چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
نمایش بده، حرف نزن
صورتهای زخمی؟ بله. دندانهای شکسته؟ بله. چشمهای از حدقه درآمده؟ بله، درست است. سلطان فیلمهای گنگستری بهگونه دلخواهش بازگشته است. یکی از اشارات دوستداشتنی «راکنرولا» آن است که شخصیتی از بین تیپهای همیشگی خلافکاران «گای ریچی» علاقهاش را به تماشای DVD آشکار میکند. ولی مگر در انگلستان بهجز «باقیماندههای روز» (جیمز آیوری-۱۹۹۳) و «غرور و تعصب» (جو رایت-۲۰۰۵) چه فیلمهایی میشود پیدا کرد؟ چه اینکه اصولا در سینمای بریتانیا دو ژانر اصلی بیشتر وجود ندارد: سینمای خشن گنگستری و سینمای پر زرقوبرق اشرافی.
این دو نوع از سینما هردو به یک اندازه مورد انتقاد مخاطبان هستند و البته به یک اندازه نیز فرهنگ بریتانیا را آشکار میکنند. یکی بهشدت مردانه و دیگری شدیدا زنانه است، در یکی قهرمان داستان جزء اشرافزادگان است و در دیگری از طبقه کارگر (لااقل آرزو میکند که اینگونه باشد). یکی با اینکه طرفدار ارزشهای اجتماعی خشک کهن بریتانیاست ولی در عین حال به متغیرهای زیباییشناسانه هم اهمیت میدهد و دیگری در ضمن پرداختن به دنیای قانونشکنان و خلافکاران از یک سری واژههای دهن پرکن نیز استفاده میکند.
البته شما نمیتوانید توقع داشته باشید که کارگردانها مدام در حال رنگ عوض کردن باشند و آرزو کنید که مثلا جیمز آیوری کمی به فرهنگ عامه التفات نشان دهد یا جناب گای ریچی در بین زدوخوردهای شخصیتهای خلافکارش لطف کند و دیگر از وراجیهای قرن هجدهمی استفاده نکند. چون آخرش این میشود که باید کایرا نایتلی را تماشا کنید که با کلی افاده وارد صحنه میشود و یک نفر هم فریاد میزند که بفرمایید این بانوی دوستداشتنی با این موهای زیبا را ملاحظه کنید!
اما این بار و پس از هجویه غیرمنسجم «ششلول»، گای ریچی برای ایجاد تغییر هم که شده به سراغ سبک همیشگی خودش رفته است، سبکی که شاید چیز جدیدی برای ارائه نداشته باشد. البته نمیشود مولفبودن ریچی را انکار کرد، چراکه وی از مولفههای آشنا سود میبرد و بر ابزار کارش آنقدر مسلط شده است که اینگونه فیلمها برایش گونهای شخصی شدهاند.
طرح «راکنرولا» را میشود بهصورت یک فرمول عجیب و غریب ریاضی نشان داد که البته امضای گای ریچی را زیر خود دارد و البته رگههایی از طنز نیز در آن هست: x (یک آدم گندهبک) y (رئیس یک دارودسته ضعیفتر) را میخواهد تا به z (مک گافین گمشده) دست پیدا کند. y سوگلی خود یعنی a را به دنبال z یعنی همان مک گافین میفرستد که در اختیار b (عضو جدا شده گروه z) قرار دارد. وقتی که شما دارید دنبال b میگردید تنها کسی که میتواند شما را کمک کند c (آدمی حاشیهای که در داستان ریچی نقش بسیار مهمی دارد) است. در فیلم «راکنرولا» x میلیاردرهای روسی هستند (که البته هرگونه شباهتشان با شخصیتهای واقعی اتفاقی است)، y یکی از اعضای بسیار خشن کلاس قدیم گنگسترهاست (تام ویلکینسون)،z (یک تابلوی نقاشی گمشده) است و c هم... ، واقعیتش آن است که یادم نمیآید c چه کسی است! به همین دلیل است که گفتم این فرمول بسیار عجیب و غریب است.
از دیگر ویژگیهای گای ریچی ایمانش به آدمهایی است که ظاهر و باطن یکسان دارند. او از شخصیتهای خلافکاری که به دلیل ظاهرسازیهایشان مورد احترام مردم هستند متنفر است ولی آدمهای ولگردی که خودشان هستند در قاموس ریچی محترمند. البته این بدان معنا نیست که او فقط به صورت زخمیها و دندان شکستهها و چشم درآمدهها احترام میگذارد بلکه او میخواهد بینندههایش بدانند که جامعه پر از انسانهای دورو است. از این منظر ریچی یک دیکنزی تمام عیار است.
«راکنرولا» یک فیلم خشن بینهایت دیوانهوار است با تندی نیوتنی که بازماندهای از دوران اشرافیگری است. نکته مهم تغییر عجیبی است که در نگاه این فیلم به مردانگی شده است. شخصیت «باب خوشتیپ» (تام هاردی) سعی دارد به کمک رفیق صمیمیاش («یک دو» با بازی جرارد باتلر) جلب توجه کند. جایی از فیلم که «یک دو» وحشت زده با «باب» همراه شده این سوال برای بیننده پیش میآید که آیا زن فیلم گای ریچی بهانهای برای معرفی «باب» به دوستانش است یا اتفاق دیگری افتاده است؟ این قضیه مشکل روانی که شبیه یک چرخه تکرار میشود دومین نقش این چنینی جرارد باتلر بعد از بازی او در فیلم تاریخی «سیصد» به حساب میآید.
شاید اینکه گای ریچی در این فیلم اینقدر وراجی میکند به خاطر همان سبک دیکنزی او باشد ولی او احتمالا تا به حال این توصیه معروف را نشنیده است که: «نمایش بده، حرف نزن!» ریچی در معرفی شخصیتهایش آنقدر دستوپاچلفتی است که اگر بخواهد یک مرد چاق را معرفی کند او را به روی صحنه میآورد و از بیرون صحنه صدا میزند که این مرد چاق را ببینید!
اما اگر صادقانه بخواهیم قضاوت کنیم با تمام این ایرادات گای ریچی در این سالها آموخته است که چگونه بههم ریختگی اکشنهایش را سروسامان دهد. به هرحال او هم تعقیب و گریزهای سریع کلهگندهها را دوست دارد و هم نمایش تراژدی را. او دارد فیلمهایی را میسازد که ارزش دیدن دارند.
● آنچه باید بدانیم
گای ریچی در سال ۱۹۹۸ از یک ناکجاآباد (به طور دقیق «هاتفیلد»!) آغاز و با اولین فیلم موفقش یعنی «ضامن، قنداق و دو لوله تفنگ تازه شلیک شده» که یک تریلر سریع بریتانیایی بود سر بلند کرد. سپس مدتی را در تلویزیون سپری کرد و چندی بعد به یکی از بزرگترین کارگردانهای انگلیسی تبدیل شد. موفقیتها با «قاپزنی» (۲۰۰۰) که براد پیت را به عنوان یکی از همان صورت زخمیهای همیشگی سینمای ریچی مطرح نمود ادامه یافت تا اینکه او و همسرش مدونا خودشان را درگیر ساخت یک فیلم هنری ایتالیایی با نام «گمگشته» (که به تعبیر نیویورکتایمز زیادی لوس و اطنابآمیز بود). «ششلول» هم که در سال ۲۰۰۵ ساخته شد افتضاحی پر از یک نوع آشفتگی مرموز و جنونآمیز بود.
گای ریچی و همسرش مدونا امسال بهدلیل دعوا بر سر قیمت نوشیدنیهای رستورانشان اختلاف پیدا کردند که این دعوا به تیتر اول روزنامهها تبدیل شد و این دو نفر را در صدر ستون شایعات «دن و انجی» قرار داد.
جاناتان رامنی
منبع: ایندیپندنت، هفتم سپتامبر ۲۰۰۸
منبع: ایندیپندنت، هفتم سپتامبر ۲۰۰۸
منبع : روزنامه کارگزاران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست