شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
مجله ویستا
ذرت و سیم خاردار
در روستای جنگلی ما، مردی بود که برای اولین بار من <سیم خاردار> را در دست و بال او دیدم. کارگری دائمی داشت خانهزاد و یک ویژگی: زورگویی. یک روز حوالی ظهر، آنها را دیدم که چوبی را از میانه کلاف چیزی که بعد به مادرم گفتم <سیممانند> رد کردهاند و یک طرفش را مرد همسایه به دوش دارد و طرف دیگر را کارگرش.
زمینهایش زیاد بود. بعدازظهر که رفتم بیرون، دیدم که کلافها شش تایند. به آنها که نزدیک شدم، خارهای تیزشان را دیدم و پدر که آمد گفت: <فلانی سیمخاردار گرفته برای دور باغش> او فردا و پسفردا، پایههای قطور چوبی را بر زمین کوبید و سیمها را هم با میخ کشید و تمام. به قول خودش راحت شده بود و ....< دیگر گاوها نمیتوانستند سر و گردن بیندازند به سینه پرچین و بشکنندش و بیفتند به باغ.>
دو، سه سال بعد، پدرم نیز همین تصمیم را گرفت؛ ما گاو زیادی نداشتیم. دقیقا سه تا که یکیاش گوساله بود. این وضع باعث میشد که گاوهای ما مزاحم دیگران نشوند، اما گاوهای دیگران - بهخصوص گاوهای پرشمار و گلهای همان همسایه - مدام مزاحم ما بودند. وقتی پدر و مادر، دوتایی چوب را انداختند میانه کلاف سیمخاردار و آوردند حیاط خانه، من خیلی خوشحال نبودم و نمیدانستم چرا؛ اما فردایش دانستم: همسایهای که سالها پیش خودش سیمخاردار آورده بود و گرداگرد جالیزش را کشیده بود، پایش را کرده بود در یک کفش و جلوی پدرم ایستاده بود: ...< من نمیگذارم سیم بکشی...! چون گاوها و گوسالههایم گردنشان را میاندازند و سیم آنها را زخمی میکند>! به همین سادگی. آنها عده وعدهشان زیاد بود و مرد همسایه هم زورگو. این چالش مدتها ادامه داشت تا جایی که آن بخش از کلاف سیمخاردار که بر زمین نشسته بود، زنگ زد، ولی خانواده کوچک ما پایداری کردند و ما هم گرداگرد جالیزمان را سیمخاردار کشیدیم تا بیش از هر کس مادر خوشحال شود که محصول جالیزش لقمه گاوها نمیشد.
آن مرد هم - خدای بیامرزدش - در یک روز بارانی شهریورماه، جهان را بدرود گفت و پیش از اینکه مرگ او را در رباید، هشت سال علیل و ناتوان و بیاختیار بود - گیاه.
۱) چندی پیش، مردی در خانه خود و در یکی از ایالتهای آمریکا جان به مرگ تسلیم کرد که واجد ویژگی منحصر بهفردی بود. او - که الان نامش را به یاد ندارم - کاری کرد که هنوز هم ژاپنیها، در سالروز آن <کار> دقایقی سکوت میکنند و با آیینهای ویژهای یک روز خود را به آن اختصاص میدهند.
<پسر کوچیکه> نام نخستین بمب هستهای بود که در روزهای پایانی جنگ جهانی دوم بر شهر <هیروشیما>ی ژاپن فرود آمد و انسان با انسان رفتاری کرد که علیالقاعده باید موجب شرمندگی ابدی او باشد. این نخستین بمب اتم را، همان مردی رها کرد که چندی پیش در خانه خود مرد!
این مرد، البته ایرانی نبود، اهل کره هم نبود، عراقی و افغان هم نبود، اروپایی هم نبود و حتی مردی دمدمی مزاج و احساسی، بااخلاق <کارائیبی> هم نبود؛ او یک شهروند آمریکایی بود که اولین کشتار فوق جمعی به وسیله انرژی هستهای را در تاریخ به نام ایالات متحده، ثبت کرد!
۲) ایالات متحده، در کنار برخی دیگر از کشورهای توسعهیافته و توسعهنیافته، هماکنون زرادخانههای فربهی از سلاحهای غیرمتعارف در اختیار دارند؛ از بمبهای سبک اتمی گرفته تا موشکهای بالستیکی که به کلاهکهای هستهای مجهزند. برخی از این کشورها، معاهده و پیماننامههای محدودیت سلاحهای کشتار جمعی را امضا کردهاند و برخی دیگر نه!
بعضی از این کشورها، در عرصه فناوریهای هستهای نیز عضویت آژانس بینالمللی انرژی اتمی را پذیرفته و عضو NPT بهشمار میآیند و برخی دیگر حتی حاضر نیستند به این معاهدهها احترام بگذارند.
گفته میشود که اسرائیل بیش از ۲۰۰ کلاهک هستهای آماده شلیک دارد و البته در میان کشورهای تولیدکننده سلاح مثل آمریکا، انگلیس، آلمان، فرانسه، روسیه و... این شمار قطعا بسیار بیشتر و البته با فناوریهای نوینتر است. این سلاحها، اساسا آنقدر مخوف هستند که وقتی به آنها فکر میکنیم و سپس کودکان خود را میبینیم، موی بر انداممان برخیزد؛ جهان هراسناکی است.
۳) وقتی به اطراف خود - وطن خود - نگاه میکنم، میترسم؛ بالای سرم روسیه ایستاده است؛ خرس سفید پرزور. زیر پایم کشورهای کوچکیاند که در آنها، حکومتها بخشی از هژمونی جهانی <سلطه> و اقتدارگراییاند. سمت راستم، افغانستان و پاکستاناند؛ یکی را میتوان ایالت پنجاه و یکم آمریکا قلمداد کرد و دیگری نیز سالهاست کنار زانوی <عمو سام> نشسته است. سمت چپم، ایالت پنجاه و دوم آمریکا (عراق) قرار گرفته و آن گوشه بالایی، ترکها که شرطه یانکیهایند.
این جغرافیا، آرایش غریبی دارد؛ آنقدر غریب که اگر قرار است کسی در این میانه بترسد، من هستم، فرزندان میهن مناند؛ منی که نمیخواهم بخشی از <ارکستر> و گوشهای از هژمونی چیره و البته خیره روزگار قدرت باشم.
۴) یکی از مواردی که در همه مرامنامههای انسانی و اخلاقیات بشری بسیار نکوهیده پنداشته شده و در قواره منشور <حقوق بشر> نیز بر آن تاکید شده است، <تفتیش عقاید> است؛ نیتخوانی. اینکه <من> فکر کنم که چون ممکن است <تو> دستت را به جیبم بیفکنی و زری از آن بدر کشی، دستت را ببندم! اینکه <قدرت>ها فکر کنند چون ممکن است من علیه آنها سخن بگویم، دهانم را ببندند! در فرهنگ خودمان هم یک ضربالمثل اشتهاریافتهای است که میگوید: ...< قصاص قبل از جنایت.> به عبارت دیگر در هیچیک از رژیمها و نظامهای حقوقی جهان، هیچ شهروندی را به دلیل و به اتهام <احتمال داشتن نیت مجرمانه> و یا حتی داشتن <نیت مجرمانه> محاکمه نمیکنند. صورتهای ذهنی و عینی و همه عناصر جرم باید منعقد شود. حتی در حقوق بینالملل و پروتکلهای الحاقی متعددی که در طول سالها به آنها افزوده شده، نمیتوان سندی را سراغ گرفت که بر پایه آن بتوان با <حدس جرم> و <نیتخوانی> کسی را و یا دولت دیگری را به چالش حقوقی کشید.
از طرف دیگر، من بهخوبی میدانم که جهان بر مدار راستی و قانون و عدالت و شرافت دور نمیزند و <عرف- > هرچند ناهنجار و برخاسته از زور - قوانین را به دهنکجی میگیرد، اما در عرف زمانه ما - که من آن را <عرف چیرگی> میدانم - نیز تاکنون چنین شیوه و رویهای روی نداده است.
ایالات متحده آمریکا که پس از فروپاشی بلوک شرق احساس یکهتازی در قدرت داشت، در همین مورد اقداماتی را در کارنامه دارد، اما یک پله پایینتر. آنها در سالهای پایانی قرن بیستم و برای اینکه سیادت زورمدارانه خویش را استوار سازند، برنامهای تحت عنوان <واکنش سریع> را پی گرفتند و حتی در ساختار این برنامه، نیروها و کادرهای نظامی <واکنش سریع> را نیز شکل دادند که فکر میکنم <دلتا>ها، بازوان نظامی این برنامه بودند که کاخ سفید از آنها بهعنوان پاسداران امنیت خود نام میبرد، هرچند که موجب برهمزدن امنیت دیگران میشدند.
اما جهان پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، شاهد پیگیری رویه تازهای از واشنگتن است. آنها که <ابرقدرتی> خویش را در پرهیب اژدهای چین و اروپای متحد در مخاطره میدیدند، این بار و برای اینکه همچنان کاپیتان جهان باشند، پا را از <واکنش سریع> فراتر نهادند: اگر قبلا بلافاصله و در کسری کوچک از زمان، هنگام بروز حادثهای که منافعشان را تهدید میکرد، وارد عمل میشدند، این بار با <نیتخوانی> و پندار محوری، پیش از اینکه <کنش> اتفاق بیفتد، واکنش نشان میدهند!
۵) ما میتوانیم چند نفر را در نظر بگیریم یا اینکه دو نفر را در نظر بگیریم. یکی از آنها، در طول تاریخ خود <شرارت> نکرده و عقبه او خالی از زورگویی، شرارت، لطمهزدن به دیگران، عربدهجویی، چاقوکشی، قمه زنی و قتل و جنایت است، اما طرف دیگر، سابقه عربدهجویی، شرارت و مهلکه دارد و حتی با چاقوکشی، دست به قتل هم زده است. در این میان، طرف اول (آنکه نجابت تاریخی دارد) تکه آهنی را برداشته و با وسواس و صرف عمر و انرژی و هزینههای دیگر بشری، بنا دارد که برای خود داسی، تبری، گزنی، اصلا دست بالا چاقویی بسازد تا به کارش آید. من فکر میکنم طرف اول (چاقوکش) این اهلیت و صلاحیت را ندارد که به طرف دیگر بگوید تو حق نداری داس و تبر و گزن و چاقو درست کنی! قویا معتقدم هر انسانی هم که در زمین چنین حقی را برای طرف دوم که تنها امتیازش <زور بیشتر> است، قایل باشد، سفیه است!
آمریکا، تنها دولتی است که سابقه استفاده از بمب اتم را در کارنامه تاریخیاش دارد، آمریکا کشوری است آکنده از سلاحهای مخوف کشتار جمعی و هستهای و شاید تنها خدا بداند که در صحرای <آریزونا> چقدر مرگ برای نابودی صدها سیاره همچون زمین ما خفته است. حال، آنها چگونه اینقدر شریف شدهاند که خود را آن چنان صالح میدانند تا به من بگویند حق دستیابی به انرژی اتمی را ندارم؛ چون<ممکن است> بمب اتمی هم بسازم! اولا که من چنین خیالی ندارم؛ ثانیا فکر میکنم (نظر شخصی من است) ما یکی از معدود کشورهایی هستیم که اگر قرار باشد احساس خطری در آنها جسته شود، نزد ماست و سلاح هم برای ما از نیوزیلند و استرالیا واجبتر است. کدام انسان آزاده و صاحب وجدانی میتواند این حق را به آمریکای سراپا مسلح به سلاح هستهای و جنگجو و ماجراآفرین اعطا کند که تلاش کشوری بدون پیشینه شرارت و ماجراجویی را در راه به دست آوردن فناوری آشتیخوی هستهای به چالش بکشد!؟
ایالات متحده، پروژه سناریومانندی را برای ایران تعریف کرده است. آنها خود میدانند که ایران را نمیتوان در زمره شروران و ماجراجویان قرار داد و سپس با دستیازیدن به این بهانه، کشوری مستقل و دیرینه را از حرکت به سمت و سوهای اهداف خود باز داشت. آنها همه تاریخ را دیدند که اثری از شرارت و درندهخویی ایرانی نداشت؛ لذا بر این بودند و هستند تا برای ما <پروندهسازی> کنند. برای ما <شرارت جعلی> بتراشند. حتی شرارت جعلی تاریخی و <۳۰۰> را ساختند؛ فیلمی که به جهانیان بنمایاند ما چونان بودهایم که ایرانیان این فیلم!
آنها همه حرکتهای ضدامنیتی خاورمیانه را هم به ما نسبت میدهند و هرچند در این مورد ما نیز بهانهای به دستشان میدهیم، اما پروژه آنها دیرینه است و...
۶) وقتی به تصویر <جورج واکر بوش> نگاه میکنم، بیاختیار به یاد <آدم بد>های وسترنهای سینمای جهان میافتم، این <کابوی> پا به سن نهاده، البته خود، مرا به آن سمت میبرد. اگر حوصله داشتید، کمی به <ساختار> جمجمه و چهرهاش دقیق شوید:
پیشانی تنگ و پرچین و عبوس، ابروهای کوتاه و نزدیک به هم، چشمانریزی که کم مانده در پل بینی به هم متصل شوند. نگاهی <بیحس> ولی چالاک، چانهای تیز و دهانی آکنده از خست و تنگی، دهانی بهشدت منقبض. اگر خصوصیات روانی و رفتاری چنین چهرهای را نمیدانید، هم میتوانید به همین سطرها اطمینان کنید، هم میتوانید به یافتههایی در این موارد - کتابها - مراجعه کنید. چنین چهرههایی مسطورههای خشونت، بیمهری، خودخواهی، قدرتطلبی، بیوفایی و... اند! از زمره کسانی که اگر پایش بیفتد، مثل خوردن یک لیموناد یا گاز زدن یک ذرت در مزرعه پدریاش، قادر است موشکهای بالستیک و مرگهای پرنده هستهای را بچکاند و به پرواز درآورد!
من فکر میکنم وظیفه دارم بر جهانی که چنین <تفکر> و چنین موجوداتی بر آن کدخدایی میکنند، نفرین ابدی بفرستم! شما چطور؟
علیرضا فکوری
منبع : روزنامه اعتماد ملی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست