شنبه, ۲۱ مهر, ۱۴۰۳ / 12 October, 2024
مجله ویستا
ایده پیدایش جامعهی اطلاعاتی
پیش از آنكه بتوانیم تفاوت رویكردهای گوناگون امروزی را در تلقیشان از مسائل و روندهای مربوط به اطلاعات بهدرستی درك كنیم، باید به تعریفهایی كه شركتجویان در مباحثهها مورد استفاده قرار میدهند توجه نماییم. بهویژه مفید است كه از همان ابتدا منظور از عبارت «جامعهی اطلاعاتی» را نزد افراد گوناگونی كه آن را به كار میگیرند، مورد بررسی قرار دهیم. اصرار مدافعان این مفهوم بر اینكه عصر ما عصر ظهور جامعهی اطلاعاتی است در مقابل قائلان به اینكه وضع موجود همان است كه بود، میتواند توجیهی برای اولویت در تحلیل نظر نخست باشد. بنابراین، مقصود اصلی این گفتار این است كه بپرسیم: وقتی سخن از «جامعهی اطلاعاتی» میرود منظور چیست؟ در گفتارهای بعدی به این نكته نیز خواهیم پرداخت كه تفاوت منظور مؤلفان مختلف از خود مفهوم «اطلاعات» چیست. خواهیم دید كه در همین آغاز شكلگیری پدیدهای كه كل بحث در مورد آن است، در مفاهیم مورد استفاده تمایزهایی وجود دارد كه بازتابی از اختلافنظر میان نظریهپردازان جامعهیاطلاعاتی و قائلان نوظهوربودن وضع كنونی با نظر اندیشمندانی است كه گرانی بار گذشته را بر دوش رخدادهای كنونی باز میشناسند.
● تعریفهای جامعهی اطلاعاتی
چیزی كه در خواندن متون مربوط به جامعهی اطلاعاتی عجیب به نظر میرسد این است كه بسیاری از مؤلفان با تعریفهای ناقصی از موضوعهای مورد بحث خود كار میكنند. در مورد ویژگیهای خاص جامعهی اطلاعاتی بسیار مینویسند اما به نحو شگفتانگیزی در مورد معیارهای عملیاتی خود دچار ابهاماند. اشتیاق فهم تحولات عرصهی اطلاعات آنها را به شتابزدگی در تفسیر تغییرهای یادشده در چارچوب شكلهای گوناگون تولید اقتصادی، اشكال بدیع تعامل اجتماعی، فرآیندهای نوین تولید و مانند اینها وا میدارد. اما در این شتابزدگی غالباً از تعیین اینكه اطلاعات امروزه به چه نحو و چرا خصلتی محوری یافته و چنان حیاتی شده كه موجد نوعی اجتماع جدید گشته است، باز میمانند. این چیست كه باعث میشود این تعداد محققان اطلاعات را هستهی عصر جدید بدانند؟
میتوان پنج دسته تعریف از جامعهی اطلاعاتی را كه هر یك معیارهایی برای شناسایی این جامعهی جدید به دست میدهند، از هم تمیز داد. اینها تعاریفیاند مبتنی بر:
▪ فنآوری
▪ اقتصاد
▪ اشتغال
▪ موقعیت مكانی
▪ فرهنگ
این مجموعهها لزوماً فاقد همپوشانی نبوده و در یكدیگر تداخل میكنند. بااینهمه، نظریهپرداز در ارائهی سناریوی خود بر یك عامل یا عامل دیگر تأكید میكند. علیرغم این، آنچه در همهی این تعریفها مشترك است اعتقاد به این است كه تغییرات كمّی در عرصهی اطلاعات در حال خلق نوع كیفیتاً جدیدی از نظام اجتماعی، یعنی همان جامعهی اطلاعاتی است. از این منظر، استدلال هر یك از این تعریفها با بقیه بسیار شبیه است: امروزه، اطلاعات بیشتری وجود دارد پس میتوان نتیجه گرفت كه ما در یك جامعهی اطلاعاتی زندگی میكنیم. خواهیم دید كه اینگونه منطقِ معطوف به ماسبق چقدر مشكلآفرین است.
تعریف متمایز ششمی هم از جامعهی اطلاعاتی وجود دارد كه به جای ادعای اینكه تحول چگونگی زیستن ما امروزه ناشی از فراوانی بیشتر اطلاعات است (كه البته امری بدیهی است) استدلال میكند كه علت تحول مزبور ویژگی متفاوت اطلاعات موجود است. بحث اینجا این است كه اطلاعات و دانش نظری است كه امروزه محور عمل ما قرار گرفته است. این تنها تعریفی است كه به لحاظ نوع، كیفی محسوب میشود. اگرچه این تعریف در میان مدافعان وجود جامعهی اطلاعاتی پرطرفدار نیست، اما چه بسا قانعكنندهترین استدلال در بجابودن عبارت جامعهی اطلاعاتی است.
۱) تعریفهای مبتنی بر فنآوری
این دسته تعریفهای حول مجموعهای از اختراعهایی مطرح میشود كه از اواخر دههی ۱۹۷۰ میلادی رخ داد. فنآوریهای جدید از چشمگیرترین شاخصهای عصر جدید به شمار میروند و بنابراین غالباً نشانهی فرارسیدن جامعهی اطلاعاتی قلمداد میشوند. این مجموعهی فنآوریها دربردارندهی تلویزیون كابلی و ماهوارهای، شبكههای رایانهای، رایانههای شخصی، فنآوریهای جدید اداری از قبیل خدمات اطلاعات اینترنتی، واژهپردازها و تجهیزات حافظهی دیسك فشرده است. بحث صرفاً این است كه چنین حجم بزرگی از اختراعهای فنآوری به واسطهی اثر عمیق خود ناگزیر باید به تغییر شالودهی جهان اجتماعی بینجامد.
در اواخر دههی ۱۹۷۰ و اوایل دههی ۱۹۸۰، بسیاری صاحبنظران از جمله اَلوین تافلر(۱۹۸۰)، برجستهترین آیندهگرای جهان، در مورد ظرفیتهای نهان «جناب ریزپرداز۲» در متحول ساختن روش زندگی بشر بهشدت ذوقزده شدند (اِوانز ۱۹۷۹؛ مارتین ۱۹۷۸). بحث تافلر كه در قالب استعارهی بهیادماندنی موج سوم مطرح شده، این است كه در طول زمان، جهان از سه موج اختراعهای فنآورانه به نحو تعیینكنندهای شكل پذیرفته است كه هر یك از آنها همچون قویترین امواج طوفانی دریا توقفناپذیرند. نخستین موج انقلاب كشاورزی بود و دومین موج انقلاب صنعتی. موج سوم انقلاب اطلاعاتی است كه ما را در احاطهی خود دارد و نویدبخش شیوهای نوین از زندگی بشری است (تافلر معتقد است كه از این موج هم نباید ترسید و اگر خود را به آن بسپاریم، سرانجام همه چیز درست خواهد شد).
بهتازگی خوشبینی آیندهگراها به واسطهی توان رایانهها در متحولساختن ارتباطات و درواقع یكپارچهشدن فنآوریهای اطلاعات و ارتباطات دوچندان شده است (تافلر ۱۹۹۰). این گسترش فنآوریهای ارتباطات رایانهای (پستالكترونیك، مخابرات متن و دادهها، تبادل مخابراتی اطلاعات و مانند اینها) هماكنون الهامبخش بیشتر پیشگوییهای مربوط به پیدایش جامعهی جدید است (نگروپونت ۱۹۹۵؛ گِیتز ۱۹۹۵؛ درتوزوس۱۹۹۷). بهویژه، رشد سریع اینترنت با توانایی همزمان آن در ترویج موفقیت اقتصادی، آموزش و روند مردمسالاری انگیزهی حجم چشمگیری از اظهارنظرها بوده است. در رسانهها دائماً روایت ظهور «ابرشاهراه اطلاعاتی» را میشنویم كه مردم باید چگونگی رانندگی در آن را فرابگیرند. مراجع آگاه و ذیصلاح به سخن درمیآیند كه «پیشرفتهای فنآوری اطلاعات و ارتباطات نظم نوینی... را بر این جهان بیخبر تحمیل كرده است. آینده در ابرشاهراههای اطلاعاتی زاده میشود... [و] هر كس در این مسابقهی سبقت عقب بماند، نابود خواهد شد» (آنجل ۱۹۹۵، ص ۱۰).
فارغ از اینگونه اغراقها، گسترش مبادلات اطلاعات ملی، بینالمللی و حقیقتاً جهانی میان بانكها، شركتها، دولتها، دانشگاهها و انجمنهای داوطلب، گویای روند مشابهی در مسیر ایجاد زیربنای فنآورانهای است كه ارتباطات رایانهای آنی را از هر مكان مجهز، در هر ساعتی از روز ممكن میسازد (كانرز ۱۹۹۳).
بیشتر تحلیلگران دانشگاهی علیرغم پرهیز از ادبیات مبالغهآمیز آیندهگراها و سیاستمداران، رویكردی را برگزیدهاند كه درهرحال در ریشهی خود به نگرشهای بالا نزدیك است (فِتِر ۱۹۹۸؛ هیل ۱۹۹۹). برای مثال، از دههی ۱۹۶۰ در ژاپن كوششهایی برای اندازهگیری جامعهی اطلاعاتی (به ژاپنی: جوهوشاكای) انجام شده است (داف و دیگران ۱۹۹۶). وزارت پست و مخابرات ژاپن در ۱۹۷۵ دست به سرشماریای زد كه هدف از آن مشاهدهی تغییرات انتقال اطلاعات از منظر حجم (یعنی تعداد پیامهای تلفنی) و ابزار (یعنی عمق نفوذ تجهیزات مخابرات) با استفاده از روشهای پیشرفته بود (ایتو ۱۹۹۱، ۱۹۹۴). در انگلستان یكی از مكتبهای فكری بسیار معتبر روش نو شومپتری۳ را برای اندازهگیری تغییر طراحی كرده است. این محققان استدلال شومپتر مبنی بر اینكه اختراعهای فنآوری باعث «ویرانگری خلاق» میگردند را با مضمون «امواج بلند» توسعهی اقتصادی در نظریهی كوندراتیف۴ تلفیق كرده، معتقدند كه فنآوری اطلاعات و ارتباطات نشانهی ظهور عصری جدید است (فریمن ۱۹۸۷). كه در مراحل نخستین قدری مشكلآفرین است اما در درازمدت بهلحاظ اقتصادی سودمند خواهد بود. این «پارادایم فنی اقتصادی» نوین سازندهی «عصر اطلاعات» است؛ عصری كه در اوائل قرن بیستویكم به كمال خواهد رسید (هال و پرِستون ۱۹۸۸).
باید پذیرفت این تعریفهای جامعهی اطلاعاتی از منظر یك عقل متعارف مناسب به شمار میرود، زیرا اگر بتوان «دنبالهای از اختراعات» (لاندس ۱۹۶۹) نظیر ماشین بخار، موتور احتراق درونی، نیروی برق و ماشین پرنده را خصوصیات كلیدی «جامعه صنعتی» دانست، چرا نباید پیشرفتهای برتر در زمینهی فنآوری اطلاعات و ارتباطات را نشانهی پیدایش نوعی جامعهی جدید تلقی كرد؟ به گفتهی جان نیزبیت (۱۹۸۴): «نسبت فنآوری رایانهای با عصر اطلاعات متناظر است با نسبت ماشینیشدن با انقلاب صنعتی» (ص۲۸). و چرا چنین نباشد؟
ممكن است بدیهی به نظر رسد كه وجود این فنآوریها به عنوان وجوه تمایز جامعهی نوین صدق میكنند. اما قدری كه عمیقتر شویم، نمیتوان از ابهام مفهوم فنآوری در این نظرها جا نخورد. اگر در پی میزانی تجربی برای فنآوری باشیم، اگر بپرسیم در همین جامعهی امروز فنآوری اطلاعات و ارتباطات به چه میزان وجود دارد و این ما را از منظر احراز منزلت یك جامعهی اطلاعاتی در چه سطحی قرار میدهد، اینكه برای رسیدن به جامعهی اطلاعاتی چقدر فنآوری لازم است - صرف خواستارشدن یك شاخص كاربردی - بیدرنگ درمییابیم كه مبلغان فنآوری قادر به ارائهی هیچ چیز ملموس، روزمره و آزمونپذیری نیستند. زود درمییابیم كه فنآوری اطلاعات و ارتباطات در آن واحد همهجا هست و هیچجا نیست. بدیهی است كه این مسئلهی اندازهگیری و از این طریق مشكل پیشبینی و تعیین نقطهی مرزی عصر جدید روی محور پیشرفت فنآوری در رسیدن به تعریفی قابلقبول از نوع متمایزی از جامعهی جدید ضروری است. آیندهگراهای پُرخواننده این مشكل را نادیده میگیرند. با اعلام فنآوریهای جدید فرض میشود كه بیهیچ مشكلی این خود طلایهی جامعهی اطلاعاتی است.
ایراد دیگری هم هست كه غالباً در مورد تعریفهای مبتنی بر فنآوری برای جامعهی اطلاعاتی مطرح میشود. منتقدان این تعریفها یادآور میشوند كه مدافعان این گونه تعریفها غالباً فرض میكنند كه فنآوری ابتدا ابداع میشود و سپس بر جامعه اثر میگذارد و مردم را وادار میكند از طریق تطبیق با شرایط جدید از خود واكنش نشان دهند. در این طرز تلقی، فنآوری امری ممتاز و ماورای سایر امور محسوب میشود و بنابراین به شناسهی كل جهان اجتماعی بدل میگردد: عصر ماشین بخار، عصر خودرو، عصر اتم... (دیكسون ۱۹۷۴).
با قلمدادكردن فنآوری به عنوان تنها عامل پویایی اجتماعی، به نحو گریزناپذیری به جبرگرایی فنآورانه میرسیم و بنابراین فرآیند تحول را به دیدهای بیش از حد سادهانگارانه میبینیم. اما عیب اساسی طرز تفكر یادشده بیش از اینهاست. مشكل اصلی این است كه در این استدلال ابعاد اجتماعی، اقتصادی و سیاسی اختراعهای فنآوری به ورطهای كاملاً مجزا و منزوی تبعید شدهاند. اینها همه پیروان و زیردستان سپاه جلودار فنآوریاند؛ فنآوری متكی به نفس است و همهی دیگر جنبههای جامعه تنها میتوانند از آن تأثیر بپذیرند.
اما بهروشنی میتوان نشان داد كه چنین نیست و فنآوری در مقابل امور اجتماعی از این ویژگی اثیری و ماورایی برخوردار نیست. بر عكس، باید آن را جزئی یكپارچه با امور اجتماعی دانست. برای مثال، واحدهای تحقیق و توسعهی شركتها اولویتهایی دارند كه مبتنی بر داوری ارزشی است و این داوریها در تعیین انواع فنآوری بهوجودآمده نقش دارند. (یك نمونه اینكه پروژههای نظامی در بیشتر دورههای قرن بیستم از بودجهی تحقیقاتی بالاتری نسبت به بهداشت برخوردار بودند و بنابراین تعجبی ندارد كه حاصل آن جنگافزارهای ابرپیشرفتهای باشد كه مانع از كشف درمان بیماریهایی چون سرماخوردگی گشتهاند.) مطالعات متعددی ردپای ارزشهای اجتماعی را در فنآوریهای جدید نشان دادهاند. در طراحی معماری پلهای نیویورك، انتخاب ارتفاع بهعمد به نحوی بوده است كه مانع از تردد وسایط نقلیهی عمومی در برخی مناطق بشود.
جنون ساخت بیرویه خودروی شخصی گواه ارزشهای مدافع مالكیت خصوصی، پیشفرضهایی در مورد جمعیت خانوار (خانواده قاعدتاً باید از دو بزرگسال و دو كودك تشكیل شود)، نگرشهایی مرتبط با محیط زیست (مصرف بیرویهی انرژی تجدیدنشدنی همراه با آلودگی)، نمادهای منزلت اجتماعی (پورشه در مقابل فولكس قورباغهای یا اسكودا) و آمدوشد خصوصی در مقابل وسایط نقلیهی عمومی است. یا خانهسازی به نحوی كه نه صرفاً جایی برای اسكان بلكه بهعلاوه بیان نوعی شیوهی زیست، روابط قدرت و منزلت اجتماعی و ترجیح تكاثر در سبك زندگی است. با احتساب این، چطور میتوان چیزی (یعنی فنآوری) را كه خود یك پدیدهی اجتماعی است به عنوان معرف كل جهان اجتماعی گرفت؟ چنین استدلالی از یكسو سطحی (چون میتوان هر عامل اساسی دیگری را به همین راحتی برای تمایز جامعهها مورد استفاده قرار داد و گفت «دوران اكسیژن»، «جامعهی مبتنی بر آب»، «عصر سیبزمینی») و از سوی دیگر، ناروا است (زیرا فنآوری خود جزئی از اجزای سازندهی جامعه ۲) تعریفهای مبتنی بر اقتصاد
این رویكرد به بازنمایی رشد ارزش اقتصادی در فعالیتهای اطلاعاتی میپردازد. اگر بتوان نمودار سهم نسبی بخش اطلاعات را در رشد تولید ناخالص ملی ترسیم كرد، بهطور منطقی به نقطهای خواهیم رسید كه بتوان در آن دستیابی به یك اقتصاد اطلاعاتی را اعلام كرد. هرگاه بخش بزرگتری از فعالیتهای اقتصادی به جای زراعت معیشتی یا تولید صنعتی به فعالیتهای اطلاعاتی اختصاص داشته باشد، میتوان صحبت از جامعهی اطلاعاتی كرد (جونشر ۱۹۹۹).
این دیدگاه در اصل بسیار ساده است، اما در عمل تمرینی فوقالعاده پیچیده از كار در میآید. عمدهی كار اولیه در این مورد را فریتز ماكلاپ (۱۹۰۲-۸۳) در دانشگاه پرینستون به انجام رسانده است (ماكلاپ ۱۹۶۲). سپس مارك پورات (۱۹۷۷b) روشهای او را برای تخمین تغییرات ارزش اقتصادی تولیدی و طبقهبندیاش از بخش اطلاعات شامل آموزش، حقوق، نشر، رسانهها و تولید رایانه اصلاح كرده است.
پورات میان بخشهای اولیه و ثانویهی اطلاعات در اقتصاد تمایز قائل شد، به نحوی كه بخش نخست بلافاصله از نظر اقتصادی قابلاندازهگیری و بهای آن در بازار معلوم است؛ اما بخش دوم اگرچه ارزیابی آن دشوار است، اما از نقشی حیاتی در سازمان اجتماعی برخوردار است. بخش مزبور ناظر بر فعالیتهای اطلاعاتی در درون شركتها و ادارهها بهطور عام است (مثل كارگزینی ادارهها یا واحدهای تحقیقات و توسعهی شركتهای تجاری). به این ترتیب، پورات توانست دو بخش اطلاعات متمایز را شناسایی كرده، سپس آنها را تلفیق كند. او با جداكردن بخش غیراطلاعاتی كل اقتصاد و تجدید آرایش آمار كلان اقتصادی به این نتیجه رسیده است كه تقریباً نیمی از درآمد ناخالص ملی ایالات متحده از تركیب بخشهای مبتنی بر اطلاعات حاصل شده و «اینك اقتصاد ایالات متحده یك اقتصاد مبتنی بر اطلاعات محسوب میگردد».
بنابراین، آمریكا «یك جامعهی اطلاعاتی است كه در آن حیطههای اصلی فعالیت اقتصادی در تسلط تولیدكنندگان كالاها و خدمات اطلاعاتی و ادارههای دولتی و خصوصی (بخش ثانویهی اطلاعات) قرار دارد (پورات ۱۹۷۸، ص۳۲).
چنین تعیین كمیتی برای اهمیت اقتصادی بخش اطلاعات دستاورد بزرگی است. تعجبی ندارد كه قائلان به ظهور جامعهی اطلاعاتی بارها یافتههای ماكلاپ و بهویژه پورات را به عنوان مراجعی معتبر برای نمایش نمودار فزایندهی فعالیت اطلاعاتی كه راهگشای عصر جدیدی قلمداد میشود، مثال میآورند. اما رویكرد اقتصادی به اطلاعات نیز به نوبهی خود فارغ از دردسر نیست (مانك ۱۹۸۹، صص ۳۹-۶۳). یك مشكل بزرگ این است كه در ورای جدولهای سنگین آماری كه بناست نشانگر عینیتگرایی و داوری غیرمغرضانه باشند، میزان قابلملاحظهای تفسیر سلیقهای و داوری ارزشی در دستهبندی مقولهها و تصمیمگیری در مورد گزینش یا رد شمول اقلام در بخش اطلاعات پنهان است.
آنچه در این رابطه بهویژه جالب توجه است این است كه ماكلاپ و پورات علیرغم تفاوتهایشان هر دو مقولههای بسیطی را برای بخش اطلاعات تعریف كردهاند كه محاسبهی ارزش اقتصادی این بخش را دستخوش مبالغه میكند. برای تردید در اعتبار این مقولهها دلایلی هست. برای مثال، ماكلاپ در تعریف خود از مقولهی «صنایع اطلاعات»، «احداث ساختمانهای مربوط به اطلاعات» را نیز گنجانده است. مبنای این تخصیص لابد این است كه كار ساختمان یك كتابخانه با كار ساختن یك انبار چای یا قهوه متفاوت است. اما با این حساب تكلیف این همه ساختمانی كه كاربری آنها بعد از احداث تغییر میكند، چیست؟ (بسیاری گروههای آموزشی دانشگاهی در خانههای مسكونی قدیمی جای گرفتهاند و حتی برخی در انبارهای قدیمی دایر شدهاند.)
پورات هم به همین ترتیب در معرفی «شبهمؤسسه»ی نهفته در یك شركت غیراطلاعاتی دچار مشكل میشود. آیا صرفاً بر اساس این فرض درست كه بخش تحقیقات و توسعهی یك شركت پتروشیمی با فعالیت اطلاعاتی سروكار دارد، میتوانیم در محاسبهی آماری، این بخش از فعالیت شركت را از تولید آن تفكیك كنیم؟ یقیناً محتملتر این است كه این دو نوع فعالیت به هم آغشتهاند و كار تحقیقات و توسعه مستقیماً به كار شاخههای تولید گره خورده است. هر گونه تفكیك برای مقاصد ریاضی با نقش این دو بخش منافات دارد. بهطوركلیتر، وقتی پورات «بخش ثانویهی اطلاعات» را بررسی میكند، درواقع همهی صنایع را میان حیطههای اطلاعاتی و غیراطلاعاتی تجزیه میكند. اما پذیرفتن این گونه جداسازی «فكركردن» و «عملكردن» فوقالعاده دشوار است. فعالیت یك سیستم كنترل عددی رایانهای یا كاركردهای مدیریت خط تولید كه عناصر یكپارچهی تولید محسوب میشوند، را در كدام حیطه باید قرار داد؟ مخالفتی كه در اینجا مطرح است این است كه پورات به دلخواه و بیضابطه در صنایع مختلف به تفكیك حیطههای «اطلاعاتی» و «غیراطلاعاتی» پرداخته است. این مخالفت ارزش كار پورات و ماكلاپ را از بین نمیبرد، اما یادآور مداخلهی اجتنابناپذیر داوریهای ارزشی در تدوین جدولهای آماری است و تردید در مورد ظهور یك اقتصاد مبتنی بر اطلاعات را جایز مینماید.
مشكل دیگر این است كه آمار تراكمی، ناگزیر فعالیتهای اقتصادیِ بسیارناهمگونی را یكدست میكند. بهطور كلی، ممكن است گفتن اینكه رشد ارزش اقتصادی برنامههای تلویزیونی یا تبلیغات تجارتی گویای یك جامعهی اطلاعاتی است نادرست نباشد، اما احساس ضرورت تمایز میان فعالیتها بر مبنای كیفیت آنها همچنان باقی است. این وسواس اقتصادانان اطلاعات برای قراردادن یك برچسب قیمت بر روی همه چیز دربردارندهی این عقوبت تأسفبار است كه در بیان ابعاد واقعاً ارزشمند بخش اطلاعاتی ناكام میماند. این جستوجو برای تمایز میان شاخصهای كمّی و كیفی جامعهی اطلاعاتی توسط ماكلاپ و پورات پیگیری نشده است، زیرا راهی برای مقایسهی ارزش اطلاعاتی فروش چندمیلیونی یك نشریهی زرد مثل سان۵ با فروش ۴۰۰هزار نسخهای تایمز مالی۶ وجود ندارد. در ادامهی گفتار حاضر، باز به این نكته باز خواهیم گشت اما در اینجا همین بس كه بگوییم ممكن است جامعهای داشته باشیم كه در آن بر اساس شاخص سهم درآمد ناخالص ملی سنگینی فعالیت اطلاعاتی برتری داشته باشد اما این مسئله فاقد پیامدهای معنیدار در حیات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه باشد. ملتی را در نظر بگیرید كه جز لمدادن و تماشای تلویزیون یا درخواست تفریحات نوع دیزنیلند هیچچیزی در زندگی خود نداشته باشد و شبانهروز مشغول مصرفكردن تصاویر باشد. آیا منظور از جامعهی اطلاعاتی این است؟
۳) تعریفهای مبتنی بر اشتغال
این رویكرد در میان جامعهشناسان بسیار پرطرفدار است. همچنین در رابطهی نزدیكی با كار یكی از مهمترین نظریهپردازان «جامعهی پساصنعتی» یعنی دانیل بل (۱۹۷۳) قرار دارد - عبارت «جامعهی پساصنعتی» عملاً با «جامعهی اطلاعاتی» مترادف است و خود بل هم این دو عبارت را در نوشتهاش مترادف به كار برده است. در این رویكرد، الگوی تغییرات ساختار اشتغال در طول زمان مورد بررسی قرار میگیرد. بحث این است كه هر گاه غلبهی نسبت اشتغال در حرفههای اطلاعاتی مشاهده شد، میتوان گفت كه به جامعهی اطلاعاتی دست یافتهایم. افول اشتغال در بخش تولید و رشد اشتغال در بخش خدمات به عنوان كاهش میزان اشتغال در كار یدی و افزایش میزان اشتغال در كار «یقهسفیدها» [كارمندان] تفسیر میشود. از آنجا كه مادهی اولیهی سازندهی كار غیریدی اطلاعات است - به جای زحمت و مهارت و ابزار كه كار یدی را تشكیل میدهد - پس افزایش چشمگیر كار اطلاعات میتواند چشمانداز آغاز جامعهی اطلاعاتی تلقی شود.شواهد اولیهای برای پذیرفتن این بحث وجود دارد: در اروپای غربی، ژاپن و آمریكای شمالی، بیش از ۷۰ درصد نیروی كار اینك در بخش اقتصادی خدمات حضور دارند و دیگر مشاغل «كارمندی» اكثریت مشاغل را تشكیل میدهد. بر مبنای تنها همین شواهد، به نظر معقول میرسد كه بگوییم ما اعضای یك جامعهی اطلاعاتی هستیم؛ زیرا «گروه غالب شاغلان متشكل از كاركنان بخش اطلاعات است». (بل ۱۹۷۹، ص۱۸۳) تأكید بر تغییرات ساختار اشتغال به عنوان سازندهی جامعهی اطلاعاتی در سالهای اخیر جایگزین توجه محوری گذشته به تغییرات فنآوری شده است. همچنین جا دارد بر تفاوت این تعریف از جامعهی اطلاعاتی با تعریفی كه وجه تمایز عصر جدید را در فنآوریهای ارتباطی و اطلاعاتی میداند، تأكید كنیم. در نگرش مبتنی بر تغییر ساختار اشتغال، قدرت تحولآفرین خود اطلاعات مورد توجه قرار میگیرد نه تأثیر فنآوریهای اطلاعاتی؛ اطلاعات است كه در اشتغال مورد استفاده و بازتولید قرار میگیرد یا از طریق آموزش و تجربه تجسم انسانی مییابد.
چارلز لیدبیتر (۱۹۹۹) عنوان كتاب خود زندگی بر باد هوا را بدین منظور برگزیده تا اهمیت بنیادین اطلاعات را در عصر جدید ابراز كند، در حالی كه اصطلاح مزبور توسط قدما در نكوهش افرادی به كار میرفت كه حاضر به كسب روزی از مجرای زحمتكشیدن و عرقریختن نبودند. روزگار اینگونه نصیحتها دیگر به سر آمده است. لیدبیتر معتقد است راه امرار معاش در عصر اطلاعات همانا بر باد هواست. بحث كتاب این است كه «زرنگبودن» و «خلاقبودن» و توانایی پرورش و بهرهبرداری از «شبكهی انسانی» بهواقع كلید یك اقتصاد «بیوزن» است (كُویْن ۱۹۹۷؛ درتوزوس ۱۹۹۷)، زیرا تولید ثروت نه محصول تلاش جسمانی بلكه حاصل «ایدهها، دانش، مهارتها، استعدادها و خلاقیت» است (لیدبیتر ۱۹۹۹، ص ۱۸). در كتاب او، نمونههایی از این نوع موفقیتها در كار طراحان، دلالان، خالقان تصویر، موسیقیدانان، بیوتكنولوژیستها، مهندسان ژنتیك و یابندگان فرصتها ذكر شده است.
لیدبیتر آنچه را اندیشمندان علمی به صورت منطقی نتیجه گرفتهاند، به زبانی خودمانی استدلال كرده است. طیفی از مؤلفان صاحبنظر از رابرت رایش (۱۹۹۱) گرفته تا پیتر دروكر (۱۹۹۳) و مانوئل كاستلز (۱۹۹۶-۸) گفتهاند كه اقتصاد امروز را كسانی جان میبخشند و پیش میبرند كه مهمترین استعدادشان بهرهبرداری از اطلاعات است. در این مورد، هر كس عبارت ترجیحی خود را به كار برده است: از «تحلیلگران نمادین» و «متخصصان دانش» تا «كارگر اطلاعات». اما مضمون در همهی موارد یكسان است: خبرگان امروز كسانیاند كه كارشان خلق و استفاده از اطلاعات است.ممكن است در سطحی شمی و شهودی درست به نظر برسد كه نقش معدنچی در جامعهی صنعتی با نقش راهنمای گردشگری در جامعهی اطلاعاتی متناظرند. اما درحقیقت تخصیص مشاغل به این مقولههای متمایز مستلزم داوری ارزشی و انتخاب سلیقهای است. محصول نهایی، یعنی یك شاخص خشك و خالی آماری كه درصد «كارگران اطلاعاتی» را مشخص میكند، فرآیند پیچیدهی ایجاد مقولهها و تخصیص افراد در هر گروه را فرومیپوشاند. به گفتهی پورات: «وقتی بگوییم برخی مشاغل مشخص عمدتاً با پردازش نماد سروكار دارند... یك تشخیص مقداری قائل شدهایم، نه یك تشخیص نوعی» (پورات ۱۹۷۷a، ص۳). برای مثال، سوزنبان راهآهن لزوماً اطلاعات قابلتوجهی در مورد خطوط و جدولهای زمانی حركت قطارها و در مورد روالها و نقشهای كاری دارد. او باید با دیگر سوزنبانها در امتداد خطآهن و با كاركنان ایستگاه و متصدیان لكوموتیو در ارتباط باشد و موظف است محدودهی كار خود و دیگر واحدها را بهخوبی بشناسد. لازم است دفتری دقیق و كامل از همهی ترددهای منطقهی خود نگاه دارد و كار او از زمان اختراع تجهیزات نوین حتی مستلزم زور فیزیكی چندانی برای كشیدن اهرمها هم نیست. اما بیتردید در «عصر صنعتی»، سوزنبان راهآهن را در زمرهی كارگران یدی طبقهبندی میكردند. برعكس، تعمیركار دستگاه فتوكپی ممكن است جز در مورد مدل دستگاهی كه برای تعمیر آن تعلیم دیده است، اطلاع چندانی در مورد دیگر تجهیزات اداری نداشته باشد؛ چه بسا ناچار باشد در شرایط دشوار، كثیف و نامطلوب كار كند و ممكن است برای جابهجاكردن دستگاههای سنگین یا جایگزینكردن قطعات خرابشده به نیروی جسمانی زیادی نیاز داشته باشد. اما محقق در هنگام تقسیمبندی بیشك او را در زمرهی «كارگران اطلاعات» قرار خواهد داد، زیرا سروكار او با تجهیزات عصر نوینی است كه با تعبیرهای موردنظر پورات تطبیق میكند. نكته بسیار ساده است: «باید در آمارهای نهایی كه حاصل تلقی محقق از تناسب هر شغل برای شمول در یك مقوله است، تردید كرد.یكی از پیامدهای این تقسیمبندیها عدمتعیین آن دسته از مشاغل اطلاعاتی است كه از نظر راهبردی محوریتر محسوب میشوند.
اگرچه این روششناسی تصویری از انجام حجم بیشتری از كار در عرصهی اطلاعات را فراهم می آورد، اما هیچ راهی برای تشخیص مهمترین ابعاد كار در عرصهی اطلاعات را ارائه نمی دهد. جستوجو برای شاخصی كمّی از كار در عرصهی اطلاعات ممكن است این مسئله را كه چه بسا رشد برخی انواع اشتغال در این عرصه تبعات مشخصی در حیات اجتماعی دارند، مخفی نگاه دارد. این نكته بهویژه در مورد شاخصهای اشتغال موضوعیت دارد؛ زیرا ویژگی كلیدی جامعهی اطلاعاتی را برخی صاحبنظران «الویتحرفهها» (بل۱۹۷۳) خواندهاند، برخی آن را ظهور اقتدار نخبگان «ساختار فنآوری۷» و موجد «دانش سازمانیافته» دانستهاند (گالبِریت ۱۹۷۲) و برخی نیز بر عوامل دیگری برای مشاغل اطلاعاتی راهبردیتر تأكید كردهاند.
ناگفته نماند كه شمارش تعداد «كارگران اطلاعات» در جامعه هیچ اطلاعی در مورد سلسلهمراتبها (و نوسانات متناظر قدرت و منزلت افراد) در اختیار ما نمیگذارد. مثلاً ممكن است استدلال شود كه رشد تعداد مهندسان رایانه و متخصصان ارتباطات بسیار مهم است، زیرا تأثیری تعیینكننده بر شتاب ابداعاتفنآوری خواهد داشت.اما رشد قابلملاحظهترِ تعداد مددكاران اجتماعیبرای رسیدگیبه پیری جمعیت جامعههای صنعتی، افزایش طلاق و بزهكاری چه بسا هیچ ربطی به ظهور عاجل جامعهی اطلاعاتی نداشته باشد، هرچند كه یقیناً مددكاران اجتماعی همراه با متخصصان فنآوری اطلاعات و ارتباطات زیرمقولهی «كارگران اطلاعاتی» طبقهبندی میشوند.
شاید با اشاره به تحقیقی كه توسط تاریخدان اجتماعی، هارولد پركین، انجام پذیرفته است، بهتر بتوانیم ضرورت تشخیص كیفی میان گروههای مختلف «كارگران اطلاعاتی» را بیان كنیم. او در كتاب ظهور جامعهی حرفهای (۱۹۸۹) میگوید كه تاریخ انگلیس از ۱۸۸۰ به بعد را میتوان كلاً بر اساس برجسته شدن «افرادی حرفهای» نوشت كه به لطف «سرمایهی انسانی ایجادشده بر اثر آموزش و تقویتشده با... حذف ناكارآمدان» (ص۲) حكم میرانند.
وی معتقد است تخصص گواهی شده «اصل نظم دهنده به جامعهی پس از جنگ» بوده است (ص ۴۰۶) و متخصصان اینك جایگزین گروههای مسلط پیشین (تشكلهای كارگری، سرمایهداری كارآفرین و اشراف زمیندار) شده و ارزشهای حرفهای خدمت، صلاحیت و كارآمدی را جایگزین آرای كهنهی آنان (تعاون و همبستگی، مالكیت و بازار، ولینعمتان جنتملن) كردهاند. درست است كه افراد حرفهای در بخش خصوصی و بخش دولتی اختلافات جدی دارند، اما پركین این را نزاعی درونگروهی در درون «جامعهی حرفهای» میخواند؛ جامعهای كه افراد غیرمتخصص در آن جایی ندارند و اعضای برخی مفروضات بنیادین را با یكدیگر تشریك میكنند (بهویژه الویت تخصص تعلیمدیده و پرداخت پاداش بر اساس شایستگی).
بحث اَلوین گولدنر (Alvin Gouldner) در مورد «طبقهی جدید» به نحو جالبی مكمل نظرات پركین است. گولدنر نوعی جدید از كارمند را كه در قرن بیستم رشد كرده است، معرفی میكند؛ «طبقهی جدیدی» كه «از روشنفكران و تحصیلكردگان فنی تشكیل شده است» (گولدنر ۱۹۷۸، ص۱۵۳). این طبقه اگرچه تا حدودی منفعتطلب و غالباً فرمانبردار گروههای صاحبقدرت است اما درعینحال میتواند تسلط شركتهای بزرگ و رهبران احزاب را به چالش بكشد. «طبقهی جدید» علیرغم این نیروی بالقوه در درون خود، به انحای گوناگونی دچار تفرقه است. تضاد اصلی میان افراد كمابیش فنسالار و سازشپذیر این طبقه با روشنفكران انسانگرایی است كه منتقد نظام موجودند و ماهیتی آزادیخواه دارند. این مسئله تا حدود زیادی در قالب تضادی كه هارولد پركین میان افراد حرفهای بخش خصوصی و دولتی معرفی میكند، قابلبیان است. برای مثال، غالباً میبینیم كه حسابداران بخش خصوصی محافظهكارند، در حالی كه روشنفكران علوم انسانی معمولاً از گرایشهای رادیكالتری برخوردارند. حرف ما در اینجا این است كه گولدنر و پركین هر دو تغییرات مشخصی را در درون حیطهی كار اطلاعات شناسایی كردهاند كه دربردارندهی پیامدهای مهمی برای كل جامعه است.
از نظر گولدنر، «طبقهی جدید» قادر است ادبیاتی را برای گفتوگو و مناظره در مورد جهتگیری تحولات اجتماعی در اختیار ما قرار دهد. این در حالی است كه پركین معتقد است افراد حرفهای آرمانهای جدیدی را برای تنظیم امور اجتماعی خلق میكنند. اگر بخواهیم در نوشتههای این متفكران به دنبال شاخصی برای جامعهی اطلاعاتی باشیم، به سمت تشخیص كیفیت سهم هر یك از گروههای شغلی در درون «كارگران اطلاعات» كشیده میشویم. صرفنظر از اینكه با هر یك از دو تفسیر یادشده موافق باشیم یا خیر، مشكل تعریف جامعهی اطلاعاتی بر اساس شمار خام «كارگران اطلاعاتی» روشن به نظر میرسد. از نظر گولدنر و پركین، این افزایش عددی نكتهی اصلی نیست. درواقع، هر یك از گروههای موردنظر آنها از منظر نسبت جمعیتی همچنان در اقلیتی محض است.
۴) تعریفهای مبتنی بر موقعیت مكانی
اگرچه این مفهوم از جامعهی اطلاعاتی از جامعهشناسی و نیز علم اقتصاد بهره میگیرد، اما هستهی مركزی آنها نوع خاص تأكید جغرافیا بر مكان است. توجهی اصلی در اینجا بر شبكههای اطلاعرسانی است كه نقاط مختلف را به هم میپیوندند و درنتیجه اثرات عمیقی بر سازماندهی زمان و مكان دارند. با تبدیلشدن شبكههای اطلاعرسانی به مظاهر مهم نظام اجتماعی در سالهای اخیر، مفهوم بالا به شاخص بسیار پرطرفداری برای تعیین پیدایش جامعهی اطلاعاتی بدل گشته است.
محوریت شبكههای اطلاعرسانی كه میتوانند نقاط مختلفی را در درون و میان ادارهها، شهرها، منطقهها، قارهها و كل جهان به هم متصل كنند، امری طبیعی است. همانطور كه شبكهی انتقال نیرو سراسر یك كشور را پوشش میدهد و هر كس در صورت برخورداری از اتصال مناسب میتواند به دلخواه خود بدان دسترسی یابد، به همین ترتیب میتوان اینك یك «جامعهی مخابراتی» را تصور كرد كه در سطح ملی، بینالمللی و كل جهان عمل كرده، نوعی «مدار اتصال اطلاعاتی» را در اختیار خانهها، مغازهها، ادارهها، دانشگاهها و حتی افراد سیار حامل تلفن و رایانهی همراه قرار میدهد (بارون و كِرنو ۱۹۷۹).
همهی ما بهطور فزایندهای در اتصال با نوعی شبكه قرار میگیریم. این شبكهها به نوبهی خود دامنه و ظرفیت خود را بهطور تصاعدی افزایش میدهند (اوری ۲۰۰۰). هر یك از ما شخصاً در سطوح مختلفی با این شبكهها روبهرو میشویم: در پایانهی پرداخت الكترونیك فروشگاهها، در دسترسی به اطلاعات از فراسوی قارهها، در ارسال پیامهای الكترونیك برای یك همكار و یا در تبادل اطلاعات از طریق اینترنت. مدار اتصال اطلاعاتی در سطح بانكهای بینالمللی، سازمانهای بینادولتی و روابط میان شركتهای بزرگ به نحوی جنونآمیزتر در تكاپوست، هرچند ما شخصاً این حیطه از «فضای مجازی [سایبر]» را تجربه نكرده باشیم.
یك باور پرطرفدار در این میان این است كه شاهراههای اطلاعاتی باعث تأكید نوظهوری بر جریان اطلاعات میشوند (كاستلز ۱۹۹۶) و این باعث بازنویسی بنیادین روابط مكان-زمان میگردد. در «جامعهی شبكهای» محدودیتهای ساعت و فاصله در اساس تعدیل شدهاند. شركتها و حتی افراد قادرند امور خود را با كارآمدی در مقیاسی جهانی مدیریت كنند. محققان دانشگاهی دیگر لازم نیست سفر كنند تا از كتابخانهی كنگره بهره بگیرند، زیرا میتوان از طریق اینترنت پاسخ های لازم را از این كتابخانه گرفت.
دیگر ضرورتی ندارد شركتها مدیران خود را روانهی فروشگاههای آسیای دور كنند تا بدانند در آنجا چه میگذرد، زیرا ارتباطات رایانهای نظارت مستمر و منظم از راه دور را امكانپذیر ساخته است. بسیاری معتقدند این شرایط آغازگر تحولی اساسی در نظام اجتماعی جامعههای بشری است (مالگان ۱۹۹۱)، تحولی چنان بزرگ كه میتوان آن را نوعی انقلاب محسوب كرد.
هیچكس نمیتواند انكار كند كه شبكههای اطلاعات از ویژگیهای بارز جامعهی معاصرند: وجود ماهوارهها ارتباطات آنی را در سراسر جهان امكانپذیر میكنند، میتوان در آن واحد از آكسفورد تا لوس آنجلس، توكیو و پاریس به یك بانك اطلاعاتی دسترسی یافت و دستگاههای نمابر و سیستمهای به همپیوسته رایانهای جزء روال عادی كسبوكار امروزین شده اند. اما همچنان اجازه داریم بپرسیم: چرا باید وجود شبكههای اطلاعرسانی تحلیلگران را به تخصیص عنوان «جامعهی اطلاعاتی» برای بعضی جوامع وا دارد؟ و اگر این پرسش را بپرسیم، باز هم بلافاصله با مشكل عدمدقت در تعریفها روبهرو خواهیم شد. برای مثال، یك شبكه از چه نقطهای به بعد یك شبكه است؟ آیا حرفزدن دو نفر با هم از طریق تلفن را باید یك شبكه بدانیم یا انتقال حجم عظیم دادهها میان پورتهای سیستمهای رایانهای؟ اگر ادارهای از اتصال اینترنتی برخوردار باشد، شبكه برقرار شده است یا كافیست مثلاً از پایانهای در منزل بتوان با بانك یا فروشگاه محل تماس گرفت؟ این پرسش كه چه چیز وجود شبكه را احراز میكند درواقع پرسشی بسیار مهم است. مشكلاتی كه با طرح این سؤال آشكار میشود، صرفاً به سطوح مختلف برقراری شبكه محدود نمیشود بلكه مسئلهی چگونگی تعیین نقطهای كه از آن به بعد وارد «جامعهای اطلاعاتی/شبكهای» شدهایم هم مطرح است.
مسئلهی دیگر این است كه آیا به تعریف فنآورانه از اطلاعات بازگشت میكنیم؛ یعنی شبكهها را به مثابهی سیستمهای فنآورانه میبینیم یا اینكه تأكید بر جریان اطلاعات به عنوان ویژگی متمایزكنندهی عصر حاضر را مناسبتر میانگاریم؟ در صورت نخست، باید گسترش پوشش فنآوری آیاسدیاِن۸ (شبكهی یكپارچهی خدمات دیجیتال) را شاخص گرفت؛ اما مؤلفانی كه اندك تدبیری در چگونه انجام این كار كردهاند، اندكاند. در حالت دوم، پرسشی كه باید پرسید این است كه چقدر اطلاعات؟ و اینكه چرا باید حجم و سرعت بالاتر جریان اطلاعات نشانگر عصر جدیدی باشد؟
سرانجام اینكه میتوان ادعا كرد شبكههای اطلاعات مدتها است كه وجود دارند. از نخستین روزهای پُست و در تمامی طول عصرِ تجهیزات و تلگراف تلفن، بخش قابلتوجهی از حیات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بشر بدون استفاده از این شبكههای اطلاعرسانی غیرقابلتصور بوده است. با توجه به این وابستگی دیرپا و همواره روبهافزایش، چرا باید صاحبنظران تنها امروزه به فكر مفاهیمی چون «جامعهی اطلاعاتی» افتاده باشند؟۵ ) تعریفهای مبتنی بر فرهنگ
آخرین دسته از تعریفهای جامعهی اطلاعاتی ناظر بر مفهومی است كه بهسهولت كامل قابلپذیرش است اما اندازهگیری آن از همه دشواریتر به نظر میرسد. همهی ما بر اساس الگوی زندگی روزمرهی خود از افزایش فوقالعادهی اطلاعات جاری در اجتماع آگاهیم. مقدار اطلاعات موجود بهوضوح از هر زمانی در گذشته بیشتر است. در انگلیس، تلویزیون از اواسط دههی ۱۹۵۰ در سطح وسیعی مورد استفاده بوده اما پخش برنامههای تلویزیونی امروزه به پدیدهای بیستوچهارساعته بدل گشته است. پخش برنامهها در این كشور از یك كانال به پنج كانال افزایش یافته و اینك ویدئو، تلویزیون كابلی، كانالهای ماهوارهای و حتی خدمات اطلاعرسانی رایانهای را نیز دربر میگیرد. اتصال رایانهها به اینترنت و پیدایش رایانههای كفدستی۹ شاهد این گسترش سیلآسا است. امروزه، حتی نسبت به ۱۰ سال پیش حجمِ بهمراتب بیشتری پخش رادیویی در سطح محلی، ملی و بینالمللی وجود دارد. از این گذشته، امروزه دیگر رادیوها به اتاق نشیمن محدود نیستند و به تمامی نقاط خانه و خودرو و اداره تسری یافتهاند. استفاده از واكمن، پخش رادیویی را درواقع به حضوری همیشگی در همهی نقاط بدل كرده است.
سینما مدتها است بخش مهمی از محیط زیست اطلاعاتی انسان را تشكیل میدهد اما فراوانی سینما امروز پیشتر از همیشه است: هنوز هم میتوان برای تماشای آن به سالن سینما رفت، اما فیلم را امروزه از طریق تلویزیون و كرایه یا خرید ویدئو نیز میتوان دید.محال است در امتداد خیابانی راه برویم و متوجه تابلوهای تبلیغاتی و ویترین مغازهها نشویم. در هر ایستگاه قطار یا پایانهی اتوبوسرانی با وفور كتابهای جیبی و مجلات ارزانقیمت روبهرو میشویم. علاوه بر اینها، نوار ضبطصوت، سیدیهای صوتی و رادیو همگی نسبت به گذشته مقادیر بهمراتب بیشتری موسیقی، شعر، نمایشنامه و آموزش را در اختیار مردم قرار میدهند. روزنامهها در سطح وسیعی در دسترساند و بسیاری عنوانهای خبری را در قالب خبرنامههای رایگان دریافت میكنیم. دریافت تبلیغات پستی به صورت امری روزمره درآمده است.
همهی اینها نشانهی آناند كه ما اعضای جامعهای سرشار از رسانهایم. اما ویژگی اطلاعاتی جهان امروز ما از آنچه از این نشانهها برمیآید، بهمراتب نافذتر است. این نشانهها گویای آناند كه در جهان امروز، رسانههای جدید ما را احاطه و پیامهایی را به ما منتقل میكنند كه ممكن است اصلاً به آنها واكنش نشان ندهیم. اما حقیقت محیط زندگی اطلاعاتزدهی ما بسیار از این عمیقتر است و نقش عمدهتری در شكلدادن به وجود ما دارد. برای مثال، به ابعاد اطلاعاتی لباسهایی كه میپوشیم یا به مدل مو و آرایش چهرهها و همهی روشهایی كه با استفاده از آنها امروزه تصویری از خویش را ایجاد میكنیم، توجه كنید. تأمل در پیچیدگیهای صنعت مُد و ظرافتِ ترفندهایی كه روزانه خود را به منظور ارائه به جهان توسط آنها طراحی مینماییم گویای این است كه امروزه در مقایسه با گذشته تعامل اجتماعی دربردارندهی میزان بهمراتب بیشتری محتوای اطلاعاتی است. زینت اندام، پوشیدن لباس و آرایش كردن از دیرباز روشهای متداولی برای ابراز منزلت، قدرت و تعلق اجتماعی بوده، اما روشن است كه عصر حاضر اهمیت نمادین لباس و اندام را تشدید كرده است. وقتی فقدان طیف معنا در لباس رعایا را كه پوشش اصلی انسان در طول قرون بوده است در نظر بگیریم یا در یكنواختی لباسهای طبقهی كارگر صنعتی در طول روز كاری تا دههی ۱۹۵۰ میلادی تأمل كنیم، آنگاه است كه انفجار معنا در چارچوب لباسپوشیدن از آن هنگام تاكنون را درك خواهیم كرد. دردسترسبودن لباسهای ارزانقیمتِ مُدروز و امكان تقبل مالی برخورداری از آنها، دردسترس قرارداشتن همهجور گروه اجتماعی با فرهنگها و سبكهای متفاوت زندگی، همه باعث میشود تا حجم محتوای اطلاعاتی را كه حتی در اندام ما نهفته است، درك كنیم.
فرهنگ معاصر به نحو انكارناپذیری نسبت به اسلاف خود انباشتهتر از اطلاعات است. وجود ما در محیطی اشباعشده از رسانههاست كه معنای زندگی را اساساً به نمادسازی و تبادل (یا تلاش برای تبادل) پیام در مورد خود و دیگران كاهش میدهد. در بهرسمیتشناختن این انفجار نمادها است كه بسیاری مؤلفان ادعا میكنند انسان به یك جامعهی اطلاعاتی گذار كرده است. نادرند مؤلفانی كه بخواهند مقدار این رخداد را بهطور كمّی اندازه بگیرند. معمولاً بحث از اصل مبرهنبودن زندگی ما در دریایی از نشانهها، دریایی عمیقتر و سرشارتر از هر عصری در گذشته، شروع میشود.
تناقضآمیز این است كه همین انفجار اطلاعات بسیاری از مؤلفان را به حتمیت مرگ نشانه قانع كرده است. نتیجهی غیرمنتظره اینكه در محاصرهی نشانهها زندگی میكنیم، خود را با نشانهها میپوشانیم و هیچجا از هجوم آنها در امان نیستیم؛ این است كه معنا فرومیپاشد. به گفتهی ژان بودریار: «اطلاعات بیشتر و بیشتر میشود و معنا كمتر و كمتر» (۱۹۸۳، ص ۹۵). از این نظر، نشانهها روزگاری ناظر به مرجعی بودند (مثلاً لباس نشانهی یك منزلت اجتماعی معین بود یا شعار سیاسی نشانهی یك فلسفهی خاص). اما در دوران پسامدرن، چنان در تار عنكبوت نشانهها دستوپا میزنیم كه نشانه مابهازای خود را از دست داده است. نشانهها از هر سو به سمت ما میآیند و چنان متكثر و متغیر و ضدونقیضاند كه قدرت نشاندادن آنها محو میشود. علاوه بر این، مخاطبان همچنان خلاقیت، خودآگاهی و قدرت تمیز دارند كه همهی نشانهها را به دیدهی ظن و سؤال مینگرند و بنابراین نشانهها بهسهولت از معنای معهود خود وارون و شكسته و از نو تفسیر میگردند. با كاهش روزافزون دانایی ناشی از تجربهی مستقیم، روشن است كه نشانهها دیگر نمیتوانند به نحوی سرراست و یكبهیك، نمایندهی یك چیز یا یك شخص خاص باشند. پس این مفهوم كه نشانه نمایندهی «واقعیت» در خارج از خود است، بیاعتبار میشود. اینك دیگر نشانهها خودمرجع شدهاند: این شبیهسازیها همهی آن چیزی را تشكیل میدهند كه هست. اگر بخواهیم از عبارات خود بودریار استفاده كنیم، نشانهها اینك «بیشواقعیت۱۰»اند.
این وضعیت را مردم بلافاصله بازمیشناسند: ممكن است فردی را كه عمداً برای ایجاد تأثیر خاصی لباسی خاص پوشیده باشد مسخره كنند، اما اذعان میكنند كه همه اینطورند. نسبت به سیاستمدارانی كه تصویر خود در رسانهها را از طریق روابط عمومی قوی «مدیریت» میكنند سوءظن دارند اما میپذیرند كه كار سیاست همین بازی با اطلاعات است. در این مورد، باید بپذیریم كه دلیل عدماشتیاق مردم به نشانههای راستین این است كه آنها درك میكنند كه دیگر حقیقتی باقی نمانده است. از این نظر، دیگر وارد عصر «تماشا» شدهایم؛ عصری كه در آن مردم میدانند كه هر نشانهای میتواند مصنوعی و دروغین باشد. (میگویند «این چیزی نیست جز یك فرصت تبلیغاتی جدید برای نخستوزیر» یا اینكه «مونتاژ خبری است» یا اینكه «جك داشت نقش گندهلاتها را بازی میكرد».) انسان در این عصر، مصنوعیبودن نشانههایی را نیز كه در بازآفرینی خود به كار میبرد پذیرفته است («بگذار تیپ بزنم»، «داشتم نقش "مادر دلسوز" را بازی میكردم»). درنتیجه، نشانهها معنای خود را از دست میدهند و مردم در ملاقات با یكدیگر هر چه دوست داشته باشند، برداشت میكنند (كه معمولاً با معنایی كه در ابتدا موردنظر بوده بسیار فاصله دارد). بعد در تلفیق نشانهها برای خانهها و ادارهها و جسم خود از تصنعیبودن نشانهها ذوق میكنیم و «بازیگوشانه» تصاویر نامربوط را درهم میآمیزیم بیاینكه قصد ابراز معناهای خاصی را داشته باشیم. برعكس، لذت ما به واسطهی همین تقلید تمسخرآمیز است. بنابراین، در این جامعهی اطلاعاتی، «مجموعهای از معناها را داریم كه بدون هیچ معنایی منتقل میشوند» (پوستر ۱۹۹۰، ص ۶۳).
این مفهوم از جامعهی اطلاعاتی در سطح تجربی بهسهولت قابللمس است اما از نظر تعریف از همهی مفهومهایی كه در این مورد برشمردیم آشفتهتر است. با درنظرگرفتن فقدان معیاری كه بتوان به كمك آن رشد كاربرد نشانهها را در سالهای اخیر اندازه گرفت، درك اینكه اندیشمندان پسامدرنی مانند مارك پوستر (۱۹۹۰) چگونه «شیوهی اطلاعرسانی» نوین را ویژگی بارز زمان ما قلمداد میكنند، دشوار به نظر میرسد؛ جز احساس اینكه امروزه تعامل نمادین بیشتر شده است چه دلیلی برای دانستن نكتهی مزبور وجود دارد؟ و جز تفاضل درجات، چه مبنایی برای تمایز قائلشدن میان این جامعه و مثلاً جامعهی دههی ۱۹۲۰ میلادی وجود دارد؟ در گفتارهای بعد۱۱ خواهیم دید كه اندیشمندان «وضعیت پسامدرن» در باب ویژگی فرهنگ معاصر حرفهای جالبی برای گفتن دارند، اما در تعیین تعریفی روشن از جامعهی اطلاعاتی گرفتار دردسرند.
● كیفیت و كمیت
آنچه با نگاه به تعریفهای مختلف جامعهی اطلاعاتی محرز میشود این است كه تعریفهای یادشده یا فاقد دقت كافیاند یا فاقد كمال و یا فاقد هر دو. این تعریفها اعم از اینكه فنی، اقتصادی، اشتغالی، فضایی یا فرهنگی باشند، مفهوم بسیار مشكلآفرینی از ساختار و معیارهای جامعهی اطلاعاتی را در اختیار ما قرار میدهند. آگاهبودن از این مشكلات ضروری است. عبارت «جامعهی اطلاعاتی» به عنوان یك ابزار یادآوری در كشف ویژگیهای جهان معاصر میتواند مفید باشد، اما خود این عبارت فاقد دقت كافی برای تعریفشدن است. بنابراین، در این كتاب اگرچه اصطلاح یادشده گاه به كار رفته و پذیرفتهایم كه اطلاعات نقشی اساسی در عصر حاضر دارد، اما سناریوهای جامعهی اطلاعاتی را به دیدهی تردید نگریستهایم و در این دیدگاه كه اطلاعات ویژگی اصلی دوران ما است، شك كرده ایم.
اما فعلاً میخواهیم به برخی از دیگر مشكلات موجود در متون جامعهی اطلاعاتی بپردازیم. مشكل اول كه قبلاً هم به آن اشاره شد، مسئلهی كمیّت در مقابل كیفیت است. گفتیم كه روشهای كمی از شناسایی فعالیتهای اطلاعاتی راهبردیتر از فعالیتهای روزمره و سطح پایین باز میمانند و اینكه اینگونه یك دستكردن ها گمراهكننده است.
اینجا میخواهیم بحث كمیت/كیفیت را بار دیگر در چارچوب این پرسش طرح كنیم كه آیا جامعهی اطلاعاتی نشانگر گسستگی و فاصله با انواع قبلی جامعه محسوب میشود یا خیر.
بیشترِ تعریفهای جامعهی اطلاعاتی نوعی شاخص كمّی در اختیار ما قرار میدهند (تعداد كارگران یقهسفید یا درصد درآمد ناخالص ملی كه صرف اطلاعات میشود و نظایر اینها) و فرض میكنند كه در نقطهای نامعلوم وقتی كه این شاخص از حدی گذشت، وارد جامعهی اطلاعاتی خواهیم شد. اما باز هم هیچ دلیلی برای اینكه صرفاً به واسطهی مشاهدهی مقادیر بیشتر جریان یا ذخیرهی اطلاعات جامعه را به نامی نو بخوانیم، وجود ندارد. اگر تنها مقادیر بیشتری از همان چیزهای قبلی وجود داشته باشد، چطور میتوان ادعا كرد كه چیزی در اساس نو پدید آمده است.
ولی در مقابل، ممكن است بتوان نوعی جامعهی نوین را ترسیم كرد كه در آن یافتن اطلاعاتی با نظم و كاركردی كیفیتاً متفاوت امكانپذیر باشد. علاوه بر این، چنین كاری حتی مستلزم كشف اینكه اكثریت نیروی كار در بخش اطلاعات شاغلاند یا اینكه اقتصاد یك میزان معین ثروت را در فعالیتهای اطلاعاتی خلق میكند، هم نیست. برای مثال، میتوان بهطور فرضی نوعی جامعهی اطلاعاتی را تصور كرد كه در آن تعداد اندكی «متخصص اطلاعات» از قدرتی تعیینكننده برخوردارند. كافی است به آثار علمی تخیلی اچ. جی. ولز (۱۸۶۶-۱۹۴۶) نگاهی بیندازیم تا بتوانیم جامعهای را تصور كنیم كه نخبگان دانشور بر آن حكم میرانند و اكثریت جمعیت كه مازاد نیروی انسانی را در اقتصاد تشكیل میدهند، محكوم به بیكاری انگلوارند. چنین جامعهای بر مبنای شاخصهای كیفی، مثلاً الگوهای اشتغال، یك جامعهی اطلاعاتی محسوب نمیشود اما به خاطر نقش برتر اطلاعات و دانش در ساختار قدرت و سمتگیری تحولات اجتماعی احساس میشود كه میتوان در این مورد از عنوان «جامعهی اطلاعاتی» استفاده كرد.
نكته این است كه شاخصهای كمّی (صرف وجود اطلاعات بیشتر) نشانگر هیچگونه گسستی با نظامهای گذشته نیست؛ اما حداقل بهطور فرضی می توان تغییرات كوچك اما تعیینكنندهی كیفی داشت كه نشانگر ناپیوستگی میان دو نظام باشند. مگر تنها به این خاطر كه امروزه تعداد خودروها از سال ۱۹۷۰ بیشتر است، میتوان سخن از «جامعهی خودروها» راند؟! آنچه همهی مؤلفان مدافع جامعهی اطلاعاتی از «پساصنعتیگراییِ» دانیل بل گرفته تا «شیوهی توسعهی اطلاعاتی» مانوئل كاستلز یا «شیوهی اطلاعرسانی» مارك پوستر سعی در تأكید بر آن دارند، احراز تغییرات نظاممند است.آنچه بهویژه عجیب مینماید این است كه بیشتر قائلان به جامعهی اطلاعاتی فرض میكنند كه تغییرات كیفی را میتوان تنها با محاسبهی میزان اطلاعات در گردش یا تعداد شاغلان در مشاغل اطلاعاتی و نظایر اینها تعریف كرد. آنچه در برابر ما است این باور است كه تغییرات كمّی (به نحوی نامشخص) خودبهخود باعث تغییرات كیفی نظام اجتماعی میگردند.
تئودور روزاك (۱۹۸۶) در نقد مضامین جامعهی اطلاعاتی نگاه جالبی به این تناقض دارد. تحقیق او بر اهمیت اطلاعات كیفیتاً متمایز متمركز است كه آن تفكیكهایی را هم كه همهی ما بهطور روزمره در مورد پدیدههایی چون دادهها، دانش، تجربه و خردمندی قائل میشویم، جزء آن در نظر گرفته است. البته اینها خود مفاهیم بسیار مبهم و لغزندهای هستند. آنچه برای یك فرد كسب دانش محسوب میشود (مثلاً گرفتن مدرك دانشگاهی) برای فرد دیگر ممكن است اطلاعات محسوب شود (مثلاً آگاهی از نمرهی قبولی). علیرغم ابهام، این مفاهیم اجزای اساسی در زندگی روزمرهی ما هستند. از نظر روزاك، كاركرد «فرقهی اطلاعاتگرایان» امروزه تخریب اینگونه تمایزات كیفی است كه در زندگی واقعی موضوعیت كامل دارند. این عمل تخریب از طریق اصرار بر سرشت كمّی اطلاعات به مثابهی موضوع اندازهگیری آماری به انجام میرسد. اما در دستیابی به محاسبهی ارزش اقتصادی صنایع اطلاعات یا سهم فعالیتهای اطلاعاتی از درآمد ناخالص ملی یا نسبت درآمد ملی در مشاغل اطلاعاتی و نظایر اینها، ابعاد كیفی موضوع (اینكه آیا اطلاعات مورد بحث مفید است یا اینكه آیا این اطلاعات اصلاً حقیقت دارد یا خیر) به فراموشی سپرده میشود. از نظر نظریهپردازان اطلاعات، مهم این نیست كه آنچه منتقل میشود حقیقت عینی باشد یا قضاوت ارزشی یا كلیشههای سطحی یا آموزهی عمیق و خردمندانه یا حقیقتی متعالی یا یك فحش ركیك (روزاك ۱۹۸۶، ص۱۴). این مسائل كیفی در همگنسازی اطلاعات و آمادهسازی آن برای پردازش كنار گذاشته میشود. «اطلاعات به شاخصی صرفاً كمّی برای اندازهگیری تبادلات ارتباطی بدل میگردد.» (ص۱۱)
از نظر روزاك، شگفتآور است كه در ارتباط با این شاخص كمّی اطلاعات ادعا میكنند كه اطلاعات عمیقاً حیات اجتماعی ما را متحول میكند. با مخدوشكردن تفكیكهای كیفی كه همواره در زندگی روزمره از آنها بهره میگیریم، آمار دهانپركن و چشمگیری تولید میكنند و سپس ادعا میشود كه این روند، زندگی ما را بهطور كیفی متحول خواهد ساخت. به نظر روزاك، این درواقع اسطورهسازی از وراجی در مورد «اطلاعات» است. از یك سو، «اطلاعات» را طوری تعریف كردهایم كه همهی ناهمگونیها پوشانده شود اما بعد كه همهی این اطلاعاتِ بههمنامربوط را در یك دیگ واحد ریختیم، به جای اذعان به اینكه آش بهدستآمده غیرقابلخوردن است، ادعا میكنیم كه كیمیا به دست آمده است. این طرز استدلال تنها برای كسانی مفید است كه میخواهند افكار عمومی با تصور اینكه تحول مخالفتناپذیر است، به آن تن دهند:
اطلاعاتشان مزهی خنثای بیخطری را میدهد؛ گویی انبوهی از حقایق انكارناپذیر ساده و مفید است. در این نقاب معصوم، بهترین نقطهی آغاز برای برنامهی سیاسی تكنوكراسی [فن سالاری] نهفته است؛ برنامهای كه از قرار گرفتن هدفهای خود در معرض دید عموم میهراسد. آخر كیست كه با اطلاعات مخالف باشد؟ (روزاك ۱۹۸۶، ص ۱۹)
روزاك به شدت این طرز تفكر در مورد اطلاعات را به چالش میكشد. نتیجهی رژیم مصرف آمار مربوط به همهگیری رایانهها، ظرفیت پردازش دادهها در فنآوریهای نو و پیدایش شبكههای دیجیتال این است كه افراد باور میكنند كه اطلاعات قوت غالب نظام اجتماعی است. این امر چنان متداول است كه فرد تطمیع میشود با نظریهپردازان جامعهی اطلاعاتی در مورد آغاز نوع جدیدی از نظام اجتماعی موافق شود. اما تئودور روزاك در مخالفت با استدلال «از - كمیتِ بیشتر - اطلاعات - به - كیفیتِ - جدید - جامعه»، یادآور میشود كه باورهای اساسی (ص۹۱) كه شالودهی تمدنهإ؛ هستند، هیچ ربطی به اطلاعات ندارند. اصولی مثل اینكه: «همهی انسانها مساوی خلق شدهاند»، «به نفع كشورمه؛ چه درست، چه غلط»، «خودت زندگی كن و بگذار همه زندگی كنند»، «همه بندگان یك خداییم»، «با دیگران چنان كن كه بر خود میپسندی» در جامعهی ما باورهایی محوری محسوب میشوند. اما باور به این عبارات قبل از دریافت اطلاعات رخ میدهد. بحث روزاك اصلاً این نیست كه «باورهای اساسی» جامعه لزوماً صادقاند. (درواقع، برخی از این باورها بسیار بدخیماند - مثلاً: «یهودی ها پولدارند»، «زنها سلطهپذیرند»، «سیاهها ذاتاً ورزشكارند»...). آنچه او بر آن تأكید دارد این است باورها و دلمشغولیهای لزوماً كیفی آنها بر رویكردهای كمّی به اطلاعات مقدماند. چیزی كه بهویژه با آن مخالفت میورزد این است كه نظریه پردازان جامعه ی اطلاعاتی با نیت واردات قاچاقی این مفهوم دروغین كه اطلاعات بیشتر جامعهی ما را دچار تحول بنیادی میكند، این تقدم و تأخر را وارونه مینمایانند.
● اطلاعات چیست؟
با مردود شمردهشدن شاخصهای آماری توسط روزاك، به این سمت هدایت میشویم كه شاید بهتر باشد مهمترین ویژگی مشترك همهی تعریفهای جامعهی اطلاعاتی را در نظر بگیریم. دلیل اینكه به اینجا رسیدیم عمدتاً طرفداری او از رجوع به داوری كیفی در بحثهای مربوط به اطلاعات است. روزاك پرسشهایی را طرح میكند از این دست كه: آیا اطلاعاتِ بیشتر ما را به شهروندان بهتری بدل میكند؟ آیا وجود اطلاعات بیشتر لزوماً ما را به جامعهای مطلعتر بدل كرده است؟ چه نوع اطلاعاتی در حال تولید و ذخیره شدناند و این چه ارزشی برای جامعه بهطور عام دارد؟ چه نوع مشاغل در بخش اطلاعات روبهافزایشاند و چرا چنین است و چه هدفهایی از این طریق برآورده میشود؟
چیزی كه در اینجا مطرح شده اصرار بر بررسی معنای اطلاعات است. بیتردید، این نگرشی معقول به موضوع است. هر چه باشد نخستین تعریفی كه از اطلاعات به ذهن خطور میكند تعریف معناشناختی آن است: اطلاعات معنیدار است؛ دارای جوهر است؛ امر یا خبری در مورد كسی یا چیزی است. اگر این تعریف از اطلاعات را در كوشش خود برای تعریف جامعهی اطلاعاتی به كار بندیم، قاعدتاً باید بحث دربارهی این نوع ویژگیهای اطلاعات باشد. در این حالت، بناچار استدلال خود را به این صورت بیان میكردیم كه: اطلاعات در مورد این نوع مسائل، در فلان زمینهها، آن روند اقتصادی و بهمان... سازندهی عصر جدیدی است. اما دقیقاً همین نوع تعریف معقول و منطقی از اطلاعات است كه نظریهپردازان جامعهی اطلاعات از آن گریزاناند. چیزی كه وانهاده شده است، همین مفهوم برخورداری اطلاعات از مضمون معناشناختی است.
در تعریفهایی كه از جامعهی اطلاعاتی دیدیم، اطلاعات به انحایی فاقد معنا تلقی میشود؛ یعنی اینكه طیفی از اندیشمندان در جستوجو برای شواهد كمّی رشد اطلاعات، آن را در همان چارچوبی دیدهاند كه كلود شانون و وارِن ویوِر (۱۹۴۹) «نظریهی اطلاعات» خود را در قالب آن تعریف كردهاند. در این نظریه، تعریف خاصی به كار رفته است كه بهشدت با مفهوم معناشناختی اطلاعات در گفتار روزمره در تضاد است. از منظر این نظریه، اطلاعات یك كمیّت عددی است كه واحد اندازهگیری آن «بیت»۱۳ است. این تعریف از اطلاعات بر احتمالات وقوع نمادها مبتنی است. تعریفی برگرفته از مهندسان ارتباطات و مفید برای كار آنان، چه برای آنها ذخیرهسازی و انتقال اطلاعات است كه مهم است؛ تعریفی از اطلاعات كه در آن، كوچكترین واحد روشن/خاموش (آری/نه، ۱/۰) است.
با این تعریف، مفهوم سركش اطلاعات را به انقیاد ریاضی میكشند اما این كار هزینههایی دارد. هزینهی آن حذف مسئلهی معنا و همراه با آن حذف پرسش از كیفیت است. اینها خود مسائلی سركش و رام نشدنی اما درعینحال حیاتی و اساسیاند. وقتی بهطور روزمره اطلاعات را دریافت یا مبادله میكنیم، اولین دغدغهی ما معنا و ارزش آن است: آیا اطلاعات دریافتی موضوعیت دارند؟ آیا دقیقاند؟ آیا پوچاند؟ آیا جالباند؟ كافی یا مفیدند؟ اما از منظر نظریهی اطلاعات كه شالودهی بسیاری از شاخصهای انفجار اطلاعات محسوب میشود، این ابعاد ربطی به قضیه ندارند. در اینجا، اطلاعات مستقل از محتوای خود تعریف شده و به مثابهی یك عنصر فیزیكی در سطح ماده و انرژی نگریسته میشود. یكی از شیفتگان برجستهی جامعهی اطلاعاتی گفته است:
اطلاعات هست. لازم نیست دریافت شود تا موجودیت یابد. لازم نیست درك شود تا وجود داشته باشد. هیچ موجود آگاهی برای تفسیر آن لازم نیست. لازم نیست معنا داشته باشد تا وجود داشته باشد. خودش وجود دارد. (استویِر ۱۹۹۰، ص ۲۱؛ تأكید از متن اصلی است)
درواقع، در این چارچوب دو پیام كه یكی دربردارندهی بار گرانی از معنا و دیگری مطلقاً چرند است، میتوانند یكسان تلقی شوند. به گفتهی روزاك «اطلاعاتدر اینجا به معنی هر آن چیزی است كه صرفنظر از محتوای معناشناختی، بتوان برای مخابره از طریق مجرای اتصالگیرنده و فرستنده به رمز در آورد (۱۹۸۶، ص ۱۳). این نگرش به ما امكان میدهد اطلاعات را بشماریم، اما هزینهی این عمل وانهادن معنا و كیفیت اطلاعات است.
این تعریف بیشتر با رویكردهایفنآورانه و فضایی به جامعهی اطلاعاتی سازگار است. در این رویكردها، كمیتهای ذخیره، پردازش و مخابرهشده گویای نوع شاخص تولیدشدهاند. در مقابل، شكل مشابهی از حذف معنا را در تعریفهای اقتصادی نیز میبینیم. اگرچه اینجا دیگر از واحد «بیت» استفاده نمیكنند، اما كیفیتهای معناشناختی بههرحال از اطلاعات تخلیه شده، مخرجمشترك قیمت جایگزین آن میگردد (اَرو ۱۹۷۶). برای مهندس اطلاعات، تعداد نمادهای آری/خیر و برای اقتصاددان، ارزش فروش اطلاعات مهمترین دغدغه است. اما با دورشدن اقتصاددانان از مفهوم اطلاعات و نزدیكشدن آنان به اندازهگیری آن، ناهمگونی سرشتی ناشی از گوناگونی معنا در اطلاعات گم میشود. «كوشش برای نصب برچسب دلار بر چیزهایی مثل آموزشوپرورش، تحقیقات و هنر» (ماكلاپ ۱۹۸۰، ص۲۳) ناگزیر كیفیت معناشناختی اطلاعات را از آن میزدایند. كنت بولدینگ در اواسط دههی ۱۹۶۰ گفته بود:
مفهوم بیت... كاملاً از محتوای اطلاعات انتزاع مییابد... و اگرچه این برای مهندسان مخابرات بسیار مفید است... ما نظریهپردازان نظامهای اجتماعی به شاخصی نیاز داریم كه اهمیت اطلاعات را لحاظ كند و مثلاً بارم ارزشی كمتری به غیبت تلفنی دو نوجوان بدهد تا خط بحران میان مسكو و واشنگتن (بولدینگ ۱۹۶۶).
آیا عجیب نیست كه پاسخ اقتصاددانان به مسئلهی كیفیت كه جوهر اطلاعات است، رویكردی كمّی و مبتنی بر هزینه و قیمت و در بهترین حالت «نوعی حدس و گمان در مورد كیفیت» (همانجا) است. چیزی كه ماكلاپ آن را «قیمتگذاری بر آنچه ذیقیمت است» خوانده به معنای جایگزینی معنای اطلاعات با سنگ محك پول است. با این كار، موفق می شویم آمار چشمگیری تولید كنیم اما در این روند چیزی از دست رفته است؛ اینكه اطلاعات همیشه درباره ی موضوعی است. (معصومی ۱۹۸۷)
سرانجام، اینكه اگرچه فرهنگ ماهیتاً با معنا و چراها و چگونگی كیفیت زندگی مردم سروكار دارد، در این تمجید پسامدرنیستی از خصلت خود ارجاع نمادها، نوعی همبستگی با نظریهی ارتباطی و رویكرد اقتصادی به اطلاعات میبینیم كه شگفتانگیز است. در اینجا نیز همه شیفتهی فراوانی اطلاعات شدهاند؛ رشدی چنان چشمگیر كه تماس آن را با معنا قطع كرده است. امروز نمادها همه جا هستند و دائماً در حال تولیدند؛ آنچنان كه معنای آنها «فروپاشیده» و دیگر نشانگر هیچ چیز نیستند.
جالبتر اینكه نظریهپردازان جامعهی اطلاعاتی كه معنا را به خاطر تولید شاخصهای كمّی رشد از اطلاعات زدودهاند، نتیجه میگیرند كه افزایش ارزش اقتصادی، میزان تولید یا صرفاً تعداد نمادهای آویخته در اطراف ما چنان است كه جامعه حتماً باید شاهد تحولات معنادار عمیق باشد. ما اطلاعات را به شكل غیراجتماعی ارزیابی میكنیم - كه خودبه خود وجود دارد - ولی باید خود را با پسامدهای اجتماعی آن هم سازگار كنیم. این وضعیت نامطلوب اما آشنا برای جامعهشناسان است كه دائماً با ادعاهایی روبهرو میشوند مبنی بر اینكه پدیده ها (به خصوص علم و فنآوری) در پیدایش و پرورش خود هیچ ربطی به جامعه ندارند، اما در دل خود حاصل پیامدهای جامعهشناختی عظیماند. این طرز فكر از تحلیل تحول اجتماعی عاجز است. (وولگار ۱۹۸۵).بیتردید، اندازهگرفتن گسترش اطلاعات بهطور عام از جهاتی مفید است، اما بهیقین برای توجیه اینكه در نتیجهی این گسترش، جامعه دراساس متحول شده است، كفایت نمیكند. برای هرگونه درك صادق از معنای جامعهی اطلاعاتی و اینكه چقدر با دیگر نظامهای اجتماعی متفاوت - شبیه - است، مطمئناً باید معنا و كیفیت اطلاعات را بررسی كنیم. چه نوع اطلاعاتی افزون شده است؟ چه كسی این اطلاعات را خلق كرده است؟ مقصود او چه بوده است؟ این كار چه پیامدهایی داشته است؟ همانطور كه خواهیم دید، مؤلفانی كه این پرسشها را به عنوان نقطهی آغاز تحقیق خود انتخاب میكنند و مسئلهی معنا و كیفیت اطلاعات را در میان راه فراموش نمیكنند، در مقایسه با كسانی كه به شاخصهای غیرمعنایی و كمّی میپردازند، به برداشتهای بسیار متفاوتی میرسند. دستهی نخست در گذار موعود به دروازهی طلایی عصر نوین تردید میكنند. بدیهی است كه آنان هم میپذیرند كه امروزه اطلاعات بیشتر است، اما چون حاضر نیستند این مسئله را از بستر خود جدا كنند (چون همیشه میپرسند كدام اطلاعات؟) حاضر نیستند بپذیرند كه تولید اطلاعات باعث گذار به جامعهی اطلاعاتی شده است.
● دانش نظری
یك نظر دیگر هم هست كه میتواند مدعی وجود جامعهی اطلاعاتی باشد، بیاینكه به محتوای اطلاعات بهوجودآمده توجهی داشته باشد. از این گذشته، اینكه تفكر مزبور حتی قائل به ضرورت شاخصهای كمیرشد اشتغال یا اقتصاد هم نیست؛ زیرا قضیه را در قالب نوعی تحول كیفی در مورد چگونگی كاربرد اطلاعات میبیند. در اینجا، تعریف جامعهی اطلاعاتی عبارت است از جامعهای كه در آن دانش نظری منزلت برتری را كه پیش از این فاقد آن بود، به دست آورده باشد. مضمونی كه اندیشمندان بسیار ناهمفكر را در این مورد متحد میسازد این است كه در این جامعهی اطلاعاتی امور به انحایی نظم و آرایش مییابند كه در آن نظریه اولویت مییابد. (ممكن است در این مورد عنوان «جامعهی دانشمحور»۱۴ انتخاب بهتر باشد چون دانش معنای بسیار عمیقتری از تراكم بیتهایاطلاعات دارد.) اگرچه در نظریههای مربوط به جامعهیاطلاعاتی بحث اولویت دانش نظری مورد توجه چندانی قرار نگرفته است، به مثابهی خصلت ممیزهی زندگی معاصر بسیار درخور ستایش است. در این كتاب، بارها به این بحث بازگشتهایم، بنابراین در اینجا تنها اندكی در مورد آن خواهیم گفت.
منظور از دانش نظری آن چیزی است كه انتزاعی، قابلتعمیم و به نحوی رسانهای بهرمزدرآمده باشد. دانش نظری انتزاعی است چون مستقیماً در یك موقعیت خاص قابلكاربرد نیست.
تعمیمپذیر است چون معناداری آن فراتر از هر موقعیت مشخص دوام میآورد، و دانش نظری در رسانهای چون كتاب، مقاله، تلویزیون یا یك درس دانشگاهی ارائه میشود. میتوان استدلال كرد كه دانش نظری در مقایسه با عصرهای پیشین كه در آنها دانش كاربردی و موردی منزلت برتر را اشغال میكردند، نقشی كلیدی در جامعهی معاصر پیدا كرده است. اگر برای مثال به سازندگان انقلاب صنعتی نگاه كنیم، روشن است كه به قول دانیل بل (۱۹۷۳) اینها «ماشینبازهای ماهری» بودند كه «نسبت به علم و قوانین بنیادینی كه در ریشهی تحقیقات آنها قرار داشت، احساس بیتفاوتی میكردند» (ص۲۰). اختراع كورهی انفجاری توسط آبراهام داربی۱۵، اختراع لوكوموتیو توسط جورج استفنسون۱۶، اختراع ماشین بخار توسط جیمز وات۱۷، نوآوریهای مهندسی ماتیو بولتون۱۸ و شمار دیگری از اختراعاتی كه بین ۱۷۵۰ تا ۱۸۵۰ رخ دادند، همگی حاصل كار كارآفرینانی بود كه ایستاده كار میكردند؛ افرادی كه راهحلهایی عملی برای مشكلات عملی پیدا كردند. با وجود اینكه تا پایان قرن نوزدهم دیگر صنعت تحتتأثیر فنآوریهای مبتنی بر علوم شكل میگرفت، همچنان تا همین یك قرن پیش:
تجربه، آزمون، تبحر، شعور عمومی تربیتشده و در مطلوبترین حالات انتشار نظاممند دانش در مورد بهترین روشها و فنون موجود همچنان بر حیطههای وسیعی از حیات انسانی حكم میراند. وضع در زراعت، ساختمانسازی و پزشكی و درحقیقت در دامنهی وسیعی از فعالیتهایی كه نیازها و خواستههای انسان را تأمین میكردند، چنین بود (هابسبام ۱۹۹۴، ص ۵۲۵).
برعكس، امروزه در حیطههای علوم و فنآوری بهوضوح نقطهی آغاز ابداعات اصولِ اثباتشدهاند (هر چند كه ممكن است تنها اقلیتی از متخصصان این اصول را درك كنند). این اصول نظری مكتوب مثلاً نقطهی آغاز پیشرفتهای ژنتیكی طرح ژنوم انسانی و فیزیك و ریاضیات بهپادارندهی فنآوری اطلاعات و ارتباطات و نرمافزارهای مربوطهاند. حیطههایی چنان واگرا و گوناگون چون هوافضا، پلاستیك، پزشكی و داروسازی همگی نمونههایی از ورطههاییاند كه در آن دانش نظری در زندگی امروزین امری بنیادین تلقی میشود.
نباید تصور كرد كه سلطهی دانش نظری به پیشرفتهترین ابداعات علمی محدود است. درواقع، تقریباً نمیتوان به هیچ كاربردی از فنآوری فكر كرد كه نظریه در آن پیشنیاز پیشرفت نباشد. برای مثال، تعمیر جادهها، خانهسازی، دفع فاضلاب و تولید خودرو هر یك اصول نظری مقاومت مصالح، قوانین سازه، سمشناسی، مصرف انرژی و دامنهی وسیعی از دیگر اصول را پیشفرض میگیرند. این دانش در كتابهای علمی رسمیت مییابد و بهویژه از طریق فرآیند آموزش منتقل میشود. به واسطهی تخصصیشدن علوم، همهی اینها بدان معنا است كه بیشتر مردم از دانش نظری خارج از رشتهی تحصیلی خود كاملاً بیاطلاعاند. علیرغم این، امروزه هیچكس از اهمیت عمیق نظریه در فنآوریهای روزمرهای چون فرِ موجپز [مایكرووِیو]، پخش صوت دیسك فشرده و ساعتهای دیجیتال بیاطلاع نیست. البته نادرست نیست كه معمار، مهندس آب و مكانیك را افرادی عملكننده تصور كنیم. آنها بهیقین چنیناند. اما نباید فراموش كنیم كه همین عملكنندهها هم دانش نظری را آموخته و آن را در كار عملی خود ادغام كردهاند. (از این گذشته، اغلب فنآوریهای هوشمندی برای كنترل كیفیت، اندازهگیری و طراحی با استفاده از دانش نظری به وجود آمده است كه مكمل اینگونه كارها است).
سلطهی دانش نظری امروزه از حیطهی علوم و فنآوری فراتر رفته است. برای مثال، اگر سیاست را در نظر بگیریم، خواهیم دید كه چه میزان عظیمی دانش نظری در مركز سیاستگذاریها و اختلافنظرها قرار دارد. سیاست اصلاً «هنر امكانپذیریها» است و ناگزیر باید بتواند در مقابل شرایط خاص واكنش نشان دهد. اما به هر سو كه بنگریم، چه حمل و نقل، چه محیط زیست و چه اقتصاد، نقش محوری نظریه مشهود است. (مدلهای تحلیل هزینه - صرفه، مفاهیم پایداری محیط زیست، تزهای مربوط به رابطهی تورم و اشتغال). در همهی این حیطهها، معیارهای تعیینكننده دانش نظری (انتزاع، تعمیمپذیری و بهرمزدرآمدگی) برآورده میشوند. این دانش نظری ممكن است فاقد ویژگیهای قانون مانند فیزیك اتمی یا بیوشیمی باشد، اما بر روی پایهی مشابهی عمل میكند. نمیتوان منكر شد كه به میزان بسیار زیادی در زندگی معاصر انسان رسوخ كرده است.
حتی میتوان ادعا كرد كه دانش نظری در همهی جنبههای زندگی معاصر راه یافته است. برای نمونه، نیكو استر (۱۹۹۴) معتقد است دانش نظری در همهی كارهای انسان نقشی محوری دارد، خواه در طراحی داخلی خانهها خواه در تصمیمگیری در مورد یك رژیم غذایی به منظور حفظ سلامتی. این همان مفهومی است كه گیدنز۱۹ آن را «تجددگرایی واكنشی» میخواند. از نظر وی، دوران ما دوران افزایش تأمل در خویش و جامعه به عنوان مبنایی برای ایجاد راههای زیستن است. اگر راست باشد كه بهطور فزایندهای دنیایی كه در آن زندگی میكنیم را خود ما بر اساس تفكر و تصمیمسازی مبتنی بر ارزیابی ریسكها میسازیم (برخلاف گذشته كه الزامات طبیعی یا سنت نقش اصلی را در ساختن دنیای ما داشتند)، پس میتوان نتیجه گرفت كه امروزه در این تأمل آگاهانه وزن قابلملاحظه ای را دانش نظری حمل میكند. برای نمونه، مردم در جامعههای پیشرفته با پیشگیری از بارداری، نرخ باروری، مرگومیر كودكان و الگوهای عام جمعیتشناسی (اینكه جمعیت كشورهای پیشرفتهرو به پیری دارند، یا اینكه رشد جمعیت بهطور عمده در نیمكرهی جنوبی رخ میدهد) آشنا هستند. این دانستهها نظری محسوب میشوند، زیرا انتزاعی و قابلتعمیماند، توسط متخصصان جمعآوری و از طریق انواع رسانهها منتشر میشوند. این دانستههای نظری هیچ كاربرد بلافاصلهای ندارند، اما بیتردید هم بر سیاستگذاری اجتماعی اثر میگذارند و هم بر برنامهریزیهای فردی اشخاص (از برنامهریزی بازنشستگی گرفته تا زمان مناسب برای بچهدارشدن). از این منظر است كه دانش نظری به خصلت تعریف كنندهی جهان ما بدل گشته است.
تصور اینكه دانش نظری چگونه میتواند اندازه گرفته شود، دشوار است. عدمكفایت راههای تخمین مثل رشد تعداد دانشآموختگان یا مجلات علمی تخصصی در این مورد روشن است. علی رغم این، دانش نظری را میتوان به عنوان ویژگی تعیینكنندهی جامعهی اطلاعاتی در نظر گرفت زیرا حضور آن در انجام امور زندگی قطعی است و زندگی ما از این نظر با شیوهی زندگی نیاكانمان كه به مكانی ثابت، فقدان نسبی آگاهی و تسلیم در برابر نیروهای طبیعت محدود بودند، متفاوت است. همانطور كه گفتیم، نظریهپردازان جامعهی اطلاعاتی توجه چندانی به بحث دانش نظری نكردهاند. برای آنها پدیدههای فنی، اقتصادی، و شغلی كه بیاینكه پیوند محكمی با نظریه داشته باشند اندازهپذیرترند، جذابیت بیشتری دارند. از این گذشته، مشكل بتوان استدلال كرد كه سلطهی دانش نظری منحصر به دهههای اخیر است. قانعكنندهتر این است كه آن را حاصل یك فرآیند گرایشی در دل خود مدرنیته بخوانیم كه به طور ویژه در نیمهی دوم قرن بیستم شتاب گرفته و به آن چیزی انجامیده است كه گیدنز آن را «مدرنیتهی عالی۲۰» مینامد.
● نتیجهگیری
در این گفتار، اعتبار مفهوم جامعهی اطلاعاتی را مورد تردید قرار دادهایم. مسئله این است كه از یك سو با انواع معیارهایی روبهروییم كه مدعی اندازهگیری ظهور جامعهی اطلاعاتیاند. در گفتارهای بعدی [فصلهای بعدی كتاب نویسنده] به بررسی آثار متفكرانی خواهیم پرداخت كه با استفاده از معیارهای بسیار متفاوتی همگی ادعا میكنند كه انسان به یك جامعهی اطلاعاتی رسیده است یا حداقل در آستانهی ورود به آن است. چطور میتوان به مفهومی اعتماد كرد كه مدافعانش آن را به طرق بسیار گوناگونی تشخیص میدهند؟ علاوه بر این، معیارهای مزبور كه طیف وسیعی از تغییرات را در فنآوری تا اشتغال و خصوصیات فضاییمكانی در بردارند، اگرچه در نظر اول همگی محكم و قانع كننده به نظر میرسند، درواقع همگی مبهم و فاقد دقتاند. هیچیك از این معیارها بهخودیخود نمیتواند پیدایش جامعهی اطلاعاتی را در حال حاضر یا در آینده احراز كند.
از سوی دیگر، بیاینكه هیچ شكی در مورد گسترش اطلاعاتگرایی در زندگی انسان داشته باشیم، تغییر موضع مدافعان سناریوی جامعهی اطلاعاتی از جستوجوی شاخصهای كمّی انتشار اطلاعات به ادعای اینكه این تغییرات كمّی گویای تحول كیفی در نظام اجتماعیاند، خود عامل تردیدی دوچندان در اعتبار مفهوم جامعهی اطلاعاتی است. عین همین مسئله را در تعریفهایی میبینیم كه از مفهوم اطلاعات مورد استفاده قرار میگیرد. در اینجا، مدافعان سناریوی جامعهی اطلاعاتی از تعریفهای غیرمعناشناختی اطلاعات بهره میگیرند. اینكه بگوییم تعداد معینی بیت اطلاعات یا اطلاعاتی با فلان میزان ارزش اقتصادی امری كاملاً كمّی است و بنابراین تحلیلگران را از پاسخدادن به پرسشهای كیفی مربوط به كیفیت و ارزش معاف میكند؛ این كار تعریفهای منطقی معمول از اطلاعات را نفی كرده، آن را به چیزی فاقد محتوا بدل میسازد. در گفتارهای بعدی، خواهیم دید كه تفاوت بارزی هست بین اندیشمندانی كه روایت خود را از تحول در ورطهی اطلاعات به این نحو آغاز میكنند با كسانی كه اگرچه انفجار اطلاعات موجود را به رسمیت میشناسند اما هرگز از سؤالات مربوط به معنا و هدف عدول نمیكنند.
همچنین نشان دادهایم استدلال اینكه سلطهی دانش نظری میتواند ویژگی تعیینكنندهی جالبتری برای احراز جامعهی اطلاعاتی باشد فاقد موضوعیت است. این طرز تفكر نه امكان اندازهگیری را فراهم میكند و نه تحلیل دقیق معناشناسی اطلاعات برای ارزیابی اهمیت آن را ایجاب مینماید. دانش نظری را یقیناً نمیتوان پدیدهی نوظهوری دانست. بااینهمه، میتوان پذیرفت كه اهمیت آن افزایش یافته و اینكه چنان گسترش یافته كه به ویژگی تعریفكنندهی جامعهی امروزین بدل گشته است. در گفتارهای بعدی، بارها به این پدیده رجوع میكنیم؛ ضمن اینكه باید یادآور شد كه مدافعان نظریهی جامعهی اطلاعاتی چندان توجهی به آن نكردهاند.
نویسنده: فرانك وبستر
یادداشتها
۱. برگرفته از منبع زیر:
inTheories of the Information "The Idea of an Information Society" ,Frank Webster
.۸-۲۹ .pp (۲۰۰۲ ,Taylor Group & Francis ,New York:Routledge /London) Society
mighty micro .۲
neo-Schumpeterian .۳
Kondratieff .۴
The Sun .۵
Financial Times .۶
technostructure .۷
integrated services digtal network :ISDN .۸
palm-held computers .۹
hyper-reality .۱۰
۱۱. منظور فصل ۹ از كتاب نویسندهی مقالهی حاضر است كه این مقاله از آن استخراج شده است.
Wells .G .H .۱۲
BIT .۱۳
knowledge society .۱۴
Abraham Darby .۱۵
George Stephenson .۱۶
Matthew Boulton .۱۸
Giddens .۱۹
high modernity .۲۰
كتابنامه
(۱) ۷ ,LSE Magazine ,"Winners and Losers in the InformationAge" ,Ian ,Angell
.۱۰-۱۲ .pp ,(Summer ۱۹۹۵)
& ,Dertouzos .inMichael L ,"The Economics of Information" ,.Kenneth J ,Arrow
MIT :MA ,Cambridge) A Twenty-year View :The ComputerAge ,(.eds) Joel Moses
.۳۰۶-۱۷ .pp,(۱۹۷۹ ,Press
Forecasting the :The Future withMicroelectronics ,Ray Curnow & Iann ,Barron
.(۱۹۷۹ ,Pinter) Effects of InformationTechnology
The End of the ,In the Shadow of the Silent Majorities,or ,Jean ,Baudrillard
:New York) Paul Patton & Paul Foss,John Johson .trans ,Social and Other Essays
.(۱۹۸۳ ,(Semiotext(e
AVenture in Social Forecasting :The Coming of Post-Industrial Sociely ,Daniel ,Bell
.(۱۹۷۳ ,Penguin,Peregrine :Harmondsworth)
.in Michael L ,"The Social Framework of the InformationSociety" ,Daniel ,Bell
,Cambridge) A Twenty-year View :TheComputer Age ,(.eds) ,Joel Moses & ,Dertouzous
.۱۶۳-۲۱۱ .pp ,(۱۹۷۹ ,MITPress :MA
,"The Economics of Knowledge andthe Knowledge of Economics" ,.Kenneth E ,Boulding
,(.ed),Lamberton .reprinted in Donald M ,۱-۱۳ .pp ,(۱۹۶۶) ,(۵۶(۲ ,American Economic Review
,Penguin :Harmondsworth) SelectedReadings :Economics of Informetion and Knowledge
.(۱۹۷۱
:Oxford) .۳ vols ,Societyand Cultre ,Economy :The Information Age ,Manuel ,Castells
.(۱۹۹۶-۸ ,Blackwell
.(۱۹۹۳ ,Blackwell :The Race to the Intelligent State(Oxford ,Michael ,Connors
.(۱۹۹۷ ,Oxford:Capstone) The Weightless Ecomomy ,Diane ,Coyne
How the New Worldof Information Will Change :What Will Be ,.Michael L ,Dertouzos
.(۱۹۹۷ ,Piaktus) Our Lives
,Fontana) Alternative Technology and the Politics ofTechnical Change ,David ,Dickson
.(۱۹۷۴
.(۱۹۹۳ ,NewYork:HarperCollins) ,Post-Capitalist Society ,.Peter F ,Drucker
A Note onthe Origins of the Information" ,McNeill .A .D & ,Craig .D ,.Alistair S ,Duff
.۱۱۷-۲۲ .pp ,(۱۹۹۶) ۲۲ ,Journal of InformationScience ,۰۳۹;Society
,Collancz) The Impart of theComputer Revolution :The Mighty Micro ,Christopher ,Evans
.(۱۹۷۹
۲nd ,A Study ofContinuity and Change :The Information Society ,John ,Feather
.(۱۹۹۸ ,Library Association) .edn
.(۱۹۸۷ ,Pinter) Technology Policy and EconomicPerformance ,Christopher ,Freeman
,Penguin :Harmondsworth) .۲ndedn ,The New Industrial State ,John Kenneth ,Galbraith
.(۱۹۷۲
.(Penguin,۱۹۹۵ :Harmondsworth) The Road Ahead ,Bill ,Gates
September) (۲) ۶ ,Theory andSociety ,"The New Class Project" ,.Alvin W ,Gouldner
this two-part article) ۳۴۳-۸۹ .pp ,(November ۱۹۷۸)(۳) ۶ ;۱۵۳-۲۰۳ .pp ,(۱۹۷۸
The Future of Intellectuals and the Rise ofthe New :appearedin ۱۹۷۹ as a book
.(Macmillan ,Class
NewInformation Technology and :The Carrier Wave ,Paschal Proston & Peter ,Hall
.(۱۹۸۸ ,Unwin Hyman) the Geography of Innovation,۱۸۴۶-۲۰۰۳
.(۱۹۹۹ ,The Impact of Information onSociety(Bowker-Saur .Michael W ,Hill
,Michael Joseph) .The Short ۲۰thCentury :Age of Extremes ,.Eric J ,Hobsbawm
.(۱۹۹۴
,Keio Communication Review,"Johoka as a Driving Force of Social Change" ,.Y ,Ito
.۳۵-۵۸ .pp ,(۱۹۹۱) ۱۲
Informatization :TreadingDifferent Paths ,(.ed) in Georgette Wang ,"Japan" ,.Y ,Ito
.۶۸-۹۸ .pp ,(۱۹۹۴ ,Ablex :Norwood,NJ) in Asian Nations
The Unbound ,.S .D ,Landes.(۱۹۹۹ ,Bantam :New York) Wired Life ,Charles ,Jonscher
Technological Changeand Industrial Development from ۱۷۵۰ to the :Prometheus
.(۱۹۶۹ ,Cambridge University Press :Present(Cambridge
.(۱۹۹۹ ,Viking) The NewEconomy :Living on Thin Air ,Charles ,Leadbeater
The ,(.eds) .et al ,in JohnEatwell ,"Information Theory" ,Esfandiar ,Maasoumi
.۸۴۶-۵۱ .pp ,(۱۹۸۷ ,Macmillan) ۲ .vol ,New Palgrave A Dictionary ofEconomics
The Production and Distribution ofKnowledge in the United States ,Fritz ,Machlup
.(۱۹۶۲ ,PrincetonUniversity Press :NJ ,Princeton)
:andEconomic Significance ,Distribution ,Its Creation :Knowledge ,Fritz ,Machlup
Princeton University :NJ ,Princeton) Knowledge and KnowledgeProduction :I .Vol
.(۱۹۸۰ ,Press
.(۱۹۷۸ ,NJ:Prentice-Hall ,Englewood Cliffs) The Wired Society ,James ,Martin
.(۱۹۸۹ ,Pinter) Technological Change in the InformationEconomy ,Peter ,Monk
Networks andthe New Economies of Communication :Communication and Control ,Geoff ,Mulgan
.(Polity,۱۹۹۱ :Cambridge)
,Futura) Ten New DirectionsTransformimg our Lives :Megatrends ,John ,Naisbitt
.(۱۹۸۴
.(Hodder and Stoughton,۱۹۹۵) Being Digital ,.N ,Negroponte
/London) Britainsince ۱۸۸۰ :The Rise of Professional Society ,Harold ,Perkin
.(۱۹۸۹ ,New York Routledge
OT Special .Definition andMeasurement :The Information Economy ,Marc Uri ,Porat
Office ofTelecommunications ,US Department of Commerce :Washington,DC) (۱) ۷۷-۱۲ ,Publication
.(۱۹۷۷a ,(contains executive summary and majorfindings of the study)
Sources andMethods for Measuring the :The Information Economy ,Marc Uri ,Porat
,OT Special Publication .(Primary Information Sector(Detailed Industry Reports
,Office ofTelecommuntication ,US Deparment of Commerce :DC ,Washington).(۲) ۷۷-۱۲
.(۱۹۷۷b
:Cambridge) Poststructuralismand Social Context :The Mode of Information ,Mark ,Poster
.(۱۹۹۰ ,Polity
PreparingOurselves for ۲lst Century Capitalism :The Work of Nations .Robert B ,Reich
.(Vintage,۱۹۹۱ :New York)
The Folkloreof Computers and the :The Cult of Information ,Theodore ,Roszak
.(۱۹۸۶ ,Cambridge:Lutterworth) True Art of Thinking
,Urbana) The MathematicalTheory of Communication ,Warren Weaver & Claude ,Shannon
.(۱۹۶۴ ,۱۹۴۲ ,University of IllinoisPress :IL
.(۱۹۹۴ :Sage) Knowledge Societies ,Nico ,Stehr
An Exploration :Information and the Internal Structure of theUniverse ,Tom ,Stonier
.(Springer-Verlag ۱۹۹۰) into Information Physics
.(۱۹۸۰ ,Collins) The Third Wave ,Alvin ,Toffler
and Violenceat the Edge of the ,Wealth ,Knowledge :Powershift ,Alvin ,Toffler
.(۱۹۹۰ ,Bantam :New York) ۲۱st Century
,Brown ,Little :Boston,MA) War and Antiwar ,Heidi Toffler & ,Alvin ,Toffler
.(۱۹۹۳
Mobilities for theTwenty-first Century :Sociology beyond Societies ,John ,Urry
.(۲۰۰۰ ,Routledge :London/NewYork)
TheCase of Sociology and Artificial ?Why Not a Sociology of Machines" ,Steve ,Woolgar
.۵۵۷-۷۲ .PP ,(November ۱۹۸۵)(۴) ۱۹ ,Sociology ,"Intelligence
مترجم: پریسا شبانی
منبع: فصلنامه بیناب
یادداشتها
۱. برگرفته از منبع زیر:
inTheories of the Information "The Idea of an Information Society" ,Frank Webster
.۸-۲۹ .pp (۲۰۰۲ ,Taylor Group & Francis ,New York:Routledge /London) Society
mighty micro .۲
neo-Schumpeterian .۳
Kondratieff .۴
The Sun .۵
Financial Times .۶
technostructure .۷
integrated services digtal network :ISDN .۸
palm-held computers .۹
hyper-reality .۱۰
۱۱. منظور فصل ۹ از كتاب نویسندهی مقالهی حاضر است كه این مقاله از آن استخراج شده است.
Wells .G .H .۱۲
BIT .۱۳
knowledge society .۱۴
Abraham Darby .۱۵
George Stephenson .۱۶
Matthew Boulton .۱۸
Giddens .۱۹
high modernity .۲۰
كتابنامه
(۱) ۷ ,LSE Magazine ,"Winners and Losers in the InformationAge" ,Ian ,Angell
.۱۰-۱۲ .pp ,(Summer ۱۹۹۵)
& ,Dertouzos .inMichael L ,"The Economics of Information" ,.Kenneth J ,Arrow
MIT :MA ,Cambridge) A Twenty-year View :The ComputerAge ,(.eds) Joel Moses
.۳۰۶-۱۷ .pp,(۱۹۷۹ ,Press
Forecasting the :The Future withMicroelectronics ,Ray Curnow & Iann ,Barron
.(۱۹۷۹ ,Pinter) Effects of InformationTechnology
The End of the ,In the Shadow of the Silent Majorities,or ,Jean ,Baudrillard
:New York) Paul Patton & Paul Foss,John Johson .trans ,Social and Other Essays
.(۱۹۸۳ ,(Semiotext(e
AVenture in Social Forecasting :The Coming of Post-Industrial Sociely ,Daniel ,Bell
.(۱۹۷۳ ,Penguin,Peregrine :Harmondsworth)
.in Michael L ,"The Social Framework of the InformationSociety" ,Daniel ,Bell
,Cambridge) A Twenty-year View :TheComputer Age ,(.eds) ,Joel Moses & ,Dertouzous
.۱۶۳-۲۱۱ .pp ,(۱۹۷۹ ,MITPress :MA
,"The Economics of Knowledge andthe Knowledge of Economics" ,.Kenneth E ,Boulding
,(.ed),Lamberton .reprinted in Donald M ,۱-۱۳ .pp ,(۱۹۶۶) ,(۵۶(۲ ,American Economic Review
,Penguin :Harmondsworth) SelectedReadings :Economics of Informetion and Knowledge
.(۱۹۷۱
:Oxford) .۳ vols ,Societyand Cultre ,Economy :The Information Age ,Manuel ,Castells
.(۱۹۹۶-۸ ,Blackwell
.(۱۹۹۳ ,Blackwell :The Race to the Intelligent State(Oxford ,Michael ,Connors
.(۱۹۹۷ ,Oxford:Capstone) The Weightless Ecomomy ,Diane ,Coyne
How the New Worldof Information Will Change :What Will Be ,.Michael L ,Dertouzos
.(۱۹۹۷ ,Piaktus) Our Lives
,Fontana) Alternative Technology and the Politics ofTechnical Change ,David ,Dickson
.(۱۹۷۴
.(۱۹۹۳ ,NewYork:HarperCollins) ,Post-Capitalist Society ,.Peter F ,Drucker
A Note onthe Origins of the Information" ,McNeill .A .D & ,Craig .D ,.Alistair S ,Duff
.۱۱۷-۲۲ .pp ,(۱۹۹۶) ۲۲ ,Journal of InformationScience ,۰۳۹;Society
,Collancz) The Impart of theComputer Revolution :The Mighty Micro ,Christopher ,Evans
.(۱۹۷۹
۲nd ,A Study ofContinuity and Change :The Information Society ,John ,Feather
.(۱۹۹۸ ,Library Association) .edn
.(۱۹۸۷ ,Pinter) Technology Policy and EconomicPerformance ,Christopher ,Freeman
,Penguin :Harmondsworth) .۲ndedn ,The New Industrial State ,John Kenneth ,Galbraith
.(۱۹۷۲
.(Penguin,۱۹۹۵ :Harmondsworth) The Road Ahead ,Bill ,Gates
September) (۲) ۶ ,Theory andSociety ,"The New Class Project" ,.Alvin W ,Gouldner
this two-part article) ۳۴۳-۸۹ .pp ,(November ۱۹۷۸)(۳) ۶ ;۱۵۳-۲۰۳ .pp ,(۱۹۷۸
The Future of Intellectuals and the Rise ofthe New :appearedin ۱۹۷۹ as a book
.(Macmillan ,Class
NewInformation Technology and :The Carrier Wave ,Paschal Proston & Peter ,Hall
.(۱۹۸۸ ,Unwin Hyman) the Geography of Innovation,۱۸۴۶-۲۰۰۳
.(۱۹۹۹ ,The Impact of Information onSociety(Bowker-Saur .Michael W ,Hill
,Michael Joseph) .The Short ۲۰thCentury :Age of Extremes ,.Eric J ,Hobsbawm
.(۱۹۹۴
,Keio Communication Review,"Johoka as a Driving Force of Social Change" ,.Y ,Ito
.۳۵-۵۸ .pp ,(۱۹۹۱) ۱۲
Informatization :TreadingDifferent Paths ,(.ed) in Georgette Wang ,"Japan" ,.Y ,Ito
.۶۸-۹۸ .pp ,(۱۹۹۴ ,Ablex :Norwood,NJ) in Asian Nations
The Unbound ,.S .D ,Landes.(۱۹۹۹ ,Bantam :New York) Wired Life ,Charles ,Jonscher
Technological Changeand Industrial Development from ۱۷۵۰ to the :Prometheus
.(۱۹۶۹ ,Cambridge University Press :Present(Cambridge
.(۱۹۹۹ ,Viking) The NewEconomy :Living on Thin Air ,Charles ,Leadbeater
The ,(.eds) .et al ,in JohnEatwell ,"Information Theory" ,Esfandiar ,Maasoumi
.۸۴۶-۵۱ .pp ,(۱۹۸۷ ,Macmillan) ۲ .vol ,New Palgrave A Dictionary ofEconomics
The Production and Distribution ofKnowledge in the United States ,Fritz ,Machlup
.(۱۹۶۲ ,PrincetonUniversity Press :NJ ,Princeton)
:andEconomic Significance ,Distribution ,Its Creation :Knowledge ,Fritz ,Machlup
Princeton University :NJ ,Princeton) Knowledge and KnowledgeProduction :I .Vol
.(۱۹۸۰ ,Press
.(۱۹۷۸ ,NJ:Prentice-Hall ,Englewood Cliffs) The Wired Society ,James ,Martin
.(۱۹۸۹ ,Pinter) Technological Change in the InformationEconomy ,Peter ,Monk
Networks andthe New Economies of Communication :Communication and Control ,Geoff ,Mulgan
.(Polity,۱۹۹۱ :Cambridge)
,Futura) Ten New DirectionsTransformimg our Lives :Megatrends ,John ,Naisbitt
.(۱۹۸۴
.(Hodder and Stoughton,۱۹۹۵) Being Digital ,.N ,Negroponte
/London) Britainsince ۱۸۸۰ :The Rise of Professional Society ,Harold ,Perkin
.(۱۹۸۹ ,New York Routledge
OT Special .Definition andMeasurement :The Information Economy ,Marc Uri ,Porat
Office ofTelecommunications ,US Department of Commerce :Washington,DC) (۱) ۷۷-۱۲ ,Publication
.(۱۹۷۷a ,(contains executive summary and majorfindings of the study)
Sources andMethods for Measuring the :The Information Economy ,Marc Uri ,Porat
,OT Special Publication .(Primary Information Sector(Detailed Industry Reports
,Office ofTelecommuntication ,US Deparment of Commerce :DC ,Washington).(۲) ۷۷-۱۲
.(۱۹۷۷b
:Cambridge) Poststructuralismand Social Context :The Mode of Information ,Mark ,Poster
.(۱۹۹۰ ,Polity
PreparingOurselves for ۲lst Century Capitalism :The Work of Nations .Robert B ,Reich
.(Vintage,۱۹۹۱ :New York)
The Folkloreof Computers and the :The Cult of Information ,Theodore ,Roszak
.(۱۹۸۶ ,Cambridge:Lutterworth) True Art of Thinking
,Urbana) The MathematicalTheory of Communication ,Warren Weaver & Claude ,Shannon
.(۱۹۶۴ ,۱۹۴۲ ,University of IllinoisPress :IL
.(۱۹۹۴ :Sage) Knowledge Societies ,Nico ,Stehr
An Exploration :Information and the Internal Structure of theUniverse ,Tom ,Stonier
.(Springer-Verlag ۱۹۹۰) into Information Physics
.(۱۹۸۰ ,Collins) The Third Wave ,Alvin ,Toffler
and Violenceat the Edge of the ,Wealth ,Knowledge :Powershift ,Alvin ,Toffler
.(۱۹۹۰ ,Bantam :New York) ۲۱st Century
,Brown ,Little :Boston,MA) War and Antiwar ,Heidi Toffler & ,Alvin ,Toffler
.(۱۹۹۳
Mobilities for theTwenty-first Century :Sociology beyond Societies ,John ,Urry
.(۲۰۰۰ ,Routledge :London/NewYork)
TheCase of Sociology and Artificial ?Why Not a Sociology of Machines" ,Steve ,Woolgar
.۵۵۷-۷۲ .PP ,(November ۱۹۸۵)(۴) ۱۹ ,Sociology ,"Intelligence
مترجم: پریسا شبانی
منبع: فصلنامه بیناب
منبع : خبرگزاری فارس
وایرال شده در شبکههای اجتماعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست