جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


شعرمنطق زبان در ترکیب روش‌ها


شعرمنطق زبان در ترکیب روش‌ها
می‌توان زبان را همچون شهری قدیمی تصور کرد؛ مجموعه‌ای پر پیچ و خم، شکل یافته از گذر راه‌ها، میدان‌ها، خانه‌های قدیمی و نو، خانه‌هایی که بخش‌هایی از آنها در دوره‌های مختلف ساخته شده است و این همه در محاصره شهرک‌هایی تازه‌ساز، با خیابان‌های مستقیم و خانه‌های هم‌شکل.”(۱)
زبان‌شناسی می‌تواند علم جهانی ساختار کلام باشد و شعر شناسی جزء مکمل زبان‌شناسی؛ اگر از این زاویه نگاه کنیم، شعر به معنی افزودن تزئینات بیانی به گفتار نیست بلکه متضمن ارزیابی دو باره و کامل گفتار و مولفه‌های آن است. بنابراین یک متخصص ادبیات نمی‌تواند زبان‌شناسی را نادیده بگیرد همچنان که یک زبان‌شناس نیز نمی‌تواند از شعر غافل باشد و در این جریان هر واژه زبان شعر، نسبت به زبان روزمره تغییر صورت داده و بدل به واژه‌ای نامانوس شده است.
صورت شاعرانه زبان، نوعی تعرض را به زبان روزمره تحمیل می‌کند با این تاکید که تحلیل باید از ساختار آوایی که تنها محدود به مسائلی چون توان معنارسانی، هماهنگی تقلیدی و پیوند عاطفی آواها و اندیشه‌ها نیست، آغاز گردد.
البته کارکردهای زبان، شاید باید گفت نامحدود است. یکی از کارکردهای زبان کارکرد شعری است مثلا کارکرد کلی زبان در اجزای متشکله‌ای که همواره در “گفتار” یا “ارتباط کلامی” وجود دارد، یک کارکرد شناخته شده است به نوعی می‌توان نظریه “یاکوبسن”(۲) را در کارکرد زبان، این‌گونه بیان کرد: وقتی گوینده پیامی برای مخاطب می‌فرستد، پیام برای موثر واقع شدن به زمینه‌ای دلالت می‌کند. همان مسئله “دال” و “مدلول” یعنی وقتی پیام فرستاده شده، “دال” در زمینه خود “مدلول” است. زمینه‌ای که بتوان کلام را بیان کرد و مخاطب قادر باشد آن را به روشنی دریابد. در مرحله بعد نیازمند رمزی است که هم گوینده “فرستنده پیام” و هم مخاطب را کاملا یا “حداقل” بشناسند و در پایان به “تماس” نیاز است یعنی مجرایی جسمی و پیوندی روانی بین پیام دهنده و مخاطب که به هر دوی آنها امکان می‌دهد که با یکدیگر ارتباط کلامی برقرار کنند و یا آن را ادامه دهند پس تمام این اجزای خاص ارتباط کلامی است و البته در هر پیامی و ارتباط کلامی، دال و مدلول جزء ساختار کلام هستند اگرچه ممکن است بیشتر پیام‌ها کارکرد ارجاعی “صریع” و “ادراکی” داشته باشد با زبان‌شناس تیزبین است که کارکردهای دیگر را در پیام پیدا کند. در هر صورت، کارکردهای عاطفی و احساسی هم می‌تواند شامل پیام باشد و یا کارکرد “ادراکی” و “کنشی” و البته هر کدام از این کارکردها، تجلی خاص خود را در زبان دارد. به فرض بارزترین تجلی “کارکرد کنشی زبان” در دستور زبان، به صورت “ندایی” و “وجه امری” است و به لحاظ نحوی، سازه‌ای و غالبا حتی به لحاظ واجی، از دیگر مقولات اسمی و فعلی انحراف دارد. جملات امری به کلی با جملات اخباری تفاوت دارند به طوری که می‌توان میزان درستی جملات اخباری را سنجید، اما جملات امری چنین نیستند به طور مثال، اگر کسی با لحنی آمرانه و خشم‌آلود بگوید: “بخور”، نمی‌توانیم در مقابل او بپرسم آیا حقیقت دارد یا نه؟ اما اگر همین سوال را پس از جملاتی نظیر “چه کسی خورد” یا “چه کسی خواهد خورد” بپرسیم، کاملا بجاست.
جملات اخباری را می‌توان به جملات استفهامی تبدیل کرد مانند “آیا کسی خواهد خورد؟”
پس از این نظر، جملات اخباری با جملات امری مغایرت و تفاوت دارد.
حالا اگر بگوییم این الگوی سنتی زبان است که با کارکردهای روشن خودش (کنشی، ‌ارجاعی و عاطفی) که با گوینده، مخاطب و سوم شخص ارتباط می‌گیرد زبان در همین پیام باز کارکردهای دیگر پیدا می‌کند مثلا هدف برخی پیام‌ها برقراری ارتباط، ادامه دادن آن یا قطع کردن آن است. بعضی پیام‌ها برای حصول اطمینان است و بعضی دیگر می‌خواهد توجه مخاطب را جلب کند یا مطمئن شود که او همچنان به گفته هایش توجه دارد مثلا می‌شنوی؟ یا “داری به من گوش می‌کنی؟” و یا با کارکرد شعری “می سپاری گوش به من” که البته در ارتباطات روزمره ما، هرکدام از این کارکردها جایگاه خود را دارد و ما نمی‌توانیم آنها را از زبان خود بگیریم و حذف کنیم. البته قابل تعدیل خواهند بود.حالا که با توجه به نظر یاکوبسن اجزای ششگانه کارکرد ارتباط کلامی در پیام و زبان را باتوجه به چند مثال ساده شناختیم و یا به عبارتی با آن آشنا شدیم، خوب است با یک منطق جدید در زبان نیز آشنا شویم منطقی که بین دو سطح زبان تمایز می‌گذارد و وقایع را به “زبان مصداقی” زبانی که در صحبت درباره اشیا به کار می‌رود و “فرازبان” زبانی که در صحبت راجع به زبان به کار می‌رود، البته حساسیت زیاد در این مورد که فرازبان چیز عجیب و غریبی است و وارد شدن در حیطه آن دشوار نباید ما را از آن دور کند. فرا زبان فقط ابزاری علمی نیست که لازم باشد منطق‌دانان و زبان‌شناسان از آن استفاده کنند بلکه در زبان روزمره ما نیز نقش فرازبان به خوبی دیده می‌شود.به فرض وقتی گوینده یا مخاطب پیامی احساس کنند که لازم است از مشترک بودن رمزی که به کار می‌برند اطمینان یابند گفتار خود را می‌توانند حول رمز تمرکز دهند. به عبارت دیگر در اینجا “رمز” نقش “فرازبانی” پیدا می‌کند یعنی واژگان مورد استفاده را توضیح می‌دهد.شاید بتوان گفت فرازبان در شعر و متون ادبی، بیش از پیش مورد استفاده است.
با این توضیح که جایگاه شعر در سخن زیبایی‌شناسیک هر دوره وهر نوع ادبی فرق می‌کند و همچون پیامی زبانی است که سویه مسلط آن، زیبایی‌شناسیک بودن زبان است.اکثر زبان‌شناسان، شعر را به دلیل اهمیت گزینش و جانشینی عناصر، استعاری می‌دانند. یاکوبسن معتقد است آن شکل زبان‌پریشی که از مجاورت واژگان نتیجه شود، ریشه در کاربردهای مجاز مرسل در زبان دارد و در زبان‌پریشی استوار بر تشابه، استعاره ناممکن است و در زبان‌پریشی استوار به همنشینی، مجاز مرسل ممکن نیست.سخن مجازی آن است که واژه، جمله یا کنشی را در معنایی به کار گیریم که برای آن بر نهاده نشده است. مجاز مرسل گونه‌ای خاص از سخن مجازی است که در آن، کل به جای جزء بیاید یا جزء به جای کل.تصاویر متحرک استوار به همنشینی هستند و نه شباهت یا جانشینی استعاره تمایل به جانشینی دارد و مجاز مرسل تمایل به همنشینی “سوسور” یک بار طرح کرد که قاعده همنشینی در زبان، با قاعده متداعی زبان - که امروز آن را ویژگی نظام‌دار زبان می‌نامیم - تفاوت دارد و چه بسا که هریک به کنش ذهنی متمایزی وابسته باشند.
“نیچه” زبان شعر را برتر از زبان علمی و زبان طبیعی می‌داند چرا که زبان شعری آگاهانه از منش استعاری زبان سود می‌برد.او می‌گوید: “چون شاعر می‌داند که استعاره‌منش اصلی و گوهر زبان است و اینکه هر معنایی دست آخر استعاری است پس به گونه‌ای رندانه زبان را به کار می‌گیرد استعاره در شعر کامل می‌شود و زیبایی نهفته‌اش را آشکار می‌کند با منش پندارگونه و رازآمیز زبان نسبت می‌یابد.”اگرچه استعاره بنیان شعر است، در نشانه‌های غیر زبانی نیز اهمیت دارد مثلا تصویر گندم در یک پرچم، نشانه پرباری است و یا درختی خشک در آثار تارکوفسکی، نشانه زندگی.در قرن بیستم - اواخر قرن نوزدهم - جنبش مدرنیست‌‌ها، استعاره‌ شعری را مردود دانست و “گوتفریدبن” خواست تا شعر اکسپرسیونیستی را چونان انکار استعاره به کار برد و در رساله خود درباره “شعر غنایی” نوشت: “در شعر بیش از هر واژه دیگری به واژه “همچون” بی‌اعتماد باش.” همان واژه اصلی در دستور زبان استعاره.کافکا در دفتر خاطرات خود نوشته بود: استعاره یکی از آن مواردی است که همواره مرا از نوشتن ناامید می‌کند” و البته، راهی که او برای گریز از استعاره یافت ساده بود. هربار که استعاره‌ای را به کار می‌گرفت یادآور می‌شد که چنین کرده است مثلا می‌نوشت: “اما این فقط یک تصویر است ...” و این روش به نثر او منش خاصی می‌بخشد.
حالا می‌توان شکاکانه پرسید آیا به راستی راه‌حل درست همین است؟ راه دیگری که کافکا یافت بیان موجز بود یعنی بدون شرح جزئیات از همه چیز گذشتن. این گریز راه‌ها به گونه‌ای‌ طنزآمیز‌ تنها حاکمیت مطلق و بی‌چون و چرای استعاره را یادآور می‌شوند.“ژرژباتای” از زبان همان را می‌طلبید که “دریدا” می‌خواست از سورئالیست‌ها جدا شود چون اطمینان آنها را به روانکاوی نداشت و مهمتر، چون کار آنها را با زبان نمی‌پسندید. آنها می‌خواستند زبان را حذف کنند به گفته “آندره برتون”: “در پی تاویل تصاویر به یاری تصاویر به یاری زبان بودند.”
باتای واژگان را مهم می‌دانست و می‌گفت: “زبان یگانه اقبال ما در جهان است.” او در پی زبانی بود که به تصاویر استوار نباشد، بلکه متکی به واژگان باشد زبانی‌ رها از حاکمیت نشانه‌ها پس واژگان چیزی بیش از خود را بیان نمی‌کنند.
باتای می‌گوید: “زبان و ادبیات به قصر کافکا می‌مانند؛ وجودشان دست‌نیافتنی بودنشان است.”
میشل فوکو درباره نظر باتای می‌گوید: “چشم‌ باتای در پی‌ تفسیر کلامی نیست. باتای جور دیگری می‌دید.” سوسور در درس‌هایی درباه زبان‌شناسی همگانی می‌گوید: “زبان نظامی از نشانه‌هاست که عقاید را بیان می‌کند و از این رو قابل قیاس با نظام نگارشی، الفبای ناشنوایان، مناسک نمادین، اشکال [قواعد] رفتار مودبانه، علامت‌های نظامی وغیره است. زبان اما مهمترین این نظام‌ها است.”بعدها “رولان بارت” این حکم سوسور را واژگون کرد. به گمان بارت، هرگونه نظام نشانه شناسیک را تنها می‌توان از راه قوانین قاعده‌ها و روش‌های علم زبان‌شناسی شناخت و هیچ نظام دلالت معنایی، بدون زبان‌شناسی شناختی نیست.“امبرتواکو” وظیفه کلی نشانه‌شناسی را پایه‌گذاری دو نظریه متفاوت می‌داند نظریه رمزگان (کدها) و نظریه تولید نشانه‌ها.
اکو می‌گوید: “نشانه‌شناسی با هر چیزی که بتواند همچون نشانه به نظر آید، سر و کار دارد نشانه‌ها تمامی آن چیزهایند که بتوانند به جای چیزی دیگر دلالت معنایی یابند. وجود این چیزهای دیگر ضروری نیست یعنی نباید لزوما در جایی و لحظه‌ای که نشان آنجا و آن زمان بیانگر است وجود داشته باشد.”دریدا معتقد است که زبان نمی‌تواند در پژوهش زبان به کار آید اساسا هر پژوهشی که موردی را به یاری همان مورد بررسی کند، به درجه‌های متفاوت (اما به هر رو) در جریان گمراهی تحلیلی قرار می‌گیرد مثلا آنجا که ذهن بخواهد محدودیت‌های کارکرد ذهن را بشناسد (فلسفه کانت) یا زبان بخواهد که در پژوهش زبان به کار آید (زبان‌شناسی) یا انسان در پی شناخت انسان باشد. (متافیزیک غربی.)
آغاز بحث کریستوا در مورد “زبان ادبی” همان تمایز آشنا بود تمایز میان زبان ادبی و زبان طبیعی. کریستوا هم معتقد بود که زبان ادبی، از “قواعد دستور زبان و معناشناسیک” فراتر می‌رود. بنیان استدلال کریستوا این است که زبان ادبی، یگانه شکل کاربرد نامحدود و بی‌پایان رمزگان است. در هر دو شکل زبان ادبی، یعنی گونه گفتاری و گونه نوشتاری (که هریک قاعده‌های ویژه خود را نیز دارا هستند) این زبان از بندهای دستوری، نحوی و معناشناسیک رهایی می‌یابد. به بیان دیگر، زبان متن ادبی منش‌دوگانه‌ای دارد از یک سو وابسته به قوانین زبان روزمره است و از سوی دیگر در کنش شکستن این قواعد و قوانینی تحقق می‌یابد. در نگارش متن‌ همچون در خواندن دو سخن به گونه‌ای همزمان وجود دارند یکی سخن هر روزه معیار و “به قاعده” و دیگری سخن یاغی که از بند قوانین و قاعده‌ها می‌گریزد سخن شالوده‌شکن. اینجاست که “متنی بیگانه وارد متن اصلی می‌شود.”
با همه این اوصاف، هر قانون ادبی مشخص، هر مجموعه‌ای از ضابطه‌های ادبی در دورانی خاص، در برگیرنده عناصر گریزناپذیر و متمایزی است که بدون آن نمی‌توان هیچ اثری را ادبی خواند تکامل شعر را هم می‌توان در دگرگونی‌های روش بیان شاعرانه یافت. اگر این روش بیان را به نظامی همانند کنیم آن وقت دگرگونی‌های مداوم مناسبات درونی، یعنی روابط عناصر این نظام که شکل عوض می‌کنند موجد تکامل زبان شعری می‌شود به قول یاکوبسن: “درون مجموعه ضابطه‌های ادبی در کل، یا به گونه‌‌ای خاص درون رشته‌ای از قاعده‌های معتبر برای گونه خاصی از بیان ادبی، عناصری که در بنیان خود اهمیت درجه دوم دارند اعتبار یافته و به عناصر اصلی تبدیل می‌شوند. از سوی دیگر، عناصری که دارای جنبه مسلط بودند تبدیل به عوامل فرعی می‌شوند و گزینش‌ آنها کاری یکسر اختیاری می‌شود.”
امروزه نیاز به آفریدن زبان ویژه‌ای در انفورماتیک احساس می‌شود زبان رایانه‌ها و تکامل آن، ترجمه، برگردان متون به کمک ماشین و مناسبات زبان با ماشین کارکرد زبان شناسیک ذهن و خاطره کارکرد “مستقل” ماشین‌ها یعنی ساز و کار تنظیم داده‌های تازه براساس فرا شد پس‌خوردها و .. پیوند میان زبان و فلسفه چندان محکم شده است که دشوار می‌توان “چامسکی” و “یاکوبسن” را صرفا زبان‌شناس نامید. کار آنان پرسش‌های فلسفی بی‌نظیری آفریده است طوری که بسیاری معتقدند مباحث نشانه شناسیک در گستره زبان، در بنیان خود ماهیت فلسفی دارد سوسور با طرح مدلول همچون واقعیتی در ذهن، موضعی فلسفی گرفت و “پیرس” با طرح “مورد تاویلی” نشانه‌شناسی را در دل فلسفه علم جای داد. امروز زبان‌شناسی به چشم ساختارگرایان “الگوی فرهنگ بشری” به حساب می‌آید. اسطوره‌های “اقوام‌ ابتدایی” در قاره آمریکا را “لوی استروس” مورد بررسی قرار داده است، نمادهای روانکاوی را “ژاک لاکان” معرفی می‌کند و دیرینه‌شناسی “علوم انسانی” را “میشل فوکو” و نشانه‌شناسی زندگی روزمره و سخن ادبی را “رولان بارت” همگی اینها نیز استوار به الگویی زبان شناسیک تحلیل شده‌اند و هرچه به جلوتر نگاه می‌کنیم باز همین روند ادامه پیدا می‌کند “هردر” بحث از زبان را در جستارهای “تاریخ‌ انسانی” جای می‌دهد و “گروپه” زبان‌شناسی تاریخی و واژگان‌شناسی را با نقد به متافیزیک هگلی در هم می‌آمیزد. “فرکه” با ابزار تازه‌ای که از پژوهش در منطق و ریاضیات به دست آورده به زبان می‌اندیشد و “هوسرل” هرچند زبان را در مرکز توجه خود قرار نداد، شاگردانش نظریه‌ای ایجاد کردند که منتهی به زبان شد.
“هایدگر” به مناسبت زبان و هستی دقت کرد و نظریه‌ای درباره متافیزیک زبان شاعرانه پرداخت که راهگشای هرمنوتیک مدرن شد. در سه دهه گذشته، فلسفه تحلیلی یکی از مبانی اصلی کارش را “زبان صوری” دانست و زیر تاثیر ویتگنشتاین “زبان طبیعی” را هم به محدوده بحث‌های خود وارد کرد ویتگنشتاین می‌گوید: “از یاد نبریم که شعر حتی اگر به زبان خبری هم نوشته شده باشد، در بازی زبانی دادن اخبار به کار نمی‌آید” امروز یکی از مهمترین شاخه‌های فلسفه تحلیلی “فلسفه زبان” است آثار “کارناپ”، “تارسکی”، “آستین”، “سرل”، “چامسکی” و ... مفاهیم تازه‌ای از معناشناسی و ساختارهای نحوی پیش کشیده است.
حال که انواع ادبی در تسخیر زبان افتاده است، رنگ و شکل دوره‌ها و نشانه‌ها و ساختار آنها را هم شکل داده و البته همان طور که از نقل قول‌ها و گفته های زبان‌شناسانی چون سوسور، بارت یاکوبسن و ... می‌آید، این تسخیر خودش را بیشتر و بیشتر نمایان می‌کند. همانا از متافیزیک هگل تا رد پای اندیشه در اندیشه اسپینوزا که به برداشتی روان‌شناسیک از کارکرد ذهن ختم شد و از مناسبت زبان و هستی هایدگر که به هرمنوتیک مدرن راه گشود و “پل ریکور” که در اندیشه فلسفی خود، زبان را نه تنها با کارکرد نشانه‌گذاری بر چیزها، بلکه پیش از هر چیز گونه‌ای بیان دانست. او اذعان کرد که در گفتار کسی به کسی دیگر از چیزی می‌گوید و زبان همواره مشروط است به این از، از چیزی گفتن، از موضوعی از جهانی، از واحدهایی و افرادی.پس تفاوت دال و مدلول، تمایزی است روش‌شناسیک به قول سوسور : “در زبان تنها تمایز وجود دارد”. در زبان‌شناسی کار اصلی در شناخت عناصر زبانی، فهم تمایز هر عنصر از دیگر عناصر است و نه اشکال خاصی که می‌توانند بیابند. حرف “الف” را به اشکال گوناگونی می‌توان نوشت، اما ویژگی‌اش نه در این اشکال، بلکه در تمایزش از سایر حروف الفبا نهفته است شاید با همه این کارکردها برای زبان، ترکیب روش ها منطقی برای زبان شعر نیز ایجاد کند. ترکیبی که انواع ادبی را از زبان شعر، گریز‌ناپذیر سازد.
پی‌نوشت‌ها:
-۱ ویتگنشتاین.
-۲ رومن یاکوبسن (۱۸۹۶-۱۹۸۲Rjakobson )، زبان‌شناس و ادیب روسی، نظریه‌های مهمی در زمینه‌‌های گوناگون چون واج‌شناسی، ارتباط شناسی، نقد ادبی و ... ارائه کرد. او پایه‌گذار “حلقه زبان‌شناسی مسکو- و پایه‌گذار جنبش فرمالیست‌های روسی است.
منبع : روزنامه رسالت