سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
بگذارید به خاک برگردیم
(بررسی اندیشهها و نظریات هنرمندان، هنر زمینی)
هنر مفهومی یکی از گرایشهای مهم دهه ۱۹۶۰ در هنر غرب است. در این نظریه، مفهوم (انگاشت کلی از موارد خاص) اهمیت دارد و نه چگونگی ارائه آن، فکر هنرمند مهم است و نه شی هنری. هدف رسانیدن مفهوم یا ایدهٔ معین به مخاطب است، وسیله بیان هر چه باشد. در نتیجه، کار بست قالبهای هنری متداول نیز امری غیر لازم است، بنابراین، ”هنرمندان مفهومی“ انگارها و اطلاعات مورد نظرشان را به مدد مواد گوناگون و ناهمخوان ـ چون مقاله، عکس، سند، نمودار، نقشه و... و نیز از طریق زبان گفتاری به مخاطبان انتقال میدهند. اگر از منظر کلی به این هنر نگاه کنیم اصولی را بهعنوان اصلهای لازمالاجرا در آن مییابیم که برخی از آنها عبارتند از:
ـ هنری که در برگیرنده ایدهای بنیادی باشد و نتوان آن را در قالب فیزیکی مجسم ساخت
ـ هنری که زبان مادۀ اصلی هنر شود و با کنار گذاشتن موانع بین هنر و نظریه هنر، بین آن دو پیوند برقرار سازد.
ـ هنری که کنش هنرمند پیشنیازی برای ماهیت اثر هنری باشد و هرگونه حاصل کار یا جسمیت بخشیدن صرفاً بهعنوان نمودی مقدماتی از یک نتیجهگیری کلی که هنرمند به آن دست یافته، مورد توجه قرار گیرد.
پدیده هنر زمینی در آمریکا و بهخصوص در اروپا از بطن هنر مفهومی شکل گرفت. این هنر مقابلهای مستقیم و درگیر با محیط طبیعی بود که سنگ، زمین، شن، آب، درختان، سرزمین و از این قبیل مواد را شامل میشد. بهطور کلی هنر زمینی وامدار هنر مفهومی است. کار طوری طراحی میشد که اجراء طبیعی آن مدنظر بود و در مواردی از طریق تداخل و یا تغییرات بازسازی، فضاسازی بیان میشد و در این صورت چنین طرحهائی آشکارا به شکل طرحهای کامل، نقشهبرداری یا عکاسی شخصی را نگاشته شده و معرفی میگردید. در زیر به مواردی چند از این هنرمندان اشارهای میشود.
گوتزن بورگلام
گوتزن بورگلام مجسمهساز آمریکائی تلاشهای خستگیناپذیری برای تغییر دورنمای کوههای آمریکا انجام داد. یکی از بزرگترین کارهای او طراحی و ساخت مجسمهٔ چهار رئیس جمهور است که در کوهستان مونت راشمور در نزدیکی کی استون در شمال داکوتا قرار دارد. اولین کار او در آیداهو محل تولد وی انجام گرفت آن هم زمانی که از وی دعوت شد تا ژنرال رابرتلی یکی از قهرمانان قدیمی آمریکا را بسازد. مجسمهای که بورگلام از ژنرال مجسمهٔ رابرتلی ساخت حدوداً ۸۲۵ فوت ارتفاع داشت. این پروژه یادآور یازده بردهای است که در اوایل سال ۱۸۶۰ میلادی مقصد فرار از آمریکا را داشتند و باعث شروع جنگ شدند. کار ساخت مجسمه در سال ۱۹۱۷ شروع شد. او قصد داشت در ادامه کار پیکره صورت ۱۲۰۰ سرباز شجاع ژنرال را بر تخته سنگهای کوه خلق کند، اما در سال ۱۹۲۵ در تأمین بودجه با سرمایهگذاران دچار اختلاف شد و عملاً ادامهٔ پروژه برای گوتزن بورگلام میسر نشد. مهمترین کار بورگلام طراحی و ساخت چهار چهره رئیسجمهور آمریکا در کوههای راکی است.او پیکره صورت چهار رئیسجمهور آمریکا را در ابعاد ۴۰۰ فوت بر بلندترین کوه شرق آمریکا در کوههای راکی ساخت. بورگلام و گروهش اردوگاهی در پای کوه برپا کردند و واگنی که با یک کابل ۱۳۰۰ فوتی به بالا میرفت تهیه کردند. از یک معدن، نیروی برق لازم تأمین کرده و همزمان ۲۰ مته سنگ را خریداری کردند. کارگران برای رسیدن به سنگ گرانیت ۶۰ فوتی بیش از نیم میلیون تن سنگ را با انفجار جابهجا کردند. در چهارم ژولای ۱۹۳۰ اولین چهره، جرج واشنگتن قابل مشاهده بود، پیکره سر توماس جفرسون در سال ۱۹۳۶ کامل شد، آبراهام لینکلن در ۱۹۳۷ و تئودور روزولت در سال ۱۹۳۹ به پایان رسیدند.اثر هنری بورگلام در کوههای راشمور یک اثر خارقالعاده است نه فقط به خاطر بزرگی ابعاد آن بلکه به این دلیل که یک مثال غیرمعمولی از هنر برای عموم است. سرها بهخوبی در محل خود قرار گرفتهاند. با قراردادن سرها در بالای کوه، بورگلام به این نکته اشاره دارد که این چهار نفر در رأس هرم فرمانروائی قرار دارند، همه سرها دریک تراز هستند، اما عمق آنها متفاوت است. آنجا به فاصلههای دور چشم دوختهاند اما جهت نگاهها متفاوت است و جلوههای قهرمانی و دورنگری طبیعت نگاهشان را بیان میدارد، عقاید و ارزشها و شخصیت آنها طوری طراحی شده که به استواری همان سنگها بهنظر میرسد. همانگونه که منتقدین بیان میدارند کار بورگلام تجسمی از جمع شدن اعتماد به روح دوران گذشته و اسطورهای از بیگناهی آمریکائیها است.
ایسامو نوگوشی
ایسامو نوگوشی هنرمند ژاپنی آمریکائی، شاگرد بوردگلام بود. او طی مسافرت به پاریس با کنستانتین برانگوزی آشنا شد و ۶ ماه با وی کار کرد. نوگوشی به موقعیت جهانی با استعدادترین و خوش ذوقترین هنرمند نسل خود دست یافت. او در زمینه مجسمههای دراماتیک با تراشیدن سنگ و فلزات بهخوبی مراحل ذهنی و طراحهای معمول ساخت. نوگوشی بیش از ۳۰ سال بر روی زمین به فعالیت پرداخت، هر چند هیچ یک از کارهای آخرش قابل تشخیص نبودند. بزرگترین کار زمینی وی ”مقبرهای برای گاوآهن“ بود، طرح ”مقبرهای برای گاو آهن“ به سال ۱۹۳۳۳ م از طرف نوگوشی جهت ساخت به دولت ایالت متحده ارائه شد. طرح مقبره بهصورت یک هرم سه گوش از خاک بستهبندی شده به ابعاد ۱۲۰۰۰ هزارپا پر شده از خاک زراعتی با شیارهای عمیق در نظر گرفته شده بود. سه گوشه هرم روی زمین بهصورت سه مثلث و هر سمت مثلث برای کاربری خاصی در نظر گرفته شده بود. یک سمت هرم با خاک زراعتی با شیارهای عمیقی پوشیده میشد، نیمی از وجه دوم از خاک لمیزرع ساخته میشد و وجه سوم باید کاملاً با گیاهان پوشیده میشد، روی هرم میبایست با یک گاوآهن فلزی بزرگ پوشانده میشد. نوگوشی مدل طرح را جهت تأیید نهائی به دولت آمریکا ارائه کرد ولی در نهایت مورد تصویب قرار نگرفت.دو پروژه فریبنده نوگوشی که هر دو غیر قابل تشخیص بودند در طی جنگجهانی دوم شکل گرفت. یکی از آنها ”زمین شکنجه دیده“ که در سال ۱۹۴۳ طرح آن به دولت آمریکا پیشنهاد شد. طرح پروژه در زمینی پیشنهاد شده بود که محل بمباران هوائی بود، او میگفتم ”به هر حال شما میتوانید با بمباران هوائی یک مجسمه بسازید این هم یک نوع حفاری است، اما خود بمب مقصودم نیست.“طرح دیگر نوگوشی که به خاطر جنگ متوقف شد، ”مجسمهای که از مریخ دیده میشود“ نام داشت، طرح شامل چهره انسانی با پیشانی بلند، چشمهای مخروطی، لبهای گرد و باریک و بینی به طول یک مایل بود. طرح نوگوشی یادآور طرحهای بورگلام است. طرح یادآور چهره انسانی بود که به هیچ شخصی شباهت نداشت و فقط یادآور سالهای بعد از جنگ جهانی دوم بود که در آن ۴۵ میلیون انسان جان خود را از دست دادند. مقبره نگوشی یادبود قدرتمند، خاص، یادآور نابودگری جنگجهانی بود.
رابرت اسمیتسون
رابرت اسمیتسون به سال ۱۹۸۶ م هنگامیکه هنرمندی ۳۰ ساله بود و چندین بار مجسمههای خود را در گالریهای منهتن به نمایش گذاشته در تاریکترین دوران زندگیش بهسر میبرد، اما به واسطه ذهن بسیار جستوجوگرش که حوزهای از موضوعات عجیب و منحرفکنندهای را ادامه میداد به یکی از جذابترینها هنرمندان تبدیل شد. از زمینهای بایر زادگاهش نیوجرسی تا داستانهای عامیانخ خورخه. لوئیس بورخس در سال ۱۹۶۹ رابرت اسمیتسون سنگ و کلوخ را از طبیعت، به یک گالری در نیویورک برد و آنها در گوشهای در محاصره ۱۶ آینه توده کرد. او در این اینستالیشن (هنر کارگذار) از موقعیت آینهها برای اعطای شکلی جدید به توده بیشکل کلوخ و سنگ استفاده کرد. برای اولینبار ترکیب ماده ارگانیک و بیشکل، همچون توده سنگ با فرم ساخته شده و سطحی چون آینه دیالکتیکی بین نظم و آنتروپی ایجاد میکرد. در حالیکه چنین بهنظر میرسد که انتقال این مواد از طبیعت به گالری، فرآیند طبیعی فرسایش و تغییر و تحول پیوسته را در آن متوقف میکند حضور آینه با توهم و گسترش و تکرار آنها، همچنان بر ادامه روند و تغییر در محتوا و شخصیت آنها تأکید میکند. اسمیتسون بهعنوان یک استعارهای از سیلان ذهن، چنین میگوید: ”ذهنی آدمی، پیوسته در جریان فرسودگی هستد... باورهای ذهن پیوسته به سنگهای نادانی تجزیه میشوند“.اثر دیگر اسمیتسون دریاچه بزرگ نمکی بود که بهعنوان بستر کار انتخاب شده بود. او بر این عقیده بود که: ”دریاچه نمک الهام و شهودی خاص داشت... صفحه بنفش کمرنگ در قالب سنگی اسیر میشود و خورشید نور خود را در آن میشکند“.چنانکه از این جمله تغزلی اسمیتسون میتوان دریافت کرد، او هنرمند و نویسندهای صاحب قریحه است. اثر ماندگار او در دریاچه نمک با عنوان ”اسپیرال جتی“ نامگذاری شد. او برای خلق ”اسپیرال جتی“ ۶۰۰۰ تن سنگ و خاک را به درون دریاچه ریخت و فرم حلزونی غولآسائی را پدید آورد که انحنای ظریف و با وقار و رنگآمیزی غریبش ـ صورتی، آبی، قهوهای سوخته، شعف زیبائی شناسانه و بیپایانی به بیننده ارزانی میدارد. این فرم با همه خلوصش حاصل تفکر و تأمل ژرف اسمیتسون در باب موقعیت مکان، و شیفتگی او به مفهوم آنتروپی است: ”تجزیهٔ تدریجی ماده و انرژی در جهان و امکان احیای مجدد آن“، اسمیتسون در این دریاچه نمکی نه تنها ضایعات صنعتی و پسماندههای فعالیت کاوشگران نفت را یافت بلکه با محیطی مواجه شد که به سبب کارهای انجام گرفته در دروناش، از درون خورده و فرسوده میشد.ریچاد لانگ
ریجاد لانگ هنرمندی است که عملاً طبیعت را صرفاً به واسطه راه رفتن در آن تغییر میدهد، خط ناشی از بنا بهنظر لانگ قدم زدن ۱۹۷۷ م یکی از کارهای اوست.بهعنوان اقتصادیترین راه تبدیل طبیعت به هنر است. در این راه خود را درباره زمان، حرکت و مکان با گذراندن علامتهائی به وسیله چیدن گلهای آفتابگردان در یک مزرعه، تغییر دادن آرایش سنگها، خار و خاشاک، جلبکهای دریائی بر زمین یا سایر پدیدههای طبیعی بیان میکند. کارهای او از شکلهای ساده و ابتدائی تشکیل شدهاند: خط راست، دایره منحنی، زیگزاگ، ضربدر و مربع که به واسطه عکس ثبت میشوند. بنابراین یادگاری از هوش انسانی بر مناظر طبیعی باقی میماند. همچون علامتهای سنگی که انسانهای اولیه برجای گذاشتهاند. او ترکیببندهای مینی مالیستی در اراضی بیسکنه خلق میکند که اغلب با نظم دادن به مواد طبیعی است و آنگاه به حالت خود (ارگانیک) و بهدست آب و هوا رها میشوند.لانگ میگوید: ”راه رفتن تنها یک لایه دیگر است، علامتی نهاده بر هزاران لایه دیگر از تاریخ انسان و جغرافیائی طبیعت بر سطح زمین“.
دنیس اوپنهایم
اوپنهایم هنرمندی هلندی است. او در سال ۱۹۶۹ در مزرعه گندمی به ابعاد ۷۹x۴۲۲ فوت ضربدری با بازوهای به طول ۸۲۵ فوت پدید آورد. اوپنهایم در این اثر به دور پیوسته هنرمند ـ گالری ـ هنر اشاره دارد: ”وقتی که من ماده اولیه را خودم را میکارم و درک میکنم، مانند این است که رنگ مورد نیازم را از معدن بهدست میآورم، من میتوانم مراحل بعدی رشد و پیشرفت کار را به خواست خودم اداره کنم. در این نمونه، ماده اولیه تنها به این هدف کاشته و برداشت میشود که از یک سیستم تولید دوری بجوید“. در این اثر، اوپنهایم با تأکید بر عناصری چون زمان و تجربه، نوعی هنر مفهومی برجسته ارائه میدهد.
نانسی هالت
هنر زمینی و پیکرههای معمارانه نانسی هالت، ویژگی مکانی دارند به این معنی که با محیط اطراف پیوستگی مطلق دارند. (در هیچ مکان دیگری نمیتوان آنها را اجراء کرد). تجربیات هالت در زمینه عکاسی و علم و نور به کمک او آمد تا آثار عظیمی پدید آورد که عملاً نوعی ”ابزار برای دیدن“اند؛ نقاط ثابتی برای دنبال کردن موقعیت زمین، خورشید و ستارگان. یکی از مهمترین آثار او، اثر: احاطه سنگ، حلقههای سنگی است. یک انیستالیشن همیشگی که در فضای باز اردوگاه دانشگاه وسترن واشینگتن در بلینگهام اجراء شد. این اثر شامل دو دیوار سنگی حلقوی هم مراکز است که ۲ فوت ضخامت و ۲ فوت ارتفاع دارد. دیوار درونی یک فضای تونل مانند در داخل خود پدید میآورد، و دیوار بیرونی حلقهای به دور فضای خالی بین دو دایره دور میزند. دایره کوچکتر ۲۰ فوت و دایره بزرگتر ۴۰ فوت قطر دارد و ۱۲ روزنه دایرهای شکل ۳ فوتی در آن تعبیه شده است. این روزنهها، به همراه یکدیگر در بیننده احساس فیزیکی و بصری نفوذ به درون ساختاری را میدهند که حالت حلقوی و پرسپکتیو دقیقاً محاسبه شدهاش، استون هنج را به یاد میآوردند که ابزاری برای مشخص کردن سال خورشید و فضای مقدس برای مراسم مذهبی بود.
کریستو یاواچف
کریستو یاواچف، در سال ۱۹۳۵ در بلغارستان به دنیا آمد. در آکادمیهای هنری صوفیه و وین تحصیل کرد. او از سال ۱۹۶۴ تا ۱۹۸۵ در پاریس اقامت داشت و در آنجا با حرکت رئالیسم نو آشنا شد و از سال ۱۹۶۴ به نیویورک رفت.این هنرمند بلغاریتبار علاقه خاصی به بستهبندی کردن اشیاء از دوچرخه گرفته تا زن، آسمانخراش و جزیره دارد. مجموعه بستهبندیهای او که از سال ۱۹۵۸ م آغاز شدند میتوانند تفسیری از تمدن صنعتی یا تولیدی معاصر و بازگشت اشیاء و نهادها به شکلی از هیچی باشد، او به رابطهٔ بین جامعه مصرفگرای اقتصادی و فرهنگی و محیط اشاره دارد. کریستو با بستهبندی اشیاء، ساختمانها و مناظر طبیعی، نوعی معما پدید میآورد. از طرفی، با بستهبندی کردن شی یا ساختمان آن را از نظرها پنهان میکند و از سوی دیگر با این کار بیشتر آن موضوع را در معرض توجه و دیده شدن قرار میدهد. کریستو به نوعی نظر مردم را بهسوی چیزهائی که همیشه میبینند اما نادیده میانگارند و به آنها توجهی نمیکنند جلب میکند.
اندی گلازورثی
اندی گلازورثی هنرمند انگلیسی که طبیعت را بهعنوان منبع الهام خود در نظر میگیرد با خلق آثار زیبا و نفسگیر خود، بینندگان را با سؤالات بیشماری مواجه میکند. او ممکن است بر ساحل دریا در مدت زمانی کوتاه جزر، برجی از سنگها را با عجله بنا کند تنها برای آن که موج آب آن را ویران کند. یا پارههای یخ را همچون مارپیچی بر گرداگرد تنه درخت بپیچید. ممکن است با چیدن قندیلهای یخ به دو تنه درخت اثر بیافرند یا با دقت و حساسیت خارقالعاده، هرم کوچکی از برگهای چنار بسازد و برای اتصال برگها از الیاف طبیعی استفاده کند.اندی گلازورثی در سال ۱۹۶۵ م در انگلستان به دنیا امد و در طول سالهای نوجوانی زمانیکه بهعنوان کارگر روزمزد در مزارع اطراف لیدز انگلستان کار میکرد رفته رفته با الگوی طبیعت آشنا شد و دریافت که چگونه اجزاء سازنده آن را به شیوههای تازه و غیره منتظره آرایش دهد او در کالج هنری برادفورد تحصیل کرد و تحصیلات خود را در دانشگاه پلیتکنیک پرستون در سال ۱۹۷۸ م به پایان رساند. پس از فارغالتحصیلی در شهرهای یورکشار و کامبریا زندگی کرد.او در طی این سالها مرتباً به شمال انگلستان مسافرت میکرد و محل زندگی خود را تغییر میداد. در این دوره زندگی هنرمند بیشتر آثار او در فضای باز اجراء شدهاند، در مکانهای متنوعی مانند دره یورکشایر، دریاچه موجود در بخش نواحی شمالی کانادا، قطب شمال، ژاپن و استرالیا و... مواد اولیهای که گلازورثی بهکار میبرد از مواردی است که او در مکانهای دوردست به آن دسترسی پیدا میکند. ترکه، شاخه، برگ، سنگ، برف، یخ و... بسیاری از این آثار فانی و بیدواماند، اما در عمر کوتاه خود روحیه غریب گلازورثی را درباره مکان به نمایش میگذارند. این آثار بهصورت عکس ثبت میشوند بنابراین انتشار کتاب از مهمترین فعالیت این هنرمندانه بود او در هر جلد مجموعهای از کارهای باارزش خود را معرفی کرده و جنبههای مختلف پیداش هر اثر را به نمایش میگذارد. برخی از پیکرههای اخیر او ماهیتی ماندگارتر دارند مانند کارهای سنگی که بسیار دورتر از خواستگاه خود قرار گرفتهاند.گلازورثی تمام آفریدههای خود را تنها در زمان ”حال“ ارج مینهند. او بلافاصله بعد از خلق هر اثر، از آن عکسبرداری میکندو از اینرو میرا بودن کار برای او اهمیتی ندارد. تنها هدف او درک و فهم طبیعت است از راه همکار و همراه شدن با آن میکوشد که هر چه بیشتر و با طبیعت این روحیه که به روحیه ذن نزدیک است صمیمی میشود. کارهای او مسحور کنندهاند و جاذبهای دارند که بیننده را به مشارکت با طبیعت برمیانگیزد. آثار گلازورثی در ژاپن مورد استقبال گرمی قرار گرفتند زیرا تا حدودی با فلسفه و اندیشه کهن تمدن ژاپن پیوستگی دارند. اما جالب این که در غرب نیز به همان اندازه مورد استقبال عموم مواجه شد. کتابها و فیلمهای مرتبط با آثار او، با اشتیاق زیاد طیف وسیع مخاطبان روبهرو شد، گوئی موفقیت او بیشتر ناشی از گفتوگوی او با طبیعت بود و نه به خاطر هنرمند پیشرو بودن.برخی از نخستین کارهای گلازورثی که در جنگ گریزدیل در کامبریا انگلستان ساخته شد به یکی از بزرگترین مجموعههای این نوع هنر در سراسر جهان تبدیل شده است. فلسفه کارهای جنگل گویزدیل بسیار ساده است. هنرمندان دعوت میشوند تا با استفاده از مواد اولیه آماده خود در جنگل، آثار هنری خود را پدید آوردند. این آثار در محل باقی مانند و برای افراد بیشماری که از این مکان دیده میکنند، لذتبخش است. زیرا این مکان فقط تفریحگاه نیست. بلکه محل درختانی است که برای استفاده تجاری قطع شدهاند.مجسمههای ساخته شده در گریزدیل عمداً به وسیله آب و هوا و فرایندهای طبیعی تخریب میشوند به هر حال تمام هنرمندانی که آثار خود را در این جنگل پدید میآورند، پیشاپیش میدانند که آثار آنان ماندگار نیستند و روزی به همان خاکی که به آنها زندگی بخشیده، برمیگردند. هنگامیکه گلازورثی دست بهکار خلاقیت با سنگ و چوب و آب میزند، نوع جدیدی از هنر پدید میآید، دنیای ما از این پس دیگر همیشه یکجور بهنظر نمیآید. همانطور که گلازورثی میگوید. ”بگذارید به خاک بازگردیم، من میخواهم خط از چوب، یخ، چوب، یخ، چوب،یخ ساخته شود.“
امیربانی مسعود
هنر مفهومی یکی از گرایشهای مهم دهه ۱۹۶۰ در هنر غرب است. در این نظریه، مفهوم (انگاشت کلی از موارد خاص) اهمیت دارد و نه چگونگی ارائه آن، فکر هنرمند مهم است و نه شی هنری. هدف رسانیدن مفهوم یا ایدهٔ معین به مخاطب است، وسیله بیان هر چه باشد. در نتیجه، کار بست قالبهای هنری متداول نیز امری غیر لازم است، بنابراین، ”هنرمندان مفهومی“ انگارها و اطلاعات مورد نظرشان را به مدد مواد گوناگون و ناهمخوان ـ چون مقاله، عکس، سند، نمودار، نقشه و... و نیز از طریق زبان گفتاری به مخاطبان انتقال میدهند. اگر از منظر کلی به این هنر نگاه کنیم اصولی را بهعنوان اصلهای لازمالاجرا در آن مییابیم که برخی از آنها عبارتند از:
ـ هنری که در برگیرنده ایدهای بنیادی باشد و نتوان آن را در قالب فیزیکی مجسم ساخت
ـ هنری که زبان مادۀ اصلی هنر شود و با کنار گذاشتن موانع بین هنر و نظریه هنر، بین آن دو پیوند برقرار سازد.
ـ هنری که کنش هنرمند پیشنیازی برای ماهیت اثر هنری باشد و هرگونه حاصل کار یا جسمیت بخشیدن صرفاً بهعنوان نمودی مقدماتی از یک نتیجهگیری کلی که هنرمند به آن دست یافته، مورد توجه قرار گیرد.
پدیده هنر زمینی در آمریکا و بهخصوص در اروپا از بطن هنر مفهومی شکل گرفت. این هنر مقابلهای مستقیم و درگیر با محیط طبیعی بود که سنگ، زمین، شن، آب، درختان، سرزمین و از این قبیل مواد را شامل میشد. بهطور کلی هنر زمینی وامدار هنر مفهومی است. کار طوری طراحی میشد که اجراء طبیعی آن مدنظر بود و در مواردی از طریق تداخل و یا تغییرات بازسازی، فضاسازی بیان میشد و در این صورت چنین طرحهائی آشکارا به شکل طرحهای کامل، نقشهبرداری یا عکاسی شخصی را نگاشته شده و معرفی میگردید. در زیر به مواردی چند از این هنرمندان اشارهای میشود.
گوتزن بورگلام
گوتزن بورگلام مجسمهساز آمریکائی تلاشهای خستگیناپذیری برای تغییر دورنمای کوههای آمریکا انجام داد. یکی از بزرگترین کارهای او طراحی و ساخت مجسمهٔ چهار رئیس جمهور است که در کوهستان مونت راشمور در نزدیکی کی استون در شمال داکوتا قرار دارد. اولین کار او در آیداهو محل تولد وی انجام گرفت آن هم زمانی که از وی دعوت شد تا ژنرال رابرتلی یکی از قهرمانان قدیمی آمریکا را بسازد. مجسمهای که بورگلام از ژنرال مجسمهٔ رابرتلی ساخت حدوداً ۸۲۵ فوت ارتفاع داشت. این پروژه یادآور یازده بردهای است که در اوایل سال ۱۸۶۰ میلادی مقصد فرار از آمریکا را داشتند و باعث شروع جنگ شدند. کار ساخت مجسمه در سال ۱۹۱۷ شروع شد. او قصد داشت در ادامه کار پیکره صورت ۱۲۰۰ سرباز شجاع ژنرال را بر تخته سنگهای کوه خلق کند، اما در سال ۱۹۲۵ در تأمین بودجه با سرمایهگذاران دچار اختلاف شد و عملاً ادامهٔ پروژه برای گوتزن بورگلام میسر نشد. مهمترین کار بورگلام طراحی و ساخت چهار چهره رئیسجمهور آمریکا در کوههای راکی است.او پیکره صورت چهار رئیسجمهور آمریکا را در ابعاد ۴۰۰ فوت بر بلندترین کوه شرق آمریکا در کوههای راکی ساخت. بورگلام و گروهش اردوگاهی در پای کوه برپا کردند و واگنی که با یک کابل ۱۳۰۰ فوتی به بالا میرفت تهیه کردند. از یک معدن، نیروی برق لازم تأمین کرده و همزمان ۲۰ مته سنگ را خریداری کردند. کارگران برای رسیدن به سنگ گرانیت ۶۰ فوتی بیش از نیم میلیون تن سنگ را با انفجار جابهجا کردند. در چهارم ژولای ۱۹۳۰ اولین چهره، جرج واشنگتن قابل مشاهده بود، پیکره سر توماس جفرسون در سال ۱۹۳۶ کامل شد، آبراهام لینکلن در ۱۹۳۷ و تئودور روزولت در سال ۱۹۳۹ به پایان رسیدند.اثر هنری بورگلام در کوههای راشمور یک اثر خارقالعاده است نه فقط به خاطر بزرگی ابعاد آن بلکه به این دلیل که یک مثال غیرمعمولی از هنر برای عموم است. سرها بهخوبی در محل خود قرار گرفتهاند. با قراردادن سرها در بالای کوه، بورگلام به این نکته اشاره دارد که این چهار نفر در رأس هرم فرمانروائی قرار دارند، همه سرها دریک تراز هستند، اما عمق آنها متفاوت است. آنجا به فاصلههای دور چشم دوختهاند اما جهت نگاهها متفاوت است و جلوههای قهرمانی و دورنگری طبیعت نگاهشان را بیان میدارد، عقاید و ارزشها و شخصیت آنها طوری طراحی شده که به استواری همان سنگها بهنظر میرسد. همانگونه که منتقدین بیان میدارند کار بورگلام تجسمی از جمع شدن اعتماد به روح دوران گذشته و اسطورهای از بیگناهی آمریکائیها است.
ایسامو نوگوشی
ایسامو نوگوشی هنرمند ژاپنی آمریکائی، شاگرد بوردگلام بود. او طی مسافرت به پاریس با کنستانتین برانگوزی آشنا شد و ۶ ماه با وی کار کرد. نوگوشی به موقعیت جهانی با استعدادترین و خوش ذوقترین هنرمند نسل خود دست یافت. او در زمینه مجسمههای دراماتیک با تراشیدن سنگ و فلزات بهخوبی مراحل ذهنی و طراحهای معمول ساخت. نوگوشی بیش از ۳۰ سال بر روی زمین به فعالیت پرداخت، هر چند هیچ یک از کارهای آخرش قابل تشخیص نبودند. بزرگترین کار زمینی وی ”مقبرهای برای گاوآهن“ بود، طرح ”مقبرهای برای گاو آهن“ به سال ۱۹۳۳۳ م از طرف نوگوشی جهت ساخت به دولت ایالت متحده ارائه شد. طرح مقبره بهصورت یک هرم سه گوش از خاک بستهبندی شده به ابعاد ۱۲۰۰۰ هزارپا پر شده از خاک زراعتی با شیارهای عمیق در نظر گرفته شده بود. سه گوشه هرم روی زمین بهصورت سه مثلث و هر سمت مثلث برای کاربری خاصی در نظر گرفته شده بود. یک سمت هرم با خاک زراعتی با شیارهای عمیقی پوشیده میشد، نیمی از وجه دوم از خاک لمیزرع ساخته میشد و وجه سوم باید کاملاً با گیاهان پوشیده میشد، روی هرم میبایست با یک گاوآهن فلزی بزرگ پوشانده میشد. نوگوشی مدل طرح را جهت تأیید نهائی به دولت آمریکا ارائه کرد ولی در نهایت مورد تصویب قرار نگرفت.دو پروژه فریبنده نوگوشی که هر دو غیر قابل تشخیص بودند در طی جنگجهانی دوم شکل گرفت. یکی از آنها ”زمین شکنجه دیده“ که در سال ۱۹۴۳ طرح آن به دولت آمریکا پیشنهاد شد. طرح پروژه در زمینی پیشنهاد شده بود که محل بمباران هوائی بود، او میگفتم ”به هر حال شما میتوانید با بمباران هوائی یک مجسمه بسازید این هم یک نوع حفاری است، اما خود بمب مقصودم نیست.“طرح دیگر نوگوشی که به خاطر جنگ متوقف شد، ”مجسمهای که از مریخ دیده میشود“ نام داشت، طرح شامل چهره انسانی با پیشانی بلند، چشمهای مخروطی، لبهای گرد و باریک و بینی به طول یک مایل بود. طرح نوگوشی یادآور طرحهای بورگلام است. طرح یادآور چهره انسانی بود که به هیچ شخصی شباهت نداشت و فقط یادآور سالهای بعد از جنگ جهانی دوم بود که در آن ۴۵ میلیون انسان جان خود را از دست دادند. مقبره نگوشی یادبود قدرتمند، خاص، یادآور نابودگری جنگجهانی بود.
رابرت اسمیتسون
رابرت اسمیتسون به سال ۱۹۸۶ م هنگامیکه هنرمندی ۳۰ ساله بود و چندین بار مجسمههای خود را در گالریهای منهتن به نمایش گذاشته در تاریکترین دوران زندگیش بهسر میبرد، اما به واسطه ذهن بسیار جستوجوگرش که حوزهای از موضوعات عجیب و منحرفکنندهای را ادامه میداد به یکی از جذابترینها هنرمندان تبدیل شد. از زمینهای بایر زادگاهش نیوجرسی تا داستانهای عامیانخ خورخه. لوئیس بورخس در سال ۱۹۶۹ رابرت اسمیتسون سنگ و کلوخ را از طبیعت، به یک گالری در نیویورک برد و آنها در گوشهای در محاصره ۱۶ آینه توده کرد. او در این اینستالیشن (هنر کارگذار) از موقعیت آینهها برای اعطای شکلی جدید به توده بیشکل کلوخ و سنگ استفاده کرد. برای اولینبار ترکیب ماده ارگانیک و بیشکل، همچون توده سنگ با فرم ساخته شده و سطحی چون آینه دیالکتیکی بین نظم و آنتروپی ایجاد میکرد. در حالیکه چنین بهنظر میرسد که انتقال این مواد از طبیعت به گالری، فرآیند طبیعی فرسایش و تغییر و تحول پیوسته را در آن متوقف میکند حضور آینه با توهم و گسترش و تکرار آنها، همچنان بر ادامه روند و تغییر در محتوا و شخصیت آنها تأکید میکند. اسمیتسون بهعنوان یک استعارهای از سیلان ذهن، چنین میگوید: ”ذهنی آدمی، پیوسته در جریان فرسودگی هستد... باورهای ذهن پیوسته به سنگهای نادانی تجزیه میشوند“.اثر دیگر اسمیتسون دریاچه بزرگ نمکی بود که بهعنوان بستر کار انتخاب شده بود. او بر این عقیده بود که: ”دریاچه نمک الهام و شهودی خاص داشت... صفحه بنفش کمرنگ در قالب سنگی اسیر میشود و خورشید نور خود را در آن میشکند“.چنانکه از این جمله تغزلی اسمیتسون میتوان دریافت کرد، او هنرمند و نویسندهای صاحب قریحه است. اثر ماندگار او در دریاچه نمک با عنوان ”اسپیرال جتی“ نامگذاری شد. او برای خلق ”اسپیرال جتی“ ۶۰۰۰ تن سنگ و خاک را به درون دریاچه ریخت و فرم حلزونی غولآسائی را پدید آورد که انحنای ظریف و با وقار و رنگآمیزی غریبش ـ صورتی، آبی، قهوهای سوخته، شعف زیبائی شناسانه و بیپایانی به بیننده ارزانی میدارد. این فرم با همه خلوصش حاصل تفکر و تأمل ژرف اسمیتسون در باب موقعیت مکان، و شیفتگی او به مفهوم آنتروپی است: ”تجزیهٔ تدریجی ماده و انرژی در جهان و امکان احیای مجدد آن“، اسمیتسون در این دریاچه نمکی نه تنها ضایعات صنعتی و پسماندههای فعالیت کاوشگران نفت را یافت بلکه با محیطی مواجه شد که به سبب کارهای انجام گرفته در دروناش، از درون خورده و فرسوده میشد.ریچاد لانگ
ریجاد لانگ هنرمندی است که عملاً طبیعت را صرفاً به واسطه راه رفتن در آن تغییر میدهد، خط ناشی از بنا بهنظر لانگ قدم زدن ۱۹۷۷ م یکی از کارهای اوست.بهعنوان اقتصادیترین راه تبدیل طبیعت به هنر است. در این راه خود را درباره زمان، حرکت و مکان با گذراندن علامتهائی به وسیله چیدن گلهای آفتابگردان در یک مزرعه، تغییر دادن آرایش سنگها، خار و خاشاک، جلبکهای دریائی بر زمین یا سایر پدیدههای طبیعی بیان میکند. کارهای او از شکلهای ساده و ابتدائی تشکیل شدهاند: خط راست، دایره منحنی، زیگزاگ، ضربدر و مربع که به واسطه عکس ثبت میشوند. بنابراین یادگاری از هوش انسانی بر مناظر طبیعی باقی میماند. همچون علامتهای سنگی که انسانهای اولیه برجای گذاشتهاند. او ترکیببندهای مینی مالیستی در اراضی بیسکنه خلق میکند که اغلب با نظم دادن به مواد طبیعی است و آنگاه به حالت خود (ارگانیک) و بهدست آب و هوا رها میشوند.لانگ میگوید: ”راه رفتن تنها یک لایه دیگر است، علامتی نهاده بر هزاران لایه دیگر از تاریخ انسان و جغرافیائی طبیعت بر سطح زمین“.
دنیس اوپنهایم
اوپنهایم هنرمندی هلندی است. او در سال ۱۹۶۹ در مزرعه گندمی به ابعاد ۷۹x۴۲۲ فوت ضربدری با بازوهای به طول ۸۲۵ فوت پدید آورد. اوپنهایم در این اثر به دور پیوسته هنرمند ـ گالری ـ هنر اشاره دارد: ”وقتی که من ماده اولیه را خودم را میکارم و درک میکنم، مانند این است که رنگ مورد نیازم را از معدن بهدست میآورم، من میتوانم مراحل بعدی رشد و پیشرفت کار را به خواست خودم اداره کنم. در این نمونه، ماده اولیه تنها به این هدف کاشته و برداشت میشود که از یک سیستم تولید دوری بجوید“. در این اثر، اوپنهایم با تأکید بر عناصری چون زمان و تجربه، نوعی هنر مفهومی برجسته ارائه میدهد.
نانسی هالت
هنر زمینی و پیکرههای معمارانه نانسی هالت، ویژگی مکانی دارند به این معنی که با محیط اطراف پیوستگی مطلق دارند. (در هیچ مکان دیگری نمیتوان آنها را اجراء کرد). تجربیات هالت در زمینه عکاسی و علم و نور به کمک او آمد تا آثار عظیمی پدید آورد که عملاً نوعی ”ابزار برای دیدن“اند؛ نقاط ثابتی برای دنبال کردن موقعیت زمین، خورشید و ستارگان. یکی از مهمترین آثار او، اثر: احاطه سنگ، حلقههای سنگی است. یک انیستالیشن همیشگی که در فضای باز اردوگاه دانشگاه وسترن واشینگتن در بلینگهام اجراء شد. این اثر شامل دو دیوار سنگی حلقوی هم مراکز است که ۲ فوت ضخامت و ۲ فوت ارتفاع دارد. دیوار درونی یک فضای تونل مانند در داخل خود پدید میآورد، و دیوار بیرونی حلقهای به دور فضای خالی بین دو دایره دور میزند. دایره کوچکتر ۲۰ فوت و دایره بزرگتر ۴۰ فوت قطر دارد و ۱۲ روزنه دایرهای شکل ۳ فوتی در آن تعبیه شده است. این روزنهها، به همراه یکدیگر در بیننده احساس فیزیکی و بصری نفوذ به درون ساختاری را میدهند که حالت حلقوی و پرسپکتیو دقیقاً محاسبه شدهاش، استون هنج را به یاد میآوردند که ابزاری برای مشخص کردن سال خورشید و فضای مقدس برای مراسم مذهبی بود.
کریستو یاواچف
کریستو یاواچف، در سال ۱۹۳۵ در بلغارستان به دنیا آمد. در آکادمیهای هنری صوفیه و وین تحصیل کرد. او از سال ۱۹۶۴ تا ۱۹۸۵ در پاریس اقامت داشت و در آنجا با حرکت رئالیسم نو آشنا شد و از سال ۱۹۶۴ به نیویورک رفت.این هنرمند بلغاریتبار علاقه خاصی به بستهبندی کردن اشیاء از دوچرخه گرفته تا زن، آسمانخراش و جزیره دارد. مجموعه بستهبندیهای او که از سال ۱۹۵۸ م آغاز شدند میتوانند تفسیری از تمدن صنعتی یا تولیدی معاصر و بازگشت اشیاء و نهادها به شکلی از هیچی باشد، او به رابطهٔ بین جامعه مصرفگرای اقتصادی و فرهنگی و محیط اشاره دارد. کریستو با بستهبندی اشیاء، ساختمانها و مناظر طبیعی، نوعی معما پدید میآورد. از طرفی، با بستهبندی کردن شی یا ساختمان آن را از نظرها پنهان میکند و از سوی دیگر با این کار بیشتر آن موضوع را در معرض توجه و دیده شدن قرار میدهد. کریستو به نوعی نظر مردم را بهسوی چیزهائی که همیشه میبینند اما نادیده میانگارند و به آنها توجهی نمیکنند جلب میکند.
اندی گلازورثی
اندی گلازورثی هنرمند انگلیسی که طبیعت را بهعنوان منبع الهام خود در نظر میگیرد با خلق آثار زیبا و نفسگیر خود، بینندگان را با سؤالات بیشماری مواجه میکند. او ممکن است بر ساحل دریا در مدت زمانی کوتاه جزر، برجی از سنگها را با عجله بنا کند تنها برای آن که موج آب آن را ویران کند. یا پارههای یخ را همچون مارپیچی بر گرداگرد تنه درخت بپیچید. ممکن است با چیدن قندیلهای یخ به دو تنه درخت اثر بیافرند یا با دقت و حساسیت خارقالعاده، هرم کوچکی از برگهای چنار بسازد و برای اتصال برگها از الیاف طبیعی استفاده کند.اندی گلازورثی در سال ۱۹۶۵ م در انگلستان به دنیا امد و در طول سالهای نوجوانی زمانیکه بهعنوان کارگر روزمزد در مزارع اطراف لیدز انگلستان کار میکرد رفته رفته با الگوی طبیعت آشنا شد و دریافت که چگونه اجزاء سازنده آن را به شیوههای تازه و غیره منتظره آرایش دهد او در کالج هنری برادفورد تحصیل کرد و تحصیلات خود را در دانشگاه پلیتکنیک پرستون در سال ۱۹۷۸ م به پایان رساند. پس از فارغالتحصیلی در شهرهای یورکشار و کامبریا زندگی کرد.او در طی این سالها مرتباً به شمال انگلستان مسافرت میکرد و محل زندگی خود را تغییر میداد. در این دوره زندگی هنرمند بیشتر آثار او در فضای باز اجراء شدهاند، در مکانهای متنوعی مانند دره یورکشایر، دریاچه موجود در بخش نواحی شمالی کانادا، قطب شمال، ژاپن و استرالیا و... مواد اولیهای که گلازورثی بهکار میبرد از مواردی است که او در مکانهای دوردست به آن دسترسی پیدا میکند. ترکه، شاخه، برگ، سنگ، برف، یخ و... بسیاری از این آثار فانی و بیدواماند، اما در عمر کوتاه خود روحیه غریب گلازورثی را درباره مکان به نمایش میگذارند. این آثار بهصورت عکس ثبت میشوند بنابراین انتشار کتاب از مهمترین فعالیت این هنرمندانه بود او در هر جلد مجموعهای از کارهای باارزش خود را معرفی کرده و جنبههای مختلف پیداش هر اثر را به نمایش میگذارد. برخی از پیکرههای اخیر او ماهیتی ماندگارتر دارند مانند کارهای سنگی که بسیار دورتر از خواستگاه خود قرار گرفتهاند.گلازورثی تمام آفریدههای خود را تنها در زمان ”حال“ ارج مینهند. او بلافاصله بعد از خلق هر اثر، از آن عکسبرداری میکندو از اینرو میرا بودن کار برای او اهمیتی ندارد. تنها هدف او درک و فهم طبیعت است از راه همکار و همراه شدن با آن میکوشد که هر چه بیشتر و با طبیعت این روحیه که به روحیه ذن نزدیک است صمیمی میشود. کارهای او مسحور کنندهاند و جاذبهای دارند که بیننده را به مشارکت با طبیعت برمیانگیزد. آثار گلازورثی در ژاپن مورد استقبال گرمی قرار گرفتند زیرا تا حدودی با فلسفه و اندیشه کهن تمدن ژاپن پیوستگی دارند. اما جالب این که در غرب نیز به همان اندازه مورد استقبال عموم مواجه شد. کتابها و فیلمهای مرتبط با آثار او، با اشتیاق زیاد طیف وسیع مخاطبان روبهرو شد، گوئی موفقیت او بیشتر ناشی از گفتوگوی او با طبیعت بود و نه به خاطر هنرمند پیشرو بودن.برخی از نخستین کارهای گلازورثی که در جنگ گریزدیل در کامبریا انگلستان ساخته شد به یکی از بزرگترین مجموعههای این نوع هنر در سراسر جهان تبدیل شده است. فلسفه کارهای جنگل گویزدیل بسیار ساده است. هنرمندان دعوت میشوند تا با استفاده از مواد اولیه آماده خود در جنگل، آثار هنری خود را پدید آوردند. این آثار در محل باقی مانند و برای افراد بیشماری که از این مکان دیده میکنند، لذتبخش است. زیرا این مکان فقط تفریحگاه نیست. بلکه محل درختانی است که برای استفاده تجاری قطع شدهاند.مجسمههای ساخته شده در گریزدیل عمداً به وسیله آب و هوا و فرایندهای طبیعی تخریب میشوند به هر حال تمام هنرمندانی که آثار خود را در این جنگل پدید میآورند، پیشاپیش میدانند که آثار آنان ماندگار نیستند و روزی به همان خاکی که به آنها زندگی بخشیده، برمیگردند. هنگامیکه گلازورثی دست بهکار خلاقیت با سنگ و چوب و آب میزند، نوع جدیدی از هنر پدید میآید، دنیای ما از این پس دیگر همیشه یکجور بهنظر نمیآید. همانطور که گلازورثی میگوید. ”بگذارید به خاک بازگردیم، من میخواهم خط از چوب، یخ، چوب، یخ، چوب،یخ ساخته شود.“
امیربانی مسعود
منبع : ماهنامه معماری و فرهنگ
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست