آسمان نیمهروشن حقیقت

«دوئل» یك اتفاق مهم در سینمای دفاع مقدس است. واقعگرایی عمیق در پرداختن به روابط آدمهایی كه ناگهان هواپیمای دشمن را در آسمان شهر خود دیدهاند و نمیتوانند بهسادگی وظیفه خود را تشخیص دهند و درواقع برخی فرار را ترجیح میدهند، در كمتر فیلم جنگی ایرانی به آن پرداخته شده است. نزاع زینال با همرزمان شبهنظامیاش كه جلو دشمن ایستادهاند و بیتعارف بر سر ماندن و رفتن تردید دارند، كمنظیر است. بلاتكلیفی انبوه مردمی كه در ایستگاه قطار از سر و كول هم بالا میروند و هرج و مرج مطلق شهر جنگزده را بازگو میكنند و یا بیصاحب ماندن دوایر نظامی و امنیتی كه منجر به ادعای دروغ اسكندر و همراهانش میشود كه خطاب به زینال میگوید؛ آقایان از استانداری آمدهاند! و... به جای آنكه سعی در روایت قصهٔ مخدوشی از توانایی مردم مصیبتزده كند، از نابودی و بلبشو میگوید... . عظمت صحنههای آتش گرفتن قطار و حملهٔ هواپیماها و انفجارهای مهیب و حمله تانكها نیز دوئل را در اندازهٔ یك prodaction big ارتقا میدهد. صحنههای نبرد و انفجارهای آتش و خون در نخلستان و ایستگاه قطار و... به مدد صدای غریب Dolby هوش از سر بیننده میبرد. هر چند در سكانس گریز نفربر كه گاوصندوق را با زنجیر میكشد و از لابهلای تانكهای عراقی ناگهان میانبر! میزند؛ اغراق زیادی در نفهمی عراقیها شده و معلوم نیست چرا هیچكس در میان آن لشكر انبوه به نفربر مشكوك نمیشود! اما خیرگی و ابهت ناشی از جلوههای بصری دوئل باعث تحسین است؛ چرا كه بعد از فترت ۱۶ ساله از پایان جنگ رفتن بهدنبال چنین موضوعی جسارت میخواهد. اما آنچه بیش از همه در دوئل، جلب نظر میكند و آن را منحصربهفرد نموده است چیز دیگری است. درواقع ماجرای دوئل نیز به تلاش انسان وظیفهشناس و فداكاری كه انگ خیانت به او زدهاند؛ برای اثبات حقانیت خود محدود نمیشود. زینال در ظاهر به كابوی قهرمان فیلمهای وسترن شبیه است كه میخواهد یكتنه حقیقتی را كه شخصاً به آن دست یافته اثبات كند، او قهرمان خستهای است كه ناخواسته سّرِ در پرده را دریافته و همه حیثیت و زندگی خود را در پای فهمیدن این راز قربانی نموده است.واكاوی دوبارهٔ ماجرای دوئل میتواند راز نهفتهٔ این فیلم را برملا كند و دلیل برتریاش در ژانر را روشن نماید. زینال، قهرمان داستان مثل همهٔ همرزمانش به انجام وظیفه و مقاومت در برابر دشمن مشغول است، او به جنگ میاندیشد اما ناخواسته در دامی میافتد كه همهٔ زندگیاش را میبلعد. درست برعكس یحیی دوست قدیمی و همرزمش. زینال و یحیی در شروع جنگ به یك چیز فكر میكردند و آن جنگیدن و ایستادن در برابر دشمن بود. اما چیزی باعث تفاوت آنها شد كه دقیقاً موضوع مهم دوئل است. یحیی به آن نمیاندیشد و سعی میكند زینال (بهترین دوستش) را از افتادن در دام آن نجات دهد. یحیی سرباز است و انجام دستور مافوق سقف رضایت اوست، اما زینال رضایت خود را بالاتر از رضایت مقام مافوق خود میبیند.زینال به حقیقت جنگ و دستور مافوق میاندیشد و یحیی به صورت جنگ و آنچه كه وظیفه را از عهده او بردارد. تفاوت دو نگاه، جدال دراماتیك آنها را تا لحظه مرگ یكی و اسارت دیگری، پیش میبرد؛ اما جدال زینال با حقیقتی كه نتوانسته آن را اثبات كند، همچنان ادامه دارد. او بعد از ۲۰ سال اسارت، باز هم خود را در دام بلا میاندازد و علیرغم تهدید جدی كه از سوی سلیمه وجود دارد مثل كابوی تنها و زخمی به باغ ملك میرود تا حقیقت را اثبات كند. همه اتفاقهایی كه در مدت كوتاه اقامت زینال بعد از آزادی در «حیّن» میافتد برای جلوگیری از افشای رازی است كه فقط زینال میداند و اسكندر و دیگرانی كه با برملا شدن راز، منافع بهدست آمده در این سالها را از دست خواهند داد.با ورود زینال به «حیّن» و استقبال سرد و محتاطانه خانواده و اهالی، او احساس میكند گویا «حیّن» نمیخواهد دوباره جدال فراموششدهای را زنده كند كه با غفلت از آن در طول بیست سال گذشته توانسته بود، در پناه و كمك اسكندر، رنگ و لعابی به خود بدهد. اسكندر میبُرد، میدوزد، میبخشد و اعطا میكند، تا حقیقت همچنان مكتوم بماند. تیر غیب سلیمه، آتش را شعلهور میكند و زینال را به جستوجوی آهنپارهای زیر آب میفرستد. مثلث عشقی زینال ـ اسكندر ـ سلیمه، رقابت زینال و اسكندر را در پنهان یا پیدا نگه داشتن حقیقت تشدید میكند. تقارنی كه بین این دو موضوع است؛ ماجرا را دراماتیكتر كرده است؛ وصال اسكندر و سلیمه در گرو اختفای حقیقت و رسوایی زینال است اما روشن شدن حقیقت و اثبات حقانیت زینال مقدمهای در وصال او و سلیمه است.مثلث عشقی دیگر فیلم نیز به همین جدال وابسته است. اما زینال میتواند از ادعای خود چشم بپوشد و بقیهٔ زندگی خود را در لاك ترحم و تنهایی در «حیّن» ادامه دهد. ادامه دادن بازی با اسكندر، حكم مرگ و نابودی او را نیز دارد. اما آنچه زینال را به سوی خود میكشد بیش از مرگ بر جان او آتش زده است.زنیال خودخواهی میكند و گاوصندوق را به عزم كشف راز با خود میبرد. اسكندر كه دیگر چیزی برای دفاع كردن ندارد، برای رسوایی زینال در تلاش بیست سالهاش، پرده از رازی برمیدارد كه آرامش جهان زینال و سلیمه و حتی «حیّن» را میشكند؛ همه چیز دروغ بود، دستور استانداری، اسناد محرمانه و ناموس مردم و آن وظیفهشناسی و ایثار نیز سادهلوحانه بود. در این نقطه، اسكندر در دوئل برنده میشود و زینال را خرد میكند. اینجا رازی بزرگتر از آنچه زینال حقیقت میپنداشت، كشف میشود. شاید یحیی هم میدانست كه حقیقت اصلی چیست و میخواست زینال را از جستوجوی بیهودهاش برای حقیقتی كه كاذب بود، بازدارد. زینال میخواست به خود حقیقت دست یابد اما حقیقت او را بازی داد. قهرمان خسته و افسرده، اكنون چه توشهای در انبان معرفت خود دارد؟ جز آنكه به پَلَشتی و نامردی پیرامون خود یقین كرده است.اسكندر و لطیف و همه كسانیكه سالها از او گرگ خونخواری ساخته بودند، كشته شدند. زینال نیز به زندگی دوبارهای دست یافته كه ادامهٔ آن چندان برای او شیرین نخواهد بود.فوقالعادگی «دوئل» همینجاست كه علیرغم جنگ و آتش و جلوههای ویژه سنگین اصولاً فیلمی جنگی نیست. داستان دوئل و شخصیتهای آن از جنگ بهعنوان بستری برای صراحت در بیان حرف خود استفاده كردهاند. «دوئل» برای اولینبار در «ژانر» خود بر فراز «تم» خود حركت میكند و به طرح پرسشهای بنیادین دربارهٔ حقیقت و معرفت و تلاشهای بیهوده و یا فداكارانه كسانی مثل زینال میپردازد.اگر او هم مثل یحیی به انجام وظیفه و اطاعت از مافوق و چشم بستن به اشعه رازآلود در پیرامون خود عمل میكرد، تغییری در وضعیت جنگ و جهان بهوجود نمیآمد. پایان ماجرا توأم با درسی برای زینال است كه غور در پی یافتن حقایق جهان، گرانترین كالای جهان است. او هر چند از ننگ بدنامی و خیانت رها شده و احساس بازی خوردن میكند، اما به بزرگترین معرفت هستی دست یافته و اكنون با سلیمه (شخصیتی قوی و درخشان كه با گفتن و نگفتنهایش در اوج است) به آیندهای بهتر میاندیشد.
حمیدرضا بیات