شنبه, ۲۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 8 February, 2025
مجله ویستا
فلسفه آفرینش انسان از دیدگاه قرآن
![فلسفه آفرینش انسان از دیدگاه قرآن](/mag/i/2/q4hs6.jpg)
<یعبدون> از ماده عبادت به معنی اطاعت است؛ در کتب لغت از جمله <قاموس> و <صحاح> عبادت به معنای طاعت معنا شده است؛ مصباح اللغه آن را به معنی خضوع و انقیاد گرفته است؛ در کتاب شریف التحقیق فی کلمات القرآن المجید میخوانیم: اصل در ماده آن، نهایت تذلل در قبال مولا همراه با اطاعت میباشد؛ بنابراین نتیجه میگیریم معنای عبادت، اظهار خضوع و ذلّت همراه با فرمانبرداری است. عبادت بهعنوان فلسفه خلقت انسان برای تکامل و نزدیکی به خدای متعال که کمال مطلق است میباشد؛ بنابراین عبادت راه و وسیله است برای رسیدن به کمال نه اینکه هدف نهایی و غایهالغایات باشد بلکه هدف مقدمی است و چون راه نزدیک شدن به کمال مطلق فقط یکی است و آن همان خط مستقیم است، لذا فرمود فقط برای عبادت خلق کردم و در سوره <یس> فرمود صراط مستقیم عبادت خداست؛ راه فقط یکی است و آن هم طریق عبادت و بندگی خداست.
● غفلت اکثریت
در سوره اعراف میفرماید: <وَلَقَد ذَرَأنَا لجهنم کَثیرًا مّنَ الجنّ وَالانس> سوال میشود چرا اکثر جن و انس به جهنم میروند؟ چرا اکثریت دنبال غرض اصلی نیستند؟ مگر نه این است که خداجویی فطری بوده و دین مطابق فطرت آدمیاست. کما این که میفرماید: <فَأَقم وَجهَکَ للدّین حَنیفًا فطرَتَ اللَّه الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا لاَ تَبدیلَ لخَلق اللَّه ذَلکَ الدّین القَیّم وَ لَـکنَّ أَکثَرَ النَّاس لاَ یَعلَمون؛ پس رو سوی دین حق کن در حالی که ثابت و استوار بر آن هستی این سرشتی است که خدا مردم را بر آن آفریده، دگرگونی در آفرینش الهی نیست این است آیین استوار ولی اکثر مردم نمیدانند.>
جواب: حرکت در مسیر کمال و غرض اصلی منوط به شناخت و تصدیق مطلوبیت آن است؛ اما چون اکثریت کمال حقیقی را نمیشناسند و لذت رسیدن به آن را درک نمیکنند؛ لذا در صدد آن بر نمیآیند. هر چند یک امر فطری است؛ اما نیاز به بیداری و توجه دارد و در اکثر مردم نیازمند راهنمایی و بیدار کردن است کما این که یکی از وظایف انبیای الهی(ع) بیدار کردن فطرت آدمیاست: <تا این که بخواهند عهد فطری او را ادا کنند و نعمت فراموش شده او را به یادشان آورند.> به قول حضرت امام (ره) گرچه نقش انسانی مفطور به توحید است اما در اول و شروع زندگی با تمایلات نفسانیه و شهوات حیوانیه نشو و نمو میکند و اگر انسان خود را تربیت نکند غرق در حیوانیت شده و هیچیک از معارف الهیه در او بروز نمیکند و انوار فطری خاموش میشود. بنابراین انس بیشتر با مادیات و اعتبارات انسان را از فطرت الهی خود غافل مینماید و اثر این غفلت راه جهنم را میپیماید. حال ممکن است این سوال مطرح شود که چرا خدای متعال این غرایز حیوانی و مادی را در نهاد آدمیقرار داده است و بهطوری که اکثریت را از هدف اصلی باز داشته است؟
در جواب به این سوال توجه به دو نکته در مورد کمال انسان لازم میباشد؛ نکته اول اینکه ارزش کمال انسان به اختیاری بودن آن است و سرّ اینکه میتواند از ملائکه سبقت گیرد همین مختار بودن طی مسیر کمال است و لازمه اختیار و انتخاب، وجود راهها، کششها و انگیزههای مختلف است و اگر آدمی فقط یک گرایش میداشت و آن هم کشش بهسوی خدای متعال، دیگر نمیتوانست انتخابگر باشد و حال آنکه خصیصه و امتیاز اصلی انسان اختیار اوست؛ بنابراین ضرورت دارد تا کششهایی در جهت مخالف عبادت و بندگی هم در او باشد تا خود یک طرف را انتخاب نموده و حرکت نماید.
نکته دوم، کمال انسان تدریجی و دارای مراحل است؛ یعنی در طول زمان بهتدریج باید کسب نمود، مرحله به مرحله پیش رفت و در همه مراحل از قدرت اختیار برخوردار است تا انتخاب و طی همه مراحل آزادانه و با اراده و خواست او باشد.
با توجه به این دو نکته راز وجود گرایشهای طبیعی و دنیایی در نهاد آدمیآشکار میگردد؛ زیرا فرض این است که انسان انتخابگر باشد و لازمه آن وجود کششهای متفاوت است تا راهها متعدد گردد. همچنین رسیدن به کمال تدریجی در اثر گذشت زمان است؛ لذا اول انسان باید بتواند در این دنیا چند صباحی روزگار بگذراند تا زمینه تکامل او فراهم گردد و زندگی دنیایی نیازمند اسباب، وسایل و شرایط ویژهای است. غرایز و میلهای طبیعی انگیزههایی هستند برای تهیه و فراهم نمودن این اسباب و وسایل؛ لذا وجود آنها برای ادامه حیات ضروری است و بدون آنها حیاتی نخواهد بود تا انسان در سایه آن راه خود را انتخاب نماید. بهعلاوه این میلها زمینهساز امتحان آدمینیز میباشد.
پس گرایشهای انسان را میتوان به دو شاخه کلی تقسیم نمود: <یکی برای حفظ موجودیت و زندگی انسان در دنیا و دومیبرای کسب کمال و طی مسیر اصلی. غایت اولی بقای انسان در دنیا و غایت دومی رسیدن به کمال و رحمت بیکران الهی است.>
شاخه اول خود به خود به فعلیت میرسد اما قسم دوم نیازمند توجه، تقویت و به فعلیت رساندن است. عدهای در اثر اشتغال زیاد به قسم اول، از قسم دوم غافل مانده و از کمال و رحمت محروم میشوند و در نتیجه رستگار نمیشوند.
● امتحان
دسته دیگری از آیات قرآن کریم فلسفه خلقت انسان را امتحان و ابتلا بیان میفرماید: <هوَ الَّذی خَلَقَ السَّمَـوَات وَ الاَرضَ فی ستَّه أَیَّام وَ کَانَ عَرشه عَلَی الماء لیَبلوَکم أَیّکم أَحسَن عَمَلاً؛ و او کسی است که آسمانها و زمین را در شش روز (شش دوره) آفرید و عرش (و حکومت) او بر آب قرار داشت تا (بهخاطر اینکه) شما را بیازماید که کدام یک از حیث عمل بهترین هستید.>
<الَّذی خَلَقَ المَوتَ وَ الحَیَوهَ لیَبلوَکم أَیّکم أَحسَن عَمَلاً وَ هوَ العَزیز الغَفور؛ کسی که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدامین عمل بهتری دارید و او شکستناپذیر و بخشنده است.> در این دو آیه علت آفرینش امتحان انسانها بیان شده است. حتی قرآن کریم نعمات و زیباییهای زمینی را هم بهخاطر امتحان خلق فرموده است کما اینکه میفرماید: <انَّا جَعَلنَا مَا عَلَی الاَرض زینَهًِ لَّهَا لنَبلوَهم أَیّهم أَحسَن عَمَلا؛ همانا ما هر آنچه روی زمین است آرایش و زینتی برای آن قرار دادیم تا انسانها را بیازماییم که کدامیک بهترین عمل را دارند.>
● منظور از امتحان چیست؟
منظور از ابتلا و بلا همان امتحان و آزمون است، و امتحان گاه به خیر است و گاه به شر و مصیبت و هر آنچه خدای متعال با آن بندگان خود را آزمایش کند بلا خواهد بود و امتحان حضرت حق یعنی همین امتیاز واقعی بشر از یکدیگر است؛ پس نتیجه آزمایش الهی جدا شدن شقی از سعید است.
غرض از امتحان چند چیز میتواند باشد: یکی اینکه برای کسب علم و رفع جهل باشد؛ یعنی امتحانگیرنده میخواهد بهوسیله امتحان کسب آگاهی نماید. این غرض در مورد امتحان الهی صادق نیست؛ زیرا عالم به همه چیز است و نیازی به کسب علم ندارد؛ <انَّ اللَّهَ عَلیم بذَات الصّدور؛ همانا خدا به راز درون سینهها داناست< .>یَعلَم خائنَه`َ الاَعین وَ مَا تخفی الصّدور؛ خیانت چشمها و آنچه دلها پنهان میدارند، میداند.> گاهی هم امتحان برای رفع جهل نبوده بلکه برای تقویت و به فعلیت رساندن استعداد است؛ یعنی امتحانگیرنده میخواهد به این وسیله قوه و استعدادهای نهفته را به فعلیت رسانده و آشکار نماید؛ بنابراین میتوان گفت اصل آزمایش، فراهم نمودن زمینه برای افعال اختیاری است تا آنچه پنهان است آشکار گردد و استعداد پرورش یابد؛ یعنی امتحان زمینهای میشود برای از قوه به فعل رساندن و تکمیل نمودن. خداوند که به وسیله بلاها و سختیها انسانها را امتحان میکند برای این است که در پرتو بلایا هر کسی را به کمالی که لایق آن است برساند و هر یک از این مسائل جنبهای از فرد را میسازد. ابتلائات الهی تمریناتی برای پرورش و تقویت روح آدمیاست لذا کسانی که استعداد ظرفیت و توان بیشتری دارند سهم بیشتری از بلایا را دارند.
بنابراین دنیا همچون مدرسه و باشگاهی، گذرگاه آموزشی و پرورشی است نه اقامتگاه ابدی و التذاذی؛ لذا هر اندازه انسان در این سرای به دنبال لذات و خوشگذرانی باشد به همان مقدار از هدف اصلی و کمال حقیقی دور خواهد ماند و در مقابل تحمل سختیها بهخاطر خدا، سعادت انسان را دربر خواهد داشت. طبق آیات و احادیثی که بیان شد امتحان و آزمایش علت آفرینش میباشد؛ اما همانطور که گذشت و علت آفرینش فقط عبادت حضرت حق بیان شد. این آیات و روایات چگونه با حصر آیه شریفه <وَ مَا خَلَقت الجنَّ وَ الانسَ الاَّ لیَعبدون> قابل جمع است؟
امتحان جزئی از عبادت و اطاعت است؛ معیار سنجش و ملاک ارتقا و عبور از مراحل مختلف تعبد و بندگی امتحان و ابتلا است. با امتحان میزان تعبد مشخص و نمایان میشود و امتحانهای کوچکتر انسان را برای امتحانهای سختتر و مراحل بالاتر طاعت آماده و مستعد میکند. همانطور که بیان شد منظور از عبادت در آیه شریفه فرمانبرداری و انقیاد همراه با خضوع است و دارای مراحل و مراتبی است و تسلیم و انقیاد در برابر قضای الهی و امتحانات سخت نشانه مراحل بالای طاعت و بندگی است. بنابراین امتحان هم نمیتواند علت نهایی آفرینش باشد و همچون عبادت وسیله و مسیر و مقدمه کمال میباشد.
● خلافت و جانشینی
از آیات مربوط به خلافت آدم در سوره مبارکه بقره چنین بهدست میآید که غرض از خلقت انسان خلافت و جانشینی خدای متعال است و چون خدای سبحان میخواست جانشینی در زمین داشته باشد انسان را آفرید <وَ اذ قَالَ رَبّکَ للمَلَـئکَهِ انّی جَاعل فی الاَرض خَلیفَهًِ قَالوا أَتَجعَل فیهَا مَن یفسد فیهَا وَ یَسفک الدّماءَ وَ نَحن نسَبّح بحَمدکَ وَ نقَدّس لَکَ قَالَ انّی أَعلَم مَا لاَ تَعلَمون؛ و هنگامیکه پروردگارت به ملائکه فرمود همانا من در زمین جانشینی قرار میدهم (قرار دهندهام) گفتند: <آیا در زمین کسی که در آن فساد میکند و خون میریزد قرار میدهی؟ و حال آنکه ما تسبیح و حمد و تقدیس تو میکنیم. فرمود همانا من چیزی را که شما نمیدانید میدانم.>
بنابراین آیه شریفه فلسفه آفرینش انسان جانشینی خداست و چون خدا میخواست خلیفهای داشته باشد آدم را خلق فرمود.
این آیات دلالتی بر انحصار خلافت بر حضرت آدم ندارد بلکه جمله <اَتجعل فیها من یفسد فیها... > دلالت میکند که خلافت منحصر در آدم علیهالسلام نیست؛ زیرا او معصوم بود و جا داشت خداوند بفرماید: <آدم خونریزی و افساد نمیکند در حالی که خداوند افساد انسان را رد نکرد پس خلافت منحصر در حضرت آدم نیست. البته این بدین معنی نیست که همه انسانها، بالفعل خلیفه خدا باشند بلکه نوع انسان امکان و استعداد خلافت را دارد و با کسب ملاکهای خلافت به چنین مقامی نائل میشود و این ملاک آراستگی به علم اسما است و کسانی که از آن بیبهرهاند از خلافت الهی محروم و بینصیب هستند.>
همچنین بیان مطالب در قالب جمله اسمیه <انّی جاعل> نشانه استمرار است و این دلالت میکند که خلافت مقطعی و مختص حضرت آدم نبوده است بلکه استمرار دارد و تا وقتی که زمین و نظامیهست خلیفه خدا هم وجود دارد.
حال این سوال مطرح میشود که چرا خدا خواست خلیفهای داشته باشد؟ مگر او از زمین غایب است که بخواهد دیگری به جای او و در غیاب او جانشینی نماید؟
جواب این است که او بر همه چیز محیط است و همه جا حضور دارد و نزدیکترین چیز است بنابراین غیبتی مطرح نیست بلکه مشیت الهی بر این تعلق گرفته است مخلوقی داشته باشد که با اراده و اختیار خود در سایه علم و تعبد اسما و صفات الهی را در خود پیاده نماید و اراده و خواست خود را در اراده حضرت حق فانی کند و متصل به دریای بیکران الهی گردد و کارهای خدایی کند و خدای سبحان به مقتضای کرم و رحمت خود خواسته است از قدرت و کمال بینهایت خود به دیگران نیز عطا فرماید و خلافت الهی نیز گامی در جهت تکامل است و مرتبه برتری از سلوک است.
عبادت و ابتلا و امتحان انسان را به خلافت الهی سوق میدهد و متعبدترین، صابرترین و با ظرافتترینها به مراتب و مراحل بالای خلافت الهی بار مییابند همچون انبیا، اولیا و اوصیا (ع.)
اینک اگر در برخی روایات، حضرات معصومین(ع) علت خلقت بیان شدهاند به خاطر این است که آنها بهترین امتحانها را میدهند و عالیترین و کاملترین عبادت از آنها صادر میشود و لذا به معنای واقعی کلمه خلیفه الله و جانشینان تام حضرت حق هستند. خلافت هر چند نتیجه و اثر عبادت و امتحان است اما نمیتواند غایت نهایی باشد چون در مورد غایت نهایی <چرا> جا ندارد؛ اما در مورد خلافت نمیتوان سوال کرد چرا خدا میخواست خلیفه داشته باشد؟ جواب این است که رحمت و فیاضیّت الهی که عین ذات اوست اقتضا دارد که خدا بیشترین لطف و عنایت را داشته باشد و مقام خلافت عنایت رحمانی است. اینکه در سوره مبارکه هود میفرماید: <الاَّ مَن رَّحمَ رَبّکَ وَ لذَلکَ خَلَقَهم...> استفاده میشود مشمول رحمت الهی شدن علت خلقت است و این را میتوان غایت الغایات گرفت. بنابراین رحمانیت حضرت حق علت خلقت انسان است و انسان مادامی که در جهت کسب رحمت الهی قدم برمیدارد در راستای فلسفه خلقت گام برمیدارد. در غیر این صورت در گمراهی و خسران است.
مرتضی موحدی
منبع : روزنامه اعتماد ملی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست