دوشنبه, ۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 24 February, 2025
مجله ویستا
باغ بابر، بنیانگذار امپراتوری مغولی هند در کابل
. با نگاهی به نقشه آسیائی مرکزی در مییابیم که کابل، با فاصلهای چند از سمرقند، در نیمه راه آگرا و اصفهان قرار دارد.اینجاست که تداوم سنت والای باغهای سلطنتی، که از عده باستان نشأت گرفته، در سراسر قرون وسطا با شکلگیری شهرها همراه بوده و از سده شانزدهم به مدت دو قرن در ایران و هند به کامل رسیده است، برایمان کمی روشنتر میشود.باغ بابر را میتوان همچون یک باغ کلیدی نگریست. همه امپراطوران مغول، دست کم یکبار به زیارت اثر جد خود شتافتهاند و از آن در طرح باغهای خود الهام گرفتهاند. در سپتامبر ۲۰۰۲ پس از سقوط طالبان، از باغ بابر دیدار کردم و عکسهائی گرفتم.
●پیشگفتار
موضوع باغ رسمی در طی سالهای اخیر بیش از دیگر موضوعات معماری اسلامی جلب توجه کرده است.این موضوع، چند زمینه پژوهشی را در میگیرد: نه فقط تاریخ معماری، بلکه همچنین تقسیمبندی زمین، زیربناها، تأمین و توزیع آب، باغبانی، نقش حمایت و بالاخره معنای نمادی.با انتشار کتاب باغ اسلامی، اثر مک دوگال و اتینگهاوزن در سال ۱۹۷۶، هنر باغسازی در مقام زمینهای مستقل و متمایز از مطالعه معماری اسلامی مطرح شد. این بازشناخت مقوله باغسازی در مقام زمینهای مستقل و متمایز از مطالعه معماری اسلامی مطرح شد. این بازشناخت مقوله باغسازی در بدو امر از دیدگاه صرفاً گونهشناسی شکلی آغاز شد و متعاقباً به سایر جنبههای ساخت محیط و سیر تحول آن گسترش یافت. بدین سان اولین همایش پیرامون باغ در حوزه تمدن اسلامی در سال ۱۹۹۶، در MIT برگزار شد. متخصصان، مطالعات نوینی را درباره باغهای عرب ـ آندلسی، عثمانی، تیموری، ایرانی و مغولی ارائه و راهیابیهائی پیشنهاد دادند.نکات مشترک این باغها بسیارند و طبعاً برجستهترین آن همان تعبیر ضمنی باغ به جلوهای ریز جهانی از آرمان کهکشانی بهشت قرآن است که از پردیسهای شاهان ایران نشان دارد. اما این همایش نشان داد که تفاوتها نیز بسیارند و باغسازی سرزمینهای مختلف مستلزم مطالعات تخصصی ویژه هستند.از آن زمان تاکنون اوضاع تغییر کرده است. باغهای بسیاری شناسائی و طبقهبندی شدهاند و اندیشه درباره آنها انجام شده و پیشرفتهائی در این زمینه بهدست آمده، بهطوریکه امروز هر یک از سنتهای باغسازی با نام مستقلی متمایز است.در چارچوب این تعریف مجدد سنتهای منظرسازی، باغهای تیموری سده چهاردهم و پانزدهم جای خاصی دارند. از خلال روایاتی نظیر سفرنامه کلاویخو، سفیر پادشاه اسپانیا در دربار تیمور از سال ۱۴۰۳ تا ۱۴۰۶ جنبه اسطورهای بهخود گرفته و مینیاتورهای چشمگیر عصر تیموری جلال و جبروت افسانه این باغها را صد چندان کردهاند.وقایعنگاران عصر تیموری، مانند علی یزدی، که هم عصر کلاویخو میزیسته، اطلاعاتی درباره آئیننامهها و آداب رایج در باغها بهدست میدهد، که امروز از حیث انسانشناسی، فرهنگی بس گرانبهاست. اما آنان نه کمترین اشارهای بهدلیل این اقدامات گسترده کردهاند و نه رسالهای در باب کشاورزی از خود بر جا نهادهاند.وجود شهرهای مبتنی بر شبکههای گسترده آبرسانی متعلق به تمدنهای باستانی در آسیای مرکزی به اعتبار کشفیات باستانشناختی ثابت شده است، اما باید منتظر پیدایش برخوردی نو با تاریخ باغسازی بمانیم تا بتوان پیوندی بین ایجاد سلسله باغهای تودرتو و اهداف عملی این آرایش منظرها برقرار نمود. نقش حمایت در سرچشمه این اقدامات گسترده ساخت زیربناهای شهری و پیراشهری جایگاه اساسی دارد. خاطره باغهای تیموری، که چندی پیش با تخیلات مربوط به اقوام چادرنشین با رسومی در عین حال بربر و ظریف درآمیخته بود، رفتهرفته تبدیل شد به موضوع پژوهش درباره ارتباط متقابل بین گروهها، استقرار آنها در محوطهای معین و مدیریت ذخایر طبیعی که همگی در باغسازی جلوهگر شدند.
●میراث سمرقند
باغهای سمرقند که الگوها و نیاکان باغهای مغولی به شمار میآیند، در کمتر از یک قرن پس از مرگ تیمور از میان رفتند. با این وجود نمونههای چندی در طی حفریات باستانشناختی بهدست آمدهاند که نشان میدهند محدودههای محصوری تقسیم شده به چهار بخش با یک برجستگی در وسط بودهاند که میتواند بقایای یک عمارت مرکزی باشد. بقایای دیگری از باغهای چهاربخش در هرات و خوارزم یافت شدهاند. فرضیه تداوم الگوی باغ ایرانی تأیید شده است.دلیل اختراع باورنکردنی باغهای سمرقند را در نظام آبرسانی و وجود تیمور در رأس درباری جدیدالتأسیس و ارتشی عظیم که باید سریعاً اسکان داده میشد باید جستجو کرد. این دلایلند که وجود باغهای پیدرپی و تودرتو، این کوه سبز به مراتب بزرگتر از شهر و زنجیره دروازههای متعددی که کلاویخو از آنها باید بگذارد تا به این یا آن کارش برسد، قابل درک میکنند.آبیاری مجموعه از طریق انشعابات رودخانه زرافشان که در بلندی شرق سمرقند جریان دارد تأمین میشود. خیابانهای عریضی که در دو سوی آن درختان چنار و تبریزی قد برافراشتهاند محوطه را به کشتزارهائی با شیب خفیف، تاکستانها، باغات میوه یا باغچههائی پر از گل تقسیم میکنند. در میان این باغهای سرسبز، به فواصلی متناسب با عوارض زمین، چهارباغهائی به مجموعه منظر نظم میبخشند. این باغها بر دو گونهاند. گونه نخست عبارت است از محوطههای وسیعی که بهوسیله جویبارهائی به قطعات کوچکتر تقسیم شدهاند. در امتداد یک خیابان اصلی مرکزی، که درختانی در سوی آن سایهافکن هستند، خیمههائی در تناوب با باغچههای غرق گل برافراشته میشوند. زنجیرهای از حوضها و چشمهها بهسوی مرکز هدایت میکنند؛ آنجا که تیمور زیر آسمانهای به تخت نشسته است. پردههای پارچهای به تقلید عناصر معماری به این صحنه نمایش عظیم نظم میبخشند.کلاویخو در یک میهمانی در یکی از این باغها شرکت داشته و به راستی مدتی طول کشیده تا در یابد که آسمانه سلطانی، کوشکهای شاهدختها و نیز حصار محوطه از جنس پارچهاند. اما از یاد نمیبرد که این باغها جمعیت عمدهای را در خود جای دادهاند، که هر یک به نام گلی خوانده میشود و این که در همه جا و در همه ساعات روز، صدها باغبان را سرگرم کار دیده است.گونه دوم باغ، محوطهای کوچکتر را در بر میگیرد. آفرینش این نوع باغ، که کاربردی خصوصیتر مانند سکونت یا مجلس موسیقی و شعرخوانی دارد، به یک زن، یک ازدواج یا یک تولد وابسته است. نمونههای مکشوفه در حفریات انجام شده درسمرقند، هرات و خوارزم مساحتی بین ۹۰۰ و ۱۱۰۰ مترمربع دارند. ورود به باغ از طریق سردری دو طبقه، که ایوانی در طبقه بالا دارد، صورت میگیرد. خیابان مرکزی باغ در راستای محور طولی زمین قرار دارد و در نیمه راه یا دو سوم راه آن خیابان دومی آن را قطع میکند، بهطوری که محوطه به چهار بخش تقسیم میشود. جویبارهائی در دو سوی خیابانها جاریاند که باغچهها را تقسیم و حد ایوانها را تعیین میکنند، در مرکز به هم میرسند و تشکیل آبنما میدهند، و سرانجام از محوطه خارج میشوند و باغ و مزارع پائین دست خود را آبیاری مینمایند و در جویبارهای کنار معابر عمومی جاری میشوند.برای ساختن این باغها از معماران و صنعتگران سوری، مصری و ایرانی دعوت میشود. میدانیم که دست کم یک کوشک در مرکز آنها ساخته میشد. این کوشک، بیش از هر چیز یک مکان نظاره بود. ایوانهای آن، در دو طبقه، رو بهسوی خیابانهای باغ داشتند و به فرش سبز حاصل از ترکیب درختان میوه، گلهای محمدی، درختچههای همیشه سبز و گلهای فصلی مشرف بودند.باید با بابر در دیدارش از سمرقند در حدود ۸۰ سال پس از فوت تیمور همگام شد تا اهمیت باغ را در تداوم سنتی که ابتدا در کابل خودنمائی میکند و سپس در آگرا و دهلی و کشمیر ادامه مییابد به کامل دریافت.
●کابل
بابر به مجرد ورود به کابل شیفته محیط طبیعی این شهر میشود. دشتی سرسبز محصور در بین تپهها، که رودی پر آب در آن جاری است. آب و هوای خوش آن را مناسب ایجاد سلسله باغهائی، نظیر باغهای افسانهای سمرقند مییابد. شاخه عمدهای از این رود به منظور آبیاری باغ سلطنتی و سلسله باغهای وابستهای که فرمان به ساختن آنها در بخش شمال کابل میدهد برگردانده میشود. وقایعنگاران و مسافرانی که تا اوایل قرن گذشته از کابل دیدار کردهاند از باغات میوهای بسیار گستردهتر از ساختمانها سخن راندهاند. تشخیص اینکه کدامیک اثر بابر بودهاند دشوار است. حداقل پنج باغ هفتاد و هفت سال پس از مرگش مورد بازدید نوه او، جهانگیر قرار میگیرند. جهانگیر، امپراطور مغول، یک بار در سال ۱۶۰۷ از کابل دیدار میکند و در خاطرات خود از توقف اردوگاه سلطنتی در باغ شهر آرا یاد میکند. در کوشکی به همین نام که یکی از خالههایش در وسط باغ بنا کرده است بیتوته میکند. در همان روز از چهار باغ دیگر دیدار میکند. مهتاب باغ، ساخته شده به امر مادر بزرگ پدری او (همسر بابر)، ارته باغ و باغ دیگری ساخته شده توسط مادربزرگ خودش (دختر بابر) و سرانجام چهارباغ، بزرگترین باغ کابل (باغ بابر شاه).چنانکه میبینیم، نقش مهمی در ایجاد باغها ایفا کردهاند. هم بانی آنها بوده و هم بر اجرای آنها نظارت دقیقی داشتهاند. نزد هیئت نخبگان عصر تیموری، که برای اصل و نسب اهمیت بسیار قایل بودند، شاهدختهای برخوردار از اصالت مضاعف، یعنی متعلق به هر دو تبار چنگیز و تیمور، نقش تعیینکنندهای در شکوفائی هنرها ایفا نمودهاند.همسر بابر نیز یکی از این شاهدختهای برخوردار از اصالت مضاعف است. او در طی سفرش به هرات با وی آشنا میشود. مورخان شکوفائی هنرها، آئینها، ادب و معماری در سده پانزدهم هرات، بلخ، بخارا و خراسان را یک رنسانس میدانند که اتفاقاً همزمان با رنسانس اروپاست.دو باغ دیگر در بابرنامه ذکر شدهاند، که بعداً بیرون کابل ساخته شدند. اولی که در کتاب او بیشتر از آن سخن میرود، باغ وفاست، که مشرف به رود سرخرود نزدیک جلالآباد ساخته شده است. این باغ به زودی از میان رفت و به هر حال در حد اطلاع نگارنده ذکری از آن، در آثار هیچیک از وقایعنگاران یا سیاحان غربی نشده است. در برابر، نزدیک استالیف، در نیملا یک باغ متروکه منسوب به بابر وجود دارد، که ردیفهای چنارهای کهن آن از بقایای یک باغ تشریفاتی نشان دارند.●باغ بابر
به کابل بازگردیم و بزرگترین باغ بابر در این شهر، که همچنان راسخانه بر دامه کوهی مشرف به شهر قد افراشته است.این باغ، چهارباغ وسیعی است در سه سطح که خود شامل ۱۵ پلکان است و با شیبی ملایم و به واسطه چندین پاگرد به سمت پائین ادامه مییابند. دیوار پیرامون باغ بیش از ۳ متر ارتفاع دارد و شامل دو ورودی است. یکی در پائینترین سطح باغ و دیگری در ارتفاع میانه آن.همین آرایش باغ در سه سطح اصلی را در شالاما لاهور و در شالامار کشمیر باز مییابیم. در هر دو مورد، سطح میانی به مجالس میهمانی و بارعام اختصاص دارد، سطح فوقانی مختص زندگی خصوصی است (بخش زنانه، آنچنان که متعاقباً در باغ مغولی بدان اطلاق میشود) و سطح تحتانی محل پذیرائی همگانی در جشنهای بزرگ است و در غیاب خانواده سلطنتی به روی مردم باز میماند. بهنظر نگارنده، باغ بابر در کابل نخستین نمونه این آرایش است که بر طرح مسیرها، شکل عوارض زمین و موقعیت بناهائی که میبایست دورنماهای کم و بیش وسیعی را پیش چشمان ساکنانشان بگستردند، بیاثر نبوده است.بابر در کابل موفق میشود، با ایجاد صفهای در بلندی، برای خیمه سلطنتی، ”نظم و تقارن“ برقرار کند، یعنی آرمان زیبائی شناختی خد را، که در خاطراتش خود بارها بدان اشاره کرده است. نهری که آب را از بخش فوقانی باغ به درون آن میرساند از زیر صفه گذشته، درون نخستین حوض میریزد. از این نقطه به بعد است که ترکیب باغ بهصورت زنجیرهای از چهارباغهای مستقر در امتدادمحوری عمده و چنانکه گفتیم، چند پله روشن میشود.
دو گردشگاه مشرف به یک تالار آبنما باغ را به دو نیمه تقسیم میکنند و حوضهائی نشسته در دل سکوهای آجری که هنوز پابرجا هستند، در امتداد آن به چشم میخورند. همه اینها به تراسبندی وسیع و سرسبزی منتهی میشود که همچون یک آمفی تئاتر نباتی، منظری را که تا به امرزو خیره کننده است در شهر کابل تشکیل میدهد. تنها بنای قابل سکونت در این باغ در سطح فوقانی آن، در محل ورود نهر به محوطه چسبیده به دیوار پیرامون باغ و کاملاً بیرون از هندسه پلان باغ و ترکیب منظرپردازی قرار دارد؛ عمارت وسیعی است با چندین اتاق که برای اقامتهای درازمدت خانواده و محتملاً برای پاسخگوئی به زمستانهای سخت کابل ساخته شده است.بهوجود آمدن معماری خاصی که در منظر سازی باغ سهیم باشد تازه پس از تکامل باغهای مغولی در هند رخ میدهد و انواع مختلف بناهای مسکونی، یادبودی، حمام و غیره در طرح کل باغ شرکت میکنند. پژوهشگران بسیاری به منشاء گونهشناختی کوشکها، کاخها یا آرامگاهها در باغهای مغولی پرداختهاند و با این فرض بنیادین که زیبائیشناسی خیمه و آرمان زندگی کوچنشینی بر معماری آنان تأثیر ژرف داشتهاند.زندگی زیرخیمه در باغ ـ اردو بهجای کاخ شهری، البته بر شکل معمارهای بناهای مختص باغها اثر میگذارد، ولی همچنین شکل عناصر شهری مانند میادین را متأثر میسازد. دربار و ارتش ترجیح میدهند در باغهای مستقر در بیرون شهر، که مراکز راستین قدرت هستند، اقامت گزینند. در حالیکه اشراف در شهر سکونت میکنند. البته یادآوری میکنیم که ابنیه مذهبی، که معطوف به ابدیت هستند، در شهر بنا میشوند. دیدار بابر از هرات در سال ۱۵۰۶ از این بابت بسیار آموزنده است. سه سال پس از فتح شمال افغانستان فعلی، اکنون دیگر خود را همردیف عموزادگان برآمده از نسل بلافصل تیمور که هرات را پایتخت خود قرار دادهاند احساس میکند. شهرت این دربار و ثروت خلاقیت هنری آن نزد او آشناست. از او ابتدا توسط عمه بزرگش در باغ نو پذیرائی میشود که زیبائی آرایش گیاهان آن را تحسین میکند. چندین تن از اعضاء خانواده او زیر خیمههای متعدد در این باغ زندگی میکنند. بابر ترجیح میدهد در شهر در دولتسرای یکی از وزرا اقامت کند. در روزهای بعد در باغ جهانآرا و باغ سفید سری به شاهپوران و شاهدختان میزند و در پایان این سفر مجلل، در باغ نشاط در جشنی که عمه او در یک بنای بسیار زیبای دو طبقه درمیانه باغ ترتیب داده است شرکت میجوید، که ”...گوشوارها در چهار گوشه قرار دارند و اتاق میان ایوانی است باز به همه سو و میان هر دو اتاق ایوانی. ولی ناظر مستقر در این ایوان از دورنمای تمامی باغ بهرهمند میشود. صحنههای جنگ بر دیوارهای آن نقاشی شدهاند...“ بابر از زیبائی طبیعت باغ، موسیقی، شعر و شراب بیخود است و آرزوها در سر میپروراند.به عقیده تری آلن، املاک پهناوری در شمال و خاور هرات وجود داشت که در آنها چهارباغها و کوشکها یکی پس از دیگری به اقامتگاه اشرافیت عصر تیموری مبدل میشدند.
باغ بابر در سال ۱۹۷۲ توسط گروهی از باستانشناسان ایسمئو (ISMEO) مورد مطالعه قرار گرفت. خانم پاپاردالیو، در رأس این هیئت میکوشد مراحل مختلف تحول این باغ را شناسائی کند. نخستین اقدامات بهسازی باغ، بهویژه آجرفرش نهر مرکزی، ایجاد قبهای مرمرین بر مزار بابر و توسعه ورودی باغ در سطح میانی، در سال ۱۶۳۷ میلادی، بههنگام دومین دیدار جهانگیر از کابل انجام میگیرند.به همراه همسرش نورجهان و سی تن باغبان و نقاش، به امید الهام گرفتن از اثر بنای خود برای ساختن باغهای کشمیر قدم در راه این زیارت میگذارد. نورجهان خودش دورنما پرداز است و چند باغ، بهویژه نشاط باغ، را در کشمیر طراحی کرده است. پاپاردولیو در انتساب این اقدامات به شاه جهان، جانشین جهانگیر، راه خطا پیموده است.عمارتی که، بیگمان در اوایل سده نوزدهم، در جای خیمه سلطنتی برافراشته شده است جای مهمی در منظر فعلی باغ دارد و بهخوبی با آن تلفیق شده است.آنچه بیشتر برای باستانشناسان مشکلآفرین است تغییرات انجام شده در پایان سده نوزدهم است که خیابان اصلی باغ را به شکل باغهای تزئینی جنوب فرانسه درآوردهاند. نهر آب و حوضهای پی در پی آن روبهروی سکوی بارعام در طی این تغییرات ”پایان قرن“ حذف میشوند و باغچههای شاخص باغ ایرانی جای خود را به گلآرائی به شیوه اروپائی وقت میدهند. اما سرانجام برای نخستینبار نقشهبرداری کاملی از محدوده باغ، تراسهای آن، نهر آب و حوضها و آبنماها بهعمل میآید و پیشنهاداتی در جهت تجدید ساختار باغ ترسیم میظشود. از چندی پیش به این سو نیز انستیتوی آلمانی باستانشناسی سرگرم حفریاتی در جستجوی عناصر مربوط به عصر بابر در باغ است.
از جمله یک حوض هشت گوشه در مقابل سکوئی که خیمه سلطنتی بر آن برافراشته میشد آشکار شده است. کارهای مرمت دیوار پیرامون باغ در بخش شمالی به اتمام رسیدهاند. عمارت کاخ اقامتگاه آواربرداری و پاک شده و حفریات شناسائی دیگری در دست انجام است. در حد اطلاع نگارنده، هیچ مطالعه اخصی راجع به شناسائی گیاهان باغ و هیچ اقدام عملی در جهت تجدید ساختار نباتی آن تا به امروز بهعمل نیامده است. اگر بابر این مکان را برگزید از آنرو بود که دریافت، چگونه میتواند به آن آب برساند و آب را در جویبارهای آن جاری کند، به زمزمه آبشارهای ملایم آن گوش بسپرد و از زیبائیهای این طبیعت رام شده و تغییرات فصلی آن در قالب ردیفهای منظمی که آرمان هماهنگی او بدند لذب ببرند. اما این شیفته طبیعت به نظاره بسنده نمیکند. او همچنین باغسازی بلند است. به زندگی گیاهان و تغییرات فصلی آنها توجه دارد، بهطوری که یادداشتهای خاطراتش یک رساله غنی درباره آنچه خود کاشته است تشکیل میدهد. درختانی که در این یادداشتها از آنها نام میبرد، و ما توانستهایم بیادعای جامعیت استخراج کنیم، عبارتند از انار، پرتقال، سیب، انجیر، گردو، نخل خرما، زردآلود، و نیز چنار، بلوط، سرو، بادام، ارغوان و بید. انواع گلهائی که باغبانان چیرهدستش به امر او و با ذکر نام میکارند بیشمارند. امروز عموماً بهعنوان گونههای مدیترانهای شناسائی شدهاند. تاک در همه باغهای او حضور دارد و معمولاً در تراسهای پائین دست به چشم میخورد. او مکرراً از کیفیت عالی انگور و خربزه و هلوی دره کابل یاد میکند. بعدها انواع دیگری را، که به دقت نام میبرد، از هند وارد میکند، از جمله نخل، انبه، موز، تمبر هندی و چنارسیاه. این جابهجائیها گاه موفقیتآمیزند و گاه، چنانکه در مورد نیشکر رخ میدهد، به شکست میانجامند. یاسمن، ختمی چینی، خرزهره، به، بالنگ و ریواس به همت بابر به آسیای مرکزی وارد میشوند و از سده شانزدهم به بعد در فلات ایران و در سوریه و خاورمیانه رواج مییابند. با توجه به این قرائتهای گذشته و وضع کنونی باغ آشکار است که تجدید معنا و مجد آن نه یک مرمت که بازسازی تمامی یک محیط از میان رفته را میطلبد.
نسرین فقیه
●پیشگفتار
موضوع باغ رسمی در طی سالهای اخیر بیش از دیگر موضوعات معماری اسلامی جلب توجه کرده است.این موضوع، چند زمینه پژوهشی را در میگیرد: نه فقط تاریخ معماری، بلکه همچنین تقسیمبندی زمین، زیربناها، تأمین و توزیع آب، باغبانی، نقش حمایت و بالاخره معنای نمادی.با انتشار کتاب باغ اسلامی، اثر مک دوگال و اتینگهاوزن در سال ۱۹۷۶، هنر باغسازی در مقام زمینهای مستقل و متمایز از مطالعه معماری اسلامی مطرح شد. این بازشناخت مقوله باغسازی در مقام زمینهای مستقل و متمایز از مطالعه معماری اسلامی مطرح شد. این بازشناخت مقوله باغسازی در بدو امر از دیدگاه صرفاً گونهشناسی شکلی آغاز شد و متعاقباً به سایر جنبههای ساخت محیط و سیر تحول آن گسترش یافت. بدین سان اولین همایش پیرامون باغ در حوزه تمدن اسلامی در سال ۱۹۹۶، در MIT برگزار شد. متخصصان، مطالعات نوینی را درباره باغهای عرب ـ آندلسی، عثمانی، تیموری، ایرانی و مغولی ارائه و راهیابیهائی پیشنهاد دادند.نکات مشترک این باغها بسیارند و طبعاً برجستهترین آن همان تعبیر ضمنی باغ به جلوهای ریز جهانی از آرمان کهکشانی بهشت قرآن است که از پردیسهای شاهان ایران نشان دارد. اما این همایش نشان داد که تفاوتها نیز بسیارند و باغسازی سرزمینهای مختلف مستلزم مطالعات تخصصی ویژه هستند.از آن زمان تاکنون اوضاع تغییر کرده است. باغهای بسیاری شناسائی و طبقهبندی شدهاند و اندیشه درباره آنها انجام شده و پیشرفتهائی در این زمینه بهدست آمده، بهطوریکه امروز هر یک از سنتهای باغسازی با نام مستقلی متمایز است.در چارچوب این تعریف مجدد سنتهای منظرسازی، باغهای تیموری سده چهاردهم و پانزدهم جای خاصی دارند. از خلال روایاتی نظیر سفرنامه کلاویخو، سفیر پادشاه اسپانیا در دربار تیمور از سال ۱۴۰۳ تا ۱۴۰۶ جنبه اسطورهای بهخود گرفته و مینیاتورهای چشمگیر عصر تیموری جلال و جبروت افسانه این باغها را صد چندان کردهاند.وقایعنگاران عصر تیموری، مانند علی یزدی، که هم عصر کلاویخو میزیسته، اطلاعاتی درباره آئیننامهها و آداب رایج در باغها بهدست میدهد، که امروز از حیث انسانشناسی، فرهنگی بس گرانبهاست. اما آنان نه کمترین اشارهای بهدلیل این اقدامات گسترده کردهاند و نه رسالهای در باب کشاورزی از خود بر جا نهادهاند.وجود شهرهای مبتنی بر شبکههای گسترده آبرسانی متعلق به تمدنهای باستانی در آسیای مرکزی به اعتبار کشفیات باستانشناختی ثابت شده است، اما باید منتظر پیدایش برخوردی نو با تاریخ باغسازی بمانیم تا بتوان پیوندی بین ایجاد سلسله باغهای تودرتو و اهداف عملی این آرایش منظرها برقرار نمود. نقش حمایت در سرچشمه این اقدامات گسترده ساخت زیربناهای شهری و پیراشهری جایگاه اساسی دارد. خاطره باغهای تیموری، که چندی پیش با تخیلات مربوط به اقوام چادرنشین با رسومی در عین حال بربر و ظریف درآمیخته بود، رفتهرفته تبدیل شد به موضوع پژوهش درباره ارتباط متقابل بین گروهها، استقرار آنها در محوطهای معین و مدیریت ذخایر طبیعی که همگی در باغسازی جلوهگر شدند.
●میراث سمرقند
باغهای سمرقند که الگوها و نیاکان باغهای مغولی به شمار میآیند، در کمتر از یک قرن پس از مرگ تیمور از میان رفتند. با این وجود نمونههای چندی در طی حفریات باستانشناختی بهدست آمدهاند که نشان میدهند محدودههای محصوری تقسیم شده به چهار بخش با یک برجستگی در وسط بودهاند که میتواند بقایای یک عمارت مرکزی باشد. بقایای دیگری از باغهای چهاربخش در هرات و خوارزم یافت شدهاند. فرضیه تداوم الگوی باغ ایرانی تأیید شده است.دلیل اختراع باورنکردنی باغهای سمرقند را در نظام آبرسانی و وجود تیمور در رأس درباری جدیدالتأسیس و ارتشی عظیم که باید سریعاً اسکان داده میشد باید جستجو کرد. این دلایلند که وجود باغهای پیدرپی و تودرتو، این کوه سبز به مراتب بزرگتر از شهر و زنجیره دروازههای متعددی که کلاویخو از آنها باید بگذارد تا به این یا آن کارش برسد، قابل درک میکنند.آبیاری مجموعه از طریق انشعابات رودخانه زرافشان که در بلندی شرق سمرقند جریان دارد تأمین میشود. خیابانهای عریضی که در دو سوی آن درختان چنار و تبریزی قد برافراشتهاند محوطه را به کشتزارهائی با شیب خفیف، تاکستانها، باغات میوه یا باغچههائی پر از گل تقسیم میکنند. در میان این باغهای سرسبز، به فواصلی متناسب با عوارض زمین، چهارباغهائی به مجموعه منظر نظم میبخشند. این باغها بر دو گونهاند. گونه نخست عبارت است از محوطههای وسیعی که بهوسیله جویبارهائی به قطعات کوچکتر تقسیم شدهاند. در امتداد یک خیابان اصلی مرکزی، که درختانی در سوی آن سایهافکن هستند، خیمههائی در تناوب با باغچههای غرق گل برافراشته میشوند. زنجیرهای از حوضها و چشمهها بهسوی مرکز هدایت میکنند؛ آنجا که تیمور زیر آسمانهای به تخت نشسته است. پردههای پارچهای به تقلید عناصر معماری به این صحنه نمایش عظیم نظم میبخشند.کلاویخو در یک میهمانی در یکی از این باغها شرکت داشته و به راستی مدتی طول کشیده تا در یابد که آسمانه سلطانی، کوشکهای شاهدختها و نیز حصار محوطه از جنس پارچهاند. اما از یاد نمیبرد که این باغها جمعیت عمدهای را در خود جای دادهاند، که هر یک به نام گلی خوانده میشود و این که در همه جا و در همه ساعات روز، صدها باغبان را سرگرم کار دیده است.گونه دوم باغ، محوطهای کوچکتر را در بر میگیرد. آفرینش این نوع باغ، که کاربردی خصوصیتر مانند سکونت یا مجلس موسیقی و شعرخوانی دارد، به یک زن، یک ازدواج یا یک تولد وابسته است. نمونههای مکشوفه در حفریات انجام شده درسمرقند، هرات و خوارزم مساحتی بین ۹۰۰ و ۱۱۰۰ مترمربع دارند. ورود به باغ از طریق سردری دو طبقه، که ایوانی در طبقه بالا دارد، صورت میگیرد. خیابان مرکزی باغ در راستای محور طولی زمین قرار دارد و در نیمه راه یا دو سوم راه آن خیابان دومی آن را قطع میکند، بهطوری که محوطه به چهار بخش تقسیم میشود. جویبارهائی در دو سوی خیابانها جاریاند که باغچهها را تقسیم و حد ایوانها را تعیین میکنند، در مرکز به هم میرسند و تشکیل آبنما میدهند، و سرانجام از محوطه خارج میشوند و باغ و مزارع پائین دست خود را آبیاری مینمایند و در جویبارهای کنار معابر عمومی جاری میشوند.برای ساختن این باغها از معماران و صنعتگران سوری، مصری و ایرانی دعوت میشود. میدانیم که دست کم یک کوشک در مرکز آنها ساخته میشد. این کوشک، بیش از هر چیز یک مکان نظاره بود. ایوانهای آن، در دو طبقه، رو بهسوی خیابانهای باغ داشتند و به فرش سبز حاصل از ترکیب درختان میوه، گلهای محمدی، درختچههای همیشه سبز و گلهای فصلی مشرف بودند.باید با بابر در دیدارش از سمرقند در حدود ۸۰ سال پس از فوت تیمور همگام شد تا اهمیت باغ را در تداوم سنتی که ابتدا در کابل خودنمائی میکند و سپس در آگرا و دهلی و کشمیر ادامه مییابد به کامل دریافت.
●کابل
بابر به مجرد ورود به کابل شیفته محیط طبیعی این شهر میشود. دشتی سرسبز محصور در بین تپهها، که رودی پر آب در آن جاری است. آب و هوای خوش آن را مناسب ایجاد سلسله باغهائی، نظیر باغهای افسانهای سمرقند مییابد. شاخه عمدهای از این رود به منظور آبیاری باغ سلطنتی و سلسله باغهای وابستهای که فرمان به ساختن آنها در بخش شمال کابل میدهد برگردانده میشود. وقایعنگاران و مسافرانی که تا اوایل قرن گذشته از کابل دیدار کردهاند از باغات میوهای بسیار گستردهتر از ساختمانها سخن راندهاند. تشخیص اینکه کدامیک اثر بابر بودهاند دشوار است. حداقل پنج باغ هفتاد و هفت سال پس از مرگش مورد بازدید نوه او، جهانگیر قرار میگیرند. جهانگیر، امپراطور مغول، یک بار در سال ۱۶۰۷ از کابل دیدار میکند و در خاطرات خود از توقف اردوگاه سلطنتی در باغ شهر آرا یاد میکند. در کوشکی به همین نام که یکی از خالههایش در وسط باغ بنا کرده است بیتوته میکند. در همان روز از چهار باغ دیگر دیدار میکند. مهتاب باغ، ساخته شده به امر مادر بزرگ پدری او (همسر بابر)، ارته باغ و باغ دیگری ساخته شده توسط مادربزرگ خودش (دختر بابر) و سرانجام چهارباغ، بزرگترین باغ کابل (باغ بابر شاه).چنانکه میبینیم، نقش مهمی در ایجاد باغها ایفا کردهاند. هم بانی آنها بوده و هم بر اجرای آنها نظارت دقیقی داشتهاند. نزد هیئت نخبگان عصر تیموری، که برای اصل و نسب اهمیت بسیار قایل بودند، شاهدختهای برخوردار از اصالت مضاعف، یعنی متعلق به هر دو تبار چنگیز و تیمور، نقش تعیینکنندهای در شکوفائی هنرها ایفا نمودهاند.همسر بابر نیز یکی از این شاهدختهای برخوردار از اصالت مضاعف است. او در طی سفرش به هرات با وی آشنا میشود. مورخان شکوفائی هنرها، آئینها، ادب و معماری در سده پانزدهم هرات، بلخ، بخارا و خراسان را یک رنسانس میدانند که اتفاقاً همزمان با رنسانس اروپاست.دو باغ دیگر در بابرنامه ذکر شدهاند، که بعداً بیرون کابل ساخته شدند. اولی که در کتاب او بیشتر از آن سخن میرود، باغ وفاست، که مشرف به رود سرخرود نزدیک جلالآباد ساخته شده است. این باغ به زودی از میان رفت و به هر حال در حد اطلاع نگارنده ذکری از آن، در آثار هیچیک از وقایعنگاران یا سیاحان غربی نشده است. در برابر، نزدیک استالیف، در نیملا یک باغ متروکه منسوب به بابر وجود دارد، که ردیفهای چنارهای کهن آن از بقایای یک باغ تشریفاتی نشان دارند.●باغ بابر
به کابل بازگردیم و بزرگترین باغ بابر در این شهر، که همچنان راسخانه بر دامه کوهی مشرف به شهر قد افراشته است.این باغ، چهارباغ وسیعی است در سه سطح که خود شامل ۱۵ پلکان است و با شیبی ملایم و به واسطه چندین پاگرد به سمت پائین ادامه مییابند. دیوار پیرامون باغ بیش از ۳ متر ارتفاع دارد و شامل دو ورودی است. یکی در پائینترین سطح باغ و دیگری در ارتفاع میانه آن.همین آرایش باغ در سه سطح اصلی را در شالاما لاهور و در شالامار کشمیر باز مییابیم. در هر دو مورد، سطح میانی به مجالس میهمانی و بارعام اختصاص دارد، سطح فوقانی مختص زندگی خصوصی است (بخش زنانه، آنچنان که متعاقباً در باغ مغولی بدان اطلاق میشود) و سطح تحتانی محل پذیرائی همگانی در جشنهای بزرگ است و در غیاب خانواده سلطنتی به روی مردم باز میماند. بهنظر نگارنده، باغ بابر در کابل نخستین نمونه این آرایش است که بر طرح مسیرها، شکل عوارض زمین و موقعیت بناهائی که میبایست دورنماهای کم و بیش وسیعی را پیش چشمان ساکنانشان بگستردند، بیاثر نبوده است.بابر در کابل موفق میشود، با ایجاد صفهای در بلندی، برای خیمه سلطنتی، ”نظم و تقارن“ برقرار کند، یعنی آرمان زیبائی شناختی خد را، که در خاطراتش خود بارها بدان اشاره کرده است. نهری که آب را از بخش فوقانی باغ به درون آن میرساند از زیر صفه گذشته، درون نخستین حوض میریزد. از این نقطه به بعد است که ترکیب باغ بهصورت زنجیرهای از چهارباغهای مستقر در امتدادمحوری عمده و چنانکه گفتیم، چند پله روشن میشود.
دو گردشگاه مشرف به یک تالار آبنما باغ را به دو نیمه تقسیم میکنند و حوضهائی نشسته در دل سکوهای آجری که هنوز پابرجا هستند، در امتداد آن به چشم میخورند. همه اینها به تراسبندی وسیع و سرسبزی منتهی میشود که همچون یک آمفی تئاتر نباتی، منظری را که تا به امرزو خیره کننده است در شهر کابل تشکیل میدهد. تنها بنای قابل سکونت در این باغ در سطح فوقانی آن، در محل ورود نهر به محوطه چسبیده به دیوار پیرامون باغ و کاملاً بیرون از هندسه پلان باغ و ترکیب منظرپردازی قرار دارد؛ عمارت وسیعی است با چندین اتاق که برای اقامتهای درازمدت خانواده و محتملاً برای پاسخگوئی به زمستانهای سخت کابل ساخته شده است.بهوجود آمدن معماری خاصی که در منظر سازی باغ سهیم باشد تازه پس از تکامل باغهای مغولی در هند رخ میدهد و انواع مختلف بناهای مسکونی، یادبودی، حمام و غیره در طرح کل باغ شرکت میکنند. پژوهشگران بسیاری به منشاء گونهشناختی کوشکها، کاخها یا آرامگاهها در باغهای مغولی پرداختهاند و با این فرض بنیادین که زیبائیشناسی خیمه و آرمان زندگی کوچنشینی بر معماری آنان تأثیر ژرف داشتهاند.زندگی زیرخیمه در باغ ـ اردو بهجای کاخ شهری، البته بر شکل معمارهای بناهای مختص باغها اثر میگذارد، ولی همچنین شکل عناصر شهری مانند میادین را متأثر میسازد. دربار و ارتش ترجیح میدهند در باغهای مستقر در بیرون شهر، که مراکز راستین قدرت هستند، اقامت گزینند. در حالیکه اشراف در شهر سکونت میکنند. البته یادآوری میکنیم که ابنیه مذهبی، که معطوف به ابدیت هستند، در شهر بنا میشوند. دیدار بابر از هرات در سال ۱۵۰۶ از این بابت بسیار آموزنده است. سه سال پس از فتح شمال افغانستان فعلی، اکنون دیگر خود را همردیف عموزادگان برآمده از نسل بلافصل تیمور که هرات را پایتخت خود قرار دادهاند احساس میکند. شهرت این دربار و ثروت خلاقیت هنری آن نزد او آشناست. از او ابتدا توسط عمه بزرگش در باغ نو پذیرائی میشود که زیبائی آرایش گیاهان آن را تحسین میکند. چندین تن از اعضاء خانواده او زیر خیمههای متعدد در این باغ زندگی میکنند. بابر ترجیح میدهد در شهر در دولتسرای یکی از وزرا اقامت کند. در روزهای بعد در باغ جهانآرا و باغ سفید سری به شاهپوران و شاهدختان میزند و در پایان این سفر مجلل، در باغ نشاط در جشنی که عمه او در یک بنای بسیار زیبای دو طبقه درمیانه باغ ترتیب داده است شرکت میجوید، که ”...گوشوارها در چهار گوشه قرار دارند و اتاق میان ایوانی است باز به همه سو و میان هر دو اتاق ایوانی. ولی ناظر مستقر در این ایوان از دورنمای تمامی باغ بهرهمند میشود. صحنههای جنگ بر دیوارهای آن نقاشی شدهاند...“ بابر از زیبائی طبیعت باغ، موسیقی، شعر و شراب بیخود است و آرزوها در سر میپروراند.به عقیده تری آلن، املاک پهناوری در شمال و خاور هرات وجود داشت که در آنها چهارباغها و کوشکها یکی پس از دیگری به اقامتگاه اشرافیت عصر تیموری مبدل میشدند.
باغ بابر در سال ۱۹۷۲ توسط گروهی از باستانشناسان ایسمئو (ISMEO) مورد مطالعه قرار گرفت. خانم پاپاردالیو، در رأس این هیئت میکوشد مراحل مختلف تحول این باغ را شناسائی کند. نخستین اقدامات بهسازی باغ، بهویژه آجرفرش نهر مرکزی، ایجاد قبهای مرمرین بر مزار بابر و توسعه ورودی باغ در سطح میانی، در سال ۱۶۳۷ میلادی، بههنگام دومین دیدار جهانگیر از کابل انجام میگیرند.به همراه همسرش نورجهان و سی تن باغبان و نقاش، به امید الهام گرفتن از اثر بنای خود برای ساختن باغهای کشمیر قدم در راه این زیارت میگذارد. نورجهان خودش دورنما پرداز است و چند باغ، بهویژه نشاط باغ، را در کشمیر طراحی کرده است. پاپاردولیو در انتساب این اقدامات به شاه جهان، جانشین جهانگیر، راه خطا پیموده است.عمارتی که، بیگمان در اوایل سده نوزدهم، در جای خیمه سلطنتی برافراشته شده است جای مهمی در منظر فعلی باغ دارد و بهخوبی با آن تلفیق شده است.آنچه بیشتر برای باستانشناسان مشکلآفرین است تغییرات انجام شده در پایان سده نوزدهم است که خیابان اصلی باغ را به شکل باغهای تزئینی جنوب فرانسه درآوردهاند. نهر آب و حوضهای پی در پی آن روبهروی سکوی بارعام در طی این تغییرات ”پایان قرن“ حذف میشوند و باغچههای شاخص باغ ایرانی جای خود را به گلآرائی به شیوه اروپائی وقت میدهند. اما سرانجام برای نخستینبار نقشهبرداری کاملی از محدوده باغ، تراسهای آن، نهر آب و حوضها و آبنماها بهعمل میآید و پیشنهاداتی در جهت تجدید ساختار باغ ترسیم میظشود. از چندی پیش به این سو نیز انستیتوی آلمانی باستانشناسی سرگرم حفریاتی در جستجوی عناصر مربوط به عصر بابر در باغ است.
از جمله یک حوض هشت گوشه در مقابل سکوئی که خیمه سلطنتی بر آن برافراشته میشد آشکار شده است. کارهای مرمت دیوار پیرامون باغ در بخش شمالی به اتمام رسیدهاند. عمارت کاخ اقامتگاه آواربرداری و پاک شده و حفریات شناسائی دیگری در دست انجام است. در حد اطلاع نگارنده، هیچ مطالعه اخصی راجع به شناسائی گیاهان باغ و هیچ اقدام عملی در جهت تجدید ساختار نباتی آن تا به امروز بهعمل نیامده است. اگر بابر این مکان را برگزید از آنرو بود که دریافت، چگونه میتواند به آن آب برساند و آب را در جویبارهای آن جاری کند، به زمزمه آبشارهای ملایم آن گوش بسپرد و از زیبائیهای این طبیعت رام شده و تغییرات فصلی آن در قالب ردیفهای منظمی که آرمان هماهنگی او بدند لذب ببرند. اما این شیفته طبیعت به نظاره بسنده نمیکند. او همچنین باغسازی بلند است. به زندگی گیاهان و تغییرات فصلی آنها توجه دارد، بهطوری که یادداشتهای خاطراتش یک رساله غنی درباره آنچه خود کاشته است تشکیل میدهد. درختانی که در این یادداشتها از آنها نام میبرد، و ما توانستهایم بیادعای جامعیت استخراج کنیم، عبارتند از انار، پرتقال، سیب، انجیر، گردو، نخل خرما، زردآلود، و نیز چنار، بلوط، سرو، بادام، ارغوان و بید. انواع گلهائی که باغبانان چیرهدستش به امر او و با ذکر نام میکارند بیشمارند. امروز عموماً بهعنوان گونههای مدیترانهای شناسائی شدهاند. تاک در همه باغهای او حضور دارد و معمولاً در تراسهای پائین دست به چشم میخورد. او مکرراً از کیفیت عالی انگور و خربزه و هلوی دره کابل یاد میکند. بعدها انواع دیگری را، که به دقت نام میبرد، از هند وارد میکند، از جمله نخل، انبه، موز، تمبر هندی و چنارسیاه. این جابهجائیها گاه موفقیتآمیزند و گاه، چنانکه در مورد نیشکر رخ میدهد، به شکست میانجامند. یاسمن، ختمی چینی، خرزهره، به، بالنگ و ریواس به همت بابر به آسیای مرکزی وارد میشوند و از سده شانزدهم به بعد در فلات ایران و در سوریه و خاورمیانه رواج مییابند. با توجه به این قرائتهای گذشته و وضع کنونی باغ آشکار است که تجدید معنا و مجد آن نه یک مرمت که بازسازی تمامی یک محیط از میان رفته را میطلبد.
نسرین فقیه
منبع : ماهنامه معماری و فرهنگ
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست