جمعه, ۲۳ آذر, ۱۴۰۳ / 13 December, 2024
مجله ویستا

بیماری و شهادت


بیماری و شهادت
«الذین ضل سعیهم فی الحیوهٔ الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا (۱) »
(الكهف:۱۰۴)
دختر پیغمبر نالان در بستر افتاد. در مدت بیماری او،از آن مردان جان بر كف،از آن مسلمانان آماده در صف،از آنان كه هر چه داشتند از بركت پدر او بود،چند تن او را دلداری دادند و یا بدیدنش رفتند؟هیچكس!جز یك دو تن از محرومان و ستمدیدگان چون بلال و سلمان.
اما هر چه باشد زنان عاطفه و احساسی رقیق‏تر از مردان دارند،بخصوص كه در آن روزها،زنان بیرون صحنه سیاست‏بودند و در آنچه می‏گذشت دخالت مستقیم نداشتند.
صدوق باسناد خود كه به فاطمه دختر حسین بن علی (ع) می‏رسد نویسد (۲) :
زنان مهاجر و انصار نزد او گرد آمدند.اما در عبارت احمد بن ابی طاهر تنها (زنان) آمده است از مهاجر و انصار نامی نمی‏برد (۳) .
اگر هم از زنان مهاجران كسی در این دیدار شركت داشته،مسلما وابسته بگروه ممتاز و دست در كار سیاست نبوده است.اما انصار موقعیت دیگری داشته‏اند.آنان از آغاز یعنی از همان روزها كه پیغمبر را به شهر خود خواندند،پیوند خویش را با خویشاوندان او نیز برقرار و سپس استوار ساختند.
و چنانكه اشارت خواهم كرد،بیشتر آنان این دوستی را با علی و فرزندان او،و خاندان او به سر بردند.بهر حال پاسخی را كه دختر پیغمبر به پرسش آنان داده است،نشان دهنده روحیه رنگ پذیر مردم آن زمان است،كه با دیگر زمانها یكسانست.دختر پیغمبر از رفتار مردان آنان گله‏مند است.
گفتار زهرا (ع) پاسخ احوال پرسی نیست.خطبه‏ای بلیغ است كه اوضاع آن روز مدینه را روشن می‏سازد،و از آنچه پس از یك ربع قرن پیش آمد خبر می‏دهد.دیرینه‏ترین متن این گفتار را كه نویسنده در دست دارد كتاب‏«بلاغات النساء»است.اما این گفتار در كتاب‏هایی چون امالی شیخ طوسی كشف الغمه،احتجاج طبرسی و بحار الانوار مجلسی و دیگر كتاب‏ها آمده است.من عبارت احمد بن ابی طاهر را بفارسی برگردانده‏ام و چون این گفتار نیز صنعت‏های لفظی و معنوی را در بر دارد كوشیده‏ام تا ترجمه نیز از آن زیورها عاری نباشد.لكن:
گر بریزی بحر را در كوزه‏ای چند گنجد قسمت‏یك روزه‏ای. (۴)
-دختر پیغمبر چگونه‏ای؟با بیماری چه می‏كنی؟
-بخدا دنیای شما را دوست نمی‏دارم و از مردان شما بیزارم!درون و برونشان را آزمودم و از آنچه كردند ناخشنودم!چون تیغ زنگار خورده نابرا،و گاه پیش روی واپس گرا،و خداوندان اندیشهای تیره و نارسایند.خشم خدا را بخود خریدند و در آتش دوزخ جاویدند (۵) .
ناچار كار را بدانها واگذار،و ننگ عدالت كشی را بر ایشان بار كردم نفرین بر این مكاران و دور بوند از رحمت‏حق این ستمكاران.
وای بر آنان.چرا نگذاشتند حق در مركز خود قرار یابد؟و خلافت‏بر پایه‏های نبوت استوار ماند؟
آنجا كه فرود آمد نگاه جبرئیل امین است.و بر عهده علی كه عالم بامور دنیا و دین است.به یقین كاری كه كردند خسرانی مبین است.بخدا علی را نه پسندیدند،چون سوزش تیغ او را چشیدند و پایداری او را دیدند.دیدند كه چگونه بر آنان می‏تازد و با دشمنان خدا نمی‏سازد (۶) .
بخدا سوگند،اگر پای در میان می‏نهادند،و علی را بر كاری كه پیغمبر بعهده او نهاد می‏گذاردند،آسان آسان ایشان را براه راست می‏برد.و حق هر یك را بدو می‏سپرد،چنانكه كسی زیانی نبیند و هر كس میوه آنچه كشته است‏بچیند.تشنگان عدالت از چشمه معدلت او سیر و زبونان در پناه صولت او دلیر می‏گشتند.اگر چنین می‏كردند درهای رحمت از زمین و آسمان بروی آنان می‏گشود. اما نكردند و بزودی خدا به كیفر آنچه كردند آنانرا عذاب خواهد فرمود (۷) . بیایید!و بشنوید!:
شگفتا!روزگار چه ابو العجب‏ها در پس پرده دارد و چه بازیچه‏ها یكی از پس دیگری برون می‏آرد.راستی مردان شما چرا چنین كردند؟و چه عذری آوردند؟دوست نمایانی غدار.در حق دوستان ستمكار و سرانجام به كیفر ستمكاری خویش گرفتار.سر را گذاشته به دم چسبیدند.پی عامی رفتند و از عالم نپرسیدند.نفرین بر مردمی نادان كه تبهكارند.و تبه كاری خود را نیكوكاری می‏پندارند (۸).
وای بر آنان.آیا آنكه مردم را براه راست می‏خواند،سزاوار پیروی است،یا آنكه خود راه را نمی‏داند؟در این باره چگونه داوری می‏كنید؟.
بخدایتان سوگند،آنچه نباید بكنند كردند.نواها ساز و فتنه‏ها آغاز شد.حال لختی بپایند!تا بخود آیند،و ببینند چه آشوبی خیزد و چه خونها بریزد!شهد زندگی در كامها شرنگ و جهان پهناور بر همگان تنگ گردد.آنروز زیانكاران را باد در دست است و آیندگان بگناه رفتگان گرفتار و پای بست (۹).
اكنون آماده باشید!كه گرد بلا انگیخته شد و تیغ خشم خدا از نیام انتقام آهیخته.شما را نگذارد تا دمار از روزگارتان بر آرد،آنگاه دریغ سودی ندارد.
جمع شما را بپراكند و بیخ و بنتان را بر كند.دریغا كه دیده حقیقت‏بین ندارید.بر ما هم تاوانی نیست كه داشتن حق را ناخوش می‏دارید. (۱۰)
این سخنان كه در آن روز درد دل و گله و شكوه بانوئی داغدیده و ستمدیده می‏نمود،بحقیقت اعلام خطری بود.خطری كه نه تنها مهاجر و انصار،بلكه رژیم حكومت و آینده نظام اسلامی را تهدید می‏كرد.دیری نگذشت كه آنچه دختر پیغمبر در بستر بیماری و نیز روزهای پیش در جمع مسلمانان از آن خبر داد،و مردم را از پایان آن ترساند تحقق یافت.آنروز گفتند پیمبری و رهبری نباید در یك خاندان بماند.گفتند قریش،این تیره خودخواه و برتری‏جو،باید همچنان مهتری كند.آنروز پایان كار را نمی‏دیدند.ندانستند كه مهتری از قریش به خاندان امیه و سپس بفرزندان ابو سفیان و تیره حكم بن عاص و مروانیان می‏رسد،ندانستند كه تند باد این تصمیم عجولانه گردی را كه بر روی اخگر سوزان دشمنی دیرینه عراقی و شامی انباشته است‏به یكسو خواهد زد.ندانستند كه همچشمی قحطانی و عدنانی از نو آغاز می‏شود،دو گروه برابر هم خواهند ایستاد و خلیفه‏هائی جان خود را در این راه خواهند داد و سرانجام آتشی سر می‏زند كه سراسر شرق و سپس حجاز و شام و مغرب اسلامی را فرا گیرد.كه
«ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم‏» (۱۱)
برای آگاهی بیشتر از این دگرگونی‏ها و نتیجه‏هائی كه بر آن مترتب شد فصلی جداگانه با عنوان برای عبرت تاریخ خواهیم آورد.
●درآستانه‏ملكوت
«و ان للمتقین لحسن مآب جنات عدن مفتحهٔ لهم الابواب‏» (۱۲)
(ص ۴۹-۵۰)
دختر پیغمبر چند روز را در بستر بیماری بسر برده؟درست نمی‏دانیم،چند ماه پس از رحلت پدر زندگانی را بدرود گفته؟،روشن نیست.كمترین مدت را چهل شب (۱۳) و بیشترین مدت را هشت ماه نوشته‏اند (۱۴) و میان این دو مدت روایت‏های مختلف از دو ماه (۱۵) تا هفتاد و پنج روز (۱۶) ،سه ماه (۱۷) ،و شش ماه (۱۸) است.
این همه اختلاف،و این همه روایت‏های گوناگون چرا؟از این پیش نوشتیم كه در چنان سالها،تاریخ حادثه‏ها از خاطر یكی بذهن دیگری انتقال می‏یافت.و چه كسی می‏تواند ادعا كند كه همه این ناقلان از اشتباه بر كنار بوده‏اند.و این در صورتی است كه موجبات دیگر در كار نباشد.اما می‏دانیم كه در آن روزهای پرآشوب،از یكسو دسته‏بندی‏های سیاسی هنوز قوت خود را از دست نداده بود،و از سوی دیگر مسلمانان سرگرم جنگ در داخل سرزمین اسلام بودند در چنین شرایط كدام كس پروای ضبط تاریخ درست‏حوادث را داشت؟بر فرض كه هیچیك از این دو عامل دخالتی در این روی داد نداشته باشد،بدون شك دسته‏های سیاسی كه پس از این تاریخ روی كار آمدند تا آنجا كه توانسته‏اند تاریخ حادثه‏ها را دستكاری كرده‏اند.
باری به نقل مجلسی از دلائل الامامه در این بیماری بود كه دو تن صحابی پیغمبر ابو بكر و عمر خواستار دیدار او شدند.اما دختر پیغمبر رخصت این دیدار را نمی‏داد.علی (ع) گفت من پذیرفته‏ام كه تو بآنان اجازت ملاقات دهی.فاطمه گفت‏حال كه چنین ست‏خانه خانه تو است (۱۹) هر چند ابن سعد نوشته است ابو بكر چندان با دختر پیغمبر سخن گفت كه او را خشنود ساخت (۲۰) اما ظاهرا از این ملاقات نتیجه‏ای كه در نظر بود بدست نیامد.دختر پیغمبر بآنان گفت نشنیدید كه پدرم فرمود فاطمه پاره تن من است هر كه او را بیازارد مرا آزرده است؟گفتند چنین است!فاطمه گفت‏شما مرا آزردید و من از شما ناخشنودم (۲۱) و آنان از خانه او بیرون رفتند. بخاری در صحیح نویسد: پس از آنكه دختر پیغمبر میراث خود را از خلیفه خواست و او گفت از پیغمبر شنیدم كه ما میراث نمی‏گذاریم، زهرا دیگر با او سخن نگفت تا مرد (۲۲) .
در واپسین روزهای زندگی،اسماء دختر عمیس را كه از مهاجران حبشه و از نزدیكان وی بود طلبید. چنانكه نوشتیم اسماء نخست زن جعفر بن ابی طالب بود،چون جعفر در نبرد مؤته شهید شد به ابو بكر بن ابی قحافه شوهر كرد.دختر پیغمبر به اسماء گفت:
-من خوش نمی‏دارم بر جسد زن جامه‏ای بیفكنند و اندام او از زیر جامه نمایان باشد.
-من در حبشه چیزی دیدم، اكنون صورت آنرا به تو نشان می‏دهم. سپس چند شاخه تر خواست. شاخه‏ها را خم كرد.پارچه‏ای بروی آن كشید.دختر پیغمبر گفت:
-چه چیز خوبی است.نعش زن را از نعش مرد مشخص می‏سازد.چون من مردم تو مرا بشوی!و نگذار كسی نزد جنازه من بیاید. (۲۳)
در آخرین روز زندگانی آبی خواست.بدن خود را نیكو شست و شو داد جامه‏های نو پوشید و به غرفه خود رفت.خادمه خویش را گفت تا بستر او را در وسط غرفه بگستراند.سپس روی به قبله دراز كشید دست‏ها را بر گونه‏های نهاد و گفت من همین اعت‏خواهم مرد (۲۴) بنقل علمای شیعه،شوهرش علی (ع) او را شست و شو داد.ابن سعد نیز همین روایت را اختیار كرده است (۲۵) . لیكن چنانكه نوشتم ابن عبد البر گوید دختر پیغمبر اسماء را گفت تا متصدی شست و شوی او باشد.و گویا اسماء در شست و شوی فاطمه (ع) با علی علیه السلام همكاری داشته است.
ابن عبد البر نوشته است چون دختر پیغمبر زندگانی را بدرود گفت، عایشه خواست‏ به حجره او برود اسماء طبق وصیت او را راه نداد. عایشه شكایت‏ به پدر برد كه:
▪این زن خثعمیه (۲۶) میان من و دختر پیغمبر در آمده است و نمی‏گذارد من نزد جسد او بروم. بعلاوه برای او حجله‏ای چون حجله عروسان ساخته است. ابوبكر در حجره دختر پیغمبر آمد و گفت:
▪اسماء چرا نمی‏گذاری زنان پیغمبر نزد دختر او بروند؟ چرا برای دختر پیغمبر حجله ساخته‏ای؟
▪زهرا به من وصیت كرده است كسی بر او داخل نشود-چیزی را كه برای نعش او ساخته‏ام، وقتی زنده بود به او نشان دادم و به من دستور داد مانند آن را برایش بسازم.
▪حال كه چنین است هر چه بتو گفته چنان كن (۲۷) .
ابن عبدالبر نوشته است نخستین كس از زنان كه در اسلام برای او بدین سان نعش ساختند فاطمه (ع) دختر پیغمبر (ص) بود. سپس مانند آنرا برای زینب بنت جحش (زن پیغمبر) آماده كردند.
پی‏نوشتها:
۱.آنانكه كوشش ایشان در زندگی دنیا تباه شد و می‏پندارند كه كاری نیك می‏كنند.
۲.بحار ج ۴۳ ص ۱۵۸.
۳.بلاغات النساء ص ۳۲.
۴.مثنوی:نیكلسن دفتر ۲۱ ص ۴.
۵.-كیف اصبحت من علتك یا بنت رسول الله؟
▪اصبحت و الله عائفهٔ لدنیاكم.قالیهٔ لرجالكم.لفظتهم بعد ان عجمتهم و شناتهم بعد ان سبرتهم.فقبحا لفلول الحد.و خور القناهٔ و خطل الرای‏«و بئسما قدمت لهم انفسهم ان سخط الله علیهم و فی العذاب هم خالدون.
۶.لا جرم لقد قلدتهم ربقتها.و شننت علیهم عارها.فجدعا و عقرا و بعدا للقوم الظالمین.ویحهم انی زحزحوها عن رواسی الرسالهٔ.و قواعد النبوهٔ.و مهبط الروح الامین.الطبین بامور الدنیا و الدین.الا ذلك هو الخسران المبین.و ما الذی نقموا من ابی الحسن؟نقموا و الله نكیر سیفه.و شدهٔ وطاته.و نكال وقعته و تنمره فی ذات الله.
۷.و بالله لو تكاقؤوا عن زمام نبذه الیه رسول الله (ص) لساربهم سیرا سجحا لا یكلم خشاشه.و لا یتعتع راكبه.و لاوردهم منهلا نمیرا فضفاضا تطفح ضفتاه.و لاصدرهم بطانا قد تحیر بهم الری.غیر متحلی بطائل.الا بغمر الناهل.وردعهٔ سورهٔ الساغب.و لفتحت علیهم بركات من السماء و الارض،و سیاخذهم الله بما كانوا یكسبون.
۸.الا هلمن فاسمعن.و ما عشتن اراكن الدهر عجبا.الی ای لجا استندوا.و بای عروهٔ تمسكوا؟«و لبئس المولی و لبئس العشیر.و لبئس للظالمین بدلا».استبدلوا و الله الذنابی بالقوادم.و العجز بالكاهل.فرغما لمعاطس قوم یحسبون انهم یحسنون صنعا الا انهم هم المفسدون و لكن لا یشعرون.
۹.ویحهم!فامن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی فما لكم كیف تحكمون.اما لعمر الهكن لقد لقحت فنظرهٔ، ریثما تنتج.ثم احتلبوا طلاع القعب دما عبطا و ذعافا ممقرا هنالك یخسر المبطلون و یعرف التالون غب ما اسس الاولون.
۱۰.ثم طیبوا عن انفسكم نفسا.و طامنوا للفتنهٔ جاشا و ابشروا بسیف صارم.و بقرح شامل و استبداد من الظالمین.یدع فیئكم زهیدا و جمعكم حصیدا فیا حسرهٔ لكم و انی بكم و قد«عمیت علیكم انلزمكموها و انتم لها كارهون- (از آیه ۲۸ سوره هود) »
۱۱.خدا آنچه را كه مردمی دارند دگرگون نمی‏سازد مگر آنكه آنان خود دگرگون شوند. (الرعد:۱۱) .
۱۲.همانا پرهیزكاران را نیكو بازگشتگاهی است.بهشت جاویدان كه درهای آن بروی آنان گشوده است.
۱۳.بحار ص ۱۹۱ ج ۴۳.روضهٔ الواعظین ص ۱۵۱.
۱۴.الاستیعاب ص ۷۴۹.
۱۵.بحار ص ۲۱۳ ج ۴۳.
۱۶.عیون المعجزات بنقل مجلسی ص ۲۱۲.
۱۷.طبقات ج ۸ ص ۱۸.
۱۸.انساب الاشراف بلاذری ص ۴۰۲.
۱۹.بحار ج ۴۳ ص ۱۷۰ بنقل از دلائل الامامه و نیز رجوع شود به علل الشرائع ج ۱ ص ۱۷۸.
۲۰.طبقات ص ۱۷ ج ۸.
۲۱.بحار ص ۱۷۱.
۲۲.صحیح ج ۵ ص ۱۷۷.
۲۳.استیعاب ص ۷۵۱ و رجوع به طبقات ابن سعد ج ۸ ص ۱۸ و انساب الاشراف ص ۴۰۵ و بحار ج ۴۳ ص ۱۸۹ شود.
۲۴.بحار ج ۴۳ ص ۱۷۲ به نقل از امالی شیخ طوسی و رجوع به انساب الاشراف ص ۴۰۲ و طبقات ج ۸ ص ۱۷-۱۸ شود.
۲۵.طبقات ج ۸ ص ۱۸.
۲۶.خشعم از قحطانیان و از عرب‏های جنوبی بوده است.و این سرزنشی است كه عدنانیان (و از جمله قریش) به قحطانیان می‏كردند.
۲۷.استیعاب ص ۷۵۱،چنانكه نوشتیم اسماء در این تاریخ زن ابوبكر بوده است.
برگرفته از كتاب :زندگانی فاطمه زهرا(س)ص ۱۴۹ تا ۱۵۷
نویسنده : سید جعفر شهیدی
منبع : تبیان