چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
تروریسم پست مدرن
به دلایل زیادی، میتوان ۱۱ سپتامبر را آغاز قرن جدید قلمداد کرد. پس از جنگ جهانی دوم و در واقع در بیشتر قرن بیستم، ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی در جنگ سرد با یکدیگر به سر میبردند. هر دو طرف نیز فراروایت مخصوص به خود را داشتند. ایالات متحده با سرمایهداری، همکاریهای بینالمللی و دمکراسی تشخص مییافت و شوروی با تمرکزگرایی، مالکیت دولتی و دیکتاتوری. با سقوط دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ فراروایتهای هر دو طرف شکست خوردند و ایدهها و سبک پست مدرنیسم پیروز شد، اما پس از ۱۱ سپتامبر فراروایتها با شدت بیشتری برگشتند. خدا، مسیحیت و اسلام، و سخن درباره جنگهای صلیبی نیرومندتر از گذشته، در کانون توجه نیروهای نظامی کره خاکی قرار گرفتند.
فراروایتهای جدید فلاسفه خود را نیز پیدا کردند. «ساموئل هانیتنگتون» درسال ۱۹۹۳ مقاله خود با نام «برخورد تمدنها» را به چاپ رساند. اسامه بن لادن نیز در اعلامیه خود به سال ۱۹۹۶ و مصاحبههای متعددش بر بروز چنین جنگی تأکید کرد. بدینسان چالشی که پست مدرنیسم با آن روبهرو شد، نه از سوی فلاسفه فرانسه به وقوع پیوست و نه از سوی معماران آمریکایی، بلکه از سوی جورج بوش در کاخ سفید و اسامه بن لادن در کوههای تورابورای افغانستان شکل گرفت.
درحالی که بهکارگیری ترور به عنوان سلاح در جنگ و سیاست، تأثیری انکارناشدنی در سراسر تاریخ بشر داشته است، استفاده مدرن از آن به عصر روشنگری در اواخر قرن هجدهم و به فرانسه برمیگردد. در این دوره بود که برای نخستین بار، دولت فرانسه برای رسیدن به مقاصد سیاسی خود از ترور استفاده کرد. از آن زمان به بعد، این واژه در گستره وسیعی در حوزه سیاست به کار رفته است. هنوز هم، تروریسم نقش انکار ناشدنی در خشونت موجود میان ابنای بشر ایفا میکند. در طول جنگ سرد و تا دهه اخیر تروریسم، عملیاتی پراکنده، محدود و نسبتا مشخص بود که بیشتر جنبه داخلی داشته و به طور عمده، متوجه رهبران و دیپلماتها میشده و به عنوان بخشی از روابط بینالملل مورد حمایت یکی از دو قطب بوده است، اما هماکنون دیگر تروریسم به اقدام علیه دولتها محدود نمیشود و علاوه بر دولتها، سازمانها، گروههای گوناگون و بیشتر، افراد و ملتها را در بر میگیرد. در واقع تغییرات شگرفی در سیستم بینالمللی پدید آمده است که یکی از آنها، گسترش تروریسم در قالبها و اشکال گوناگون آن است. مقاله حاضر به بررسی یکی از گونههای آن به نام تروریسم پست مدرن پرداخته است.
● تعریف تروریسم و انواع آن:
بدون شک، نمیتوان هیچ تعریفی از تروریسم به دست داد که همه انواع گوناگون این پدیده را که در تاریخ نمود یافته دربرگیرد، اما منظور از گروههای تروریستی در این نوشته، سازمانها یا جنبشهایی هستند که ارعاب سیستماتیک، حرفه اصلیشان بوده است. بدینسان بر پایه دانشنامه بریتانیکا: «تروریسم عبارت است از کاربرد حساب شده ارعاب یا خشونت پیشبینی ناپذیر ضد حکومتها، مردمان یا افراد برای دستیابی به یک هدف سیاسی». در این عمل قانون زیر پا گذاشته میشود و هدف بیشتر ایجاد ترس در گروه بزرگی از مردم است.
تروریسم پست مدرن با گونههای گذشته آن این تفاوت را دارد که قربانیان آن اغلب شهروندان بی گناهی هستند که یا تصادفی برگزیده شدهاند یا آن که صرفاً به طور اتفاقی در موقعیتهای تروریستی حضور داشتهاند.
تروریسم به گونههای مختلفی نمایان میشود. در واقع، امروزه ما نه با یک نوع تروریسم بلکه با گونههای گوناگونی از آن روبهرو هستیم. از نمونههای قدیمیتر میتوان به تروریسم جغرافیایی (geographical terrorism) اشاره کرد که برای به دست آوردن سرزمین به کار گرفته میشد. تروریسم سیاسی (political terrorism) نمونه بعدی است که برای تحققق اهداف سیاسی مورد استفاده قرار میگرفت. از شایعترین انواع دیگر تروریسم، میتوان به تروریسم دولتی (کاربرد خشونت توسط دولت یا تهدید به استفاده از آن) و تروریسم سازمان یافته فراملی اشاره کرد.
امروزه ما با نوع جدیدی از تروریسم روبهرو هستیم که در آن، مردم دست به اعمال خشونت آمیز میزنند و آن را با رجوع به عقاید مذهبی و یا پیام مقدس الهی مشروعیت میبخشند (نظیر آنچه سازمان القاعده در حملات ۱۱ سپتامبر انجام داد). تروریسم مذهبی هرچند از نظر بنیانهای فکری و عملی خود، ریشه در دوران مدرنیته قرن هجدهمی و عصر استعماری دارد، اما تنها با رسوخ بحرانهای حاد و جدی که با چرخش پست مدرنیسم در ارکان مدرنیته دهه شصت رخ داد، توانست تجدید حیات یافته و فرصت ابراز وجود یابد. بدینسان جهان امروزه با شکلهایی پست مدرن از تروریسم روبهرو شده است که قوانین تازه ای را برای یک بازی قدیمی میطلبد.
● تروریسم پست مدرن:
بررسی آنچه در این مقاله تروریسم پست مدرن نامیده شده است، نیازمند به شناخت بیشتر تئوریهای پست مدرنیستی دارد. پست مدرنیته جریانی است که در واقع، برآمده از دل مدرنیته و تلاشی است برای یافتن پاسخهایی در حل معظلات مدرنیته و خروج از بن بست مدرنیسم؛ نمادی است برآمده از دل بحرانهای متعددی که مدرنیته در فرایند تکامل و تحول خود با آنها روبه رو بوده است؛ بحرانهایی همچون بحران بازنمایی و از دست دادن مرکزیت. بدینسان پست مدرنیته مرکزیت واحد، کلی و جهانشمول و فراگیر را نفی میکند و در عوض در پی یافتن مرکزیتی است متکثر، چند لایه، جزءگرا و تفردی.
ظهور اندیشههای پست مدرنیستی، نتیجه سرخوردگی جامعه روشنفکری اروپا از دستاوردهای مدرنیته در غرب بود. پست مدرنیستها با انتساب پدیدههایی چون قهر، خشونت، تروریسم و... به روشنفکری و رنسانس، تمامی دستاوردهای مثبت انسانی و اجتماعی آنها را زیر سؤال برده و انکار کرده و به دنبال آن، به محکوم کردن و نفی روشنگری و رنسانس برخاستند.
«ژان فرانسوالیوتار»، مؤثرترین و برجستهترین ارزیابی درباره رابطه مدرنیسم و پست مدرنیسم را در کتاب معروف خود «وضعیت پست مدرن؛ گزارشی درباره دانش» ارایه کرده است.
لیوتار در این کتاب بیان میدارد که مدرنیته با جایگزین کردن روایتهای غیردینیتر و دنیاگرانهتر، ولی روایتهایی نه چندان جهانی و کلی به جای روایتهای الهی یا تقدیری درباره سرنوشت انسان، پا به عرصه وجود نهاد. به بیان دیگر، وجود مدرنیته، مدیون آن دسته فراروایتهایی است که بیانگر نوعی برداشت از پیشرفت خطی، جبری و مقاومت ناپذیر در تاریخ بشریت به سمت مقصدی واحدند؛ همان مقصدی که در فلسفه هگل تحقق کامل روح کاملا ً خودآگاه و در مارکیسم رهایی کلی انسانها تلقی میشد. وضعیت پست مدرن با سقوط و فروپاشی این فراروایتها یا بدبینی شدید نسبت به این فراروایتهای کلی پا به عرصه وجود میگذارد. لیوتار به جای روایت واحد درباره آشکار ساختن انسانیت جوهری، انواع بسیاری از تاریخهای گوناگون و روایتهای محلی را پیشنهاد میکند که امکان جمعبندی یا خلاصه و یکی کردن آنها در یک داستان جامع و فراگیر وجود ندارد.
بدینسان از بارزترین شاخصههای اندیشههای پست مدرنیستی میتوان به عدم تجانس، ناهماهنگی و تغییر و تحول مداوم، پایبند نبودن به اصول و قواعد از پیش تعیین شده و ثابت، تحرک، پویایی، دگرگونی مستمر و بیاعتمادی شدید به همه گفتمانهای جهانی، عام و کلی و در یک کلام نسبیت گرایی اشاره کرد. پست مدرنیسم در بررسی کارکردهای فرهنگی و اجتماعی، حاشیه را نقشآفرینتر از متن مییابد و در پی آن است که به فرعیها، خرده فرهنگها، خردهگروهها وخرده سیستمها، بیش از فراروایتها، اعتبار و هستی بخشد. به طور کل، تلاش نویسندگان پست مدرن در بعد سیاسی، وارد کردن افراد، طبقات و گروههای نامبرده، اعم از نژادی، فرهنگی و قومی، از حاشیه به متن جامعه است.
تروریستهای پست مدرن، کمتر از گذشتگان خود در دهههای ۶۰ و ۷۰ ایدئولوژیک هستند و در عین حال بیشتر از آنها به اعتراضات مذهبی و قومی متوسل میشوند. به نظر می رسد که تروریسم پست مدرن هیچ محدودیتی را چه در داخل و چه در خارج، برنمیتابد. این نوع از تروریسم بینالمللی بوده و به عبارتی به طور واقعی جهانی به شمار میرود؛ شهروندان عادی را بیشتر از نظامیان مورد هدف قرار میدهد؛ همیشه در حال جابجایی است و از این جهت مثل زنبوران عسل در کندو عمل میکند؛ از تکنولوژیهای جهانی ارتباطات و اطلاعات استفاده میکند؛ سلولهایش که نقش شبکههای اطلاعاتی را دارند، آن را قادر میسازند تا همیشه خود را بازیابی کرده و به قید و بندهای رسمی شناخته شده مقید نباشد؛ از اهمیت رسانههای همگانی برای تحت تأثیر قرار دادن افکار عمومی آگاه بوده و بر استفاده از آنها تأکید میکند؛ از نظر نظامی از آخرین پیشرفتهای موجود در زمینه تعلمیات نظامی بهرهمند است؛ درباره منابع مالی همانند کارتلهای قاچاق دارو عمل میکند و علاوه بر همه اینها، اطلاعات کافی از سلاحهای بیولوژیکی نیز در اختیار این نوع از تروریسم قرار دارد که هر زمان بخواهد، میتواند از آن استفاده کند.
تروریسم پست مدرن هم در کشورهای پیشرفته پدید میآید و هم در کشورهای در حال توسعه (طراحان و مجریان اصلی حملات ۱۱ سپتامبر بیشتر شهروندان کشورهای آلمان، مصر و عربستان سعودی بودند).
از دلایل گسترش تروریسم پست مدرن میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱) روند غیر مذهبی کردن کشورها
۲) فقر اقتصادی و فرهنگی در بسیاری ازکشورها در نتیجه گسترش جمعیت و شهرنشینی
۳) نابسامانیهای سیاسی و اجتماعی
۴) روند جهانی کردن و در نتیجه رونق تجارت جنگ افزار
۵) نوآوریهای فنی که موجب تسهیل اعمال تروریستی در سطح بینالمللی شده است
۶) نقش رسانهها در انتشار سریع و وسیع اخبار مربوط به عملیات تروریستی به ویژه پس از انقلاب رسانهای که از یکسو در ترویج افکار تروریستی مؤثر بوده و از سوی دیگر، به رسیدن اهداف تروریستها مبنی بر جلب نظر افکار عمومی اثرگذار بوده است
۷) مخالفت با دولتهای داخلی
● نتیجهگیری:
«ژاک دریدا» تروریسم را نشانهای از نوعی نارسایی در نظم موجود در مکانیسمهای دفاعی مدرنیسم میداند که طراحی شده بودند تا از سیستم محافظت کنند، اما علیه خودش به کار گرفته شدند. از نظر «یورگنها برماس»، عدم تساهل مذهبی ـ بنیادگرایی عصر مدرن ـ نوعی واکنش تدافعی علیه مدرنیسم و در دفاع از شیوههای سنتی زندگی است. وی خشونت تروریسم را که از بنیادگرایی سرچشمه میگیرد، بسان شکلی از آسیب شناسی ارتباطی درک میکند که از بدگمانی مایه گرفته و منجر به شکست ارتباط میشود. بدینسان، اصلاح ساختار و نوع ارتباط، میتواند بر مشکلات ناشی از تروریسم غلبه کند.
تروریسم پست مدرن در پی آن است که با توجه به بیعدالتیهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی موجود در جهان، نژادپرستی، نابرابری در رشد و توسعه میان کشورهای شمال و جنوب، نقض گسترده حقوق بشر، گرسنگی و فقر و... با دست زدن به اقدامات تروریستی، علاوه بر ابراز نارضایتی، به احقاق حقوق از دست رفته خویش نیز اقدام کند. به طور کل، شکست سرمایهداری جهانی و ظهور تروریسم جهانی در ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگرند. در قرنهای نوزده و بیست، پروژه مدرنیزاسیون در تحقق اهداف و شعارهای خود از قبیل دمکراسی، رفاه، برابری و خردمندی و مبارزه علیه بیعدالتیهای سنتی، آریستوکراسی و خرافات شکست خورد. بدینسان حملات تروریستهایی چون سازمان القاعده ـ که میتوان آن را محصول جانبی جهانی شدن در نظر گرفت ـ ربطی به ماهیت اسلام ندارد، بلکه پاسخی است به اشتباهات مدرنیته.
در واقع، مشکل اصلی در اینجا بنیادگرایی است. از نظر نگارنده، هر نقطه نظری که نسبیگرا نباشد، بنیادگراست. در نتیجه، تنها راه بیرون آمدن از اتهام بنیادگرایی، تطابق با نسبیتگرایی پست مدرن است. در واقع، هدف از چنین دیدگاهی، نوعی شکگرایی در برابر همه ایدههای تمامیت خواه است.
به نظر میرسد که جهان به صحنه درگیری بین بنیادگراییها مبدل شده است، چراکه هیچ کدام از آنها برتری دیگری را نمیپذیرد. گرایش به سمت ایدهها و ایدهآلهای روشنگری، الزاماً بهتر یا بدتر از گرایش به سمت ایدئولوژیهای رادیکال اسلامی نیست. اسلام رادیکال بنیادگراست، اما روشنگری رادیکال نیز از چنین جایگاهی برخوردار است. به عبارت دیگر، هم کسانی که از اسلام رادیکال دفاع میکنند و هم کسانی که از روشنگری رادیکال، هر دو بنیادگرا به شمار میروند؛ یکی سکولار رادیکال و دیگری مذهبی رادیکال است، اما هر دو رادیکال هستند. هر دو گروه به ارزشهای جهانشمول خود ایمان داشته و بر این باورند که به خاطر اصول بر حق خود، مبارزه میکنند و در نتیجه مخالف نسبیگرایی هستند. پس از دیدگاه پست مدرن هر دو گروه، بنیادگرا به شمار میآیند و هر دو قابل رانده شدن.
مهدی بخشی شیخ احمد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست