شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


هدایت‌ و بوف‌کور


هدایت‌ و بوف‌کور
● صادق‌ هدایت‌ و آثارش‌
شاید هدایت‌ یكی‌ از استنثایی‌ترین‌ نویسندگان‌ كشورمان‌ باشد كه‌ آثارش‌ از زوایای‌ گوناگون‌ و در ابعادی‌ متنوع‌ قابل‌ تعمق‌ و بررسی‌ است‌. این‌ ابعاد اگرچه‌ هر كدام‌ همچون‌ شخصیت‌ درونی‌ هدایت‌ دارای‌ پیچیدگی‌ها و تودرتوهای‌ عجیبی‌ است‌ اما منطقی‌ كه‌ بر این‌ پیچیدگی‌ها حاكم‌ است‌، اگر دقت‌ و نظر كافی‌ داشته‌ باشیم‌، ما را از پیچاپیچ‌ تمامی‌ این‌ تودرتوها عبور خواهد داد و سرانجام‌ اگر چه‌ نه‌ به‌ آسانی‌ این‌ كلاف‌ هزارپیچ‌ را برایمان‌ خواهد گشود. در واقع‌ همین‌ منطق‌ درونی‌ است‌ كه‌ به‌ اتكای‌ آن‌ می‌توان‌ ره‌ به‌ جایی‌ برد و سرنخ‌ اساسی‌ نگرش‌ كلی‌ هدایت‌ به‌ جهان‌ و اجتماع‌ را به‌ دست‌ آورد.
به‌ هرحال‌ آثار هدایت‌ پر است‌ از مقوله‌های‌ انسانی‌، اجتماعی‌ و فلسفی‌ و غیره‌، عشق‌، تاریخ‌، فلسفه‌، هنر و ادبیات‌، موسیقی‌، روانشناسی‌، جامعه‌شناسی‌، طبیعت‌ درد و رنج‌ انسان‌، مظلومیت‌ حیوانات‌، محرومیت‌های‌ اجتماعی‌ و دهها دیگر از این‌ نوع‌ مسائل‌ در آثار هدایت‌ موج‌ می‌زند و البته‌ براساس‌ همین‌ نشانه‌هاست‌ كه‌ می‌توان‌ گفت‌ داستان‌های‌ صادق‌ هدایت‌ بی‌اغراق‌ یكی‌ از ارزنده‌ترین‌ آثار ادبیات‌ داستانی‌ كشور ماست‌. این‌ داستانها كه‌ بطور كلی‌ می‌توان‌ آنها را از لحاظ‌ ساختاری‌ و تكنیكی‌ به‌ سه‌ دسته‌ تقسیم‌ كرد، گویای‌ تاثیرپذیری‌ هدایت‌
در مقاطع‌ مختلف‌ فعالیت‌های‌ ادبی‌ اوست‌. هدایت‌ نخستین‌ آثار خود را با تاثیر از تكنیك‌ ادگار آلن‌ پو نویسنده‌ امریكایی‌ نوشته‌ است‌. در دسته‌ دوم‌ بیشتر ساختار لطیف‌، خوش‌آهنگ‌ و موجز آثار آنتوان‌ چخوف‌، نویسنده‌ روسی‌ مشاهده‌ می‌شود و بالاخره‌ دسته‌ سوم‌ داستان‌هایی‌ است‌ با ساختار لطیفه‌وار آثار ویلیام‌ سیدنی‌ پورتر (او.هنری‌) و برخی‌ آثار گی‌ دومو پاسان‌.
از لحاظ‌ نگرش‌ كلی‌ هدایت‌ به‌ مسائل‌ فلسفی‌، سیاسی‌ و اجتماعی‌، آثار او را می‌توان‌ به‌ پنج‌ دسته‌ تقسیم‌ كرد. دسته‌ اول‌ داستان‌هایی‌ است‌ كه‌ بازتاب‌ مسائل‌ روحی‌ و روانی‌ هدایت‌ است‌ و بیشتر از آثار «پو» الهام‌ می‌گیرند. دسته‌ دوم‌ داستان‌هایی‌ است‌ سرچشمه‌ گرفته‌ از افكار فروید و یونگ‌، دسته‌ سوم‌ داستانهایی‌ است‌ متاثر از جهانبینی‌ نیچه‌ و خیام‌، دسته‌ چهارم‌ داستانهایی‌ است‌ با گرایشات‌ میهن‌پرستانه‌ و فوق‌العاده‌ احساساتی‌ و دسته‌ پنجم‌ داستانهایی‌ است‌ كه‌ دردها، رنجها و مصایب‌ اقشار گوناگون‌ مردم‌ كشورمان‌ را در بر می‌گیرد و بیشتر از مایه‌های‌ فكری‌ هدایت‌ و احساسات‌ انسان‌ دوستانه‌ او نشات‌ می‌گیرد.
● بوف‌ كور، هدایت‌ و اوضاع‌ جامعه‌
«اكنون‌ بوف‌ كور پیش‌ روی‌ ما است‌، فشرده‌ترین‌، صمیمانه‌ترین‌ و زیباترین‌ اثر او. بوف‌ كور زبان‌ خود هدایت‌ است‌. خود او است‌ كه‌ در آن‌ سخن‌ می‌گوید، لحن‌ خودش‌ را دارد. مكالمه‌ خود او است‌ با درونش‌. صمیمی‌ترین‌ محاكاتی‌ است‌ میان‌ او و سایه‌اش‌ كه‌ بر دیوار قوز كرده‌ و همچون‌ بوف‌ كور نشسته‌. بوف‌ كور دلهره‌های‌ عوام‌ یا حرف‌ و سخن‌ عادی‌ شده‌ نیست‌. زبان‌ تازه‌یی‌ است‌، ناراحت‌كننده‌ است‌. پر از مالیخولیا است‌ شلاق‌ می‌زند. برای‌ خیلی‌ها تنفرآور است‌ و برای‌ یك‌ نفر جنون‌آمیز به‌ نظر رسیده‌ است‌ كه‌ برداشته‌ و نویسنده‌ آن‌ را «دارالمجانین‌» خود به‌ زنجیر كشیده‌ است‌. «بوف‌ كور» خود هدایت‌ است‌ یا همان‌ «خود» او. برای‌ اینكه‌ هدایت‌ را شناخته‌ باشیم‌ باید «بوف‌ كور» را بشناسیم‌ یا «هدایت‌ بوف‌كور» را و اینجا غرض‌ كوششی‌ است‌ برای‌ ایجاد این‌ شناسایی‌، بوف‌ كور حكایتی‌ سوررئالیست‌ و عجیب‌ و غریب‌ است‌ و پر از غم‌ غربت‌. بوف‌ كور جس‌نگی‌ و تلفیقی‌ است‌ از شك‌ قدیم‌ آریایی‌، از نیروانای‌ بودا، از عرفان‌ ایرانی‌، از انزوای‌ جوكیانه‌ فرد مشرق‌زمینی‌، از گریزی‌ كه‌ یك‌ ایرانی‌، یك‌ شرقی‌ با تمام‌ سوابق‌ ذهنی‌ خود به‌ درون‌ می‌كند. بوف‌ كور مفری‌ است‌ برای‌ حرمان‌ها، وازدگی‌ها، آه‌ و اسف‌ها و آرزوهای‌ نویسنده‌ . كوششی‌ است‌ برای‌ درك‌ ابدیت‌ زیبایی‌.
انتقال‌ آدم‌ میرای‌ زودگذر است‌ از این‌ زندگی‌، از این‌ محیط‌. انتقام‌ وجود زوال‌ یابنده‌ است‌ از زوال‌ و ابتذال‌ بوف‌ كور فریاد انتقام‌ است‌. فریاد انتقامی‌ كه‌ فقط‌ در درون‌ برمی‌خیزد و هیاهو به‌ پا می‌كند كه‌ فقط‌ زیر طاق‌ ذهن‌ می‌پیچد و چون‌ شلاق‌ بر روی‌ گرده‌ خاطرات‌ فرود می‌آید. بوف‌ كور، تجسم‌ تمام‌ كینه‌هایی‌ است‌ كه‌ یك‌ فرد ناتوان‌ نسبت‌ به‌ «توانا»ها دارد، با كینه‌یی‌ كه‌ از سر محرومیتی‌ برمی‌خیزد. اما «بوف‌ كور» را چه‌ جور می‌یابیم‌؟ شكل‌ آن‌ چیست‌؟ بیان‌ آن‌ چگونه‌ است؟ بیان‌ بوف‌كور ساده‌ است‌، ساده‌ترین‌ عبارات‌ برای‌ بیان‌ دشواری‌های‌ ذهن‌ به‌ كار رفته‌ است‌.
بوف‌ كور نمونه‌یی‌ است‌ برای‌ اثبات‌ این‌ مطلب‌ كه‌ زبان‌ فارسی‌ فارسی‌ ساده‌ قادر به‌ بیان‌ بدیع‌ترین‌ حالات‌ نفسانی‌ یك‌ نویسنده‌ است‌، كه‌ ممكن‌ است‌ این‌ زبان‌ را نیز به‌ درون‌نگری‌ واداشت‌ حتی‌ در تعبیرهای‌ سوررئالیست‌، این‌ زبان‌ ساده‌ حفظ‌ شده‌ است‌: «ناگهان‌ دیدم‌ در كوچه‌های‌ شهرناشناسی‌ هستم‌ كه‌ خانه‌های‌ عجیب‌ و غریب‌ به‌ اشكال‌ هندسی‌، منشور، مخروطی‌، مكعب‌، با دریچه‌های‌ كوتاه‌ و تاریك‌ داشت‌ و به‌ درودیوار آنها بته‌ نیلوفر پیچیده‌ بود. آزادانه‌ گردش‌ می‌كردم‌ و براحتی‌ نفس‌ می‌كشیدم‌ ولی‌ مردم‌ این‌ شهر به‌ مرگ‌ غریبی‌ مرده‌ بودند.
همه‌ سر جای‌ خودشان‌ خشك‌ شده‌ بودند. دو چكه‌ خون‌ از دهانشان‌ تا روی‌ لباسشان‌ پایین‌ آمده‌ بود. به‌ هر كجا دست‌ می‌زدم‌ سرش‌ كنده‌ می‌شد و می‌افتاد...»
این‌ كابوس‌ عجیب‌ كه‌ خواننده‌ را به‌ یاد نقاشی‌های‌ عجیب‌ «سالوادر دالی‌» می‌اندازد و نتیجه‌ كاوش‌ عمیق‌ در نفسانیات‌ است‌ تاكنون‌ در آثار ادبی‌ زمان‌ سابقه‌ نداشته‌. «بوف‌ كور» یك‌ اثر رئالیست‌ نیست‌ دنیای‌ وجود در بوف‌ كور به‌ كناری‌ گذاشته‌ شده‌ است‌. واقعیت‌ها عبارتند از یك‌ خانه‌ توسری‌خورده‌ دورافتاده‌ از شهر و در صحنه‌ دوم‌ خانه‌ دیگری‌ یعنی‌ چهاردیواری‌ دیگری‌ كه‌ پنجره‌اش‌ روبه‌ قصابی‌ باز می‌شود. از اینها كه‌ بگذریم‌ واقعیت‌ها عبارتند از ترس‌ها و دلهره‌ها، آرزوهای‌ توسری‌ خورده‌، رویاها، حدیث‌ نفس‌ها و درون‌بینی‌ها.
... بوف‌ كور انعكاس‌ دقیق‌ زندگی‌ ملتی‌ است‌ در یك‌ دوره‌ استبداد. آیا در تمام‌ آن‌ دوره‌ هنر محلی‌ از اعراب‌ دارد؟ دشتی‌ و حجازی‌ كه‌ هر دو از دست‌ پروردگان‌ انقلاب‌ مشروطه‌اند، اولی‌ مامور سانسور دیكتاتوری‌ شده‌ است‌ و دومی‌ ظاهرسازی‌های‌ آب‌ و رنگ‌ دار «ایران‌ امروز»، را چاپ‌ می‌كند. از محمد مسعود كه‌ برای‌ نارضایتی‌های‌ گنگ‌ خود در «تفریحات‌ شب‌» مفری‌ پیدا كرده‌ است‌، دیگر خبری‌ نیست‌. جمال‌زاده‌ جلای‌ وطن‌ كرده‌ است‌ و یكه‌تاز میدان‌ ادبیات‌، داستان‌های‌ بازاری‌ «حمید» است‌. این‌ است‌ كارنامه‌ ادبی‌ آن‌ زمان‌.در چنین‌ محیطی‌ است‌ كه‌ هدایت‌ می‌نویسد و به‌ صورتی‌ فقیرانه‌ با دوستان‌ خود مجموعه‌ «افسانه‌» را منتشر می‌كند و بعد نیز به‌ هند می‌رود تا در آنجا مخفیانه‌ «بوف‌ كور»، چاپ‌ كند ... وقتی‌ آدم‌ می‌ترسد با دوستش‌، با زنش‌، با همكارش‌ یا با هركس‌ دیگر درددل‌ كند و حرف‌ بزند ناچار فقط‌ با سایه‌ خودش‌ خوب‌ می‌تواند حرف‌ بزند. «بوف‌ كور» گذشته‌ از ارزش‌ هنری‌ آن‌ یك‌ سند اجتماعی‌ است‌ سند محكومیت‌ حكومت‌ روز.
«... حدس‌ می‌زنم‌ كه‌ این‌ سایه‌ چیزی‌ است‌ شبیه‌ آنچه‌ ما در روانشناسی‌ به‌ نام‌ «ضمیر ناخودآگاه‌» می‌شناسیم‌ ضمیر «ناخودآگاه‌» آن‌ قسمت‌ از دنیای‌ مرموز روان‌ ما است‌ كه‌ اگرچه‌ ما از او بی‌خبریم‌ ولی‌ او خود را گاهگاه‌ به‌ صورت‌های‌ مختلف‌ (مثلا رویای‌ درخواب) نشان‌ می‌دهد. «گوته‌» در این‌ مورد سخن‌ زیبایی‌ گفته‌ است‌: «خورشید را چنان‌ دوست‌ مدار و ستارگان‌ را با من‌ فرودآی‌ به‌ كشور تاریكی‌» در اینجا استثنایی‌ وجود دارد. «ضمیر ناخودآگاه‌» در مورد بیماران‌ «شیزویید» یا «پسیكوز» كه‌ معمولا دارای‌ نیروی‌ خیالپردازی‌ و تجسم‌ فراوان‌ هستند. (روی‌ همین‌ اصل‌ «فروید» بسیاری‌ از هنرمندان‌ بویژه‌ شاعران‌ را از نظر روانی‌ مریض‌ می‌داند).
● بوف‌ كور و خشم‌ و هیاهو
«بوف‌ كور و خشم‌ و هیاهو هر دو در شمار قصه‌های‌ عاشقانه‌ زمان‌ ما هستند. در بوف‌ كور گوینده‌ داستان‌ را می‌بینیم‌ كه‌ عاشق‌ دختری‌ «با اندام‌ اثیری‌ باریك‌ و مه‌آلود است‌ و در خشم‌ و هیاهو برادری‌ را می‌بینیم‌ كه‌ به‌ خواهرش‌ عشق‌ می‌ورزد. در هر قصه‌ می‌بینیم‌ قهرمانان‌ كوشش‌ می‌كنند معشوق‌ خود را در همان‌ حالت‌ معصومیت‌ و پاكی‌ نگاه‌ دارند چنانكه‌ در بوف‌ كور گوینده‌ داستان‌ شرح‌ می‌دهد چگونه‌ چشم‌های‌ دخترك‌ را كه‌ بی‌اندازه‌ درشت‌ ...تر و براق‌مثل‌ گوی‌ الماس‌ سیاهی‌ كه‌ در اشك‌ انداخته‌ باشند بود روی‌ كاغذ نقاشی‌ می‌كند و آنگاه‌ بدن‌ او را كه‌ محكوم‌ به‌ تجزیه‌ و پوسیدگی‌ است‌ قطعه‌ قطعه‌ می‌كند و با خود به‌ گورستان‌ می‌برد. در هر دو قصه‌ شاهد پرپر شدن‌ دو گل‌ هستیم‌.
در بوف‌ كور آن‌ دختر زیبا و معصوم‌ «لكاته‌» و در خشم‌ و هیاهو «كدی‌» سلیطه‌ می‌شود. شخصیت‌ راوی‌ داستان‌ بوف‌ كور را می‌توان‌ با شخصیت‌ «كونتین‌» در خشم‌ و هیاهو مقایسه‌ كرد. هر دو آدم‌هایی‌ هستند در جست‌وجوی‌ كمال‌ تا آنجایی‌ كه‌ زندگی‌ را نمی‌توانند بپذیرند چون‌ زندگی‌ كامل‌ نیست‌. در بوف‌ كور نمادی‌ كه‌ در سراسر قصه‌ به‌ كار رفته‌ ، گل‌ «نیلوفر» است‌. گوینده‌ داستان‌ نیلوفر را همیشه‌ با بی‌گناهی‌ و پاكی‌ زن‌ تداعی‌ می‌كند. در خشم‌ و هیاهو به‌ جای‌ گل‌ نیلوفر «گل‌ یاس‌» به‌ كار برده‌ شده‌ است‌ ولی‌ در این‌ قصه‌ گل‌ «یاس‌» مظهر پاكی‌ و معصومیت‌ است‌. بوی‌ تند و مست‌ كننده‌ آن‌ بلوغ‌ «كدی‌» و تجربه‌ یافتن‌ او را به‌ خاطر می‌آورد. «كونتین‌» همانند قهرمان‌ بوف‌ كور تشنه‌ زیبایی‌ مطلق‌ است‌. از دست‌ دادن‌ معصومیت‌ به‌ قول‌ داریوش‌ شایگان‌ «همدم‌ و همدل‌ نبودن‌ با طبیعتی‌ است‌ كه‌ از هر سو ما را در بر گرفته‌ است‌.»
«... اثری‌ مانند «بوف‌ كور» با تمام‌ یاس‌ و خیالبافی‌ كه‌ در آن‌ به‌ چشم‌ می‌خورد، شاهكار هدایت‌ است‌ حتی‌ می‌خواهم‌ گامی‌ جلوتر رفته‌ و ادعا كنم‌ كه‌ «بوف‌ كور» تنها اثری‌ است‌ در ادبیات‌ مدرن‌ فارسی‌ كه‌ در سطح‌ جهانی‌ قرار دارد خیلی‌ بیش‌ از آنكه‌ «بكت‌» و «پونسكو» پایه‌ «ادبیات‌ پوچی‌» را بگذارند هدایت‌ نمونه‌ بارزی‌ از آن‌ را در «بوف‌ كور» ارایه‌ كرده‌ است‌. این‌ داستان‌ نه‌ تنها یك‌ اثر ایرانی‌ است‌ بلكه‌ می‌تواند در هر نقطه‌ از دنیا كه‌ شما تصورش‌ را می‌كنید اتفاق‌ بیفتد. گوینده‌ در اینجا از دردهایی‌ صحبت‌ می‌كند كه‌ «مثل‌ خوره‌ روح‌ را آهسته‌ در انزوای‌ خود می‌تراشد» این‌ دردها تنها متعلق‌ به‌ ما نیست‌، این‌ دردها را هر انسان‌ توی‌ دنیا می‌تواند داشته‌ باشد».
«رمان‌ بوف‌ كور را بطور كلی‌ مانند اثر بزرگ‌ دانته‌ كمدی‌ الهی‌ می‌توان‌ به‌ سه‌ بخش‌ تقسیم‌ كرد. البته‌ بوف‌ كور نسبت‌ به‌ كمدی‌ الهی‌ نسبت‌ معكوس‌ دارد بدین‌ معنی‌ كه‌ از بهشت‌ آغاز و به‌ دوزخ‌ ختم‌ می‌گردد.»
● بوف‌ كور و سنفونی‌ شش‌ چایكوفسكی‌
«موسیقی‌ در آثار هدایت‌ بخوبی‌ محسوس‌ است‌ و بویژه‌ آنكه‌ در بوف‌ كور بیش‌ از هر چیز تاثیر سنفونی‌ شش‌ چایكوفسكی‌ احساس‌ می‌شود. جمله‌ آغازین‌ بوف‌ كور، حكایت‌ از دردی‌ است‌ كه‌ روح‌ را آهسته‌ در انزوا می‌خورد و می‌تراشد. این‌ جمله‌، انگار همان‌ ناله‌ پردردی‌ است‌ كه‌ از گلوی‌ فاگوتها بیرون‌ آمده‌ و نخستین‌ جمله‌ سنفونی‌ شش‌ چایكوفسكی‌ را می‌سازد و تارهای‌ روح‌ و روان‌ احساس‌ و عواطف‌ ما را به‌ ارتعاش‌ در می‌آورد.
هر دو، هم‌ سنفونی‌ شش‌ چایكوفسكی‌ و هم‌ بوف‌ كور در آغاز خود جوانی‌ پر از درد و رنج‌ انسان‌ را به‌ تجسم‌ در می‌آورند، با این‌ تفاوت‌ كه‌ چایكوفسكی‌ غرور روح‌ سركش‌ دوران‌ جوانی‌ را نیز از یاد نمی‌برد. نغمه‌ دل‌انگیز عشق‌ در موومان‌ دوم‌ سنفونی‌ شش‌ چایكوفسكی‌ گویی‌ تجلیلگر عشق‌ راوی‌ بوف‌ كور به‌ فرشته‌ اثیری‌ است‌. عشق‌ پاك‌ و دست‌نیافتنی‌ سرانجام‌ یاس‌ و سرخوردگی‌ راوی‌ بوف‌ كور را به‌ دنبال‌ می‌كشد و این‌ آغاز موومان‌ سوم‌ سنفونی‌ است‌. موومان‌ چهارم‌، مرگی‌ آرام‌بخش‌ را به‌ تجسم‌ در می‌آورد كه‌ انسان‌ را با تمام‌ دردها و یاس‌ها و سرخوردگی‌ها و شكست‌ها و ناكامی‌هایش‌ در آغوش‌ می‌كشد و آخرین‌ برگ‌ تقدیرنامه‌ زندگی‌ او را ورق‌ می‌زند و این‌ همان‌ حسی‌ است‌ كه‌ راوی‌ بوف‌ كور در پایان‌ داستان‌ بارها و بارها از مرگ‌ به‌ ما می‌دهد.
منابع‌ و ماخذ:
۱. محمدرضا قربانی‌، صادق‌ هدایت‌ (نقد و تفسیر آثار)، تهران‌ نشر ژرف‌ ۱۳۷۲ چاپ‌ اول‌
۲. جلال‌ آل‌ احمد (هفت‌ مقاله‌) تهران‌، انتشارات‌ رواق‌، چاپ‌ سوم‌ تابستان‌ ۱۳۵۷
۳. بهرام‌ مقدادی‌ بوف‌ كور و خشم‌ و هیاهو سخن‌ دوره‌ ۲۶ (۶۱)
۴. خشم‌ و هیاهو: ویلیام‌ فالكنر
۵. داریوش‌ شایگان‌، آیسا در برابر غرب‌، تهران‌، امیركبیر (۲۵۳۶)
۶. یادی‌ از صادق‌ هدایت‌ و سخنی‌ چند درباره‌ بوف‌ كور كاوه‌ نوروز ۱۳۵۱
۷. بوف‌ كور و عقده‌ ادیپی‌ جهان‌ نو سال‌ ۲۵ شماره‌ ۱ و ۲ بهار ۱۳۴۹
محمد سلیم‌جو
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید