شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


ایوان‌های پند آموز ؛ در جست‌وجوی تعریف من


ایوان‌های پند آموز ؛ در جست‌وجوی تعریف من
تجربه بشری اثبات كرده است كه انسان موجودی است تاریخی و هر انسانی در هر كجای كره خاكی و در هر مقطعی از تاریخ ارتباطی منطقی و معنا دار با گذشته سرزمین و فرهنگ خود دارد. لذا هرگاه كسی در پی معناكردن خود باشد و بخواهد تعریف من خود را بیابد، به ناچار باید كه در عمق تاریخ سرزمین و فرهنگ خود فرو رود و در میان آثار باقی مانده از گذشته و متون تاریخی بخشی از من خود را استخراج كند. این بخش از من هر كس همان مفاهیم و آگاهی‌ها و اطلا‌عات و ارزش‌ها و باورها و رسوم وعادات و برنامه‌های زندگی و ملا‌ك‌های انتخاب گری و تعریف‌ها...است كه در طول تاریخ با عنوان تجربه‌ها و روش‌های زندگی و تفكر هر جامعه شكل گرفته است و از هنگام تولد و در طول زندگی بخش به بخش به صورت بسته‌های از پیش تهیه شده، از طرف خانواده و جامعه به اعضای جامعه تحویل داده می‌شود.
بنابراین هركس در هر لحظه از زندگی خود نشانه‌هایی از آن گذشته را ظاهر می‌كند. شاید بتوان گفت تعریف من در فلا‌ت ایران یك تعریف وارداتی است. چرا كه نخستین من ایرانی از دل قبیله‌های آریایی بیرون آمده است. آریایی‌ها مردان و زنان سفید پوست و مهاجری بودند كه به شدت به سرزمین مادری خود وابستگی داشتند و وقتی مجبور به مهاجرت شدند، خاطرات آن سرزمین را با خود همراه آوردند، به طوری كه برخی گفته‌ها مبین این نظریه است كه ایران نام سرزمین اجدادی آریایی‌ها و مشتق از واژه آریاست و آریایی‌ها برای جاودانه كردن نام سرزمین از دست رفته شان آن را به مسكن جدید خود داده‌اند. ‌
این وابستگی به سرزمین و تلا‌ش برای حفظ و گسترش آن حسی ویژه است كه هر چند نمی‌توان آن را مختص آریایی‌ها دانست، اما می‌توان مثال زد كه مثلا‌ كه در میان یونانیان كه دولت شهر تشكیل می‌دادند و نه چون ایرانیان امپراتوری، كم رنگ‌تر یا ضعیف‌تر بوده است. ‌
اقوام آریایی پس از ورود به فلا‌ت ایران به چند شاخه تقسیم شدند و هر شاخه در جایی سكنی گرفت و نامی متفاوت پیدا كرد. این كه آیا مادها و پارس‌ها و پارت‌ها از پیش از مهاجرت به این نام‌ها خوانده می‌شدند، یا بعد از مهاجرت و در طی بیش از هفتصد سال این نام به آنان داده شد، مشخص نیست اما همین نام گذاری نشانه‌ای برای از هم گسیختگی یك پارچگی آریایی‌ها و تفسیم آنان به گروه‌های مجزای انسانی است. این گروه‌های انسانی كه با گذشت زمان در زیر این نام‌ها استقلا‌لی به دست آورده بودند، من‌های جدید مادی و پارسی و پارتی را از درون من آریایی زایاندند و رشد دادند، به طوری كه من یك پارچه آریایی دیگر از نظرها مخفی شد. ‌
● دو تعریف از من ‌
تاریخ عبور رسمی از من آریایی به من مادی را همزمان با بر تخت نشستن دیاگو در هكمتانه می‌داند. همچنین در این روز من دیگری هم به ایرانیان معرفی شده است كه تا آن زمان در میان قبایل آریایی بی سابقه بوده است و آن من شاه است. ‌
ناگفته پیداست كه در میان قبیله‌های آریایی من مفهومی تعریف شده بود، اما به یقین مفهوم جدید و دوگانه من كه با بر تخت نشستن دیاگو خود را آشكار كرد، با تعریف پیشین از من تفاوت‌هایی روشن و معنا دار داشت. می‌توان گفت و ثابت كرد من مادی - شاهی یا من آریایی - شاهی یعنی همان منی كه داریوش در كتبیه بیستون آن را به روشنی معرفی می‌كند، مفهوم فربه شده من رئیس قبیله آریایی نبوده و من آریایی بعد از فربه شدن - یا لا‌غر شدن- به مفهوم من مادی تحول پیدا نكرده است. تغییری كه مفهوم من مادی در روز بر تخت نشستن دیاگو دچار آن شد، تغییری مهم و بنیادی است كه اساس آینده ایران و تعریف ضمایر فاعلی مفرد و جمع زبان ایران باستان از دل آن بیرون آمد. برای مثال من آریایی در طول چندین سال توان تولید من ایرانی را نشان نداد، اما من مادی با فاصله كوتاهی بعد از تولد توانست نطفه من ایرانی را ببندد و بپروراند. ‌
● مای ایرانی متولد می‌شود
تولد من جدید من مادی، مای جدیدی را نیز به تاریخ معرفی كرد. و آن مای ایرانی بود كه تفاوتی اساسی با مای آریایی داشت. این تغییر در مفهوم ما همان ظرفیتی است كه با بر تخت نشستن دیاگو ایجاد شد و توانست هفت قبیله مادی را دور هم جمع كند و با قدرت آنها دیگر قبیله‌های آریایی ساكن در مركز و شرق ایران را زیر فرمان دربیاورد و یك ملت بسازد و فلا‌ت ایران را موطن و مسكن این ملت قرار دهد. ‌
● انتخاب ایرانی ‌
به نظر می‌رسد تغییر و تبدیل مفهوم من آریایی به من مادی و سپس من ایرانی از برهم زدن تناسب میان من مردم با من رئیس قبیله و همچنین تناسب میان من آریایی با مای آریایی در درون قبایل آریایی و ایجاد تناسب تازه‌ای در درون سازمان حكومت شاهی ممكن شده است. هر چند تاریخ ایران در این باره ساكت است، اما ظواهر امر نشان می‌دهد كه این اتفاق به سادگی و بدون پیش زمینه نبوده است. تنها گزارش در باره تلا‌ش ایرانیان در شناخت انواع ممكن حكومت و انتخاب یكی از آنها متعلق به هردوت تاریخ نگار یونان باستان است. هردوت واقعه‌ای را نقل می‌كند كه تاریخ نگاران ایرانی آن را تایید نمی‌كنند. هردوت می‌نویسد: ایرانیان در یك جمع كه بزرگان ایرانی در آن حضور داشتند به سخنان سه بزرگ زاده ایرانی و استدلا‌ل‌های آنان درباره نظام حكومت مناسب برای ایران گوش دادند و ویژگی‌های سه سازمان حكومتی دموكراسی، الیگارشی و منو گارشی را بحث كردند و در نهایت نظام منوگارشی یا همان شاهی را انتخاب كردند. هردوت هم البته توضیحی در باره دلا‌یل این انتخاب و چگونگی هم رای شدن بزرگان ایرانی در انتخاب نظام شاهی ارائه نمی‌كند. اما با نقل این ماجرا نشان می‌دهد كه ایرانیان به توان یك نفر به عنوان شاه برای رساندن مردم به جامعه آرمانی (تقریبا شبیه آن چه قوم یهود به آن معتقد است و هنوز در پی رهبر خود به دنبال ارض موعود می‌گردد) بیشتر از توان عموم مردم (یعنی آن روشی كه در دولت شهرهای یونانی آن روزگار جاری بود) و یا توان یك گروه از بزرگان و نخبگان (یعنی دور هم جمع شدن روسای هفت قبیله مادی كه در هكمتانه رخ داد اما به انتخاب یك نفربرای حكومت منجر شد) اعتماد داشتند. البته طبق گزارش هردوت ایرانیان از مضار تمركز قدرت در دست یك نفر یا یك گروه برگزیده آگاه بودند، با این همه تشخیص دادند كه حكومت یك شاه حتی ستم پیشه بر حكومت یك گروه بزرگ زاده ستم پیشه و یا مردم آشفته حال و بی نظم و ستم پیشه ترجیح دارد.
در گزارش هردوت یك نكته مهم دیگر نیز قابل توجه است و آن استدلا‌ل آخرین بزرگ زاده ایرانی در ممتاز بودن نظام شاهی نسبت به دیگر نظام‌ها است. این بزرگ زاده كه از قضای روزگار داریوش نام دارد، در پاسخ محسناتی كه دو بزرگ زاده برای نظام دموكراسی و الیگارشی می‌شمارند و همگی استدلا‌لی عقلی است، استدلا‌ل می‌كند كه، در بین بهترین نظام دموكراسی و بهترین نظام الیگارشی و بهترین نظام منوگارشی، این منوگارشی است كه بهتر است. این استدلا‌ل بیش از آن كه رنگ وبوی عقل و منطق داشته باشد، مزه اعتقاد و باور به ماورا دارد و البته كسی را یارای مقابله كردن با قدرت ماورا نیست.
این انتخاب ایرانیان و متمركز كردن قدرت در دست یك نفر باعث شد كه من مادی بلا‌فاصله پس از تولد من شاهی رشدی منفی پیدا كند و من شاهی با وجود نوزادی با سرعتی شگفت انگیز فربه شود به طوری كه دیاگو پس از فرو رفتن در قصر آن چنان متفاوت شد كه دیگر از نظرها مخفی ماند و دیگر كسی اجازه دیدن او را پیدا نكرد. ‌
● سرعت رشد مفهوم من شاهی و ارتباطات خونی شاهان ایرانی
سرعت رشد من شاهی در زمان دیاگو و سه جانشینش كه پسر و نوادگان دیاگو بودند، در طول دویست سال حكومت مادیان آن چنان زیاد بود كه حتی شاه - سردار بزرگی چون كوروش، با آن كه علیه ظلم آخرین شاه مادی قیام كرده بود و به نوعی سفیر آرامش و عدالت برای مردم بود، نتوانست در برابر آن بی تفاوت بماند و خود را وابسته به دیاگو معرفی نكند. افسانه‌ای می‌گوید كه كوروش نواده دیاگو است و خون دیاگو در رگ‌های او جریان دارد. این رسم افسانه پردازی بعد از كوروش نیز ادامه پیدا كرد و دیگر شاه - سرداران قدرتمند و سیاستمدار و جهانگیری چون موسسان سلسله‌های اشكانی و ساسانی و سامانی و دیلمی و بویی به تلا‌ش كردن طی مستنداتی خون خود را به تواتر به خون دیاگو و به تبع آن من خود را به من شاهی متصل كنند. ‌ آخرین تلا‌ش از این دست تلا‌شی است كه تا همین چند سال پیش پهلوی اول و دوم برای ارتباط دادن خود به هخامنشیان و زنده نگاه داشتن من شاهی، می‌كردند و تنها سقوط این سلسله بود كه به ظاهر مرگ تاریخی من شاهی و افسانه پردازی‌هایی از این دست را باعث شد. ‌
● مقایسه‌ای بین من و مای آریایی با من و مای مادی
در مقایسه بین من آریایی با من مادی شاید بتوان گفت، من آریایی هویتی مستقل‌تر و قایم به خود‌تر داشته است و نیز من آریایی ضمن حفظ خصلت فردی به میزان قابل توجهی ظرفیت جمع گرایی داشته و می‌توانسته است در دل مای آریایی به حیات خود ادامه دهد. مای آریایی نیز در عین جمع بودن، خصلت‌های فردی داشته و می‌توانسته است فضای كافی برای حضور آزادانه من آریایی را فراهم كند. ‌
اما مای مادی از ابتدا فرد ستیز بود و فضای من را محدود می‌كرد. این من ستیزی و ما گرایی همان خصلتی است كه با گذشت زمان توانست من آریایی را نخست به من مادی و سپس مای مادی را به مای ایرانی تبدیل كند. نشانه مهم من ستیزی مای مادی در سكوتی كه مادیان در برابر ظلم آخرین شاه مادی از خود نشان دادند و نیز بی تفاوتی آنان در هنگام سقوط این شاه پس از شكست خوردن از سپاه كوروش آشكار شد. توضیح این نكته این كه در میان قبیله‌های آریایی هر كس مسوولیت حفاظت از خود و قبیله خود را داشت یعنی هركس منی مستقل و مسوول بود و مسوولیت جمعی از حاصل جمع مسوولیت‌های من‌ها به دست می‌آمد. اما در سازمان حكومت شاهی گروهی پول می‌گرفتند تا بجنگند. اینان سپاهیان بودند و بقیه منتظر نتیجه جنگ می‌ماندند. اینان مردم بودند. دراین جا منی وجود نداشت كه شخصا دست به اسلحه ببرد و دفاع كند. ‌البته سقوط شاهان مادی به معنای از بین رفتن من مادی نبود. آن هفت رئیس قبیله‌ای كه دیاگو را به شاهی برداشته بودند، اشرافیت و قدرتی به هم زده بودند كه به آسانی نمی‌شد آنان را از بیخ بركند. بنا به شواهدی این مادیان تا سقوط ساسانیان در قالب هفت خاندان حافظ سلطنت و گاه در قالب مغان به حیات خود ادامه دادند. ‌
● پرسش مهمی كه حكمت خسروانی ایرانی را بنیاد نهاد
بر اساس افسانه‌ای كه ماجرای بر تخت نشستن دیاگو را نقل می‌كند، دیاگو تا قبل از فرو رفتن در قصر هكمتانه در برابر من مادی - آریایی، مثل همه دیگر اعضای قبیله‌های مادی فقط یك تو بود. مردم او را مخاطب قرار می‌دادند، با او همكلا‌م می‌شدند و او تمامی حرف‌هایش را با زبان خود به مردم می‌گفت.
‌ اتفاق بر تخت نشستن دیاگو، دیاگو یعنی توی مخاطب را به شاه یعنی اوی غایب تبدیل كرد. دلیل این گفته این است كه دیدن شاه برای مردم عادی دیگر غیرممكن شد و كسانی مامور شدند تا حرف مردم را شنیده و به عرض شاه برسانند. به زبان امروزی، دیاگو دفتر و رئیس دفتر و منشی و تلفنچی و دربان و...پیدا كرد و فاصله‌ای بین او و مردم افتاده كه دیگر مردم از دیاگو با ضمیر اوی غایب یاد كردند. این فاصله بین من مردم عادی با اوی شاه، در سازمان اجتماعی ایران حفره‌ای ایجاد كرد كه از همان روزهای نخست به نوعی غیر طبیعی جلوه كرد، لذا تلا‌ش‌هایی برای تبیین و تعریف من شاهی یعنی توجیه فاصله بین من مردم و من شاه آغاز شد و از همان زمان ده‌ها و صدها نفر در طول هزاران سال تلا‌ش كردند تا توضیح دهند كه چرا من شاه با من ایرانی متفاوت است. ‌
در گزارش دیاگو از جلسه بزرگ زادگان ایرانی، دلیل ترجیح حكومت یك نفر به حكومت مردم و یك گروه از بزرگان، جست وجوی عناصری ماورایی در یك نفر واعتماد به نه تنها زمین وخاك و ماده، بلكه آسمان و روح و معنا بود. این نطفه‌ای است كه هردوت بسته شدن آن را گزارش كرده است و ادامه آن حكمتی است، ویژه ایرانیان به نام حكمت خسروانی ایرانی. ‌
‌ همزمان با تبدیل شدن دیاگو به او در برابر من مردم، مردم برای من دیاگو تبدیل به شما، یعنی جمع تو شدند و طبق افسانه، دیاگو از آنان انتظار اطاعت داشت.
● چینش ضمایر فاعلی در نظام شاهی ‌
هرگاه شكل هندسی حاصل از چینش ضمایر فاعلی را بعد از بر تخت نشستن دیاگو در نظر بیاوریم و آن را با نظم ساده قبایل آریایی مقایسه كنیم به شكلی نامتقارن در نظام شاهی خواهیم رسید. در نظام شاهی من آریایی - مادی با اوی شاه مادی در یك طرف و من شاه مادی با شمای آریایی - مادی در طرف دیگر قرار می‌گیرد. یعنی من آریایی - مادی كه ظاهری مفرد اما خصلت جمع گرایی داشت، می‌بایست با اوی شاه مادی كه تازه متولد شده بود، ما می‌شد و ملت یك پارچه مادی را می‌ساخت، در حالی كه من شاه مادی كه به ظاهر جمع بود، به دلیل تفاوت‌هایی كه با من آریایی - مادی پیدا كرده بود، دیگر نمی‌توانست با شمای مخاطب خود جمع شود. من شاهی از همان روز نخست از مردم جدا شده و هر روز بر خصلت فردی آن افزوده می‌شد. ‌
‌ همچنین در این شكل نامتقارن چند جای خالی، دیده می‌شد. این جاهای خالی نیز به شكل نامتقارنی توزیع شده بود. توی مخاطب ضمیری بود كه نظام شاهی مادی آن را به سختی به طاق نسیان كوبیده و به هزاران تكه گم تبدیل كرده بود. در نظام شاهنشاهی گویی هیچ كس حق نداشت كس دیگری را مخاطب قرار دهد. شاه درهنگام روبرو شدن با كسی، او را اصلا‌ نمی‌دید. برای شاه یك مخاطب بیشتر وجود نداشت و آن شما بود. مردم هم هنگام روبرو شدن با شاه او را یك ملت می‌دیدند. ‌
آنها ضمیر دیگری بوده كه نظام شاهی مادی آن را بیرون از دایره خود نگاه داشته بود تا بتواند به عنوان سطل زباله‌ای برای جمع كردن لا‌شه‌های من‌های فاسد - یعنی من‌های مخالف نظام شاهی - و بیگانگان تهدید كننده قدرت شاه از آن استفاده كند. حركت مفهوم آنها به سمت همپوشانی با مفهوم دشمنان - چه دشمنان داخلی و چه دشمنان خارجی - از این نقطه آغاز می‌شود. ‌
● تلا‌شی هزاران ساله برای توضیح عدم توازن بین من و او و ما و شما در نظام شاهی ‌
عدم توازن در نظام شاهی كه باعث سستی آن می‌شد، باید به نوعی رفع می‌گردید. دیاگو در روز بر تخت نشستن خود وعده كرده بود كه اختلا‌ف را از میان قبایل مادی برخواهد داشت و آسایش و رفاه و سعادت را برای آنان به ارمغان خواهد آورد و مردم در ازای آن به دیاگو قول داده بودند كه او را برتر بشمارند و از او اطاعت كنند. ‌
ناگفته پیداست كه در بهترین شكل دیاگو می‌توانست به اندازه خود به مردم قول دهد و در زمان حكومت خود وعده‌هایش را عملی كند. این كه جانشینان او نیز به این قول عمل می‌كردند، یا نه؟ و این كه چرا باید جانشینان دیاگو حتما باید فرزندان او باشند و نه كس دیگر؟ پرسش‌هایی بود كه حكمت خسروانی باید به آن پاسخ می‌داد. برای خروج از این بن بست حكیمان ایرانی راه را در آن دیدند كه من شاه را تا حد من ابر انسانی كه می‌تواند راهنمای مردم به آرمان شهر ایرانی باشد، بزرگ كنند. به عبارت دیگر حكیمان ایران باستان به این پرسش كه چرا شاه متفاوت از مردم است؟ پاسخی پیچیده و شگفت انگیز دادند و گفتند كه شاه ایران یك ابر مرد و برگزیده خدای ناپیدا است. اشاره داریوش در كتیبه بیستون به حضور دست خدا در قدرت شاهی او، هرچند به علت نزدیكی تنگاتنگ شاهان ساسانی با خدا نیست، اما از جمله نخستین نشانه‌های دخالت دادن خدا در قدرت شاه و یا مصادره قدرت خدا به نفع شاه است. حضور خدا در شاه با شكلی از حلول روح خدا یا چیزی خدای گونه در شاه اتفاق می‌افتاد و از طریق خون شاه به فرزندانش منتقل می‌شد. از این جاست كه خون شاه مقدس شده بود و شاهزادگی با نوعی از تقدس آمیخته گردیده بود.
‌ از آن طرف سیاسی‌اندیشان ایرانی باید بین این چنین ابر انسانی و مردم عادی پلی برقرار می‌كردند تا این سازمان متقارن می‌شد. این جاست كه حكیمان ایرانی تلا‌ش می‌كردند من شاه را تا به حد مای مردم ایران یعنی یك مای به حد كافی بزرگی كه بتواند متناسب با من بزرگ شاه باشد، مسوول كنند و من مردم را در شمای مخاطب شاه بزرگ كنند تا امكان برقراری ارتباطی هر چند ذهنی بین مردم و شاه فراهم كنند. حكیمان امیدوار بودند با این وسیله از غربت و سردی اوی شاه در برابر مردم بكاهند و شاه را مسوول سعادت مردم قرار دهند و به این ترتیب نظام شاهی را پایدار نمایند. ‌ این تلا‌ش‌ها در طول تاریخ بارها به ثمر نشست و برخی شاهان شایسته به تخت رسیدند و مردم را به آن آرمان شهرها نزدیك كردند. اما در كل تعداد این ملا‌قات‌ها اندك بود و فاصله بین مردم و شاه همچنان عمیق و عمیق‌تر باقی ماند.
● من ایرانی ماندگار و من شاهی میرا
‌ عدم توازن در هندسه ضمایر فاعلی در نظام شاهی مادی بعد از سقوط مادیان، در نظام شاهنشاهی ایرانی ادامه پیدا كرد و هزاران سال تلا‌ش مصلحان به جایی نرسید و در نهایت نظام شاهنشاهی را آسیب پذیر نمود به طوری كه من ایرانی بعد از هزاران سال به این نتیجه رسید كه شاه را از جایگاه <اویی> به سطل <آن‌ها> منتقل كند و نظام شاهنشاهی را ساقط نماید. ‌
حسین بكایی
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید