جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا
بررسی جوهرشناختی ماده و انرژی در فلسفه
مسئله همارزی جرم ـ انرژی، كه از نسبیت خاص اینشتین در سال ۱۹۰۵ میلادی آغاز شد، یك قرن است كه محافل علمی دنیا را به خود مشغول ساخته است. نقطهنظرهای پراكندهای كه از سوی غالب دانشمندانِ فیلسوف ارائه شده، چالشها و پیچیدگیهای این موضوع را به طور جدّی بیشتر كرده است. از همان ابتدا، دو زمینه از پیامها و اشارات نسبیت خاص مورد بررسی فلسفی قرار گرفتند: یكی تحلیل دقیق فلسفیِ معادله همارزی كه چه نوع پیامهای معرفتشناختی و هستیشناختی دارد؟ و دیگری جوهریت و عدم جوهریت هستیشناسانه انرژی. اما هیچ فیلسوف و فیزیكدانی تاكنون نتوانسته است پاسخی قطعی و علمی به این دو سؤال بدهد؛ پاسخی كه شامل یك نظام منطقی، جهانشناختی و فلسفی ـ فیزیكی بوده، برای توصیف و تبیین انرژی به كار آید.
در این نوشتار، به طبقهبندی اجمالی و جامعِ نظراتِ مطرح شده از سوی فلاسفه اسلامی و غربی اشاره شده است.
● مقدّمه
جوهر و مباحث مربوط به آن در بحث مقولات عشر، موضوعی پر چالش و جنجال است. اساس این مبحث و پایه رویكردهای پیرامون آن به طبیعت و جهان هستی، از سرزمین یونان باستان، نشأت گرفت و ركن اصیل آن در استقرا و مشاهده و تجربه استوار گشته است. تعداد مقولات و همچنین تعداد خاص جواهر و انواع آن، حاصلِ زحمات پژوهشی و دقت نظرهای بیبدیل پیشگامان علم و فلسفه در آن دیار است.
اما امروزه به سختی میتوان به این نتایج و رهاوردها به دیده اطمینان و یقین نگریست؛ زیرا پژوهشها و دقتنظرهای امروزی پا را بسی فراتر از یافتههای پیشین گذاشته، مسائل و جزئیات بسیار گستردهای پیش روی هستیپژوهان و طبیعتپژوهان نهادهاند. از اینرو، دستاوردهای نوین تحوّلات اساسی در بستر مبحث مقولات و جواهر به وجود آوردهاند كه نمیتوان به سادگی و چشم بسته از كنار آنها گذشت.
آنچه در پیش رو داریم، بررسی بخشی از این تحوّلات است كه برخی از دانشمندان و فلاسفه بدان پرداختهاند. بخش مهمی از مباحث جوهر، به جوهر جسمانی تعلّق دارد. با مطرح شدن نظریه نسبیت، غالب تلقّیهای موجود درباره ماده دچار تزلزل و اشكالات پیچیده و اساسی شد و دانشمندان و فلاسفه طرحها و نظریات گوناگونی برای حل اشكالات علمی ـ فلسفی ارائه كردند.(۱) اما بیشتر این طرح و نظرها، خود دارای اشكالات و نقصهایی هستند. از اینرو، هنوز طرحی جامع و قوی نسبت به ایدههای گذشته ارائه نشده است.
مهمترین ویژگی، كه باید در یك طرح جامع برای حل مشكلات موجود در بین جوهریت جسم و جوهریت انرژی موجود باشد این است كه همواره باید دارای یك نظام فیزیكی ـ فلسفی باشد، نه صرفا فیزیكی و نه صرفا فلسفی. چنین طرحی همواره باید از پشتوانه منطقی و سازگاری ریاضی برخوردار باشد، نه آنكه به طور پیچیده دچار پارادوكس و ناسازگاری صوری و محتوایی. علاوه بر این، طرح منطقی چنین نظامی لزوما باید بر اساس مبانی هستیشناختی پایهریزی و تبیین شده باشد تا بتواند پدیدههای جهانشناختی و طبیعتشناختی را در عالم میكروسكوپی و عالم ماكروسكوپی تبیین و تفسیر كند. تاكنون طرحی با این ویژگیها ارائه نشده است.(۲)
نظریهها و طرحهای فیزیكی ـ فلسفی ارائه شده در دو حوزه قابل طبقهبندیاند:
الف) در میان فلاسفه اسلامی؛
ب) در میان فلاسفه غربی.
اساس رویكرد این طبقهبندی كاویدن و پژوهیدنِ جوهریت و عدم جوهریت انرژی است. بدین توضیح كه آیا انرژی دارای حقیقت مستقلی از لحاظ هستیشناختی، در برابر و كنار جوهر جسمانی است؟ یا اینكه حقیقتش مادی و جسمانی است؟
الف) نگرش فلاسفه اسلامی به موضوع انرژی
در میان فلاسفه معاصر اسلامی، چهار نوع رویكرد به حقیقت انرژی وجود دارد كه هر كدام از لحاظ هستیشناختی و جوهرشناختی دارای اهمیت تحقیق و بررسی ویژهای است.(۳)
۱) انرژی در تلقّی جوهری
این رویكرد متعلّق است به علاّ مه طباطبائی كه در كتاب نهایهٔالحكمهٔ(۴) به آن اشاره كرده و با ارجاع اصل موضوع به تحقیق و بررسی، به بسط آن نپرداخته است. نظر ایشان در این موضع، آن است كه در صورت اثبات معادله هم ارزیِ جرم ـ انرژی (۲E=mc)، انرژی باید به عنوان جوهر تلقّی گردد و مباحث فلسفی در حكمت اسلامی، در مبحث جواهر بر این اساس، بازاندیشی و ساماندهی شوند.
اگر انرژی جوهری در كنار جوهر جسمانی بوده باشد، بسیاری از مباحث مربوط به جسم، كه در حكمت صدرایی مورد پژوهش فلسفی قرار گرفتهاند، دچار تحوّل و دگرگونی ساختاری و در برخی موارد نیز دگرگونی اساسی و محتوایی میشوند. علاوه بر این، برخی از مباحث مربوط به جوهر جسمانی، همانند صورت جسمیه (بعددار بودن)، حركت جوهری، و قوّه و فعل، درباره جوهر انرژی نیز مطرح میگردند.(۵)
با توجه به تلقّی جوهری از حقیقت انرژی، تعداد جواهر مقولی تغییر یافته، در صورت بازاندیشی مبحث مقولات به كمتر یا بیشتر از پنج جوهر میرسند.(۶)
۲) تلقّی حركتشناختی از انرژی
این رویكرد نیز از جانب علاّ مه طباطبائی ارائه شده است. بر اساس این رویكرد، حقیقت انرژی چیزی جز حركت نیست؛ بدین توضیح كه با توجه به تعریف مشهور جدید از ماده، كه ماده تراكم انرژی است، و ماده حركت است، پس انرژی كه اصل جهان مادی است، حقیقتی جز حركت ندارد.(۷) این نوع رویكرد در واقع، ارجاع حقیقت انرژی به حركت جوهریِ جوهر جسمانی است.(۸)
۳) عدم جوهریت انرژی
تلقّی غیرجوهری از انرژی به دو صورت شكل گرفته است:
الف) عرضیت انرژی:
اگر انرژی جوهر نباشد، پس از یك نظر و با توجه به مبانی فلسفه محقق و موجود، باید آن را به عنوان عرض برای جوهر جسمانی تلقّی كرد. این نظریه از سوی علاّ مه حسنزاده مطرح شده است. بنابراین نظریه، انرژی عرض است، نه جوهر؛ زیرا جوهر تلقّی كردن انرژی بدین معناست كه جسم از تجمّع عرضها پدید آمده، تحقق مییابد، و این مطلب به این ماند كه بگوییم: آب رطوبت متراكم است، در حالی كه رطوبت امری عرضی و كیفی است، نه حقیقت جوهری. ایشان با این توضیح، بر این مطلب تأكید میورزند كه «حقیقت این است كه جوهر با عرض پایدار نمیشود و اعراض هرقدر هم اجتماع یابند، توانایی پدید آوردن جواهر را ندارد. پس قول به اینكه ماده انرژی متراكم است، یك مذهب و عقیده غیرمعقول به نظر میرسد.»(۹)
در این رویكرد، دلیلی بر عرض بودن انرژی ارائه نشده و فقط با پیش فرض گرفتن آن به نقادی تلقی جوهری از انرژی پرداخت شده است.
ب) مادیت انرژی:
اگر انرژی به تنهایی و با استقلال ذاتی خود قابلیت نداشته باشد كه جوهری حقیقی و واقعی در كنار جوهر جسم باشد، پس به احتمال قوی حقیقت مادی دارد؛ یعنی جوهر مادی و جسمانی در یك تحقق جوهری، قالب جسمی، و در قالبی به همان صورت جوهر جسمی به صورت انرژی تحقق مییابد و به عبارت علمی، حقیقت انرژی چیزی جز ماده متحرّك با مجذور سرعت نور نیست. با توجه به این رویكرد، انرژی از تحقق جوهری با تحصل مادی و جسمی برخوردار است. این رویكرد از سوی استاد مطهّری ارائه شده و تأكید فراوانی بر این تلقّی صورت گرفته است؛ ایشان تصریح كرده است كه «انرژی فقط به عنوان صورتی از ماده به حساب میآید و تنها واقعیت موجود حقیقی كه شاغل مكان و متغیّر در زمان است، ماده نام دارد.»(۱۰) از اینرو، موضوع انرژی چندان قابلیت توجه فلسفی ندارد.
۴) جواهر دوگانه و اصل جوهری یگانه
اگر رویكرد مادهانگارانه به انرژی ـ یعنی تلقّی پیشین ـ صحیح نباشد و یا انتقادات و اشكالات را برنتابد، احتمال داده میشود انرژی و ماده، هر دو علیرغم جوهر بودنشان، ظهور و صورتی از یك جوهر و اصل بسیطتر بوده باشند.(۱۱) این رویكرد در آثار استاد مطهری به عنوان قول و عقیده دیگران مطرح شده و بدون اظهارنظر در مورد صحّت و سقم آن، به همان شكل تبیین شده است.(۱۲) با صرفنظر از مبانی طرح این نظریه، كه كلامی و غیر هستیشناختیاند، نه فلسفی و هستیپژوهانه، در صورتِ صحّت آن، عدد جواهر به هفت عدد افزایش مییابد؛ زیرا علاوه بر انرژی، یك جوهر یگانه دیگری را مفروض گرفته كه جامع ماده و انرژی است. این نظریه از سوی اسپنسر و لایب نیتس طرح و تبیین شده است ـ كه در بخش بررسی نظرات فلاسفه غرب مورد نقل و نقد قرار خواهد گرفت.
ب) نگرش فلاسفه غربی به موضوع انرژی
علیرغم تفاوت نسبی در قالب و روند مباحث مقولات، به ویژه جواهر كه در میان فلاسفه غرب و فلاسفه اسلامی موجود است، فلاسفه غرب به بحث و بررسی جوهرشناسانه انرژی پرداخته و رویكردی همسو با مبانی فلسفه اسلامی داشتهاند، اما این رویكردها و تلقّیها نه به طور یكنواخت و یكسان، بلكه به گونهای كاملاً پیچیده و درهم ریخته بوده و هر كدام مبنا و گرایش خاص خود را داشتهاند.
در این مجال، نظرات گوناگون طبقهبندی میشوند. نكته قابل توجه در مورد این طبقهبندی، اجمال و خلاصه بودن آن است؛ در بیان و توصیف نظریهها، به نقل اقوال تفصیلی و جزئی اشاره نشده و به جای آن، برای هر یك از مطالب و ادعاها مرجع و منبع ویژهای بیان گردیده است. این نظریهها بر اساس نوع تلقّی جوهرانگاری و غیرجوهرانگاری در سه طبقه قابل بررسی هستند:
۱) ذهنگرایی درباره مفاهیم و معادلات ریاضی (عدم جوهریت انرژی)؛
۲) جوهریت انرژی و جوهر یگانه؛
۳) جوهریت انرژی و جواهر سهگانه.
عدهای از دانشمندان و فلاسفه بر اساس یكی از این سه تلقّی، به بررسی موضوع انرژی پرداختهاند. اما باید توجه داشت همه نظریات مندرج در این طبقات، لزوما به یك منوال نبوده و تفاوتهایی میان آنها وجود دارند.
۱) ذهنگرایی درباره معادلات ریاضی (عدم جوهریت انرژی)
دو تن از فلاسفه نامدار كه تلقّی غیرجوهری از انرژی و نیرو دارند، جرج باركلی (۱۶۸۵ـ۱۷۵۳) و ارنست ماخ (۱۸۳۸ـ ۱۹۰۳) هستند. نظریه این دو شخصیت دقیقا در جهت انتقاد از فلسفه علم نیوتن شكل گرفته است، ولی این دو تفاوتهایی با هم دارند.(۱۳)
الف) نظریه ابزارانگارانه باركلی:
«باركلی از نخستین منتقدان فلسفه علم نیوتن بود و در انتقاد از نیوتن برآشفت و چنین گفت: نیوتن به بهانه طرح برخی سؤالات، عملاً طوری از نیروها سخن میگفت كه گویی آنها چیزی بیش از عبارات معادلههای ریاضی هستند. باركلی مدعی بود كه نیروها در مكانیك، همانند افلاك تدویر در اخترشناسیاند؛ این قالبهای ریاضی برای محاسبه حركات اجسام مفیدند. اما اشتباه است كه به این قالبها، وجودی واقعی در عالم خارج نسبت داده شود. او هشدار داد كه ممكن است توسّل نیوتن به مفاهیمی مانند «نیروهای جاذبه»، «نیروهای پیونددهنده» و «نیروهای تجزیهكننده» خواننده را دچار گمراهی سازد. این نیروها صرفا موجودات ریاضی هستند.
او اعلام كرد: موجودات ریاضی، ذات و جوهر پایداری در طبیعت اشیا ندارند، آنها وابسته به تصور شخص تعریفكننده هستند. از اینرو، نیروها را نمیتوان در خارج به عنوان مؤثر و فاعل علّی به شمار آورد.(۱۴) باید توجه داشت كه باركلی ایدئالیست و منكر حقایق خارجی بود.(۱۵)
ب) نظریه ابزارانگارانه ماخ:
ارنست ماخ فیلسوف و فیزیكدان زبردستی بود و تأثیر او در بسترهای علمی قرن بیستم و به ویژه نظریه نسبیت اینشتین بسیار چشمگیر بود.(۱۶) اما او علیرغم اثباتگرا (پوزیتویست) بودنش، در تلقّی ابزارانگارانه از معادلات ریاضی با سلف خویش جرج باركلی ـ كه هر دو نقّاد فلسفه علم نیوتن بودند ـ اشتراك زیادی دارد. او نیز دقیقا از منظر وسیلهانگاری بود كه به بررسی موضوع نیرو و انرژی میپرداخت. در این نظرگاه، او هم عقیده باركلی بود و این دو در حقیقت، نوعی پوزیتیویسم ریاضی را به جریان انداختهاند. طبق این رویكرد، اشتباه است كه پنداشته شود مفاهیم و روابط مطرح شده در علم با آنچه در طبیعت موجود است، مطابقت دارد.(۱۷) او كه «نیرو» را «حاصلضرب جرم در شتاب» در نظر میگرفت، این تعریف را تنها به مثابه مفهومی ریاضی تلقّی كرد و اظهار داشت كه با توجه به مبانی فلسفی خودش، F=ma یك تعریف مصرّح پیشینی از نیرو میباشد؛ نه در معرض تأیید شواهد تجربی قرار دارد و نه ردّ و ابطال.(۱۸)▪ نقد نظریه ابزارانگارانه:
عمدهترین اشكالاتی كه بر این رویكرد واردند از منظر فلسفه ریاضیاند؛ بدین توضیح:
۱) این نظرگاه، نگرشی تفریطی نسبت به روابط ریاضی در فلسفه ریاضی و كاربرد ریاضیات در علوم است؛ زیرا روابط ریاضی و معادلات موجود درآن به طور كلی و عام، به عنوان قواعد ثابت منطقی به شمار میروند و ساختار تمام قوانین و قواعد ریاضی، بر اساس واقعیات موجود كشف شدهاند.(۱۹) (علاوه بر بدیهیات و اولیات) این نوع استواری بر واقعیت خارجی، نه به طور اثباتگرایی مطلق و عینیت خارجی روابط، بلكه به عنوان تبیین حقایق موجود به كار میرود؛ یعنی طرفین یك معادله (همه اجزای جملات جبری) نمادی از حقایق خارجی هستند، و نسبت بین دو طرف نیز (تساوی، تضاد، ابهام و...) حاكی از نوعی ارتباط اجزای معادلات در عالم خارج است، نه عینیت،(۲۰) در حالی كه این مبنا در این نظریه، مورد غفلت واقع شده است.
۲) با توجه به اینكه باركلی و به تبع او، ارنست ماخ ادعا كردهاند «ما هیچ اطلاعی از مسندٌالیههای عباراتی همانند «نیروی جاذبه»، «عمل» و «نیروی محرّك» نداریم، ما فقط میدانیم كه اجسام خاص به طرق معیّنی تحت شرایط معیّنی حركت میكنند. با این همه، او اذعان داشت كه عباراتی نظیر «نیروی جاذبه» و «نیروی محرّك» به واسطه آنكه كاربردشان در نظریهها ما را قادر به پیشبینی توالی حوادث میسازند، نقش مهمی در مكانیك دارد.(۲۱) این نوع تلقّی با تأیید باركلی از ادعای نیوتن مبنی بر اینكه «اجسام، فاقد نیروی خودجنبان هستند»(۲۲) (یعنی همواره تحت تأثیر نیروی خارجی به حركت درمیآیند) در تضاد و تناقض است.
توضیح آنكه اگر نیرو در خارج نباشد، اجسام چگونه تحت تأثیر نیروها به حركت درمیآیند. و نیز اگر روابط ریاضی صرفا حكایتگر مفاهیم ذهنی بوده، حكایتگر حقایق خارجی نباشند، حقایق خارجی در علوم چگونه به اثبات میرسند؟ بزرگترین شاهد بر اینكه روابط ریاضی صرفا مفهومی نبوده و حاكی از حقایق خارجی هستند، نظریات فراوان ریاضی در فیزیك هستند كه در ابتدا، به عنوان یك فرضیه مطرح شده و سپس با مشاهدات و تجربههای فراوان به خارجی بودن و حقیقی بودن آنها اطمینان و اذعان حاصل شده است. دو شاهد برای این نوع حكایتگری روابط ریاضی از حقایق خارجی عبارتند از:
الف) نظریه «نسبیت» با همه ابعادش، در گام نخست، تنها یك فرضیه ریاضی بود و حتی بسیاری از فیزیكدانان به شدت مخالف آن بودند. ولی همین نظریه طی قریب یك قرن مشاهده و تجربه، در بزرگترین آزمایشگاهها و رصدخانههای دنیا، بیش از هفتاد درصد پیشگوییها و تبیینهای ریاضی خود را به عنوان حقایق خارجی و حكایتگر حقایق به اثبات رسانیده است.(۲۳)
ب) نظریه «پاد ذرّه» كه دیراك با جسارتی وصفناپذیر، آن را در قالب روابط ریاضی اثبات كرده، مخالفانی را به مصاف نظریهپردازی متقابل كشیده است. اما پس از یك دهه، به خاطر اثبات تجربی آن در آزمایشگاههای كوانتومی و (شتابدهندههای) اتمی، جایزه نوبل را به خود اختصاص داد.
احتمالاً اگر خود باركلی و ماخ در قرن بیستم از ۱۹۰۵ به بعد زندگی میكردند، با مشاهده چنین نقضهای متوالی، به التزام نظریه خود تن نمیدادند.
۳) اینكه ما از مسندٌالیه بسیاری از روابط و مفاهیم ریاضی بیاطلاع باشیم، با هیچ روش منطقی به اثبات نمیرساند كه آنها وجود و تحقق خارجی نداشته باشند، بلكه همین تصریح ایشان بر علم به اثراتی از امور نامعلوم، گواهی بر بطلان ادعای آنهاست؛ زیرا قوانین نیرو تبیینكننده همین اثرات با آن امور نامعلوم است كه به خودی خود، اگر شما درصدد تبیین رابطهای و معادلات آن هم نباشید، در بستر هستی، حقیقتی غیرقابل انكار دارند.
۴) این رویكرد نسبت به نیرو و انرژی، كه حاصل دیدگاه تفریطی قضایا و روابط ریاضی است، رویكردی ایدهآلیستی (به معنی ایدهباوری باركلی) میباشد كه باید ریشههای فكری و فلسفی آن را در نظام فلسفی «اصالت معنا و ذهنگرایی» باركلی جستوجو كرد؛ زیرا اساسا در روند فلسفی باركلی، وجود امری تحقق یافته در خارج از ذهن، نامعقول و غیرقابل اثبات است.(۲۴)
۲) جوهریت انرژی و جوهرِ یگانه
عدهای از فلاسفه با دقت نظرهای فلسفی و یا مقاصد دیگر، جوهریت یگانه انرژی را مطرح كردهاند كه هر كدام ویژگیهای مخصوص به خود را دارند. این فلاسفه به هر حال جوهریت ماده و جسم را مورد تردید قرار داده و به جای آن، جوهریت انرژی را پیشنهاد كرده و استدلالهایی بر آن اقامه نمودهاند. برخی از طرفداران جوهریت انرژی عبارتند از:
الف) جوهر انگاری خداباورانه اسپنسر:
اسپنسر (۱۸۲۰ـ۱۹۰۳) در بررسی مباحث مربوط به جواهر و اعراض، و مطالب پیرامون ماده، مكان، زمان و حركت، مهمترین تحلیل خود از نیرو را بیان میكند. او فهم و تحلیل همه این امور را در تحلیل و ادراك ما از نیرو جستوجو میكند. او در حقیقت، ماده را به نیرو ارجاع داده، اصل پایدار و جوهر پسینی و اساسی را در نیرو مییابد. توضیح آنكه مفهوم ماده هم به نوبه خود، از تجربه نیرو مشتق گردیده است؛ چه آنكه نیروها (نیروهایی كه در رابطههای متقابل خاصی باشند) كل محتوای تصور ما را از ماده تشكیل میدهند. به همین صورت، هرچند مفاهیم و تصورات پیشرفته ما از حركت، مستلزم تصور مكان، زمان و ماده است، ولی آگاهی آغازین ما، از حركت، صرفا از تأثّرات متوالی ما از نیرو میباشد. بنابراین، بحث اسپنسر این است كه تحلیل روانی مفاهیم زمان، مكان، ماده و حركت نشان میدهد كه همه اینها مبتنی بر ادراك ما از نیرو هستند و نتیجهای كه میگیریم این است كه «سرانجام به نیرو میرسیم كه واپسینترین چیز است.»
اصل «ویرانیناپذیری ماده» در واقع، همان اصل ویرانی ناپذیری نیروست. بدین سان، همه دلایل مؤیّد اصل «تداوم حركت» مستلزم این اصل موضوع هستند كه كمیّت انرژی ثابت است، و مراد از «انرژی» همان نیرویی است كه ماده در حال حركت دارد.(۲۵)
با توجه به توصیفی كه كاپلستون از نظرگاه اسپنسر ارائه كرده است، ملاحظه میكنیم كه اسپنسر نیرو را حقیقتی مستقل از ماده معرفی كرده و جوهریتی در كنه ماده برای آن قایل است، بخصوص این تأكید هنگامی بیشتر میشود كه او هنگام سخن گفتن از نیرو، میگوید: «منظور واقعیمان ثبات و بقای علتی است كه فراتر از درك و دانش ماست.»(۲۶)
باید توجه داشت كه اسپنسر با دارا بودن تفكری الهی (توحیدی) و كلامی، به تحلیلهای فلسفی درباره نیرو میپردازد. او در پرتو «تفكر توحیدی و فیضهای خداوندی بر هستی» كه داشت، تحلیلی «خداباورانه» از نیرو ارائه داده و آن را «كنایتی از نیروی مطلق»(۲۷) خداوند به شمار آورده است. از اینرو، تلقّی و رویكرد اسپنسر یك رویكرد متافیزیكی است، نه تحلیلی بر پایه نگرش هستیشناختی.
علاوه بر این، انتقادهایی نیز بر نگرش وی وارد هستند كه قابل توجه میباشند:
۱) در تلقّی اسپنسر، با توجه به گزارش كاپلستون از نظریه او، ماده در نهایت، به انرژی منحل میشود و این به معنای جایگزینی جوهریت انرژی به جای جوهریت ماده است. اما چنین تبیینی از جوهریت انرژی، از لحاظ هستیشناختی و فلسفی جایگزینیِ صحیحی نیست؛ زیرا ماده و انرژی دو جوهر جداگانهاند.(۲۸)
۲) تحلیل اسپنسر بر پایه مفاهیم حركت، مكان، ماده و نیرو شكل گرفته، در حالی كه «نیرو واپسینترین چیز است» به طور مفهومی، هیچ ارتباطی با عالم خارج ندارد؛ زیرا جوهریت در فلسفه به عنوان تحقق خارجی لحاظ میشود، نه عالم مفهوم و ذهن.
۳) در تلقّی اسپنسر نوعی ناسازگاری و تناقض درونی نهفته است كه حتی از نظر دانشمند باریكبینی همچون كاپلستون مخفی مانده است. اگر دو عبارت نقل شده در توصیف كاپلستون از اسپنسر را ملاحظه كنیم، این تناقض آشكار میشود: در جایی میگوید: «سرانجام، به نیرو میرسیم كه واپسینترین چیز است.» وانگهی، در تبیین این نگرش اینگونه بیان میشود: «مراد از انرژی همان نیرویی است كه ماده در حال حركت دارد.»
اگر نیرو واپسینترین چیز است و ماده در حقیقت، انرژی است نه ماده، چگونه ممكن است انرژی چیزی باشد كه «ماده در حال حركت» آن را داراست؟ این تلقّی بدان معناست كه ماده، هم ماده نیست (انرژی و نیروست) و هم ماده هست، و در واقع، ماده هم انرژی و نیرو است ـ نه ماده ـ و هم ماده است كه انرژی دارد! این بیان یا از ضعف تحلیل اسپنسر ناشی شده و یا از ضعف فهم و بیان كاپلستون، كه به هر حال تناقض است.
۴) با توجه به توضیح گفته شده در نقد اول ماده و انرژی (و نیرو)، هر دو تحقق جوهری دارند و تعبیر «مراد از انرژی همان نیرویی است كه ماده در حال حركت دارد» دقیقتر بوده و نسبت به تحلیل اسپنسر به عنوان «واپسینترین چیز» از دقت فلسفی بیشتری برخوردار است.
۵) همانگونه كه اشاره شد، تحلیل اسپنسر هستیشناسانه نبوده و بیشتر جنبه متافیزیكی دارد. این تحلیل متافیزیكی در حالی شكل گرفته است كه او در دفاع از الهیّات كلامی خویش، مبنی بر عنایت و فاعلیت خداوند نسبت به عالم ماده، نیرو را به عنوان تجلّی و تحقق محرِّك و فاعل غیر مادی (متافیزیكی و الهی) در اجسام، معرفی نموده، كه از لحاظ فلسفی قابل قبول نیست؛ زیرا بین مبانی كلامی و فلسفی خلط شده و حقیقت خارجی یك مفهوم و عنصر غیرمحسوس تلقّی شده است.
ب) جوهرانگاری اثباتگرایانه وایتهد:
نظرگاه جوهرانگارانه وایتهد نسبت به انرژی از دیدگاه اثباتگرایانه او نسبت به روابط ریاضی نشأت گرفته است. با توجه به این نكته اساسی كه رویكرد او به مبنای اثباتگرایانهاش در فلسفه ریاضی و فلسفه علم برمیگردد، همچنین با در نظر گرفتن پیچیده بودن گفتار و قلم او، وی تحلیل صریح و روشنی از انرژی ارائه نكرده است، تنها تحلیل فلسفیاش، كه جوهریت یگانه انرژی را میفهماند، براساس اثباتگرایی مفاهیم و معادلات ریاضی است. او درباره نیوتن گفته است: «نیوتن فرمولی را عرض میكند كه به بیان روابط قابل مشاهده در حقایق موضوع مشاهده میپردازد،»(۲۹) و بر همین اساس، قانون جاذبه را چنین توصیف میكند: «اما صورت قانون، یعنی حاصلضرب اجرام و مجذور فاصله، صرفا بر مبنای توضیح واقعیت مورد مشاهده قرار دارد.»(۳۰)
از این رهگذر، او به تحلیل جوهرشناختی انرژی پرداخته، اینگونه توضیح میدهد: «... ماده با انرژی یكسان تلقّی شده و انرژی فعالیت محض است. ماده اصلیِ انفعالی، كه از تركیب قطعات ثابت و مشابه ماده به وجود آمده، در هر توصیف اساسی، رد شده است. به طور آشكار، این نظریه یك حقیقت استنتاجی مهم را بیان میدارد.»(۳۱)
▪ نقد نظر وایتهد:
۱) عبارات وایتهد دارای نوسانات بیانی در مورد حقیقت انرژی و ماده هستند؛ در جایی آن را با ماده یكسان معرفی كرده و در جایی دیگر، ماده اصلی انفعالی را مردود شمرده است. این نوسانات به بیان پیچیده او برمیگردند.
۲) او با توجه به مبنای اثباتگرایی در فلسفه ریاضی، علیرغم تفكر پوزیتیویستی كه دارد، برای هر رابطه ریاضی، عینیتی بیكم و كاست در جهان خارج قایل است كه جای بسی تأمّل و شگفتی دارد.(۳۲)
۳) علیرغم توجه و تأكیدی كه نسبت به اهمیت «حقیقت استنتاجی» این نظریه (جوهریت انرژی) در فیزیك جدید كرده است، در مورد ماهیت و چگونگی این حقیقت استنتاجی هیچ كاوش فلسفی و توضیحی ارائه نكرده است. بدینروی، نظریه وایتهد مبهم است و نظام كاملی بهدست نمیدهد.ج) نظریه جوهرانگارانه راسل:
برتراند راسل نیز در كتاب تاریخ فلسفه غرب، رویكرد فلسفی مهمی در زمینه بررسیهای جوهرانگارانه از انرژی ارائه كرده است. وی در این كتاب، با شرح و توضیح نظرات اتمی، بحث خود را به این نتیجه میرساند كه «پس میبایست انرژی به عنوان چیزی كه پایدار است جای ماده را بگیرد.» او با این رهاورد فلسفی، جایگزینی جوهر انرژی به جای جوهر مادی و جسمانی را پیشنهاد میدهد و این نتیجه و پیشنهاد را با تشكیك در وجود صلب و خارجی ماده آغاز كرده، انرژی را به عنوان «جوهر یگانه اصیل» مطرح میكند. وی صریحتر و واضحتر از بیان قبلی، در توضیح نظریه نهایی اتمی در قرن بیستم، اینگونه مینویسد: «بدبختانه به نظر میرسد كه این الكترونها و پروتونها میتوانند به هم برسند و چیزی تشكیل دهند كه یك ماده جدید نیست، بلكه امواج انرژی است كه به سرعت نور در جهان پراكنده میشود. پس میبایست انرژی به عنوان چیزی كه پایدار است، جای ماده را بگیرد. ولی انرژی بر خلاف ماده، شكل خالص و مصفّای مفهوم «شیء» نیست، بلكه خاصیت فراگردهای فیزیكی است...»(۳۳)
منظور راسل از مفهوم «شیء» همان مفهوم شیئیت نیست كه در فلسفه اسلامی مساوق با وجود گرفته شده است؛ این مفهوم در نظر راسل محدود به مفهوم فیزیكی صلب و سخت جسم است. او در بیان مفهوم «شیء»، كه مراد نهایی اوست، اینگونه مینویسد: «فلسفه و فیزیك، مفهوم «چیز» را به مفهوم «شیء مادی» پرورش داده و شیء مادی را متشكّل دانست از ذرّاتی كه هر یك بسیار كوچكتر و هریك در سراسر زمان باقی هستند.»(۳۴)
▪ نقد نظر راسل:
تلقّی برتراند راسل از انرژی به عنوان جوهر اساسی كه ماده به آن برمیگردد، به طور كاملاً افراطی صورت پذیرفته است، زیرا او دلیلی بر عدم وجود حقیقی ماده و یگانگی وجود جوهر انرژی ارائه نكرده است. این تلقّی از مفهوم معادله همارزی نشأت گرفته است، در حالی كه باید توجه داشت اینشتین (كه ارائهكننده معادله است) خود چنین برداشتی از آن نكرده و ماده را جوهری در كنار انرژی مطرح نموده است.
د) نظریه انرژی باوری استوالد:
ویلهلم استوالد (۱۹۳۳ـ۱۸۵۳) آلمانی، طرفدار مكتب فلسفی هگل و مخالف سرسخت «مادهباوران دیالكتیكی»، در مقابله با نظرات نادرست مادهباوران درباره فلسفه هگل كتابی به نام برگذشتن از مادهباوری نوشت و در آن تحلیلی جوهرانگارانه از انرژی ارائه كرد و پیشنهاد داد: به جای قایل شدن به اصالت ماده، «انرژیباوری» را جایگزین مكتب «ماتریالیسم دیالكتیك» كنند. بنا به گزارش كاپلستون، «اما این ـ به اصطلاح ـ "برگذشتن از ماده باوری" نزد او به معنای نشاندن مفهوم انرژی به جای ماده بود. [به نظر وی] عنصر اساسی واقعیت انرژی است كه در فرایند دگردیسیها صورتهای بسیار به خود میگیرد. خواص گوناگون ماده همانا صورتهای گوناگون است كه انرژی به خود میگیرد، و انرژی روانی، كه ناآگاه تواند بود یا آگاه، ساحت یا صورت جداگانهای از آن است. ساحتها یا صورتهای گوناگون [به یكدیگر [كاهشناپذیرند؛ به این معنا كه هیچ صورت جداگانهای را نمیتوان با صورت دیگری یكی گرفت. در عین حال، همگی از دگردیسی یك واقعیت غایی، یعنی انرژی پدید میآیند. از اینرو، "انرژی باوری"(۳۵) نظریهای است یگانه انگارانه.»(۳۶)
این نظریه به عنوان نظامی جامع و راهبردی برای هستیپژوهی نیست، بلكه استوالد، كه خود طرفدار سرسخت هگل است، آن را برای رد تفسیرهای مادهباورانه از وحدتانگاری هگل ارائه كرده است؛ به گونهای كه خود نظریه انرژی باوری را به تثبیتگر انرژی به عنوان یگانه جوهر هستی در عالم مخلوق تبیین كرده است. در حقیقت، میتوان این نظریه را رویكردی متافیزیكی تلقّی كرد، نه اساسی منطقی و نظام واقعنگرانه جهانشناختی.
۳) جوهریت انرژی و جواهر سهگانه
هیچیك از نظریات پیشین قابلیت طرح یك نظام فیزیكی ـ فلسفیِ منطقی را نداشتند؛ زیرا هر یك از آنها به طور كاملاً پراكنده و غیرمنسجم ازسوی طرّاحان خود مطرح شده، مبانی فكری و اهداف خاصی را دنبال میكردند. از اینگونه نظرات پراكنده كه بگذریم، به نظریاتی میرسیم كه دستكم صاحبان آنها رویكردی نسبتا منسجم به این مسئله داشتهاند. در این رویكردها، ماده جوهریت اساسی خود را حفظ كرده و موضوع انرژی به عنوان جوهری نوپدید در كشفیات و یافتههای استقرایی از عالم در كنار ماده لحاظ شده و فراتر از هر دو جوهر، به جوهر سومی توجه شده است كه حقیقتی بسیطتر و جامعتر از این دو دارد.
با این حال و در صورت به اثبات رسیدن این تلقّی، عدد جواهر مقولی به هفت جوهر افزایش خواهد یافت. سه نظریه از لحاظ تاریخی در این طبقه از انواع تلقّیها درباره انرژی به چشم میخورند كه عبارتند از:
الف) رویكرد خداباورانه (اراده الهی) لایب نیتس:
لایب نیتس (۱۷۱۶-۱۶۴۶) مفهوم «نیرو» را در دو حیطه بررسی نموده است: یكی در حیطه فیزیك و دیگری در حیطه فلسفه. این تفكیك، تحلیل و بررسی به گونهای بود كه او هیچ یك از دو حیطه را به عنوان موضوعی هستیشناختی و جهانشناختی، مرتبط با دیگری ملاحظه نكرده است. نیرو دو نوع تعامل با جرم دارد و در هر دو نوع، حقیقتی خارجی داشته و قابل محاسبه است: انتگرال مكانی و انتگرال زمانی نیرو. لایبنیتس (بر خلاف دكارت) فقط به نفع انتگرال مكانی استدلال كرده و آن را تنها راه صحیح اندازهگیری نیرو میدانست.(۳۷)
از سوی دیگر، او در تحلیل غیرفیزیكی و صرفا متافیزیكی، نیروهای فیزیكی را بر اساس انطباق آنها بر اصول متافیزیكی تبیین میكرد و از آنها به عنوان «انعكاس و پژواك» نیروهای متافیزیكی تعبیر مینمود.(۳۸) بدین سان، «از یك سو، به شیوه تمثیلی» از اصل بقای انرژی جنبشی در فرایندهای فیزیكی، به جهت توصیف وجود بماهو وجود، به عنوان یك «تكاپوی درونی» یاد كرد؛ و از سوی دیگر، یقین او به اینكه فعالیت مونادی در سطح متافیزیك باید قرین و معادلی در سطح فیزیكی داشته باشد، توجه او را به جستوجو برای یافتن نوعی موجود كه در فعل و انفعالات (اندر كنشهای) فیزیكی محفوظ بماند، معطوف كرد.»(۳۹) و این موجود چیزی نبود جز نیرو كه او آن را بسان رابط و واسطه میان عالم فیزیكی و عالم متافیزیكی تلقّی كرد، با این وصف كه او «تشخیص داد كه تصویری از یك قلمرو متافیزیكی در ماورای پدیدارها، تنها در صورتی مطلوب است كه پیوندهای مستحكمی میان دو قلمرو برقرار باشد.»(۴۰) اما تحلیل لایب نیتس از رابط و واسطه مذكور و نیز تبیین نهایی و واضح او از چنین تحلیلی تماما در هالهای از ابهام ماند و او نتوانست آن را به طور میانجی منطقی به عنوان یك نظام ارائه دهد.(۴۱)
با توجه به توضیح و توصیفی كه ملاحظه شد، لایب نیتس به عنوان یك متكلّم و متافیزیست، با موضوع برخورد كرده و هیچ پژوهش هستیشناختی و جهانشناختی در این موضوع به انجام نرسانده است. همچنین این تحلیل صرفا در دفاع از وجود حقیقتی مطلق در ماورای این عالم به نام خداوند است كه اصول متافیزیكی را ترتیب داده است كه در جای خود مورد نقد و ابطال قرار گرفته است.(۴۲) با این حال، باید توجه داشت كه لایب نیتس تلویحا و نه تصریحا به نوعی «موجود» مستقل جوهری معتقد بود كه باید بین دو جوهر (به اصطلاح خودش و دكارت) «خدا» و «ماده»، واسطه و رابط باشد تا فاعلیت خدا را توجیه كند.
ب) اصل واحد نامعلوم ادینگتون:
ادینگتون و همكارش تورتی، هر دو در جهت ارائه یك نظام فیزیكی ـ فلسفی منطقی، به تحلیل جوهرانگارانه از انرژی، جرم و ماده پرداختهاند. آنها میگویند «ماده و انرژی، هر دو به طور جداگانه و جوهری تحقق خارجی دارند و در عین حال، هر كدام، تحولاتی از یك اصل بنیادی و جوهری دیگری است. توضیح آنكه تمایز این دو جوهر، ساختگی و وابسته به فرایند فكر ما انسانهاست و ما علیرغم ساختگی (اعتباری) بودن تمایز بین جرم و انرژی، میتوانیم برای هریك از آن دو به عنوان جوهری جداگانه، نظام فیزیكی مجزّایی به كار بریم؛ همانگونه كه در مورد فضا ـ زمان، همین كار را كرده، آن دو را به طور متمایز در نظامهای مجزّا بررسی میكنیم. این مطلب، كه ما عملاً به تمایز جوهری آن دو (جرم ـ انرژی) قایلیم، بدین دلیل است كه ما در همه رفتارهای روزانه و روزمرّه خویش برای هركدام از آنها، «واحد و كمیّت» مجزا و متفاوتی در اندازهگیری به كار میگیریم.»(۴۳)
نقد نظر ادینگتون: با اینكه ادینگتون و همكارش در صدد تبیین و ترسیم یك نظام برای موضوع انرژی بودند و تحقیقات پراهمیتی نیز در این زمینه به انجام رسانیدند، انتقادات مهمی متوجه شرح و تبیین آنهاست؛ از جمله اینكه:
۱) آنها توضیح كاملی از نوع تمایز جوهری جرم ـ انرژی ارائه نكرده و صرفا با یك تمثیل، مسئله را رها كردهاند.
۲) در نظر گاه آنها، تناقض آشكار و غیرقابل اغماضی ظاهر میشود؛ هنگامی كه جرم و انرژی را «جوهری مستقل» معرفی كرده، در همان حال، تمایز بین این دو جوهر را ناشی از خطای ذهن و نتیجه فرایند تفكر (یعنی اعتباری) میشمارند.
۳) ایشان علیرغم مطرح كردن عنصر سوم به عنوان جوهر بنیادی و بسیطتر از ماده و انرژی، هیچ تبیین و توضیحی درباره آن نداده، نظر خود را در حد یك ادعا نگه داشتهاند، در حالی كه خود بر كامل بودن یك نظام فیزیكی ـ فلسفی از لحاظ منطقی و هستیشناسی، تصریح داشتهاند.
۴) اشكال اساسیتری كه بر نظریه آنها وارد است عبارت است از: مشخص نكردن مبنای فلسفی برای تبیین و توضیحات خود؛ یعنی مشخص نكردهاند كه بر پایه واقعگرایی و هستیشناسی به تحلیل و بررسی انرژی میپردازند یا صرفا بر پایه ایدئالیستی؟ به هر حال، نظریه ایشان نیز نتوانسته است نظام كاملی ارائه دهد كه از لحاظ منطقی و فلسفی ـ فیزیكی، مقبول افتد.
ج) جواهر سهگانه (جوهریت ماده و انرژی) و اصل بسیط «میدان»:(۴۴) اینشتین و اینفلد، هر دو تحلیل جوهرباورانهای از انرژی داشتند. اما تحلیل آنها كاملاً متفاوت از سایر تلقّیهاست. آنها نه مثل راسل و دیگران قایل به جوهریت یگانه انرژی هستند، نه به مادیت انرژی باور دارند، و نه منحل شدن ماده و انرژی به اصل سوم را پیشنهاد میكنند، بلكه آنها معتقدند: جرم، انرژی و میدان، هر كدام جوهری مستقل در جهان خارج به شمار میروند.
توضیح آنكه میدان جوهری بسیط و حاضر در بستر كیهان است. اما این جوهر در همه جا به یك منوال وجود ندارد، بلكه در جایی وجود مادی و جسمی (جرمی) دارد و در جایی نیز از وجود انرژیگونه برخوردار است. در جایی كه ماده جوهری وجود دارد، میدان جوهری نیز حاضر است، همچنین در جایی كه انرژی جوهری تحقق دارد، میدان نیز با آن متحصّل است. اما باید توجه داشت كه ماده و انرژی تمایز جوهری و خارجی دارند.(۴۵)
نقد نظر اینشتین و اینفلد: اشكالاتی كه متوجه این نظریه است، از حیث هستیشناسی و جهانشناسی است كه اینشتین و اینفلد هر دو به خوبی از این اشكال آگاه بودند:(۴۶)
۱) میدان، كه جوهر بسیط و شامل دو جوهر متمایز انرژی و جرم (ماده) است، به طور مبهم تبیین شده است؛ زیرا در تبیین ایشان، نحوه ارتباط سه جوهر مورد بررسی قرار نگرفته است: چگونه اصل بسیط ـ یعنی میدان ـ گاهی تحصّل مادی مییابد و گاهی تحصّل انرژیگونه؟
۲) علاوه بر عدم تبیین ارتباط این سه جوهر، تحقیقی اساسی از حقیقت میدان ارائه نكردهاند كه چه نوع حقیقت جوهری دارد كه قابلیت دو نوع تحصّل جوهری را داراست.
۳) در تبیین محصّل میدان، جرم و انرژی، دور منطقی وجود دارد؛ زیرا میدان با شدت و ضعف انرژی تعریف و تحلیل میشود، در حالی كه انرژی هم با شدت و ضعف حضور جرم و ماده تبیین میگردد. این نوع تعامل هیچ توضیحی در نظریه ایشان ندارد.
۴) مشكل اساسیتر، اشتراك ماده و میدان در انرژیدار بودن است؛ زیرا اینكه میدان اصل واحد جوهری باشد و فرق میدان و ماده هم در این باشد كه میدان فاقد جرم و ماده دارای جرم است، تا این مرحله حدّ مشتركی میان میدان و ماده وجود ندارد. اما قابل تأمّل است كه ایشان اصرار میورزند كه هم ماده و هم میدان، هر دو دارای انرژی هستند. در این صورت، انرژی اصل واحد است، نه میدان؛ زیرا انرژی (گرچه با تناسب شدت و ضعف) بالفعل در هر دو وجود دارد.
۵) اینكه ایشان برای حل تعامل ماده و انرژی، جوهر سومی پیشنهاد كردهاند، با توجه به مشكلات موجود در تبیین ارتباط این سه جوهر، ناچارند به جوهر چهارم و به همین منوال به جواهر بینهایت متوسّل شوند، در حالی كه از لحاظ هستیشناختی، هیچ نیازی به جوهر سوم وجود ندارد.
۶) همچنین مبحث میدان در نسبیت یك ساختار ریاضی بوده و صرفا تابعی ریاضی برای تبیین نوع ارتباط جرم و انرژی میباشد و از حقیقت خارجی برخوردار نیست، و این مسئله كه آنها میدان را جوهری خارجی معرفی كردهاند، اشتباه بزرگی است كه عدهای از فیزیكدانان را نیز در شگفتی فرو برده است.(۴۷)
۷) بالاخره اشكال نهایی و مهمتر این رویكرد، علیرغم تبیین مناسب از جوهریت انرژی، این است كه نتوانسته یك نظام منطقیِ فیزیكی ـ فلسفی ارائه دهد: عدهای از فلاسفه غربی كه درگیر روند پیشرفت روزافزون فیزیك نوین هستند، همچنان در پی یافتن نظامی جامع و راهبردی برای حل مشكلات هستیشناختی و جهانشناختی موضوع ماده و انرژی هستند؛ یعنی ماجرا همچنان باقی است.
رحیم قربانی
پینوشتها
۱ـ نگارنده، «پژوهشی پیرامون حقیقت و ماهیت انرژی»، مجله قبسات، ش ۳۱، ص ۲۹۳.
۲ـ مقاله انگلیسی در سایت انجمن فلسفی:
www. Philosophy Forums/philosophy/ philosophy of science and math/ Is mass the same thing as Energy.
۳ـ ر.ك: مجله قبسات، ش ۳۱ ،ص ۲۹۳. نویسنده در مقاله مذكور، به تفصیل این رویكردها را به نقد و بررسی كشیده است.
۴ـ سید محمدحسین طباطبائی، نهایهٔالحكمهٔ، تحقیق عباسعلی زارعی شیرازی، چ چهارم، (قم، انتشارات اسلامی، ۱۴۱۷ ق)، مرحله ۶، فصل ۴، ص ۱۲۵.
۵و۶ـ اگر صورت و هیولی با توجه به مبانی حركت جوهری كنار گذاشته شوند، جواهر به چهار جوهر تقلیل خواهند یافت و گرنه با افزودن انرژی، به شش جوهر افزایش خواهند یافت.
۵ـ مرتضی مطهری، اصول و فلسفه و روش رئالیسم، (تهران، صدرا، بیتا)، ج ۴، ص ۱۳۹.
۶ـ ر.ك: قبسات، ش ۳۱، ص ۲۹۳. در مقاله مذكور، به نقد این نگرش پرداخته شده است.
۷ـ ملاهادی سبزواری، شرح المنظومه، تعلیقه حسن حسنزاده، تحقیق مسعود طالبی، (تهران، ناب، ۱۴۲۲ ق)، ج ۴، ص ۱۲۲ و ۱۲۳ (تعلیقه ۱۵).
۸ـ برای غیرجوهری بودن انرژی ر.ك: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، چ ششم (تهران، صدرا، ۱۳۷۹)، ج ۷، ص ۱۸۸.
۹ـ ر.ك: قبسات، ش ۳۱، ص ۲۹۳. در مقاله مذكور به نقل و نقّادی گفتارهای استاد مطهّری پرداخته شده است.
۱۰ـ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج ۷، ص ۱۷۹ و ج ۸، ص ۵۸.
۱۱ـ جان لازی، درآمدی تاریخی به فلسفه علم، ترجمه علی پایا، (تهران، مركز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۲)، ص ۲۱۵ و ۲۱۸.
۱۲ـ همان.
۱۳ـ ریچارد پاپكین و آوروم استرول، كلیات فلسفه، ترجمه سید جلالالدین مجتبوی، چ شانزدهم، (تهران، حكمت، ۱۳۷۹)، ص ۳۰۱ به بعد.
۱۴ـ ولفگاگ ریندلر، نسبیت خاص و عام، و كیهانشناختی، ترجمه رضا منصوری و حسین معصومی همدانی، (تهران، مركز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۵)، ص ۱۵ و ۲۹۷. غالب مبانی و زیرساختهای فلسفی نظریه نسبیت از فلسفه علم فیلسوف آلمانی ارنست باخ و فلسفه ریاضی و هندسه (فلسفه علم) پوانكار، متأثر بوده است.
۱۵ـ جان لازی، پیشین، ص ۲۱۹.
۱۶ـ همان، ص ۲۳۰.۱۷ـ نگارنده در دو مقاله مستقل یكی با عنوان «بازاندیشی درباره جسم و صورت جسمیه» و دیگری با عنوان «نگرش به بینهایت از سه روزنه ریاضی، فلسفه و دین» به این مطلب اشاره كرده است.
۱۸ـ جورج آرفكن، كاربرد ریاضیات در فیزیك، (تهران، مركز نشر دانشگاهی، بیتا)، / جان لازی، پیشین، ص ۱۸۲.
۱۹ـ جان لازی، پیشین، ص ۲۱۶.
۲۰ـ همان.
۲۱ـ ویلیام جی كافمن، نسبیت و كیهانشناسی، ترجمه تقی عدالتی و بهزاد قهرمان، (تهران، گستر، ۱۳۶۶)، ص ۴۵ به بعد.
۲۲ـ جان لازی، پیشین، ص ۲۱۶.
۲۳ـ فریدریك كاپلستون، تاریخ فلسفه، ترجمه بهاءالدین خرّمشاهی، چ دوم، (تهران، سروش / علمی و فرهنگی، ۱۳۷۶)، ج ۸، ص ۱۴۶.
۲۴ـ همان، ج ۸، ص ۱۴۷.
۲۵ـ همان، ج ۸، ۱۴۷.
۲۶ـ ر.ك: نگارنده، پیشین، ص ۲۹۳ به بعد.
۲۷ـ آلفرد نورث وایتهد، سرگذشت اندیشهها، ترجمه عبدالرحیم گواهی، با تحقیق و تعلیقه علاّ مه محمّدتقی جعفری، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۰)، ج ۱، ص ۲۸۹.
۲۸ـ همان.
۲۹ـ همو، شیوههای فكر، ترجمه علی شریعتمداری، چ دوم، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۴)، ص ۱۷۱.
۳۰ـ همو، سرگذشت اندیشهها، ج ۱، ص ۲۸۸ و ج ۲، ص ۳۶۶ به بعد.
۳۱ـ برتراند راسل، تاریخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دریابندری، چ ششم، (تهران، پرواز، ۱۳۷۳)، ص ۹۰.
۳۲ـ همان، ص ۱۱۳۴.
۳۳. energeticism.
۳۴ـ فردریك كاپلستون، پیشین، ترجمه داریوش آشوری، چ دوم، (تهران، سروش / علمی ـ فرهنگی، ۱۳۷۵)، ج ۷، ص ۳۴۹.
۳۵ـ جان لاری، پیشین، ص ۱۳۴.
۳۶ـ همان، ص ۱۳۷.
۳۷ـ همان، ص ۱۳۵.
۳۸ـ همان، ص ۱۳۶.
۳۹ـ همان، ص ۱۳۷.
۴۰ـ ریچارد پاپكین و آروم استرول، پیشین، ص ۱۵۸.
۴۱. www. Philosophy Forums/philosophy/ philosophy of science and math/ Is mass the same thing as Energy.
۴۲. Field.
۴۳. www. history. mcs.st. ndrws.ac.uk/history/mathematicians/eddington.
۴۴ـ ر.ك: اینشتین و اینفلد، تكامل فیزیك، ترجمه احمد آرام، چ دوم، (تهران، خوارزمی، ۱۳۷۷)، مبحث «جرم و انرژی و میدان».
۴۵ـ نظریه میدان شاخهای از فیزیك است كه اینشتین از آن در نسبیت استفاده كرده است و بر اساس گزارش یكی از اساتید نسبیتدان دانشگاه تبریز، استفاه اینشتین صرفا جنبه ریاضی دارد كه به عنوان تابع است و حتی تحلیل خود اینشتین از میدان به عنوان حقیقت خارجی اشتباه است.
منابع
ـ آرفكن، جورج، كاربرد ریاضیات در فیزیك، (تهران، مركز نشر دانشگاهی، بیتا)؛
ـ اینشتین و اینفلد، تكامل فیزیك، ترجمه احمد آرام، چ دوم، (تهران، خوارزمی، ۱۳۷۷)؛
ـ پاپكین، ریچارد و استرول، آوروم، كلیات فلسفه، ترجمه سید جلالالدین مجتبوی، چ شانزدهم، (تهران، حكمت، ۱۳۷۹)؛
ـ راسل، برتراند، تاریخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دریابندری، چ ششم، (تهران، پرواز، ۱۳۷۳)؛
ـ ریندلر، ولفگاگ، نسبیت خاص و عام، و كیهانشناختی، ترجمه رضا منصوری و حسین معصومی همدانی، (تهران، مركز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۵)؛
ـ سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، تعلیقه حسن حسنزاده، تحقیق مسعود طالبی، (تهران، ناب، ۱۴۲۲ ق)، ج ۴؛
ـ طباطبائی، سید محمدحسین، نهایهٔالحكمهٔ، تحقیق عباسعلی زارعی شیرازی، چ چهارم، (قم، انتشارات اسلامی، ۱۴۱۷ ق)؛
ـ قربانی، رحیم، «پژوهشی پیرامون حقیقت و ماهیت انرژی»، مجله قبسات، (تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، زمستان ۱۳۸۲ و بهار ۱۳۸۳) شماره ۳۱؛
ـ كاپلستون، فریدریك، تاریخ فلسفه، ترجمه بهاءالدین خرّمشاهی، چ دوم، (تهران، سروش / علمی و فرهنگی، ۱۳۷۶)، ج ۸؛
ـ كافمن، ویلیام جی، نسبیت و كیهانشناختی، ترجمه تقی عدالتی و بهزاد قهرمان، (تهران، گستر، ۱۳۶۶)؛
ـ لازی، جان، درآمدی تاریخی به فلسفه علم، ترجمه علی پایا، (تهران، مركز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۲)؛
ـ مطهری، مرتضی، اصول و فلسفه و روش رئالیسم، (تهران، صدرا، بیتا)، ج ۴؛
ـ ـــــ ، مجموعه آثار، چ ششم (تهران، صدرا، ۱۳۷۹)، ج ۷؛
ـ وایتهد، آلفرد تورث، سرگذشت اندیشهها، ترجمه عبدالرحیم گواهی، با تحقیق و تعلیقه علاّ مه محمّدتقی جعفری، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۰)، ج ۱؛
ـ ـــــ ، شیوههای فكر، ترجمه علی شریعتمداری، چ دوم، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۴).
پینوشتها
۱ـ نگارنده، «پژوهشی پیرامون حقیقت و ماهیت انرژی»، مجله قبسات، ش ۳۱، ص ۲۹۳.
۲ـ مقاله انگلیسی در سایت انجمن فلسفی:
www. Philosophy Forums/philosophy/ philosophy of science and math/ Is mass the same thing as Energy.
۳ـ ر.ك: مجله قبسات، ش ۳۱ ،ص ۲۹۳. نویسنده در مقاله مذكور، به تفصیل این رویكردها را به نقد و بررسی كشیده است.
۴ـ سید محمدحسین طباطبائی، نهایهٔالحكمهٔ، تحقیق عباسعلی زارعی شیرازی، چ چهارم، (قم، انتشارات اسلامی، ۱۴۱۷ ق)، مرحله ۶، فصل ۴، ص ۱۲۵.
۵و۶ـ اگر صورت و هیولی با توجه به مبانی حركت جوهری كنار گذاشته شوند، جواهر به چهار جوهر تقلیل خواهند یافت و گرنه با افزودن انرژی، به شش جوهر افزایش خواهند یافت.
۵ـ مرتضی مطهری، اصول و فلسفه و روش رئالیسم، (تهران، صدرا، بیتا)، ج ۴، ص ۱۳۹.
۶ـ ر.ك: قبسات، ش ۳۱، ص ۲۹۳. در مقاله مذكور، به نقد این نگرش پرداخته شده است.
۷ـ ملاهادی سبزواری، شرح المنظومه، تعلیقه حسن حسنزاده، تحقیق مسعود طالبی، (تهران، ناب، ۱۴۲۲ ق)، ج ۴، ص ۱۲۲ و ۱۲۳ (تعلیقه ۱۵).
۸ـ برای غیرجوهری بودن انرژی ر.ك: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، چ ششم (تهران، صدرا، ۱۳۷۹)، ج ۷، ص ۱۸۸.
۹ـ ر.ك: قبسات، ش ۳۱، ص ۲۹۳. در مقاله مذكور به نقل و نقّادی گفتارهای استاد مطهّری پرداخته شده است.
۱۰ـ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج ۷، ص ۱۷۹ و ج ۸، ص ۵۸.
۱۱ـ جان لازی، درآمدی تاریخی به فلسفه علم، ترجمه علی پایا، (تهران، مركز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۲)، ص ۲۱۵ و ۲۱۸.
۱۲ـ همان.
۱۳ـ ریچارد پاپكین و آوروم استرول، كلیات فلسفه، ترجمه سید جلالالدین مجتبوی، چ شانزدهم، (تهران، حكمت، ۱۳۷۹)، ص ۳۰۱ به بعد.
۱۴ـ ولفگاگ ریندلر، نسبیت خاص و عام، و كیهانشناختی، ترجمه رضا منصوری و حسین معصومی همدانی، (تهران، مركز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۵)، ص ۱۵ و ۲۹۷. غالب مبانی و زیرساختهای فلسفی نظریه نسبیت از فلسفه علم فیلسوف آلمانی ارنست باخ و فلسفه ریاضی و هندسه (فلسفه علم) پوانكار، متأثر بوده است.
۱۵ـ جان لازی، پیشین، ص ۲۱۹.
۱۶ـ همان، ص ۲۳۰.۱۷ـ نگارنده در دو مقاله مستقل یكی با عنوان «بازاندیشی درباره جسم و صورت جسمیه» و دیگری با عنوان «نگرش به بینهایت از سه روزنه ریاضی، فلسفه و دین» به این مطلب اشاره كرده است.
۱۸ـ جورج آرفكن، كاربرد ریاضیات در فیزیك، (تهران، مركز نشر دانشگاهی، بیتا)، / جان لازی، پیشین، ص ۱۸۲.
۱۹ـ جان لازی، پیشین، ص ۲۱۶.
۲۰ـ همان.
۲۱ـ ویلیام جی كافمن، نسبیت و كیهانشناسی، ترجمه تقی عدالتی و بهزاد قهرمان، (تهران، گستر، ۱۳۶۶)، ص ۴۵ به بعد.
۲۲ـ جان لازی، پیشین، ص ۲۱۶.
۲۳ـ فریدریك كاپلستون، تاریخ فلسفه، ترجمه بهاءالدین خرّمشاهی، چ دوم، (تهران، سروش / علمی و فرهنگی، ۱۳۷۶)، ج ۸، ص ۱۴۶.
۲۴ـ همان، ج ۸، ص ۱۴۷.
۲۵ـ همان، ج ۸، ۱۴۷.
۲۶ـ ر.ك: نگارنده، پیشین، ص ۲۹۳ به بعد.
۲۷ـ آلفرد نورث وایتهد، سرگذشت اندیشهها، ترجمه عبدالرحیم گواهی، با تحقیق و تعلیقه علاّ مه محمّدتقی جعفری، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۰)، ج ۱، ص ۲۸۹.
۲۸ـ همان.
۲۹ـ همو، شیوههای فكر، ترجمه علی شریعتمداری، چ دوم، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۴)، ص ۱۷۱.
۳۰ـ همو، سرگذشت اندیشهها، ج ۱، ص ۲۸۸ و ج ۲، ص ۳۶۶ به بعد.
۳۱ـ برتراند راسل، تاریخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دریابندری، چ ششم، (تهران، پرواز، ۱۳۷۳)، ص ۹۰.
۳۲ـ همان، ص ۱۱۳۴.
۳۳. energeticism.
۳۴ـ فردریك كاپلستون، پیشین، ترجمه داریوش آشوری، چ دوم، (تهران، سروش / علمی ـ فرهنگی، ۱۳۷۵)، ج ۷، ص ۳۴۹.
۳۵ـ جان لاری، پیشین، ص ۱۳۴.
۳۶ـ همان، ص ۱۳۷.
۳۷ـ همان، ص ۱۳۵.
۳۸ـ همان، ص ۱۳۶.
۳۹ـ همان، ص ۱۳۷.
۴۰ـ ریچارد پاپكین و آروم استرول، پیشین، ص ۱۵۸.
۴۱. www. Philosophy Forums/philosophy/ philosophy of science and math/ Is mass the same thing as Energy.
۴۲. Field.
۴۳. www. history. mcs.st. ndrws.ac.uk/history/mathematicians/eddington.
۴۴ـ ر.ك: اینشتین و اینفلد، تكامل فیزیك، ترجمه احمد آرام، چ دوم، (تهران، خوارزمی، ۱۳۷۷)، مبحث «جرم و انرژی و میدان».
۴۵ـ نظریه میدان شاخهای از فیزیك است كه اینشتین از آن در نسبیت استفاده كرده است و بر اساس گزارش یكی از اساتید نسبیتدان دانشگاه تبریز، استفاه اینشتین صرفا جنبه ریاضی دارد كه به عنوان تابع است و حتی تحلیل خود اینشتین از میدان به عنوان حقیقت خارجی اشتباه است.
منابع
ـ آرفكن، جورج، كاربرد ریاضیات در فیزیك، (تهران، مركز نشر دانشگاهی، بیتا)؛
ـ اینشتین و اینفلد، تكامل فیزیك، ترجمه احمد آرام، چ دوم، (تهران، خوارزمی، ۱۳۷۷)؛
ـ پاپكین، ریچارد و استرول، آوروم، كلیات فلسفه، ترجمه سید جلالالدین مجتبوی، چ شانزدهم، (تهران، حكمت، ۱۳۷۹)؛
ـ راسل، برتراند، تاریخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دریابندری، چ ششم، (تهران، پرواز، ۱۳۷۳)؛
ـ ریندلر، ولفگاگ، نسبیت خاص و عام، و كیهانشناختی، ترجمه رضا منصوری و حسین معصومی همدانی، (تهران، مركز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۵)؛
ـ سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، تعلیقه حسن حسنزاده، تحقیق مسعود طالبی، (تهران، ناب، ۱۴۲۲ ق)، ج ۴؛
ـ طباطبائی، سید محمدحسین، نهایهٔالحكمهٔ، تحقیق عباسعلی زارعی شیرازی، چ چهارم، (قم، انتشارات اسلامی، ۱۴۱۷ ق)؛
ـ قربانی، رحیم، «پژوهشی پیرامون حقیقت و ماهیت انرژی»، مجله قبسات، (تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، زمستان ۱۳۸۲ و بهار ۱۳۸۳) شماره ۳۱؛
ـ كاپلستون، فریدریك، تاریخ فلسفه، ترجمه بهاءالدین خرّمشاهی، چ دوم، (تهران، سروش / علمی و فرهنگی، ۱۳۷۶)، ج ۸؛
ـ كافمن، ویلیام جی، نسبیت و كیهانشناختی، ترجمه تقی عدالتی و بهزاد قهرمان، (تهران، گستر، ۱۳۶۶)؛
ـ لازی، جان، درآمدی تاریخی به فلسفه علم، ترجمه علی پایا، (تهران، مركز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۲)؛
ـ مطهری، مرتضی، اصول و فلسفه و روش رئالیسم، (تهران، صدرا، بیتا)، ج ۴؛
ـ ـــــ ، مجموعه آثار، چ ششم (تهران، صدرا، ۱۳۷۹)، ج ۷؛
ـ وایتهد، آلفرد تورث، سرگذشت اندیشهها، ترجمه عبدالرحیم گواهی، با تحقیق و تعلیقه علاّ مه محمّدتقی جعفری، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۰)، ج ۱؛
ـ ـــــ ، شیوههای فكر، ترجمه علی شریعتمداری، چ دوم، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۴).
منبع : معرفت فلسفی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست