یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

تشرف ترکان به اسلام


تشرف ترکان به اسلام
تركان كه در جغرافیای وسیعی از مغولستان گرفته تا ارتفاعات تونا زندگی می كردند، پیش از تشرف به اسلام اكثراً تحت تأثیر شامانیسم و بعضی فرهنگها قرار داشتند. تغییرمكان این قوم كه بر اثر جنگها و مهاجرت ها صورت می گرفت، سبب شد كه ارتباط مردم صاحب فرهنگها و اعتقادات مختلف با این قوم فراهم گردد. براساس اطلاعاتی كه از سوی پژوهشگران عرضه شده، می توان گفت كه پیش از رسیدن اسلام به مناطق ترك نشین، توده های عظیم ترك كه درمنطقه وسیعی پراكنده شده بودند، علاوه بر شامانیسم، با مذاهب و ادیانی چون بودائی، مزدكی، مسیحیت و یهودیت ارتباط داشتند و از آنها متأثر شده بودند. از میان دولتهای ترك آن دوره خزرها، یهودیت، اویغورها، آئین مزدكی، قاپقاچلار، بودائی و اوغورلار مسیحیت ارتدكس را پذیرفته بودند، كه قبول این ادیان به جهت این ارتباط و تأثیر امری طبیعی بوده است. مهاجرت تركان از خاك اصلی خود كه بیشتر به خاطر مشكلات اقتصادی و كثرت جمعیت تحقق می یافت، در دو جهت جنوب و غرب صورت گرفت. مهاجرتهایی كه به سوی غرب صورت می گرفت، با مانع امپراتوری ساسانی در ایران مواجه گشت و در حالی كه عده ای سوی هندوستان روی آوردند، عده ای دیگر در نزدیكیهای ایران سكنی گزیدند. به نظر می رسید كه ایجاد ارتباط میان اسلام و تركان، با برطرف شدن مانع حكومت ساسانی امكان عمل می یافت. تركان نتوانسته بودند به فروپاشی امپراتوری ساسانی كه آزارشان می داد، موفق شوند و این توفیق همانگونه كه بعداً خواهیم دید، از سوی اعراب تحقق یافته بود.
ارتش اعراب با هیجانی كه دین جدید می داد، پیشرفت خود را ادامه می داد تا اینكه در سال ۶۳۴ با جنگ یرموق موفق شد بیزانس را از سوریه بیرون براند. سپس با جنگهای قادسیه (۶۳۵) و نهاوند (۶۴۱)، امپراتوری ساسانی را از میان برداشت و ایران را متصرف شد. فروپاشی این چنانی امپراتوری ساسانی سبب شد كه تركان بتوانند با دین اسلام ارتباط برقرار كنند. روابط ترك ـ عرب كه پس از حذف مانع ساسانی ایجاد شده بود، به مدت طولانی با مجادلات متقابل سپری شد. اعراب در دوره امویان (۷۵۰ـ۶۶۱) همچنان كه در مدتی كوتاه، ماوراءالنهر را به تصرف آوردند، پیشرفت خود را تا تالاس ادامه دادند. البته در این خصوص مجادلاتی كه خوانین ترك با یكدیگر داشتند، تسهیلاتی در اختیار اعراب گذاشت. وقتی تركان كه به خاطر حاكمیت بر آسیای میانه می جنگیدند، از سوی نظامیان مسلمان عرب تصفیه شدند، چینی ها و اعراب در برابر یكدیگر جبهه گرفتند.
بلافاصله پس از حاكمیت عباسیان، جنگ تالاس اتفاق افتاد (۷۵۱) و اعراب به اتفاق تركان با چینیها جنگیدند. پس از این جنگ مهم بود كه چین از آسیای میانه دست كشید و حاكمیت منطقه به دست اعراب افتاد.
برغم رفتار خشن و تحقیرآمیز امویان نسبت به افرادی كه عرب نبوده و اسلام را پذیرفته بودند، عباسیان مناطق غیرعرب را نیز با مناطق عرب نشین یكی می گرفتند. وقتی ملت هایی كه مغلوب اعراب شده بودند، به تدریج به اسلام مشرف شدند، از راههایی كه قبلاً علمای ادیان دیگر و تجار می گذشتند، این بار علما و تجار مسلمان عبور كردند و قدم در سرزمینهای تركان گذاشتند. در این دوره علاوه بر دولت عباسی، دولت ساسانیان نیز به ویژه در تنظیم و اداره ارتش از تركان استفاده كرد و برای گسترش اسلام در میان این توده ها كمك نمود. درخصوص مسلمان شدن تركان مسأله ای وجود دارد كه نباید از نظر دور داشت: تركان تعداد زیادی از عناصر دینی را نه از اعراب كه از ایران گرفتند. آنان پیش از آنكه اسلام از سوی سربازان عرب وارد منطقه بشود، با ایرانیان ارتباط داشتند و آنان را نزدیكتر از اعراب برای خود می دیدند. بدین ترتیب ایرانیان در قبول اسلام از سوی تركان، وظیفه میانجیگری عهده دار شدند، آنان را راهنمایی كردند و تحت تأثیر قرار دادند. این تأثیر را می توان در جریان قرنهای بعد در ادبیات، هنر، نظام اداری و صحنه های دیگر نیز ملاحظه كرد.
اگر به جریانهایی كه در فاصله قرنهای هفتم تا دهم میلادی رخ داد و خلاصه ای از آن در این مقال داده شد بنگریم، می توان تصور كرد كه قسمت اعظم تركان به اسلام گرویده بودند. در این دوره دین اسلام بیشتر در شهرهای غربی و مناطق توسعه یافته گسترده شده بود و اغلب تركان كه در شرق به صورت مهاجر یا نیمه مهاجر زندگی می كردند، هنوز به اعتقادات پیشین خود وابسته مانده بودند. در قرن دهم حاكمیت اعراب بر مناطق ترك نشین ادامه داشت و در سایه روابط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دویست ساله بود كه گسترش اسلام در میان تركان سرعت بیشتری یافت و شهرهای بزرگ ترك نشین نظیر بخارا، سمرقند، فرغانه و جرجان به صورت مراكز مهم فرهنگ و تمدن اسلامی درآمدند. تركان كه تا آن روزگاران به خاطر مهارت در سربازی شهرت یافته بودند، به صورتی درآمدند كه توانستند در تمدن اسلام نیز نقش آفرین باشند. آنان كه زیر نفوذ و حاكمیت اعراب، به قیام هایی دست می زدند و حتی قدرت تغییر خلیفه را داشتند، موقعیتی یافته بودند كه می توانستند دولت خود را احداث نمایند. بدین ترتیب از قرن یازدهم به بعد در یك جغرافیای بسیار وسیع دولتهای بزرگ مسلمان ترك پدید آمدند كه از میان آنها می توان به طولونیها (۹۰۵ـ۸۷۵)، قراخانیان (۱۲۱۲ـ۸۴۰)، غزنویان (۱۱۸۷ـ۹۶۹)، سلجوقیان (۱۳۰۸ـ۱۰۴۰)، خوارزمشاهیان (۱۲۳۱ـ۱۰۷۷) اشاره كرد.
درخصوص دلایل قبول اسلام از سوی تركان، تحقیقات متعددی از سوی صاحبنظران به عمل آمده و نگرشهای متفاوتی عرضه شده است. اشاره ای مجمل به این موضوع در این فرصت بی فایده نخواهد بود.
● تركان بیش از همه به دلایل زیر به اسلام گرویدند:
۱) شباهت موجود میان اسلام و اعتقادات پیشین آنان
۲) وجود روابط مهم اقتصادی میان تركان و اعراب
۳)اولویت تمدن اسلامی بر سایر تمدن ها از هر جهت
۴) تبلیغات شدید شیوخ و دراویش مسلمان
۵) فشارها و سیاست های نابودسازی اعراب كه درنتیجه جنگهای درازمدت اعمال می شد.
روند تشرف تركان را به اسلام كه مدت درازی صول كشید می توان به یك یا چند دلیل بست كه در بالا مذكور افتاد. در صورتی كه با مراجعه به تحقیقاتی كه در آن دوره صورت گرفته، آشكارا دیده می شود كه در قبول اسلام از سوی تركان، نه یك دلیل، كه همه دلایل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی كه پیش از این مورد اشاره قرار گرفت، مؤثر بوده است.
روند قبول اسلام از سوی تركان كه خطوط اصلی آن در بالا داده شد، مقوله بسیار دینامیك و پیچیده ای است و این حركت در اثنای مهاجرت از آسیای میانه به آناتولی و در دوره بعد از آن حدوداً تا قرن چهاردهم ادامه داشته است.
● دو نكته بسیار مهم دیگری نیز وجود دارد كه ضرورت اشاره بدانها مشهود است:
۱)كیفیت اسلامی كه به تركان عرضه شد؛
۲)تركان چه برداشتی از اسلام داشتند.
درخصوص كیفیت اسلامی كه به تركان عرضه شد می توان چنین گفت:
وقتی دین ها در روند گسترش از سوی جغرافیاها و جوامع مختلف پذیرفته می شوند، اگر از لحاظ جوهر هم نباشد، از لحاظ شكل به تغییراتی تن می دهند و چهره ای جدید می یابند. هیچ دین جدیدی نیست كه از سوی جوامع صاحب اعتقادات و فرهنگ متفاوت، به طور كامل پذیرفته شود. انسانهایی كه دین و فرهنگشان را به دلایل مختلف ترك می كنند، بعضی ها از اعتقادات پیشین خود دست می كشند و برخی دیگر آنها را متناسب با دین جدید درمی آورند و ادامه حیاتش را سبب می شوند. در ملت هایی چون تركان، كردها و ایرانیان كه صاحب فرهنگ و اعتقادات بسیار كهن هستند، نسبت حفظ اعتقادات پیشین بسیار بالاست.
از این بررسی كوتاه نیز مستفاد می شود كه دین اسلام كه در شبه جزیره عربستان متولد شده بود، تا زمانی كه قدم در سرزمین تركان گذاشت، با تأثیرات فرهنگی و دینی مختلف مواجه شد و درنتیجه ضمن مهاجرت از محل تولد خود مجبور شد، عناصر فرهنگی و اعتقادی متفاوت را در بطن و ساختار خود قرار بدهد. همانگونه كه در حركت تصوف نیز دیده می شود، كیفیت منعطف اسلام، تأثیر زیادی در مسلمان شدن تركان داشته است.
پیش از این گفتیم كه تركان اسلام را نه مستقیماً از اعراب كه به طور غیرمستقیم از ا یرانیان و از راه خراسان، مركز فرهنگ ایران گرفتند. اصولاً تمدن ایرانی پیش از آنكه تركان را تحت تأثیر درآورد، تأثیرات مهمی در دین اسلام نیز گذارده بود. افزون بر آن، اسلام در دوره گسترش با تمدن ها و ادیان دیگر نیز مخلوط شده و تأثیراتی گرفته بود. در دوره بعد از گسترش نیز مذاهب مختلفی پدید آمدند و مفاهیم و اصول دینی به سبب تفاسیر مختلف و دلایل سیاسی در معركه مجادله وارد شدند. اصولاً در طول دوره قرون وسطی، دلیل اصلی درگیریها هرچند به ظاهر سیاسی و اقتصادی به نظر می آمد، دینی بوده و این دوره شاهد اینگونه درگیریها بوده است. تركان تحت این شرایط كه به طور خلاصه بیان شد در طول قرن ها تحت تأثیر تعداد زیادی دین و فرهنگ باقی مانده، دین متساهل و منعطفی را قبول كردند كه پاسخگوی ضرورتهای اجتماعی ـ فرهنگی ـ دینی آنان بود و پروفسور كاهن (Cahen) از آن به عنوان «مسلمانی ویژه» یاد می كند. بعداً نیز اشاره خواهیم كرد كه روند تشرف تركان به اسلام در آناتولی در دوره مهاجرتها و دوره های بعد از آن تا قرن چهاردهم و حتی تا بعدها نیز ادامه داشته است.پس از اشاره ای كوتاه به نحوه پذیرش اسلام از سوی تركان، اینك به مسأله مهاجرتهایی كه به آناتولی صورت گرفت، می پردازیم. پیش از این گفتیم كه اسلام به شكل ویژه ای به تركان انتقال یافت. تشرف به اسلام در روستاها و در میان قبایل مهاجر آهسته تر از شهرها بود. در مقابل فعالیت شیوخ و دراویش سنی در شهرها، از همان اوایل قبایل اغز كه در مناطق خراسان و ماوراءالنهر (جایی كه حركتهای باطنی گری حاكمیت داشت) زندگی می كردند وعملاً با باطنیان كه در حركتهای سیاسی ـ دینی اشتراك داشتند، صمیمیت برقرار كرده بودند، به تدریج مذهب اسماعیلیه را قبول كردند؛ آنان هرچند در ظاهر اسلام را پذیرفته بودند، از تأثیر سنت های ملی و ادیان پیشین خود دست نكشیده بودند و بیش از تلقین های پیچیده و رنج آور فقهای اسلامی، به شاعران مردمی خود (كه كلام می گفتند) وابسته بودند. این تركمانان پیش از آمدن به خراسان و ماواءالنهر و پس از اقامت در این مناطق كم و بیش با نظامهای دینی مختلف نظیر مسیحیت، بودائی، مزدكی ارتباط داشتند؛ ولی نه اسلام و نه هیچكدام از این نظامهای خارجی و بسته، نتوانستند سنت های دینی آنان را به كلی به بوته فراموشی بسپارند.
در این دوره جای شاعران مردمی را، دراویشی می گرفتند كه با عنوان «بابا» ممتاز شده بودند؛ مناقب های مربوط به دوره پیش از اسلام كه در میان تركان رواج داشت، شكل اسلامی به خود می گرفت و از سوی دراویش در میان مردم شایع می شد.
به عنوان نتیجه می توان گفت كه توده های ترك به هنگام تشرف به اسلام، بسیاری از اعتقادات و سنت های كهن خود را نیز حفظ می كردند و اكثراً به شیوخ و مبلغان دینی كه در پی اشاعه اصول و قوانین پیچیده دینی بودند، توجه نمی كردند؛ و بیشتر به سوی باباها متوجه می شدند كه در پی اشاعه معلومات دینی سطحی بودند، شامان ها و شاعران مردمی گذشته را به یادشان می آوردند و می كوشیدند ارتباطی میان دین جدید و اعتقادات قدیمی به وجود بیاورند. مسلمانی این عده، مسلمانی مردمی به شمار می آمد كه از اجرای مسئولیتهای دینی دور بود و اولویت را به اعتقادات و سنتهای كهن می داد.
●اسلام در آناتولی
حركت تمام نشدنی تركمانان مهاجر، از سوی دولت سلجوقی به آناتولی یعنی مرزهای بیزانس كشیده می شد. این مناطق مرزی، ویژگیهای اجتماعی متفاوت از مناطق درونی داشت. مردم این مناطق برعكس مردم مناطق درونی كه از نظم صلح آمیز و استقرار طلب برخوردار بودند، پیوسته در جنگ و ستیز بسر می بردند. به ویژه از خراسان و تركستان تعداد زیادی جنگجو به این مناطق اعزام می گردید. این دراویش جنگجو (یا غازی ها و اولیای قهرمان) خیلی پیش از جنگ ملازگرد (۱۰۷۱) به مناطق مختلف آناتولی نظیر سیواس، قیصریه و قونیه حمله كرده بودند و مناطق مرزی مجبور بودند كه در مقابل این تهاجمات، به آمادگیهایی دست بزنند. در مناطق مرزی اكثر جمعیت را تركمانان مهاجر تشكیل می دادند. این تركمانان مهاجر همانگونه كه پیش از این نیز اشاره شد، تحت نفوذ باباهای نادینمدار متمایل به علویگری ـ باطنی گری قرار داشتند. در آن دوره به سبب اینكه امپراتوری بیزانس به ضعف گرائیده بود، مردم این مناطق به طور پیوسته به سوی غرب و به داخل آناتولی سرازیر می شدند. اگر به حوادثی كه در دوره بعد از قرن یازدهم اتفاق افتاده است نظری بیفكنیم، درمی یابیم كه جنگجویان این مناطق و عشیرتهای تركمن كه همراه با آنان حركت می كردند، در تأسیس دولت سلجوقی آناتولی و نیز در احداث بیگ نشین ها و تبدیل آنها به امپراتوری عثمانی نقش اساسی داشته اند.
پیش از این گفتیم مهاجرتهایی كه در قرن یازدهم شروع شده بود، به چه دلیل و چگونه تحقق یافت. نخستین موج عظیم مهاجرت به آناتولی پس از جنگ ملازگرد به میان آمد و پس از آن موجی بزرگتر و فراگیرتر متعاقب استیلای مغول صورت گرفت كه در طلایه این حركت مهاجرت نیز دراویش جنگجوی مناطق مرزی قرار داشتند. این دراویش جنگاو كه به قول ویتك (P.Wittek) اعضای حركتی به نام «حركت غازی» بودند، در تأسیس دولت سلاجقه آناتولی، بیگ نشین های آناتولی و امپراتوری عثمانی وظایف و مسئولیتهای بزرگی در عهده گرفتند. همچنان كه فتح آناتولی به زعامت این دراویش تحقق یافت، تسلط بر این سرزمین جدید نیز با رهبری آنان متحقق شد.
مهاجرتهایی كه همراه با فتوحات و در دوره بعد از آن از تركستان، خوارزم، خراسان، آذربایجان، سوریه و عراق صورت می گرفت، دراویشی را دربرداشت كه به حركتهای دینی مختلف منتسب بودند. بدون شك حوادث سیاسی ـ اجتماعی كه از قرن یازدهم به بعد در آناتولی رخ داد، كار این دراویش را تسهیل كرد و سبب شد كه مردم بدانان وابسته شوند. به ویژه روستائیان و توده های مهاجر به دراویش و شیوخ منتسب به تصوف نادینمدار و تكایا و زوایایشان توجه و علاقه بیشتری نشان می دادند. شیوخ و متصوفان بیشتر در شهرها فعالیت می كردند و به نشر نگرشهایی دست می زدند كه اعتقادات اهل سنت را در اولویت قرار می داد، با تركان مهاجر و نیمه مهاجر متناسب نبود و مورد پسندشان قرار نمی گرفت. همین وضع در دوره بعد از مهاجرت نیز در آناتولی تجدید شد و شیوخ سنی نتوانستند بر توده های مهاجر و نیمه مهاجر تأثیر بگذارند. دراویش و باباهای منتسب به حركتهای تصوفی نادینمدار بیشتر به این توده ها اثر می گذاشتند. زیرا آنان به اشاعه و انتشار افكار التقاطی دست می زدند كه با حال و وضع این توده ها تناسب داشت. همانگونه كه كوپریلی نیز اظهار كرده «میان این متصوفان جنگجوی ترك كه با شمشیر چوبی علیه كفار می جنگیدند، با یك مشت مرید، ارتش صدهزارنفری را فرومی پاشیدند، قلعه ها را فتح می كردند، اسلام را به زور شمشیر در دنیای كفر ترویج و تبلیغ می كردند و متصوفان عرب و عجم كه ساكت و آرام در تكایای خود حیات منجمدی را پشت سر می گذاشتند، تفاوت فاحشی وجود داشت.»
شكی نیست كه آناتولی در این دوره با مناطق و مراكزی نظیر آسیای میانه، خوارزم، خراسان، سوریه، عراق و ایران روابط اجتماعی ـ اقتصادی داشت. از قرن یازدهم به بعد حوادث و جریانهای دینی ـ فرهنگی این مناطق و مراكز بر آناتولی نیز اثر گذاشت و تعداد زیادی از دراویش و متصوفان مناطق یاد شده، به آ‌ناتولی آمدند و دیدگاههای خود را عرضه داشتند. بدون شناخت این حركتهای دینی هیچكدام از حركتهای دینی را در آناتولی نمی توان درك كرد؛ مولویگری، بكتاشیگری و علویگری نیز پس از درك این حركتهای دینی قابل فهم و درك خواهد بود. فؤاد كوپریلی در این مورد چنین می گوید:
«از اوایل دوره سلجوقیان همراه با قبایل تركمن كه به آناتولی (دارالجهاد) می آمدند، تعداد زیادی بابای تركمن و دراویش یسوی از آسیای میانه، خوارزم و خراسان و مبلغان اسماعیلیه از عراق، سوریه و ایران و پیروان قلندریه روی به این آب و خاك نهادند.»
باتوجه به اینكه اسلام در میان تركمانان مهاجر و نیمه مهاجر بیشتر از طریق طریقتهای عرفانی و نادینمدار مورد تأیید قرار می گرفت، پیداست این حركتها كه چهره منعطف و سطحی اسلام را منعكس می كرد، تا چه حد شیوع و رواج داشته است. دراویش و باباهای نماینده این حركتها كه شامانهای ترك قدیم را تداعی می كردند، اسلامی مناسب با عقاید كهن به این توده ها عرضه می كردند و از سوی شیوخ و متصوفین سنی به شدت مورد انتقاد و اعتراض قرار می گرفتند. انتقادات و اعتراضات بیشتر در ارتباط با عدم رعایت مسئولیتهای دینی نظیر نماز و روزه و اجرای عبادت، آئین و مراسم خلاف اسلام بود. این اعتراضات به قدری شدید بود كه مؤسسین بزرگ طریقت نظیر احمد یسوی و ابوالفاء نیز نتوانسته بودند خود را نجات بدهند. صوفیان و علمای دینی متعصب، مخالفت خود را با شركت زنان در مراسم ذكر و دعای این شیوخ بر زبان می آورند. براساس اطلاعاتی كه توغان (To&#۲۸۷;an) داده، آئین شیوخ به صورت «عمل شیطانی» تفسیر و تعریف می شد. در صورتی كه شركت زنان در كنار مردان در این مراسم و رقصی كه در جریان مراسم و در حالت وجد صورت می گرفت، تداوم اعتقادات پیش از اسلام، در شكل اسلامی بود.
روابط تأثیر و تأثر میان تركانی كه به ‌آناتولی كوچیده بودند و مسیحیان مقیم این منطقه نیز حائز اهمیت بود و دلایلی داشت. اولاً مردم محل به خاطر مالیاتهای سنگین، حكومت خودكامه، مجادله قدرت و فروپاشی ارتش دل خوشی از حكومت بیزانس نداشتند و با آن بیگانه شده بودند. ثانیاً تركان از دوره سلجوقیان آناتولی به بعد درخصوص مسایل دینی ـ فرهنگی رفتاری متساهل با مردم محل داشتند. ثالثاً اسلام مردمی كه از قرن یازدهم به بعد به آناتولی می آمدند، بیشتر سطحی و با اعتقادات قبلی آراسته بود و این امر ایجاد ارتباط آنان را با مردم محل تسهیل می كرد.
شكی نیست كه در تشرف مردم محل به اسلام، شیوخ و دراویش نادینمدار نقش اساسی داشتند. این شیوخ و دراویش نادینمدار تركمن به واسطه زوایایی كه احداث می كردند، ذهنیت اسلام منعطف را با عناصر دینی ـ فرهنگی بومی می آمیختند و به مردم مناطق آناتولی و بالكان عرضه می كردند و تلفیق آنان را با حكومت و مردم جدید فراهم می ساختند. به عنوان مثال در ولایت نامه (هرچند جنبه اساطیری دارد، ولی حاوی اطلاعات مفید تاریخی است) از دراویشی چون حاجیم سلطان، صاری اسماعیل و رسول بابا سخن به میان می آید، كه از سوی حاجی بكتاش ولی برای فراخواندن مسیحیان به اسلام تعیین شده بودند. در این خصوص اطلاعات مفیدی در مقاله باركان (Ö.L. Barkan) با عنوان «دراویش ترك» وجود دارد كه بر اسناد آرشیوی متكی است.
از سوی دیگر می دانیم كه آناتولی صاحب گذشته فرهنگی ـ دینی ریشه داری است. این فرهنگ ریشه دار، بر تركانی كه قدم در این مرز و بوم می گذاشتند تأثیر نهاد. این تأثیر كه حالتی متفاوت در مناطق روستایی داشت، در شهرها بیشتر در مشاغل تجارت و صنعت اثر گذاشت. تعاملی كه در سایه اهتدا، ازدواج و روابط متقابل اجتماعی ـ اقتصادی تحقق یافته بود، سبب شد كه ارزشهای مشترك پای به میدان گذاشتند. همانگونه كه حلمی ضیاء الوكن (H.Z.Ülken) نیز اشاره كرده: «… تركانی كه در آناتولی رحل اقامت افكندند، سنت های خود را به این منطقه آوردند و آنها را با اصول اسلامی، عناصر فرهنگی عرب و عجم كه از سوی مدرسه و تكیه عرضه می شد و فرهنگ بومی آناتولی درآمیختند و ازاین تركیب بود كه فرهنگ ترك آناتولی زاده شد…» یعنی فرهنگ بومی و عناصر دینی نیز بر این مردم كه تازه به منطقه پای گذارده بودند، تأثیر گذاشت. به عنوان مثال، مسلمانان، قدیس ها را با اولیای خود همسان گرفته، قدیس جرج و تئودور را در مقابل خضر ـ الیاس، قدیس نیكولاس را در مقابل صاری صالتق و قدیس هارالامبوس را در برابر حاجی بكتاش ولی قرار دادند. بدین ترتیب اماكنی كه از سوی مسیحیان و مسلمانان زیارت می شد، به گفته هاسلوك (Hasluk) به صورت «زیارتگاه های دوجانبه» درآمد و هر دو طرف آن را مبارك شمردند و سنگهایی را كه معتقد بودند باران می باراند و نیز درختهای مقدس را زیارت كردند. در زمینه ادبیات نیز تأثیرات اسلام و نیز اعتقادات بومی آناتولی، داستانهای حماسی را وارد میدان كرد. شیوخ و دراویش نادینمدار در اماكنی كه مسیحیان مقدس می شمردند، تكیه ساختند و در این تكایا با ‌آئین قدیسیان كه از دوره مسیحیت و پیش از آن باقی مانده بود مواجه شدند. این آئین ها و داستانهای مربوط بدانها از طریق مناقب الاولیا، شكل اسلامی به خود گرفتند. از میان این عناصر اعتقادی كه پس از دستیابی به شكل اسلامی، تداوم یافتند، می توان به عروج به آسمان پیش از مرگ، تبدیل آب به خون، بركت دادن، زنده كردن انسان یا حیوان مرده، تبدیل چوب خشك به درخت، خروج آب از خاك یا سنگ، شكافتن رودخانه یا دریا و عبور از روی آن اشاره كرد.
منبع : رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران


همچنین مشاهده کنید