یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
مجله ویستا
آثار روانی ـ اجتماعی خداباوری
الف) موضوع: آثار۱ روانی ـ اجتماعی۲ خدا۳باوری۴
ب) بیان مسأله:
در باب مطلوب نهایی نوع انسان، دو دیدگاه عمده مطرح است. یكی كمال جوئی و دیگری آرامش طلبی؛ و شاید این دو در سطوح بالاتر ملازم هم باشند. اما عوامل عمده در رسیدن به این هدف كدامند؟ در این باب هر مكتبی دیدگاهی دارد. دین اسلام، خداباوری را (چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی) عمدهترین عامل در رسیدن به این هدف میداند. اكنون سؤال این مقاله این است كه ۱ـ آیا خداباوری بر زندگی افراد اثر میگذارد؟ ۲ـ اگر پاسخ مثبت است مكانیزم این اثر گذاری چگونه و آثار آن كدامند؟ ۳ـ آیا شواهد و مصادیقی در تأیید این اثر گذاری وجود دارد؟
ج) اهمیت مسأله:
اگر از طریق تحلیل روانشناختی روشن شود كه خداباوری چه مقدار و چگونه حیات بشری را تحت تأثیر خود قرار میدهد، و اگر با مطالعات نقلی (تاریخی و تعبدی) و آماری، مصادیق مثبت و روشنی از این تأثیر و تأثر را در جوامع گذشته و كنونی بیابیم، آنگاه رهنمودهای فراوانی برای تمام نهادهای فرهنگی ـ اجتماعی، از جمله آموزش و پرورش، آموزش عالی، صدا و سیما، ... بدست آورده و خواهیم توانست به صورت علمی و قدم به قدم در جهت خداباوری افراد جامعه پیش برویم. میتوانیم به انسان امید و نوید بدهیم كه چگونه انسانیت خود را حفظ كرده و رشد بدهد و تكامل و آرامش روانی را چگونه به دست بیاورد.۵
د) فرضیهها:
۱ـ اگر خدا باوری، از طریق مكانیزم روانشناختی صحیح، در افراد و جامعه ایجاد شود، آثار بسیار مثبت و شگفت انگیزی را در پی خواهد داشت.
۲ـ به مقداری كه افراد یا گروهها و جوامع، از این خداباوری برخوردار بودهاند، آثار و نتایج مثبت آن را در تمام سمت و سوی زندگی خود یافتهاند.
ه··) اهداف تحقیق:
دعوت محققان روانشناسی (به ویژه در جامعه اسلامی ایران) به توجه و تحقیق بیشتر در باب خداباوری و مكانیزم و آثار روانشناختی آن.
و) پیشینه تحقیق:
مطالعاتی كه در باب خدا و خداباوری صورت گرفته، بیشتر صبغه فلسفی و كلامی و جامعه شناختی داشته است. در این باب به همان مقدار كه مطالعات هستی شناختی۶ و معرفت شناختی۷، فراوان است، مطالعات روانشناختی۸ كمیاب و نادر است. بسیارند فیلسوفانی كه در این باب سخن گفتهاند. و بسیارند متكلمان ادیان و اعصار مختلف كه به بحثهای مفصل در این باب پرداختهاند. اما اگر بخواهیم در این باب از دیدگاه روانشناسی مطالعه كنیم، منبعی كه تحت این عنوان به صورت مستقل منتشر شده باشد یا در اختیار نداریم و یا بسیار كم است. اگر چه روانشناسانی مثل فروید۹ در توتم و تابو و آینده یك پندار و یونگ۱۰ در روانشناسی و دین و خاطرات، رؤیاها، اندیشهها واریكفرام۱۱ در روانكاوی و دین و ویلیام جیمز۱۲ در دین و روان و بعضی آثار دیگر، مباحث قابل توجهی در این باب داشتهاند. اما اهمیت این موضوع بیشتر از آن جهت است كه اكتفا به این مقدار پسندیده باشد. این نوشتار بر آن است كه با ارائه آراء دانشمندان و اشاره و برجستهتر كردن بعد روانشناختی آن (به ویژه آنچه با مباحث روانشناسی اجتماعی ارتباط بیشتری دارد)، قدمی كوچك در مسیر طرح بیشتر این مباحث ضروری بر داشته باشد.
توضیح واژگان عنوان مقاله
برای ارائه تصویری روشنتر از موضوع بحث، لازم است در ابتدا به توضیح دقیق در باب واژگان اصلی بحث بپردازیم تا ناخواسته گرفتار نزاع لفظی نشویم.
آثار: مفهوم این واژه روشن است اما در باب گستره آن متذكر میشویم كه هرگونه اثر فردی یا اجتماعی، ذهنی یا عینی را شامل است. به عبارت دیگر، به تمام ابعاد زندگی نظر داریم كه آیا تأثیری از خداباوری پذیرفته است یا نه؟ و اگر تأثیری پذیرفته، كدام است؟ و طی چه فرایند روانشناختیای بوده است؟
روانی ـ اجتماعی: با این قید، بحث را در ابتدا به روانشناسی فردی و سپس به روانشناسی اجتماعی محدود میكنیم. یعنی مباحث سیاسی، اقتصادی، اخلاقی، موردنظر نیستند مگر اینكه صبغه روانی اجتماعی داشته باشند.
باور۱۳: اندیشمندان علوم تربیتی و روانشناسی، حیطههای روانی وجود انسان را به سه حیطه شناختی۱۴، عاطفی۱۵، و رفتاری۱۶ تقسیم میكنند. در اینكه واژه «باور» بر كدام یك از این حیطهها، صدق میكند اختلاف نظر هست. گاهی آن را به حیطه شناختی صرف مربوط دانسته و میگویند: باور یعنی شناخت عمیق، شناخت تغییر ناپذیر، یقین داشتن به یك مطلب؛ گاهی باور را به حیطه عاطفی مربوط میدانند، یعنی با گرایش وعدم گرایش، با میل و انزجار، با احساس خوشایندی و بدآیندی مترادف میدانند: بر این اساس، باور داشتن به خدا یعنی احساس عاطفی مثبت به خدا داشتن، یعنی خدا را دوست داشتن و ... .
مراد این نوشتار از باور، معنایی است كه هم شامل «ایمان»۱۷ میشود و هم شامل «معرفت»۱۸ و در مباحث روانشناسی اجتماعی با عنوان «نگرش۱۹» شناخته میشود و بنابراین لازم است در باب «ایمان» و «نگرش» بحثهای مستقل و مفصلتری داشته باشیم. باور، اگر با شواهد كافی در دسترس، باشد «معرفت» است و اگر با شواهد كافی در دسترس نباشد «ایمان» است۲۰. اما وقتی در مقولات دینی بحث میكینم، بیشتر با مباحث نوع دوم سروكار داریم. مباحثی كه به طور مستقیم با شواهد كافی اثبات نشدهاند، بلكه یا شناختهای سطح بالاتر، واسطه این بارو شده۲۱ و یا عقل در جا زده و نیازهای وجودی درونزاد عمل میكنند و انسان بدون شواهد كافی، باورمند میشود.۲۲ به تعبیر دیگر در اینجا باور دینی همان ایمان است و باز به تعبیر روشنتر، باور میتواند دینی یا غیر دینی۲۳ باشد، اما ایمان، تقسیم به دینی و غیر دینی نمیشود، بلكه همیشه دینی است. پس اگر بحث از خداباوری میكنیم، گرچه از حیث مفهوم با «ایمان به خدا» مترادف نیست، اما از حیث مصداق یكی هستند.
خدا۲۴: برای این واژه معانی متعددی گفته شده و ضرورت دارد دقیقا مرادمان را بیان كنیم. خدای مورد نظر ما خدایی است كه ویژگیهای خاصی را دارا است؛ شامل سحر و جادو و یا هرامر متافیزیكی و یا حتی خدای هر دین الهی و آسمانی نمیشود؛ بلكه فقط خدای معرفی شده قرانی مورد نظر است و نه حتی خدای فلاسفه یا عرفا یا فقیهان اسلامی.بحث در اثبات وجود خدا نیز نیست، بلكه مراد ارائه یك تعریف است، تعریفی كه تفهیم و تفهم را راحتتر میكند. ولی از آنجا كه ۱) كیفیت تعریف،تابع كیفیت معرفت است و ۲) معرفت، دو نوع عقلی و قلبی دارد. ۳) و جهت گیری اصلی این نوشتار یك جهتگیری روانشناختی است ۴) و جهتگیری روانشناختی در باب خدا، بیشتر با معرفت قلبی تناسب دارد تا معرفت عقلی. ۵) و اصولاً تفاوتهای متعددی بین معرفت عقلی و معرفت قلبی هست۲۵، ۶) علاوه بر همه اینها، هر كدام از دو قسم معرفت، خودش دارای مراتب متعددی است و هر فردی ممكن است در مرتبه خاصی از معرفت باشد و هر مرتبهای نیز شرایط و موانع خاص خود را دارد. با توجه به این مقدمات معلوم میشود كه از یك طرف، ارائه چنین تعریفی، كار آسانی نیست و از طرف دیگر بدون ارائه این تعریف، ادامه بحث ممكن و نتیجه بخش نخواهد بود ولذا باید تلاش كنیم تا تعریف روانشناختی مورد نظر را به خوبی تبیین كنیم، چون آثار خداباوری ارتباط مستقیم با ویژگیهایی دارد كه به خدا نسبت داده و باور داریم. حال اگر ملاحظه شود كه خدای مورد بحث، خدائی است كه همه مردم از طریق قلب خود، او را میشناسند ولذا باید مشترك بین مردم باشد، باز تعریف خدا مشكلتر میشود و ما مجبوریم دنبال مفهومی از خدا بگردیم كه حداقل شامل دو عنصر مشترك با تعاریف دیگران داشته باشد ۱) امری باشد متعالی۲۶ ۲) متعلق سر سپردگی تام انسان باشد۲۷. اگر این قدر مشترك و همگانی از مفهوم خدا را به خوبی تصویر كردیم، آنگاه تصویر خدای مورد نظر قرآن نیز آسانتر خواهد شد. برای ایجاد تصور مورد نظر لازم است دو كار انجام شود. ۱) هر كسی به تجربیات درونی خودش در باب آن امر متعالی رجوع كند ۲) به بعضی تجربههای درونی دیگران از زبان خودشان توجه كنیم.۲۸
اگر بخواهیم تعریفی روانشناختی از خدا ارائه كنیم، همین نیاز و احساس نیاز درونی، مناسبترین دریچه ورود است و بسیاری از اندیشمندان نیز روی آن تأكید فراوان كردهاند. «فروید نیاز انسانی به دین را به عنوان مسألهای صرفا روانشناختی تحلیل كرد. او میگفت دین از آرزوی وهمیای برای داشتن پدری محافظ بر میخیزد. ... اشلایر ماخر۲۹ همچون فروید، نیاز انسان به امر تام و وابستگیاش به عالم را میفهمد.... سارتر۳۰، ملحد فرانسوی، در زندگینامه خویش اقرار میكند كه من نیازمند خدا بودم؛ او به من داده شده بود؛ بدون اینكه بدانم در جستجوی او بودهام، او را دریافت كردم.»، «كلمه خدا را نمیتوانیم به طور دقیق تعریف كنیم ولی معمولاً مقصود از آن عبارت است از آنچه كه دارای مفهوم نهائی است و سرچشمه همه چیز وبالاترین ارزشها و منبع تمام ارزشهای دیگر میباشد. خدا همان است كه شایستهترین هدف و مقصود زندگی است»۳۱، ویلیام جیمز معتقد است، ما وقتی كلمه الوهیت را بر زبان میآوریم، آن حقایق اولیه و واقعیای را كه در انسان یك حس وقار و طمأنینه بر میانگیزد در نظر میآوریم۳۲؛ باز در جای دیگر اظهار میدارد كه من به خوبی میپذیرم كه سرچشمه زندگی مذهبی، دل است و قبول هم دارم كه فرمولها و دستورالعملهای فلسفی و خدا شناسی مانند مطالب ترجمه شدهای است كه اصل آن به زبان دیگری است... به این معنی كه در دنیا، ابتدا یك احساسات مذهبی وجود داشته است و بعد علم كلام ایجاد شده است.۳۳
از آنچه كه تاكنون گفته و نقل قول شد نتیجه میشود خدایی كه میتواند همگانی و درونزاد۳۴ باشد، و از نیازهای درونی انسان سرچشمه بگیرد، همان چیزی است كه به نام «امر متعالی» نامیده شده است و هر كسی یا هر مذهبی ممكن است بر گوشهای از این مفهوم بسیار وسیع انگشت گذاشته و آن را در میدان معنی شناختی مفاهیم مورد قبول خودش معنی كرده باشد؛ ما اكنون این مفهوم را در میدان معنی شناختی مفاهیم اسلامی بررسی میكنیم. معمولاً هر واژه كلیدی، یك معنای اصلی دارد و یك معنای نسبی۳۵. ولی قابل توجه است كه معنای نسبی دربردارنده معنای اصلی نیز هست. آن امر نهایی مورد بحث ما، معنی اصلی خدا است۳۶. «در قرآن كلمه الله، كلمه كانونی والایی است كه نه تنها بر میدان معنی شناختی خاص داخل واژگان حكومت دارد، بلكه بر سراسر واژگان مشتمل بر همه میدانهای معنی شناختی، یعنی همه دستگاههای تصوری مندرج در زیر آن، مستولی است،... در نظام و دستگاه قرآنی، حتی یك میدان معنی شناختی واحد نیست كه مستقیما با تصور مركزی الله، مرتبط و در زیر فرمان آن نبوده باشد»۳۷ اینكه گفته میشود فرهنگ اسلامی و جامعه اسلامی، خدا محور است به همین معنی است. یعنی تمام تصورات و معانی، گرد همین مفهوم مركزی و از آن متأثر میشود. پس روشن شد كه معنی نسبی قرآن مورد نظر است و وقتی گفته شود كه خداباوری چنین و چنان اثراتی دارد، مفهوم نسبی۳۸ خدا، در قرآن مورد نظر است و چون كم و كیف آثار خداباوری تابع ویژگیهای خداباوری است، هر كسی به هر مقدار، آن ویژگیها را با حالات روانشناختی خودش بیشتر احساس كند، به همان مقدار به خدای مورد نظر قرآن بیشتر رسیده است و به همان مقدار آثار خداباوری را در زندگی فردی و اجتماعی خودش ملاحظه خواهد كرد.
معنای ایمان
ایمان حالت روانی است كه در هر انسانی ممكن است ایجاد شود و دارای سه عنصر عقیده و شناخت، علقه قلبی و عاطفی، و رفتار جوارحی خواهد بود. علاوه بر اینكه تحلیل عقلی به اینجا منتهی میشود كه انسان در ابتدا نسبت به موضوعی شناخت پیدا كرده و سپس نسبت به آن، جهتگیری عاطفی و انگیزش اتخاذ میكند و در نهایت بر اساس آن شناخت و آن بعد عاطفی و انگیزشی است كه به مقتضای آن عمل میكند، برای اثبات و تبیین این سه عنصر ایمان، شواهد و مؤیدات قرانی فراوانی نیز در اختیار است. ما فقط از باب نمونه به بعضی از آنها اشارهای خواهیم كرد.
ممكن است چنین به نظر برسد كه عمل، اثر و نتیجه ایمان است و قرآن هم همیشه عمل صالح را پس از ایمان و جدای از آن ذكر كرده است. ولی به نظر ما عمل كردن به مقتضای اعتقادات، جزء ایمان است و ذكر آن پس از ایمان شاید بخاطر تفاوت متعلق یا تأكید باشد، چون به گمان بعضی میتوان فریب كاری كرد و بدون عمل، اظهار ایمان نمود و قرآن این را رد میكند.
یكی از اركان اصلی ایمان این است كه فرد به مقتضای آن حالت روانیاش عمل كند و زندگیاش را بر آن اساس شكل دهد. خداوند میفرماید: «آیا افراد گمان میكنند كه به زبان ابراز ایمان میكنند و مورد امتحان واقع نمیشوند؟»۳۹ و در جای دیگر میفرماید: «كسانی كه ایمان به خدا و روز قیامت آورده و عمل صالح انجام دهند، دارای پاداش هستند»۴۰ و اصولاً بسیاری از وظایفی كه خداوند بر افراد مؤمن مقرر میفرماید، وظایفی رفتاری هستند مثل «استعانت جستن از نماز و صبر»،۴۱ «استفاده و خوردن از روزیهای طیب و پاكیزه»،۴۲ «انفاق از روزی كه خداوند در اختیار ما قرار داده است»،۴۳ «وصی ایمان۴۴ و امثال آن نوعی عمل به حساب میآیند.
بعد شناختی و پیوند قلبی را نیز بطور آشكار از بعضی آیات قرآنی میتوان استفاده كرد. وقتی عدهای به پیامبر گفتند ما ایمان آوردهایم، به حضرت وحی شد كه «به اینها بگو شما ایمان نیاوردهاید، بلكه بگوئید اسلام آوردهایم و هنوز ایمان در قلبهایتان وارد نشده است».۴۵
از این آیات و امثال اینها استفاده میشود كه اقرار به زبان و یا حتی عمل تنها، كافی نیست؛ بلكه باید در قلب راسخ شده باشد؛ پیوند قلبی لازم است؛ روایات بسیاری نیز داریم كه با بیانهای مختلف، به عنصرهای عمل و پیوند قلبی تصریح میكنند، امام علی(ع) میفرمایند: «پیامبر(ص) فرمود: ای علی بنویس، عرض كردم چه بنویسم؟ فرمود بنویس ایمان چیزی است كه در قلب راسخ شده و اعمال نیز آن را تصدیق میكنند؛ ولی اسلام چیزی است كه بر زبان جاری میشود...»۴۶ یا در جایی دیگر میفرمایند: «ایمان عبارت است از معرفت قلبی و گفتار زبانی و عمل با اعضاء»۴۷.از سویی دیگر ممكن است چنین تصور شود كه هر گاه قرار باشد درباره موضوعی، شناخت و عاطفه كافی داشته باشیم، تا بر اساس آن عمل كنیم؟ دیگر تمایزی بین موضوعات دینی و غیر دینی باقی نمیماند، تمایزی بین ایمان و معرفت تصور نمیشود. ولی، با قدری توجه بیشتر، متوجه میشویم كه تمایز هست. و آن عبارت است از اینكه اگر قضایا و مفاهیم را به سه دسته خردپذیر و خردگریز و خردستیز تقسیم كنیم، معرفت فقط در حیطه خردپذیر معنی پیدا میكند؛ اما ایمان به حیطه خردگریز هم تأثیر میگذارد و بسیاری از موضوعات خردگریز را مادامی كه خرد ستیز نباشند میپذیرد و بر اساس قواعد و اصول كلی خرد پذیر، آنها را بیان میكند. پس اگر برای ایمان، عنصر شناخت و عقل قائل هستیم به این معنی است كه اولاً خردستیز نیستند و ثانیا خردگریزها را به امور خردپذیر ارجاع و تحویل میكند. «ایمان نوعی باور است كه از حد شواهدی كه در دسترس ما هست فراتر است. یعنی شواهد در دسترس آن را اقتضا نمیكنند، با فقدان شواهد مواجهیم، به عبارت دیگر باوری كه با شواهد كافی در دسترس باشد معرفت است و باوری كه با شواهد كافی در دسترس نباشد، ایمان است...»،۴۸ اگر چه بر اساس تعریفی دیگر، نباید ایمان و متعلقات آنرا، بطور مطلق، فاقد استدلال عقلانی بدانیم، كلن بر اساس همان تعریف نیز حس و مشاهده بیرونی، نسبت به متعلقات ایمان امكان ندارد.
آنچه مورد نظر ماست، مطالعه ایمان از دیدگاه روانشناختی است و لذا بر این نكته تأكید میكنیم كه آیا روان انسان، توان و اجازه كنار آمدن با مطالب خرد گریز را دارد یا نه؟ آیا اراده انسان اجازه دارد چیزی را بدون تأیید عقل، مطابق با واقع بداند؟ «این نكته خیلی مهم است كه عقل و اراده ما چه نسبتی با همدیگر دارند... جیمز میگوید: اتفاقا از لحاظ روانشناختی، اراده ما خیلی از عقل ما قویتر است... او میگوید ما هم میتوانیم و هم اجازه داریم كه چیزی را مطابق با واقع بدانیم، آنهم نه بخاطر اینكه واقعا مطابق با واقع است، بلكه بخاطر اینكه دلبستگیهایمان این طور میگوید. او میگوید، ما آن قدر دلبستگی وجودی داریم كه اگر بخواهیم همیشه دغدغه مطابق با واقع را داشته باشیم، سرمان بی كلاه میماند. ... انسانها ملتزم نشدهاند كه شواهد كافی برای احراز مطابقت با واقع یك چیز، آن را انكار كنند.۴۹
بسیاری از متعلقات ایمان در قرآن چنان است كه اگر از وحی و ایمان كمك نگیریم، ممكن است راهی به آنها نداشته باشیم، بعضی از موضوعات ایمان عبارتند از: خداوند، ملائكه، كتب آسمانی، پیامبران، غیب و روز قیامت؛ در این موضوعات، باید از معرفت تنها نا امید و سوار بر مركب ایمان شد و پیش رفت و البته خواستن و كسب چنین ایمانی، همانند همه رفتارهای دیگر انسانی، رفتاری است اختیاری و شرایط و موانع در آن مؤثر است. خداوند میفرماید: «اگر خدا میخواست همه افراد ایمان میآوردند»۵۰ و گاهی سرزنش میكند كه چرا ایمان نیاوردید۵۱ و گاهی امر به ایمان آوردن۵۲ میكند، این آیات به خوبی نشان میدهد كه ایمان، حالتی است اكتسابی و اختیاری و تدریجی؛ فرد میتواند مؤمن باشد یا نباشد و یا درجاتی از ایمان را داشته باشد. در واقع، انسانها همه در یك طیف وسیعی قرار دارند كه یك سر آن كفر محض است و سر دیگر آن، ایمان محض؛ و بین این دو نیز مراتب و درجات فراوان هست۵۳ ایمان با بعضی از امور نیز قابل ازدیاد است۵۴ و هركسی به هر نسبت كه از ایمان بر خوردار باشد، از آثار آنهم سود خواهد جست. آنها كه به خدا ایمان آوردهاند ترسی بر آنها نیست و غمگین نمیشوند۵۵، دارای اجر هستند۵۶، داخل بهشت میشوند۵۷، مورد غفران خداوند هستند۵۸، پیروزند۵۹، با صالحین خواهند بود۶۰، خداوند ولی آنها است۶۱، گناهانشان بخشیده خواهد شد۶۲، خداوند سلطه كافران را بر آنها قرار نداده است۶۳، «در تنهایی از تقوی و در تنگدستی از صدقه دادن غافل نیستند؛ به هنگام مصیبت صبور و به هنگام خشم، دارای حلم هستند، از راستگویی دست نمیكشند، حتی زمانی كه خوف ضرر بر ایشان باشد»،۶۴ «شادیشان در چهره نمایان و خشمشان در قلب پنهان است.
معنای نگرش
بعد روانی انسان دارای سه حیطه شناختی، عاطفی و رفتاری است كه ارتباط محكم و غیر قابل تفكیك با یكدیگر دارند. پیاژه، شناخت و عواطف را شدیدا در تعامل با یكدیگر میداند و میگوید: میتوان آنها را تشبیه به اتومبیل و بنزین كرد كه از تعامل آنها حركت ایجاد میشود و بدون هر كدام، دیگری حركت آفرین نخواهد بود۶۵. «هیچ رفتاری نیست كه هر قدر هم عقلی باشد، واجد عوامل عاطفی به عنوان محرك نباشد، و نیز بالعكس نمیتوان شاهد حالات عاطفی بود، بدون آنكه ادراك یا فهم كه ساخت شناختی آن حالات را تشكیل میدهند، در آنها مداخله داشته باشند.... دو جنبه عاطفی و شناختی، در عین حال جدائی ناپذیر و تحویل ناپذیرند۶۶».این معنی و برداشت از نگرش، اختصاص به مؤلفین جدید ندارد، بلكه حتی در كتب قدیمی مربوط به ۳۰ سال پیش، نیز همین مضمون یافت میشود.۷۲
«تمام روانشناسان اجتماعی، مدل ۷۳ABC، نگرش را كه سه مؤلفه عاطفی، رفتاری، شناختی برای نگرش قائل است، قبول دارند. مؤلفه عاطفی به هیجانات مثبت یا منفی ... و مؤلفه رفتاری به نحوه خاصی از عملكرد... و مؤلفه شناختی به فكر و تفسیری خاص اشاره دارند»۷۴ و این سه مؤلفه در هر صورت با هم هماهنگ هستند.
پس از معلوم شدن معنای نگرش و برخی ویژگیهای آن، مطلب دیگر این است كه یكی دیگر از موارد اتفاقنظر روانشناسان این است كه ابعاد روانی انسان دارای سطوح هشیار۷۵، نیمه هشیار۷۶، ناهشیار۷۷ است. ناهشیاری عاطفی بیشتر مورد بحث واقع شده و روشنتر است؛ چون برای اولین بار كه فروید بر ضمیر ناهشیار تأكید كرد به ناهشیاری عاطفی نظر داشت و از آن پس نیز مورد پذیرش عام واقع شده است. اكنون بسیاری از درمانگریهای روانی بر مبنای ناهشیاری عاطفی قرار گرفته و موفق بوده است. در واقع، كسی منكر ناهشیاری عاطفی نیست؛ ولی در باب ناهشیاری شناختی، كمتر تأكید شده است و در اینجا نیز بطور مستقیم موضوع بحث ما نیست ولذا به تعریف و ویژگیهای آن نمیپردازیم.۷۸
رفتارهای ناهشیار نیز بسیار فراوانند؛ مكانیزمهای دفاعی۷۹، لغزشهای زبان۸۰، خوابگردیها۸۱، رؤیاهای روزانه۸۲، خود تكلمیها۸۳، و امثال اینها، همه و همه، رفتاریهای ناهشیارند. رفتارهای ناهشیار، از عواطف و شناختهای ناهشیار ناشی میشود.
بدینترتیب به خوبی روشن میشود كه نگرش هم میتواند به طور كلی ناهشیار باشد، هم میتواند بعضی از مؤلفههایش هشیار و بعضی ناهشیار باشد و میتواند هم بطور كامل هشیار باشد.
مقایسه ایمان و نگرش
از آنچه تا كنون در باب ایمان و نگرش، از متون ویژه هر كدام، بیان و تحلیل شد، بدست میآید كه این دو، مشتركات زیادی با یكدیگر دارند. درباره ایمان ویژگیهای زیر گفته شد:
۱ ـ حالتی است روانی ۲ـ اكتسابی و ۳ـ سه عنصر دارد؛ رفتاری و عقیدتی (عقیدتی شامل شناخت و عاطفه است) ۴ـ عمل بر اساس عقیده قلبی شكل میگیرد. ۵ ـ در تمام زندگی فرد تأثیر میگذارد. ۶ـ تدریجی و قابل ازدیاد و استكمال است. ۷ـ خرد ستیز نیست ولی محدود به حدود خردپذیر نیز نمیباشد. ۸ ـ روان آدمی، توان و اجازه پذیرفتن امور خردگریز را به خود میدهد. ۹ـ امری است اختیاری. ۱۰ـ مراتب و شدت و ضعف دارد (ایمان محض در یك سر طیف و كفر محض سر دیگر طیف است). ۱۱ـ آثار روانی شگرفی بر مؤمن دارد. ۱۲ـ قابل امتحان است (علاوه بر ابراز زبانی، باید در رفتار هم تجلی كند). ۱۳ـ شرایط وموانعی در آن متصور است. ۱۴ ـ تفكیك اجزاء آن، از باب مسامحه است و الاحقیقتی واحد و بسیط دارد. ۱۵ـ موضوعات و متعلقات آن، موضوعات دینی است. به همین صورت در آنچه راجع به نگرش گفته شد، ویژگیهای زیر را برای آن تصویر كردیم:
۱ـ دارای سه حیطه شناختی، عاطفی، رفتاری است. ۲ـ این سه حیطه با یكدیگر تعامل و تأثیر و تأثر دارند. ۳ـ ابعاد آن جدائی ناپذیر و تحویل ناپذیرند. ۴ـ اكتسابی است و تجربه در آن مؤثر است. ۵ ـ نسبتا پایدار است و پس از ایجاد، تغییر آن آسان نیست. ۶ـ هر یك از اجزاء یا كل آن میتوانند هشیار یا ناهشیار باشند. ۷ـ نگرش میتواند خصوصی یا عمومی (فردی یا اجتماعی) باشد. ۸ ـ مرجعی است برای جهت دهی فرایندهای روانی، مثل ادراك حسی. ۹ـ بتدریج شكل میگیرد. ۱۰ـ ساختاری است فرضی و به طور مستقیم قابل مشاهده و اندازهگیری نیست. ۱۱ـ غالبا از طریق رفتار به آن پی میبریم. ۱۲ـ موضوع آن هر چیزی میتواند باشد.
اكنون با استفاده از مطالب گذشته و مقایسه این دو ستون از ویژگیهای ایمان و نگرش، متوجه میشویم كه این دو در تمام آن ویژگیها، به جز یك ویژگی، مشترك هستند و آن عبارت است از اینكه موضوعات و متعلقات ایمان، فقط موضوعات دینی است در حالی كه موضوعات و متعلقات نگرش اعم است از دینی و غیر دینی؛ نگرش به هر چیزی میتواند تعلق بگیرد.
شكل شماره ۳، نحوه تأثیر و تأثر مؤلفههای هر نگرش بر یكدیگر و كل هر نگرش برنگرشهای دیگر را نشان میدهد. مركز این شكل، نمایانگر درونیترین، و عمیقترین و اساسیترین نگرشهای فرد و پیرامون آن، نمایانگر بیرونیترین و فرعیترین نگرشهای فرد است. مركز تصویر، بیشتر حالات روانی خود فرد و پیرامون آن بیانگر تجلیات اجتماعی آن حالات روانی است.
توضیحات:
۱. مؤلفههای هر نگرش (چه فرعی باشد و چه اساسی) با یكدیگر تعامل دارند.
۲. مؤلفههای هر نگرش با یكدیگر تناسب سطح دارند.
۳. بعضی نگرشها بسیار عمیق و اساسی و بعضی بسیار فرعی هستند (نگرش عمیق، مثل نگرش هر فرد نسبت به شغل، دخل و خرج خودش و نگرش فرعی مثل نگرش شما نسبت به رنگ كاشی گلخانه همسایه)
۴. نگرشهای اساسی و تعامل مؤلفههای آنها، بسیار برجسته و در زندگی فرد به راحتی قابل تشخیص هستند (مثل نگرش قرآنی به خداوند)
۵. هر نگرش اساسی، بر نگرش فرعیتر، تأثیر مستقیم دارد. (فلش از مركز به پیرامون)
۶. هر قدر فاصله نگرشهای فرعی با نگرش اساسی بیشتر باشد، اثر پذیری آن كمتر خواهد بود.
۷. نگرشهای كاملاً فرعی، ممكن است آنقدر كم رنگ باشند كه اصلاً مورد توجه فرد نباشند.
۸. در هر سطح، نگرشهای بسیار متعددی وجود دارد لكن چون نشان دادن آن مستلزم نمایش سه بعدی است از آن صرف نظر كرده و هر نگرش را نمایانگر نگرشهای هم سطح و در هم تنیده، فرض میكنیم.
تحلیل روانشناختی از آثار۸۴ روانی ـ اجتماعیخداباوری
گفتیم سه اصطلاح خداباوری، ایمان به خدا، و نگرش اسلامی در باب خدا، از نظر مصداق منطبق بر یكریگر هستند و نیز در شكل شماره ۳ گذشت كه نگرشهای اساسی و مهم، بر نگرشهای فرعیتر اثر گذاشته و نقش تعیین كنندهای دارند. به تعبیر دیگر، باورها، ردهبندی دارند، باورهای رده اول تعیین كننده باورهای رده دوم هستند. مثلاً نگرش فرد به خدا، بر بسیاری از نگرشهای رده بعد، مثل نگرش او نسبت به معنی زندگی، هدف زندگی، امكانات روانشناختی زندگی، فراز و نشیبهای زندگی، تأثیر مستقیم و جدی دارد و اینها به نوبه خود نگرشهای او را نسبت به شغل، ازدواج، تحصیل و... شكل میدهند و نگرش او در باب محل زندگی، الگوهای زندگی، محرومیتها و برخورداریها، منافع و مضار نیز از اینها جهت گرفته و خود را به نگرشهای فرد در باب فقر و غنی، ضعیف و قوی، خوب و بد، درست و نادرست، فرد و جامعه، و... جهت میدهند تا بالاخره رفتارهای فردی، اجتماعی، اخلاقی، مناسبتهای بین فردی، مناسبتهای قومی، دوستگزینی و دشمن گزینی، پرخاشگری و محبت، و... همه و همه به نحوی، از آن نگرشهای اولیه و اساسی تأثیر پذیرفتهاند. شكل شماره ۴، بیانگر این تأثیر و تأثر است.اكنون با توجه به كیفیت اثرگذاری ضمیر ناخودآگاه بر ضمیر خودآگاه، به این نكته بسیار مهم میرسیم كه اگر راهها و مكانیزمهای برنامه دادن به ضمیر ناخودآگاه یك فرد را شناختیم و توانستیم از آن راهها وارد شده و ناخودآگاه او را تحت تأثیر قرار دهیم، گویا آن فرد به طور كلی در اختیار ما است. بویژه اگر برنامهای كه به ناخودآگاه فرد داده میشود با نیازهای وجودی او هماهنگ باشد و بالاحض، اگر در صورت هشیار شدن نسبت به آنها، ضمیر خود آگاه نیز بر آن برنامه تأكید كند و آن را مخالف و منافی نگرشهای خود نداند. جالب اینكه خداباوری مورد نظر قرآن از این ویژگی برخوردارست، یعنی هم بر اساس نظر بسیاری از اندیشمندان علوم انسانی، یكی از نیازهای وجودی انسان است و هم برای شكل دادن به نگرشهای رده بعدی، از همه راههای ورود به نا خودآگاه (كه از آنها سخن خواهیم گفت) به بهترین وجه استفاده میكند و هم برنامههایش به گونهای است كه در صورتلزوم، ضمیر خودآگاه نیزبهتأییدوكمكآنها میشتابد.
مكانیزمهای ورود به ناهشیار:
برای ورود به ناهشیار، چهار راه اساسی متصور است كه سه راه آن، طبیعی است و راه چهارم، مصنوعی و نسبتا جدید است. راه اول، برنامهریزیهای دوران كودكی است، بچهها، هنوز قوه استدلال و تفكر استقرائی ندارند، نمیتوانند مطالب را با یكدیگر مقایسه كنند و خوب و بد آنها را بفهمند، استدلال و عملكردشان، اصولاً قیاسی است؛ یعنی اگر بزرگترها گفتند فلان كار خوب است آن را خوب میدانند. لذا دوران كودكی، دوران بسیار با ارزشی است برای درست هدایت كردن باورهای كودكان.
راه دوم، زمان وارد شدن هیجانات شدید مثبت و منفی است. حوادث بزرگی مثل شادیها و ناراحتیهای ناگهانی و شدید، معمولاً درصد زیادی از هشیاری فرد را از بین میبرند و به همان نسبت كه هشیاری كم میشود، راه ناهشیار باز میشود و تلقین پذیری فرد زیاد میشود. مثلاً به هنگام مرگ ناگهانی بزرگ خانواده، در لحظاتی كه غم و اندوه و افسردگی به اوج رسیده، به طور واضح، افراد خانواده به هر دوست و عزیزی كه میرسند، اظهار مصیبت زدگی میكنند؛ هر قدر این مصیبت شدیدتر باشد، افراد تأثیر پذیرترند و اگر از این موقعیتهای كلیدی و نقاط عطف زندگی، استفاده صحیح و مطلوبی بشود برای هدایت افراد و گروهها و جوامع، تأثیری بسیار شگرف و عظیم خواهد داشت.
راه سوم عبارت است از تلقین به نفس در حالت هشیاری. بهترین راه تلقین به نفس، این است كه انسان جملات و مفاهیم خوب و سازنده مثبت را در زمانی مناسب و آرام و همراه با توجه، با صدای بلند برای خودش بیان كند؛ تفكرات مثبت و سازندهاش را برجسته كند، مفاهیم را همیشه به صورت مثبت بیان كند، امیدها و اطمینانهای خودش را تقویت كند. این مسیری است كه آثار و نتایج بسیار ارزشمند آن، مجرب بسیاری از افراد بوده است و اگر افراد و گروهها، برنامه مناسبی در این جهت داشته باشند، فراوان بهره خواهند برد.
راه چهارم هیپنوتیزم است و راهی است مصنوعی كه در واقع به همان موارد قبلی بازگشت میكند.
با نگاهی گذرا و سریع بر فرهنگ یك جامعه كه خداباوری قرآنی دارد، متوجه خواهیم شد كه چنین جامعهای از هر سه طریق، بهترین و كاملترین استفاده را در جهت هدایت و استكمال افراد و اجتماع میكند.
برای دوران كودكی و تلقینپذیری، دستورات و القائات فراوانی داده میشود. مثلاً در دوران جنینی، مادر دعا و قرآن میخواند. به هنگام تولد، در گوش كودكان اذان و اقامه گفته میشود، مهمتر از همه الگوی صحیح خانواده است كه بر اساس خداباوری شكل میگیرد و كودك در ابتدای زندگی، چشم و گوش خود را بر یك جامعه كوچك خداباور باز میكند و الگو میگیرد و شخصیت خود را شكل میدهد. در این جمع كوچك، به نیازهای كودك توجه كامل میشود، عزت نفس و بزرگ منشی به او القاء میشود. در هفت سال اول، برای والدین سید است و امیر؛ به علم آموزیاش چنان اهمیت داده شده كه به نقش روی سنگ تشبیه شده است و ... .
از طریق دوم نیز به بهترین وجه استفاده شده و هیجانات شدید مثبت و منفی، به سوی اهداف سالم و صحیح فرد و جامعه خداباور، سوق داده شده است. به هنگام فوت بستگان، فرد عزادار را تنها نمیگذارند، او را تا مدتها در حلقه محبت خود دارند، زحمت روزانه زندگی را از دوش آنان بر داشته و با آنان همدردی میكنند. افراد، حتی المقدور شخصا مراجعه كرده و به فرد عزادار تسلیت میگویند، برای او عزت و طول عمر مسألت میكنند. همه، همراه با تسلیتگویی از روال زودگذر زندگی دنیوی و باقی بودن زندگی اخروی یاد میكنند. كارهای نیك و صفات پسندیده فرد متوفی را به زبان میآورند. مراسم خاكسپاری با تشییع جنازه عمومی و نماز میت و ادای احترام به بازماندگان همراه میشود. موقعیت بیماری نیز مصداق دیگری از این نوع است. فرد بیمار، مورد عیادت مكرر واقع میشود. محبتهای دیگران را دریافت میدارد. رنج بیماری به عنوان كفاره گناهان تلقی میشود. در فرهنگ خداباوران، همانگونه كه مار از پوست خودش خارج میشود، بیمار هم از گناهان خود خارج شده و احساس آرامش روانی میكند و برای بهتر ساختن خود و یا جبران خطاهای گذشته فرصتی دوباره مییابد. به بیمار توصیه میشودكه ارتباط بیشتری با خدا داشته باشد. از او خواسته میشود كه به عیادت كنندگان دعا كند و وعده استجابت دعا به او داده شده است. موقعیتهای ترسآور مثل زلزله، آتشفشان، سیل، طوفان و ... و مراسم شادی و هیجانات مثبت مثل ازدواج، تولد فرزند، خرید خانه، و زیارت بیت الله الحرام و موقعیتهای بزرگ زندگی، هر كدام به نوبه خود، همین زمینهها را فراهم كرده و باعث تلقینات و جهت دهیهای مثبت به زندگی میشوند. اگر بخواهیم به همه مصادیق بپردازیم، از حوصله مقاله، بسی فراتر خواهد بود.
طریق سوم نیز به بهترین وجه مورد توجه واقع شده است. سرتا پای زندگی به هنگام خواب و بیداری، فعالیت و استراحت، خوبی و بدی، خوشی و ناخوشی پر است از تلقینات خداباورانه كه به طور مستقیم و غیر مستقیم بر زندگی فردی و اجتماعی خداباوران اثر میگذارد. نمازهای یومیه (فریضه و نافله)، مقدمات و مؤخرات آنها، روزههای واجب و مستحب، دعاهای زمانبندی شده با مضامین بلند و مناسب با موقعیتهای زمانی و مكانی خاص، مراسم خاص مذهبی در اعیاد و وفیات مذهبی، شروع هر كار با بسم الله، پایان دادن هر كار با الحمدلله، رفتارهای مطلوب بین فردی، تجلیات اجتماعی بعضی از قوانین و مقررات خداباورانه مثل اجتناب از دروغ و غیبت، تهمت و افتراء، سوءظن و... تجلیات عینی بعضی توصیههای خداباورانه در نهادهای مختلف مثل؛ آموزش و پرورش، رادیو تلویزیون، مطبوعات و حتی معماری خاص و تفریحات و ورزشهای ویژه و... اینها، همه و همه پر است از القائات جهتدار و جهت دهنده زندگی. به طور اجمال میتوان گفت اگر در جامعهای نه به طور كامل بلكه فقط قدری بیش از پنجاه درصد آداب و سنن خداباورانه رعایت و اعمال شود، از تمام در و دیوار خانه و كوچه و بازار و همه افراد و امكنه و ازمنه، بوی خداباوری به مشام خواهد رسید و القائات خداباورانه، همچون بارانی زلال بر گلستان روان خداباوران باریده و گلبوتههای عشق و امید را بارور میسازند و غنچههای نو رسیده رابه چنان خودشكوفایی بلندی معطر میسازند كه عطر و رایحه آن، خود بهترین دلیل است بر طهارت و زلالی آن باران.اكنون با این توضیحات، به خوبی میتوان پذیرفت فردی كه خداباور است و در یك خانواده و جامعه خداباور زندگی میكند، در بسیاری از فرایندهای روانشناسی اجتماعی، تحت تأثیر این نگرش است. این نگرش، حتی ادراك حسیاش را تحت تأثیر خود دارد. كسی كه دارای مرتبه بالایی از این نگرش است، اگر پیش او از برادر مؤمنش غیبت كنند، او نمیشنود. همانند حضرت امیر(ع) كه به هنگام نماز بسیاری از محركات محیطی را ادراك نمیكند ولی آنگاه كه صدای سائل بلند میشود، ایشان هم میشنوند و هم ترتیب اثر میدهند. بسیاری از رزمندگان اسلام در جبهههای نبرد مجروح و مورد جراحی واقع میشوند ولی به گونهای احساس راحتی و آرامش میكردند كه اطرافیان را تحت تأثیر خود قرار میدادند، نگرش قرانی داشتن در باب خدا، وقتی ادراك حسی را اینگونه تحت تأثیر قرار میدهد، تأثیر آن بر دیگر فرایندها سهل است. پیشداوری فرد را كاملاً جهت میدهد، فرد بر اساس معیارهای هماهنگ با نگرش قرآنیاش پیشداوری میكند. تبعیض نژادی را روا نمیدارد، افراد را بر اساس فقیر و غنی ارزشگذاری نمیكند، تمام نگرشهای ردههای بعدی او، تحت تأثیر همان نگرش اساسی و عمیق است. اصولاً شخصیت چنین فردی در چنین جامعهای با شخصیت افراد در جوامع دیگر، كاملاً متفاوت است. تعاملهای میان فردیاش، عشق و محبت و صمیمیت او، پرخاشگری و غضب او، همه و همه، جویبارهای كوچكی است كه از همان رودخانه پرجوش و خروش خداباوریاش منفك شده و جریان پیدا میكنند. اگر این خداباوری بر نهادهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی حاكم باشد، افكار عمومی زلال است، مخفی كاریهای بین رئیس و مرئوس، امیر و رعیت وجود ندارد. انگیزشهای فردی و اجتماعی هماهنگی دارد و ... در این باب میتوان به نمونههای الگویی و خوبی كه در شكل داستان انبیاء در قرآن برای ما گزارش میشود، توجه كنیم و درس بیاموزیم.
محدودیتهای حاكم بر تحقیق
محدودیت روش شناختی:
برای اینكه آثار روانی اجتماعی خداباوری را بدست آورده و تبیین نماییم لازم است ابتدا آن آثار را تشخیص داده و آنگاه آنها را به خداباوری منتسب نماییم. به تعبیر دیگر، لازم است خداباوری را با مقیاسهای كمی سنجیده و آثار آن را به صورت عینی و كمی شده از همدیگر متمایز نماییم. گفته شد كه منظور از خدا، معنی اساسی آن نیست. (چه اینكه اگر معنی اساسی هم مورد نظر بود، باز بدون مشكل نبودیم، چون خداباوری به معنی اساسی را همه افراد، هرچند به صورت ناخودآگاه، دارند و متغیری كه در همه جا موجود است، نمیشود آثار خاصی را به آن نسبت داد)، بلكه معنی نسبی خدا (یعنی خدا در میدانهای معنی شناختی قرآن) مورد نظر است. دو گروه نمونه گواه و آزمایش لازم است و در انتخاب هر دو گروه مشكل داریم؛ چون نه جامعهای كه كاملاً خالی از خداباوری باشد، داریم تا گروه شاهد را از آن انتخاب نمائیم و نه جامعهای كه خداباوری قرآنی را به طور كامل داشته باشد تا گروه نمونه آزمایش را از آن انتخاب كنیم. جوامع و گروههای پیرامون ما، همه سهمی از خداباوری را دارند، پس لازم است ابزاری داشته باشیم كه مراتب خداباوری را از هم تفكیك نمائیم و چنین ابزاری هم نداریم.۸۵ چه، در این نوشتار، خداباوری و ایمان به خدا و نگرش قرآنی در باب خدا، به یك معنا است و لذا نیازمند ابزاری هستیم كه:
۱) مؤلفههای مختلف نگرش (شناختی، عاطفی، رفتاری) را بسنجد.
۲) از طریق غیر مستقیم به نگرشهای افراد وارد شود.
چون اولاً: بسیاری از باورها، یا مراتب خاصی از آنها، حتی برای خود فرد نیز به صورت ناخودآگاه است؛ فردی ممكن است مثلاً پول باوریاش قویتر از خداباوریاش باشد، ولی خود او به این نكته، هشیار نباشد، بلكه مجموع اوضاع واحوال فردی و اجتماعی، چنین نگرشی را به صورت ناخودآگاه برای او ایجاد كرده است. ثانیا: اگر فردی نسبت به باورها و نگرشهایش كاملاً هشیار هم باشد، كمتر افرادی پیدا میشوند كه چنین موضوع خطیری را كه از نظر جامعه، ارزش مهمی تلقی میشود، با صراحت و به طور كامل و صحیح پاسخ دهند. لذا ابزار ما باید به طور غیرمستقیم به سنجش آن سه مؤلفه بپردازد.
همه اینها گذشته از محدودیتهای مالی و نیروی انسانی است كه هر تحقیقی كم و بیش با آن مواجه است.
نتیجهگیری
یكی از اهداف مقاله حاضر، دعوت به تحقیق بیشتر در باب موضوع خداباوری بود و امیدوارم، در حد توان، توانسته باشم به این هدف نزدیك شوم. هدف دیگر این بود كه نهادهای فرهنگی اجتماعی را به استفاده بیشتر از قانونمندیهای روانشناختی در جهت خداباورشدن جامعه دعوت كنیم. هدف سوم این بود كه حتی المقدور به اثبات فرضیههای تحقیق بپردازیم؛ و تحقیق دو فرضیه داشت، در راستای اثبات فرضیه دوم، نمونههائی از خداباوران و نمونههایی از كارهای خداباورانه را یادآور شدیم و آثار آن را بر جسته ساختیم و در راستای اثبات فرضیه اول، به بحث تحلیلی از معنای نگرش و ایمان و مقایسه آنها و تحلیل روانشناختی آثار روانی اجتماعی خداباوری پرداختیم. به نظر میرسد در حد یك كار نظری (غیر زمینهیابی)، كاری باشد كه این نتیجه را به خوبی بدست داده و اثبات این فرضیه را به دنبال دارد.
از نتایج مهم دیگر اینكه اگر در تطبیق ایمان و نگرش بر صواب باشیم، آنگاه از بسیاری مطالعات انجام شده در باب نگرش، مثل مكانیزمهای ایجاد و تكوین نگرش و تغییر نگرش و ... میتوانیم برای پیشبرد اهداف ایمانی، استفاده كنیم.
پیشنهادات پژوهشی
پژوهشهایی كه در این راستا ضروری است، به ویژه برای روانشناسانی كه تعلق خاطر به فرهنگ دینی دارند، عبارتند از:
۱. مطالعات روانشناختی و تحلیل عقلی در باب دین، دینباوری و خداباوری و كاربردی كردن قواعد روانشناختی؛ به عنوان مثال، استفاده از مباحثی مثل ایجاد نگرش، تغییر نگرش، و ... درجهت ایجاد و تقویت ایمان افراد و جوامع دینی، میتواند بسیار مؤثر باشد. ترجمه بعضی آثار نیز قدمی بسیار مثبت تلقی میشود مثل:
۱ - Psychology of Religion, David M.Wolfe.
۲ - In the Image of God - a Psychoanalysts View , Stanley A.Leavy.
۲. برای ساختن تست ایمان سنج اقدام كنیم؛ تستی كه دارای ویژگیهای زیر باشد:
الف ـ سه بعد دینی افراد (شناخت، عاطفه، رفتار) را به طور جداگانه مورد سنجش قرار دهد.
ب ـ به طور مستقیم به حیطههای روانی افراد وارد نشود، بلكه اولاً بیشتر از روش فرافكن استفاده كند تا موارد ناهشیار را نیز سنجش كند و ثانیا، افراد بصورت هشیار در پاسخ دادن مقاومت نكنند.
ج ـ نمراتی كه از سنجش ابعاد سه گانه هر فرد بدست میآید، نسبت به یكدیگر نرم شده و هماهنگ باشند؛ به عبارت دیگر، طیف عددی هر سه بعد روی یك خطكش مثلاً ۱۰۰ نمرهای مدرج شده باشد و بتوانیم حدس بزنیم كسی كه در دو بعد نمره ۵۰ آورده است، به احتمال قوی در بعد سوم هم نمره ۵۰ خواهد آورد، و در رتبه ایمانی متوسط قرار دارد.
د ـ بتواند بسنجد كه ممكن است كسی در بعضی ابعاد، نمره بالا و در بعضی دیگر، نمره خیلی پایین داشته باشد؟ یا خیر؟
در ساختن چنین تستی، با مشكل روش شناختی مواجه نیستیم ولی تلاش و هزینهای بسیار لازم دارد.
۳. لازم است با استفاده از تستهای ارزش سنج و فرافكن موجود و تست ایمان سنج، تحقیقات زمینهیابی در مسأله خداباوری صورت پذیرد و با زبان روانشناسی تجربی و آمار در اختیار مجامع علمی قرار گیرد تا راهشگای عملی افراد و جوامع قرار گیرد.
۴. هنجاریابی بعضی تستهای موجود و استفاده از آنها در تحقیقات زمینهیابی در جوامعی با فرهنگ دینی همانند كاری كه آقای مصطفی عسكریان در باب تست ارزش سنج آلپورت انجام داده است.
فهرست منابع
ـ قرآن مجید
ـ بحارالانوار، ج۶۹
ـ كافی ج۲
ـ محمدی ری شهری، میزان الحكمه، ۱۳۶۲
ـ حكیمی، الحیاة، ۱۳۶۷
ـ منصور و دادستان، دیدگاه پیاژه، چاپ سوم، ۱۳۷۳
ـ دادستان، روان درمانگری (جزوه درسی)
ـ جیمز، ویلیام، ترجمه مهدی قائنی، دین و روان، ۱۳۶۷
ـ فرانكل، ویكتور، ترجمه صالحیان و میلانی، انسان در جستجوی معنی، ۱۳۷۳
ـ انكینسون و همكاران، ترجمه براهنی و همكاران، زمینه روانشناسی، ج۲ ـ ۱۳۶۸
ـ فرام، اریك، ترجمه مجید كشاورز، سیمای راستین انسان
ـ فرام، اریك، ترجمه اكبر تبریزی، بنام زندگی، ۱۳۶۹
ـ فرام، اریك، ترجمه روانكاوی و دین
ـ پیربادن، ترجمه محمود ایروانی، روانشناسی شخصیت، ۱۳۷۴
ـ بر نگیه، ترجمه منصور و دادستان، گفتگوهای آزاد با ژان پیاژه، ۱۳۷۵
ـ حسینی، ابوالقاسم، اصول بهداشت روانی، ۱۳۷۴
ـ فرام، اریك، ترجمه عزت الله فولادوند، گریز از آزادی، ۱۳۷۰
ـ روحالامینی، محمود، مبانی انسانشناسی، ۱۳۶۸
ـ برنجكار، رضا، مبانی خداشناسی، ۱۳۷۱
ـ ملكیان، مصطفی، ایمان (جزوه درسی)
ـ رایت، رابین، ترجمه علی اندیشه، شیعیان و مبارزه در راه خدا، ۱۳۷۲
ـ الیاده، میرچا، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی و همكاران، فرهنگ و دین، ۱۳۷۴
ـ یونگ، ترجمه محمد علی امیری، روانشناسی ضمیر ناخودآگاه، ۱۳۷۲
ـ قائمی، علی، نگرش و رفتار دینی، ۱۳۷۲
ـ گیدنز، آنتونی، ترجمه منوچهر صبوری، جامعه شناسی، ۱۳۷۴
ـ نوری، حسین، منطق خداشناسی، نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۲
ـ مطهری، جهانبینی توحیدی، انتشارات صدرا، چاپ سوم، ۱۳۷۴
ـ مجتهد شبستری، محمد، هرمنوتیك، كتاب و سنت، نشر طرح نو، چاپ اول، ۱۳۷۵
ـ علی زمانی، امیر عباس، زبان دین، مركز مطالعات و تحقیقات اسلامی، دفتر تبلیغات، چاپ اول، ۱۳۷۵
ـ گیسلر، نورمن، ال، ترجمه حمید رضا آیةاللهی، فلسفه دین، ۱۳۷۵
ـ خرمشاهی، بهاء الدین، خدا در فلسفه، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۰
ـ نصری، عبدالله، خدا در اندیشه بشر، دانشگاه علامه طباطبایی، چاپ اول، ۱۳۷۰
ـ هوزدرن، ویلیام، ترجمه میكائیلیان، درسهایی از الهیات پروتستان
ـ ایزوتسو، توشیهیكو، ترجمه احمد آرام، خدا و انسان در قرآن، دفتر نشر فرهنگ اسلامی
ـ محمدی، مجید، آسیبشناسی دینی، نشر فكر، ۱۳۷۳
ـ نصر، حسین، ترجمه مرتضی اسعدی، جوان مسلمان و دنیای متجدد، ۱۳۷۳
ـ كاكایی، قاسم، خدامحوری (اكازیونالیزم)، ۱۳۷۴
ـ مصباح، محمد تقی، معارف قرآن، خداشناسی، موسسه در راه حق، ۱۳۶۷
- Sears, Peplau, Taylor, ۱۹۹۱, Socoal Psychology.
- Kay ,Deaux, et al, Social Psychology.
- Cardell K.Jacobson et al, ۱۹۸۷, Social Psychology.
- Robert S.Felkman, ۱۹۸۵, Social Psychology.
- Leo Schneiderman, Ph, D ۱۹۸۸, The Psychology Of Social Change.
- Paul Kline, ۱۹۹۳, The handbok; of Pcychological testing.
- William W. Lambert, et al, ۱۹۶۴, Social Psychology.
- Leslie A.Zebrowitz, ۱۹۹۲, social Perception.
- Bassam Tibi, translated by Clare Krojzl, ۱۹۹۱, Islam and The Cultural Accommodation of Social Change.
- William, Reace Garretl, ۱۹۸۹, Social Consequences of Religious Belief.
محمد كاویانی
ب) بیان مسأله:
در باب مطلوب نهایی نوع انسان، دو دیدگاه عمده مطرح است. یكی كمال جوئی و دیگری آرامش طلبی؛ و شاید این دو در سطوح بالاتر ملازم هم باشند. اما عوامل عمده در رسیدن به این هدف كدامند؟ در این باب هر مكتبی دیدگاهی دارد. دین اسلام، خداباوری را (چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی) عمدهترین عامل در رسیدن به این هدف میداند. اكنون سؤال این مقاله این است كه ۱ـ آیا خداباوری بر زندگی افراد اثر میگذارد؟ ۲ـ اگر پاسخ مثبت است مكانیزم این اثر گذاری چگونه و آثار آن كدامند؟ ۳ـ آیا شواهد و مصادیقی در تأیید این اثر گذاری وجود دارد؟
ج) اهمیت مسأله:
اگر از طریق تحلیل روانشناختی روشن شود كه خداباوری چه مقدار و چگونه حیات بشری را تحت تأثیر خود قرار میدهد، و اگر با مطالعات نقلی (تاریخی و تعبدی) و آماری، مصادیق مثبت و روشنی از این تأثیر و تأثر را در جوامع گذشته و كنونی بیابیم، آنگاه رهنمودهای فراوانی برای تمام نهادهای فرهنگی ـ اجتماعی، از جمله آموزش و پرورش، آموزش عالی، صدا و سیما، ... بدست آورده و خواهیم توانست به صورت علمی و قدم به قدم در جهت خداباوری افراد جامعه پیش برویم. میتوانیم به انسان امید و نوید بدهیم كه چگونه انسانیت خود را حفظ كرده و رشد بدهد و تكامل و آرامش روانی را چگونه به دست بیاورد.۵
د) فرضیهها:
۱ـ اگر خدا باوری، از طریق مكانیزم روانشناختی صحیح، در افراد و جامعه ایجاد شود، آثار بسیار مثبت و شگفت انگیزی را در پی خواهد داشت.
۲ـ به مقداری كه افراد یا گروهها و جوامع، از این خداباوری برخوردار بودهاند، آثار و نتایج مثبت آن را در تمام سمت و سوی زندگی خود یافتهاند.
ه··) اهداف تحقیق:
دعوت محققان روانشناسی (به ویژه در جامعه اسلامی ایران) به توجه و تحقیق بیشتر در باب خداباوری و مكانیزم و آثار روانشناختی آن.
و) پیشینه تحقیق:
مطالعاتی كه در باب خدا و خداباوری صورت گرفته، بیشتر صبغه فلسفی و كلامی و جامعه شناختی داشته است. در این باب به همان مقدار كه مطالعات هستی شناختی۶ و معرفت شناختی۷، فراوان است، مطالعات روانشناختی۸ كمیاب و نادر است. بسیارند فیلسوفانی كه در این باب سخن گفتهاند. و بسیارند متكلمان ادیان و اعصار مختلف كه به بحثهای مفصل در این باب پرداختهاند. اما اگر بخواهیم در این باب از دیدگاه روانشناسی مطالعه كنیم، منبعی كه تحت این عنوان به صورت مستقل منتشر شده باشد یا در اختیار نداریم و یا بسیار كم است. اگر چه روانشناسانی مثل فروید۹ در توتم و تابو و آینده یك پندار و یونگ۱۰ در روانشناسی و دین و خاطرات، رؤیاها، اندیشهها واریكفرام۱۱ در روانكاوی و دین و ویلیام جیمز۱۲ در دین و روان و بعضی آثار دیگر، مباحث قابل توجهی در این باب داشتهاند. اما اهمیت این موضوع بیشتر از آن جهت است كه اكتفا به این مقدار پسندیده باشد. این نوشتار بر آن است كه با ارائه آراء دانشمندان و اشاره و برجستهتر كردن بعد روانشناختی آن (به ویژه آنچه با مباحث روانشناسی اجتماعی ارتباط بیشتری دارد)، قدمی كوچك در مسیر طرح بیشتر این مباحث ضروری بر داشته باشد.
توضیح واژگان عنوان مقاله
برای ارائه تصویری روشنتر از موضوع بحث، لازم است در ابتدا به توضیح دقیق در باب واژگان اصلی بحث بپردازیم تا ناخواسته گرفتار نزاع لفظی نشویم.
آثار: مفهوم این واژه روشن است اما در باب گستره آن متذكر میشویم كه هرگونه اثر فردی یا اجتماعی، ذهنی یا عینی را شامل است. به عبارت دیگر، به تمام ابعاد زندگی نظر داریم كه آیا تأثیری از خداباوری پذیرفته است یا نه؟ و اگر تأثیری پذیرفته، كدام است؟ و طی چه فرایند روانشناختیای بوده است؟
روانی ـ اجتماعی: با این قید، بحث را در ابتدا به روانشناسی فردی و سپس به روانشناسی اجتماعی محدود میكنیم. یعنی مباحث سیاسی، اقتصادی، اخلاقی، موردنظر نیستند مگر اینكه صبغه روانی اجتماعی داشته باشند.
باور۱۳: اندیشمندان علوم تربیتی و روانشناسی، حیطههای روانی وجود انسان را به سه حیطه شناختی۱۴، عاطفی۱۵، و رفتاری۱۶ تقسیم میكنند. در اینكه واژه «باور» بر كدام یك از این حیطهها، صدق میكند اختلاف نظر هست. گاهی آن را به حیطه شناختی صرف مربوط دانسته و میگویند: باور یعنی شناخت عمیق، شناخت تغییر ناپذیر، یقین داشتن به یك مطلب؛ گاهی باور را به حیطه عاطفی مربوط میدانند، یعنی با گرایش وعدم گرایش، با میل و انزجار، با احساس خوشایندی و بدآیندی مترادف میدانند: بر این اساس، باور داشتن به خدا یعنی احساس عاطفی مثبت به خدا داشتن، یعنی خدا را دوست داشتن و ... .
مراد این نوشتار از باور، معنایی است كه هم شامل «ایمان»۱۷ میشود و هم شامل «معرفت»۱۸ و در مباحث روانشناسی اجتماعی با عنوان «نگرش۱۹» شناخته میشود و بنابراین لازم است در باب «ایمان» و «نگرش» بحثهای مستقل و مفصلتری داشته باشیم. باور، اگر با شواهد كافی در دسترس، باشد «معرفت» است و اگر با شواهد كافی در دسترس نباشد «ایمان» است۲۰. اما وقتی در مقولات دینی بحث میكینم، بیشتر با مباحث نوع دوم سروكار داریم. مباحثی كه به طور مستقیم با شواهد كافی اثبات نشدهاند، بلكه یا شناختهای سطح بالاتر، واسطه این بارو شده۲۱ و یا عقل در جا زده و نیازهای وجودی درونزاد عمل میكنند و انسان بدون شواهد كافی، باورمند میشود.۲۲ به تعبیر دیگر در اینجا باور دینی همان ایمان است و باز به تعبیر روشنتر، باور میتواند دینی یا غیر دینی۲۳ باشد، اما ایمان، تقسیم به دینی و غیر دینی نمیشود، بلكه همیشه دینی است. پس اگر بحث از خداباوری میكنیم، گرچه از حیث مفهوم با «ایمان به خدا» مترادف نیست، اما از حیث مصداق یكی هستند.
خدا۲۴: برای این واژه معانی متعددی گفته شده و ضرورت دارد دقیقا مرادمان را بیان كنیم. خدای مورد نظر ما خدایی است كه ویژگیهای خاصی را دارا است؛ شامل سحر و جادو و یا هرامر متافیزیكی و یا حتی خدای هر دین الهی و آسمانی نمیشود؛ بلكه فقط خدای معرفی شده قرانی مورد نظر است و نه حتی خدای فلاسفه یا عرفا یا فقیهان اسلامی.بحث در اثبات وجود خدا نیز نیست، بلكه مراد ارائه یك تعریف است، تعریفی كه تفهیم و تفهم را راحتتر میكند. ولی از آنجا كه ۱) كیفیت تعریف،تابع كیفیت معرفت است و ۲) معرفت، دو نوع عقلی و قلبی دارد. ۳) و جهت گیری اصلی این نوشتار یك جهتگیری روانشناختی است ۴) و جهتگیری روانشناختی در باب خدا، بیشتر با معرفت قلبی تناسب دارد تا معرفت عقلی. ۵) و اصولاً تفاوتهای متعددی بین معرفت عقلی و معرفت قلبی هست۲۵، ۶) علاوه بر همه اینها، هر كدام از دو قسم معرفت، خودش دارای مراتب متعددی است و هر فردی ممكن است در مرتبه خاصی از معرفت باشد و هر مرتبهای نیز شرایط و موانع خاص خود را دارد. با توجه به این مقدمات معلوم میشود كه از یك طرف، ارائه چنین تعریفی، كار آسانی نیست و از طرف دیگر بدون ارائه این تعریف، ادامه بحث ممكن و نتیجه بخش نخواهد بود ولذا باید تلاش كنیم تا تعریف روانشناختی مورد نظر را به خوبی تبیین كنیم، چون آثار خداباوری ارتباط مستقیم با ویژگیهایی دارد كه به خدا نسبت داده و باور داریم. حال اگر ملاحظه شود كه خدای مورد بحث، خدائی است كه همه مردم از طریق قلب خود، او را میشناسند ولذا باید مشترك بین مردم باشد، باز تعریف خدا مشكلتر میشود و ما مجبوریم دنبال مفهومی از خدا بگردیم كه حداقل شامل دو عنصر مشترك با تعاریف دیگران داشته باشد ۱) امری باشد متعالی۲۶ ۲) متعلق سر سپردگی تام انسان باشد۲۷. اگر این قدر مشترك و همگانی از مفهوم خدا را به خوبی تصویر كردیم، آنگاه تصویر خدای مورد نظر قرآن نیز آسانتر خواهد شد. برای ایجاد تصور مورد نظر لازم است دو كار انجام شود. ۱) هر كسی به تجربیات درونی خودش در باب آن امر متعالی رجوع كند ۲) به بعضی تجربههای درونی دیگران از زبان خودشان توجه كنیم.۲۸
اگر بخواهیم تعریفی روانشناختی از خدا ارائه كنیم، همین نیاز و احساس نیاز درونی، مناسبترین دریچه ورود است و بسیاری از اندیشمندان نیز روی آن تأكید فراوان كردهاند. «فروید نیاز انسانی به دین را به عنوان مسألهای صرفا روانشناختی تحلیل كرد. او میگفت دین از آرزوی وهمیای برای داشتن پدری محافظ بر میخیزد. ... اشلایر ماخر۲۹ همچون فروید، نیاز انسان به امر تام و وابستگیاش به عالم را میفهمد.... سارتر۳۰، ملحد فرانسوی، در زندگینامه خویش اقرار میكند كه من نیازمند خدا بودم؛ او به من داده شده بود؛ بدون اینكه بدانم در جستجوی او بودهام، او را دریافت كردم.»، «كلمه خدا را نمیتوانیم به طور دقیق تعریف كنیم ولی معمولاً مقصود از آن عبارت است از آنچه كه دارای مفهوم نهائی است و سرچشمه همه چیز وبالاترین ارزشها و منبع تمام ارزشهای دیگر میباشد. خدا همان است كه شایستهترین هدف و مقصود زندگی است»۳۱، ویلیام جیمز معتقد است، ما وقتی كلمه الوهیت را بر زبان میآوریم، آن حقایق اولیه و واقعیای را كه در انسان یك حس وقار و طمأنینه بر میانگیزد در نظر میآوریم۳۲؛ باز در جای دیگر اظهار میدارد كه من به خوبی میپذیرم كه سرچشمه زندگی مذهبی، دل است و قبول هم دارم كه فرمولها و دستورالعملهای فلسفی و خدا شناسی مانند مطالب ترجمه شدهای است كه اصل آن به زبان دیگری است... به این معنی كه در دنیا، ابتدا یك احساسات مذهبی وجود داشته است و بعد علم كلام ایجاد شده است.۳۳
از آنچه كه تاكنون گفته و نقل قول شد نتیجه میشود خدایی كه میتواند همگانی و درونزاد۳۴ باشد، و از نیازهای درونی انسان سرچشمه بگیرد، همان چیزی است كه به نام «امر متعالی» نامیده شده است و هر كسی یا هر مذهبی ممكن است بر گوشهای از این مفهوم بسیار وسیع انگشت گذاشته و آن را در میدان معنی شناختی مفاهیم مورد قبول خودش معنی كرده باشد؛ ما اكنون این مفهوم را در میدان معنی شناختی مفاهیم اسلامی بررسی میكنیم. معمولاً هر واژه كلیدی، یك معنای اصلی دارد و یك معنای نسبی۳۵. ولی قابل توجه است كه معنای نسبی دربردارنده معنای اصلی نیز هست. آن امر نهایی مورد بحث ما، معنی اصلی خدا است۳۶. «در قرآن كلمه الله، كلمه كانونی والایی است كه نه تنها بر میدان معنی شناختی خاص داخل واژگان حكومت دارد، بلكه بر سراسر واژگان مشتمل بر همه میدانهای معنی شناختی، یعنی همه دستگاههای تصوری مندرج در زیر آن، مستولی است،... در نظام و دستگاه قرآنی، حتی یك میدان معنی شناختی واحد نیست كه مستقیما با تصور مركزی الله، مرتبط و در زیر فرمان آن نبوده باشد»۳۷ اینكه گفته میشود فرهنگ اسلامی و جامعه اسلامی، خدا محور است به همین معنی است. یعنی تمام تصورات و معانی، گرد همین مفهوم مركزی و از آن متأثر میشود. پس روشن شد كه معنی نسبی قرآن مورد نظر است و وقتی گفته شود كه خداباوری چنین و چنان اثراتی دارد، مفهوم نسبی۳۸ خدا، در قرآن مورد نظر است و چون كم و كیف آثار خداباوری تابع ویژگیهای خداباوری است، هر كسی به هر مقدار، آن ویژگیها را با حالات روانشناختی خودش بیشتر احساس كند، به همان مقدار به خدای مورد نظر قرآن بیشتر رسیده است و به همان مقدار آثار خداباوری را در زندگی فردی و اجتماعی خودش ملاحظه خواهد كرد.
معنای ایمان
ایمان حالت روانی است كه در هر انسانی ممكن است ایجاد شود و دارای سه عنصر عقیده و شناخت، علقه قلبی و عاطفی، و رفتار جوارحی خواهد بود. علاوه بر اینكه تحلیل عقلی به اینجا منتهی میشود كه انسان در ابتدا نسبت به موضوعی شناخت پیدا كرده و سپس نسبت به آن، جهتگیری عاطفی و انگیزش اتخاذ میكند و در نهایت بر اساس آن شناخت و آن بعد عاطفی و انگیزشی است كه به مقتضای آن عمل میكند، برای اثبات و تبیین این سه عنصر ایمان، شواهد و مؤیدات قرانی فراوانی نیز در اختیار است. ما فقط از باب نمونه به بعضی از آنها اشارهای خواهیم كرد.
ممكن است چنین به نظر برسد كه عمل، اثر و نتیجه ایمان است و قرآن هم همیشه عمل صالح را پس از ایمان و جدای از آن ذكر كرده است. ولی به نظر ما عمل كردن به مقتضای اعتقادات، جزء ایمان است و ذكر آن پس از ایمان شاید بخاطر تفاوت متعلق یا تأكید باشد، چون به گمان بعضی میتوان فریب كاری كرد و بدون عمل، اظهار ایمان نمود و قرآن این را رد میكند.
یكی از اركان اصلی ایمان این است كه فرد به مقتضای آن حالت روانیاش عمل كند و زندگیاش را بر آن اساس شكل دهد. خداوند میفرماید: «آیا افراد گمان میكنند كه به زبان ابراز ایمان میكنند و مورد امتحان واقع نمیشوند؟»۳۹ و در جای دیگر میفرماید: «كسانی كه ایمان به خدا و روز قیامت آورده و عمل صالح انجام دهند، دارای پاداش هستند»۴۰ و اصولاً بسیاری از وظایفی كه خداوند بر افراد مؤمن مقرر میفرماید، وظایفی رفتاری هستند مثل «استعانت جستن از نماز و صبر»،۴۱ «استفاده و خوردن از روزیهای طیب و پاكیزه»،۴۲ «انفاق از روزی كه خداوند در اختیار ما قرار داده است»،۴۳ «وصی ایمان۴۴ و امثال آن نوعی عمل به حساب میآیند.
بعد شناختی و پیوند قلبی را نیز بطور آشكار از بعضی آیات قرآنی میتوان استفاده كرد. وقتی عدهای به پیامبر گفتند ما ایمان آوردهایم، به حضرت وحی شد كه «به اینها بگو شما ایمان نیاوردهاید، بلكه بگوئید اسلام آوردهایم و هنوز ایمان در قلبهایتان وارد نشده است».۴۵
از این آیات و امثال اینها استفاده میشود كه اقرار به زبان و یا حتی عمل تنها، كافی نیست؛ بلكه باید در قلب راسخ شده باشد؛ پیوند قلبی لازم است؛ روایات بسیاری نیز داریم كه با بیانهای مختلف، به عنصرهای عمل و پیوند قلبی تصریح میكنند، امام علی(ع) میفرمایند: «پیامبر(ص) فرمود: ای علی بنویس، عرض كردم چه بنویسم؟ فرمود بنویس ایمان چیزی است كه در قلب راسخ شده و اعمال نیز آن را تصدیق میكنند؛ ولی اسلام چیزی است كه بر زبان جاری میشود...»۴۶ یا در جایی دیگر میفرمایند: «ایمان عبارت است از معرفت قلبی و گفتار زبانی و عمل با اعضاء»۴۷.از سویی دیگر ممكن است چنین تصور شود كه هر گاه قرار باشد درباره موضوعی، شناخت و عاطفه كافی داشته باشیم، تا بر اساس آن عمل كنیم؟ دیگر تمایزی بین موضوعات دینی و غیر دینی باقی نمیماند، تمایزی بین ایمان و معرفت تصور نمیشود. ولی، با قدری توجه بیشتر، متوجه میشویم كه تمایز هست. و آن عبارت است از اینكه اگر قضایا و مفاهیم را به سه دسته خردپذیر و خردگریز و خردستیز تقسیم كنیم، معرفت فقط در حیطه خردپذیر معنی پیدا میكند؛ اما ایمان به حیطه خردگریز هم تأثیر میگذارد و بسیاری از موضوعات خردگریز را مادامی كه خرد ستیز نباشند میپذیرد و بر اساس قواعد و اصول كلی خرد پذیر، آنها را بیان میكند. پس اگر برای ایمان، عنصر شناخت و عقل قائل هستیم به این معنی است كه اولاً خردستیز نیستند و ثانیا خردگریزها را به امور خردپذیر ارجاع و تحویل میكند. «ایمان نوعی باور است كه از حد شواهدی كه در دسترس ما هست فراتر است. یعنی شواهد در دسترس آن را اقتضا نمیكنند، با فقدان شواهد مواجهیم، به عبارت دیگر باوری كه با شواهد كافی در دسترس باشد معرفت است و باوری كه با شواهد كافی در دسترس نباشد، ایمان است...»،۴۸ اگر چه بر اساس تعریفی دیگر، نباید ایمان و متعلقات آنرا، بطور مطلق، فاقد استدلال عقلانی بدانیم، كلن بر اساس همان تعریف نیز حس و مشاهده بیرونی، نسبت به متعلقات ایمان امكان ندارد.
آنچه مورد نظر ماست، مطالعه ایمان از دیدگاه روانشناختی است و لذا بر این نكته تأكید میكنیم كه آیا روان انسان، توان و اجازه كنار آمدن با مطالب خرد گریز را دارد یا نه؟ آیا اراده انسان اجازه دارد چیزی را بدون تأیید عقل، مطابق با واقع بداند؟ «این نكته خیلی مهم است كه عقل و اراده ما چه نسبتی با همدیگر دارند... جیمز میگوید: اتفاقا از لحاظ روانشناختی، اراده ما خیلی از عقل ما قویتر است... او میگوید ما هم میتوانیم و هم اجازه داریم كه چیزی را مطابق با واقع بدانیم، آنهم نه بخاطر اینكه واقعا مطابق با واقع است، بلكه بخاطر اینكه دلبستگیهایمان این طور میگوید. او میگوید، ما آن قدر دلبستگی وجودی داریم كه اگر بخواهیم همیشه دغدغه مطابق با واقع را داشته باشیم، سرمان بی كلاه میماند. ... انسانها ملتزم نشدهاند كه شواهد كافی برای احراز مطابقت با واقع یك چیز، آن را انكار كنند.۴۹
بسیاری از متعلقات ایمان در قرآن چنان است كه اگر از وحی و ایمان كمك نگیریم، ممكن است راهی به آنها نداشته باشیم، بعضی از موضوعات ایمان عبارتند از: خداوند، ملائكه، كتب آسمانی، پیامبران، غیب و روز قیامت؛ در این موضوعات، باید از معرفت تنها نا امید و سوار بر مركب ایمان شد و پیش رفت و البته خواستن و كسب چنین ایمانی، همانند همه رفتارهای دیگر انسانی، رفتاری است اختیاری و شرایط و موانع در آن مؤثر است. خداوند میفرماید: «اگر خدا میخواست همه افراد ایمان میآوردند»۵۰ و گاهی سرزنش میكند كه چرا ایمان نیاوردید۵۱ و گاهی امر به ایمان آوردن۵۲ میكند، این آیات به خوبی نشان میدهد كه ایمان، حالتی است اكتسابی و اختیاری و تدریجی؛ فرد میتواند مؤمن باشد یا نباشد و یا درجاتی از ایمان را داشته باشد. در واقع، انسانها همه در یك طیف وسیعی قرار دارند كه یك سر آن كفر محض است و سر دیگر آن، ایمان محض؛ و بین این دو نیز مراتب و درجات فراوان هست۵۳ ایمان با بعضی از امور نیز قابل ازدیاد است۵۴ و هركسی به هر نسبت كه از ایمان بر خوردار باشد، از آثار آنهم سود خواهد جست. آنها كه به خدا ایمان آوردهاند ترسی بر آنها نیست و غمگین نمیشوند۵۵، دارای اجر هستند۵۶، داخل بهشت میشوند۵۷، مورد غفران خداوند هستند۵۸، پیروزند۵۹، با صالحین خواهند بود۶۰، خداوند ولی آنها است۶۱، گناهانشان بخشیده خواهد شد۶۲، خداوند سلطه كافران را بر آنها قرار نداده است۶۳، «در تنهایی از تقوی و در تنگدستی از صدقه دادن غافل نیستند؛ به هنگام مصیبت صبور و به هنگام خشم، دارای حلم هستند، از راستگویی دست نمیكشند، حتی زمانی كه خوف ضرر بر ایشان باشد»،۶۴ «شادیشان در چهره نمایان و خشمشان در قلب پنهان است.
معنای نگرش
بعد روانی انسان دارای سه حیطه شناختی، عاطفی و رفتاری است كه ارتباط محكم و غیر قابل تفكیك با یكدیگر دارند. پیاژه، شناخت و عواطف را شدیدا در تعامل با یكدیگر میداند و میگوید: میتوان آنها را تشبیه به اتومبیل و بنزین كرد كه از تعامل آنها حركت ایجاد میشود و بدون هر كدام، دیگری حركت آفرین نخواهد بود۶۵. «هیچ رفتاری نیست كه هر قدر هم عقلی باشد، واجد عوامل عاطفی به عنوان محرك نباشد، و نیز بالعكس نمیتوان شاهد حالات عاطفی بود، بدون آنكه ادراك یا فهم كه ساخت شناختی آن حالات را تشكیل میدهند، در آنها مداخله داشته باشند.... دو جنبه عاطفی و شناختی، در عین حال جدائی ناپذیر و تحویل ناپذیرند۶۶».این معنی و برداشت از نگرش، اختصاص به مؤلفین جدید ندارد، بلكه حتی در كتب قدیمی مربوط به ۳۰ سال پیش، نیز همین مضمون یافت میشود.۷۲
«تمام روانشناسان اجتماعی، مدل ۷۳ABC، نگرش را كه سه مؤلفه عاطفی، رفتاری، شناختی برای نگرش قائل است، قبول دارند. مؤلفه عاطفی به هیجانات مثبت یا منفی ... و مؤلفه رفتاری به نحوه خاصی از عملكرد... و مؤلفه شناختی به فكر و تفسیری خاص اشاره دارند»۷۴ و این سه مؤلفه در هر صورت با هم هماهنگ هستند.
پس از معلوم شدن معنای نگرش و برخی ویژگیهای آن، مطلب دیگر این است كه یكی دیگر از موارد اتفاقنظر روانشناسان این است كه ابعاد روانی انسان دارای سطوح هشیار۷۵، نیمه هشیار۷۶، ناهشیار۷۷ است. ناهشیاری عاطفی بیشتر مورد بحث واقع شده و روشنتر است؛ چون برای اولین بار كه فروید بر ضمیر ناهشیار تأكید كرد به ناهشیاری عاطفی نظر داشت و از آن پس نیز مورد پذیرش عام واقع شده است. اكنون بسیاری از درمانگریهای روانی بر مبنای ناهشیاری عاطفی قرار گرفته و موفق بوده است. در واقع، كسی منكر ناهشیاری عاطفی نیست؛ ولی در باب ناهشیاری شناختی، كمتر تأكید شده است و در اینجا نیز بطور مستقیم موضوع بحث ما نیست ولذا به تعریف و ویژگیهای آن نمیپردازیم.۷۸
رفتارهای ناهشیار نیز بسیار فراوانند؛ مكانیزمهای دفاعی۷۹، لغزشهای زبان۸۰، خوابگردیها۸۱، رؤیاهای روزانه۸۲، خود تكلمیها۸۳، و امثال اینها، همه و همه، رفتاریهای ناهشیارند. رفتارهای ناهشیار، از عواطف و شناختهای ناهشیار ناشی میشود.
بدینترتیب به خوبی روشن میشود كه نگرش هم میتواند به طور كلی ناهشیار باشد، هم میتواند بعضی از مؤلفههایش هشیار و بعضی ناهشیار باشد و میتواند هم بطور كامل هشیار باشد.
مقایسه ایمان و نگرش
از آنچه تا كنون در باب ایمان و نگرش، از متون ویژه هر كدام، بیان و تحلیل شد، بدست میآید كه این دو، مشتركات زیادی با یكدیگر دارند. درباره ایمان ویژگیهای زیر گفته شد:
۱ ـ حالتی است روانی ۲ـ اكتسابی و ۳ـ سه عنصر دارد؛ رفتاری و عقیدتی (عقیدتی شامل شناخت و عاطفه است) ۴ـ عمل بر اساس عقیده قلبی شكل میگیرد. ۵ ـ در تمام زندگی فرد تأثیر میگذارد. ۶ـ تدریجی و قابل ازدیاد و استكمال است. ۷ـ خرد ستیز نیست ولی محدود به حدود خردپذیر نیز نمیباشد. ۸ ـ روان آدمی، توان و اجازه پذیرفتن امور خردگریز را به خود میدهد. ۹ـ امری است اختیاری. ۱۰ـ مراتب و شدت و ضعف دارد (ایمان محض در یك سر طیف و كفر محض سر دیگر طیف است). ۱۱ـ آثار روانی شگرفی بر مؤمن دارد. ۱۲ـ قابل امتحان است (علاوه بر ابراز زبانی، باید در رفتار هم تجلی كند). ۱۳ـ شرایط وموانعی در آن متصور است. ۱۴ ـ تفكیك اجزاء آن، از باب مسامحه است و الاحقیقتی واحد و بسیط دارد. ۱۵ـ موضوعات و متعلقات آن، موضوعات دینی است. به همین صورت در آنچه راجع به نگرش گفته شد، ویژگیهای زیر را برای آن تصویر كردیم:
۱ـ دارای سه حیطه شناختی، عاطفی، رفتاری است. ۲ـ این سه حیطه با یكدیگر تعامل و تأثیر و تأثر دارند. ۳ـ ابعاد آن جدائی ناپذیر و تحویل ناپذیرند. ۴ـ اكتسابی است و تجربه در آن مؤثر است. ۵ ـ نسبتا پایدار است و پس از ایجاد، تغییر آن آسان نیست. ۶ـ هر یك از اجزاء یا كل آن میتوانند هشیار یا ناهشیار باشند. ۷ـ نگرش میتواند خصوصی یا عمومی (فردی یا اجتماعی) باشد. ۸ ـ مرجعی است برای جهت دهی فرایندهای روانی، مثل ادراك حسی. ۹ـ بتدریج شكل میگیرد. ۱۰ـ ساختاری است فرضی و به طور مستقیم قابل مشاهده و اندازهگیری نیست. ۱۱ـ غالبا از طریق رفتار به آن پی میبریم. ۱۲ـ موضوع آن هر چیزی میتواند باشد.
اكنون با استفاده از مطالب گذشته و مقایسه این دو ستون از ویژگیهای ایمان و نگرش، متوجه میشویم كه این دو در تمام آن ویژگیها، به جز یك ویژگی، مشترك هستند و آن عبارت است از اینكه موضوعات و متعلقات ایمان، فقط موضوعات دینی است در حالی كه موضوعات و متعلقات نگرش اعم است از دینی و غیر دینی؛ نگرش به هر چیزی میتواند تعلق بگیرد.
شكل شماره ۳، نحوه تأثیر و تأثر مؤلفههای هر نگرش بر یكدیگر و كل هر نگرش برنگرشهای دیگر را نشان میدهد. مركز این شكل، نمایانگر درونیترین، و عمیقترین و اساسیترین نگرشهای فرد و پیرامون آن، نمایانگر بیرونیترین و فرعیترین نگرشهای فرد است. مركز تصویر، بیشتر حالات روانی خود فرد و پیرامون آن بیانگر تجلیات اجتماعی آن حالات روانی است.
توضیحات:
۱. مؤلفههای هر نگرش (چه فرعی باشد و چه اساسی) با یكدیگر تعامل دارند.
۲. مؤلفههای هر نگرش با یكدیگر تناسب سطح دارند.
۳. بعضی نگرشها بسیار عمیق و اساسی و بعضی بسیار فرعی هستند (نگرش عمیق، مثل نگرش هر فرد نسبت به شغل، دخل و خرج خودش و نگرش فرعی مثل نگرش شما نسبت به رنگ كاشی گلخانه همسایه)
۴. نگرشهای اساسی و تعامل مؤلفههای آنها، بسیار برجسته و در زندگی فرد به راحتی قابل تشخیص هستند (مثل نگرش قرآنی به خداوند)
۵. هر نگرش اساسی، بر نگرش فرعیتر، تأثیر مستقیم دارد. (فلش از مركز به پیرامون)
۶. هر قدر فاصله نگرشهای فرعی با نگرش اساسی بیشتر باشد، اثر پذیری آن كمتر خواهد بود.
۷. نگرشهای كاملاً فرعی، ممكن است آنقدر كم رنگ باشند كه اصلاً مورد توجه فرد نباشند.
۸. در هر سطح، نگرشهای بسیار متعددی وجود دارد لكن چون نشان دادن آن مستلزم نمایش سه بعدی است از آن صرف نظر كرده و هر نگرش را نمایانگر نگرشهای هم سطح و در هم تنیده، فرض میكنیم.
تحلیل روانشناختی از آثار۸۴ روانی ـ اجتماعیخداباوری
گفتیم سه اصطلاح خداباوری، ایمان به خدا، و نگرش اسلامی در باب خدا، از نظر مصداق منطبق بر یكریگر هستند و نیز در شكل شماره ۳ گذشت كه نگرشهای اساسی و مهم، بر نگرشهای فرعیتر اثر گذاشته و نقش تعیین كنندهای دارند. به تعبیر دیگر، باورها، ردهبندی دارند، باورهای رده اول تعیین كننده باورهای رده دوم هستند. مثلاً نگرش فرد به خدا، بر بسیاری از نگرشهای رده بعد، مثل نگرش او نسبت به معنی زندگی، هدف زندگی، امكانات روانشناختی زندگی، فراز و نشیبهای زندگی، تأثیر مستقیم و جدی دارد و اینها به نوبه خود نگرشهای او را نسبت به شغل، ازدواج، تحصیل و... شكل میدهند و نگرش او در باب محل زندگی، الگوهای زندگی، محرومیتها و برخورداریها، منافع و مضار نیز از اینها جهت گرفته و خود را به نگرشهای فرد در باب فقر و غنی، ضعیف و قوی، خوب و بد، درست و نادرست، فرد و جامعه، و... جهت میدهند تا بالاخره رفتارهای فردی، اجتماعی، اخلاقی، مناسبتهای بین فردی، مناسبتهای قومی، دوستگزینی و دشمن گزینی، پرخاشگری و محبت، و... همه و همه به نحوی، از آن نگرشهای اولیه و اساسی تأثیر پذیرفتهاند. شكل شماره ۴، بیانگر این تأثیر و تأثر است.اكنون با توجه به كیفیت اثرگذاری ضمیر ناخودآگاه بر ضمیر خودآگاه، به این نكته بسیار مهم میرسیم كه اگر راهها و مكانیزمهای برنامه دادن به ضمیر ناخودآگاه یك فرد را شناختیم و توانستیم از آن راهها وارد شده و ناخودآگاه او را تحت تأثیر قرار دهیم، گویا آن فرد به طور كلی در اختیار ما است. بویژه اگر برنامهای كه به ناخودآگاه فرد داده میشود با نیازهای وجودی او هماهنگ باشد و بالاحض، اگر در صورت هشیار شدن نسبت به آنها، ضمیر خود آگاه نیز بر آن برنامه تأكید كند و آن را مخالف و منافی نگرشهای خود نداند. جالب اینكه خداباوری مورد نظر قرآن از این ویژگی برخوردارست، یعنی هم بر اساس نظر بسیاری از اندیشمندان علوم انسانی، یكی از نیازهای وجودی انسان است و هم برای شكل دادن به نگرشهای رده بعدی، از همه راههای ورود به نا خودآگاه (كه از آنها سخن خواهیم گفت) به بهترین وجه استفاده میكند و هم برنامههایش به گونهای است كه در صورتلزوم، ضمیر خودآگاه نیزبهتأییدوكمكآنها میشتابد.
مكانیزمهای ورود به ناهشیار:
برای ورود به ناهشیار، چهار راه اساسی متصور است كه سه راه آن، طبیعی است و راه چهارم، مصنوعی و نسبتا جدید است. راه اول، برنامهریزیهای دوران كودكی است، بچهها، هنوز قوه استدلال و تفكر استقرائی ندارند، نمیتوانند مطالب را با یكدیگر مقایسه كنند و خوب و بد آنها را بفهمند، استدلال و عملكردشان، اصولاً قیاسی است؛ یعنی اگر بزرگترها گفتند فلان كار خوب است آن را خوب میدانند. لذا دوران كودكی، دوران بسیار با ارزشی است برای درست هدایت كردن باورهای كودكان.
راه دوم، زمان وارد شدن هیجانات شدید مثبت و منفی است. حوادث بزرگی مثل شادیها و ناراحتیهای ناگهانی و شدید، معمولاً درصد زیادی از هشیاری فرد را از بین میبرند و به همان نسبت كه هشیاری كم میشود، راه ناهشیار باز میشود و تلقین پذیری فرد زیاد میشود. مثلاً به هنگام مرگ ناگهانی بزرگ خانواده، در لحظاتی كه غم و اندوه و افسردگی به اوج رسیده، به طور واضح، افراد خانواده به هر دوست و عزیزی كه میرسند، اظهار مصیبت زدگی میكنند؛ هر قدر این مصیبت شدیدتر باشد، افراد تأثیر پذیرترند و اگر از این موقعیتهای كلیدی و نقاط عطف زندگی، استفاده صحیح و مطلوبی بشود برای هدایت افراد و گروهها و جوامع، تأثیری بسیار شگرف و عظیم خواهد داشت.
راه سوم عبارت است از تلقین به نفس در حالت هشیاری. بهترین راه تلقین به نفس، این است كه انسان جملات و مفاهیم خوب و سازنده مثبت را در زمانی مناسب و آرام و همراه با توجه، با صدای بلند برای خودش بیان كند؛ تفكرات مثبت و سازندهاش را برجسته كند، مفاهیم را همیشه به صورت مثبت بیان كند، امیدها و اطمینانهای خودش را تقویت كند. این مسیری است كه آثار و نتایج بسیار ارزشمند آن، مجرب بسیاری از افراد بوده است و اگر افراد و گروهها، برنامه مناسبی در این جهت داشته باشند، فراوان بهره خواهند برد.
راه چهارم هیپنوتیزم است و راهی است مصنوعی كه در واقع به همان موارد قبلی بازگشت میكند.
با نگاهی گذرا و سریع بر فرهنگ یك جامعه كه خداباوری قرآنی دارد، متوجه خواهیم شد كه چنین جامعهای از هر سه طریق، بهترین و كاملترین استفاده را در جهت هدایت و استكمال افراد و اجتماع میكند.
برای دوران كودكی و تلقینپذیری، دستورات و القائات فراوانی داده میشود. مثلاً در دوران جنینی، مادر دعا و قرآن میخواند. به هنگام تولد، در گوش كودكان اذان و اقامه گفته میشود، مهمتر از همه الگوی صحیح خانواده است كه بر اساس خداباوری شكل میگیرد و كودك در ابتدای زندگی، چشم و گوش خود را بر یك جامعه كوچك خداباور باز میكند و الگو میگیرد و شخصیت خود را شكل میدهد. در این جمع كوچك، به نیازهای كودك توجه كامل میشود، عزت نفس و بزرگ منشی به او القاء میشود. در هفت سال اول، برای والدین سید است و امیر؛ به علم آموزیاش چنان اهمیت داده شده كه به نقش روی سنگ تشبیه شده است و ... .
از طریق دوم نیز به بهترین وجه استفاده شده و هیجانات شدید مثبت و منفی، به سوی اهداف سالم و صحیح فرد و جامعه خداباور، سوق داده شده است. به هنگام فوت بستگان، فرد عزادار را تنها نمیگذارند، او را تا مدتها در حلقه محبت خود دارند، زحمت روزانه زندگی را از دوش آنان بر داشته و با آنان همدردی میكنند. افراد، حتی المقدور شخصا مراجعه كرده و به فرد عزادار تسلیت میگویند، برای او عزت و طول عمر مسألت میكنند. همه، همراه با تسلیتگویی از روال زودگذر زندگی دنیوی و باقی بودن زندگی اخروی یاد میكنند. كارهای نیك و صفات پسندیده فرد متوفی را به زبان میآورند. مراسم خاكسپاری با تشییع جنازه عمومی و نماز میت و ادای احترام به بازماندگان همراه میشود. موقعیت بیماری نیز مصداق دیگری از این نوع است. فرد بیمار، مورد عیادت مكرر واقع میشود. محبتهای دیگران را دریافت میدارد. رنج بیماری به عنوان كفاره گناهان تلقی میشود. در فرهنگ خداباوران، همانگونه كه مار از پوست خودش خارج میشود، بیمار هم از گناهان خود خارج شده و احساس آرامش روانی میكند و برای بهتر ساختن خود و یا جبران خطاهای گذشته فرصتی دوباره مییابد. به بیمار توصیه میشودكه ارتباط بیشتری با خدا داشته باشد. از او خواسته میشود كه به عیادت كنندگان دعا كند و وعده استجابت دعا به او داده شده است. موقعیتهای ترسآور مثل زلزله، آتشفشان، سیل، طوفان و ... و مراسم شادی و هیجانات مثبت مثل ازدواج، تولد فرزند، خرید خانه، و زیارت بیت الله الحرام و موقعیتهای بزرگ زندگی، هر كدام به نوبه خود، همین زمینهها را فراهم كرده و باعث تلقینات و جهت دهیهای مثبت به زندگی میشوند. اگر بخواهیم به همه مصادیق بپردازیم، از حوصله مقاله، بسی فراتر خواهد بود.
طریق سوم نیز به بهترین وجه مورد توجه واقع شده است. سرتا پای زندگی به هنگام خواب و بیداری، فعالیت و استراحت، خوبی و بدی، خوشی و ناخوشی پر است از تلقینات خداباورانه كه به طور مستقیم و غیر مستقیم بر زندگی فردی و اجتماعی خداباوران اثر میگذارد. نمازهای یومیه (فریضه و نافله)، مقدمات و مؤخرات آنها، روزههای واجب و مستحب، دعاهای زمانبندی شده با مضامین بلند و مناسب با موقعیتهای زمانی و مكانی خاص، مراسم خاص مذهبی در اعیاد و وفیات مذهبی، شروع هر كار با بسم الله، پایان دادن هر كار با الحمدلله، رفتارهای مطلوب بین فردی، تجلیات اجتماعی بعضی از قوانین و مقررات خداباورانه مثل اجتناب از دروغ و غیبت، تهمت و افتراء، سوءظن و... تجلیات عینی بعضی توصیههای خداباورانه در نهادهای مختلف مثل؛ آموزش و پرورش، رادیو تلویزیون، مطبوعات و حتی معماری خاص و تفریحات و ورزشهای ویژه و... اینها، همه و همه پر است از القائات جهتدار و جهت دهنده زندگی. به طور اجمال میتوان گفت اگر در جامعهای نه به طور كامل بلكه فقط قدری بیش از پنجاه درصد آداب و سنن خداباورانه رعایت و اعمال شود، از تمام در و دیوار خانه و كوچه و بازار و همه افراد و امكنه و ازمنه، بوی خداباوری به مشام خواهد رسید و القائات خداباورانه، همچون بارانی زلال بر گلستان روان خداباوران باریده و گلبوتههای عشق و امید را بارور میسازند و غنچههای نو رسیده رابه چنان خودشكوفایی بلندی معطر میسازند كه عطر و رایحه آن، خود بهترین دلیل است بر طهارت و زلالی آن باران.اكنون با این توضیحات، به خوبی میتوان پذیرفت فردی كه خداباور است و در یك خانواده و جامعه خداباور زندگی میكند، در بسیاری از فرایندهای روانشناسی اجتماعی، تحت تأثیر این نگرش است. این نگرش، حتی ادراك حسیاش را تحت تأثیر خود دارد. كسی كه دارای مرتبه بالایی از این نگرش است، اگر پیش او از برادر مؤمنش غیبت كنند، او نمیشنود. همانند حضرت امیر(ع) كه به هنگام نماز بسیاری از محركات محیطی را ادراك نمیكند ولی آنگاه كه صدای سائل بلند میشود، ایشان هم میشنوند و هم ترتیب اثر میدهند. بسیاری از رزمندگان اسلام در جبهههای نبرد مجروح و مورد جراحی واقع میشوند ولی به گونهای احساس راحتی و آرامش میكردند كه اطرافیان را تحت تأثیر خود قرار میدادند، نگرش قرانی داشتن در باب خدا، وقتی ادراك حسی را اینگونه تحت تأثیر قرار میدهد، تأثیر آن بر دیگر فرایندها سهل است. پیشداوری فرد را كاملاً جهت میدهد، فرد بر اساس معیارهای هماهنگ با نگرش قرآنیاش پیشداوری میكند. تبعیض نژادی را روا نمیدارد، افراد را بر اساس فقیر و غنی ارزشگذاری نمیكند، تمام نگرشهای ردههای بعدی او، تحت تأثیر همان نگرش اساسی و عمیق است. اصولاً شخصیت چنین فردی در چنین جامعهای با شخصیت افراد در جوامع دیگر، كاملاً متفاوت است. تعاملهای میان فردیاش، عشق و محبت و صمیمیت او، پرخاشگری و غضب او، همه و همه، جویبارهای كوچكی است كه از همان رودخانه پرجوش و خروش خداباوریاش منفك شده و جریان پیدا میكنند. اگر این خداباوری بر نهادهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی حاكم باشد، افكار عمومی زلال است، مخفی كاریهای بین رئیس و مرئوس، امیر و رعیت وجود ندارد. انگیزشهای فردی و اجتماعی هماهنگی دارد و ... در این باب میتوان به نمونههای الگویی و خوبی كه در شكل داستان انبیاء در قرآن برای ما گزارش میشود، توجه كنیم و درس بیاموزیم.
محدودیتهای حاكم بر تحقیق
محدودیت روش شناختی:
برای اینكه آثار روانی اجتماعی خداباوری را بدست آورده و تبیین نماییم لازم است ابتدا آن آثار را تشخیص داده و آنگاه آنها را به خداباوری منتسب نماییم. به تعبیر دیگر، لازم است خداباوری را با مقیاسهای كمی سنجیده و آثار آن را به صورت عینی و كمی شده از همدیگر متمایز نماییم. گفته شد كه منظور از خدا، معنی اساسی آن نیست. (چه اینكه اگر معنی اساسی هم مورد نظر بود، باز بدون مشكل نبودیم، چون خداباوری به معنی اساسی را همه افراد، هرچند به صورت ناخودآگاه، دارند و متغیری كه در همه جا موجود است، نمیشود آثار خاصی را به آن نسبت داد)، بلكه معنی نسبی خدا (یعنی خدا در میدانهای معنی شناختی قرآن) مورد نظر است. دو گروه نمونه گواه و آزمایش لازم است و در انتخاب هر دو گروه مشكل داریم؛ چون نه جامعهای كه كاملاً خالی از خداباوری باشد، داریم تا گروه شاهد را از آن انتخاب نمائیم و نه جامعهای كه خداباوری قرآنی را به طور كامل داشته باشد تا گروه نمونه آزمایش را از آن انتخاب كنیم. جوامع و گروههای پیرامون ما، همه سهمی از خداباوری را دارند، پس لازم است ابزاری داشته باشیم كه مراتب خداباوری را از هم تفكیك نمائیم و چنین ابزاری هم نداریم.۸۵ چه، در این نوشتار، خداباوری و ایمان به خدا و نگرش قرآنی در باب خدا، به یك معنا است و لذا نیازمند ابزاری هستیم كه:
۱) مؤلفههای مختلف نگرش (شناختی، عاطفی، رفتاری) را بسنجد.
۲) از طریق غیر مستقیم به نگرشهای افراد وارد شود.
چون اولاً: بسیاری از باورها، یا مراتب خاصی از آنها، حتی برای خود فرد نیز به صورت ناخودآگاه است؛ فردی ممكن است مثلاً پول باوریاش قویتر از خداباوریاش باشد، ولی خود او به این نكته، هشیار نباشد، بلكه مجموع اوضاع واحوال فردی و اجتماعی، چنین نگرشی را به صورت ناخودآگاه برای او ایجاد كرده است. ثانیا: اگر فردی نسبت به باورها و نگرشهایش كاملاً هشیار هم باشد، كمتر افرادی پیدا میشوند كه چنین موضوع خطیری را كه از نظر جامعه، ارزش مهمی تلقی میشود، با صراحت و به طور كامل و صحیح پاسخ دهند. لذا ابزار ما باید به طور غیرمستقیم به سنجش آن سه مؤلفه بپردازد.
همه اینها گذشته از محدودیتهای مالی و نیروی انسانی است كه هر تحقیقی كم و بیش با آن مواجه است.
نتیجهگیری
یكی از اهداف مقاله حاضر، دعوت به تحقیق بیشتر در باب موضوع خداباوری بود و امیدوارم، در حد توان، توانسته باشم به این هدف نزدیك شوم. هدف دیگر این بود كه نهادهای فرهنگی اجتماعی را به استفاده بیشتر از قانونمندیهای روانشناختی در جهت خداباورشدن جامعه دعوت كنیم. هدف سوم این بود كه حتی المقدور به اثبات فرضیههای تحقیق بپردازیم؛ و تحقیق دو فرضیه داشت، در راستای اثبات فرضیه دوم، نمونههائی از خداباوران و نمونههایی از كارهای خداباورانه را یادآور شدیم و آثار آن را بر جسته ساختیم و در راستای اثبات فرضیه اول، به بحث تحلیلی از معنای نگرش و ایمان و مقایسه آنها و تحلیل روانشناختی آثار روانی اجتماعی خداباوری پرداختیم. به نظر میرسد در حد یك كار نظری (غیر زمینهیابی)، كاری باشد كه این نتیجه را به خوبی بدست داده و اثبات این فرضیه را به دنبال دارد.
از نتایج مهم دیگر اینكه اگر در تطبیق ایمان و نگرش بر صواب باشیم، آنگاه از بسیاری مطالعات انجام شده در باب نگرش، مثل مكانیزمهای ایجاد و تكوین نگرش و تغییر نگرش و ... میتوانیم برای پیشبرد اهداف ایمانی، استفاده كنیم.
پیشنهادات پژوهشی
پژوهشهایی كه در این راستا ضروری است، به ویژه برای روانشناسانی كه تعلق خاطر به فرهنگ دینی دارند، عبارتند از:
۱. مطالعات روانشناختی و تحلیل عقلی در باب دین، دینباوری و خداباوری و كاربردی كردن قواعد روانشناختی؛ به عنوان مثال، استفاده از مباحثی مثل ایجاد نگرش، تغییر نگرش، و ... درجهت ایجاد و تقویت ایمان افراد و جوامع دینی، میتواند بسیار مؤثر باشد. ترجمه بعضی آثار نیز قدمی بسیار مثبت تلقی میشود مثل:
۱ - Psychology of Religion, David M.Wolfe.
۲ - In the Image of God - a Psychoanalysts View , Stanley A.Leavy.
۲. برای ساختن تست ایمان سنج اقدام كنیم؛ تستی كه دارای ویژگیهای زیر باشد:
الف ـ سه بعد دینی افراد (شناخت، عاطفه، رفتار) را به طور جداگانه مورد سنجش قرار دهد.
ب ـ به طور مستقیم به حیطههای روانی افراد وارد نشود، بلكه اولاً بیشتر از روش فرافكن استفاده كند تا موارد ناهشیار را نیز سنجش كند و ثانیا، افراد بصورت هشیار در پاسخ دادن مقاومت نكنند.
ج ـ نمراتی كه از سنجش ابعاد سه گانه هر فرد بدست میآید، نسبت به یكدیگر نرم شده و هماهنگ باشند؛ به عبارت دیگر، طیف عددی هر سه بعد روی یك خطكش مثلاً ۱۰۰ نمرهای مدرج شده باشد و بتوانیم حدس بزنیم كسی كه در دو بعد نمره ۵۰ آورده است، به احتمال قوی در بعد سوم هم نمره ۵۰ خواهد آورد، و در رتبه ایمانی متوسط قرار دارد.
د ـ بتواند بسنجد كه ممكن است كسی در بعضی ابعاد، نمره بالا و در بعضی دیگر، نمره خیلی پایین داشته باشد؟ یا خیر؟
در ساختن چنین تستی، با مشكل روش شناختی مواجه نیستیم ولی تلاش و هزینهای بسیار لازم دارد.
۳. لازم است با استفاده از تستهای ارزش سنج و فرافكن موجود و تست ایمان سنج، تحقیقات زمینهیابی در مسأله خداباوری صورت پذیرد و با زبان روانشناسی تجربی و آمار در اختیار مجامع علمی قرار گیرد تا راهشگای عملی افراد و جوامع قرار گیرد.
۴. هنجاریابی بعضی تستهای موجود و استفاده از آنها در تحقیقات زمینهیابی در جوامعی با فرهنگ دینی همانند كاری كه آقای مصطفی عسكریان در باب تست ارزش سنج آلپورت انجام داده است.
فهرست منابع
ـ قرآن مجید
ـ بحارالانوار، ج۶۹
ـ كافی ج۲
ـ محمدی ری شهری، میزان الحكمه، ۱۳۶۲
ـ حكیمی، الحیاة، ۱۳۶۷
ـ منصور و دادستان، دیدگاه پیاژه، چاپ سوم، ۱۳۷۳
ـ دادستان، روان درمانگری (جزوه درسی)
ـ جیمز، ویلیام، ترجمه مهدی قائنی، دین و روان، ۱۳۶۷
ـ فرانكل، ویكتور، ترجمه صالحیان و میلانی، انسان در جستجوی معنی، ۱۳۷۳
ـ انكینسون و همكاران، ترجمه براهنی و همكاران، زمینه روانشناسی، ج۲ ـ ۱۳۶۸
ـ فرام، اریك، ترجمه مجید كشاورز، سیمای راستین انسان
ـ فرام، اریك، ترجمه اكبر تبریزی، بنام زندگی، ۱۳۶۹
ـ فرام، اریك، ترجمه روانكاوی و دین
ـ پیربادن، ترجمه محمود ایروانی، روانشناسی شخصیت، ۱۳۷۴
ـ بر نگیه، ترجمه منصور و دادستان، گفتگوهای آزاد با ژان پیاژه، ۱۳۷۵
ـ حسینی، ابوالقاسم، اصول بهداشت روانی، ۱۳۷۴
ـ فرام، اریك، ترجمه عزت الله فولادوند، گریز از آزادی، ۱۳۷۰
ـ روحالامینی، محمود، مبانی انسانشناسی، ۱۳۶۸
ـ برنجكار، رضا، مبانی خداشناسی، ۱۳۷۱
ـ ملكیان، مصطفی، ایمان (جزوه درسی)
ـ رایت، رابین، ترجمه علی اندیشه، شیعیان و مبارزه در راه خدا، ۱۳۷۲
ـ الیاده، میرچا، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی و همكاران، فرهنگ و دین، ۱۳۷۴
ـ یونگ، ترجمه محمد علی امیری، روانشناسی ضمیر ناخودآگاه، ۱۳۷۲
ـ قائمی، علی، نگرش و رفتار دینی، ۱۳۷۲
ـ گیدنز، آنتونی، ترجمه منوچهر صبوری، جامعه شناسی، ۱۳۷۴
ـ نوری، حسین، منطق خداشناسی، نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۲
ـ مطهری، جهانبینی توحیدی، انتشارات صدرا، چاپ سوم، ۱۳۷۴
ـ مجتهد شبستری، محمد، هرمنوتیك، كتاب و سنت، نشر طرح نو، چاپ اول، ۱۳۷۵
ـ علی زمانی، امیر عباس، زبان دین، مركز مطالعات و تحقیقات اسلامی، دفتر تبلیغات، چاپ اول، ۱۳۷۵
ـ گیسلر، نورمن، ال، ترجمه حمید رضا آیةاللهی، فلسفه دین، ۱۳۷۵
ـ خرمشاهی، بهاء الدین، خدا در فلسفه، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۰
ـ نصری، عبدالله، خدا در اندیشه بشر، دانشگاه علامه طباطبایی، چاپ اول، ۱۳۷۰
ـ هوزدرن، ویلیام، ترجمه میكائیلیان، درسهایی از الهیات پروتستان
ـ ایزوتسو، توشیهیكو، ترجمه احمد آرام، خدا و انسان در قرآن، دفتر نشر فرهنگ اسلامی
ـ محمدی، مجید، آسیبشناسی دینی، نشر فكر، ۱۳۷۳
ـ نصر، حسین، ترجمه مرتضی اسعدی، جوان مسلمان و دنیای متجدد، ۱۳۷۳
ـ كاكایی، قاسم، خدامحوری (اكازیونالیزم)، ۱۳۷۴
ـ مصباح، محمد تقی، معارف قرآن، خداشناسی، موسسه در راه حق، ۱۳۶۷
- Sears, Peplau, Taylor, ۱۹۹۱, Socoal Psychology.
- Kay ,Deaux, et al, Social Psychology.
- Cardell K.Jacobson et al, ۱۹۸۷, Social Psychology.
- Robert S.Felkman, ۱۹۸۵, Social Psychology.
- Leo Schneiderman, Ph, D ۱۹۸۸, The Psychology Of Social Change.
- Paul Kline, ۱۹۹۳, The handbok; of Pcychological testing.
- William W. Lambert, et al, ۱۹۶۴, Social Psychology.
- Leslie A.Zebrowitz, ۱۹۹۲, social Perception.
- Bassam Tibi, translated by Clare Krojzl, ۱۹۹۱, Islam and The Cultural Accommodation of Social Change.
- William, Reace Garretl, ۱۹۸۹, Social Consequences of Religious Belief.
محمد كاویانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست