پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

عاشق غریب - Ashik Kerib


عاشق غریب - Ashik Kerib
سال تولید : ۱۹۸۸
کشور تولیدکننده : شوروی
محصول : گرجیا فیلم
کارگردان : سرگئی پاراجانوف و دودو آباشیدزه
فیلمنامه‌نویس : گیا بادریدزه، بر مبنای اشعار میخائیل لرمانتوف.
فیلمبردار : آلبرت یاووریان
آهنگساز(موسیقی متن) : جواشیر کولی‌یف.
هنرپیشگان : یوری مگویان، ورونیکا متونیدزه، لوان ناتروشویلی، شوفیکو چیارلی، ر. چخلکوادزه، ک. استپانوف و د. دولتیان.
نوع فیلم : رنگی، ۷۸ دقیقه.


آذربایجان، زمانی در گذشته. نوازنده‌ای دوره گرد، به نام «عاشق غریب» (مگویان) دل‌باخته «ماه‌گل» دختر «مخار» تاجر ثروتمند ترک است. اما «مخار» او را رد می‌کند تا تنها دخترش را به «خورشید بِک» پول‌دار بدهد. «عاشق» و «ماه‌گل» پیمان می‌بندند که به هم وفادار بمانند، و «عاشق» به دنبال سرنوشتش می‌رود. اسب‌سوار مهربانی (که همان «خورشید بک» در لباس مدل است) کمک می‌کند تا «عاشق» از رودخانه بگذرد، ولی لباس‌هایش را می‌دزد و در دهکده ادعا می‌کند که خودش دیده «عاشق» غرق شده است. مادر «عاشق» از شدت اندوه نابینا می‌شود. غریبه مهربانی به «عاشق» لباس می‌دهد و دو زن که ساز «عاشق» را در ساحل رودخانه پیدا کرده‌تاند، او را به دهکده‌ای راهنمائی می‌کنند. در دهکده «عاشق» را نوازنده پیری همراه می‌شود. پیرمرد در راه می‌میرد و «عاشق» جسد او را به خاک می‌سپارد. «عزیز» و «واله»، که از دوستداران و ترانه‌های نوازنده‌های دوره‌گرد هستند، عاشق را دعوت می‌کنند تا ابتدا د رعروسی نابیناها، و بعد در عروسی کر و لال‌ها ساز بزند. «عاشق» در ادامه سفرش به سوی غرب، به قلمروی «نادر پاشا» می‌رسد و وقتی می‌گوید از خستگی توان خواندن ندارد، او را به زندان می‌اندازند. اما زنان حرمسرای «پاشا» او را آزاد می‌کنند. سپس به اسارت «سلطان عزیز» بدطینت در می‌آید و وقتی می‌گوید که دیگر حاضر به خواندن نیست، سلطان دستور می‌دهد سر از تنش جدا کنند. دو فرشته در هیبت دو پسربچه، سلطان را فریب می‌دهند و عروسکی را جای «عاشق» گردن می‌زنند. «عاشق» گرفتار سوارانی می‌شود که کتکش می‌زنند و رهایش می‌کنند تا بمیرد. اما او بهبود می‌یابد و به کلیسائی می‌رود تا از گناهانش توبه کند، در حالی که کلیسا به تسخیر حیوانات وحشی و ارواح خبیث درآمده است. در اینجا «گریگوری مقدس» سوار بر اسبی سفید می‌آید و می‌گوید دارند «ماه‌گل» را مجبور به ازدواج با «خورشید بک» می‌کنند. آنان سوار بر اسب به دهکده «عاشق» پرواز می‌کنند؛ «گریگوری مقدس» به او پند می‌دهد که غبار از سم اسب بروبد و منتظر معجزه‌ای بماند. «عاشق» به خانه «خورشید بک» می‌رود، و وقتی می‌گوید که راهی صد روز را یک روز آمده، با خشم و تمسخر روبه‌رو می‌شود. اما وقتی غبار سم اسب بینائی مادرش را باز می‌گرداند، این معجزه «ماه گل» را به «عاشق» می‌رساند. «عاشق» به افتخار پدر عروش، کبوتری سفید را می‌بوسد و رها می‌کند. کبوتر روی یک دوربین فیلم‌برداری می‌نشیند.
*عاشق غریب که قصه‌ای آذربایجانی است، با دو فیلم دیگر پاراجانوف، افسانه ارمنی رنگ انار (1972)، و افسانه گرجی افسانه قلعه سورام (1985)، سه گانه او را تکمیل می‌کند. این که عاشق غریب اقتباسی است از اشعار لرمانتوف، شاعر پرآوازه روسی، صرفاً بهانه‌ای است برای فیلمی که باید آن را عمیقاً شخصی دانست. در عنوان‌بندی عاشق غریب آمده است که کارگردانی با مشارکت آباشیدزه بازیگر انجام گرفته، اما کوچک‌ترین تردیدی وجود ندارد که خود پاراجانوف تنها «مؤلف» فیلماست. پاراجانوف برای کشف روحیات درونی شخصیت‌ها و حال و هوائی که قصد ارائه آن را دارد، به جای درونی کردن مسائل، در عوض می‌کوشد به آنها صورتی شادمانه و بیرونی ببخشد و این کار را به مدد رقص، پانتومیم و نمایش‌های راز آلود انجام می‌دهد. در واقع پاراجانوف ایماژ را به نمایش، و رنگ را به گفت‌وگو ترجیح می‌دهد. این جا او شادمانه مسیر کلاسیک ارائه قصه را پس می‌زند. قصد ندارد چیزی را ثابت کند، بلکه می‌خواهد تصویر نشان دهد و داستان‌های بی‌شماری را تعریف کند. تنش موجود میان اختیار و تقدیر از پیش تعین شده که در رنگ انار و افسانه قلعه سورام نیز دیده می‌شد، در عاشق غریب هم پیداست. هنرمندی «عاشق» یک فرض مسلم است و نیازی به ارائه حجت ندارد. در نتیجه فیلم از همخوانی تصویر و نوار صدا رهاست. سرودهای «عاشق» در سراسر فیلم شنیده می‌شود، اما به ندرت او را در حال نواختن سازی می‌بینیم، و وقتی هم که سازی می‌نوازد، صدائی که به گوش می‌رسد به هیچ وجه با نوار صدا هم خوان نیست. در نتیجه نوار صدا به صورت مفسر تصویرها عمل می‌کند و به این ترتیب جُنگی از ترانه‌های عاشقانه و مذهبی ارائه می‌شود که همتای جُنگ بصری صحنه‌هائی از زندگی هنرمند است.