخ طبعی همیشگی‏شان گفتند: عجب! تبریزی‏ها كه ترك نیستند و برای آموزگار، فارسی شعار می‏دهند. آن شب بنا بود كه پیش پزشك بروم. استاد به راننده‏شان دستور دادند كه مرا به دكتر برساند. این آخرین دیدارم با استاد بود.(۱۱)
آیهٔ‏الله سیدحسن طاهری خرم‏آبادی درباره مبارزات استاد شهید می‏گوید:
ایشان در مبارزات، مخصوصا موقع آمدن امام، نقش اساسی داشتند. یادم می‏آید كه هنوز شاه نرفته بود. در قم، آن شب‏ها مردم خیلی تكبیر می‏گفتند. شبی بود كه جامعه مدرسین اعلامیه داده بود كه مردم فردا راهپیمایی كنند. این اولین راهپیمایی‏ای بود كه بعد از كشتار در راهپیمایی‏های سابق، می‏خواستیم انجام بدهیم. شب، ساعت یك یا دو بود كه یكی از دوستان زنگ زد و گفت: یكی از رادیوهای بیگانه گفته كه شاه رفته است. به آقای مطهری زنگ زدم و ایشان را از خواب بیدار كردم. از پشت تلفن پرسیدم: حالا چه می‏شود؟ حالا كه شاه رفته و باید فكری بشود. ساعت سه بعد از نیمه شب بود و من خیلی در این فكر بودم كه چه می‏شود. حالا كه امام نیست و شاه هم رفته، اوضاع و احوال به هم می‏ریزد و هرج ومرج می‏شود. از آقای مطهری سؤال كردم: از دست ما چه كاری ساخته است؟ ایشان دلشان محكم بود، گفتند: مسأله‏ای پیش نمی‏آید و امام فوری می‏آیند و مسائل را حل می‏كنند. البته بعد متوجه شدیم كه هنوز شاه نرفته است. اگرچه طولی هم نكشید كه شاه رفت؛ یعنی به فاصله ده، بیست روز یا یك ماه.(۱۲)آقای مطهری در تحصن دانشگاه نیز نقش اساسی داشتند. یادم می‏آید شبی كه در مدرسه رفاه جمع شده بودیم كه چه باید بكنیم و چه نباید بكنیم، پیشنهاد یك تحصن مطرح شد. دكتر بهشتی، آقای مطهری، آقای خامنه‏ای و خیلیهای دیگر بودند. قرار شد فردا در دو منطقه شهر اجتماع شود. یكی در بهشت زهرا و دیگری در میدان آزادی. احتمال می‏رفت كه امام بیایند و به بهشت زهرا بروند. از طرف دیگر احتمال می‏رفت كه مردم از میدان آزادی به طرف فرودگاه حركت كنند و آنجا را تصرف كنند. قرار شد كه برای این كه كار به یك درگیری منتهی نشود و بهانه‏ای به دست دستگاه برای جلوگیری از آمدن امام نیفتد و كشتار وسیعی راه نیندازند، چندنفر بروند میدان آزادی صحبت كنند وچند نفر به بهشت زهرا و عده‏ای هم در دانشگاه متحصن شوند. بعضی از دوستان اعتقاد داشتند تحصن در مسجد امام فعلی (مسجد شاه سابق) كنار بازار باشد. اما آقای مطهری گفتند كه تحصن در دانشگاه باشد و بالاخره هم همان شد. صبح كه شد، یك عده با آقای مطهری و من و مرحوم آقای ربانی املشی رفتیم دانشگاه؛ در حدود ۱۰ تا ۱۵ نفر. البته عده‏ای از دانشجویان هم آمده بودند. در دانشگاه، آقای مطهری از در جلو مسجد وارد شدند و گفتند: ما آمده‏ایم تحصن كنیم تا امام بیایند وتا وقتی كه امام نیایند، ما نمی‏رویم.این طور شد كه مردم هم ریختند. آن تحصن، در آمدن امام خیلی مهم بود. حكومت ناچار شد كه راه را باز كند و دو روز بعد، امام تشریف آوردند. وقتی هم كه امام تشریف آوردند، آقای مطهری با اتومبیل رفتند به فرودگاه و تا بهشت زهرا در كنار امام بودند. در طول اقامت امام در مدرسه رفاه تا زمان رفتن ایشان به قم نیز در كنار ایشان نقش مؤثری داشتند. فرقانی‏ها از همان موقع، به نقش آقای مطهری پی بردند و از علاقه و حساسیت امام به ایشان مطلع شدند.(۱۳)
● جمع‏بندی
توضیحی كه حجهٔ‏الاسلام و المسلمین رفسنجانی درباره نقش استاد مطهری در مبارزات اساسی می‏دهد، جمع بندی مناسبی است برای مبارز بودن شهید مطهری و متنوع بودن محورهای مبارزه ایشان:
موضع‏گیری قاطع روحانیت به رهبری امام امت، آیت الله خمینی، در برابر رژیم محمدرضا پهلوی در سال ۱۳۴۱ بدون شك نقطه عطفی در تاریخ ایران و روحانیت و اسلام است. كاری به این بزرگی كه به نتیجه‏ای به این عظمت رسید، نیاز به تشكیلات و سازمان منظم و پیچیده‏ای داشت كه آن روز و تا زمان پیروزی در اختیار نداشتیم. این كمبود بایستی به شكل دیگری جبران می‏شد كه خوشبختانه جبران شد و آن خلأ را امكانات دیگری پر كرد كه من به دو سه مورد آن اشاره می‏كنم:
الف) صلاحیت رهبر: امام، مرجع تقلید بود و صاحب رساله و از دیدگاه مقلدان، واجب الاطاعهٔ و در مقام نایب امام زمان. این موقعیت و مقام، با موقع رهبران سیاسی و اجتماعی و مكتبی معمولی خیلی تفاوت دارد. در آنجا اعتقاد و وظیفه فرمانبرداری و اطاعت، شكل و عمق و اصالت اینجا را ندارد. اینجا مردم به عنوان وظیفه دینی ـ كه پاسداری همیشه بیدار چون وجدان مذهبی بر اجرای آن تأكید دارد ـ به دنبال تحقق بخشیدن به فرمان رهبر حركت می‏كنند و آنجا چنین وضعی نیست. به علاوه، رهبر در قم حوزه درسی عظیمی داشتند كه اكثریت قاطع فضلای درس‏خوان و متعهد باعشق ایمان در آن گرد می‏آمدند. شاگردانی كه به صلاحیت و صداقت استاد خود ایمان كامل داشتند و هر یك به نوبه خود در شهری یا شهرهایی مرجع و ملجأ فكری و عملی مردم بودند. بنابراین، حوزه درس امام و موقعیت خاص ایشان، نقاط مثبت و مؤثر یك حزب و سازمان را داشت. بدون این كه آلوده به نقاط ضعف آن باشد و مشكلات رقابت و اتهام جاه‏طلبی سیاسی احزاب را سبب شود.(۱۴)
ب) روحانیت گرچه به شكل قراردادی و حساب شده سازمان و تشكیلاتی نداشت و ندارد ولی به طور طبیعی به صورت شبكه‏ای گسترده در سراسر كشور حضور داشت. مساجد و تكایا و مراكز مقدس دیگر و خانه‏ها و منازل روحانیان، پایگاه و جایگاه این شبكه عظیم بود. حوزه قم، مركزی بود بسیار محترم و مقبول برای این مراكز متفرق و در عین حال مربوط به هم كه با ایده‏های و افكار و برنامه‏های اسلامی بدون قرار قبلی هماهنگ حركت می‏كردند. به خصوص كه هرسال بارها و بارها به مناسبت‏های مختلف گروه‏های مبلغ از حوزه قم به همه جای ایران منتشر می‏شوند و دوباره به مركز برمی‏گردند. بنابراین، روحانیت خاصیت‏های مثبت و سازنده یك حزب را در جریان مبارزات می‏توانست به عهده بگیرد كه گرفت و جالب این است كه ناظران خارجی در یك سال آخر مبارزه در تحلیل‏های خود در مورد پیروزی اعجاب‏آور نهضت اسلامی ایران، بر این عامل خیلی تأكید می‏كردند.(۱۵)
ج) شخصیت‏های اسلامی: وجود شخصیت‏های اسلامی مورد اعتماد مردم در بسیاری از نقاط كشور از عوامل مهم و مؤثر در پیشرفت انقلاب اسلامی بود. این چهره‏های محبوب و متعهد و صاحب نظر و مخلص برای جلب اعتماد و ایمان مردم به انقلاب، نقش عمده‏ای ایفا كردند. شهید مطهری هنگام شروع مبارزه، از این نظر نقش و اثر ممتازی داشت. امام خمینی، رهبر مبارزه، سخت به ایشان اعتماد داشتند. روحانیت ومراجع دیگر هم با اعتماد كاملی كه به صلاحیت علمی و عملی ایشان داشتند از مسؤولیت‏پذیری استاد مطهری راضی و خشنود بودند. قشرتحصیل كرده و دانشگاهیان مبارز هم در وجود مرحوم مطهری، اسلام‏شناسی متعهد و قابل اعتماد می‏دیدند. توده مردم آشنا با ایشان و مخصوصا بازاریان مسلمان كه می‏توانستند سهم شایان توجهی در پیشبرد انقلاب داشته باشند، ایشان را از هر جهت شایسته و لایق می‏دانستند. من كه در مراحل اول در حدود یك مرید با شهید مطهری رابطه داشتم و از سال ۳۶ تا ۴۱ در حد مشورت و همكاری مطبوعاتی و تبلیغاتی با ایشان نزدیك شده بودم، از زمان شروع انقلاب به خاطر مسؤولیت‏هایی كه در جریان نهضت پذیرفته بودم و در ایجاد هماهنگی بین فعالیتهای قم و تهران نقش داشتم، به اقتضای ضرورت با ایشان خیلی نزدیك شده بودم و می‏توان گفت هم‏رزم و هم‏سنگر بودیم. به همین جهت، حق اظهارنظر درباره نقش ایشان در انقلاب را دارم و نظرم این است كه در مراحل اول نهضت اسلامی ایران، آقای مطهری نقش عظیمی ایفا می‏كرد و سهم بزرگی در گرفتن و توسعه انقلاب داشت. ایشان به خاطر مقبولیتی كه در میان چهره‏های مختلف در تهران و قم داشت، نقطه اتصال و ارتباط این گروه‏ها و واسطه انتقال تجربیات و نظرات گروه‏ها و افراد ورزیده و باسابقه در مبارزه و سیاست با توده مسلمان و جامعه روحانیت و مهمتر از همه، یكی از وسائل معتبر ارتباط مقام معظم رهبری با مردم تهران و مردم با رهبر بود. حضور آقای مطهری در این مقطع به عنوان یكی از چهره‏های بسیار معتبر باسه جنبه مشخص قابل توجه است. ایشان مثل یك تیر سه شعبه از سه جهت بر قلب دشمن می‏زد، از بازار، دانشگاه، و حوزه نیرو می‏گرفت و با انتقال قدرت از امام به این سه مركز مردمی، به عنوان نقطه ارتباط، بسیار ارزنده و كارآمد و حلال بسیاری از مشكلات انقلاب جوان ما بود.(۱۶)
پی نوشتها:
۱ـ عضو هیأت علمی پژوهشی پژوهشكده تحقیقات اسلامی، محقق و نویسنده.
۲ـ حمیدرضا سید ناصری و امیررضا ستوده، پاره‏ای از خورشید، تهران: مؤسسه نشر و تحقیقات ذكر، ۱۳۷۸، صص۵۰۵ـ۴۵۶.
۳ـ همان.
۴ـ همان.
۵ـ همان.
۶ـ روزنامه خراسان، ۱۱ اردیبهشت ۱۳۷۶، ص ۶.
۷ـ همان.
۸ـ مجله پیام انقلاب، ۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۰، ص ۱۸.
۹ـ ویژه‏نامه روزنامه كیهان، ۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۱، ص ۵.
۱۰ـ همان.
۱۱ـ مجله رشد معلم، شماره ۷، ۱۳۶۲، ص ۸.
۱۲ـ روزنامه اطلاعات، ۱۳ اردیبهشت ۱۳۶۱، ص ۱۲.
۱۳ـ مجله سروش، ۱۱ اردیبهشت ۱۳۶۱، ص ۷.
۱۴ـ مجله عروهٔ الوثقی، ۹ اردیبهشت ۱۳۶۱، ص ۲۳.
۱۵ـ همان.
۱۶ـ همان.
منبع:ماهنامه رواق اندیشه، شماره ۴۰
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید